انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
علم و دانش
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

عجایب و ماورایی ها


مرد

 
کتیبه سنگی 3000 ساله روستای Petroglyphs لاس وگاس از بیگانگان باستانی





این کتیبه سنگی[1] باقدمت 3000 سال قبل در دره ی سنگی بنام آتش درروستای بنام Petroglyphs در نزدیکی لاس وگاس قرار دارد که تصاویری شبیه به موجوداتی مانند انسان بروی آن هک شده است همچنین در نزدیکی آن نیز شکل سخره به صورت یک بشقاب پرنده[2] تراشیده شده است آیا ممکن است در 3000 سال قبل سرخپوستانی که در این ناحیه می زیسته اند این سفینه فضایی را دیده باشند و با موجودات داخل آن ملاقات داشته باشند؟



آیا این تصاویر با این شکل نا متعارف از سرها متعلق به انسان های 3000 سال قبل است یا شاید فضانوردانی با لباس و کلاه مخصوص از سیارات دیگر؟




آیا این مجسمه در کنار کتیبه سنگی می تواند بطور اتفاقی نزدیک به 3000 سال قبل در اثر اتفاق های زمین شناسی در یک منطقه خشک که زلزله خیز هم نیست به وجود بیایید یا ساخته دست انسان های 3000 سال قبل است؟


     
  ویرایش شده توسط: MiladBagheri   
مرد

 

پنهان‌كاري مراجع علمي: راز تمدن‌هاي مشابه در دو‌‌سوي اقيانوس اطلس


نوشته: ريچارد كاسارو – 25 نوامبر 2012

مصريان باستان در شمال قاره آفريقا و تمدن اينكاها و ماقبل اينكاها در آمريكاي جنوبي هر يك در گوشه‌اي از اين جهان به‌وجود آمدند و هرگز رابطه‌اي با هم نداشتند، ولي هر دو تمدن به طرز معماگونه اي به شدت مجذوب هنر، معماري، نشانه‌شناسي، اسطوره‌شناسي و مذهب يكساني بوده اند. دانشمندان عصر ويكتوريايي كه با اين پديده روبرو شده بودند، به اين نتيجه رسيدند كه هر دو تمدن مي‌بايست محصول دوران طلايي تمدن مادر «آتلانتيس» بوده باشند. امروز، تشابهات تمدن اينكاها و مصريان نه تنها توسط مجامع علمي آمريكا و غرب ناديده گرفته مي‌شود بلكه مورد پنهان‌كاري نيز قرار گرفته است.





بسياري از مشابهات گيج‌كننده و بدون پاسخ، دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها را با وجود اينكه هركدام در يك سوي كره زمين به وجود آمده و توسط يك اقيانوس آب از هم جدا شده بودند را به هم مرتبط مي سازد.

دانشمندان عصر ويكتوريايي كه با اين معما روبرو شده بودند، بر اين عقيده بودند كه هر دو تمدن دانش و بينش خود را از يك منبع واحد بسيار كهن تر به ارث برده اند؛ تمدن مادري كه اكنون در كوچه پس كوچه‌هاي تاريخ گم شده است. براي آنها فرضيه «تمدن مادر» به خوبي بيانگر دليل اين توازي بود. دانشمندان ويكتوريايي اين تمدن مادر را به پيروي از افلاطون و ساير مورخان عصر كلاسيك «آتلانتيس» مي‌ناميدند.

امروز مجامع رسمي علمي نظريه آتلانتيس را با عداوت خاصي رد مي‌كنند و در عين حال چشم خود را برروي اشتراكات دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها مي‌بندند.

اين تشابهات نه تنها از چشم دانشمندان ويكتوريايي پنهان نمانده بود بلكه درخشان‌ترين ذهنهاي پيشينيان بر اين باور بودند كه آتلانتيس وجود داشته است؛و اين هم دلايل اين مدعا:



اهرام



هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها، اهرام سنگي و اهرام پله‌اي در زمين‌هاي پست، در امتداد رودخانه و مطابق با 4 جهت اصلي مي‌ساخته‌اند. هر دو مورد به عنوان محل تدفين نيز مورد استفاده بوده است.



موميايي





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها مردگان خود را موميايي مي‌كردند. موميايي‌ها درون اهرام دفن مي‌شدند؛ آنهم اغلب همراه با غذا و متعلقات شخصي كه نشان از اعتقاد به زندگي پس از مرگ داشت.



موميايي همراه با دستهاي صليبي شكل




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها دست‌هاي موميايي‌هاي خود را به حالت صليبي در مي‌آوردند. اين نشان‌دهنده حالت تعادل بود، بدين معني كه فرد درگذشته زندگي متعادل و آرامي را سپري كرده است. دو دست بر هم گذاشته شده به معني «اضداد در توازن با يكديگر» نيز هستند.



ماسك خاكسپاري طلا





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها ماسكي از طلا برروي صورت مردگان خود مي‌گذاشتند تا نشاني از بازگشت آنها به ابديت، به آنسوي حجاب تن و مكاني والاتر در بهشت كه -برخلاف زمين- روحاني و جاودان است، باشد. همچنين برخي باورهاي كيمياگري براي ما بازگو مي‌سازند كه اين ارواح ابدي زماني كه در زمين مي‌زيستند چهره زميني به خود گرفته و تبديل به طلا شدند.



گردنبند با نقوش حيواني دوتايي




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها مردگان خود را با گردنبندهاي طلا زينت مي‌كردند كه در هر سر آن نقوش سرحيواناتي كه به سمت بيرون متمايل هستند ديده مي‌شود. اين تداعي‌كننده توازن و تعادل نيروهاي انساني/حيواني ما به صورتي آرام و همچنين منزلگاه قدرت و جاودانگي است. اين حالت تعادل، رمز چگونگي دست يافتن به تغيير شكل در كيمياگري -يعني طلا-نيز خوانده شده است.



بناهاي سنگي مشابه





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها داراي بناهاي سنگي بسيار مشابهي هستند، حتي در كوچكترين جزئيات از قبيل برآمدگي‌هاي كوچك روي سنگها.(تصوير بزرگنمايي شده را ببينيد) واقعاً پاسخ اين معما چيست؟ چه توضيحي براي آن وجود دارد.





سنگتراشي‌هاي بسيار دقيق





در بناهاي سنگي هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از برشهاي بسيار بسيار دقيق و ماهرانه استفاده شده، بطوريكه حتي يك برگ كاغذ را به سختي مي‌توان در بين شكاف دو سنگ فرو كرد. در بيشتر موارد از هيچ نوع ملاتي نيز استفاده نشده است. اين نوع معماري خود نشاني از طلب كمال، يا حداقل نزديكي به آن است كه باعث نزديكي بيشتر به منزلگاه روحاني و آسماني و سرچشمه لايزال‌مان است.



درگاه‌هاي ذوزنقه‌اي





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از درگاه‌هاي ذوزنقه‌اي شكل استفاده مي‌كردند كه نشان از پيشرفت و حركت رو به تعالي روحاني دارد. ذوزنقه شكلي شبيه به مثلث دارد كه بيانگر عروج آسماني و مراتب بالا است. درگاه‌هاي ذوزنقه‌اي شكل مورد استفاده بسياري از تمدن‌هاي باستاني بوده است. اين امر اشاره به بعد پيشرو آدمي دارد كه در گذشته‌اي دور مورد استفاده قرار مي‌گرفته است، دوراني كه انسان‌ها در آرامش به سر مي‌بردند و به نيروانا دست يافته بودند. اين درگاهها بيانگر حكمت والايي بود كه اجداد ما در اختيار داشتند.




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها مارهاي متقارني را بر سردر ورودي‌هاي ذوزنقه‌اي معابدشان ترسيم كرده‌بودند. به طور يقين در اينجا شاهد ايده ايجاد توازن بين نيروهاي متضاد، با استفاده از نمايش جفتي حيوانات در حالت متقارن و متعادل هستيم. اين «اضداد درتعادل» به نظر، آن «كمال مطلوب»ي مي آيند كه سعي شده از طريق شكل اين درها به ما آموخته شود.



جمجه‌هاي كشيده شده





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها جمجمه‌هاي كودكان خود را مي‌كشيدند تا ادراكات آنها را تقويت كنند و ديد معنوي آنان را بهبود بخشند. شباهت اين عمل عجيب، تعجب مجامع علمي را آنچنان كه بايد بر نيانگيخته است.



آبليسك (همراه با هيروگليف)





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها آبليسك‌هاي مقدسي را مي‌ساختند كه سمبل مردانگي، باروري، تولد، طول عمر و قدرت بوده است. آنها احترام ويژه‌اي براي آبليسك‌ها قائل بودند و آبليسك‌ها جزء مقدسترين نمادها محسوب مي‌شده‌اند.



معابد ضد زلزله (همراه با نوشته‌هاي تصويري)





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها ساختمان‌هاي ضد زلزله با استفاده از تكنيك شيب ملايم به سمت داخل مي‌ساخته اند كه هردو نيز از آزمون زمان سربلند بيرون آمده‌اند.



آيين‌هاي وابسته به خورشيد





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها به صورت كاملاً همانند از نمادهاي خورشيدي به عنوان بخش بسيار مهمي از مذهبشان استفاده مي‌كردند. در مصر خداي خورشيد «را» نام داشت و در پرو «اينتي». در هردو تمدن خداي خورشيد «خود شما» هستيد، خورشيد سمبلي از خود شما و روح شماست. شما پرتو ايزدي لايزال هستيد. شما كاملاً آگاهانه و از روي اراده خود به تجسم ماده در آمديد، ولي با فراموشي خودِ روحاني تان راه خانه را گم كرده‌ايد.



سمبل‌هاي متقارن خورشيدي





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از سمبل خدايان حيواني در حالت متقارن و پشت به يك خورشيد در مركز استفاده مي‌كرده‌اند. همچنانكه خورشيد توازن كاملي ميان زمستان و تابستان، سردترين و گرمترين فصل‌هاي سال ايجاد ميكند. پس براي خورشيد دروني ما نيز (خورشيد به عنوان سمبلي از روح يا ضمير جاودان ما) ضروري است كه نيروهاي مثبت ومنفي حيواني، انگيزه‌ها، غرايز و اميال و… خود را به حالت تعادل در بياوريم تا با هارموني طبيعت سازگار بمانيم.



حيوانات روي پيشاني





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از نماد حيوانات روي پيشاني استفاده مي‌كردند تا باعث بيداري چشم سوم شوند. هردو تمدن بر اين باور بودند كه مي توان حالت خلسه مانندي بوجود آورد تا در آن،آنچه كه «چشم ذهن»، «چشم درون» يا «چشم سوم» ناميده مي‌شود را بيدار كنيم؛ نمادي از روشنگري روان كه مكان آن جايي در پيشاني، در بين و بالاي دو چشم است، دقيقاً جايي كه حيوانات در پيشاني قرار داده شده‌اند.



نشان صليب (چاكانا/آنخ)





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از نقوش پله‌اي استفاده مي‌كردند كه نمادي از عروج پله به پله ايست كه رهرو در مسيرش از يك انسان دون به انساني والا مي‌پيمايد. بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي؛ شما نيز نمي توانيد «مسيح درون» يا «بوداي درون»تان را يك شبه بيابيد. تعالي نياز به زمان و كوشش بسيار دارد.



درگاه‌هاي سه گانه معابد (دال بر مذهب يكسان)





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها معابدي با درگاه‌هاي سه‌تايي مي‌ساختند. درگاه‌هاي سه‌گانه پديده‌اي در مقياس جهاني است كه زينت بخش ديوارهاي معابد است كه خود نيز حاكي از مذهب جهاني‌اي است كه در سرتاسر دنياي باستان مورد استفاده بوده است. مذهبي كه بنيادش بر اساس قانون «توازن اضداد» است كه شرحش پيش از اين گذشت. درهاي دو سمت چپ و راست بيانگر تضاد است ( چپ و راست ضمير فاني ما) در حاليكه درگاه وسط، نقطه مركزي جاودانگي است ( مركز ضمير غايي ما). درگاه‌هاي سه‌گانه معابد بعدها توسط معماران كليساهاي جامع گوتيك، يعني فراموسونها به كار گرفته شد.



بست‌هاي دم‌چلچله‌اي





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها سنگ‌هاي بزرگ را به گونه كاملا دقيق و بدون درز در كنار يكديگر با استفاده از بست‌هاي دم چلچله‌اي محكم مي‌نمودند. چطور اين تكنيك بعد از ميليونها سال تكامل انسان، هردو در يك بازه زماني مشخص (± 1000 سال) در دوسوي اين كره خاكي بوجود آمده است. ( همين تكنيك و همين بست در ساخت تخت جمشيد ايران نيز به‌كار رفته است-مترجم).



شمايل خداي حامل عصا





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها به شمايل «خداي حامل عصا»يي احترام مي‌گذاشتند كه چيزي نبود جز صليب گمشده مذهب جهاني باستاني كه پيشتر راجع به آن صحبت شد. هرچند به طور رسمي توسط مراجع علمي در مورد آن صحبت نشده ولي شمايل خداي عصا به دست در تمامي فرهنگهاي باستاني در سرتاسر جهان يافت شده است كه نمادي از انسان كامل است.



بناهاي ضد زلزله با شيب رو به داخل






هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها معابد و مقبره‌هاي كاملاً مشابهي با شيب رو به داخل مي‌ساختند.



تابوتهاي انسان مانند




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها تابوت‌هايي همانند پيكره‌هاي انساني براي درگذشتگان خود مي‌ساختند و آنها را به صورت خدايان بومي يا قهرماناني كه توانسته‌اند به جنگ مرگ بروند و زنده بازگردند تا داستان آنرا تعريف كنند، مي‌ساختند. اين مثالي براي همه ماست كه بايد به آن توجه كنيم، براي ما كه مي بايست به جدال با مرگ برويم و در نهايت در اين مبارزه جاودانگي را بيابيم.



خورشيد چشم سوم روي پيشاني





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها نقوش دايره‌اي شكلي روي پيشاني مي‌كشيدند تا به مكان چشم سوم اشاره كنند.

««سايكلاپس در اسطوره‌شناسي يوناني و سپس رومي از تيره بسيار كهن هيولاهاست كه تنها يك چشم و آن هم روي پيشاني خود دارد. اين نام به عقيده بسياري به معني «چشم دايره اي» است. ويكيپديا»»



نماد خورشيد مرتبط با چشم سوم روي سر





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها چشم سوم ياچشم دايره‌اي شان را با نمادهايي از خورشيد تزئين مي‌كردند. خورشيد چشم بهشت است؛ بسياري از تمدن‌هاي باستاني خورشيد را به عنوان يك چشم مجسم مي‌كردند و اين تنها مختص مصريان و اينكاها نبود.



سمبل تك چشم





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها «سمبل خورشيد-چشم» را مورد استفاده قرار مي‌دادند. هردو تمدن، چشم را به خورشيد و خورشيد را به چشم وابسته مي دانستند. هردو تمدن مي‌دانستند كه تك چشم (چشم ذهن يا چشم سوم) مي تواند خورشيد درون (روح درون) را ببيند.



معماري مگاليتي




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها مهم‌ترين معابدشان را با سنگهاي عظيمي كه وزن هريك به صدها تن مي‌رسيد مي‌ساختند.



قايق‌هايي از جنس ني





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها قايق‌هايي كاملا مشابه از جنس ني مي‌ساختند.



الهه‌هاي شناور در فضا



هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها الهه‌هاي شناور در فضا را به تصوير كشيده‌اند.



نمادهاي مردانگي





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از نمادهاي مردانگي استفاده مي‌كردند و آنها را با باروري و حاصلخيزي مرتبط مي‌دانستند.



مارپيچ





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از نماد مارپيچ براي نشان دادن ورود/خروج ما به دنياي مادي/معنوي استفاده مي‌كردند. دنياهايي كه اطراف ضمير ازلي ما را احاطه كرده‌اند.



معابد فاخر




هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها معابد كاملاً مشابهي را طراحي كرده و ساخته‌اند.



مارهاي متقارن در حالت تعادل





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از تقارن در بسياري از آثار هنري خود استفاده كرده‌اند؛ از جمله مارهاي متقارن.



سازه‌هاي استادانه





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها از تكنيك‌هاي بسيار مشابهي براي ساخت بناهاي سنگي خود استفاده مي‌كردند.



هنر متقارن





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها آثار هنري مشابهي خلق كرده‌اند كه تأكيدشان بيشتر بر تقارن و نشانه‌شناسي رمزآلود استوار است.



نماد هيروگليف آتن (دايره با نقطه اي در مركز)





هر دو تمدن مصر باستان و ماقبل اينكا/اينكاها خداي خورشيد خود را با دايره‌اي كه نقطه‌اي در مركز خود دارد نشان مي‌داده‌اند كه در هر دو تمدن نمادي از نهاد انساني نيز بوده است.
     
  
مرد

 
ادعای دانشمندبریتانیایی بر وجود بیگانگان فضایی


یک دانشمند بریتانیایی مدعی شده که دلیلی برای وجود بیگانگان فضایی یافته، چرا که وی با بررسی یک تکه از یک شهاب سنگ به این نتیجه رسیده است که داخل آن فسیلهای فرازمینی وجود دارد.

به گزارش مهر، چاندرا ویکراماسینگه استاد سابق دانشگاه کاردیف مدعی شده است که یک تکه سنگ 5 سانتیمتری از یک شهاب سنگ به دست آورده است که حفره های آن دربرگیرنده فسیلهای خزه های دریایی میکروسکوپی است که شبیه خزه های دریایی سیاره زمین است.

این دانشمند که برای نظریه‌های عجیب و غریب خود درباره این که سرمنشأ زندگی در این سیاره از فضا بوده، اظهار داشت: این نتایج شواهدی است که نشان می دهد زندگی انسان از خارج از زمین آغاز شده است.





چاندرا ویکراماسینگه با تکه ای از سنگ فضایی





یک دانشمند انگلیسی در اظهاراتی جنجال‌برانگیز مدعی شد که این سنگ فضایی 5 سانتی متری دارای فسیل‌هایی از زندگی فرازمینی شبیه به خزه‌هایی است که در اقیانوس‌های زمین یافت می‌شود

وی در این رابطه گفت: این سنگها بسیار نامتعارف بوده و ساختار متخلخلی با چگالی کمتر از چیزی که در زمین داریم هستند.

ادعای ویکراماسینگه طی یک مقاله در وب سایت مجله کیهان شناسی منتشر شده است. در این مقاله آمده است که درصد کمی از کربن در تحلیلها جایگاه یک شهاب سنگ کربن دار را نشان می دهد این در حالی است که وی اظهار داشت: آزمایش‌های کلیدی نشان می دهد که این شهاب سنگ تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است.

درحالی است که بسیاری از کارشناسان ادعای وی را تکذیب کرده و آن را مضحک توصیف کرده اند، این کارشناس استدلال می کند که فسیلهای فرازمینی در نتیجه آلودگی در زمین به شکل کنونی در آمده اند.

یک کارشناس دیگر نیز اظهار داشت که هنوز علتی برای این مسئله که سنگ از فضا آمده باشد، وجود ندارد.




این تصاویر میکروسکوپی در تلاش برای القای نشانه‌ای از یک فسیل تهیه شده است



ادعا شده است که میکرو ارگانیسم‌های فسیل شده که در این قطعه سنگ یافت شده است، شبیه بقایای فسیل باقی مانده از عصر دایناسورها یعنی 55 میلیون سال پیش است
     
  
مرد

 
هرم باستانی بوسنی





هرم بوسنی اولین هرمی بود که در اروپا کشف شد. در قلب کشور بوسنی در حومه شهر ویسکو. حتما بیشتر شما تا به حال در مورد این هرم چیزی نشنیده اید و دوست دارید بیشتر بدانید. طبق معمول کسانی که دوست ندارند توهمی که از تاریخ انسانیت در ذهن ما سر هم کرده اند از بین برود، همواره با تئوری هایی که بیشتر شبیه به شوخی می ماند قدم به جلو می گذارند و تلاش دارند ثابت کنند این اکتشافات اشتباه است و این هرم یک پدیده طبیعی است و ساخته دست انسان نیست. اما در اینجا هرچقدر هم تلاش کنند و توهم سازی کنند و پنهان کاری کنند، نمی توانند مدارک روشن را از دید ما پنهان کنند. این هرم دارای تمام پایه و سازه اصلی می باشد: چهار دیوار شیب دار بدون خطا که رو به چهار جهت اصلی هستند، نوک یکدست و ورودی پیچیده. همچنین در نوک هرم ویرانه دیوارهای قرون وسطایی وجود دارد که در زمان پادشاه بوسنیایی «تِورکو کوترومانک» (1338-1391 میلادی) بر روی هرم ساخته شده بوده است.


خصوصیات این هرم بسیار نزدیک به هرم خورشید در «تئوتیهواکان» در مکزیک است و به همین دلیل نام این هرم را «هرم خورشید بوسنی» نام نهاده اند.
در این منطقه همچنین چهار سازه باستانی دیگر وجود دارد. هرم ماه بوسنی، هرم اژدهای بوسنی، هرم عشق بوسنی، و معبد زمین.
باستان شناس آمریکایی-بوسنیایی «سِمیر اوسماناگیک» که پانزده سال از عمرش را به مطالعه هرم های آمریکای لاتین پرداخته است می گوید: ما بلوک هایی را کشف کرده ایم که بسیار کیفیت متفاوتی با بلوک های ما دارند و من باور دارم بخشی از دیواره هرم بوده اند. حتی ورودی هایی با کف سنگفرش شده و تونل های زیر زمینی نیز کشف کرده ایم. (اوکتبر 2005)
مدرکی که می تواند طلسم فریب های دروغین در مورد تاریخ انسانیت که به خورد ما داده اند را بشکند. پیامی روشن که دوست ندارند شما در مورد آن بدانید.



اردوی تابستانی داوطلبان بین المللی:

هنگامی که نخست در سال 2005 هرم بوسنی کشف شد (و احتمالا بیشتر شما چیزی در این مورد نشنیدید) محققان با توجه به خاک و پوشش گیاهی انباشته شده بر روی سطح آن، عمر هرم را ارزیابی کردند. آزمایشهای رادیوکربنی نشان دادند که پوشش انباشته شده 12000 سال عمر دارد. اما آزمایشهای تازه نشان دادند که عمر هرم بسیار بیشتر از اینهاست.

اما یکی از بزرگترین اکتشافاتی که در سال 2012 در ماه ژوئن، در اولین شیفت داوطلبان بین المللی انجام شد در حالی بود که تیم توسط باستان شناسان ایتالیایی، دکتر «ریکاردو برت» و «نیکولو بیسکونتی» هدایت می شد. آنها توانستند لایه ای فسیل شده بر روی یکی از بلوک های کانکریت را کشف کنند که زمانی این لایه سراسر هرم را پوشانده بوده است.
ماده آلی کشف شده به آزمایشگاه رادیوکربن در اوکراین فرستاده شد و آزمایشها نشان دادند که این لایه حد اقل 24800 سال (+ یا – 200) عمر دارد.

هرم خورشید بوسنی اکنون با قدمتی بیش از 25000 سال پابرجاست. مدرکی که می تواند دیدگاه اشتباهی که ما نسبت به گذشته خودمان داریم را متلاشی کند و با تکانی شدید ما را بیدار و وادار به جستجوی بیشتر کند. جستجو برای به یاد آوردن اینکه ما واقعا که هستیم.
     
  
مرد

 
راز ايرانشهر كشوري با شهرونداني بي شهر؟!

شايد درباره ي ايران ساساني بسيار خوانده ايم و شنيده ايم و روزگار پر فراز و نشيب آن … براستي درباره ي آن هر چه بيشتر خوانده ايم كمتر دريافته ايم و هر چه بیشتر جستجو كرده ايم كمتر يافته ايم…. آيا اين خود به تنهايي شگفت و شگرف نيست؟ زيرا در جهان ما اگر كسي بخواهد از رازي پرده بر دارد و يا نايافته اي را بيابد يا گوشه هاي تاريكي از تاريخ يا هر چيز ديگر را روشن سازد به كاوش و پژوهش دست مي يازد و با اين ابزارهاي نوين دانشورانه گمشده خود را مي يابد و بر دانش خود و ديگران مي افزايد اما درباره ي تاريخ تاريك ايران اين درست وارونه است!!!…اين كارها و تلاشها نه تنها سودي براي بازكردن گوشه هاي تاريك آن نداشته كه بر رازآميز بودن و پيچيدگي گزاره هاي آن نيز افزوده است! تا جايي كه پ‍وهشگر بيچاره و درمانده را وادار به اين انديشه كرده كه بايد از تلاشهاي خود پشيمان گشته و آرزو كند كه اي كاش هرگز در اين ميدان كمر به كاوش نبسته بود.




يكي از اين رازها چنانكه در عنوان اين ديباچه آورده شده ساختار پيچيده و بسيار رازگونه كشوري است كه آريانهاي زيونده در آن در روزگار ساساني آن را ايرانشهر و مردمش را ايرانشهري(=شهروندان ايران=به پهلوي ارانشهريگ(eranshahrig ) ) ميخواندند و مردمان ديگر كشورها را انيراني(= به پهلوي آنيرانيگ(aniranig) ) مي ناميدند .

راز بزرگ ما هم در اينجاست . رازي كه تنها با تبار آريايي(آرياني فرازميني) اين مردمان در پيوند بوده و از ديدگاه بنده (زريچهر جمشيدي فر) تنها با اين باور و انديشه كه بايد اين مردمان رازآميز ريشه و تباري كيهاني داشته باشند گشودني است و هيچ راه ديگري براي برگشودن آن به چشم نمي خورد .

اكنون مي خواهم اين چيستان بزرگ را بازگو كنم و بگويم كه چه رازي در اين ميان مي تواند نهفته باشد؟

براي اين كار بياييد برگرديم دستكم به 1500 سال پيش به ايران بزرگ آن روزگار كشوري با استان ها و شهر ها و روستاهاي گوناگون و پرشمار و گويشها و زبانها و ن‍ژادهاي بسيار كه شايد بسياري از مردمانش در درازاي زندگي خود يك بار هم پا را از دروازه ي شهر يا روستاي خود فراتر ننهاده باشند و اندازه و بزرگي جهان از ديدگاه آنها تنها به بزرگي همان شهر يا روستاي زادگاهشان بود و شايد در خرد و انديشه ساده و بي آلايش آنها انگاره ي درست و فراگيري از كشورشان هم كشيده و پي ريزي نشده بود و خوي ميهني (به گفته امروزي ها حس ناسيوناليستي) آنها هم در بازه و اندازه ي روستا يا شهر و تيره و تبارشان شناخته مي شد و در همان مرز پايان مي يافت و همه كشور و ميهن آنها همان شهر و يا روستا يا آبادي شان بود كه چكيده اي بود از مام ميهن بزرگشان ايران ساساني و نه بيشتر از آن (چنانكه امروزه نيز اين گزاره را مي توان در بساري از روستاهاي دورافتاده بيشتر كشورها ديد)

به روشني پيداست كه در ميان چنين مردماني آيين «نام و نشان» كه در آن روزگار ابزاري بود براي بازشناسي آنها از يكديگر و به ويژه اين گزاره براي سامانه ي فرمانروايي ارزش بسیاري داشت زيرا مي دانيم كه دستكم در آن روزگار هنوز ابزارهاي پيشرفته اي مانند شناسنامه هاي امروزي يا ID Card ها در دست نبود كه از پس اين كار بر آيد. از سوي ديگر با بينشي كه در نوشته هاي بالا درباره مردمان 1500سال پيش بدست دادم روشن است كه آيين «نام و نشان» يا همان نامگذاري چنين روايي داشت كه براي بازشناسي مردم از يكديگر از روش نامگذاري به اين شيوه : نام كوچك يا همان نام + نام پدر+پسوند «آن»( براي نمونه نام هايي چون كرتير هرمزان يا آذرباد مارسپندان يا مزدك بامدادان و… در دست است ) كمك گرفته مي شد كه گاهي اگر يك خانواده يا تيره يا خاندان بسيار بزرگ و پرآوازه بودند به جاي بخش دوم (نام پدر + پسوند ان) نام خاندان چايگزين مي گشت . ( براي نمونه در خاندانهايي چون كارن پهلو يا سورن پهلو از اين روش بهره مي بردند) اما اين روش كاستي و افتادگي بسيار پر رمز و رازي دارد كه رازپردازي من در آن نهفته است . كاستي اي كه سخنان و ناگفته هاي بسياري در دل خود دارد و تا كنون كسي آنها را باز نگفته و تنها آقايان مرادي غياث آبادي و پورپيرار پيش از اين نگاهي گذرا به آن داشته اند بي آنكه بتواند درست آن را ريشه يابي كنند يا آنكه پاسخ درست و درماني به آن بدهند.

اين كاستي ياد شده همان بخش سوم كار نامگذاري است چنانكه از روزگار كهن تا امروزه نيز در نزد بيساري از مردمان و نژادها اين روش ديده شده و بسیار هم كارايي داشته است زيرا در زمينه شناسه يا همان شناسايي بسياري از مردمان همنام و نشان به سامانه فرمانروايي كمك شاياني كرده و چنانكه گفتيم پسوند سوم نام يا همان پسون دوم نشان كه نام روستا ياشهر يا استان باشد راهكار خوبي براي اين شناسه بوده و چنان كارايي داشته كه تا امروزه نيز اين روش روايي دارد . اما با شگفتي هر چه بيشتر مي بينيم كه اين بخش كه نام شهر و يا زادگاه يا دستكم نام استان و سرزمين بومي مردم ايران ساساني مي باشد براي شناسه ي ايرانيان در ان روزگار به كار نرفته و افتادگي رمزآلودي در اين زمينه ديده مي شود و اين گزاره چندان نهادينه شده بود كه ايرانيان پرآوازه ي هم كه ياد و نامي از آنها در تاريخ بر جاي مانده هم به درستي روشن نيست كه از كدام شهر و استان بوده اند يا اينكه دستكم زادگاهشان كجا بوده است؟؟!!!

براي نمونه هيچ نشاني از زادگاه كرتير بزرگترين موبد روزگار ساساني در دست نيست و او را تنها با نام كرتير هرمزدان(كرتير پسر هرمزد) باز مي شناسند همچنين از موبدان بزرگ ديگري چون آذرباد مارسپندان و ارداويراز و ….يا حتي از بزرگان درباري چون بزرگمهر بوختگان(بزرگمهر پور بوختگ) وزير فرزانه انوشيروان نشاني شهري و يا زادگاهي ديده نمي شود و از اين نمونه ها بسيار در دست است. كساني هم كه اگاهي در تاريخ از زادبوم و يا شهر زادگاهشان در دست است اين آگاهي ها چندان كمكي به بازشناسي زادبومي آنها نكرده و براي نمونه ما نمي دانيم كه ماني از پارس بوده يا از بابل در ميانرودان و يا دستور دينيار(سلمان فارسي) از بدخشان بوده يا از اسپادان يا كازرون؟!!! براستي چه رازي در اين ميان ميتواند نهفته باشد؟؟!!!براستي چرا از ميان همه ي اين اگاهي ها تنها زادبوم و شهر و سرزمين آنها كه در نزد بسياري از آنها نه تنها نشان از كجايي بودنشان كه نشان از تبار و نژادشان نيز داشت (براي نمونه سرزمينهاي گيلان و مازندران(=كه دو نژاد گيل و ديلمان در ان ميزيند)) افتاده و گمشده يا اينكه پوشيده و پنهان مانده است؟آيا آنها مردماني بيزادبوم و سرزمين مادر بودند يا اينكه براستي از جهاني ديگر به اين فلات امده بودند؟*

از سويي اگر ما آرين هاي روزگار ساساني را تنها مردمي چونان ديگر نژادها و مردمان بومي كشور هاي ديگر بدانيم و بشناسيم كار بسيار پيچيده تر خواهد شد زيرا شايد در راه بازگشودن اين چيستان دچار اين لغزش شويم كه براي رازگشاييمان به ورته و دامان انگاره ها و گزارههاي سده بیستم و بيست و يكمي ميلادي بيافتيم و براي


نمونه بگوييم كه اين مردمان (ايرانيان ساساني ) چنان خوي ميهني (= احساسات ناسيوناليستي) نيرومندي داشته اند كه پيش از اينكه خود را يك خراساني يا آذري يا استخري يا شوشي و يا گيلاني و ….. بدانند خود را يك ايراني ميدانسته اند و تنها بر آن پاي مي فشرده اند و اين خوي ميهن پرستي شان هم چنان ژرف و پرملات بوده كه سايه سنگيني بر شناسه ي زادبومي آنها (بخش سوم سامانه ي نامگذاري) انداخته بوده!‌!‌!‌!‌!…. آري اين پرت و پلا گفتن را دنبال مي كنيم بي آنكه بدانيم كه همه ي اين انگاره ها گزاره ها(= مفاهيم ) انسان امروزي بوده و هست نه انسان كهن 1500 سال پيش كه بيشتر انگاره اي تيره اي(=عشيره اي و قبيله اي و طايفه اي) و زادبومي (=-دياري) داشت تا انگاره اي ميهني ! …..

دستاويز ديگر من در اين زمينه رويدادي بود كه به ناگاه پس از كوچ بزرگ آريانهاي فلات ايران به اروپا رخ داد و سامانه شاهخدايي ساساني از اين فلات رخت بربست و آن: سربر آوردن ناگهاني نام مردمان بومي و برجاي مانده ايران با پسوند شهري و سرزميني آنهاست . كرماني ها و رازي ها و اصفهاني ها و خراساني ها و استخري ها و رامهرمزي ها و …. به همراه نامهايي كه بسيار اندك و انگشت شمار ريشه آريايي و ايراني باستان در آنها ديده مي شود. براستي چه رويداد بزرگي مگر به بزرگي يك كوچ بزرگ و دگرديسي نژادي مي توانسته چنين پيامد سهمناك و ژرفي را به دنبال داشته باشد؟ آيا ساده انگاري نيست اگر و تنها اگر اين فرايند بزرگ را پيامد يورش مشتي عرب مسلمان به كشور بزرگي چون ايران ساساني باستاني بدانيم ؟
     
  
مرد

 
کشف پرستشگاهی با قدمت 2750 سال در اسراییل







مسئول باستانشناسی اسرائیل اعلام کرد که باستانشناسان پرستشگاهی با 2750 سال قدمت نزدیک اورشلیم پیدا کرده اند که دارای مجسمه های کوچک و ظروف سفالی می باشد و مکانی برای تشریفات مذهبی بوده است. این کشف در ضمن حفاربها در سایت باستانی تل موتزا در حدود سه مایلی (پنج کیلومتری )غرب اورشلیم اتفاق افتاد ، در حالی که عده ای در حال کار برای آماده سازی بخش جدید بزرگراه اسرائیل بودند.مسئولین حفاری عقیده دارند که ساختمانهای مذهبی در تل موتزا یافته هایی غیر معمول و تعجب آور هستند و دلیل آن اینست که به سختی می توان بقایای سازه های مذهبی را در دوره ی یهود در زمان تمپل اول پیدا کرد.به گفته ی انجیل اولین پرستشگاه در اورشلیم در زمان سلیمان پسر داوود ساخته شد و باستانشناسان تخمین می زنند که این سازه ها در قرن ده قبل از میلاد به وجود آمده اند و طبق گفته ی مسئولین حفلری می بایست در دوره ی قبل از اصلاحات مذهبی و پایان دوره ی پادشاهی حزقیا واشعیا فعال بوده باشند.این مسئله، وجود هرگونه مکان مذهبی را منسوخ کرده و آنها رامنحصر به پرستشگاه اورشلیم می داند.به نظر میرسد که تل موتزا با بناهای باستانی به نام موزا در کتاب یوشع نبی در ارتباط باشد.در طول حفاریهای قبلی ، باستانشناسان ساختمانهای بزرگی را با انبارهای سر پوشیده و تعدادی سیلو پیدا کردند. به عقیده ی آنها این ساختمانها به عنوان مکانهای ذخیره ی غلات در اورشلیم مورد استفاده قرار میگرفته اند.



دیواره های این سازه ها بسیار ضخیم بوده و دروازه ی ورودی آنها رو به مشرق باز می شودو این ساختار با شیوه ی ساخت پرستش گاه ها در آن زمان تطابق دارد. رئیس حفاریها در این باره می گوید: اشعه های خورشید که از مشرق طلوع میکرد ابتدا به اشیا درون پرستشگاه میتابید ،به این معنا که حضوری الهی در انجا وجود دارد. باستانشناسان ساختاری مربع مانند را درون پرستشگاه یافته اند که محل نگهداری اشیا مربوط به آیینهای مذهبی در نزدیکی آن قرار داشت. این اشیا شامل تکه هایی از کاسه های سفالی ،سکو های تزیین شده و دو نوع مجسمه ی سفالی میشوند.. بعضی از این مجسمه ها به صورت حیوانات و به خصوص اسبهایی بودند که بیشتر آنها افسار داشتند ، در حالیکه بقیه ی مجسمه ها به شکل سرهای انسان با موهای مجعد و روسریهای صاف دیده میشود. چنین مجسمه هایی نشاندهنده ی تاثیر فرهنگی مردم سواحل فلسطین می باشد. مسئولین حفاری عقیده دارند که یافتن سازه های مذهبی همراه با محل اشیا مربوط به آیین ها و تشریفات دینی و بخصوص تاثیر مهم فرهنگهای ساحلی در مجسمه های شبه انسانی ، هنوز نیازمند تحقیقات گسترده تری میباشد.
     
  
مرد

 
سفینۀ فضایی افسانه ای به نام دوراکاپالام


شبه قارۀ هند یکی دیگر از منابع پایان ناپذیر دانش و حکمت باستانی، افسانه های کیهانی و پدیده های عجیب فراحسی می باشد. سنت ایوز دالویدره ( Saint-Yves d`Alveydre )، یکی از افرادی که اطلاعات زیادی دربارۀ آگارتی دارد و نیز قوۀ تخیلی بیش از حد قوی، معتقد است که هند کشف یوگا را مدیون این قلمروی زیرزمینی می باشد. در یوگاسوترا ( Yogasutra )، که متنی است مربوط به دوران پیش از میلاد، برخی از قدرتهایی را که یوگا به انسان عطا می کند بر شمرده اند. در متن مزبور آمده که انسان می تواند بدنش را کوچکتر یا بزرگتر، بی وزن یا نامرئی کند؛ می تواند به هر جایی سفر کند از جمله به ستارگان و در این کار با قدرت اراده بر موانع طبیعی فائق آید؛ می تواند هر گونه شیئی را بوجود بیاورد، تغییر بدهد یا نابود کند، و نیز می تواند به بدن، ذهن یا روح فرد دیگری داخل شود. این متن به ما می گوید که همۀ این موارد را می توان از طریق ساماداهی ( Samadhi ) ( جذب، توجه به عالم بالا ) بدست آورد؛ خدایان این قدرت ها را از بدو تولد دارا هستند، ولی «غولها و موجودان فانی معمولی می توانند با استفاده از گیاهان دارویی به این توانایی ها دست یابند».



vimanas_13 برخی از طالبان علوم خفیه می خواهند باور کنیم که ناکال ها، «برادران کبیر» سرزمین «مو» که فرمانروایان آگارتی نیز بودند، اسرار یوگا را منحصراً در دست روسای تبت نهادند. ولی شکاکان به طعنه اشاره به واژۀ « گیاهان دارویی » می کنند که یادآور داروهای بسیاری است که توهم پرواز، نامرئی بودن و دیگر توانایی های عجیب و غریب را در انسان بوجود می آورند. ما همزمان باید به یاد داشته باشیم که دانش هندی ها دربارۀ داروسازی بسیار پیشرفته بود: مثلاً به نظر می رسد که ایشان همراه با دیگر ملت ها از چیزی که بسیار شبیه به پنیسیلین بود بهره می جستند. می گویند که بیش از 5000 سال پیش، ایم هوتپ ( Imhotep ) که حکم خدای داروها را در مصر داشت، از مادۀ خارق العاده استفاده می کرد که «از زمین و از پوسیدگی و تجزیۀ مواد حاصل می گشت». این ماده احتمالاً نوعی آنتی بیوتیک بود. امروزه هنوز از روش های درمانی باستانی چین استفاده می کنند، و هندی ها طی مراحلی که به شکل یک مراسم مذهبی بود، خود را در برابر آبله واکسینه می کردند. نظام دارویی آیورودا ( Ayurveda ) بر مبنای استفاده از محصولات گیاهی ای است که تأثیر بسزایی دارند، و این نشان می دهد که دانش آنها دربارۀ خواص درمانی درختان و گیاهان به مراتب بیشتر از انسان امروزی بوده است. امروزه پزشکان شرقی کتاب های باستانی را ورق زده راههای جدید و موثری را برای درمان مشکلات موجود در جریان خون و شکل های گوناگون سل یافته اند. پروفسور آنجلو ویزیانو ( Professor Angelo Viziano ) که مطالعات دقیقی بر روی طب هندی انجام داده است، مثلاً قدرت های دارویی گیاهی به نام بالوچار ( baluchar ) را توصیف می کند که زمانیکه عصارۀ آنرا بر روی پوست سر بمالند همچون یک آرام بخش یا داروی خواب آور عمل می نماید؛ وی همچنین محصولات سرّی گیاهی ای را ذکر می کند که پزشکان هندی با کمک آن بیماری دیابت را «به همان خوبی انسولین» درمان می کنند. مسلماً روسها فکر می کنند که همۀ این موارد ارزش این را دارند که برای مطالعه شان وقت صرف شود، و این شامل سفینۀ فضایی افسانه ای به نام دوراکاپالام ( dhurakapalam ) هم می شود. روسها امروزه به همان راهی می روند که آخرین تزار، نیکولاس دوم رفته بود. وی علاقۀ زیادی به کتابی داشت که نامش آشنایی ها ( Initiations ) بود؛ نویسندۀ آن که مردی فرانسوی به نام سدیر ( Sedir ) بود، در کتابش شرح ملاقات یکی از استادانش را با سازندگان و خلبانان این وسیلۀ نقلیۀ اسرار آمیز می دهد. این تزار رابطۀ دوستی نزدیکی با سدیر داشت و کاملاً ممکن است که جزئیات بیشتر این ماجرا در میان نوشته های شخصی وی نهفته باشد. ظاهراً « کیپ کندی » پروازهای فضایی هند در جایی واقع بود که امروزه شهری متروکه در دِکان ( Deccan ) است و تنها از طریق تونلی پر شیب که از پای کوه تا قله اش ادامه دارد می توان به آنجا رسید. می گویند راهبانی که در این خلوتگاه عجیب مسکن دارند از راز رها کردن فلزات از جاذبۀ زمین و شفاف ساختن و دادن قدرتهای فوق طبیعی به آنها، با پیوسته کوبیدنشان با چکش های کوچک، آگاهند: بنابر این تغییر حالت مزبور از صوت تولید شده ناشی می شود. خود دوراکاپالام یک مکعب شفاف است که انعکاسی طلایی دارد، طول دو سمتش 5 پا می شود. به گفتۀ سدیر خلبان داخل این مکعب بر روی جعبه ای می نشیند که پر از خاکستر درخت غان است و این خاکستر قدرتی دارد که می تواند همچون یک عایق عمل کند؛ در مقابل خلبان صفحه ای سیقلی و درخشان قرار دارد که از طلا ساخته شده است. او می تواند به وسیلۀ دو دسته از جنس کریستال سفینه را کنترل کند، این دو دسته با سیم هایی از جنس نقره به باتری انرژی صوتی متصل هستند. این دستگاه اسرار آمیز قدرت سفینه را تأمین می نماید؛ این وسیلۀ نقلیه با صدایی کر کننده از زمین بلند می شود و از میان جو به فضای خارج پرواز می کند. (پروازش را اینگونه توصیف کرده اند: چون شبحی خاکستری که در حین حرکت، نوارهای نور از آن می گذرند و شعله های سفید انفجارها اینجا و آنجا روی بدنه اش دیده می شوند).



جاییکه با سرعتی خارق العاده حرکت می کند و از سیاره ای به سیاره ای دیگر و از خورشیدی به خورشیدی دیگر و شاید از کهکشانی به کهکشانی دیگر سفر می کند. ما فکر نمی کنیم که دانشمندان روسی اعتبار چندانی برای دوراکاپالام قائل باشند، ولی کاملاً محتمل است که ایشان در صدد پی بردن به این مسأله باشند که آیا این داستان هیچ هستۀ حقیقی دارد یا خیر، هستۀ حقیقی ای که چنانچه درست آنرا درک کنند ممکن است منجر به یک کشف علمی مهم بشود.
     
  
مرد

 
فرازمینیان 5000 سال قبل به زمین حمله کرده اند.
با دستاورد های اخیری که توسط محققان و باستان شناسان انجام شد که ثمره آن کشف شهر افسانه ای داوارکار شهر بزرگ حکمران بزرگ سری کریشنا و همچنین با ثبت وقایع مربوط به کتاب های مقدس بودائی چون مهابارتا ، پژوهشگران و تاریخ نویستان این امر را پذیرفتند که در گذشته بسیار دور با توجه به نوشته های کتاب مقدس جنگ هایی آسمانی میان زمینایان و موجودات بیگانه در سانکریت ودیک روی داده است ، که همه نوشته ها واقعی بوده و در ضمن پیشینه هند را به تصویر می کشند.

در این میان این شهر با توجه به کتاب های مقدس بودا و با توجه به متون تاریخی وجود داشته و پس از کشف شدن شهر افسانه ای که اکنون زیر آب های اقیانوس قرار دارد چگونه گی وقوع آن را با توجه به نوشته های کهن می توان اینگونه بیان کرد که بر اثر جنگ های صورت گرفته با بیگانگان اکنون این شهر در زیر اقیانوس قرار گرفته است.

متاسفانه با توجه به گمانه زنی های اشتباه محققان در متون تاریخی سبب شد تا آنان با توجه به سطح وسیعی از دانشی که در مورد تاریخ داشتند این عوامل را نقض کنند. و به طور بلقوه قدرت این امر را از خود سلب کردند که اشتباهات مبنی بر این است که چه کسی واقعاً میداند و باید به چه کسی گوش فرا داد.

دسته ای از آریائی ها به پرستش حکمران سری کریشنا کسی که شخصیت بسیار والائی داشت می پرداختند و از این رو او حکمرانی بسیار توانا بود که می توانست در میان فضا سفر کند و همچنین در بین تمامی سیارات منظومه شمسی و حتی فرا تر از آن نیز رفت آمد کند.

دانشمندان مربوط به علوم دنیائی نمی توانند عنصر ابتدایی که بر زمین وجود داشت را درک کنند و در پاسخ به این گونه سوالات تنها می توانند بگویند که یک شکل زندگی با یک ذهن هوشمند وجود داشت و همه در یک انرژی قوی ادغام شدند!. بسیاری از اجسام برخی از افراد ترکیبی از تمامی عنصر های شناخته شده زمینی از جمله آتش ، آب ، هوا ، عناصر آسمانی (روح) و بسیاری دیگر از عناصر قوی تر چون هوش، عقل و حتی نفس های کاذب است.

دین بودا به کاملیت روایات بیشماری را در مورد رفتن به فضا و همچنین حیات در سیارات دیگر را در خود گنجانده است. یوفو لزوماً منشا بیگانه ندارد اما در حقیقت این مورد و بسیاری از شکل هایی که تکنولوژی های پیشرفته را به زمین آورده است و این خود خط شروع تغییر زندگی بشریت بود و پژوهشگران مجذوب آن هستند که حقیقت را پیدا کنند.

اگر علم یوفولوژیست واقعاً بخواهد که از وجود داشتن و یا نداشتن یوفوبه طور یقین آگاهی یابد. آنان باید تاریخچه دین بودا را مطالعه کنند.

پی نوشت:
خط زمان ؛ اسناد بصری مربوط به کشفیات باستان شناسان

دانشمندان و محققان بسیاری با پژوهش در سطح دریاهای هند برای کشف تاریخ پر رمز و راز آن راهی این مکان مرموز می شوند که پس از آن ، محققان تواستند شهر افسانه ای داوارکار را در حالی که به تمامی در زیر دریا قرار گرفته بود کشف کنند در کنار این کشف عظیم آنان بقایای موجود در شهر را مورد بررسی قرار می دهند که با استفاده از تکنولوژی آن زمان یعنی 5000 سال قبل ، ابزارآلات جنگی بسیار پیشرفته و فرا زمینی را برای مقابله با عوامل خارجی داشته اند. با توجه به متون کهن کتاب مقدس هند خداوندگار کهن هند کریشنا که با داشتن قدرت هائی از جمله توانائی سفر در بین فضا توانسته بود شمار بسیاری از قوم آریائی را مجذوب خود کند و برای خودش سرزمین پهناوری را پدید آورد.

در این بین اخترشناسان معتقدند که فرا زمینیان با استفاده از ابزار آلات بیگانه به شهر مربوطه حمله می کنند و قست گسترده ای از شهر را به کلی نابود می کنند در این میان خداوندگار کهن هند کریشنا پس از این اعمال خرابکارانه بیگانه گان ساکت ننشست و با ساخت یک فضا پیمای جنگی از جنس آتش و عناصر زمینی سریعاً جواب فرازمینیان را داد و در ادامه جنگ بسیار سهمگینی بر روی زمین روی داد که قدرت ان با توجه به کتاب کهن بودا به اندازه قدرت خورشید سوزان بود. کریشنا برای ابراز همدردی با بازماندگان این حادثه قول می دهد که انتقام خود را از آنان بگیرد و او با بهره جوئی از قدرت های ماورا طبیعی برای جنگ دوباره خود با فرازمیان اماده می شود.

با توجه به کتیب های دیگر پیدا شده در زیر دریاها شکل واقعی تر این رویداد به وضوح نشان دهنده این است که بیگانگان در زمین حضور داشته و با زمینیان در حال نبرد بودند.

با توجه به پیشینه تاریخی هند سرزمینی دیگری در جنوب هند به نام کوماری کاندم وجود داشت که این سرزمین در طول هزاران سال قبل توسط فرازمینیان تصرف می گردد. و پس از نبرد های پی در پی با زمینیان این سرزمین به زیر دریا فرو می رود.

تاریخ هند این را به ما نشان میدهد که برای اولین بار تماس فرازمینان به زمین به شکل جنگ بوده است و فرازمینیان با ارسال سفینه های جنگی برای تصرف زمین با زمینیان در حال نبرد بوده اند.
     
  
زن

andishmand
 
نفرین فراعنه و کشتی تایتانیک

همه ما حتما در مورد كشتي تايتانيك و غرق شدن اون چيزايي خونديم و ديديم ولي اينكه چه جوري اين كشتي بزرگ كه همه اونو جاويد و غرق نشدني مي دونستند با كوه يخي برخورد كرد و غرق شد به جز علل فيزيكي كه براي غرق شدن اين كشتي بيان شده يه علت متافيزيكي هم براي اون بيان شده كه مربوط به نفرين فراعنه هست طبق نوشته هاي موجود در اهرام مصر اشخاصي كه بخواهند به جنازه هاي موميايي شده خانواده فرعون نظري داشته باشند به عذابي جاويد مبتلا مي گردند كه بعضي از مصر شناسان براين باورند كه تاتموس سوم يكي از فراعنه مصر جهت ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم مان ان عصر و جلوگيري از مقبره ها به كاتبان دستور داده بود تا در كتيبه هاي سنگي متن نفرين نامه وي را حك كنند
در سال 1911 ميلادي تاجري فرانسوي به نام رنه موروا كه در كشور انگلستان به كار تجارت اشياي قديمي مشغول بود و در زمينه صنعت كشتي سازي نيز سرمايه گذاري مي كرد به همراهي كاپيتان اسميت ومهندس اندروز به مصر مي روند بر حسب تصادف در انجا شاهد خريد و فروش تابوتي قديمي متعلق به معبد امون مي شوند كه در قرعه كشي شركت مي كنند و اين تابوتو خريداري مي كنند اين تابوت ارزش هنري زيادي داشت و داراي حكاكي هاي نفيسي بود و درون ان جنازه موميايي شده همسر فرعون شانزدهم مصر بود و ديواره هاي تابوت از طلا و عاج بر روي سنگ ساخته شده بود موروا از خريدش خوشحال بود و انرا پيك خوشبختي خودش مي دانست ولي برخلاف نظرش از زماني كه ان تابوت به زندگي او وارد شد دچار بدبختي ها و تيره روزي هاي بي شمار شد هنوز چند روزي از خريد ان نگذشته بود كه بر اثر گرفتگي لوله تفنگش دست راستش مجروح وقطع شد مغازه اش در اتش سوخت و دچار بيماري سل شد و در عرض يك ماه بطور كلي بد بخت و ورشكست شد مورو اپس از فكر كردن زياد متوجه تابوتي شد كه خريداري كرده بود و با خود فكر كرد كه اين گرفتاريها درست پس از خريدن اين تابوت شروع شده اند و بسراغ ان رفت بمحض نزديك شدن به تابوت از ترس بر جاي خود ميخكوب شد غير قابل باور بود و لي حقيقت داشت موقعيكه انرا خريداري كرده بود ساعتها به تصويري كه روي تابوت حكاكي شده بود نگاه كرده بود تصوير داراي لبخند و چشماني بسته بود . اما اين بار فرق مي كرد چشمان تصوير باز بود و هيچ نشانه اي از تبسم بر ان نبود و گويي با نفرت بر او نگاه مي كرد .
پس تصميم به فروش ان گرفت ولي نمي خواست در اين كار عجله به خرج دهد و به قيمت پايين بفروشد. در همسايگي خانه او بيوه ثروتمندي بود كه از زمان مراجعت او از مصر هر روز به خانه انها مي امد و ساعتها در مورد مصر و تمدن كهن با او صحبت مي كرد انگونه كه بعدها خانم همسايه در اخرين ساعات مرگش به كشيشي كه به بالينش حاضر شده بود گفت كه وقتي به خانه موروا رفتم ديدم كه ا. بر جاي خود خشك شده و به چشم هاي تصوير روي تابوت خيره شده اولش فكر كردم در همان حالت مرده است ولي زمانيكه نزديك شدم متوجه لرزش خفيف بدنش شدم فهميدم دچار شوك شديدي شده پشتش را ماليدم و به زور يك فنجان قهوه به او خوراندم . پس از بيست دقيقه موروا به حالت عادي برگشت و با گريه گفت چشمان تصوير باز شده و روح ملكه در اين اتاق قدم مي زند من كه به بد شانسيهاي يك ماه قبل او واقف بودم گفته هايش را از روي فشار عصبي دانستم و براي انكه خونسردي و ارامش را به او باز گردانم گفتم: در مورد موميايي تو اشتباه مي كني و براي اينكه خيالت ازين بابت راحت باشد من حاضرم انرا به قيمت خوبي از تو بخرم انتظار برخورد شديدي از جانب وي را داشتم چون دو هفته قبل در مورد فروش ان صحبت كرده بوديم وي برخورد تندي نشان داده بود با شنيدن اين حرف جان تازه اي پيدا كرد و بدون انكه مبلغ پيشنهادي را بشنود گفت باشد انرا به تو فروختم در ان لحظه خيلي احساس خوشحالي مي كردم ولي اي كاش هرگز انرا نخريده بودم. موروا با فروش تابوت تمامي بدبختي هايش را نيز به خانم بيبسكو انتقال داد.همانروز ورود مادرش از پله ها سقوط كرد و نخاعش قطع شد مردي كه قرار بود با او ازدواج كند بي هيچ بهانه اي كنار كشيد و او را تنها گذاشت مرغ و خروسهايش بصورت دست جمعي مردند . سه سگ گرانبهايش در يك لحظه هار شدند و بطرف يكديگر حمله كردند و در نهايت انها را با تير خلاص كردند و خود خانم بيبسكو هم به بيماري جذام مبتلا شد و با زجر فراوان در گذشت.كشيش تگنر كه در اخرين لحظات بالاي سر خانم بيبسكو بود پي به اين راز مخوف برد و پاپ اعظم را در جريان امر گذاشت و طبق دستور كليسا مي بايست هر چه زودتر به اهرام مصر باز گردانده شود و ماموريت انتقال ان به كشيش سپرده شد. موروا دو روز بعد از مرگ خانم بيبسكو در گذشت و تحقيقات بعدي نشان دادند كه فروشنده اصلي نيز چندي قبل بر اثر يك اشتباه فوت كرده است. اما مادر عليل خانم بيبسكو كه تنها وارث وي بود اعلام كرد كه جنازه موميايي و تابوت انرا به موزه مردم شناسي لندن اهدا مي نمايد . مسئولان اين موزه با خوشحالي قبول كردند و انرا به موزه انتقال دادند فاجعه هاي پيش بيني نشده ان موميايي پاياني نداشت و براي دست اندر كاران ان موزه نيز درد سرهايي فراهم كرد بعنوان نمونم نقاش ايتا ليايي بنام اميل كانتيني در طول شش ماه تلاش چندين بار خواست از تصوير ملكه مصري تابلويي تهيه كند و هر بار بدلايل نا معلومي موفق نشد و اخرين بار كه تصوير را تمام كرد و سوار درشكه شد تا انرا به گالري نقاشي اش ببرد در بين راه ناگهان چيزي متحرك و سفيد از اسمان بر بالاي سر درشكه نمايان شد و موجب رم كردن اسبها شد و تابلو كاملا تخريب شده بود و فقط چشمهاي ان سالم مانده بودند كه به وضع تمسخر اميزي بوي مي نگريست. اتش سوزي موزه لندن نيز در سال 1911 يكي از رويدادهايي است كه هنوز علتش مشخص نشده و عده اي بر اين باورند كه به علت وجود تابوت در اين موزه صورت گرفته چرا كه در هنگام وقوع فاجعه شبحي را در حال پرواز در بالاي اين موزه ديده اند. ديگر براي مسئولان موزه جاي درنگ نبود و بايد از شر اين تابوت خلاص مي شدند با تلگرامي فوري موضوع را با موزه مصر شناسي نيويورك مطرح ساختند . پرفسور اچ . دي . زيگلز كارشناس مصر شناسي در ان عصر توانست دست اندر كاران موزه نيويورك را متقاعد سازد كه گفته هاي انگليسيها از خرافات سر چشمه گرفته است و اخر سر انان در پاسخ به تلگراف اعلام نمودند كه ملكه موميايي شده را با كشتي تايتانيك به امريكا بفرستند تا در اين موزه نگهداري شودو مطمئنا ان ملكه از بودن در كنار ساير نمونه هاي مصر باستان خوشحال خواهد شد و دست از بازيگوشيهايش بر خواهد داشت. اين پايان ماجرا بود و تابوت فوق به كاپيتان اسميت و مهندس اندروز سپرده شد تا بوسيله كشتي تايتانيك به امريكا برده شود اين دو تنها كساني بودند كه در انروز از چگونگي خريدو حمل ان با خبر بودند و بنا بر ترسي كه از تهمت قاچاق كالا و ميراثهاي فرهنگي سكوت را تر جيح دادند و كشتي تايتانيك غرق شد و ملكه مصري توانست از دو دشمن قديمي خود نيز انتقام بگيرد . ايا مي توان همه اين رويدادها را بر حسب تقاطع زمان و تصادف گذاشت اگر اين طور باشد پس موضوع شبح كه بارها مشاهده شد چگونه مي توان توجيه كرد؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
اجسام کروی در عکس‌‏ها چه هستند؟ ارواح یا گرد‌‏ و‌‏غبار؟


محققان می‌‏گویند برخی از اجسام کروی که در تصاویر ظاهر می‌‏شوند، غیر عادی بوده و با مبحث انعکاس نور قابل توضیح نیستند.


این تصویر که در سال ۲۰۰۹ گرفته شده، زنی را به‌‏نام جوآن در پارک بریانت منهتن نشان می‌‏دهد که اجسام کروی، او را احاطه کرده‌‏اند. اگر از نزدیک دقت کنید، دو دایره‌‏ی کوچک را در جسم بزرگ کروی می‌‏بینید. (با کسب اجازه از جوآن)


اعضای گروهی در لاس‌‏وگاس، اغلب در عکس‌‏های گرفته شده‌‏شان، اجسامی کروی مشاهده می‌‏کنند. (با کسب اجازه از گروه Spirit St. John)
بسیاری، لکه‌‏های کروی و روشنی را در عکس‌‏های خود می‌‏بینند. این لکه‌‏ها معمولاً با نام اجسام کروی شناخته می‌‏شوند. برخی، آن‌‏ها را نور منعکس شده بر سطوح اطراف می‌‏پندارند و برخی، نور منعکس شده از ذرات غبار. عده‌‏ای نیز آن‌‏ها را روح یا دیگر موجوداتی که با چشم قابل مشاهده هستند، می‌‏پندارند.

تحقیقات کمی بر‌‏روی این پدیده انجام شده؛ امّا دکتر گَری ای.شوارتز و کاترین کرِت، استاد علوم نوری در دانشگاه آریزونا در سال ۲۰۰۵، مطالعات خود را بر‌‏روی اجسام کروی منتشر کردند.



یک جسم کروی که در مستندی از شبکه‌‏ی بی‎بی‎سی گرفته شده است. به‌‏گفته‌‏ی محققان دانشگاه آریزونا علت آن نمی‌‏تواند انعکاس نور بوده باشد. این محققان نتوانسته‌‏اند توضیحی علمی برای آن بیابند. (Screenshot/u.arizona.edu)
به‌‏گفته‌‏ی آن‌‏ها بسیاری از اجسام کروی، با نور منعکس شده‌‏ی دوربین بر روی اجسام یا گرد و‎غبار محیط اطراف قابل توضیح هستند. اما برخی‌‏از اجسام کروی ظاهر شده در عکس‌‏ها، این توضیح متداول را نقص می‌‏کنند.

برای مثال، اجسام کروی‌‏ای که در مستند بی‌‏بی‌‏سی گرفته شده است، قبل‌‏از محو شدن، به‌‏آرامی حرکت می‌‏کردند. شوارتز و کرت می‌‏نویسند: «توضیح چنین اجسام کروی که در مسیر‌‏های غیرقابل پیش‌‏بینی حرکت می‌‏کنند و بر‌‏اثر بازتاب‌‏هایی اتفاقی ایجاد می‌‏شوند و همچنین آن‌‏هایی که براثر انعکاس نور برروی ذرات گرد وغبار هوا به‌‏وجود می‌‏آیند، غیرممکن است. »


یک جسم کروی نزدیک شاخ سمت چپ گاو قرار دارد که ظاهر شدن آن غیر‌‏عادی و نامعمول است؛ با‌‏این‌‏حال سایه‌‏ای واضح قابل مشاهده است. (Cindy Drukier/Epoch Times)
این مستند که با گران‌‏ترین مدل دوربین مادون‌‏قرمز و نصب شده بر‌‏روی سه‌‏پایه، فیلم‌‏برداری شده، برخی‌‏از عواملی که محققین علت ایجاد اجسام کروی در عکس‌‏ها بر‌‏اثر ارزان بودن مدل دوربین می‌‏دانند، کنار می‌‏گذارد.

شوارتز و کرت ادامه می‌‏دهند: «همچنین این موضوع نه منطقی و نه صحیح است که نتیجه بگیریم همه‌‏ی اجسام کروی مشاهده شده در جهان را می‌‏توان با مکانیسم متداول علم نورشناختی مثل بازتاب‌‏های نور توضیح داد.»

با‌‏این‌‏حال، به‌‏عقیده‌‏ی آن‌‏ها، اکثر اجسام کروی، با علم متداول نور قابل توضیح هستند و شاید توضیحات جدیدی برای اجسام کروی غیرعادی پیدا شود.


اجسام کروی در تئاتر رِجِنت ملبورن استرالیا، پس از اجرای هنرهای نمایشی شن‌‏یون در ۱۴ آوریل ۲۰۱۲ مشاهده می‌‏شوند. (با‌‏کسب اجازه از ناتالی تپلیسکی). شن‌‏یون، فرهنگ ۵۰۰۰ ساله‌‏ی چین را از‌‏طریق رقص مبتنی بر داستان احیا می‌‏کند. به‌‏گفته‌‏ی وب‌‏سایت اصلی شرکت شن‌‏یون در نیویورک، این فرهنگ دارای ارتباطی قوی با معنویت است و اعتقاد براین است که آسمانی است.( اپک تایمز)


اجسام کروی دیده شده در نیوزلند، نزدیک‌‏به محل استقرار قبیله‌‏ی Ngati Mamoe؛ قبیله‌‏ای که دیگر وجود ندارد. (Wikimedia Commons)


اجسام کروی‌‏ای که به‌‏گفته‌‏ی عکاس بر‎اثر بارش باران ایجاد شده است. (Wikimedia Commons)


اجسام کروی‌‏که که به‌‏گفته‌‏ی عکاس بر‌‏اثر گرد‌‏وخاک ایجاد شده است. (Wikimedia Commons)
     
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
علم و دانش

عجایب و ماورایی ها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA