انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 126 از 267:  « پیشین  1  ...  125  126  127  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
ننه

نه اين جا همه در فكر تو بودند ننه

راه زارى به رياكارى گشودند ننه

يادت اى جان گرانمايه ز دلها نرود

زين سبب چهره و رخساره كبودند ننه

مادر اين جا سبد و نقل تو كمبود بود

آن زمانى كه ز غم ناله سرودند ننه

كاش بودى تو در اين خانه ببينى كه چسان

سيم و زر چادر سر از تو ربودند ننه


زهر

مگذار كه در حسرت پيمانه بميرى

بى عشق و به دور از رخ جانانه بميرى

برخيز كه در نطفه‏ى اين نسل خرافى

چون ناله بلند است و به رندانه بميرى

اى يار گر اين راه بجز زهر تباهيست

رو تا كه تو همچون من بميرى

آسوده مخند اى لب چون نار و مرنجان

دل را كه تو هم در دل ويرانه بميرى

مگذار كزين خرمن بخشوده‏ى دادار

با ياد چمن در حد يك دانه بميرى

هُش دار بر آنكس دهد اين باصر بينا

هُشيار! مبادا چو هُبل گوشه‏ى بتخانه بميرى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
لب هندو

حافظ آن خرقه و سجاده و عرفان بردى

بوسه گاه لب هندوىِ رفيقان بردى

قصر فردوس تو را گويى به خاك آوردند

خانقاه و چمن و بلبلِ خوشخوان بردى

بى گمان شرب مدام تو فراموش نشد

گرچه از ما تو كنون روضه ي رضوان بردى

حافظا عذر بنه اين همه نادانى را

صلح هفتاد و دو ميليون ضعيفان بردى

همچو زندان سكندر همه در زنجيرند

رفتى اما تو چنين گل ز گلستان بردى

كى و كاووس وطن آب مصلاها را

جوى و گلزار و مى و مطرب و ايمان بردى

باصر از گفته حافظ غزلى نغز بخوان

خوش بود حال تو چون نامى ز ديوان بردى
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
توبه

آن شير مَرغزاران، خفته است كنج بيشه

يا شير ميخوراند، يا فكر جان و ريشه

گر شير برگرفتى، از طعمه روى گردان

كين طعمه شاهبازست، نتوان زدن به تيشه

قدرت مثال شيران، اندر خورست حيوان

رو پهلوان گردان، دست در مرام و پيشه

آئينه چون شكستى، باز است راه توبه

بهر نگاه خويشتن، چون شيشه باش شيشه


زهره

امشب بهاى لانه، دام است و آب و دانه

نيرنگ انتظار است، ما را در اين ميانه

در شام تارم اى دوست، برگير جانم اى دوست

كين اهرمن در اين جا، كرده است آشيانه

آتش مسوز دل را، كز درد هجر ياران

همچون قيامت اين دل، زو مى‏كشد زبانه

گه نور و گه سياهى، گه باده گه تباهى

گاهى سلاح پيكان، آيد به صد نشانه

بنگر كه سنگ خارا، از زهره تا ثريا

برگرد چرخ گردون، ويران كنند خانه

يك سو صفاى دادار، يك دم متاع بسيار

يك جا رسد به دلها، باران به هر بهانه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
جام جم

گرچه مستيم و خراب از مى و پيمانه بگو

واژه‏اى از چمن و نرگس و پروانه بگو

آن جوانى به كجا رفته و در دانه‏ى كيست؟

گر بود پاسخى از ساغر و دُردانه بگو

ما ز اغوا شدگان دم خمّارانيم

اى گذر كرده بر آن ساقى خمخانه بگو

گفتم از جام جم اينك نرسد پيغامى

جام سرمستى ما را تو به جانانه بگو

اى سراينده‏ى جم، ز عالم ويرانه مگو

بس كن اين مرثيه‏ها را تو ز كاشانه بگو

آشنايان ز تو آموخته‏اند اى قاصد

رسم اخفاگرى در مجلس بيگانه بگو

هوشياران ز بصر رشته گيسو ديدند

باصر از پيچ و خمش بر دل ديوانه بگو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
برادر

چو پيراهن دريدند از بر من

گذشت آب حياتم از سر من

به يعقوبان رسانيد اين خبر را

سليمان وارم اين انگشتر من

كه دست من نهادست هر برادر

برادر بهتر است يا خواهر من

همان بهتر زليخا همنشين است

كه آرد بر سرم مشك انبر من


سالوس

اى خوشا طره ز گيسوى حبيبان داشتن

وى خوشا ناله‏ى تمكين طبيبان داشتن

اى خوشا مكتب درويشى و آن پير قديم

وی دريغا ز غم و دورى و هجران داشتن

ما دو صد رسم شراب و دف و نى آموختيم

به بود ز عالم تزويرى و ايمان داشتن

راهى سالوس و غدّاران شدن حقا نكوست

تا كه بر هر واعظى عهدى و پيمان داشتن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مست مست

گر پير مى فروشى ميخانه را رها كن

واندر پى سروشى ديوانه را رها كن

ديوانه گفت ما را ميخانه بس نباشد

دردانه گفت جانا خمخانه را رها كن

كين خانه از الست است پيمانه را به دست است

گه هوشيار و مست است دردانه را رها كن

از دوش ما نخفتيم يك سينه راز گفتيم

اى همنشين ديرين اين خانه را رها كن

يا مست مست اوئيم يا اصل خويش جوئيم

چون مرغ دانه چينى كاشانه را رها كن


سپیدی

گر مرا دردانه‏اى از شام تار آيد برون

سينه با شكرانه از غوغاى نار آيد برون

كى بر اندامم رسانى دست انسانى كه من

در نظر خواهان غارم تا نگار آيد برون

مهر مادر را مجازى كرده دوران بنگرم

جاى شير از سينه خار آيد برون

شهره‏ى شهرم كه پيشانىّ خود كردم سپيد

تا كزين شهرت سپيدى از تبار آيد برون

در ميان جامه‏ام پيكر بسوزد تا سحر

كز سر افيون و مى تن هم خمار آيد برون
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سربه دار

يا ميان جامم از جام سربداران

چون معنى هزاران از نام سربداران

گفتا سحر بسوزم از ناله‏ى رفيقان

كز دوش ناله كردى بر شام سربداران

خورشيد و ماه هر دم در شكوه و فسوس‏اند

كين بار برنگرديم بر بام سربداران

ساقى بريز حيوان در جام بينوايان

خشكيد ناى من هم چون كام سربداران


یغما

قصه‏ى عاشقى‏ام برسر دلدار مزن

كه صدايش شده شافىّ و دم از دار مزن

بگشايد نظرى بر من سائل باران

گر ز حكمت نرساند در و ديوار مزن

گوشه‏ى عزلت و من را كه خريدار نبود

كه دهد پند مرا قيمت بسيار مزن

شاهدم بر سر تقسيم زر و سيم ولى

اى فلانى تو برو دعوى غمخوار مزن

گر در ايام شبابم نرسيدم سودى

ايزد از پير نگيرد دم و هى جار مزن

جو ز گندم نتراود و نه گندم از جو

كه ز جو جو شكفد صحبت اشجار مزن

باصر از مائده گر نوبر حلوا نرسيد

همچو يغما شدگان دانه ز انبار مزن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
در عذاب

من در اين ويران نخوابم بعد از اين

منتظر در يك جوابم بعد از اين

تا نشينم پيش چشمت چون قديم

روى بر سويى نتابم بعد از اين

بعد از اين نام آورى را من به آوازم نهم

در پى ساز ربابم بعد از اين

دف بگيرم در كف و كف را به قولان دهم

زين شعف غرق ثوابم بعد از اين

كوكب از اختر بگيرم و ز پى نامش ز دوش

نورى از او، او شهابم بعد از اين

در ميان جذبه‏ى اين حلقه هم گيسو شويم

ورنه اين جا در عذابم بعد از اين

باصر اين پيرايه در آئينه‏ى تدبير نيست

كودكم آرى جوانم من شبابم بعد از اين
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ابتدایی

اد باد آن تندرستى را كه قامت داشتيم

در نگاه پير دانا ما اقامت داشتيم

گرچه از خاكيم و آب اما بزرگى دور نيست

اى فلانى از ازل ما خود كرامت داشتيم

سالها حق را به ناحق برده آن داروغه هش

كين سبب بود انتظارى از غرامت داشتيم

مفتى از زاهد بگيرد قاضى از مفتىّ و ما

زين تبادل‏ها شكايت از امامت داشتيم

عمر با سر زندگى محصول خوبان بود و بس

ما ز آمال حسرت از روز قيامت داشتيم

ابتدايى بوده‏ايم و با ددان خفتيم دوش

در سحر ما اوستادى در حجامت داشتيم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مرغ در بند

بند در ميله و بر بلبل آزاد قفس مى‏سازيم

همچو خود بال ورا پر ز قبس مى‏سازيم

ز ازل گفت حبيبى كه ز بند آزاد است

مرغ در بند و صبايى كه نفس مى‏سازيم

هر كه چون باد خزان در دل نرگس افتاد

پاى وى را به كس و ناكس و خس مى‏سازيم

به شفا خانه پيامى برسان باصر و گوى

كه زمانى رسد اين غاليه بس مى‏سازيم


محرم اشک

ز غم هجر تو در باديه فرياد كشم

نقش هر خاطره با واژه‏ى صياد كشم

جانم از فتنه‏ى ابليس به تنگ آمد و من

جرأت داد ندارم كه ز غم داد كشم

همچو من پير و جوان نامه شيرين خوانند

كى توان نامه گشودن نفس آزاد كشم؟

زير اين چرخ به جز ناله‏ى عشاق نماند

وقت آن است كه من ناله چو فرهاد كشم

چشم حسرت كش ما راه به جايى نبرد

محرم اشك كجا رفته كه فرياد كشم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 126 از 267:  « پیشین  1  ...  125  126  127  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA