انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 14 از 114:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  113  114  پسین »

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
روح عشـــــــــــق

روح عشق من زمين خورد,او كمر خم كرده است

خانه اش ويران و,خاكي,بر سرش غم كرده است

شب نشينيم,تا سحر بيدارم و گريان چو شمع

در گريز از روزهايم روز هم دم كرد ه است!

ترسم امشب قلبم ازتاب و تپش باز ايستد

نه نفس سخت است هوا را هم پر از سم كرده است

خاطرات با تو بودن را كه ميگردد دلم

كاسه چشم مرا سيل دمادم كرده است!

عهد عشق و عاشقي با من نمي آيد به كار!

اين دل بيچاره من تا ابد رم كرده است!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
بـــوی مـــــرگ


بوي مرگ مي آيد امشب از در و ديوار شهر

سايه ها گم گشته اند در وحشت تكرار شهر

كوچه ها تاريك و زندان ميچكد از خانه ها

هر كه را پرسي ببينند ميكنند انكار شهر!

يك صداي پچ پچي گم كرده راه خانه را

ترسم از گوشي كه پنهان ميكند اسرار شهر

در ميان آدمك ها سايه ها دلمرده اند

من خودم ديدم كه كردند سايه را بر دار شهر!

ابر و خورشيد و فلك گر سر در آرند از قلم

من چه گويم آخرش وا مانده ام در كار شهر!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
رفتـــه ای


رفته ای اما دلم با دیگری همساز نیست

جاي رفته خالي و جاي دگر هم باز نيست

من ترك خوردم, ز اندوه چين شده پيشانيم

قلب من خالي شده نه جاي دست انداز نيست

من از آن روزي كه قلبم صيد چشمان تو شد

بسته شد راه عبورش جاي آن ابراز نيست

با اشارت هاي اين نامردمان سر كرده ام

من نگويم فاش نيست اما دگر هم راز نيست

تار و پود فرش اين جسم نحيفم را ببين

ناي رفتن نيست اينجا هم سر آواز نيست

من ز جنگ تن به تن با خاطرت جان داده ام

بي گمان خود ديده اي اينجا ره اهواز نيست

تا ابد در مكتب عشق تو ميگويم غزل

رو به پايانم, مرو, اينجا دگر آغاز نيست
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
مـــــرد تنها


مرد تنها ، شانه ات كوه غم است

در دو چشمت يك نگاهي محكم است

آن خطي, را كه , روي پيشاني است

سيل اندوهيست كه در آه و دم است!

پينه دستت چه سخت است و ضمخت!

گر پرستم من تو را باز هم كم است!

با تو بودن مرحميست از بهرِ دل

درد و رنجها هم برايم مبهم است!

اي كه روحت از خدا آمد پديد

افتخارِ هر چه حوا , آدم است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
قـــاب عــــکس



هي مينگرد چشم مرا با دل خسته

قابي , كه روي تن ديوار نشسته

هي چرخ زده ياد تو در فكر و خيالم

هي ميشكند بغض مرا قلب شكسته

دامي كه درون نفست خانه گزيده

تاري ,كه به روي در و ديوار ببسته!

يارب مددي !قافيه را دست به سر كن!!

تا بند ز بند غزل من نگسسته
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
بی تـــــو

بي تو من ديوانه ام آري من عاقل نيستم

بي تو يك انسان نيمم بي تو كامل نيستم

چون گل زردم كه خشكيده ز داغ لاله اي

پر ز آتش سينه ام عمري كه حاصل نيستم

چون مترسك پاي در بند از سراندازم كلاه

سيلي بادم زند سمتي كه مايل نيستم

بي تو هر گلواژه از شعر و غزل هاي مرا

ميگذارند پاي احساسي كه شامل نيستم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
ثانــیه ها را بشمــار


تمام ثانيه ها رو, تو تك به تك بشمار

دل و به زنگ صداي عاشقي بسپار

خبر رسيده كه بهارسبز نزديك است

دليل,كوچ پرستو ي عشق توست انگار

خيال خاطر تو ربود از من خواب را

چه ميشود كه بگذري دمي به اين پندار

كمي به حال عاشقان بي ريا مدارا كن

و اندكي به خانه شب هاي من قدم بگذار

نگر كنون ز دوري تو دلم چه خونين است

تو را قسم به خدا, ز هجر دست بردار

كه من مثال اسيرم و حبس در اوهام

و تو همان كسي كه هميشه ميشود سردار

بيا تمام فاصله و ديوارها را بگسل

اگر نخواهي كه ببيني مرا به روي دار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
دل شــکستـــه


شباي خانه من از تو نوري داشت

دلم به بند دلت گره كوري داشت

چه شد كه اينچنين من از چشم تو افتادم

له ام نكن كه اين دلم غروري داشت

غرور من شكست و مچاله شد در دلي

كه روزي از خاطر دلت مروري داشت

حكايت دل تو چون حكايت تبر است

شكسته اي دلي كه در دلم حضوري داشت!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
وضـــع دنیـــا


وضع اين دنيا چنان آلوده است

آري آري آدميت مرده است*

جور و بد عهدي مرام مردمان

سنگ بر هر چه زمين افتاده است

هر كه را ديدم به عمرش اي عجب

بر سر عهدش بسي لغزيده است

يك جماعت بي خبر در خواب ناز

يك طرف درويش جان را داده است

كوچه گردو بي نشان شب زنده دار

كاش بودي مرهمت سازنده است

كاش ميديدم كه در آدينه اي

مهدي صاحب الزمان(عج) ايستاده است

از چه گويم از چه نالم اي فلك

تا كه وجدان همه خوابيده است!!

درد دل گويم سخن كوتاه شد

قلبم از دنيا بسي رنجيده است
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
هذیـــان شب


ديشب كه به يادت به سحر خواب نديدم

وندر دل شب يك رخ مهتاب نديدم

من سايه اي از جنس دل گوشه نشينم

من تشنه لبم جرعه اي از آب نديدم!

با خود ببريد روح هراسان دلم را

آخر بشكستند دل و حوصله ام را

اين جسم خيالي ز بت سنگي بيرحم

مردست,بشوييد همه آب و گلش را!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 14 از 114:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  113  114  پسین » 
شعر و ادبیات

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA