انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 168 از 267:  « پیشین  1  ...  167  168  169  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
سادگی
وقتی که ساده باشیم
عشق در نگاه نقطه می بندد
و سلام نقطة تعلیقی است به صمیمیت یک رویا،
آئینه تکرار خوبی ها،
ترانه، انعکاس طلسم لبها
و لبخند کلید فتح کلون قلبهاست
وقتی که ساده باشیم آسمان آبی است
و شب هنگام ستاره گان میهمان قلبهای ساده،
انعکاس ماه در دیده گان عاشق
چشم حسود شفق را خیره می سازد.
وقتی که ساده باشیم
قلبها با ضرب آهنگ دوستی خواهند طپید،
و پرواز رویای حقیری است
برای پرندة سپید آرزو.
وقتی که ساده باشیم
انسان جوانه می زند
و بهار خواهد شکفت.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
ساده باشیم

از آفتاب بیاموزیم که بی دریغ باشیم.
سادگی را از شبنم،
و بیاموزیم از آئینه صداقت را،
انتظار آبستن شکیبایی است
و امید فرزند خلف زندگی
بیایید عشق را به دل های یاران هدیه بریم
و قهر خشممان را برای نابکاران
چرا که عشق ورزیدن از برای یاران
و زهر کین دشمنان را سزاست
زندگی اقیانوس شگرفی است که انسان ها
بنابر سنگینی درکشان در عمق های گوناگون آن
به دنبال مروارید فهمشان در غوصند،
و آرزو
قاموس نامة مصوری است
که در آن تصویر آبی قلب ها
از وسعت قاب رؤیا فراتر می رود.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
شاید روزی
در کشاکش تب دار شب
و در اضطراب ملتهب افکار مزمن
در جدال باد با پنجرة نیمه باز دخمه ام،
پنجره ای که تنها روزن امید واهی که تو باز می آیی
و با لبخندی جاوید
داد تنهایی دیرینة مرا می ستانی،
و خواهی گفت:
"در گردش فصول بهار طولانی ترین فصل است"
شمعدانی ها قلمه خواهی زد،
عشق را به تصاعد می رسانی،
گَرد خستگی از تن انتظار می تکانی
و امید را، آرزو را رخصتی می دهی
که تن به شفای عطر آغوش مقدّست
تعمید دهند،
قاب گَرد گرفته یأس را از سینه دیوار برخواهی داشت
و اتاقم را رنگ مهربانی خواهی زد
خنده هایت با تمنای نگاهم در خواهد آمیخت،
به آیینه ها خواهی خندید
و من در امواج دیده گانت
خواهم رست،
تاریکی شب جاریست
و هنوز سکوت شب فریاد می کشد
و وحشی باد همچنان درگیر با پنجره ام
پنجره ای که تنها روزن امید واهی من
که تو باز می آیی.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
عطر یاس
عطر یاس در کوچه باغ سعادت
رویایی است گسیخته از هم
و تلخ تر از آن شاید
بستن زنگولة یأس به کجاوة تسلیم.
آن طرف شیشة زنگار بستة آرزو
گلی شاید در حسرت نوازش پرتوهای امید بخشکد،
پرنده ای کوچک در قفسی زیبا
به نور رنگ ها و دانه ای چند شاید
به تسلیم اشتیاق صاحبش از یاد بشوید
شور پرواز.
با آهنگ نسیم، شاید خسی بغلتد،
خاری برقصد
یا غارت کند زمزمه دو کس را که از شبگردیِ خسته
به خانه می آیند.
زندگی تصاعد حسابی یک مجموعة گُنگ نیست
و آنقدر بی ارزش نیست که بی تفاوت از کنار ثانیه ها گذشت
زندگی مجموع شاید ها و بایدهاست
و نباید برای هر جوابی دست به دامان تقدیر شد
بیایید پشت تقدیر را خم تر نکنیم،
گلی اگر پژمرد، پنهان نکنیم شَتّه را زیر دامان حماقت
نگوییم تقدیر بود
بیابیم که چه بایدکرد.
زیر ذرّه بین نبریم عشق را از فرو قعر پستی ها
از بلندای بلند زندگی عشق را لمس کنیم،
عشق، هجرت سبزی به سرخی یک سیب است
عشق در رمز شکفتن غنچه ها جاریست،
عشق ولگردی عطر یاس است در کوچه
درِ خانه مان را بگشاییم به روی عطر یاس
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
عشق در خانه بوزد
و نترسیم اگر پردة تقدیر بدرد
بینید! آب مرداب مسموم است
گلِ پژمرده تشنة همآغوشی با نور است
غبار بی اعتمادی را بتکانیم از شیشة پنجره ها
و عشق را از پس در
بر سر سفره خود بنشانیم.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
کافر
مهتابی گم کرده راه
بر اجتناب وهم آلودة تنهایی من تابید،
پرستو به رسم صداقت پر کشید و عشق
این مطلق آبی به پاکی لبخند تو تراوید،
من بی خود از آنچه رفته بود، لرزیدم
چرا که هنگام تولّد سرو من عزادار
آئینة خویش بودم
و روزی که شقایق رُست
من به عشق کفر ورزیده بودم،
اگر نیلوفر میانجی نمی شد شاید
در گلدانم اقاقی تکرار نمی شد هیچ!
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
موسیقی عشق
احساسم سرشار از
شادی رخوت آوری بود
شادی ام شعری شد بی پا یا ن
و شعرم آهنگی سحرانگیز ،
نتها د ر شعرم جان یافتند
و من د ر میا ن نجوای نتها
تنها یی خودم را گم کردم .
» دو رِ می فا سل لا سی « د ر میان رقص
» ا ب د ز ن ه ی « ترنم حروفی جریا ن داشت
بهتی د ر دیده گان ناباورم نطفه بست
ومن در میان این همه آشفتگی سرگردان شدم ،
آیا این ترنم بی پایا ن
انعکا س بیهوده ای بود ؟!
نتها د ر تنها یی آیینه ام جان گرفتند
و وجودم لبریز از تمنا شد .
احساسم را با خود آشتی دادم ،
من خودم را شعری سرودم
موسیقی شعرم از ابر آرزو تراوید
من جوانه زدم،
عشق ببار نشست،
نتها گل دادند :
» ر سی سل دو فا دو می لا «
و من د ر نمناکی رؤیایی موهوم
لغزیدم .
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
ناگزیر
کاج های بزرگ آرزوهای من
به حباب های ظریف نامت در
ضربان دریای زمان جاریست.
برون نمایی روح من پروازی دیگر آموخت
و عطر نامت همچنان به تماشای
محتضر تاریکی من در من می نازد
تا تو بتی شوی که دیده گان آبی ستاره گان
با حسرت با تو بودن آغاز شوند
و خورشید این حقیقت مطلق
به شکوه کرشمة رویایی تنت
از گسترة زمین حیا کند
تا تو رخی شوی که حوریان
با تمرّد به نجابت نگاهت نماز برند،
و من
این خالق رؤیای تو
غبطة ناگزیر تنهایی را
تا بی نهایت دلتنگی تجربه می کنم.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
وداع
آفتاب را
زیبنده تر آ نکه به خا کستر نشیند
هنگا می که د ر کنا رم نیستی .
کوه را
سزاو ارتر آنکه گَرد شو د
وقتی که د ر اندیشه به غیریم .
موج را
زنده تر آنکه خاموش بنشیند با ر و د
هنگامی که دمِ وداع می رسد با ما،
عروس را
آه عروس را لباس سیاه بر تن
چه نگا رنده تر است هنگامی که
بوسه های تلخ جدایی
را بر لبانت
جاری می کنم .
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
همیشه سلام
شب پائیز زیباست،
ستاره گان در مسیری جاودانی در شتابند
و ماهتاب زیبائی دلهره آوری
به چهرة نقره ای کوه می بخشد.
عشق اسطوره ای است جادویی
که بر تارک سبز سرو می درخشد،
و تک ابری جعد گیسوان خویش
بر گوشة آسمان می گشاید.
خداحافظ
بی روح ترین واژة قاموس نامة بشر است
که با حضورش گل لبخند بر گوشة لبها می فسرد،
قلب از طپش باز می ایستد،
زمان بی تکلیف از نوسان می ماند
و غم واژه ببار می نشیند،
سکوت سردی در جریان است،
نجوای گرمی فریاد سکوت را می شکند،
گلواژة سپید آرزو
از میان تناسب لبها می شکفد: سلام
نوسان زمان شتابان می گذرد
قلب به تلاطم می افتد
و عشق رنگ می گیرد.
سلام مقدّس ترین
و آرزو عاشقانه ترین
واژة قاموس من است.
خداحافظ رنگ می بازد،
ترنمی فضا را عطرآگین می کند:
همیشه سلام.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
هوس
بیا تا زیباترین
انحنای بوسة اغواگرت را
پیاله ای باشند
لبان مست مردی که تنها
از میان خاطرات خیس پائیز می گذرد
و زمزمه می کند سرود گرم بهار را
که بهار در پیش است،
و خوشا به حال پرندة کوچکی که به دنبال فصول عهد نشکست،
کوچ نکرد، ماند و رنگین کمان پس از باران را نوشید.
چرا در شکوفه های هر چشمی به جستجوی تیر ة یأسی!؟
ژاله سرشک توبة گل نیست،
ژاله زینت دل انگیزی است که ما را مفتون
طراوت میخک می کند.
ژاله
نفس روح بهار است
منشوری است که از پس آن
آفتاب به هزاره رنگی جادویی می ماند
که عشق را طیفی اسطوره ای می بخشد .
چرا مرا تنها نمی گذاری ،
چرا در آئینة زنگار بستة اتاقم تکرار می شوی
تکراری که سکو تش ذهن مرا می آشو بد،
شاید به رویا باشم ،
رویا ؛ دستا ویز حقیری است
که د ستاورد ها ی بزرگ را تلألو می بخشد ،
و تو یقینی !
یقینی که مرا به او ج بلند غرور
و آسما ن بی لک عشق پرواز می د هد
پروازی که به بلندای دستاویزی کوچک ،
رویایی خُرد ، وهمی نارنگ می نمایانی
رویایی که دستاویز حقیری است
برای دستاوردهای بزرگ
متجلی در اندیشه ای خُرد ،
و تو این دستاویزی .
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 168 از 267:  « پیشین  1  ...  167  168  169  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA