انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 147 از 267:  « پیشین  1  ...  146  147  148  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
بال رویا

آنچه با من بود هر شب آه بود
زندگی بی روی او جان کاه بود
بال رویا قحطی پرواز داشت
ارتفاع آسمان کوتاه بود
طعنه بر خورشید می زد آسمان
کهکشان غمگین ، فلک بی ماه بود
بیستون از جای می کند آن نگار
پیش شیرین کوه غم چون کاه بود
غافل از خود زیستم با یاد او
دلخوشم از اینکه او آگاه بود
جاده تاریک و تنهایی و من
آنچه با من بود خاک راه بود

******************
ابهام

آینده یا تردید، آینده یا ابهام
دیروز بی پایان ، آغاز بی انجام

من فتح فردا را بیهوده مشتاقم
فردای پر آتش من خام و سودا خام

می دانم از فردا سودی نخواهم برد
من در زیانستم والعصر والایام

اندوه فردا را میخانه می خواهد
پیمان خود بستیم من، باده ، ساقی ، جا
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
رخسار مسیحا

آیینه نمی گوید شرح گل زیبایت
من دیدم و می دانم رخسار مسیحایت

می گریم و می سوزم شاید که از این آتش
لبخند شعف بینم بر غنچۀ لبهایت

رخسار نمی پوشی از غیر عجب دارم
در پرده نهان داری از من گل پیدایت

بر بام سرم بنشین تکبیر اذان برکش
تا بوسه زنم دستت تا سجده کنم پایت

خاموش نخواهد شد خاکستر من هرگز
امروز نمی میرم در وعدۀ فردایت
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
مرگ یار

از انجماد مطلق احساس خسته ام
از مرگ ناگهانی یک یاس خسته ام

تاکی به قیمت دل من می توان کشید
بر گردن هوس گل الماس خسته ام

در انزوای ظلمت بسیار نیمه شب
من از هجوم وحشت وسواس خسته ام

باید پناه برد به پروردگار عشق
از لحظه های بی ملک الناس خسته ام

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

جادۀ خیال
امشب از سوز آه بیدارم
به خدا تا پگاه بیدارم
سر نهادم به جاده های خیال
چشم در چشم راه بیدارم
روی یک برکه اشک های سپید
پیش تصویر ماه بیدارم
می کنم با سیاهکاری خود
ورقی را سیاه بیدارم
فارغ از خود به سجده های دراز
عذرخواه از گناه بیدارم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
گذار عشق

از من گذشت عشق و در من اثر گذاشت
بر دیده خون دل و لهیب جگر گذاشت

او پیش من نشست و گفتم به التماس
باشد که بندگی کنمت من مگر گذاشت

بر دست من نوشت که نه لایق منی
آنقدر مطمئن که دو تا ضربدر گذاشت

خرسند از این شدم که دلم را ربوده است
یک نیمه شب به طعنه دلم پشت در گذاشت

در زلف اوست رقص طربناک حلقه ها
هر حلقه را برای سر یک نفر گذاشت

گفتم که میدهم صنما سر به کوی تو
با خنده در مقابلم هفتاد سر گذاشت

بگذشت عمر من و من افسوس می خورم
از بس فلک مرا ز خود بی خبر گذاشت
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
عشوه

انعکاس نور در چشم تو زیبا می شود
قطره در دریا بیفتد زود دریا می شود
عشوه با اندام زیبای تو در دل می رود
خنده با لبهای سرخ تو فریبا می شود
قابی از عکس تو بر دیوار دل کوبیده ام
بوریا گاهی به نقش خوب دیبا می شود
شعر من آیینۀ تصویر زیبای تو بود
این غزل با دیدن روی تو زیبا می شود

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

عرصۀ سکوت
امشب مرا ز بودن خود شاد می کنی
ویرانه ای به نام دل آباد می کنی
از یاد برده ام همه را غیر نام تو
می رقصم آن زمان که مرا یاد می کنی
آزاد می شوم اگر از خویش بگذرم
امشب مرا ز قید خود آزاد می کنی
بایست بگذرد دلم از عرصۀ سکوت
دل را تمام صحنۀ فریاد می کنی
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
برای دخترم یگانه

ای بهترین یگانه من دخترم گلم
زیباترین ترانۀ من گوهرم گلم

لبریز میشود دل من با تو از نشاط
با یاد تو ز خلوت غم بگذرم گلم

یک تحفه از بهشت برایم تو بوده ای
در باغ آرزو تو گل نو برم گلم

شاید غریو نازک تو نغمۀ خداست
من با تو از تمام فلک برترم گلم

هم وزن بوسه های تو صد شعر می شود
ای بهترین غزل وسط دفترم گلم

چشمت برای بوسۀ من ناز می کند
باشد بیا به قیمت جان می خرم گلم

بازی کنیم بازی پرواز در خیال
در آسمان کودکیت می پرم گلم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
شمع گداخته

ای دل حریف این همه ماتم نمی شوی
بیچاره تر منم که تو آدم نمی شوی

بار فراق دوست اگر بر سرت نهند
چون چوب خشک می شکنی خم نمی شوی

چون شمع سر گداخته ای در تعجبم
با ازدیاد شعله چرا کم نمی شوی

هر شب دعا کنم که شوی سر به راه تر
آخر چرا اسیر دعایم نمی شوی

♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

مخزن اسرار

یک تبسم نذر رویت می کنم
عشق را آویز مویت می کنم

سینه ام را کز غمت لبریز شد
مخزن اسرار کویت می کنم

چشم هایم را اگر شویم به اشک
خیره در روی نکویت می کنم

کاسه چشمان خود را ساغرت
کاسۀ سر را سبویت می کنم

روح نا آرام خود را در غزل
تا ابد افسانه گویت می کنم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
فتنه جو

با دو صد شیوۀ دلاویزی
با دل سنگ من گلاویزی

روزها را شب سیه کردی
شب پرستی ، شبی ، شباویزی

تخم عشقت نرست در دل من
اشکم ار چه به پاش می ریزی

یا من از دامن کویری غم
یا تو با رنگ و بوی پاییزی

آری ای فتنه جوی عالم عشق
آب و آتش به هم در آمیزی

بیم آن می رود که بار دگر
با هیولای دل در آویزی

طفلک شعرم ار شود خاموش
سیلی غم زنی بر انگیزی

گر جسارت کند به محضر عشق
بر بلند غمش بیاویزی

گر تو را جا دهم به مجلس دل
زین قفس چون شود که بگریزی

چشم احمد نمی کند پرهیز
در شط خون ز خون و خون ریزی
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
نفرین غزل

یک غزل گفتم قلم آتش گرفت
دفتر از نفرین غم آتش گرفت

چون دعایم آتشین شد نیمه شب
یک کبوتر در حرم آتش گرفت

گریه کردم صبح شد چشم فلق
از دعای صبحدم آتش گرفت

آستینم سوخت دستم سوخت آه
دامنم از گریه نم ، آتش گرفت

خانه از قحط سخاوت گریه کرد
سفره از قحط کرم آتش گرفت

زینت تاج سرم الماس اشک
باز دستارم سرم آتش گرفت

شعله ام خاموش خاکستر شدم
دم زدم آن نیز هم آتش گرفت

مرد چوپان ناله ای در نی نهاد
یک گله در حال رَم آتش گرفت

یک سماور خسته ، مهمانی نبود
چای در سودای غم آتش گرفت

زندگی چخماق سرد لحظه هاست
هیزم ما کم به کم آتش گرفت
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
برق حسرت

یادش آرام دل دیوانه برد
دلبرانه آمد و جانانه برد

خواب دیدم که با زنجیر عشق
دوشم از محراب تا میخانه برد

پای در ماتم سرای دل گذاشت
عبرت بسیار از این ویرانه برد

داستان وصل را آغاز کرد
تا دیار قصه و افسانه برد

دست تقوای مرا بشکسته دید
اندک اندک تا لب پیمانه برد

بوسه ام را با لب زیبا فشرد
برق حسرت تا دل بیگانه برد

داستان کودکان شد شعر من
نام احمد بر در هر خانه برد
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 147 از 267:  « پیشین  1  ...  146  147  148  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA