ارسالها: 23330
#531
Posted: 5 Feb 2014 01:13
شام
جزئیات موزائیک اسکندر که نبرد ایسوس را به تصویر کشیدهاست، خانه فائون، پمپئی.
سپاهیان اسکندر پس از سپری کردن زمستان، در سال ۳۳۳ ق م از دروازههای کیلیکیه گذشتند و در ماه نوامبر با سپاه اصلی ایران تحت فرماندهی داریوش سوم، شاهنشاه ایران، مصاف دادند. اسکندر در نبرد ایسوس شکست سختی را به داریوش تحمیل کرد و داریوش بهناچار از میدان جنگ گریخت و همسرش، دخترانش، مادرش، سیسیگامبیس، و خزانهای افسانهای را پشت سرش رها کرد. با گریختن داریوش از میدان جنگ، سپاه ایران نیز از هم پاشید. داریوش با ارائهٔ پیشنهاد باج ۱۰٬۰۰۰ هزار تالانی برای آزادسازی خانوادهاش و نیز بخشیدن تمام سرزمینهایی که اسکندر تا آن زمان به دست آورده بود خواستار انعقاد پیمان صلح شد. اسکندر پاسخ داد از آنجا که اکنون او شاه آسیاست، تصمیمگیری دربارهٔ تقسیمات ارضی تنها بر عهدهٔ اوست.
اسکندر برای در دست گرفتن کنترل سوریه و اکثر نواحی ساحلی شام به لشکرکشیهایش ادامه داد. او سال بعد مجبور شد که به صور حمله کند و پس از یک محاصرهٔ طولانی و طاقتفرسا سرانجام توانست آن شهر را نیز تسخیر کند. اسکندر مردانی را که به سن جنگ رسیده بودند از دم تیغ گذراند و زنان و کودکان را نیز به بردگی فروخت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#532
Posted: 5 Feb 2014 01:15
مصر
نام اسکندر کبیر به هیروگلیف مصری (از راست به چپ) در حدود سال ۳۳۰ ق م در موزهٔ لوور
پس از آنکه اسکندر صور را ویران کرد، اکثر شهرهایی که بر سر راه مصر قرار داشتند بیدرنگ تسلیم شدند، بهجز غزه. دژ غزه بر روی یک تپه ساخته شده و بهخوبی مستحکم و مسلح شده بود؛ بنابراین تصرف آن مستلزم محاصرهٔ آن بود. پس از سه بار دفع حمله، سرانجام دژ تاب مقاومت نیاورد و سقوط کرد اما این امر تنها زمانی میسر شد که شانهٔ اسکندر بهشدت زخم برداشته بود. همچون صور، در غزه نیز مردانی را که به سن جنگ رسیده بودند قتل عام کردند و زنان و کودکان را به بردگی فروختند.
در عوض اورشلیم به نشانهٔ تسلیم دروازههایش را به روی سپاهیان اسکندر گشود. و بنا بر یوسفوس، پیشگویی کتاب دانیال (احتمالاً فصل هشتم) را به او نشان دادند که به توصیف تسخیر شاهنشاهی ایران به دست یک شاه مقتدر یونانی میپردازد. اسکندر از خون اهالی اورشلیم گذشت و به جنوب و به سوی مصر حرکت کرد.
اسکندر در سال ۳۲۳ ق م در مصر پیشروی کرد و در آنجا به عنوان یک ناجی مورد استقبال قرار گرفت. او را در واحهٔ سیوا واقع در صحرای لیبی، «ارباب جدید عالم» و پسر آمون خواندند. از این زمان به بعد، اسکندر اغلب از زئوس-آمون به عنوان پدر حقیقی خود یاد میکرد و سکههایی که متعاقباً ضرب شدند اسکندر را با شاخهای قوچ که نشانهٔ الوهیت بود، به تصویر کشیدند. در مدت اقامتش در مصر شهر اسکندریه را بنیان نهاد که در آینده به پایتخت باشکوه دودمان بطالسه مبدل شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#533
Posted: 5 Feb 2014 01:17
آشور و بابل
اسکندر در سال ۳۳۱ ق م مصر را ترک و به سمت بینالنهرین حرکت کرد و در نبرد گوگمل بار دیگر داریوش را شکست داد. داریوش بار دیگر از میدان جنگ گریخت و اسکندر او را تا اربیل تعقیب کرد. نبرد گوگمل آخرین و سرنوشتسازترین رویایی بین اسکندر و داریوش بود. داریوش از راه کوهستان به هگمتانه فرار کرد و اسکندر بابل را تسخیر کرد.
پارس
اسکندر از بابل به شوش، که یکی از پایتختهای هخامنشیان به شمار میآمد، رفت و ثروت افسانهای آن شهر را از آن خود کرد. او قسمت اعظم سپاه خود را از طریق راه شاهی به پایتخت تشریفاتی ایرانیان، تخت جمشید، فرستاد و خود با سربارانی دستچینشده از مسیر مستقیم رهسپار آن شهر شد. از آنجا که گذرگاه دربند پارس توسط آریوبرزن و سپاهیانش مسدود شده بود، اسکندر ناچار شد به آن گذرگاه یورش ببرد. اسکندر با در هم شکستن مقاومت آریوبرزن، با عجله خود را به تخت جمشید رساند تا مبادا سربازان ایرانی مستقر در آن شهر، خزانهاش را غارت کنند. اسکندر با ورود به تخت جمشید به سپاهیانش اجازه داد تا چندین روز به غارت شهر بپردازند. او پنج ماه در تخت جمشید اقامت کرد و در این هنگام بود که قسمت شرقی کاخ خشایارشا آتش گرفت و به باقی نقاط شهر گسترش یافت. دلایل مختلفی از جمله بدمستی و یا انتقام عمدی آتشسوزی آکروپولیس در جنگ دوم یونانیان با ایرانیان را عامل بروز این حادثه دانستهاند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#534
Posted: 5 Feb 2014 01:18
سقوط شاهنشاهی و شرق
اسکندر در تعقیب داریوش ابتدا به ماد و سپس پارت رفت. سرنوشت شاهنشاه ایران دیگر دست خودش نبود و توسط بسوس، ساتراپ ایرانی باختر، دستگیر شد. با نزدیک شدن اسکندر، بسوس دستور داد تا شاهنشاه ایران را به ضرب چاقو از پای درآورند و آنگاه خود را اردشیر پنجم، جانشین داریوش، خواند. سپس به آسیای مرکزی عقب کشید تا جنگی چریکی علیه اسکندر به راه بیندازد. اسکندر بقایای داریوش را طی مراسمی شاهانه و شکوهمند در نزدیکی مقبرهٔ نیاکانش به خاک سپرد. اسکندر همچنین مدعی شد که داریوش در لحظهٔ جان سپردن او را به عنوان جانشینش برگزیدهاست. اما معمولاً مورخان مرگ داریوش را پایان کار شاهنشاهی هخامنشیان قلمداد میکنند.
اسکندر، بسوس را غاصب میپنداشت و عزم کرد که او شکست دهد. این لشکرکشی که در ابتدا به منظور شکست بسوس انجام گرفت، به سیاحتی عظیم در آسیای مرکزی مبدل گشت. اسکندر رشتهای از شهرهای جدید تأسیس کرد که همگی اسکندریه نامیده شدند: از جمله قندهار امروزی در افغانستان و اسکندریه اسخاته در تاجیکستان امروزی. اسکندر در طول این لشکرکشی از ماد، پارت، هریوا (غرب افغانستان)، زرنگ، رخج (جنوب و مرکز افغانستان)، باختر (شمال و مرکز افغانستان)، و سکائستان گذر کرد.
اسپنتمان، که سمتی نامعلوم در ساتراپی سغد داشت، در سال ۳۲۹ ق م به بسوس خیانت کرد و او را به بطلمیوس، از ملازمان معتمد اسکندر، لو داد و بسوس اعدام شد. با وجود این، بعدها وقتی اسکندر در سیردریا مشغول رسیدگی به تاخت و تاز یک ارتش ایلیاتی سواره بود، اسپنتمان اهالی سغد را به شورش برانگیخت. اسکندر شخصاً سغدیان را در نبرد سیردریا مقهور ساخت و بلافاصله به عملیاتی علیه اسپنتمان دست زد و در نبردی موسوم به گابای او را شکست داد. پس از این شکست، اسپنتمان را افراد خودش به قتل رساندند و سپس درخواست صلح کردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#535
Posted: 5 Feb 2014 01:21
مشکلات و توطئهها
اسکندر کلیتوس را میکشد، اثر آندره کاستنی.
در این هنگام، اسکندر خود را به لقب «شاهنشاه» مفتخر نموده و برخی از نمودهای پوششی و رسوم ایرانی را در دربارش به کار گرفته بود؛ بهویژه رسم پروسکونسیس یا بوسیدن نمادین دست یا به خاک افتادن و سجده کردن که ایرانیان در مقابل مقامات مافوق خود انجام میدادند. یونانیان این نوع رفتار را تنها در مقابل خدایان جایز میشمردند و معتقد بودند که اسکندر با الزامی کردن این گونه رفتارها در مقابل خود، خود را خدا پنداشتهاست. این امر به قیمت روی بر گرداندن بسیاری از مقدونیان از او تمام شد اما مآلاً اسکندر از این گونه رفتارها دست شست.
توطئهای برای گرفتن جان اسکندر برملا شد و یکی از افسرانش، فیلوتاس، به خاطر اینکه نتوانسته بود اسکندر را از این خطر بیاگاهد، کشته شد. مرگ پسر مستلزم مرگ پدر بود و در نتیجه پارمنیون که مسئول حفاظت از خرانه در هگمتانه بود به قتل رسید تا جلو هرگونه تلاش برای انتقام گرفته شود. اما شرمآورتر از همه اینکه اسکندر شخصاً مردی را کشت که جانش را در نبرد گرانیک نجات داده بود. این امر در حین مشاجرهای شدید و در حال مستی در ماراکاندا (سمرقند امروزی در ازبکستان) روی داد و در آن کلیتوس سیاه، اسکندر را به ارتکاب چند اشتباه متهم کرد که مهمترینشان از یاد بردن راه و روش مقدونیایی زندگی و اتخاذ شیوهٔ فاسد زندگی شرقی بود.
بعداً و در هنگام لشکرکشی به آسیای میانه، توطئهای دیگر بر ضد جان اسکندر برملا شد که به تحریک پیشخدمتان خود او صورت گرفته بود. پای تاریخنگار رسمی او، کالیستنس اهل اولونتوس، نیز به میان کشیده شد. با این همه مورخان هنوز دربارهٔ دخیل بودن یا نبودن او به اجماع نرسیدهاند. کالیستنس با رهبری کردن مخالفان رسم پروسکونسیس، از چشم اسکندر افتاده بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#536
Posted: 5 Feb 2014 01:22
مقدونیه در نبود اسکندر
اسکندر عزم آسیا که کرد، آنتیپاتر را که سرداری کارآزموده و رهبری سیاسی و از اعضای گارد سلطنتی فیلیپ بود، مسئول حفاظت از مقدونیه کرد. چپاول تب از سوی اسکندر، او را مطمئن ساخت که در نبودش، یونان آرام خواهد نشست. تنها استثنا زمانی روی داد که شاه آگیس سوم در سال ۳۳۱ ق م فراخوان جنگ داد اما آنتیپاتر او را در نبرد مگالوپولیس به سال ۳۳۲ ق م شکست داد و کشت. آنتیپاتر مجازات اسپارتیان را به اتحادیهٔ کورنت سپرد و آن نیز تعیین مجازات را به عهدهٔ اسکندر گذاشت و اسکندر آنان را بخشید. همچنین تنش چشمگیری مابین آنتیپاتر و المپیاس وجود داشت و هر کدام از دیگری به اسکندر شکایت میکرد.
در کل، یونان مدت زمان لشکرکشی اسکندر به آسیا را با صلح و بهروزی و رونق اقتصادی گذراند. اسکندر مقدار معتنابهی غنیمت از سرزمینهای مفتوح به یونان میفرستاد که چرخ اقتصاد را به گردش در میآورد و تجارت را در سرتاسر امپراتوریاش رونق میداد. با این همه، نیاز دائمی او به سربازان تازهنفس و مهاجرت مقدونیان به سرتاسر امپراتوری او، مقدونیه را از نیروی انسانی مرد خالی کرده بود. این امر باعث شد که مقدونیه پس از عصر اسکندر رو به ضعف نهد و سرانجام تحت انقیاد روم در بیاید.
پایان تسخیر شاهنشاهی ایران
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#537
Posted: 5 Feb 2014 01:25
لشکرکشی به هند
تهاجم اسکندر به شبهقارهٔ هند
هجوم به شبه قارهٔ هند
پس از مرگ اسپنتمان و ازدواج با روشنک که به منظور تحکیم روابط با ساتراپهای جدیدش انجام گرفت، توجه اسکندر به سوی شبه قارهٔ هند معطوف شد. او رؤسای قبایل ساتراپی گنداره، واقع در شمال پاکستان امروزی، را دعوت کرد که پیش او بیایند و از او اطاعت کنند. اومفیس، فرماندار تاکسیلا که قلمروش از رود سند تا جهلم گسترده بود، از اسکندر تبعیت کرد اما رؤسای برخی قبایل منجمله بخشهای آسپاسیوی و آساکنوی از کمبوجه، حاضر به متابعت نشدند.
در زمستان سال ۳۲۷/۳۲۶ ق م، اسکندر شخصاً به سوی قبائل آسپاسیوی در دره کونار، گوراینها در درهٔ گورایوس، و آساکنوی در درههای سوات و بونیر لشکر کشید. نبردی سهمگین بر ضد آسپاسیوی درگرفت و زوبینی شانهٔ اسکندر را زخمی کرد اما سرانجام آسپاسیوی شکست خورد. سپس نوبت آساکنوی رسید که در استحکامات ماساگا، اورا، و آئورنوس پناه گرفته و میجنگیدند. دژ ماساگا بالاخره پس از چندین روز نبرد خونین سقوط کرد و در کوران همین نبردها بود که قوزک پای اسکندر بهشدت مجروح شد. بنا به گفتهٔ کوینت کورس «اسکندر نه تنها همهٔ اهالی ماساگا را قتل عام کرد بلکه ساختمانهای را نیز به تلی از خاک مبدل ساخت». کشتاری مشابه در اورا روی داد. پس از کشتارهای ماساگا و اورا، بسیاری از آساکنیها به دژهای آئورنوس گریختند. اسکندر به تعقیب آنان پرداخت و آن دژ استراتژیک را پس از چهار روز نبرد خونبار تسخیر کرد.
پس از آئورنوس، اسکندر از رود سند گذشت و در نبردی حماسی علیه شاه پور جنگید و پیروز شد. شاه پور بر منطقهای در پنجاب فرمان میراند. این نبرد در سال ۳۲۶ ق م روی داد و به نبرد هوداسپس موسوم گشت. اسکندر تحت تأثیر شجاعت و دلاوری شاه پور قرار گرفت و با او پیمان اتحاد بست. او پور را به مقام ساتراپ برگماشت و قلمروی بیش از قلمرو پیشینش بدو بخشید. انتخاب یک فرد محلی، او را در مدیریت و کنترل مناطقی اینچنین دور از یونان یاری میرساند. اسکندر دو شهر جدید در دو طرف رود جهلم تأسیس کرد؛ یکی را به افتخار اسبش که در همین حوالی و در همین دورهٔ زمانی مرده بود، بوکفالا نام نهاد. دیگری نیکایا نام داشت که در موقعیت امروزی شهر مونگ قرار گرفته بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#538
Posted: 5 Feb 2014 01:27
نافرمانی ارتش
فالانکس در کشاکش نبرد هوداسپس به جبههٔ دشمن میتازد، اثر آندره کاستنی.
شرق قلمرو پور، در نزدیکی رود گنگ، امپراتوری ناندا از ماگادها قرار گرفته بود و در ماورای آن امپراتوری گانگاریدای از بنگال. ارتش اسکندر که از رویارویی با سایر ارتشهای بزرگ دشمن به واهمه افتاده بود و در نتیجهٔ سالها نبرد رمقی برایش نمانده بود، در گذر از رود هوفاسیس از فرمان اسکندر سرپیچی و از رفتن به سوی شرق امتناع کرد. لذا این رود کرانهٔ شرقی فتوحات اسکندر به شمار میآید.
و اما مقدونیان، نزاع با پور شجاعتشان را فرو کشانده و پیشرویشان به هند را متوقف ساخته بود. زیرا که هر چه را در توان داشتند گذاشته بودند تا دشمنی را که تنها از بیست هزار پیاده و دو هزار سوار تشکیل شده بود، پس زنند. آنها وقتی که اسکندر بر گذر از رود گنگ پافشاری کرد قویاً به مخالفت با او برخاستند. همچنین آنطور که آنها دریافته بودند عرض رود ۶٬۴۰۰ و عمق آن ۱۸۰ متر بود و سواحل آنطرف رود مملو از مردان مسلح و مردان سوار و فیلها بود. زیرا که به آنها گفته شده بود که شاهان گاندریتس و پرایسیای با هشتاد هزار مرد سوار، دویست هزار مرد پیاده، هشت هزار ارابه، و شش هزار فیل به انتظار آنان نشستهاند.
اسکندر کوشید تا سپاهیانش را متقاعد کند به سوی شرق پیش روند اما سردارش، کوینوس، از او تقاضا کرد تا تجدید نظر کند و بازگردد. او گفت: مردان «سخت مشتاقند که دوباره والدینشان، همسرانشان و بچههایشان، و وطنشان را ببینند». سرانجام اسکندر موافقت کرد و به سوی جنوب و در امتداد رود سند رفت. در میانهٔ راه، ارتش اسکندر قبائل مالهی (امروزه مولتان) و سایر قبائل هندی را شکست داد.
اسکندر اکثر سپاهیانش را در معیت سردار کراتروس به کارمانیا فرستاد و ناوگانی را به سرپرستی دریاسالار نئارخوس مأموریت داد تا به اکتشاف سواحل خلیج فارس بپردازند و خود مابقی سربازان را از طریق مسیر جنوبی صعبالعبورتری که از صحرای گدروزی و مکران میگذشت به ایران بازگرداند. اسکندر در سال ۳۲۴ ق م به شوش رسید اما مردان زیادی به دلیل عبور از بیابانهای سوزان هلاک شدند.
پایان لشکرکشی به هند
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#539
Posted: 5 Feb 2014 01:30
اواخر عمر در ایران
اسکندر دریافت که بسیاری از ساتراپها و فرماندهان نظامیاش در غیاب او با مردم بدرفتاری کردهاند لذا در راه بازگشت به شوش چندین تن از آنان را اعدام کرد تا حساب کار دست سایرین بیاید. او به نشانهٔ قدردانی، بدهیهای سربازان را بدانها بخشید و اعلام کرد که کهنهسربازان مسن و علیل را تحت فرماندهی کراتروس به مقدونیه خواهد فرستاد. سپاهیانش منظور او را درست نفهمیدند و در شهر اوپیس یاغیگری کردند. آنان با فرستاده شدن به مقدونیه مخالفت کرده، از خو گرفتن اسکندر به آداب و سنن ایرانی و پوشیدن جامهٔ ایرانی و افزودن افسران و سربازان ایرانی به یگانهای ارتش مقدونیه انتقاد کردند. سه روز گذشت و اسکندر نتوانست مردانش را متقاعد کند که کوتاه بیایند در نتیجه به ایرانیان جایگاه فرماندهی در ارتش را داد و به مقدونیان سمتهای نظامی فرماندهی بر یگانهای ایرانی را اعطا کرد. مقدونیان بهسرعت تقاضای عفو نمودند و اسکندر آنان را بخشید و ضیافتی ترتیب داد که چندین هزار نفر از سپاهیانش در آن شرکت داشتند. اسکندر در تلاش برای برقراری هماهنگی ماندگار میان رعایای مقدونی و ایرانیاش، ازدواجی دستهجمعی ترتیب داد که در آن مقامات ارشد سپاهش با ایرانیان و دیگر نجیبزادگاه در شوش ازدواج کردند اما به نظر میرسد تنها اندکی از آن ازدواجها فراتر از یک سال دوام آورده باشند. همچنین در راه بازگشت، اسکندر فهمید که نگهبانان نسبت به آرامگاه کوروش کبیر بیاحترامی کردهاند و فوراً مسببان امر را اعدام کرد.
پس از آنکه اسکندر به هگمتانه رفت تا قسمت اعظم خزانهٔ ایران را بردارد، دوست صمیمی و معشوق احتمالیاش، هفستیون، بر اثر بیماری یا مسمومیت درگذشت. مرگ هفستیون، اسکندر را در بهت فرو برد. او دستور داد تا تل بزرگی از هیزم در بابل فراهم آورند و همچنین فرمان عزاداری عمومی صادر کرد. اسکندر در بابل رشتهای از لشکرکشیهای جدید را برنامهریزی کرد که با تهاجم به عربستان آغاز میگشت اما اجل مهلت نداد و نتوانست آنها را به تحقق برساند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#540
Posted: 5 Feb 2014 01:33
مرگ و جانشینی
تابلویی متعلق به قرن نوزدهم که مراسم تدفین اسکندر را بنا بر گفتههای دیودور به تصویر کشیدهاست.
۱۰ یا ۱۱ ژوئن ۳۲۳ ق م بود که اسکندر در سن ۳۲ سالگی در کاخ بختنصر در بابل درگذشت. جزئیات مرگ او اندکی متفاوت نقل شدهاست. طبق روایت پلوتارک، اسکندر تقریباً ۱۴ روز پیش از مرگش، از دریاسالار نئارخوس پذیرایی کرد و شب و روز بعد را به همراه مدیوس لاریسایی به بادهگساری گذراندند. اسکندر تب کرد و حالش وخیمتر شد تا اینکه توان حرف زدن را از کف داد. سربازان معمولی که از وضعیت سلامتی او نگران بودند از مقابل او به صف عبور میکردند و اسکندر در سکوت مطلق برای آنها دست تکان میداد. از دیودور نقل است که اسکندر پس از سرکشیدن کاسهٔ بزرگی از شراب خالص به افتخار هراکلس دچار درد شد و پس از تحمل رنج و الم درگذشت. آریان نیز همین روایت را به عنوان شق ثانی مطرح میکند اما پلوتارک صریحاً منکر این روایت میشود.
با توجه به گرایش اشراف و نجبای مقدونی به قتل اسکندر، جنایت و نارو زدن در روایتهای متعددی از مرگ او تبلور یافته است. دیودور، پلوتارک، آریان، و یوستین همگی به نظریهٔ مسموم شدن اسکندر اشاره میکنند. پلوتارک این روایت را جعلی میشمارد و دیودور و آریان، به بیان خود، تنها به سبب حفظ جامعیت به آن اشاره میکنند.
با وجود این، روایتها تقریباً متفقالقولند که آنتیپاتر که به تازگی از سمت نایبالسلطنه خلع شده بود و با المپیاس اختلاف داشت، توطئهٔ ادعاشده را رهبری کردهاست. شاید او احضاریهاش به بابل را نشانهٔ مجازات مرگ دانسته و با توجه به سرنوشت پارمنیون و فیلوتاس، علیالظاهر مسمومیت اسکندر را توسط پسرش، یولاس که ساقی اسکندر بود، ترتیب دادهاست. بنا به اقوالی ممکن است ارسطو نیز در این توطئهچینی شرکت کرده باشد. مهمترین استدلال در رد نظریهٔ مسمومیت این است که دوازده روز از شروع بیماری تا مرگ اسکندر فاصله افتاد؛ احتمالاً آن موقع چنین زهرهای دیرعملکنی در دسترس نبودهاست. اگرچه در سال ۲۰۱۰ نظریهٔ جدیدی مدعی شد که شرایط مرگ اسکندر منطبق با مسمومیت به وسیلهٔ آب رودخانهٔ استوکس (ماورونری) بودهاست. آب این رودخانه شامل کالیکامیسین بوده که مادهٔ مرکب خطرناکی است که توسط باکتریها ایجاد میشود.
چندین عامل طبیعی (بیماری) را نیز دلیل مرگ اسکندر دانستهاند از جمله مالاریا و حصبه. مقالهای در سال ۱۹۹۸ در ژورنال پزشکی نیو انگلند منتشر شد که حصبه را عامل مرگ اسکندر دانسته و البته به گفتهٔ این مقاله، سوراخشدگی روده و فلج بالارونده نیز مشکل را بغرنجتر نمودهاست. تحلیل تازهٔ دیگری اسپوندیلیت چرکی یا مننژیت را عامل مرگ اسکندر دانستهاست. التهاب حاد لوزالمعده و ویروس نیل غربی نیز از جمله بیماریهایی میباشند که علائمی شبیه علائم بیماری اسکندر دارند. نظریههای مبتنی بر عوامل طبیعی مایلاند تأکید کنند که ممکن است سلامت اسکندر پس از سالها میگساری و برداشتن زخمهای کاری رفته رفته تنزل یافته باشد. عذاب روحیای که اسکندر پس از مرگ هفستیون کشیدهاست نیز ممکن است در تنزل وضعیت سلامتی او دخیل بوده باشد. عامل احتمالی دیگر مصرف بیش از حد مجاز داروهای محتوی خربق بودهاست که مصرف بیش از حد آن میتواند مرگآور باشد.
تصویر اسکندر بر روی تابوتدان اسکندر
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7