انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 83 از 267:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


مرد

 
دنیای دنی


بیا بنشین که تا گویم حکایت
از این دنیا بسی دارم شکایت

بود بی رحم این دنیای فانی
یکایک بهــر تو سازم روایت

بسی دلها به جورش خون نموده
از آن دلها چِسان گویم برایت

یتیم و بی نوا بنمود بسیار
شقاوت پیشه دارد بی نهایت

کند محتاج نان با آبرو را
ستمکاری کند این بی درایت

یکی تاجش به سر دیبا بپوشد
نظر دارد به رخت بی بهایت

ز آدم تا ابد کارش همین است
چرا دل بسته ای بر بی کفایت؟

بود شــاه و گــدا بازیچهُ او
فراوان دارد او اینسان جنایت

گریبـان تو را روزی بگیــرد
از او در پیش کی داری شکایت ؟

توکـل بر خــدا باید نمـودن
که نادر از خدا خواهد شفایت

خــدا عـادل بود دسـتت بگیرد
از این دنیای دون سازد رهایت
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
شاعر شیرین سخن



شاعرم من شاعر شیرین سخن
شمع سوزانم میان انجمن

گفته هایم همه از دل خیزد
اشک شوق ار بصرم میریزد

تلخ و شیرین جهان می گویم
با صداقت ره حق می پویم

بر جوانان کم و بیش پند دهم
بـر مزاج همگی قـند دهـم

پیرم و عشــق به جوانـان دارم
بر عزیزان پدرم ، مهر فراوان دارم

لطف حق داده به من طبع لطیف
دور گردیده ز من فکر کثیف

می سرایم شعر از بهر دلم
الکنم نزد عزیزان خجلم

نوذر از راه ادب درسم داد
از بدی با دگران ترسم داد

گفت استاد همه را دوست بدار
غم و دردت به روی پوست نگار

شاعرم من شاعر شیرین سخن
همچو نادر در بر نو یا کهن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
خفته در خاک

شعری که برای پس از مرگم سروده ام .



آن که اینجا خفته است نادر بُده
در ادب او شاعــری ماهــر بُده

هست اکنون او اسیر خاک سرد
در سخن گویی بسی قـادر بُده

لیک اکنون از زبان افتاده است
در جهـان او هم یکی عابـر بُده

خاک و خشت اکنون بالینش بود
در حیات هم پاک هم طاهر بُده

زیر باز کس نبُد در زندگی
دشمن سر سخت هر کافر بُده

عاشق و جانباز فرزندان خود
شـادی آنان ورا ساحـر بُده

باشد اینک او نیازش فاتحه
کس اگر بد گویدش جابر بُده

بر مــزارش گـر گـذاری داشتی
شعر او برخوان که خوش شاعر بُده

گفته هایش دلکش و شیوا بود
در ادب او شاعری ناصر بُده

گفته است من خاک پای شاعرم
عاشق شعر و مِی و ساغر بُده

شکر حق بر این همه طبع بلند
شعر نــادر راحت خـاطر بُده

نیست اکنون در میان دوستان
شعر حاضر طبع آن شاعر بُده
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
روز مرگ


روز مرگ تابوت من چون میبرند
الوداع و شیون و زاری مکن
******
قبر من در جای خلوت حفر کن
بهرمن فکر عزاداری مکن
******
چون که دوستان بهر تسلیت شدند
کن تشکر لیک اشک جاری مکن
******
دوستانم در حیات خیلی بُدند
جز محبت بر همه کاری مکن
******
نیستم راضی سیه بر تن کنی
این وصیت بر کسی ساری مکن
******
کن روانت خالی از فکر عزا
زندگی را از صفا عاری مکن
******
نادرا غافل مشو مرگت رسید
گه گنه کاری سبک باری مکن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
منزلت بزرگان


بزرگـان را بنـه عـزت بـرایـت آبـــرو آرد
جهان با این همه وسعت فراوان زیرو رو دارد

بـزرگی چون برت آید بپـا خیز و بکن احسـان
بزرگ خواهی شدن روزی؛ ندارد جای هیچ کتمان

بزرگ باشد چنان خورشید منـور شو زانوارش
بگیر پند از دهان او شوی واقف به اسرارش

درونِ پـر زغم دارد کنـد روی تـرا خنـــدان
شوی غافل چو از مهرش زنی مشتی تو بر سندان

بزرگ پیر است و پیر دارد فراوان قصه پنهان
بود هم پخته و دانا صفـا در سینه اش مهمان

بزرگ ار راهنما گردد برو راهی که او گوید
برایت بهتـرین ره را که پیمودست می جویـد

چو نادر خاک ره باش و بزرگان تاج سر بنما
بزرگـان را محبت کـن خودت را خاک در بنما

نصیحت چون کند پیـرت به گوش جان شنو جانا
سخن چون خیر میگوید از آن خواهی شدن دانا
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
علی(علیه السلام)



علی والا ترین شاه جهان است
مقدس نام او وِردِ زبان است

علی حق است و حق را می پذیرد
علی زیبایی بانگ اذان است

علی بابای هر طفل یتیم است
علی مظلوم ترین مرد جهان است

علی شاهی بود بس بی تکبر
علی شایسته فِر و کیان است

علی با یا علی در کَند ز خیبر
به راستی که علی شیر ژیان است

علی دست خداوند جلیل است
شفیعِ عالمِ کون و مکان است

علی نور دو چشمان رسول است
زنش زهرا همان شاه زنان است

علی سردار غزوات پیمبر
بود فرمانده و در کف کمان است

علی کی بی گُنه خون کسی ریخت
به نادر ، عدل و داد او عیان است

علی با ظلم دائم در ستیز است
چنین خصلت در این شاه جوان است

علی چَـه را بداند محرم راز
ز نادانی خلق اشکش روان است

علی دُل دُل سوار، سلطان عالم
علی آن شیر مرد شاه جهان است

علی مولای مردان دو دنیا
بری از ناکس و خیره سران است

علی مشکل گشا در هر دو عالم
علی آگاه بر سِـرِ نهان است

علی جان و علی روح و روان است
علی سرور به هر پیر و جوان است
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
نو بهار

بیامد بـــاد نوروزی بگفتــا نو بهـار آمد
چمن خرم شد و زیبا به بستان گل به بار آمد

بخواند بلبل شیدا ز عشق سوسن و سنبل
نوای دلکش قمری برش صبر و قرار آمد

زلال آب روان گردد به جویباران کوهستان
زمین سیراب میگردد چو این نعمت نثار آمد

نشیند ژاله با صد ناز به روی برگ های گل
نوازش میکند گل را کنون شبنم به کار آمد

ببین شاخ درختان را چقدر زیبا و خوش الوان
زمین پر لاله گردید و مصفا روزگار آمد

بهار با این لطافت ها جلا بخشد به جان ما
به پا خیر و طرب انگیز که یار اندر دیار آمد

تو هم در این بهار خوش ثنا بر گو خدایت را
تمنایت فزون گردان که می در دست یار آمد

چه خوش آواز میدارد هزار از شوق وصل گل
بگوید شاد و مسرورم چرا که غمگسار آمد

تماشا کن تو صحرا را که پوشیده قبای سبز
ز یومن نو بهار اینک صفا بر مرغزار آمد

شقایق قد علم کرده میان سبزه در صحرا
بگوید قاصدم حالا حیات گلعذار آمد

چه خوش باشد گلی نادر بچیند از سر شاخه
چو بلبل مست و قمری خوش بگوید نو بهار آمد
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
پند و اندرز
بشنو این نکته که با سوز دلــم میگویم

گفتنش بیهوده است باز همـــان میگویم
عمر چون باد رود جان پسر خود را باش

راه نا رفته همان است که مــن می پویم
زندگـــی زهــــــر بود گاه به مانند عسل

تلخی اش را به ظفر از تن خود می شویم
گل چو خواهی سر راه تو بود خار مترس

سخت بود چیدن گل لیک من آن می بویم
افســری کن به جهان همت مردانه بدار

گرچه پیرم به زمان بخت جوان می جویم
زندگی با تو به جنگ است چــرا بنشستی

عزم کردم که شود کل جهــــــان مینویم
سختی زندگی ار نـــــادر بیچاره بکشت

همت و عزم بلندش به کسان می گویم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بخشایش گناه


دعا کــــن برایم که من خسته ام
غریب هستم و از جهان رسته ام

نخواهم دگر هیچ جز نوش مرگ
برای سفــــر بـار خـود بستـه ام

بجز معصیت هیچ نیست همرهم
خـــدا رحمتی ، بــال بشکسته ام

گناهم دو صد ، لطف تو صد هزار
ببخشـا مـــرا از گنــه خستــه ام

خــــدایا منــم بنده ی نـا خـلف
که پیمان خود با تو بگسسته ام

به نــادر کرم کن خـــدای کریم
امیــدم تویی دل به تــو بسته ام

ز درگــاه خود دور منمــا مــرا
ببخــش بنـده را من ته دسته ام
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
جهان بینی


بصیرت نداری که بینی جهان را

به عینه بباید که بینی زمــــــــان را
زمان با تو و بی تو گردش نماید

ز مردم گرفتار بینی و هم در امان را
گنه کار باشی و یا فرد زاهد

شود عمر چون جوی و آب روان را
خلوصی طلب کن ز درگاه خالق

نبند چشم خود را ببین این عیـــان را
شدی خلق تا شکر خالق نمایی

نه آن که دهی عقل و دین و عنان را
بکن سرزنش نفس عماره ات را

رهـــا کن به سویش مداوم سنان را
بهشت و جهنم برای من و توست

بکـــن همتی و طلب حوریــــان را
شود لطف حق شامل حال نــــادر

چو با یاد رب طی نموده جهان را
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 83 از 267:  « پیشین  1  ...  82  83  84  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA