انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
سیاست
  
صفحه  صفحه 2 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

ساواک



 
مخوف ترین افراد ساواک + تصاویر


به گزارش سرویس چند رسانه ای صراط، سازمان امنیت و اطلاعات کشور که به طور خلاصه به آن ساواک خوانده می‌ گفتند، از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت شاه مخلوع بود که قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی افراد داشت. این سازمان به ویژه در سالهای دهه ۱۳۵۰ و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ و سرنگونی حکومت سلطنتی، نفرت‌انگیزترین و مخوف‌ترین نهاد حکومتی در بین مردم به‌شمار می‌آمد. مقر سابق ساواک در خیابان خواجه عبدالله تهران قرار داشت.

ساواک در اوسط دهه ۱۹۵۰ میلادی (اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی) با همکاری مشترک موساد و سیا در ایران شکل گرفت و هدف از آن تاسیس یک نیروی پلیس مخفی در ایران بوده‌است.



در این سازمان افرادی را برای شکنجه ی افراد انقلابی انتخاب کرده بودند که بعد از مدتی به علت بی رحمی و شکنجه ی زیاد بین زندانیان شهرت خاصی پیدا کردند.





محمد علی شعبانی (دكتر حسينی)

محمدعلی شعبانی معروف به دكتر حسينی بازجو و شكنجه‌گر؛ به سال 1302 در گلپايگان به دنيا آمد. پس از ناتمام ماندن تحصيلات در مقطع ابتدايی، به ارتش وارد و با درجه گروهباني در ركن 2 مشغول خدمت شد. پس از تأسيس ساواك در سال 1336، براي ادامه خدمت به ساواك منتقل و در اداره سوم مشغول به كار شد.
برای مدتی مدير داخلی بازداشتگاه اوين بود و خود در شكنجه و بازجويی زندانيان و متهمين سياسی شركت مي‌جست. در پی بوجود آمدن كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك و شهربانی در سال 1351، به آنجا منتقل شد. وي دوره‌های آموزشی «توجيه و حفاظت»، «شوك الكتريكی» و «آپولو» را در ساواك طی نموده و در كميته مشترك ضد خرابكاری به كار بست. حسينی به خاطر جديت و پشتكار فراوان در امر شكنجه زندانيان، موفق به دريافت نشان‌ها و مدالهاي مختلف گرديد.



وی شخصی نام آشنا برای زندانيان سياسی به نام محمدعلی شعبانی كه داراي تحصيلات چهارم ابتدائي بوده و نام مستعار «دكتر حسيني» را يدك مي‌كشيد، متخصص‌ترين فرد براي زدن كابل بوده است. وی زندانی را روی دستگاه مخصوص شكنجه «آپولو» می نشاند و كف دست و ساق پای زندانی را زير گيره‌های آن پرس نموده و كلاه آهنی مخصوصی كه تا گردن زندانی را می پوشاند روی سر او قرار مي‌داد. آنگاه شروع به زدن كابل می نمود. سر كابل‌ها افشان بود و موقع اصابت به كف پا، نوك آن روی پا برمی گشت و موجب كنده شدن گوشت‌های آن مي‌شد. گاهگاهی هم با شيئی چوبی يا فلزی ضربه‌ای به كلاه وارد می كردند كه صدای بسيار وحشتناكی در آن ايجاد شده و در گوش زندانی می پيچيد كه فوق‌العاده آزار دهنده بود و شكنجه‌ای بود مضاعف بر ساير شكنجه‌ها. پس از پيروزي انقلاب اسلامی، در تاريخ 24 اسفند 1357 هنگامی كه منزلش محاصره بود با اسلحه كمری اقدام به خودكشی نمود كه بلافاصله به بيمارستان منتقل و سرانجام در تاريخ 12/2/58 درگذشت.





پرویز ثابتی

پرويز ثابتی فرزند حسين در سال 1315 در سنگسر از توابع سمنان در محله ای به نام تپه سر در يک خانواده بهائی به دنيا آمد. دوران ابتدايی را در دبستان حسينيه و شاه پسند سنگسر از سال 1322 تا 1328 و دوران دبيرستان را در فيروز بهرام تهران از 1328 تا 1334 گذراند، همچنين در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 تا 1337 تحصيل کرد. در خرداد ماه 1337 موفق به اخذ ليسانس در رشته قضايی از دانشکده حقوق شد. در بهمن ماه 1337 با معرفي ضرابی (مديرکل نهم ساواک) به استخدام ساواک درآمد. وي با جاه طلبی و سرسپردگی متظاهرانه خيلی زود در تشکيلات ساواک ترقی کرد. ابتدا با حمايت فردوست، قائم مقام ساواک؛ و ناصر مقدم، مديرکل اداره سوم در سال 1345 رئيس اداره يکم اداره کل سوم شد. در همين سال ناگهان به اعتبار يک برنامه تلويزيونی به شخصيتی سرشناس بدل شد و به تدريج ابعاد قدرتش فزونی گرفت. به راحتی می توان ادعا کرد تا سال 1349 که وی معاون اداره کل سوم ساواک شد، سايه اقتدارش بر همه عرصه های زندگی ايرانيان سنگينی می کرد. مخالفان رژيم او را خصم اصلی خود می دانستند. در عين حال، احراز همه مشاغل مهم از پست وزارت گرفته تا استادی دانشگاه و معلمی و حتی کارمندی دولت، در گرو دريافت اجازه اداره ای بود که رياستش را او برعهده داشت.


سخنگوی غیر رسمی ساواک و مرد امنیتی مرموز حکومت شاه، سال گذشته بعد از سی و سه سال در گفتگو با صدای رسمی دولت آمریکا، به بیان خاطرات خود و دفاع از رژیم شاه و ساواک پرداخت. ثابتی که مدیر امنیت داخلی ساواک بوده است در مورد نوشتن خاطراتش گفت: خاطراتم را از همان اول انقلاب نوشته ام ولی تاحالا منتشر نکرده ام، مسائل منفی را نگفته بودم که مورد سوءاستفاده جمهوری اسلامی قرار نگیرد و تنش نیروهای مخالف رژیم شاه را زیاد نکند!


ثابتی در اول آبان 1357 و هنگامی که دریافت رژیم شاه رفتنی است، به آمریکا رفت و در فلوریدا ساکن شد. در آمریکا، پرویز ثابتی، نام کوچک خود را به « پیتر» تغییر داد و همچنان به شرکت خود با عباس در زمینه خرید و فروش زمین و ساختمان سازی در آمریکا و فرانسه ادامه داد. اغلب معاملاتی که ثابتی انجام می دهد به نام همسر و دو دخترش می باشد و در محضر یکی از بستگانش در آمریکا، به نام هوشنگ ثابتی، به ثبت می رسد. ثابتی، مالک چند شرکت ساختمانی در آمریکا و اروپا می باشد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  ویرایش شده توسط: rajkapoor   

 
مخوف ترین افراد ساواک + تصاویر




بهمن نادری پور (تهرانی)


بهمن نادری پور معروف به تهرانی فرزند عباس در سال 1324 در تهران متولد گرديد. وی در سال 1346 با مدرك ديپلم در سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) استخدام شد. مدتی در ادارات بايگانی و فيش مشغول به كار بود و سپس به بخش 311 كه وظيفه‌اش جمع‌آوری خبر در گروههای كمونيستی بود منتقل شد. وی در حين خدمت تحصيلات خود را تا مقطع ليسانس ادامه داد. علاقمندی وافر وی به كار، استعداد سرشار و سرسپردگی، از وی فردی مستعد ساخته بود كه موجب شد پس از گذشت مدت كوتاهی، مسئوليت بخش احزاب و دستجات كمونيستی به وی واگذار شود و به دنبال آن در سال 1348 رهبر عمليات گردد. در اواخر سال 1349 عضو كميته‌ای در اداره سوم شد كه وظيفه آن شناسايی عوامل تظاهرات سراسری دانشگاهها بود. تهراني در سال 1355 جهت گذراندن دوره‌های تخصصی عازم آمريكا و اسرائيل گرديده و دوره‌های مختلف مربوطه را طی می نمايد.

او از نظر رتبه در ساواك كارمند رده نهم بود. در سال 1356 به علت عدم سازگاری با ناصری و سجده‌ای (رئيس كميته مشترك) به كميته مستقر در اوين منتقل ‌شد. او تا آخرين روزهاي حكومت رژيم فاسد پهلوی امر بازجويی و شكنجه زنان و مردان مبارز زندانی را ادامه می داد و از هيچ تلاش و كوششی فروگذار نمی كرد و به شدت مورد اعتماد پرويز ثابتی بود.

وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي به زندگی مخفی روی آورد و در اوايل سال 1358 توسط نيروهای انقلاب دستگير شد. تهرانی به دليل ماهيت انقلاب اسلامی، سعي نمود با زيركی خاصی صرفاً آن سری از فعاليت‌هايش را كه در رابطه با گروههای غير مذهبی بود بيان نمايد و از آنچه كه بر سر مبارزين مذهبی آورده بوده سخنی به ميان نياورده است در حالی كه بنا به اظهارات بسياری از زندانيان مذهبی وی به بازجويی و شكنجه مبارزين مذهبی هم مبادرت می ورزيد.
سرانجام او با محاكمه در دادگاه انقلاب اسلامي و اعتراف به اعمال ننگين و جنايتكارانه خود در تاريخ يكشنبه سوم تير ماه 1358 اعدام شد.





آرش ، شکنجه گری که به دلیل شکنجه ی زندانیان نشان و تقدیر دریافت کرده است.

فریدون توانگری معروف به آرش در سال 1329 در تهران متولد شد. وی فردی بهایی بوده و سند ازدواج او به تاریخ 14/5 سنه 2537 (1357) در دفتر لجنه ازدواج شهر تهران به نمره 6869/126 در دفتر ثبت ازدواج بهائیان تهران ثبت گردیده است.

آرش در سال 1351 با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول به خدمت گردید. در اوایل سال 1352 با ارتقاء شغل مسئول اقدام دایره عملیات شد و به بازجویی و شکنجه مردان و زنان مبارز می‌پرداخت و در مورخ 22/2/54 رهبر دایره عملیات گردید.

همزمان با رهبری دایره عملیات، همچنان در امر بازجویی و شکنجه دخالت داشته و رفتاری در حد اعلای قساوت با زندانیان داشت تا آنجا که در کمیته مشترک از او به عنوان خشن‌ترین بازجو یاد می‌شد.

وی به خاطر جدیت در سرسپردگی، مدال‌های متعددی از مقامات مافوق خود دریافت نمود و تا واپسین روزهای حکومت طاغوت مجدانه در کمیته مشترک مشغول خدمت به اربابان خود بود و با محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی واعتراف به اعمال ننگین و جنایتکارانه خود در تاریخ یکشنبه سوم تیر ماه 1358 اعدام شد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
مخوف ترین افراد ساواک + تصاویر




فرج‌الله سیفی کمانگر معروف به کمالی فرزند محمود در سال 1297 در سنندج به دنیا آمد. او پس از بازنشسته شدن در ارتش، در تاریخ 1/6/1350 در ساواک مشغول به کار می‌گردد. در سال 1352 به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل و با سمت بازجویی از گروههای مذهبی به کار مشغول گردید. از سمت‌های وی می‌توان به رهبر اداره امنیت داخلی، مسئول بررسی دایره مسئول بررسی ساواک تهران اشاره کرد.‌ وی که تا انحلال ساواک در کمیته مشترک به شکنجه زندانیان سیاسی مشغول بود، پس از پیروزی انقلاب برای مدتی مخفی شد و پس از گذشت مدتی در تاریخ 20/9/58 در حالی که برای گرفتن گواهی عدم تعقیب به زندان اوین مراجعه کرده بود، توسط نیروهای انقلابی شناسایی و دستگیر شد. او ابتدا در چندین جلسه خود را بی‌گناه جلوه می‌داد و وانمود می‌کرد که یک کارمند عادی است و حتی وقتی کسانی را که توسط او شکنجه شده بودند با او روبرو کردند می‌گفت آنها را نمی‌شناسم. اما پس از مدتی لب به اعتراف گشود وپرده از اعمال جنایت کارانه خود برداشت.

وی پس از محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شدو حکم صادره در مورد وی در دی ماه سال 1358 اجرا در آمد.




سرتیپ رضا زندی پور

رضا زندی‌پور فرزند عباس شماره شناسنامه 2740، در سال 1307 هجری شمسی در آباده متولد شد. وی فارغ التحصیل دانشکده افسری بوده و دوره‌های اطلاعات و ضد اطلاعات و همچنین دوره دانشگاه جنگ و دوره ستاد فرماندهی را در آمریکا طی کرده و در دوران خدمتش برای کسب آموز‌ش‌های لازم، به کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا سفر کرد. زندی‌پور مدتی فرمانده توپخانه لشکر 64 رضائیه بوده و توسط فردوست نشان شده و یکی از افسران گارد شاهنشاهی می‌شود و از اوایل خرداد سال 50 به ساواک مأمور می‌گردد.


زندی‌پور در همین سال به دستور نصیری، رئیس ستاد جشن‌های 2500 در اصفهان می‌گردد و پس از مدتی به سمت مشاور مدیر کل اداره کل سوم ساواک (پرویز ثابتی) منصوب می‌شود و در تاریخ 1/3/ 1352 توسط شاه به عنوان دومین رئیس کمیته مشترک منصوب می‌گردد. عدم تسلط او به کارهای اطلاعاتی از او یک مدیر تشریفاتی می‌سازد و در زمان مدیریت وی عملاً کمیته مشترک توسط پرویز ثابتی، حسین زاده و عطارپور اداره می‌گردید. زندی‌پور در تاریخ 1353/12/26 در خیابان فرح شمالی (سهروردی) توسط تیمی از سازمان مجاهدن خلق کشته شد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
روایت مدیر امنیت داخلی ساواک پس از ۳۳ سال


ثابتی مقام رده بالای یک دستگاه امنیتی بوده است و این انتظار که بشود او را خام کرد و از او حرف کشید توقع کمی نیست. قانعی‌فرد ثابتی را کم کم به حرف کشیده و گفت‌وگو را مثل مرصع‌کاری، قطعه‌قطعه و ریزریز شکل داده است.

نشست بررسی کتاب «در دامگه حادثه»، خاطرات پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک، در گفت‌وگو با عرفان قانعی‌فرد، روز گذشته در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگزار شد.

به گزارش قانون در این نشست که عرفان قانعی‌فرد نیز در آن حضور داشت، سخنرانان و حاضران به نقد سخنان پرویز ثابتی و نقد روش عرفان قانعی‌فرد در گفت‌وگو با وی پرداختند


در آغاز مرتضی رسولی‌پور کارشناس تاریخ شفاهی موسسه مطالعات تاریخ معاصر، همین که اعتماد ثابتی جلب شده و او پس از 33 سال به حرف آمده است را اتفاق مهمی دانست که جای تبریک دارد، چراکه در روزهای نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حسن پاکروان، نعمت‌الله نصیری و ناصر مقدم اعدام شدند و از آن به بعد اطلاعاتی که ما از این دستگاه امنیتی داریم، عمدتا نگاه منتقدانه از بیرون و تاکید بر شکنجه و داغ و درفش بوده است.

وی نقد بر سخنان ثابتی و کار عرفان قانعی‌فرد را تفکیک کرد و گفت که به اعتقاد ثابتی، نظام سیاسی پهلوی وقتی از مشروعیت افتاد، همه ابزارهای سرکوب را داشت، اما اراده لازم برای سرکوب کامل را نداشت و به اعتقاد او، وقوع انقلاب اسلامی ایران، امری اجتناب‌ناپذیر نبوده است.
دکتر مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ و دانش‌آموخته دانشگاه لندن، نیز تاکید کرد که نفس فراهم‌کردن امکان مصاحبه با ثابتی بسیار مهم است.


وی در نقد سخنان ثابتی گفت که او تلاش داشته است تا بگوید که حکومت پهلوی در همان یکی دو سال آخر، قابل نجات بوده است. به اعتقاد تفرشی، شاید این حرف درباره سال‌های آغازین دهه 50 حرفی قابل تامل بود، اما درباره سال‌های آخر، نمی‌تواند پذیرفتنی باشد.
تفرشی همچنین تاکید کرد که از دید ثابتی همه مخالفان یا مزدورند یا مریض و عیاش و نادان و ... که جای نقد دارد.

وی همچنین به نقد کار عرفان قانعی‌فرد نیز پرداخت، چراکه علیرغم گردآوری منابع گوناگون و استفاده از آن‌ها در پانویس و ... جاهایی نیاز به پاورقی بوده، اما نیامده و بعد جایی مثلا دو صفحه پانویس درباره این که اتحاد جماهیر شوروی کجاست و چه نوع کشوری بوده، صحبت شده است.



تفرشی هم چنین افزود که مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده، هوشمندانه از مسأله انتساب ثابتی به یک خانواده بهایی گذشته‌اند و از سوی دیگر در قسمت پایانی کتاب، انشایی از آقای ثابتی درباره دین و مذهب منتشر شده است که ربطی به اصل کتاب ندارد.

به اعتقاد تفرشی، در کتاب، تهمت‌هایی از جانب ثابتی به برخی افراد زده شده است که پذیرفتنی نیست و در برخی موارد هم ثابتی به وضوح، اشتباه کرده است





به اعتقاد حقانی، روش قانعی‌فرد نیز چالشی نبوده است و ثابتی کل گفت‌وگو و کتاب را مدیریت کرده است. وی محمدرضا و رضاشاه را خادم دانسته است و این خیلی ادعای بزرگی است و باید پرسید چرا آقای قانعی‌فرد، اینجا پانویس نزده است؟ ثابتی بارها در کتاب به افراد و به مردم ایران توهین کرده و سوگیری‌هایی داشته است و آقای قانعی‌فرد هم در پانویس‌ها از منابعی چون آزموده نقل‌هایی می‌کند که توهین‌آمیز است و این‌ها برای آقای قانعی‌فرد به مثابه از اسب‌افتادن است. حقانی، قانعی‌فرد را عاشق احمد قوام و احمد کسروی دانست و گفت که او این موضع‌گیری را در کتاب دخالت داده است.


عرفان قانعی‌فرد، مولف کتاب نیز با بیان اینکه من مرده و مجسمه نیستم که اشتباه نکنم از لذتی که در نوشتن این کتاب و گفت‌وگو با فردی چون ثابتی برده است، سخن گفت.

وی تصریح کرد که «جناب آقای ثابتی مقام نابغه و رده بالای یک دستگاه امنیتی بوده است و این انتظار عامیانه که بشود او را گول زد و خام کرد و از او حرف کشید، توقع و انتظار بیهوده‌ای است و مجالست و کشتی‌گرفتن با او سر مسائل هم فکر کنم کار کمی نیست.» وی تاکید کرد که ثابتی را به زحمت و کم کم به حرف آورده و گفت‌وگو را مثل هنر مرصع‌کاری، قطعه‌قطعه و ریزریز شکل داده و کنار هم گذاشته و به چالش‌کشیدن چنین آدمی اصلا کار اصلا ساده‌ای نبوده است و من که با گرز و کتک نمی‌توانم در خانه ایشان بروم!


قانعی‌فرد همچنین تصریح کرد که اگر هم 2000 صفحه از خاطرات ثابتی نزد او باشد، اما از آنجایی که ثابتی خواسته تا زمانی که در قید حیات است این خاطرات منتشر نشود، بنابراین انتشار آن‌ها را کاری اخلاقی نمی‌داند اما باید به نظر وی – هرچه هست – حرمت نهاد. قانعی‌فرد همچنین با طرح این پرسش که آیا بهتر بود این کتاب به همین شکل که الان فراهم شده است، منتشر شود یا اینکه اصلا چنین کتابی منتشر نمی‌شد، تاکید کرد که کتاب، آنچه را که در توان او بوده است، نشان می‌دهد و هر کسی که توانایی انجام بهتر این گفت‌وگو را دارد می‌تواند برود و این کار را انجام دهد و از آقای ثابتی سوال کند.

وی با اعلام این که نشر علم به زودی با حذفیاتی چند صفحه ای شاید، کتاب را در ایران منتشر خواهد کرد افزود که در نسخه چاپ ایران، مقدمه‌ای از خود وی نیز منتشر می‌شود و حدود 60 صفحه بخش نمایه و اعلام و برخی اسناد دیدنی به کتاب اضافه خواهد شد.


قانعی‌فرد همچنین در پاسخ به آقای حقانی که قانعی فرد را عاشق احمد قوام و احمد کسروی نامید، با تصریح اینکه من معتقدم کارنامه احمد قوام در تاریخ معاصر ایران، بسیار غنی‌تر از مصدق السلطنه است، به قوام احترام دارم و به تفکر کسروی نیز، به عنوان نمونه‌ای از منش مصدق گفت که محمد مصدق هیچ مدرک ثبت شده‌ای در نظام علمی اروپا ندارد، اما همه جا «دکتر محمد مصدق» امضا می‌کرده و این خود اولین عوامفریبی است.

به گفته وی «مصدق السلطنه قبل از عزیمت از ایران روی نیمکت هیچ مدرسه‌ای اعم از دبستان، دبیرستان و مدرسه سیاسی ننشسته و هیچ گونه کارنامه و گواهی ششم ابتدایی، دیپلم و لیسانس نداشته است. لذا به این فکر افتاده است که در صورت امکان راهی برای به دست آوردن مدرک دانشگاهی که مدت‌ها در آرزوی آن بوده است پیدا نماید».


همچنین قانعی فرد اظهار داشت که شاید از دید آقای ثابتی درباره شخص اول مملکت این گونه بوده که « حاکم متوهم که اهل مشورت نباشد و خود رای و خودمطلق بین باشد، سرنوشتی جز سقوط در ذلت ندارد!» و یا در این کتاب گفته «فعالان و یا اسما روشنفکرها، در برخی از تغییرات جوّ سیاسی، گروهی اهل ریا با استفاده از فرصت نو، چهره ارغوانی می کنند»، را نمی‌شود جدی گرفت.

وی افزود که در کل معتقدم در این کتاب خواهیم یافت «دستگاه امنیت حکومت‌های اهل انحطاط با استفاده از ابزار اعمال قدرت و خشونت و توهم مقدس، در برابر عقلانیت و اراده رشد جامعه، نمی‌تواند مقاومت کند و لاجرم تسلیم می شود» و اینجا داستان انقلاب را روایت کرده و این که در دستگاه امنیت، مخالفان را وابسته و مزدور نامیده‌اند به من مربوط نیست و همچنین این که آقای ثابتی چه روایتی از شکنجه دارند به بنده ربطی ندارد.



نشست نقد کتاب در دامگه حادثه، روز دوشنبه ساعت 3 بعداز ظهر در محل موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و با حضور استادان تاریخ، خبرنگاران، نمایندگانی از موسسات مطالعاتی و افرادی همچون عزت‌الله مطهری (از مخالفین حکومت پهلوی که 15 سال را در زندان‌های پهلوی گذراند) و مهدی طالقانی (فرزند مرحوم آیت‌الله طالقانی) برگزار شد.

به گزارش خبرنگار قانون «در دامگه حادثه» خاطرات پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک در گفت‌وگو با عرفان قانعی‌فرد است که در امریکا منتشر شده و انتشار آن در رسانه‌ها بازتاب گسترده‌ای داشته است. به گفته قانعی‌فرد، نشر علم به زودی این کتاب را در ایران نیز منتشر خواهد کرد.

عرفان قانعی‌فرد، متولد 1355 در سنندج، پیش از این سرگذشت‌نامه دوجلدی و مفصل جلال طالبانی را با نام «پس از 60 سال: زندگی و خاطرات رسمی جلال طالبانی، ریاست جمهوری عراق» نوشته و برای این کار مدتی مهمان آقای طالبانی در عراق بوده است. از دیگر آثار او می‌توان کتاب «تندباد حوادث» گفت‌وگو با عیسی پژمان، مامور ویژه شاه و ساواک در کردستان و کتاب «سیاست کردها در خاورمیانه» ترجمه کتابی از دکتر نادر انتصار، استاد علوم سیاسی دانشگاه آلاباما، را نام برد.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 


ماجرای تراشیدن ریش آیت الله خامنه ای توسط ساواک و واکنش جالب ایشان + تصویر




پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شنیده شده بود که ریش روحانیون را در زندان می‌تراشند. از بیرجند که راه افتاده بودند این فکر رهایش نمی‌کرد گاه موهای نه چندان پرپشت خود را می‌کشید تا به دردی که با کشاندن تیغ بر صورتش برمی‌خواست، عادت کند.«وحشت عظیمی از آن آنچه در بیرجند انتظارش را داشتم و آن عبارت بود از تراشیدن ریش، خشکِ خشک.. منتظرش بودم.»



و آن لحظه از راه رسید و در انباری سابق باز شد. آرایشگر یک گروهبان در چهارچوب در ظاهر شدند. یک صندلی هم با خود آورده بودند. به او اشاره کردند که بیاید و روی صندلی بنشیند. شنیده بود بعضی روحانیون هنگام تراشیدن ریش مقاومت کرده‌اند. شاید حضور گروهبان برای مقابله با این مقاومت ها بود. «مقاومتی نداشتم و نکردم. آماده بودم. چون می دانستم فایده ای ندارد. دست و پای من را می‌گیرند و بعد مقداری کتک می‌زنند و بعد آن کاری که نباید بشود... خواهد شد.»



نشست. منتظر بود دست آرایشگر بالا بیاید و لبه تیغ را روی صورت او مماس کند ناگهان دید آن چه روی صورت او به راه افتاده دستگاه مو زن است. تمام نگرانیها و انتظارهای موحش غیب شان زد. «این قدر خوشحال شده بودم... که بی اختیار با این سلمانی و آن گروهبان مرتب بنا کردم حرف زدن و خندیدن... تعجب می‌کردند اینها که من چه طور آخوندی هستم که دارند ریشم را کوتاه می‌‍کنم و من این قدر خوشحالم... {تمام که شد} به او گفتم استاد این آینه را بده چانه ی خودم را چند سال است ندیده‌ام... خنده اش گرفت. آینه اش را داد. بنا کردم به صورتم نگاه کردن. دیدم بله؛ آدم مثل این که خودش را درست نمی‌شناسد.»



... هنگام برگشت آن افسر عبوس آقای خامنه ای را دید و با زبان تمسخر از فاصله ای که دور هم بود صدا بلند کرد:«آشیخ! ریش‌ات را زدند من هم با همان صدای بلند گفتم: بله و با خنده ادامه دادم الحمدالله مدت‌ها بود چانه ام را ندیده بودم که دیدم... احساس کردم من هیچ ناراحتی ندارم. شاید تعجب کرد. دلش می خواست که من ناراحت و متاسف و غمگین بودم که نبودم.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 



شرح كامل روشهاي شكنجه هاي ساواك+١٨


نيم نگاهي به انواع شيوه هاي شکنجه در کميته مشترک ضدخرابکاري رژیم منحوس پهلوی بستن به نرده هاي حياط و ديوارها: اين شکنجه ها قبل از تاريخ مدون هم وجود داشته و در تاريخ مدون نيز هزاران بار تکرار شده است. اين شيوه در کميته مشترک ضدخرابکاري نيز از شکنجه هاي رايج بود. دست ها و پاهاي متهم را با طناب و يا زنجير به ميله هاي درون حياط مسقف کميته مي بستند و مدت ها متهم و يا مجرم بيچاره به اين حالت مي ماند و دچار درد در ناحيه دست و پا و انقباض شکمي، ريزش ادرار، گزگز پاها و خستگي مي شد. زنجير کردن متهم به مدت طولاني: شکنجه اي که روي بسياري انجام مي دادند، اين بود که دست و پاي متهم را با پابند و دستبند مي بستند و متهم به صورت نيم دايره قرار مي گرفت. فشار اين شکنجه را براي مدت 24ساعت و گاهي بيشتر انجام مي دادند. انحناي کمر و فشار به آن موجب درد شديدي در ناحيه کمر و گردن مي شد. اين شکنجه براي چند هفته اجرا مي شد که موجب دفع ادرار و مدفوع و آلوده شدن متهم مي شد. تازيانه: در طول تاريخ، از اين وسيله به عنوان شکنجه و آزار استفاده شده است. در کتيبه هاي منفور آشوري نيز شلاق زدن نقل شده است. در کتيبه داريوش ذکري از شلاق زدن مخالفين شده است. در نقش هاي به دست آمده در ستون ها، شلاق خوردگان ديده مي شوند. انواع شلاق: از ترکه هاي نازک درختان مانند بيد، انار و گلابي و يا ترکه هاي بافته شده از ساقه هاي گندم و جو و کتان و ليف خرما و کنف(شاهدانه ) و نخ هاي بافته به هم از ليف و کتان و ابريشم و چرم و پوست تا سيم هاي نازک مسي و سربي تا کابل برق چند لايه و تاب داده و يا افشان استفاده مي شد. براي اينکه شلاق ها اثر دردناک بيشتري داشته باشند، در نوک آن تکه هاي سرب، سنگ و چرم مي بستند. اثرات باقي مانده بر روي بدن از شلاق: پشت: اثرات به صورت داغ هاي کشيده سرخ شده و سياه شده ديده مي شود. چند ضربه کنار هم موجب پاره شدن رگ هاي سطحي و خونريزي و خون مردگي، گاهي موجب پاره شدن تاندون و عضلات و اثرات آن باقي مانده به صورت برآمده هاي برجستگي روي بدن ديده مي شد. روي شکم: همان اثرات پشت، همراه با درد شکم مشاهده مي شد. روي پاها و دست ها: به صورت نوارهاي سياه و سرخ خون آلود و گاه موجب پارگي پوست و خون ريزي وسيع در آن ناحيه مي شد. کف پا: موجب تورم در کف پا و خون ريزي و شکستگي استخوان کف پا و پاشنه و انگشتان، افتادن ناخن و برجسته شدن زير ناخن مي شد که در آمدن ناخن مجدد را مشکل مي ساخت و يا بد شکل و برجسته مي شد. اثرات بر کف دست: موجب متورم شدن کف دست، خونريزي پشت دست، شکستگي ناخن و استخوان هاي کتف مي شود. بازجويان و شکنجه گران کميته مشترک پس از آنکه متهم را شلاق پيچ مي کردند، او را وادار مي کردند که روي پاها بدود و اين عمل موجب سرعت جريان خون مي شد و اگر خون ريزي بيشتر ادامه مي يافت، موجب مي شد که ميوگلوبين موجود در هموگلوبين آزاد شود و فشار کمتري به کليه بيايد. آنها به متهم آب فراوان مي دادند که موجب تسريع دفع مواد آلي مي شد و تقريبا از مرگ جلوگيري مي کرد، اما پس از شلاق خوردن، به علت جمع شدن خون در مناطق متورم، ميوگلوبين به کليه ها مي رفت. از آنجا کليه ها نمي توانستند با سرعت، آن را دفع کنند، اوره خون بالا مي رفت و موجب مرگ در اثر اورمي مي شد. با تازيانه به چشم مجروح کوفتن: شکنجه گران چنان از انسانيت به دور بودند که علاوه بر زدن روي تن متهم و مجروحي که چشمش مجروح بود، روي چشم مجروح او هم مي زدند تا او درد مضاعفي را تحمل کند که يک مورد آن به کوري و چندين مورد به بدشکلي و کجي چشم مبدل تبديل شد. لخت کردن و به تخت بستن و شلاق زدن: يکي از شکنجه هاي عادي، بود. افراد را عريان مي کردند و روي تخت آهني که اغلب فاقد تشک بود، مي خواباندند و دو پا را به طرف انتهاي تخت مي بستند و شلاق را از بالا تا پائين به بدن متهم مي زدند. گاه براي جلوگيري از فرياد متهم، تکه پارچه اي را در دهان او فرو مي کردند. اين کار علاوه بر تحقير رواني متهم، زجر فراواني هم داشت. دوانيدن زنداني با پاي شلاق خورده: اين شکنجه براي متهميني که شلاق خورده بودند، انجام مي گرفت. اگر چه اين شکنجه توسط بازجويان براي زجر بيشتر متهمين صورت مي گرفت، در عين حال موجب بهبود پاي متورم مي شد، جريان خون را تسريع مي کرد و موجب دفع ميوگلوبين طبيعي از راه ادرار و مانع اورمي مي شد و براي متهم يا مجرم، زجر مضاعفي را ايجاد مي کرد. وادار کردن به راه رفتن به صورت دوانيدن، به صورت نشسته با باسن يا بر روي دو دست: متهم را وادار مي کردند که به صورت دويدن طولاني حرکت کند. اين عمل پس از مدتي موجب گرفتگي عضلات مخصوصاً در کساني مي شد که عادت به کار زياد نداشتند و درد شديدي را در عضلات، به خصوص عضلات پا و ران و پشت ايجاد مي کرد. يکي ديگر از کارها، راه بردن متهم به صورت نشسته به روي دو پا(کلاغ پر) بود. متهم را به زور وادار مي کردند تا مسافتي را به صورت کلاغ پر طي کند. اين کار علاوه بر درد شديد در ناحيه پاها، موجب درد ناحيه کمر مي شد. کف پا نيز مدتي طولاني درد مي کرد. اغلب متهمين به علت شلاق خوردن و دردناک بودن کف پا، مجبور مي شدند با باسن خود حرکت کنند. همچنين متهمين وادار مي شدند روي زانو و کف دست حرکت کنند که موجب دردناک شدن ناحيه زانو و آلوده شدن کف دست ها مي شد. استعمال بطري و يا اشياء ديگر در شرمگاه زنان و مقعد مردان: شکنجه گران براي اينکه رذالت خويش را به اوج برسانند، متهمان را عريان و در مقعد آنان چوب، يا فلز يا اشياء ديگر را فرو مي کردند. اين شکنجه سال ها در ايران رواج داشت. توپوز شيئي چوبي يا فلزي بود که اغلب در دست اميران و شاهان بود و به دستور آنان در مقعد متهمين يا مجرمين فرو مي شد. شکنجه به اين طريق بود که لبه بطري را خيس مي کردند، دست و پاي متهم را مي بستند و او را مي خوابانيدند و عريان مي کردند و سپس سر بطري را در مقعد او قرار مي دادند و با فشار و چرخش، آن را به داخل روده مي راندند. اين عمل علاوه بر پاره کردن ماهيچه هاي جلوي مقعد، اغلب باعث پاره شدن روده انتهايي مي شد. براي اولين بار استعمال بطري در زمان تيمور بختيار فرمانده نظامي توسط سرهنگ شکنجه گر زيبايي و سرگرد شکنجه گر، سياحت گر انجام گرديد. در زندان کميته مشترک نيز موار د خاصي از آن ذکر شده است. اين شکنجه در مورد زنان بسياري هم انجام شده است. باتوم: در چندين مورد براي تجاوز به کار گرفته شد و دوشيزگان و بانوان، از ترس آبروريزي اين موضوع را پنهان مي کردند. در کتاب دادوبيداد يک مورد آن ذکر شده که نام فرد مورد تجاوز، ذکر نشده است. تجاوز به زنداني: تجاوزهائي که ذکر شد در زندان کميته، زندان تبريز، اصفهان، شيراز و زندان زنان قصر بسيار اتفاق افتاده است. انواع آن به شرح ذيل ارائه مي شود: تجاوز توسط بازجويان، تجاوز توسط مامورين، تجاوز توسط زندانيان ديگر. تجاوز با وسايل (چوب - بطري): تجاوز توسط بازجويان بسيار انجام شده است که از ترس آبروريزي پنهان مانده است. نشانه بارز آن اشرف دهقاني و نيز خانم ويدا حاجبي هستند. تجاوز توسط نگهبانان و پليس ها که بيشتر در زندان هاي عادي براي زنان قاچاقچي،... فواحش و سايرين به طور مستمر انجام مي گرفت. باتوم برقي: باتوم برقي بعد از سال هاي 44و45 در ايران مورد استفاده قرار مي گرفت. اگر چه گفته شده که تيمور بختيار تعدادي باتوم برقي را در زماني که رئيس ساواک شد، سفار ش داد. باتوم برقي، در قسمت دسته دو باطري الکتريکي 9 ولت مي خورد. انتها ي باتوم دو ميله دارد که از دسته تا پائين کشيده و روي پلاستيکي کار گذاشته شده است. وقتي دکمه را بزنند جريان الکتريکي ظريفي در اين سيم برقرار مي شود و چون بر روي بدن قرار گيرد، به عنوان يک عامل بسيار ضعيف عمل مي کند. تهديد به تجاوز متهمين جوان: تهديد به تجاوز يکي از رايج ترين مسائل در بازجويي ها بوده است. اگر بازجو نمي توانست اين کار را انجام دهد، متهم را تهديد مي کرد که او را به دست ديگران خواهد سپرد. در کلانتري ها، اغلب پليس، زندانيان جوان يا بانوان را با رکيک ترين کلمات تهديد مي کرد که امشب با شما همبستر خواهيم شد. در زندان هاي ايران کلاً مسئله تجاوز به دختران و زنان امر رايجي بوده است. در کميته مشترک، اشرف دهقاني توسط عطارپور شکنجه گر مورد تجاوز قرار گرفت. اين عمل در زندان ها بسيار رايج بود و متهمين از ترس آبروي خويش هرگز اين مسئله را ابراز نکردند. سوزانيدن: سوزانيدن متهم از شکنجه هاي رايج بوده است به اين شکل که يک ميله يا اطوي الکتريکي را داغ مي کردند و آنگاه با فشار شديد روي تمام نقاط بدن متهم قرار مي دادند که بالطبع موجب سوختگي شديد مي شد. با سيگار افروخته سينه را سوزانيدن: شکنجه گران هر روز شکنجه جديدي را ابداع مي کردند. يکي از ابتکارات آنها، خاموش کردن سيگار افروخته روي بدن زنداني بود که درد شديدي را ايجاد مي کرد. سوزاندن با صندلي داغ: يکي از وسايل شکنجه مرسوم در کميته مشترک که عنوان تهديد داشته و کمتر مورد عمل قرار گرفته، نشاندن متهم بر روي صندلي فلزي بوده که زير آن کوره يا اجاق برقي روشن مي کردند. متهم را نيمه عريان روي صندلي مي نشاندند، آنگاه کوره برقي را زير صندلي قرار مي دادند. پس از مدتي صندلي، داغ و گرماي آن موجب سوختن باسن مي شد. اثرات سوختگي، تاول يا خشکي در مقعد تا مدت ها باقي مي ماند. اثر رواني اين شکنجه، شديدتر از خود آن بود. سوزاندن با شمع، فندک يا کبريت: يکي از شکنجه هاي رايج، سوزاندن نقاطي از بدن توسط فندک، شمع يا کبريت بود. متهم را نيمه عريان مي کردند و کبريت يا فندک را به نقاط حساس بدن مانند نوک سينه، لاله گوش، بالاي لب، زير چانه، انگشت کوچک يا سبابه همچنين قسمت پشت، تاندن پا، عضو حساس بدن، بيضه، زير بغل و کشاله ران نزديک مي کردند. گاه سوزاندن به قدري شديد بود که اثر آن باقي مي ماند. يکي از کارهاي رايج نيز سوزاندن ابرو بود. مورد خاصي از سوزاندن پلک چشم هم ذکر شده است. فروکردن سوزن به زير ناخن زنداني و داغ کردن آن: يکي از شکنجه هاي رايج، فروکردن سوزن به زير ناخن بود. سوزن و سنجاق را به وسيله فندک گرم مي کردند. اگر چه داغ کردن سوزن باعث جلوگيري از خونريزي مي شد، ولي زجر شديدي را بر متهم وارد مي کرد. اين کار از عفوني شدن ناخن نيز جلوگيري مي کرد. تراشيدن موهاي متهمين به صورت تمسخر و مختلف: تراشيدن موي سر متهمين با تيغ يا ماشين يکي از کارهاي رايج در بازداشتگاه ها بوده است. در قديم الايام ريش و موي سر متهمين را مي تراشيدند. چون ريش علامت مشخص مردي بود، اين کار موجب تحقير متهم مي شد. در سال 1332 موي سر متهمين دستگير شده به دستور سروان سالاري، افسر فاسدالاخلاق اخراجي دانشکده افسري، به صورت چهار راهي زده مي شد. سر يک دانشجوي توده اي را به صورت چهار راه زدند و سروان سالاري با کلمات رکيک به او مي گفت: «يک راهش به سمت مسکو است و راه ديگر آن به قبر پيشه وري مي رسد.» و به دستور او بر سر همين جوان ادرار کردند. حبس (زندان): در تاريخ مدون زنداني کردن يا قطع رابطه با اطراف خود را در قانون حمورايي نمي يابيم. در يونان حبس کردن و تبعيد و سنگسار، ذکر شده است. در ايران زمان هخامنشي حبس کردن يکي از موارد مجازات بوده است. در زمان ساسانيان قلاع متعددي وجود داشته است که مخالفين حکومت طرد شده را در اين جايگاه نگاه مي داشتند. حتي افراد خانواده سلطنتي را نيز به اين زندان ها مي فرستادند. در زمان حکومت حجاج ابن يوسف ثقفي شخصي که به عراقين حاکم بود فقط در يک زندان او بيش از صد هزار نفر زنداني بودند که سي هزار نفر از آنان عريان بودند و تعداد بسياري از آنان را زنان تشکيل مي دادند. در زمان صفويه قلاع قهقهه و اردبيل جايگاه زندانيان بوده است. در زمان قاجار کناره هاي کاخ گلستان، قسمتي از قلعه بم، قسمتي از قصر قاجار در تهران، قلعه اردبيل، زندان انبار در تهران، باغشاه و قلعه فلک الافلاک مرکز نگهداري زندانيان بوده است. بعد از مشروطيت ايران توسط سوئدي ها، زندان توپخانه و بعد توسط محمد چاقو(درگاهي) زندان قصر را در محل قصر کهنه قاجار ساخت که مرکز نگهداري زندانيان بود. زندان هاي قديم ايران عبارت بودند از زيرزمين هايي گلي و آجري که درهاي بزرگ چوبي يا آهني داشتند. اين جايگاه ها اغلب فاقد پنجره و بدون نور بودند و روشنايي در آنها يا نبوده و يا نور کمي از خارج زندان مي تابيد. بعضي از زندانيان تا آخر عمر از آنجا خارج نمي شدند. کمبود هوا، بوي تعفن و تاريکي موجب انواع بيماري ها از قبيل کم سويي چشم، نرمي استخوان ها(راشيتيسم)، شل شدن عضلات و آب شدن چربي ها، بيماري هاي پوستي، اگزماهاي مختلف، يبوست، بدبويي دهان، پوسيدگي دندان ها، وزوز گوش و غيره مي شد. اغلب در اين زندان ها ميخ هايي به ديوار کوبيده و زنجيرهايي به دست و پا و يا گردن زنداني بسته و به آن وصل مي شد. سلول انفرادي: سلول انفرادي و تنها نگه داشتن انسان، شکنجه اي است که اثرات رواني آن مدت ها باقي خواهند ماند. خود که رنج فراوان آن را تجربه کرده ام، هنوز پس از سال ها اين درد با جانم آميخته است. شب ها هنوز آن را حس مي کنم و با درد تنهايي مي سازم. در سلول انفرادي انسان جز فکر کردن و ديده به ديوار دوختن و خيال ساختن، هيچ کار ديگري را نمي تواند انجام دهد. گاه با بال خيال پرواز مي کند، آفتاب را مي بيند و سياهي شب را با آن مقايسه مي کند
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 



دستگاه آپولو


شکنجه بسیار سختی وجود داشت که در میان زندانیان 'ساواک' به 'آپولو' معروف بود.



جام نیوز: "حشمت رئیسی" فعال سوسیال دموکرات، دوشنبه ۱۸اردیبهشت (May.۰۷) در گفتگو با تلویزیون ماهواره ای "کانال یک"(ChannelOne) به چگونگی شکنجه های وحشیانه "ساواک" در زندان ها اشاره و به عنوان نمونه از یکی از آن شکنجه ها، که خود در زندان ساواک تجربه کرده بود پرده برداشت.



وی گفت: «یک شکنجه بسیار سختی وجود داشت که در میان زندانیان "ساواک" به "آپولو" معروف بود و زندانی را درون این دستگاه قرار می دادند و یک کلاه "کاسکت" بر سر زندانی گذاشته می شد تا فریاد های طبیعی زندانی بر اثر شکنجه چندین برابر بازتاب داشته باشد تا اعصاب زندانی به هم بریزد و دست ها و پاهای زندانی بسته می شد و با کابل های ۸ لایه که از قطر زیادی درست شده بودند و درد استخوانی ایجاد می کرد بر بدن زندانی و کف پاها ضربه زده می شد.»
او در ادامه افزود: «وقتی مرا دستگیر کردند با این دستگاه به مدت ۱۰ روز به طور مرتب شکنجه می دادند به طوریکه آرزوی مرگ می کردم و آنقدر شکنجه دادند که به حال مرگ افتادم و پاهایم چنان متورم شد که تیم پزشکی می خواست بر اثر عفونت و سیاهی پاهایم را قطع کند اما یک دکتر دیگر توانست با تلاش خود از این کار جلوگیری کند. اما بر اثر این شکنجه ها تقریبا کلیه هایم از کارافتاد و دستگاه تناسلی ام دچار عفونت شد و خون جاری می شد.»



دستگاه آپولو یکی از ابداعات سازمان ساواک در دوران پهلوی برای شکنجه زندانیان بود که به گفته عزت شاهی از سال ۱۳۵۲ مورد استفاده قرار می‌گرفت.

این دستگاه شامل یک صندلی فلزی بود که دست و پای زندانی را روی آن با گیره ثابت نگه می‌داشتند و کلاه خودی آهنی که بر روی سر وی قرار می‌گرفت. سپس زندانی بطور همزمان با شوک برقی، شلاق زدن به بدن، سوزاندن با فندک و سیگار، کشیدن ناخن‌ها و.... مورد شکنجه قرار می‌گرفت. همچنین کلاه خود آهنی سبب می‌شد تا فریاد زندانی زیر شکنجه با شدت بیشتر بر گوش و سر وی وارد شده و زجر وی را بیشتر کند. تعداد زیادی از زندانیان ساواک در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری این شکنجه وحشتناک را تجربه کرده بودند.مرضیه حدیدچی از زندانیان ساواک درباره این دستگاه می‌گوید:

... مرا روی یک صندلی فلزی نشاندند. کلاهی آهنی که سیم‌هایی به آن وصل بود، روی سرم بستند. دستها و پاهایم را به صندلی بستند. به یکباره جرباین برقی - که چندان قوی نبود که آدم را بکشد ولی سیستم عصبی را به هم می‌ریخت - وصل شد. بدنم کاملاً به لرزه افتاد و اعصابم داغان شد. اصلاً نمی‌توانم حالت آن لحظه خودم را بیان کنم. ..
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 
بررسی نقش و عملکرد ساواک در ایران



ساواک یا همان سازمان اطلاعات و امنیت کشور، نام آشنایی برای مبارزان انقلابی و حتی نسل های بعدی است. اختناق، استبداد و بازداشت های گسترده ای که ساواک بین سالهای 1335 تا 1357 در کشور ایجاد کرده بود، فرصت هر نوع فعالیت را از مخالفان حکومت سلب می کرد و شکنجه های وحشیانه ی ساواک بعد از دستگیری، رعب و وحشت فراوانی را در فضای جامعه حاکم کرده بود.



تشکیل ساواک هم مانند بسیاری دیگر از اقدامات حکومت پهلوی، در ابتدا خاستگاهی خارج از مرز های ایران داشت و بیشتر پاسخگوی منافع دولت های بیگانه بود که البته بعد از تأسیس آن کمک شایانی به شاه برای سرکوب مخالفان داخلی اش کرد. طرح تشکیل ساواک در ابتدا توسط دولت مردان هیات حاکمه کشور مطرح نشد؛ حسین فردوست از نزدیکان شاه و رئیس دفتر ویژه اطلاعات، تشکیل ساواک را به سیا و آمریکا نسبت می دهد و معتقد است این سازمان در راستای توسعه ی شبکه های اطلاعاتی- امنیتی منطقه ای سیا تشکیل شده است.


انگیزه ی آمریکا از تأسیس ساواک


انگیزه ی اصلی آمریکا برای تاسیس سازمان جاسوسی در ایران، همسایگی ایران با اتحاد جماهیر شوروی بود. آمریکا برای عقب نیفادن از رقابت اطلاعاتی اش با شوروی در طول جنگ سرد، متوجه فقدان یک سازمان جاسوسی قدرتمند و وابسته به خود را در منطقه شده بود و برای همین پس از کودتای 28 مرداد به سرعت تلاش کرد با وابستگی هرچه بیشتر حکومت پهلوی به خود، این احساس نیاز را در مقامات ایرانی نیز ایجاد کند
.


دلایل داخلی تأسیس ساواک

دلایل داخلی تشکیل ساواک، از علل و دلایل خارجی شکل گیری آن قابل تفکیک نیست. مجموعه علل و عواملی که بر شکل گیری سیاست و رویکرد خارجی حکومت اثر گذار بود با سلسله تحولات سیاسی – اجتماعی داخلی پیوند نزدیکی داشت. از آنجا که رویکرد کلی سیاست داخلی در راستای اهداف و استراتژی منطقه ای و جهانی در حال شکل گیری غرب و به ویژه آمریکا بود تشکیل نهاد ها و سازمانهایی نظیر ساواک نیز نمی توانست جدای از این مجموعه تحولات صورت گیرد. سرکوب مخالفان داخلی، فقط خواسته ی شاه نبود بلکه این اقدامات برای کشورهای غربی که تأمین منافع خود را در بقای حکومت پهلوی می دیدند نیز حائز اهمیت بود.



شاه در قسمتی از کتاب پاسخ به تاریخ تشکیل ساواک را برای جلوگیری از اقدامات براندازانه می داند که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در حال شکل گیری بود. :


«ایجاد ساواک، به منظور مبازه با فعالیت های براندازی خارجی و داخلی علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران بود. مسئولیت بنیانگذاری ساواک در سال 1332 به سپهبد تیمور بختیار تفویض شد. وی در این کار از «سیا» کمک خواست. تعداد زیای از کارمندان ساواک برای طی دوره های آموزشی به آمریکا رفتند و در اداره ی مرکزی سیا به کار آموزی پرداختند.»
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 



حسین فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات

سازمان اطلاعاتی کوک


سازمان اطلاعاتی کوک که تشکیل آن از ابتکارات رکن 2 ارتش بود ، هویتی مخفی داشت و هدف آن مقابله با گسترش کمونیسم و حزب توده در شهرهای شمالی کشور بود که به تدریج حیطه ی فعالیت آن گسترش یافت و مراقبت و کنترل طرفداران مصدق و جبهه ی ملی را نیز بر عهده گرفت ولی عمده فعالیت این سازمان در راستای تقویت شاه و دربار در برابر مخالفان سیاسی بود.


دفتر ویژه ی اطلاعات

دفتر ویژه ی اطلاعات نیز که فکر تأسیس آن از جانب انگستان و ام آی 6 پیشنهاد شده بود، دو سه سالی پس از ساواک فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. شاه در سفر خود به انگستان در سال 1338، بعد از بیان مشکلات خود در جمع بندی گزارشات اطلاعاتی فراوانی که به دستش می رسید، با پیشنهاد ملکه ی انگستان برای تأسیس این دفتر مواجه شد و قرار بر این شد تا شاه فردی را برای آموزش های لازم به انگستان بفرستد. به همین منظور شاه، حسین فردوست، دوست دوران کودکی اش را روانه ی انگستان کرد که او موفق شد طی مدت 4 ماه آموزشهای لازم را نزد ماموران ام آی 6 فرا گیرد و به کشور بازگردد.

وظیفه ی اصلی این دفتر تلخیص و جمع بندی تمام گزارشهای اطلااتی امنیتی سازمان های اطلاعاتی موازی بود که برای شاه ارسال می شد. فردوست تا پایان دوران سلطنت محمد رضا بر این دفتر ریاست می کرد و جز شخص شاه از هیچ سازمان یا مقامی فرمانبرداری نداشت. فردوست علاوه بر فعالیت در دفتر ویژه ی اطلاعات، در دوران ریاست پاکروان بر ساواک به عنوان قائم مقام این سازمان منصوب شد.



نقش سیا در تأسیس ساواک

پس از تأسیس ساواک، «سیا» نقش فراوانی در سازماندهی و آموزش نیروهای این سازمان داشت. در اولین فرصت، کارشناسان و آموزشگران سیا به ایران آمدند و در مسائل مختلف اطلاعاتی و امنیتی به تربیت نیروهای ساواک پرداختند. در میان آموزشهای سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی- امنیتی با ک.گ.ب و نیرو های پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. این آموزش ها محدود به ایران نشد و بارها نیروهای ساواک برای آموزش به آمریکا اعزام شدند تا در پایگاههای مجهز آن سازمان با روشهای پیشرفته اطلاعاتتی- جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  

 



تعداد زیادی از اعضای ساواک در آمریکا و تحت نظر سیا آموزش دیدند


ارتباط و پیروی ساواک از سیا به گونه ای بود که نشریه ی فرانسوی « کوریه دو پلی تیک اترانژر» در این رابطه می نویسد:

« پلیس مخفی سابق ساواک نه تنها در کشور خود بلکه در تمام کشورهای خارجی و در مرحله ی اول در ایلات متحده ی آمریکا نیز به فعالیت های گسترده مشغول بود و در این فعالیت ها از پشتیبانی کامل سرویس ویژه آمریکا برخوردار بود. از زمان ایجاد ساواک که شهرت بدی یافته، سازمان سیاسی آمریکا به تربیت عمال آن و تجهیز سرویسهایش پرداخته بود. بعداً مستشاران سازمان سیا در ایران مستقیماً بر فعالیتهای ساواک نظارت می کردند. مدتی پیش از سقوط شاه وزارت خارجه ی آمریکا اذعان کرد که در اواخر سال گذشته 164 کارگزار ساواک در آموزشگاه سازمان در ایالت ویرجینای امریکا مشغول آموزش بودند. هر ساله 400 ساواکی از آمریکا فارغ التحصیل می شدند.»


سیا تا پایان دوران پهلوی در ایران آزادانه فعالیت می کرد و در مواردی نیز برخی قوانین جاری در کشور را نقض می کرد و حتی شاه هفته ای یک بار ( و دقیقاً رأس ساعت 9 صبح روز دوشنبه) با نماینده ی سیا در ایران ملاقات می کرد. در این جلسات دو طرف به مبادله ی نقطه نظرات خود می پرداختند و نماینده ی سیا، سرهنگ یاتسویچ، توصیه ها و پیشنهادات سیا را به شاه منتقل می کرد.



مهم ترین دلیل گسترش فعالیت و حضور سیا در ایران، رقابت و مبارزه اطلاعاتی- جاسوسی با شوروی و ک.گ.ب بود. مرز ها شمالی ایران موقعیت مناسبی را برای جاسوسی بر ضد شوروی فراهم می کرد. به همین دلیل سیا اقدام به نصب و راه اندازی دستگاههای عظیم و مدرن جاسوسی اطلاعاتی و استراق سمع در نقاطی از قلمرو شمالی ایران کرد که مهم ترین آنها در شهر های صفي‌آباد بهشهر، کبکان خراسان و پارس‌آباد مغان قرار داشتند. علاوه بر این در شهر های جنوبی مانند چابهار و بندر عباس هم تجهیزات استراق سمع و جاسوسی نصب شده بود.
Signature

خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
     
  
صفحه  صفحه 2 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
سیاست

ساواک

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA