انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 182 از 267:  « پیشین  1  ...  181  182  183  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
بهار سوخته

بهار سوخته شد همرکاب آتش و دود
کجاست معجز باران، چه شد سخاوت رود؟

تمام چلچله ها در سکوت جان دادند
ولی کسی درِ این باغ بسته را نگشود

ببین که پنجره ها بی بهار پوسیدند
و کس ترانه ی باران به گوش گل نسرود

در انتظار غریبی دو چشم خسته ی من
به راه مانده کسی می رسد غبار آلود

در امتدادغروبی به رنگ دلتنگی
نگاه آینه مانده ست و آسمان کبود

نیامدی که گل و لاله بود و شعر و غزل
کنون از آمدنت بی گل و بهار چه سود؟

به دوش می کشد آنک، صلیبی از آهن
مسیح من که تنش زخمی خیانت بود

به باد رفت اگر تمام هستی من
به پایداری آن عشق سربلند درود
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
کاش می شد

کاش می شد عشق را تفسیر کرد
خواب چشمان تو را تعبیر کرد

کاش می شد هم چو گل ها ساده بود
سادگی را با تو عالم گیر کرد

کاش می شد در خراب آباد دل
خانه ی احساس را تعمیر کرد

کاش می شد در حریم سینه ها
عشق را با وسعتش تکثیر کرد

کاش می شد هم چو باران بیدریغ
لحظه های سبز را تصویر کرد!
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
طلوع چشم تو

طلوع چشم تو آغاز صبح بیداری ست
و در نگاه تو معنای زندگی جاری ست

به زیر چتر تسلّای خویش گیر مرا
که زخم دشنه ی یاران، نگار من کاری ست!

زلال عاطفه در جویبار جان خشکید
و سینه ها همه آیینه ی سیه کاری ست

چه خسته می گذرد روزگار روزگار قطبی من!
و زندگی که پر از لحظه های تکراری ست

دل زمانه چو سنگ است و ما پر از فریاد
سکوت نیز در این اضطراب دل خواری ست

تمام هستیم از شب، پراست، آه ای خوب!
بیا که چشم تو آغاز صبح بیداری ست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
غزل حسرت

زقیل و قال زمانه خوش است رستن ها
دلی به عشق سپردن، زخود گسستن ها

چو شبنمی که در او رقص صبح پرواز است
دل از نشیب بریدن به اوج بستن ها

به زیر خنده ی من موج گریه پنهان است
زبس چو آینه سرشارم از شکستن ها

خوشا سوار بر آن وحشی غرور آهنگ
ودر کُنام پلنگی ز پا نشستن ها

خوش است دل به نگاهی سپردن و مردن
وباز دل به بهاران عشق بسته ها
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
آهنگ دیگر

شاپرک پرواز کن پرواز کن
دشت و جنگل غرق در آواز کن

بال و پر بگشا و در آفاق عشق
نغمه ی شور و جنون آغاز کن

خستگی، دلمرده گی از حد گذشت
شاپرک آهنگ دیگر ساز کن

سایه ها آیینه ی دلتنگی اند
روزنی بر روشنایی باز کن

شاپرک این جا کسی عاشق نبود
خیز و زین گرداب غم پرواز کن
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
پیش از این

پیش از این باغ دلت عرصه ی پاییز نبود
افق چشم تو این گونه غم انگیز نبود

دست های تو پر از شبنم و گل بود و نسیم
دل دریائیت از دلهره لبریز نبود

دلت از عاشقی و عشق نمی کرد حذر
همچو امروز چنین تشنه ی پرهیز نبود

مهربان بود دلت با گل و با سبزه و سنگ
و شبت خالی از آواز شباویز نبود

غزلم سوخت و در دیده فرو مرد نگاه
وای من! شعر من اینگونه غم انگیز نبود
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
باران
شب است و یاد تو و دانه دانه ی باران
شکفته بر تن هر گل جوانه ی باران

گرفته از غم غربت ، دلم بیا امشب
بخوان دوباره به گوشم ترانه ی باران

زپشت پنجره ی خیس می توان حس کرد
حضور خسته ولی، صادقانه ی باران

به ناز خیل غمت تکیه می زند بر دل
چو شاخه ای که نهد سر به شانه ی باران

پایان

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
زندگینامه محمدحسین بهرامیان

محمدحسین بهرامیان در شهرستان فسا استان فارس به دنیا آمده است . قسمتی از تحصیلات خود را در شهر فارس گذرانده است . سرودن شعر را از سنین نوجوانی آغاز کرده و در این مسیر از محضر اساتید ارجمندی سود برده است . علاوه بر اشعاری که در دو حوزه کلاسیک و نو در مطبوعات و نشریات مختلف از او به چاپ رسیده است مقالاتی نیز در زمینه شعر ، داستان و نقد ادبی انتشار داده است .
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
از اشعار محمد حسین بهرامیان

گلنار

گيرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خيال
پس دلم منتظر کيست عزيز اين همه سال؟

پس دلم منتظر کيست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟

ماه يک پنجره وا شد به خيالم که تويی
همه جا شور به پا شد به خيالم که تويی

باز هم دختر همسايه همانی که تو نيست
باز هم چشم من و او که نمی دانم کيست

باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار
کوچه يک عالمه آواز شد از سمت بهار

پيرهن پاره گل جمله تبسم شده است
يوسف کيست که در خنده ی او گم شده است؟

اين چه رازی است که در چشم تو بايد گم شد
بايد انگشت نمای تو و اين مردم شد

به گمانم دل من باز شقايق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای

يال کوب عطش است اين که کنون می آيد
اين که با هیمنه از سمت جنون می آيد

بی تو، بی تو، چه زمستانی ام ايلاتی من!
چِقَدَر سردم و بارانی ام ايلاتی من!

تو کجايی و منِ ساده ی درويش کجا؟
تو کجايی و منِ بی خبر از خويش کجا؟

دل خزانسوز بهاری است، بهاری است که نيست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نيست

در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند

عاشق چشم تو هستيم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

***


باز شب ماند و من اين عطش خانگی ام
باز هم ياد تو ماند ومن وديوانگی ام

اشک در دامنم آويخت که دريا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم

خواب ديدم که تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:

يک نفر مثل پری يک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت

خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ی مردم افتاد

"آخرش هم دل ديوانه نفهميد چه شد
يک شبه يک شبه ديوانه چشمان که شد"

تا غزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

"آی تو! تو که فريب من و چشمان منی!
تو که گندم! تو که حوا! تو که شيطان منی!

تو که ويرانِ منِ بی خبر از خود شده ای!
تو که ديوانه ی ديوانه تر از خود شده ای!"

در نگاه تو که پيوند زد اندوه مرا ؟
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا ؟

ای دلت پولک گلنار! سپيدار قدت !
چه کسی اشک مرا دوخته بر چار قدت؟

چند روزی شده ام محرمت ايلاتی من!
آخرش سهم دلم شد غمت ايلاتی من!

تو کجايی و منِ ساده ی درويش کجا
تو کجايی و منِ بی خبر از خويش کجا
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
از یک غم نگفته

حیرانم آنقَدَر که نمی دانم، از واژه های خسته چه می خواهم
می دانم اینقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم

تو فکر می کنی که قناری ها از یک پر شکسته چه می فهمند؟
من اینقدر که نمی فهمم از این من شکسته چه می خواهم

عمری به سردویدم و ننشستم، چون موج بی گلایه.... بگو حالا
از کشتی شکسته تن ، از این شوق به گل نشسته چه می خواهم

زیر هجوم سایه کم آوردم، روزی که دور معرکه با من بود
از پهلوان قصه و زنجیری صد پاره و گسسته چه می خواهم

سبز و بنفش روسری ات در باد، آویزِ شاخه هایِ سر انگشتت
من در چنین شبانه شیرینی، در باغ های پسته چه می خواهم

من یک شهاب تند سرازیرم، هی جسته و گریخته می میرم
وقتی که طرحی از تو نمی گیرم، از این شب خجسته چه می خواهم

امشب دوباره سر به گریبان و ... باری کنار بهت خیابان و...
از بافه بافه بافه باران و.... گل های دسته دسته چه می خواهم

عمری غریبه بودم و بیزار از، درهای رو به بال کبوتر باز
امشب بر این ضریح پر از باران، از قفل های بسته چه می خواهم

می گویم از لبت؟نه نمی گویم.... تو یک غزل سروده دیرینی
از یک غم نگفته چه می گویم، از یک گل نرُسته چه می خواهم

من خوابِ گنگ دیده و دنیا کور، من گنگِ خواب دیده و عالم کر
حیرانم آنقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 182 از 267:  « پیشین  1  ...  181  182  183  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA