انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 47 از 229:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  228  229  پسین »

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون


مرد

 
شخصیت‌های نمایش


اورستس (پسر آگاممنون و کلوتایمنسترا)
الکترا (خواهر اورستس)
خروسوتمیس (خواهر اورستس)
آموزگار و سرپرست اورستس
کلوتایمنسترا
آیگیستوس
گروه همسرایان زنان مایسنا
پولادس (پسر استروفیوس، پادشاه کریسا و دوست اورستس)



پایان الکترا
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اُدیپ شهریار


اسفنكس - 130 ق .م - موزه بريتانيا

اُدیپ شهریار (به یونانی: Oἰδίπoυς τύραννoς، تلفظ: اُیدیپوس تیرانُس= ادیپ جبار) قسمت اول از سه‌گانهٔ ادیپ در کولونوس و آنتیگونه از تراژدی «افسانه‌های تبای» نوشته نمایش‌نامه‌نویس یونانی سوفوکل که در ۴۲۹ پیش از میلاد به روی صحنه رفت. این تراژدی دنیای دوگانه و ناهمساز خدایان و آدمیان است که هریک قوانین خاص خود را دارند. به عبارت دیگر مسئله‌ای که در این تراژدی مطرح می‌شود، برخورد بشر است با تقدیر.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
داستان نمایشنامه



تقدیر چنین مقرر کرده‌است که ادیپ شهریار جویا و پویا و پرتکاپو، پدر خود را بکشد و با مادر خویش هم بستر شود. فرمانی است ظالمانه و دوزخی. این حکم را پدر و مادر ادیب دریافته‌اند و برای گریختن از آن ادیپ کودک را به چوپانی می‌سپارند که جانش را بگیرد. اما اگر ریختن خون طفلی بر پدر و مادر دشوار می‌آید، بر چوپان ساده دل نیز آسان نیست؛ بر لبخند معصومانهٔ کودک رقت می‌آورد و او را به چوپانی دیگر از دیار «کرنت» می‌سپارد. شبان دوم او را نزد شاه کشور خرده می‌برد و کودک در دربار این شاه بزرگ می‌شود. ادیب دردوران جوانی به وسیلهٔ هاتفان از سرنوشت خود آگاه می‌شود و چون پدر خوانده و مادر خوانده‌اش را پدر و مادر حقیقی خود می‌پندارد، برای گریز از سرنوشت از دیار آنان می‌گریزد. در راه به گردونهٔ پیرمردی می‌رسد و پس از گفتگو مختصر، پیرمرد را (که پدر واقعی او بوده) می‌کشد و به سوی شهر «تب» پیش می‌تازد بر دروازهٔ این شهر از دیرگاه ابوالهولی است که از مردمان معمائی می‌پرسد و چون آنان در پاسخ در می‌مانند طعمهٔ مرگ می‌شوند. ادیب معمای ابوالهول (نماینده تقدیر) را فاتحانه جواب می‌گوید و ابوالهول مقهور بر خاک می‌افتد. ساکنان شهر تب به پاس این گره‌گشائی، شهریاری دیار خود را به ادیپ می‌بخشند و دست ملکهی شهر (مادر ادیپ را در دست او می‌گذارند. پس از سالها فرمانروائی مرگ و طاعون بر این شهر فرود می‌آید و چون ادیب سبب این فاجعه را از معبد کاهنان آپولو می‌پرسد، پاسخ می‌شنود که گناهکار باید از میانه برخیزد، گناهکاری که پدر خود را کشته و با مادر، هم‌بستر شده‌است ادیپ در جستجوی این گناهکار پلید پس از ماجرائی که در نمایشنامه باید در سرانجام به خود می‌رسد و چشمهای جهان بین خویش را بر می‌کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
معمای اسفنکس



اسفنکس(Sphinx) اهریمن ِ تباهی و بلا، یکی از خدایان ِ اسطوره‌های یونانی بود. او شیری بود بال‌دار با سر زن و در کوه‌های شهر تب (Theben) در یونان زندگی می‌کرد. تمام مسافرانی که از کنار مامن او رد می‌شدند، باید به معمایی که او طرح می‌کرد، پاسخ می‌گفتند. در غیر این‌صورت اسفنکس آنها را خفه می‌کرد. معمایش این بود: «آن چیست که صبح‌ها چهارپا دارد، ظهرها دو پا و شب‌ها سه پا ؟» اُدیپ جواب معمای او را گفت: «انسان» چرا که در کودکی چهار دست و پا راه می‌رود، وقتی بزرگ شد روی دو پا و در پیری عصا را به کمک می‌گیرد. وقتی اُدیپ معما را حل کرد، اسفنکس از صخره‌اش افتاد و مرد. اکنون تبن آزاد، اما سرنوشت ِ تراژیک ِ اُدیپ تازه آغاز شده بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
شکنندگی تجربه بشر


درابتدای داستان ادیپ فرزند شومی است که همه از خود می‌رانندش، چون بزرگتر می‌شود ناجی شهری می‌گردد که نیازمند انسانی دانا و رازگشا چون اوست، با احترام اورا فرمانروای شهر «تبس» و لایق تاج وتخت می‌دانند ولی این شادکامی دیری نمی‌پاید و ادیپ زناکاری که کمر به قتل پدر بسته‌است از اوج به حضیض می‌رسد . خود راکورکرده و راهی دیاری دیگر می‌شود تااینبار نه با چشم سر که با چشم دل باز شاهد نگونبختی خود و دودمانش باشد . قتل برادر به دست برادر و فتل خواهر به دست خواهر و سرانجام مرگ تراژیک آنتیگونه وپایانی بر یک چرخهٔ گرفتار در تقدیر که دانش و تدبیر انسانی در برابرش راه به جایی نمی‌برد.

«انسان‌هایی وجود دارند که در تحت‌ستاره بد اقبالی هستند.» ادیپ یکی از این انسان‌هاست. ادیپ که‌خود را فرزند شانس می‌داند در مقابل‌سرنوشت شکست می‌خورد. سقوط تراژیک هر چه قوی‌تر خواهد بود که‌کاراکتر تراژیک در مرتبه بالاتری قرارگرفته باشد. به نظر می‌رسد که فکر این‌است که پیروزی‌های ادیپ عامل شکست‌اوست. ادیپ هرگز مطلقاً شکست نمی‌خورد. اوتلاش می‌کند و این تلاش او را به دریافت نادانسته‌ها راهبری می‌کند. ادیپ کاراکترخستگی ناپذیری است که هیچ چیز او رامتوقف نمی‌کند. درست است که سرنوشت او از قبل رقم‌خورده، ولی این خود اوست که سرنوشت رابه انجام می‌رساند. و با دست خود چشمش را کور می‌کند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بجویید تا بیابید، آن چه را نجویید نیابید



از نگاه ارزش‌های یونان باستان، خودشناسی لازمه هر نوع آگاهی و شناخت دیگری است. در معبد آپولون فرمانی نوشته شده بر دیوار که مخاطبش همگان است. همه باید این فرمان را بخوانند و بدانند. فرمان چنین است: «خود را دریاب». اگر این فرمان را پاسخی برای پرسش ادیپ، یعنی من کیستم او فرض کنیم، بر ریشخند و گمراه‌کننده بودن آن پی خواهیم برد. آگاهی آغاز رنج است نه نقطهٔ غلبه بر آن. آگاهی ادیپ نتوانسته بود کمترین الزامات آگاهی بخشی را در وی به وجود آورد. ادیپ، در نهایت، وقتی می‌فهمد کیست، از حمل آن بر دوش‌های خود احساس سنگینی می‌کند. آگاهی که به غیر از تلخکامی چیزی برای وی به ارمغان ندارد.

اگر ادیپوس به نصایح «تیرز یاس» گوش می‌داد، نه تراژدی اتفاق می‌افتاد و نه درام قابل ادامه بود. ادیپ به معبد آپولون معتقداست و در نمایشنامه دوبار خواهان‌مشورت و راهنمایی این معبد می‌شود. حتی «ژوکاست» هم هرگز آپولون را زیر سؤال‌نمی‌برد و فقط سعی می‌کند که باور کند که‌پیشگو است که می‌تواند اشتباه کند. نکته مهم‌تر این است که آپولون وآسمان نیست که مسئول بیچارگی ادیپ‌است. اگرچه ادیپ یک بار این گونه فکرمی‌کند و آسمان را مقصر می‌داند. آپولون وپیش‌گویی‌های او فقط مسئله را پیش‌گویی کرده‌اند، و نکته مهم این است که آنها قدرت‌مانع شدن و قدرت خلق سرنوشت ادیپ راندارند. همانطور که ژوکاست اشاره می‌کند: پیشگویی این گونه بوده که لائیوس توسط پسری کشته خواهد شد که از او و ژوکاست‌است. خدایان در ادیپوس شهریار جز بیانگرچنین سرنوشتی نیستند. آنها فقط سرنوشت را پیشگویی می‌کنند. از سویی‌دیگر آپولون در زمان حاکمیت طاعون درشهر کمک‌کننده و یاریگر ادیپ هستند. آنهاجواب روشنی در برابر سؤال ادیپ می‌دهندو دیگر هیچ کاری ندارند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
قسمتی از نمایشنامه
.همسرایان: می‌خواهیم حقیقت هیاهویی را که تا به امروز بر سر زبان هاست بدانم

..ادیپوس: وای بر من

.همسرایان: آرام باش تمنا می‌کنم

..ادیپوس: بسیار ناهنجار است. باری می‌گویم. من نارواترین بیداد را بر خود هموار کردم. من ستمی ناسزاوار بر خود هموار کردم. خدا می‌داند که اختیاری در کار نبود

.همسرایان: در چه کاری؟

..ادیپوس: در ازدواجی ننگین به خاطر شرم نادانسته به زناشویی رسوایی دست زدم

.همسرایان: می‌گویند مادرت در این پیوند ننگین همسر تو بود

..ادیپوس: بیاد آوردن آن در حکم مرگ من است. تازه این دو نیز(آنتیگنه و ایسمنه) از آن منند

.همسرایان: نه

..ادیپوس: فرزندان نفرین شده

.همسرایان: آه، خدایا

..ادیپوس: و میوه‌های بطن همان مادر

.همسرایان: دختران تو و

..ادیپوس: خواهرانم! آه خواهران پدر خود

.همسرایان: آیا پدرت را

..ادیپوس: باز هم رنجی دیگر و شکنجه‌ای تازه؟

.همسرایان: تو او را کشتی؟

..ادیپوس: آری اما به حق

.همسرایان: به حق؟

..ادیپوس: آری (ناشناخته، در راه) کسی را کشتم که می‌خواست مرا بکشد .
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
فروید و عقده ادیپ


زيگموند فرويد


۱- عقده ادیپ در پسران


زیگموند فروید(Sigmund Freud) معتقد بود که اختلال‌های روان‌رنجوری که بیمارانش از خود نشان می‌دادند از تجارب دوره کودکی آن‌ها سرچشمه گرفته‌است. او تجربیات کودکی را به قدری مهم می‌دانست که گفت، شخصیت فرد بزرگسال در پنج سالگی به طور محکم شکل می‌گیرد و متبلور می‌شود. آنچه وی را متقاعد ساخت که این سال‌های نخستین بااهمیت هستند، خاطرات کودکی خود او و خاطراتی که توسط بیماران بزرگسال او فاش می‌شدند بود. فروید تعارض‌های جنسی نیرومندی را در طفل و کودک نورس احساس کرد، تعارض‌هایی که به نظر می‌رسید در اطراف نواحی خاص بدن دور می‌زنند. وی متوجه شد که در سنین مختلف، هر یک از نواحی بدن از نظر مرکز تعارض، اهمیت بیشتری دارد. در هر مرحله رشد شخصیت، تعارضی وجود دارد که باید قبل از اینکه کودک بتواند به مرحله بعدی پیشروی کند حل شود. گاهی اوقات شخص دوست ندارد یا نمی‌تواند از یک مرحله به مرحله بعدی منتقل شود، زیرا تعارض حل نشده‌است یا به این علت که نیازهای وی آنچنان عالی توسط والدینی آسان‌گیر ارضا شده‌اند که کودک نمی‌خواهد پیش برود. در هر دو صورت گفته می‌شود که فرد در این مرحله رشد تثبیت شده‌است. در تثبیت(Fixation) قسمتی از لیبیدو یا انرژی روانی(Cathexis) صرف آن مرحله رشد می‌شود و انرژی کمتری برای مراحل بعدی باقی می‌ماند. در حدود سنین چهار تا پنج سالگی، لیبیدو در محدوده دستگاه تناسلی متمرکز می‌شود. در این سن اغلب دیده می‌شود که توجه کودکان به دستگاه تناسلیشان جلب می‌شود و با دستکاری، از آن لذت می‌برند و در زمینه مسائلی مثل تولد و مسائل جنسی و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دخترها ندارند، کنجکاوی نشان می‌دهند. تعارض مرحله آلتی، آخرین و اساسی‌ترین تعارضی است که کودک باید با آن مواجه شود و با موفقیت آن را حل کند. این تعارض همان خواست ناخودآگاه(ناهشیار) کودک به تملک والد ناهمجنس خود و در عین حال دوری از والد همجنس خود است. فروید، این وضعیت را عقده ادیپ (Oedipus complex) نامیده‌است.


فروید، عقده ادیپ را از تجربیات کودکی‌اش تدوین کرده و نوشت:«من در مورد خودم نیز متوجه عشق به مادر و حسادت نسبت به پدر شده‌ام». پسر ترس خود از پدر را در مناسبات تناسلی تعبیر می‌کند و از این می‌ترسد که پدرش اندام خلافکار، یعنی آلت وی را که منبع لذت و تمایلات جنسی اوست قطع کند و از اینرو، اضطراب اختگی(Castrion anxiety) ایفای نقش خواهد کرد. ترس پسر از اختگی، چنان نیرومند است که او مجبور می‌شود میل جنسی خود به مادرش را سرکوب کند. به نظر فروید این شیوه‌ای برای حل کردن عقده ادیپ است. پسر، محبت پذیرفتنی ترس را جایگزین میل جنسی به مادر می‌کند و همانندسازی نیرومندی را با پدرش ایجاد می‌نماید. وی برای بهتر کردن همانندسازی، می‌کوشد با تقلید کردن از اطوار قالبی، رفتارها، نگرش‌ها و معیارهای فرامن پدر، بیشتر شبیه او شود.




۲- عقده ادیپ در دختران
نظر فروید دربارهٔ تعارض آلتی زنانه که برخی از طرفداران او آن را عقده الکترا (Electra Complex) خوانده‌اند، از وضوح کمتری برخوردار است. همانند پسر، اولین هدف عشقی دختر، مادر است زیرا او منبع اصلی غذا، محبت و ایمنی در طفولیت است. فروید نوشت:«دخترها نداشتن اندام جنسی را که برای پسران ارزش برابری دارد، عمیقا احساس می‌کنند. آنها به این دلیل خود را حقیرتر می‌دانند و این رشک برای آلت مردی، منشأ تمام واکنش‌های زنانه‌است». بنابراین دختر رشک آلت مردی(penis envy)، نقطه مقابل اضطراب اختگی پسر را پرورش می‌دهد. دختر معتقد است که آلت مردی‌اش را از دست داده‌است و پسر می‌ترسد که آن را از دست بدهد. سرانجام دختر با مادرش همانندسازی می‌کند و عشق خود به پدر را سرکوب می‌نماید.


پایان اُدیپ شهریار
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
فیلوکتتس


فیلوکتتس

فیلوکتتس (به یونانی: Φιλοκτήτης) نمایشنامه‌ای از سوفوکل تراژدی نویس نامدار یونان که برای اولین بار در سال 409 قبل از میلاد در جشنواره دیونوسوس اجرا شد و جایزه اول را نصیب خود کرد . داستان این نمایش برگرفته از حماسهٔ اودیسه هومر شاعر و حماسه‌سرای شهیر یونانی است واتفاقات آن بعد از داستان ایلیاد و قبل از جنگ تروا اتفاق می‌افتد.



داستان نمایش
هراکلس قبل از مرگ تیر و کمان خود را به او داد. در راه عزیمت به تروا، ماری او را گزید و زخمی شد و اودوسئوس او را در جزیره لمنوس رها کرد. اما زمانی که وخشی خبر داد که بدون تیر و کمان هراکلس شکست دادن تروا ممکن نیست، او را بارآوردند. او پاریس را با تیر خود کشت.

پایان فیلوکتتس
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ادیپ در کولونوس


ادیپ در کولونوس ، - ژان هریت (۱۷۹۸-۱۷۹۹)

ادیپ در کولونوس نام قسمت دوم سه‌گانه ادیپ شهریار نمایشنامه تراژدی از سوفوکل نویسنده مشهور یونانی است و ماجرای تبعید خودخواسته ادیپ به کولونوس با همراهی دخترش آنتیگونه است. این نمایشنامه‌ها درایران تحت عنوان افسانه‌های تبای منتشر شده است.


پایان ادیپ در کولونوس
پایان نمایش‌نامه‌های سوفوکل
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 47 از 229:  « پیشین  1  ...  46  47  48  ...  228  229  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA