انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

چکامه سرایان کوچه های سبز ( اشعاری از رسول یونان - شهاب مقربین )


زن

andishmand
 
خانه را رها کردم ...


خانه را رها کردم

خیابان و

جاده ها را

به جست و جوی جایی که جایی نیست


شما را رها کردم

اما مرا رها نمی کند خیال شما

که در خانه های خود خواب می بینید

که از جاده های دراز

باز گشته ام

به خانه ی شما
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
هر چند گاه ....


هر چند گاه

پایین می آید

جایی نوک می زند به خیالم

آن گاه


ناپدید می شود

و نمی ماند جز

نمی بر خاک

و رایحه ای رازناک

هر جا
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
دیگر چیزی نمی خواهم ....


دیگر چیزی نمی خواهم

مگر صدای نجوایی

که چیزی بگوید پنهان

پنهان کند سکوت مرا


مثل زمین گورستان

که چیزی نمی خواهد

مگر صدای خش خش برگی از باد
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
خود را به رودخانه ای خواهم افکند ....


خود را به رودخانه ای خواهم افکند

نه آن که به مردابی می ریزد


پرندگان آن جا می پلکند

اما از رها شدن چه می فهمند


خود را به رودخانه ای خواهم افکند

نه آن که به دریایی می ریزد


دریاها سکوت را نمی فهمند


خود را به رودخانه ای خواهم افکند

به آن که جاری می شود

به جایی

که غرق شدگانش را برده است .
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
گلی هرجایی ....


گلی هرجایی آبت را نوشیده

خاکت را تسخیر کرده

نامت را چون برگی نورسته از آن خود کرده است

امروز بازیهایت را فراموش کرده ام

فردا چشمانت را از یاد خواهم برد

نامت را در پاییزی که هر چیزی را با خود خواهد برد


اما باران که تا ابد بر تو می بارد

بر من می بارد

چیزی از تو با خود دارد

که همواره اینجا بازی می کند

نگاه می کند

صدایت می زنم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
فکری برای چشمانش کن ...

فکری برای چشمانش کن

این همان آدم برفی است

کمم کن به خانه ببریمش

پزشکی قانونی حیات ندارد


کمکم کن به خانه ای ببریمش که نیست

خاکش که هست

حیاتش هست


می توانی از بخار شیشه ی اتوبوسی نگاه کنی

پنجره ی خانه ات در بخار گم شد


می توانی به عابری که در پیاده رو سر می خورد و باز

با گام های محتاط پیش می رود

گلوله ی برفی نثار کنی

فریاد کنی و فرار کنی

همبازی ات در بهار گم شد


می توانی پرنده ی خشک شده ی تاقچه ی بخاری را

از روی چنار کنار خیابان برداری


فرقی نکرده است

این همان آسمان است

پُر پّرهای پریشان و

دندان های گربه


فکری برای چشمانش کن
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
بیا پسرم .....

بیا پسرم

دست هایت یخ می زنند

همبازیهایت همه رفته اند

مگر از تو فردا را گرفته اند


آن سوی برف ها

خورشید

درهم و بنفش

خوابیده است

و آدم برفی ها کم کم

به اشباح می مانند


دیشب خوابت را دیدم

آمده بودی و دستهایت را

روی گونه هایم گرم می کردی


دستت را به من بده

زمین شده مثل آئینه

این پله ها ما را گرم خواهند کرد

این پله ها ما را به خواب خواهند برد

آن جا دوباره تو را خواهم دید


اما سرما با ما ا زپله ها بالا می آید

در را باز می کند

با ما کنار شیشه های گریان می نشیند


بیا یازی هایمان را

روی بخار شیشه نقاشی کنیم


آن سوی شیشه ها

خورشید

درهم و بنفش

خوابیده است

و آدم برفی ها

به آدم می مانند


پسرم دستهایت یخ میزنند

بیا خواب هایمان را

روی بخار شیشه نقاشی کنیم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
اطلسی ها.....

اطلسی ها

باد که می آید

به یادشان

بر هم خم می شوند

در هم موج می زنند

از هم دور می شوند


تو از کجا آمدی

پیشانی ات پوشیده از ریشه گیاهان است


خاک خواب مرا می بیند

من خواب تو را

تو ریشه های خاک را


چگونه آمدی


بر من خم می شود

در من موج می زند

می خندد و

از من دور می شود


و من ناگهان می بینم

اطلسی ها را باد برده است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
تو را جست و جوی کدام گمشده ...


تو را جست و جوی کدام گمشده تا این جا آورده است


نیمکتی در بعد از ظهر

سایه روشن درختی که در باد می تپد


کسی پوشیده در گرگ و میش

که می آمد

بر شن ریزِ زیر درختها



کدام گم شده تا این جا تو را آورده است

برگشته ای و

خوابت برده

روی این نیمکت که چیزی نمانده است

نه بعد از ظهر

نه سایه

و نه هیچ
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
می نشستیم و خیال می کردیم ...


می نشستیم و خیال می کردیم

که پشت به این پل خاموش

روی این پله های سنگی

که بالاش آبی

بی انتها

و پایین اش آبی

بی انتها

چیزی از ما پنهان کرده است


خستگی را باز می افکنیم و

دویدن را

آغاز می کنیم


مثل روزی که روی طنابی که تاب می خورد

و بالاش سبز

سرتا سر

و پایین سبز سرتا سر


یا کنار دیواری که با خود می کشیدیم و آوردیم

می نشستیم و خیال می کردیم

چه بسیار بازی ها که آموختیم


و فردا نیز

فرقی نمی کند کجا

زیر طنابی که بالاش در باد

شاید


و پایین

چهارپایه ای که فرو خواهد افتاد

شاید

از یاد خواهیم برد چیزی را

که از دست دادیم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 8 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شعر و ادبیات

چکامه سرایان کوچه های سبز ( اشعاری از رسول یونان - شهاب مقربین )

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA