ارسالها: 23330
#1,111
Posted: 25 Apr 2014 20:41
کاتولوس
گایوس والریوس کاتولوس (به انگلیسی: Gaius Valerius Catullus) سراینده رومی و از تاثیرگذارترین چامه سرایان تاریخ جهان است. کاتولوس در سال ۸۴ پ. م. در ورونا به دنیا آمد و در سال ۵۴ پ. م. در رم درگذشت.
اشعار عاشقانه کاتولوس و بیان عشق و نفرت او بهترین نمونه غزلیات رومی بشمار میآیند.
کاتالوس در بیست و پنج چامه خود به بیان عشقش نسبت به زنی که او را لزبیا میخواند پرداخته؛ از هویت این زن چیزی دانسته نیست. دیگر سرودههای او در واقع هجونامههایی است که در ذم جولیوس سزار و شخصیتهای کم اهمیت تر از او سروده شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,112
Posted: 25 Apr 2014 20:45
لوکانوس
مارکوس آنایوس لوکانوس (زادهٔ: ۳ نوامبر سال ۳۹ میلادی در کوردوبا واقع در اسپانیا، درگذشت: ۳۰ آوریل سال ۶۵ م)، که در زبان انگلیسی بیشتر با عنوان لوکان شناخته شدهاست، شاعر رومی بود، که در کوردووا (که امروزه با عنوان کوردوبا شناخته میشود)، واقع در هیسپانیا باتیکا Baetica Hispania بدنیا آمد. وی با وجود عمر کوتاه خود، به عنوان یکی از چهرههای برجستهٔ شعر و ادبیات لاتین در دورانی که با عنوان عصر سیمین (دورهٔ نقرهای) شناخته میشود، به شمار میآید. دو ویژگی شاخص لوکانوس که یکی جوان بودن او و دیگری سرعت عملش در ترکیب واژهها و ایجاد نظم(شعر) میباشد، موجب تفکیک او از شاعران دیگر و جایگاه ویژهاش در ادبیات روم باستان میشود.
دو شرح حال خلاصه و باستانی در مورد زندگی لوکانوس وجود دارد که همراه با منابع آنها، یکی در سالنامهٔ تاکیتوس Tacitus و دیگری توسط سیلوا استاتیوس Silvae Statius ثبت شدهاند و وجود همین دو شرح حال به ما اجازه میدهد که به بازسازی سرگذشت لوکانوس پرداخته و بیوگرافی جامعی از او ارائه کنیم.
لوکانوس در سال ۳۹ میلادی در کوردووا متولد شد. پدر بزرگ او سنکای مهین(سنکای سالمند) بود و همچنین سنکای فیلسوف خالوی او(دائی او) به شمار میآمد. نام او را از همان بدو تولد مارکوس آنایوس لوکانوس نهادند.
لوکانوس تحت سرپرستی سنکای جوان (دائیش) بزرگ شد. خانوادهٔ او از خانوادههای ثروتمند آن روزگار بودند. در طفولیت او را به رم بردند و او در محافل آریستوکراسی که شعر و فلسفه در آن محافل با دسایس عاشقانه و سیاسی به عنوان کانونهای حیات رقابت میکردند، بار آمد.
وی همچنین لفّاظی و سخنوری را در آتن مورد مطالعه قرار داد و احتمالاً توسط دائیش تحت آموزشهای فلسفی و رواقی Stoicist قرار گرفت.
لوکانوس در سن ۲۱ سالگی، شعری با عنوان «در مدح نرون» سرود و با همین شعر در مسابقه شرکت کرد و جایزهٔ این مسابقه را برنده شد. این شعر باعث شد که سنکا او را به دربار ببرد و اندکی بعد شاعر(لوکانوس) و امپراطور(نرون) با یکدیگر به حماسه سرایی پرداختند. این امر برای او موفقیتهایی در بر داشت و او به زودی تبدیل به یکی از دوستان نزدیک امپراتور گردید. علاوه بر اینکه وی در سال ۶۰ میلادی، موفق به کسب جایزه برای تصنیف دو منظومهٔ اورفئوس و لادس نرونیس Laudes Neronis شده بود، در مسابقات شعری که هر پنج سال یکبار برگزار میشد، جوایز دیگری نیز بعنوان پاداش امپراتور دریافت نمود. در طی این مدت لوکانوس همچنین موفق به تصنیف نخستین سه کتاب شعر حماسی خود، موسوم به فارسالیا Pharsalia شد که در میان نسخههای خطی با برچسب دی بللو سیویل مشخص میشود.
ویل دورانت دربارهٔ نحوهٔ تصنیف این اشعار حماسی که به داستان جنگ داخلی میان ژولیوس سزار و پومپه میپردازد، چنین نوشتهاست:
لوکانوس مرتکب این خبط شد که در مسابقهٔ شاعرانهای که با امپراطور داد، جایزهٔ اول را ربود، و در نتیجه نرون به او فرمان داد که دیگر اشعار خود را منتشر نکند. پس لوکانوس به کنجی رفت تا در نهان با حماسهای قوی، امّا مملو از لفّاظی به عنوان «فارسالیا» از نرون انتقام بگیرد. در فارسالیا جنگ داخلی رم از نظر آریستوکراسی عصر پومپیوس تشریح شدهاست.
به هر حال از هر دو منبعی که در مورد شرح حال لوکانوس و روابط او با نرون موجود است، روشن میشود که پس از دوران دوستی، دشمنی و عداوت میان آن دو شروع شدهاست. هرچند که روایت این دو منبع به جهاتی نیز متفاوت است. از جمله شرح این دو منبع در مورد حوادثی که منجر به عداوت نرون و لوکانوس شدهاست، فرق بسیاری با یکدیگر دارد.
بر طبق روایت تاکیتوس، نرون دچار حسادت نسبت به لوکانوس شد و او را از انتشار اشعار خود منع نمود، امّا با توجه به سوتونیوس، نرون علاقهٔ خویش نسبت به لوکانوس از دست داد و لوکانوس پاسخ این بی علاقگی امپراطور را با نوشتن اشعاری توهین آمیز دربارهٔ نرون داد، که البته نرون همچنان این اقدام لوکانوس را نادیده گرفت.
آثار دیگر لوکانوس، به طور جدی تری به عداوت میان او و امپراطور دامن زدهاند.
آنچه که «واککا» که متخصص دستور زبان و شاعر سرایندهٔ استاتیوس Statius بود، نوشتهاست، از این ادعا که لوکانوس اشعاری به منظور اهانت به نرون نوشت، پشتیبانی میکند. واککا در این ارتباط به یکی از آثار لوکانوس موسوم به De Incendio Urbis (در مورد سوزاندن شهر در آتش توسط نرون) اشاره میکند . در قصیده استاتیوس نیز به این نوشتهٔ ضد استبدادی لوکانوس اشاراتی شده و از توصیفی که لوکانوس از شعلههای سوزاننده و نابودگر آتش به عمل آورده، سخن گفته شدهاست: «شعلههایی توصیف ناپذیر و مرتفع که یک ستمگر جنایتکار در روم پدید آورده بود» افزون بر این، دیگر کتابهایی که لوکانوس بعد از فارسالیا نوشتهاست، از جمله کتابی موسوم به «نه» (Book IX) نیز، مضامینی ضد سلطنتی و طرفدار جمهوری دارند و ممکن است که همین قبیل انتقادات از نرون و امور دیوانی امپراتوری او علت واقعی ممنوعیت لوکانوس از انتشار اشعارش باشند.
لوکانوس در سال ۶۵ میلادی، بعد از آن که به توطئهٔ گایوس کالپورنیوس پیزو Gaius Calpurnius Piso علیه نرون پیوست و نرون خیانت او را کشف کرد، مجبور به خودکشی از طریق گشودن ورید خود گردید. وی در این هنگام سن ۲۵ سالگی را طی میکرد. البته وی قبل از خودکشی و به امید دریافت عفو، مادر خود و برخی از افراد دیگری که در توطئه علیه نرون شرکت داشتند، لو داد:
لوکانوس دوستدار داعیهٔ منکوب و از دست رفتهای بود و جان خویش را نیز در راه همین داعیه از دست داد. وی در توطئهای که برای سرنگون ساختن نرون و جانشین کردن پیسو چیده شده بود، شرکت جست، دستگیر شد، زیر شکنجه طاقت نیاورد، نام سایر توطئه چینان را فاش کرد و حتی آن طور که گفتهاند، مادر خود را نیز رسوا ساخت.
البته پس از آنکه نرون حکم اعدام او را تأیید کرد، لوکان دوباره شجاعت خویش را باز یافت، دوستانش را به ضیافت فرا خواند، با گشاده رویی با ایشان به طعام نشست، ورید خود را بُرید و همچنانکه خون از بدنش میرفت و رو به مرگ بود، اشعاری را که بر ضدّ استبداد ساخته بود، با صدای بلند میخواند.ref> تاریخ تمدن، ویل دورانت، جلد سوم، صفحات: ۳۴۹ و ۳۵۰ </ref>
بر طبق نوشتههای تاکیتوس، لوکانوس در هنگام مرگ، برخی اشعارش را که در آنها داستان یک سرباز زخمی در حال مرگ و احتضار روایت میشود، بر زبان داشت. این اشعار که نسبتاً طولانی هستند به خاطر مشابهتی که میان مرگ آن سرباز با وضعیت خود لوکانوس وجود داشت، توسط وی برگزیده شده بود و همین اشعار، آخرین کلمات او به شمار میآیند.
پدر لوکانوس در جریان توطئهای که منجر به مرگ وی شد، گرفتاریها و درگیریهایی پیدا کرد، اما مادر او موفق به فرار گردید.
استاتیوس پیرامون لوکانوس شعری دارد که در آن نشانیهایی از بیوهٔ او که پولا آرژنتاریا Polla Argentaria نام داشت، به چشم میخورد. زمان پدید آمدن این شعر که در سالروز تولد لوکانوس سروده شده بود، در دوران سلطنت دومیتیان میباشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,113
Posted: 25 Apr 2014 20:51
- با توجه به نوشتههای واککا Vacca و استاتیوس Statius، آثار لوکانوس است عبارتند از:
- آثاری از او که تاکنون باقیماندهاند:
- فارسالیا Pharsalia (جنگ داخلی)، دربارهٔ جنگ میان ژولیوس سزار و پومپه
- آثاری که اغلب از او دانسته میشوند، اما گاهی به دیگران نیز نسبت داده شدهاند:
- لاس پیزونیس Laus Pisonis (در ستایش پیزو)، مدیحه سرایی در وصف یکی از اعضای خاندان پیسو Piso
- کاتاچتونیون Catachthonion
- ایلیاکون Iliacon (از چرخه تروجان)
- اپی گراماتا Epigrammata
- آدلوکوتیو Adlocutio یا آگهی پولامPollam
- سیلوا Silvae
- ساتورنالیا Saturnalia یا جشن خدای زحل
- مدئا Medea
- فابیولا سالتیکا Fabulae Salticae
- لادیس نرونیس Laudes Neronis، یک ستایش از نرون
- اورفئوس Orpheus
- پروزا اوراشیو در اکتاویوم ساگیتام Prosa oratio in Octavium Sagittam
- اپیستولا اکس(سابق) کامپانیا Epistulae ex Campania
- د اینسندیو اوربیس De Incendio Urbis، در بارهٔ آتش سوزی روم به سال ۶۴ میلادی، که شاید هدف از تصنیف آن، متهم ساختن نرون بدین آتش سوزی باشد.
پایان لوکانوس
پایان شاعران_رومی
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,114
Posted: 25 Apr 2014 21:02
اسطوره های روم باستان
- آنتینوس
- آندروکلس
- آنی
- آورورا (الهه)
- آینیاس
- ارکوس
- اساطیر روم
- اسپس (اساطیر)
- الاغ طلایی
- اوکئانیدها
- باکرههای وستال
- بلونا
- بونادئا
- پاکس (افسانه)
- پروسرپینا
- پسوخه و کوپیدو
- پلوتون (اساطیر روم)
- نوما پمپیلیوس
- پوگمالیون
- پولودوروس (پسر پریاموس)
- پیتاس (ایزدبانو)
- تارپیا
- تجاوز به زنان اهل سابین
- ترا (اساطیر)
- سرویوس تولیوس
- جغد مینروا
- جنیوس
- دگردیسیها
- دی پناتس
- دیس پاتر
- رموس و رمولوس
- روح مکان
- روما (اساطیر)
- ژانوس
- ژوپیتر
- ساتورن
- ساتورنالیا
- سرس (اساطیر)
- سول اینویکتوس
- سیلوانوس
- فاستی
- فان
- فانوس (ایزد)
- فلورا (اساطیر)
- فورتونا
- فیدس
- ققنوس
- قنطروس
- کنکوردیا (اساطیر روم)
- کوپیدو
- کویرینوس
- لاتینها
- لارس
- لیبر
- لیبرا
- لیبرتاس
- مارس (اساطیر)
- آنکوس مارکیوس
- مانیا (اساطیر)
- مایا (اسطوره)
- مرکوری (اسطورهشناسی)
- مینرو
- نپتون (شخصیت افسانهای)
- نماد مارس
- نماد ونوس
- وریتاس
- وستا (اساطیر)
- ونوس
- وولکان
- هرمافرودیته
- هلنوس
- یونو
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,116
Posted: 16 May 2014 00:21
armita0096: سلام واقعا خسته نباشيد
سلام
خیلی ممنون از لطفتون
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,117
Posted: 16 May 2014 00:22
آنتینوس
آنتینوس (به یونانی باستان: Ἀντίνοος) (حدود ۱۱۰ میلادی در بولو، بیثینیا — ۱۳۰ نزدیک آنتینوپولیس، مصر) معشوق همجنسگرای امپراتور روم، هادریان بود.ج جوانی در مصر غرق شد. هادریان پس از مرگش به او جایگاه خدایی داد، در سرتاسر امپراتوری برایش معابدی ساخت و برای بزرگداشت او در نزدیکی محل مرگش شهری را به نام آنتینوپولیس ایجاد کرد. در روم ابلیسکی وجود دارد که احتمال می رود، آرامگاه او نیز در آنجا باشد.
امروزه مجسمهها، جواهرات و سکههای بسیاری موجودند که آنتینوس را به عنوان نمادی از زیبایی جوانی تصویر میکنند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,118
Posted: 16 May 2014 00:24
آندروکلس
پشت جلد یک نسخهٔ لاتین از کتاب شبهای آتیک (نخستین کتابی که شکل کلاسیک داستان آندروکلس را ثبت کرده است)، مربوط به سال ۱۷۰۶
آندروکلِس Androcles یا آندروکلوس Androclus، شخصیتی افسانه ای در روم باستان، که ابتدا برده یا غلام قنسول روم بود و داستان دوستی او با یک شیر درنده و تنومند، داستانی دلپذیر و معروف به شمار میآید. البته برخی معتقدند که این شخصیت، ممکن است به طور کامل داستانی و غیرواقعی نباشد و در تاریخ روم جایی داشته باشد. بخصوص که در داستانهای مربوط به او، وی را به عنوان برده ای توصیف کرده اند که در اوایل قرن اول میلادی، در امپراتوری روم می زیسته، و امپراتور معاصر با او، تیبریوس و یا احتمالا کالیگولا بوده است.
ویل دورانت، در کتاب تاریخ تمدن، آندروکلس را چنین معرفی می کند:
تمامی مردم جهان داستان آندروکلس را می دانند. وی غلامی فراری بود که چون گرفتار شد، او را با شیر در میدان افکندند، امّا می گویند که آن شیر به یاد داشت که آندروکلس خاری را از دست او بیرون کشیده بود، پس حاضر نشد او را بیازارد. آندروکلس عفو شد، و با نمایش دادن شیر متمدن خود در میکده ها معیشت می کرد.
منبع کلاسیک یا به لاتین: The locus classicus در مورد این داستان، کتاب پنجم از آثار آئولوس ژلیوس Aulus Gellius، مربوط به قرن دوم میلادی میباشد، که کتاب او، معروف به شبهای زیرشیروانی داستان آندروکلس را در بر داشت. نوشتهٔ ژلیوس در این کتاب، با داستانهایی در ارتباط است که از قول فردی به نام آپیون Apion نقل میشود و در مورد سیر و سیاحتهایی است که وی در بخشهایی از امپراطوری روم و بویژه در مصر به انجام رسانیده و از آن با عنوان «عجایب مصر» نام بردهاست. در بخشی از این روایت، آپیون ادعا کرده که شخصاً در رم شاهد اتفاقی بوده که در کلوسئوم این شهر، برای آندروکلس افتادهاست.
در این نسخه، آندروکلس Androcles، که در زبان لاتین، از وی با عنوان آندروکلوس Androclus، نام برده میشود، یک برده فراری معرفی میگردد که از دست یکی از قنسولهای سابق روم میگریزد. قنسول که اداره بخشی از آفریقا [یعنی همان بخشی که آندروکلس در آن زندگی میکرده] را نیز بر عهده داشتهاست، از فرار آندروکلس خشمگین میشود و افرادی را برای یافتن و بازگرداندن آندروکلس گسیل مینماید.
امّا آندروکلس، در هنگام فرار، در جستجوی یک سرپناه به یک غار پناهنده میشود، غاری که به زودی معلوم میشود در اصل کنام (محل زندگی) یک شیر بیمار و زخمی بودهاست. گرچه آندروکلس نخست از شیر تنومند میترسد، امّا بزودی با وی ارتباط صمیمی پیدا میکند. چراکه آندروکلس متوجه زخمی بودن پای شیر میشود و میبیند که علت زخم، خار بزرگی است که در پای شیر فرو رفتهاست.
او با تلاش زیاد، خار بزرگ را از پای حیوان خارج میسازد و سپس زخم آلوده را از چرک و کثافت پاک میکند و پای شیر را بانداژ مینماید. در نتیجهٔ کار آندروکلس، مدتی بعد، شیر درنده بهبود مییابد و کم کم در مواجهه با آندروکلس اهلی میشود، طوریکه برای او، حُکم یک سگ اهلی را پیدا میکند و با او به بازی میپردازد. از جمله شیر، دم خود را همانند یک سگ دست آموز برای آندروکلس تکان میدهد و همچنین گوشت شکارهایی را که با خود به غار میآورد، با آندروکلس تقسیم میکند.
سرانجام آندروکلس، غار شیر را ترک میکند و از این واقعه، سالها میگذرد. آندروکلس بعد از گذشت چند سال، در نهایت توسط رومیان بازداشت میشود و به رم بازگردانده میشود. در رم او را به عنوان برده فراری حبس میکنند، و سرانجام وی را محکوم به کشته شدن توسط حیوانات وحشی میکنند و مقرر میشود که روزی از روزها، آندروکلس در محل سیرک بزرگ (آمفی تئاتر) رم، و با حضور مردم و امپراطور، جلوی حیوانات گرسنه و وحشی انداخته شود تا بوسیلهٔ آنها بلعیده گردد.
سرانجام روز موعود فرا میرسد و آندروکلس، در حضور امپراتوری که نامش ذکر نشدهاست (اما ممکن است کالیگولا و یا کلودیوس باشد)، به جلوی شیرهای تنومند و درنده و گرسنه انداخته میشود. امّا ناگهان، یکی از شیرها، نه فقط هرگز برای دریدن آندروکلس جلو نمیآید، بلکه حتی از دریده شدن وی توسط دیگر شیرها جلوگیری میکند و اجازه نمیدهد که هیچیک از شیرهای گرسنه کوچکترین گزندی به آندروکلس برسانند. بدین ترتیب معلوم میشود که شیری که به دفاع از آندروکلس برخاسته و پرهیز از یورش به او را بر دیگر جانوران تحمیل کردهاست، همان شیری است که چندین سال قبل توسط آندروکلس تیمار شده بود و همین موضوع سبب شده بود که آن جانور، دوباره محبت خود را نسبت به آن برده، نشان بدهد.
به هرحال، با مشاهدهٔ این صحنه و اطلاع از اصل ماجرا، امپراتور رضایت داد که آندروکلس برده، دیگر کشته نشود و حتی آزادی وی نیز، به رسمیت شناخته شود. افزون بر این رویت قدرت دوستی عجیب شکل گرفته میان شیر و آندروکلس، موجب شد که بدستور امپراطور، شیر را در اختیار آندروکلس قرار بدهند.
بعد از این، دیگر برای همیشه آندروکلس به اتفاق شیر دیده میشد. وی برای همراه بردن شیر با خودش، ابزار خاصی ساخت و با شیر در سرتاسر شهر رم به گردش پرداخت . وی در مواجهه با مردم داستان خویش با شیر درنده را شرح میداد و مردم در مقابل به آندروکلس پول و هدیه میدادند و بر سرتاپای بدن شیر، گُل میپاشیدند. و بدین ترتیب، هر کسی که در هر کجا آنها را ملاقات میکرد، خطاب به آنها و در موردشان میگفت : «این شیر، شیری است که دوست آدمیزاد است، و این آدم، آدمی است که تیمارگر شیر میباشد!»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,119
Posted: 16 May 2014 00:27
آنی
مجسمه یانوس، خدای دوچهره رومی که تصور میشود با آنی در اساطیر اتروسک، یکی باشد (موزه واتیکان)
در اساطیر اتروسکی، آنی خدای آسمان است. او به عنوان خدایی که در بالاترین طبقات آسمان سکونت دارد، مشخص می شود. آنی گاهی اوقات با دو چهره به تصویر کشیده شده است و احتمالاً با آنو، خدای اکدی و یانوس، خدای رومی معادل می باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,120
Posted: 16 May 2014 00:29
آورورا
آورورا (Aurora) نام الههٔ سپیدهدم روم باستان و معادل ائوس یونانی بودهاست. آورورا از خدایگان درجه دوم محسوب میشده و جزو المپیان نبودهاست. در روایتی او یکی از تیتانها بودهاست که در نبرد نخستین علیه خدایان شرکت نجسته بود.
در مورد آورورا افسانهای هست که عاشق تیتون (تیتونوس) شاه حبشی شد و از زئوس خواست به او بیمرگی ببخشد. زاوش آرزویش را برآورد. اما آنچه اورورا نخواسته بود جوانی جاوید برای تیتونوس بود. تیتونوس آنقدر پیر شد که تبدیل به موجودی سیاه و مچاله و عاجز و درمانده گشت و آورورا از سرناچاری او را به جیرجیرک تبدیل کرد.
ممنون فرزند تیتونوس و اورورا در جنگ تروآ شرکت جست و آخیلس (آشیل) پهلوان معروف،او را به تلافی مرگ آنتیکلوس هلاک کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.