انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 2 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین »

Seyed Mehdi Mousavi | مجموعه غزل های پست مدرن سید مهدی موسوی


زن

 
مثل یک بچّه گربه ی تنها
سر خود را به پات مالاندم

مثل ترس ِ پرنده ای رفتی
بر سر حرف های خود ماندم

پشت فرمان ِ دوستت دارم
سمت یک پرتگاه می راندم

چشم تو بر لباس های عروس
من برای تو شعر می خواندم!!

عشق/ »بازی« نبود در چشمم
من خودم باختم! نمی بردی!!

عقل آمد دوباره »حکم« کند
»دل« به این هیچ چیز نسپردی

من برایت عزیز! می مردم
تو برایم عزیز! می مردی؟!

با کسی که نبودم و بودی
توی یک پارک موز می خوردی
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
آخرین چیزی که گفت
آخرین چیز نبود
کتابی بود که با هم نخوانده بودیم
فیلمی بود که با هم ندیده بودیم
بوسه ای بود
که در کوچه ای بن بست جا مانده بود
آخرین چیزی که گفت
خداحافظ نبود
آروغی بود که با هم به آن خندیدیم
گوزی بود که به توالت احتیاج نداشت
سکسکه ای بود
که از ترس رفتنت ناگهان تمام شد
آخرین چیزی که گفت
دوستت دارم نبود
فانتزی جنسی مشترکی بود در الکل
تجربه ای خیس بود در اینترنت
صدای ناله ای بود
که گربه ها و همسایه ها را بیدار می کرد
آخرین چیزی که گفت
آخرین چیزی بود
که برای گفتن وجود داشت
بعد نشستیم و با صدای گیتار
بچه هایمان را سر بریدیم
و پلیس ها را
آتش زدیم...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
چرخ پنکه به دُور پوچی خود
قطع و وصلی به نور مهتابی
مغز تو زیر توده های مگس
قلب من توی مایعی آبی
دارم از درد »بود« می میرم
داری از فرط مرگ می خوابی
. *******
گیسوانت به عشق چسبیده
دست هایم به چند قرن فلز
سینه ام مثل حفره ای خالی
بر تنت چند لکـّه ی قرمز
با خودم فکر می شوم: شاید...
زیر لب گریه می کنم: هرگز!
. *******
گریه ی من میان موهایت
حرکت گچ به روی تخته سیاه
شک به عشقت پس از هماغوشی
یک سفینه پس از سقوط به ماه
بین ما کیست؟ هیچ یا که همه؟!
اسم این چیست؟ عشق یا که گناه؟!
. *******
چند مو روی بالش خیسم
از خیال نرفته تخت شدن
حل شدن در دهان داغ کسی
پاسخ یک سؤال سخت شدن
به دو تا حرف نصفه چسبیدن
زیر چاقوی تو درخت شدن
. *******
پرده هایی کشیده بر خورشید
چرخش پنکه در میان سرم
بوسه ای روی خاک افتاده
مثل سوغاتی تو از سفرم
نامه ام پاره پاره در کمدت
عکس تو، توی چشم های ترم
. *******
برنگشتم اگرچه برگشتم
مثل ِ از حرف هات بعد سفر
یا دو حرف بریده از دل ِ هم
توی لبخند ساده ای به تبر!
گریه کردی
- »به خاطر چه کسی؟!«
نامه دادی
- »برای چند نفر؟!«
. *******
تکیه دادم به خاطراتی که
شاد ِ آن چشم های غمگین بود
مثل سیگار نصفه افتادم
در جهانی که پمپ بنزین بود
سوز یک »آه«... بین مرگ و مرگ!
همه ی زندگی ِ من این بود.
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  ویرایش شده توسط: ROZAALINDA   
زن

 
خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی
در من دراکولای غمگینی ست... می فهمی؟!

خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست
در می روم این خانه را... هرچند که در نیست!

عکس کسی افتاده ام در حوض نقاشی
محبوب من! گه می خوری مال کسی باشی

گه می خوری با او بخندی توی مهمانی
می خواهمت بدجور و تو بدجور می دانی

هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزه های آخرین نسل ِ دراکولاست

از بین خواهد رفت امّا نه به زودی ها!
از گردن و آینده ات جای کبودی ها

حل می شوم در استکان قرص ها، در سم
محبوب من! خیلی از این کابوس می ترسم!

زل می زنم با گریه در لیوان آبی که...
حل می شوم توی سؤال بی جوابی که...

می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد

از دست های تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد!

از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک
از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد!

می چسبمت مثل ِ لب سیگار در مستی
ثابت بکن: هستم که من ثابت کنم: هستی

سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!

بعد از تو الکل خورد من را... مست خوابیدم...
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!

بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم
با هر که می شد هر چه می شد امتحان کردم!

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شب ها بغل کردم به تو همجنس هایم را

رنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم
در اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتم

هی گریه می کردم به آن مردی که زن بودم
شب ها دراکولای غمگینی که من بودم!

و عشق، یک بیماری ِ بدخیم ِ روحی بود
تنهایی ام محکوم به سـ-کس گروهی بود

سیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی... فراموشی... فراموشی...

تنهایی ِ در جمع، در تن های تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی

دلخسته از گنجشک ها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم می پاشی!

لیوان بعدی: قرص های حل شده در سم
باور بکن از هیچ چی دیگر نمی ترسم

پشت ِ سیاهی های دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و... نخواهی بود
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه هایم شبیه لبخند است
چقدَر شب رسیده تا مغزم
چقدَر روزهای ما گند است!
من که مفتم! اگرچه ارزانتر!!
راستی قیمت شما چند است؟!
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح، سردرد لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
قصّه ی عشق من به آدم ها
قصّه ی موریانه و چوب است
زندگی می کنم به خاطر مرگ
دست هایم به هیچ، مصلوب است!
قهوه و اشک... قهوه و سیگار...
راستی حال مادرت خوب است؟!
اوّل قصّه ات یکی بودم
بعد، آنکه نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اوّلت هستم
تا ته ِ قصّه دود خواهم شد
مادرم روبروی تلویزیون
پدرم شاهنامه می خواند
چه کسی گریه می کند تا صبح؟!
چه کسی در اتاق می ماند؟!
هیچ کس ظاهرا ً نمی فهمد!
هیچ کس واقعا ً نمی داند!!
دیدن ِ فیلم روی تخت کسی
خواب بر روی صندلی و کتاب
انتظار ِ مجوّز ِ یک شعر
دادن ِ گوسفند با قصّاب!!
- »آخر داستان چه خواهد شد؟!«
خفه شو عشق من! بگیر و بخواب!!
مثل یک گرگ ِ زخم خورده شده
ردّ پای به جا گذاشته ات
کرم افتاده است و خشک شده
مغز من با درخت کاشته ات!
از سرم دست برنمی دارند
خاطرات ِ خوش ِ نداشته ات
سهم من چیست غیر گریه و شعر
بین »یک روز خوب« و »بالأخره«!
تا خود ِ صبح، خواب و بیداری
زل زدن توی چشم یک حشره
مشت هایم به بالش ِ بی پر!
گریه زیر پتوی یک نفره
با خودت حرف می زنی گاهی
مثل دیوانه ها بلند، بلند...
چونکه تنهاتر از خودت هستی
همه از چشم هات می ترسند
پس به کابوسشان ادامه نده
پس به این بغض ها بگیر و بخند
ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد
آنکه باید به دادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد!
هیچ کس واقعا ً نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!
صبح تا عصر کار و کار و کار
لذت درد در فراموشی
به کسی که نبوده زنگ زدن
گریه ات با صدای خاموشی
غصّه ی آخرین خداحافظ
حسرت ِ اوّلین هماغوشی
از هرآنچه که هست بیزاری
از هرآنچه که نیست دلگیری
از زبان و زمان گریخته ای
مثل دیوانه های زنجیری
همه ی دلخوشیت یک چیز است:
اینکه پایان قصّه می میری...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
بانوی پشت پنجره ماتم گرفته است
هفت آسمان پوچ مرا غم گرفته است

ابلیس پشت پنجره ای خیس، بیقرار
فریاد می زند: دل من هم گرفته است!

دستان مرد یخزده را بعد سالها
دختر کنار پنجره محکم گرفته است

زن عاشقست و توی دلش حدس می زند
بیماری »برو به جهنم« گرفته است!

او یک فرشته بود سپس دیو شد سپس...
هر چند زن قیافه آدم گرفته است

ای شعر، هرزه ای که نگاه غریبه ات
امروز شکل »حضرت مریم« گرفته است

لبخند هی بزن به مخاطب ... و تا ابد
از حال من نپرس که حالم گرفته است
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
سه قاشق شکر می ریزی
یکی برای من
یکی برای خودت
سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت
که سیاه است
مثل کابوس هایی که نمی بینمت
که جیغ
می کشم تو را در آغوشی که ندارم
در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم
در چای های شیرین به دنبال تو می گردم
و آن تفاله ی رو آمده
مهمانی ست
که همیشه وقتی من نیستم
از راه می رسد
در زیرنویس های تلویزیون به دنبال تو می گردم
در شخصیت های منفی فیلم ها
در ایمیل های تبلیغاتی
در اس ام اس های بی نام و نشان
و خون بالا می آورم
روی سنگ توالت
گریه را من می کنم
سیفون را تو می کشی
برمی گردیم سر سفره ای
که فقط به اندازه ی دو نفر جا دارد
چایت را تلخ بخور!
وقتی شیرین هم
اسطوره ای ست
که می خواست با دو نفر بخوابد
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
توی ذهنت"حساب"میکردی
"جبر"هایی که انتخابت بود
فلسفه در سرت قدم میزد
بحث برداشت حجابت بود!!
عشق،یک کوچه پشت"آزادی"
درد ، میدان"انقلابت"بود
زیر بالش :کتاب"مارکس" , "هگل"
دختری توی رخت خوابت بود...

*******
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه ی چوبه های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
دست ها را به هم زدند همه
دست، بد بود... باز جا رفتم

انتهایی نداشت قاف ِ عشق
عینِ "بازی"به ابتدا رفتم

روز اوّل شد و غریبه شدم
با تو، با عشق، سینما رفتم

یک پرنده شدم که کوچک شد
هرچه که بیشتر هوا رفتم...

*******
خوابی ست که بین لرز و تب می آید
جانی ست که از صبر به لب می آید

بیهوده خروس لعنتی می خواند
شب می رود و دوباره شب می آید
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
زن

 
حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود
از خانه ای که بوی تنت را گرفته بود

می خواستی که جیغ شوی: خسته ام عزیز!
یک دست خسته تر دهنت را گرفته بود!!

می خواستی فرار... که مثل دو چشم خیس
چیزی مقابل ترنت را گرفته بود

می خواستی بمیری و از دست دست هاش...
با گریه گوشه ی کفنت را گرفته بود

لعنت به روزگار که از خاطرات من
حتی خیال داشتنت را گرفته بود

لعنت به روزگار که ما را دو نیم کرد
چیزی شبیه »تو « که منت را گرفته بود

که اوّلا گرفته دلم « ثانیاً... شبی ↓
تیره تمام ثانیاًت را گرفته بود!!

حسّی شبیه غم بدنت را گرفته بود
بویی غریبه کلّ تنت را گرفته بود
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
     
  
صفحه  صفحه 2 از 26:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  23  24  25  26  پسین » 
شعر و ادبیات

Seyed Mehdi Mousavi | مجموعه غزل های پست مدرن سید مهدی موسوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA