انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 114 از 267:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
صلیب

من كه از افسانه قرن آمدم

از ميان پيله‏هاى بى‏شمار

قطره‏اى افتاده از تشت قرون

قطره‏اى افتاده از صلب جنون

لاجرم بايد رَوَم

سوى آبادى عقل

پيش صدها تيغ تيز

شايد آن جا نامى از من برده شد

اى گنهكاران شب

از صليب چهار پر

گر به زيرم آوريد

انتخابش با من است

تا چه سويى من روم

عيسى‏ام منصور نى

عاشقى منظور نى

چون كه در صلب پدر

نامى از او برده‏ام

او كه نامش هر غروب

بى‏گمانم با من است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
جوانی

در چراغانى يك شهر غروب

ديدم او را تنهاست

پاى يك بيد جنون

سر به زانوى خودش مى‏سايد

گفتم : كه جوانى يا پير؟

گفتا : كه جوانى بودم

دلم اندازه درياها بود

ولى افسوس كه من

شده‏ام در دل مردم خارى

من همان دريايم

به همان وسعت موج

و به آرامى آب

به زلالى بلور

سر چو بگرفت ز پاى

ديدم او من هستم

در كنار مجنون

خواب من تعبير است

چو پريدم از خواب

بانگ اللَّه اكبر بود

بار ديگر گفتم : اللَّه اكبر
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
موذن

گفتن حرف هنر

گوش دادن هنرى بالاتر

من در اين نزديكى

صوت زيباى اذان مى‏شنوم

لبت عاشورايى باد

اى مؤذن زاده

دلت هورايى باد

نفسم تنگ نبود دلم از سنگ نبود

آن زمانى كه اذان

بر سر قله دشت

به زبان مى‏راندى

غافل از خواندن تو

نشدم هيچ زمان

ولى از بخت بدم

پايم اندر گِل بود

سرم اندر گِل بود

جانم اندر گِل بود

نتوان مسح كشيد، نشدم راضى من

به تيمم حتّى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
قلم

كاش در روزنه‏ى نور تو بود

چشمه اشك مرا

و در آن تاريكى

مى‏درخشيد به من

كاسه‏اى نور شبى

بتراود بر من

آب بى‏مشك مرا

حاصل عمر من است

كه قلم بارانى است

و اگر با من نيست، چه زلال است مرا؟

و اگر با من هست، چه زوال است مرا؟

در شبى يلدا وار مى‏رسد مرد بلور

آن كه بى‏رحمى او ورد لب‏هاى من است

كه در عشق بى‏رحم است

نه در ايوان تگرگ

كاش در روزنه نور تو بود

چشمه اشك مرا

حاصل عمر من است

كه قلم بارانى است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خون

ابر زندانى باد

باد زندانى دشت

چه كريح است اين روز

روز آوارگى خون حسين

كه به ما آموزد؟

كه در اين قافله با رهگذران

بايد از ابر گذشت

بايد از باد گذشت

بايد از آب گذشت

بايد از خون گذشت

تا رسد پاى ملائك كف دست

روز آوارگى خون حسين

كه به ما آموزد؟

كه پُر از شبنم بود

شاخه‏ى شهد گلابى سپيد

كه لب بام ابد ناپيداست

كاش از رود فرات كاسه پُر مى‏كرديم

تا رسانيم به دشت

تا رسانيم به خاك

تا رسانيم به لب
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مادر

مادرم نامه‏ى آشفتگى‏ام را خوانده است

آن زمانى كه به لبها رانده است

ذكر با بركت لبيك مرا

كه به او مى‏گفتم

التماسى دارم

التماس از ته دل

كه ببخشاى مرا

كه من آن كودك پرواز توام

كه به شبديز رسيد

آب انگور نديد

كه مرا بردارد؟

ببرد تا به ابد؟

سفرى بى‏پايان

با دل خويش بَرَد؟

پاى زنبيل درخت

كه پُر از لبيك است

ذكر با بركت لبيك مرا

مادرم مى‏خواند

بى‏گمان مى‏بخشد

فعل بى‏حدّ مرا

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مریم

آيه‏اى مى‏خوانم

پُر از نور و شفق

پُر تكبير و خَلَق

من همان آيه تكبير توام

كه درخت لب جوى

ورد لب مى‏خواند

سوره مريم را

آيه ي عيسي را

واژهيوسف را

من به عنوان همان آب زلال

مى‏روم در دل دشت

در پى نخل بزرگ

كه پُر از خرما بود

تا كه از پاى درخت

نام و عنوانم را

ز ازل بردارم

كه منى نيست بجز

من بى‏حاصل را

سوره مريم را به قضا مى‏خوانم

من بى‏معنا را
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ساز

لب اندوه مرا

لب شب گاز گرفت

آن زمانى كه شبه باز شدم

شبهى مى‏ديدم

كه به رنگ گل برف

به زمين مى‏آمد

با دو صد كينه سرخ

به كمين مى‏آمد

من در آن نقطه كه آواز شدم

نى توفان زده‏اى بودم و بس

كه چنين ساز شدم

باشد آخر كه به چنگ مى‏آيم

بار من دف باشد

از خروشيدن دف

نامم اشرف باشد

باشد آخر كه به چنگ مى‏آيم

بار من كف باشد

نه به رنگ كف آب

كه من آبى باشم

بهر نوشيدن گل
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ادریس

چه كسى مى‏خواند

شعر بى‏برگى را

چه كسى مى‏خواند

خس و خاشاك مرا

لابد از چشمه حق

مشك او جوشان است

لابد از ديده او

گفتنش آسان است

چه كسى مى‏خواند

شعر آتشكده را ؟

ديگر از زرتشت هم

آتشى نيست مرا

تا كه در دست من است

فصل توفانى شب

ياد زرتشت به خير

ياد داوود به خير

ياد ادريس به خير
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تگرگ

دست بى رحم‏ترين فصل يخى

نقشه‏ى قلب مرا كرد دو نيم

اين همان پاييز است

كه مرا داد نويد

كه مرا كرد عريان

دست او كوته باد

از ميان چپر و ساقه و برگ

دست او كوته باد

همچو آوارگى فصل تگرگ

بى‏گمان از جهش جاى تگرگ

لاله‏ها مى‏رويد

لاله‏اى داغ‏تر از

كف دستان پدر

كاوه آهنگر
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 114 از 267:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA