انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 129 از 267:  « پیشین  1  ...  128  129  130  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
افیون

فطرت عشق وجودم عمرى اندر خواب بود

كوه افيون را نظر كردم نمى از آب بود

روى زخمى و سيه از كرده را كردم سپيد

كين همان روح پريشان خاطر تالاب بود

دل كه ره را بر ادب مستور كردش اى دريغ

بر گمان وهم دل از زمره‏ى آداب بود

اشك ماتم را به وقت غم تمنايى نبود

گويى آن قطران بى‏حاصل بسى ناياب بود

آب خضرش را گرفتند از عطش فرياد كرد

اين دل سرگشته چون در بستر گرداب بود

من قدح را بر در ميخانه بر سر مى‏زنم

چون لب عطشان دل با خون دل سيراب بود

مه شد از سوغات افيون بارش دود از قمر

بر نظر بازان ساقى هر دمش مهتاب بود

باصر از يمن دعايش اين چنين در عافيت

گشت اما پاى اندر پاكى‏اش بى‏تاب بود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کفن

چيست آن گل كه در اين شب به چمن مى‏آيد

شربتى دارد و با بوى سمن مى‏آيد

ما و او در دل شب صحبت ديرين داريم

او كه هر شب به هم آغوشى من مى‏آيد

بگذاريد كه در منزل او خوش باشم

اى كه گفتى ز تنت بوى كفن مى‏آيد


وحشت

عالم از شور و شر عشق تهى خواهد شد

كفر و الحاد و جگر سوزى سهى خواهد شد

شام و يار و دف و تار و نفس بوس و كنار

از دل يار و مددكار بَرى خواهد شد

ماه و مهر از سر آميزش شبهاى عبوس

آورد نطفه و آن نطفه جرى خواهد شد

سر به سجاده و هر دم به گناهى باصر

دانى اجر از طمع و فتنه تهى خواهد شد؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کفایت

حيف از آن لحظه كه هر دم به بطالت برود

علم و عالم به طريقى به جهالت برود

عالم اهل فنا را تو به چشم دل خويش

گر نبينى همه‏ى عمر و جوانى به كسالت برود

دى جوانى بگذشت تا كه رسيدم به افول

مرده شو هم نكند ميل و كفايت برود



سینین

دل سينايى‏ام جانا بلاى سينه سوزم شد

بيا سينين من بشنو كه طورم شام و روزم شد

خداى ديگرى اينجاست سزاى ما همين دنياست

كه دنيا زشت و گه زيباست سرابش كينه توزم شد

به موسى گفت سلطانى كزين دنيا چه مى‏دانى

بگفتا موسى عمران كه رخسارش عجوزم شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کبود

شعرم از دى به سراغ آمد و اين بار كبود

واژه و بيت و غزل در خم ديوار كبود

مى‏نويسم غزل از دشت پر آلاله و سبز

گرچه اين پاى بسى خسته و بسيار كبود

ماه خورشيد و فلك طالب ديدار تواند

كز عروج تو چنين زُهره و اقمار كبود


محراب

از صبا حال مرا فرصت پرسش نبود

كعبه و بتكده هم جاى پرستش نبود

به نظرگاه تو سوگند و به لب‏هاى خموش

كه دگر جان مرا جان بلاكش نبود

قابل جود تويى سجده و مسجود تويى

دل نديدست دلى را كه در او غش نبود

جانب اهل وفا را بنواز از سر لطف

كه ز محراب تو سر مهلت سركش نبود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غل

آب زر و سيم نيست بر خس و بر گل مبند

راه قفس را گشا بر دل بلبل مبند

شرط رها گشتن است بخشش و آزادگى

بهر رها گشتنت پاى ورا غل مبند

عاقل و فرزانه را جامى ز عرفان بود

سينه‏ى ديوانه را ساغرى از مل مبند

صورت رخشان يار از دل او روشن است

گردن سيمين او رشته‏ى سنبل مبند


جاه

معرفت را يوسف اندر چاه ديد

دست اخوان را بسى در جاه ديد

دست غيبى از سپهر آمد برون

تا عزيزى قدرت از درگاه ديد

گو نزيبد در جهان ظلم و دغا

چشم اغوا چشمه‏اى گمراه ديد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
صبور

صبورى همه شب غوره‏ى ما حلوا شد

دل سودا زده‏ام بار دگر رسوا شد

راه صبر اين دل از ايوب نبى ياد گرفت

كين چنين راهى كوه و كمر دنيا شد

پاى هر خوشه شبى را به سحر خسبيدم

تا كه ساغر شده مو دانه سحر صهبا شد


ارام

روزى كه چمن را ز من آرام بگيرند

جام و مى و پيمانه هم آرام بگيرند

بوسيده به ناحق لب دردانه‏ام اينك

هوشيار كه از جام تو هم كام بگيرند

اى دانه كه افتاده‏اى در دامنه هوشيار

كين دايره هر دم چو تو از دام بگيرند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هم اغوشی

چيست آن گل كه در اين شب به چمن مى‏آيد

شربتى دارد و با بوى سمن مى‏آيد

ما و او در دل شب صحبت ديرين داريم

او كه هر شب به هم‏آغوشى من مى‏آيد

بگذاريد كه در منزل او خوش باشم

اى كه گفتى ز تنت بوى كفن مى‏آيد


سامری

صياد را چه حرفى با صيد خويش دارد

آن جا كه خود در آستين صد دام و نيش دارد

گو شكوه‏اى ندارد صيد از كمندت اين جا

چون خال ماه رويان يك نقطه بيش دارد

موسى صفات خويشان در جان ما مجويى

زيرا كه سامرى هم آئين و كيش دارد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
دیوانه

سحر از دامن خود نرگس و سنبل آورد

ساقى از علم يقين ساغرى از مل آورد

دل هر ساغر بشكسته ز مى مى‏سوزد

چون پيامى كه عدم بر دل بلبل آورد

برو اى عاقل فرزانه كه در دشت جنون

دل ديواه‏ى سرگشته كنون گل آورد


پریشان

دانى اى دل كه دگر جان تو درمان نشود؟

دست يزدان طلبد، راهى دونان نشود؟

بشنو پند حكيمانه كه پيران گفتند

عقل گويد كه زر و سيم تو ايمان نشود

اضطراب دل غمديده به ظاهر نبود

دل پريشان شده ار موى پريشان نشود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خواب

در ته چاهى مغنى عاقبت بى‏تاب شد

جام چشم از ناله‏ها پر آب شد

كام خود را از عطش بالا گرفت

كام او از جام او سيراب شد

تا رسيدش قطره‏اى بر راه دل

راه دل بيدار و خود در خواب شد


لعین

كشتى دختر رَز ساحل چِل مى‏طلبد

زاهد از زهد و ريا كعبه‏ى دل مى‏طلبد

من و دل در طلب باده‏ى عرفان اما

او در انديشه بسا قوم خجل مى‏طلبد

واى بر سوسن و آلاله كه با دست لعين

كز دل خاك برون آمده گِل مى‏طلبد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ظلم و دغا

هر كه با طعنه در اين جا به جفا بنشيند

در شب حادثه با ظلم و دغا بنشيند

پاى نوميد من اين بار اگر برخيزد

بى مى و مقصد و مقصود كجا بنشيند؟

به تمناى سخاي تو دل از روز ازل

در شبستان تو هر دم به دعا بنشيند


سجود

معنى معشوق و مى را عابد از دلها ربود

عشق پر معنى ما را معنى يغما ربود

پير دردى كش مرا با آب چشم اغوا نمود

هر چه برنا بوده كو از دامن و سيما ربود

ساقى از روى محبت داده مى را در سجود

تا كه سر را برگرفتم دست نابينا ربود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 129 از 267:  « پیشین  1  ...  128  129  130  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA