انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 113 از 267:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
عاقبت حلقه به در زد مه پيمانه بدست

از زمان گفت و وز آن واعظ دردانه پرست

سخنش دوش به ميخانه رسيد و دم صبح

ز خمارى ره پيران بگرفت از ما رست


خوشا آنان كه دائم در نمازند

ز درد دردمندان چاره سازند

خوشا آنان كه صوفى فكر بودند

و دائم در طواف و ذكر بودند


به صلاح من ديوانه همان دام فسون

كه چو موران بروم در پى صد دانه‏ى دون

يا رب اين باده همان باده‏ى منصورى نيست؟

كه در او نقش من و منظر حلاج به خون
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
جان و دل مى‏سوزد اين جا جامه‏ى تسكين نبود

سجدگاه اين جا فراوان بوده اما دين نبود

دين و دنيا را نديدى باشه مسكين برفت؟

با جهاندارى وى هم در جهان مسكين نبود


دختر رز را شنيدم دارد از تاك تو شكر

كز سر مستى دلها تاك هم از خاك تو شكر

من در اين وادى به زانو گه بگريم زين فراق

كين فراق از من نبيند جز بر افلاك تو شكر


سفر سنگ و مى و ساغر اگر با هم نيست

پس نواى نى شيرين پى فرهاد از چيست؟

بيستون با دل معشوق كه عهديست مدام

گويد از درد فراقش كه چنين بايد زيست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
به كجا روانه گشتى به كدام خانه آيم

ز پى‏ات دويده‏ام من كه دل و نفس گرفته است

دل ما چو موج دريا دل تو مثال صحرا

ز دلت وزيده بر دل كه چنين قبس گرفته است


آن استوار ديشب افتاد برنگردد

من استوار باشم استاد برنگردد

اى بلبل از گلستان بگذر به نيكنامى

چون در وراى ايمان صياد برنگردد


ساقيا در غم هجران بده بر دل جامى

كه شكستيم خم از بى‏هنرى از خامى

يارب اين باده كه در وادى افيون دادى

كه آبرو برد و بياورد دو صد بدنامى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عمرى‏ست كه از ميكده بيزارم من

در ميان گل و مل ذرّه‏اى چون خارم من

جام صبرم به سر آمد ز لب اغياران

در پى جام دگر بايد و بيمارم من


آن كه در اين انجمن گفته‏ى بسيار گفت

بس هذيان بر دل خفته و بيدار گفت

وعده به تزوير داد بر دل هر عاقلى

ز عالم ديوانگان از مى هوشيار گفت


گر تو زمستان و منم چون بهار

عالم گل در تو بود بى‏شمار

يا تو بهارى و زمستان منم

يا كه به گمراهى‏ام از روزگار
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
از سرزمين فرياد هر كس دويد مائيم

وز بام داد و بيداد هر كس پريد مائيم

در ما دگر مجوييد اسرار تنگدستى

كين راز سربلندى هر كس شنيد مائيم


آب مزن راه را

راه به جز چاه نيست

چاه مكن بهر كس

پا به ره آگاه نيست



بر قامت جام و ناودانى

اى آب ببار جاودانى

با مردگى‏ام به هم درآميز

تا پر بكشم به زندگانى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مژده شما را ز من موقع حاجت رسيد

فصل شكوفايى و وقت زيارت رسيد

مژده شما را كه دوش رفت و به آخر رسيد

با سحر آغاز شد صبح سعادت رسيد


شاخه‏ى مو را بسوزانم به قليان آورم

ميوه‏ى دل را بخشكانم به مهمان آورم

من اسيرم من فقيرم من اميرم من گدا

دانش دل مى پذيرد تا كه ايمان آورم


صبا امشب نمى‏دانم چرا حالى دگر دارى

ز مشرق مى‏وزى اما پيامى بى‏ثمر دارى

گر از معشوق ما امشب خبر آورده‏اى بر لب

به جان ليلى و مجنون دليلى بى‏اثر دارى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بسترم را تو به دستان شقايق بسپار

واژگان را كه تهى گشته حقايق بسپار

به موازات كلامم برسان نكهت يار

بوى ياران به مشام و دل لايق بسپار


شكرانه بر زبان خسته‏ام آمد به صد اميد

بهر وصال تو هر شب و نى متاع خويش

مشتاق دار تو گشته‏ام اى كريم من

اين جا به شوق تو كرده‏ام هر دم وداع خويش


سبزه و گل مى‏دمد بر سر بازار عشق

باد صبا مى‏وزد بر دل بيمار عشق

باد صبا سبزه را گفت كه گل با كه بود

دوش كه در چشم وى ديده شد آوار عشق
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اى خفتگان راه طريقت بهار كو؟

كو رهگذار اين دمن اى دل عذار كو؟

اكنون كه صيدم به چشم و كمانم به دست كو

مويى شباب و موسم وقت شكار كو؟


اى دل به ياد دارى پاكان آسمانى

ترك از ديار كردند در پيرى و جوانى

ما راز تنگدستى بر گوش كر نگوييم

چشمى بصير خواهد اين راه جاودانى


ا سر زلف تو ما را دگر اغمازي نيست

غمزه كن غمزدگان را كه جز آن رازي نيست

راز اشجار كهن سبزه اي از درويش است

بين هيزم و قلم شبنم دمسازي نيست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ناز پوش خانه‏ام از كوى بدبختى‏ها گذشت

جان فشانى كرد و از آلام و سختى‏ها گذشت

او كه چشمش روزى از غم ناله و فرياد داشت

در شب بى روزنى از خير هم تختى‏ها گذشت


كاش عاشق شدن اين جا همه از دل‏ها بود

رسم عاشق شدن هم مشكل مشكل‏ها بود

كاش در سايه‏ى مجنون همه همرنگ بديم

نام حافظ ز غزل شاعر محفل‏ها بود


اى كه در بتخانه هر شب ترك تازى مى‏كنى

از چه رو با اشك مردم عشقبازى مى‏كنى

عشق مردم نان و پول و برق و آب و گاز نيست

جان مردم با غل و زنجير و حدّ دمساز نيست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
در كسوت استادي گشتيد در اين وادي

تا در ره آزادي جان از دل و جان دادي

آزادي ام از جانت شكرانه ام از نانت

با دل شده قربانت چشمي كه شد احسانت


شاگرد زند داد و هم استاد ندائي

الحمد خدايي كه به ما داد ندائي

اي داد كه از دامن صحرا نكشيدند

سنگي كه زد از تيشه فرهاد ندائي


اسپند مرادم همه در آتش زرتشت

زرتشت چرا دانه اسپند مرا كشت ؟

اين چيست كه در زورق ابهام بجنبد؟

موساست ز بد عهدي ما كرده به ما پشت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 113 از 267:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA