انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 113 از 229:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  228  229  پسین »

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون


مرد

 
آینیاس



آینیاس (به یونانی: Αινείας, Aineías)، در اسطوره‌های یونان، پسر آنخیسس و آفرودیته است.

در جنگ تروا از قهرمانان تروا بود. پس از سقوط تروا پدر را به دوش گرفت و گریخت. به کارتاژ و بعد به ایتالیا رفت. روموکولوس، از نسل او شهر رم را بنیاد گذاشت و به همین دلیل رومیان او را جد خود می‌دانستند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اُرکوس
اُرکوس یا اورکوس، یکی از خدایان دنیای زیرین یا عالم مردگان، و مجازات کننده سوگند شکنان در اساطیر رومی و ایتالیایی بود. او بیشتر از آنکه معادل هادس یونانی باشد، معادل و همسان با پلوتون رومی بود و بعدها با دیس پاتر نیز همسان شناخته شد. وی در نقاشی‌های مقبره یا معبد معروفی در اتروسک به صورت یک غول ریشوی پُرمو، مجسم شده‌است. معبد مربوط به ارکوس احتمالاً در تپه پالاتین واقع در رم قرار داشته‌است. این احتمال نیز وجود دارد که وی را بتوان حرف نویسی شده یا ترجمانی از شبح یونانی که هورکوس دانست که تجسم انسانی و شخصیتمند سوگند و قسم و یکی از پسران اریس بود.

اورکوس در اساطیر روم باستان خدای مرگ بود که مردگان را به دنیای زیرین می‌برد.

ممکن است بتوان ریشه‌های ارکوس را در دین اتروسکی بوضوح پیدا کرد. ارکوس نامی بود که توسط نویسندگان رومی برای معرفی یک خدای گالیک از خدایان دنیای زیرین به کار برده می‌شد. مکانی که اصطلاحاً آرامگاه ارکوس نامیده می‌شود، یک اسم بی مسمی است، چراکه این مکان در واقع یک جایگاه یا سایت اتروسکی واقع در تراکوئینیا می‌باشد که بر اثر اشتباه کاشفان اولیهٔ خود، که [تصویر] غول ریشو و پُرموی یافت شده در آنجا را، به خطا ارکوس تصور کردند، بدین نام (آرامگاه اورکوس) خوانده شد، حال آنکه آن تصویر در واقع شکلی از سایکلوپ بود.

رومیان گاهی ارکوس را با خدایان دیگر همچون پلوتون، هادس، و دیس پاتر، خدای سرزمین مرگ مشابه در نظر گرفته‌اند. به نظر می‌رسد که نام «ارکوس» به جنبهٔ شوم و مجازات کنندهٔ این ایزد اشاره دارد و او را به صورت خدایی ترسیم می‌کند که ستمکاران را در زندگی پس از مرگ به عذاب و عقوبت و مجازات دچار می‌سازد. همانند نام هادس (که به معنای عالم مردگان آمده‌است) و یا همچون نورس هل (که آن نیز برای همین موضوع کاربرد دارد)، «ارکوس» نیز می‌تواند سرزمین مرگ معنا بدهد.

اورکوس عمدتاً در مناطق روستایی موردپرستش قرار می‌گرفت و فاقد هرگونه آیین رسمی پرستش در شهرها بود. این دورافتادگی یا دور ماندن او از شهرها، به وی اجازه داد تا برای مدتها در حومه شهرها به حیات و بقای خویش ادامه بدهد و به مراتب بیش از خدایان دیگری که پرستش آنان متوقف شده بود، باقی بماند. اورکوس به بقای خویش بعنوان یک چهرهٔ فولکلوریک در طی قرون وسطی ادامه داد و جنبه پرستش خود را نیز، با حضورش در جشنواره‌های موسوم به مرد وحشی که در نواحی روستایی اروپا وطی دوران مدرن بر‌گزار می‌شود، حفظ نمود. در واقع، بسیاری از آنچه که امروزه در مورد جشن‌های مرتبط با ارکوس شناخته شده‌است، از تغییر ماهیت پدیدآمده در منابع قرون وسطی حاصل شده‌است.

از آنجا که نام ارکوس همواره با مرگ و دنیای مردگان پیوند داشته‌است، از این نام پیوسته برای نامگزاری اشباح و دیگر هیولاهای عالم مردگان(دنیای زیرین) استفاده شده‌است، از جمله به ویژه در ایتالیا که در آن نام اورکو به نوعی هیولا اشاره دارد که در قصه‌های جن و پری موجود است و از جسم انسان بعنوان خوراکی تغذیه می‌نماید. کلمه فرانسوی ogre به معنای غول (که نخستین بار در افسانه‌های جن و پری که توسط چارلز پرالت نوشته شده‌اند، بدان برمی خوریم) احتمالاً از شکل‌های مختلف همین کلمه می‌باشد، که به صورت orgo یا ogro نیز آمده‌است. در هر صورت، باید توجه داشت که کلمه فرانسوی ogre و همینطور کلمه ایتالیایی orco (هر دو به معنای غول)، به طور دقیق بر اساس نام همان مخلوق (اورکوس) ترتیب یافته‌اند. نمونه اولیه از اورکو هیولایی است که در داستان لودوویکو آریستو اثر اورلاندو فوریوسو، به چشم می‌خورد، هیولایی حیوان صفت و درنده خوی، و کور، با دندانهایی به شکل عاج فیل در صورتش، که با الهام از سایکلوپ در اودیسه پدید آمده‌است. این اورکو را نباید با اورکا که یک هیولای غول پیکر دریایی[به شکل نهنگ] است و آن نیز در آریوستو پدیدار می‌گردد، اشتباه گرفت.

همین اورکو، الهام بخش ج.آر.آر. تالکین در خلق شخصیت اورکس در سه گانه مشهور ارباب حلقه‌ها بود. در متن منتشر شده مرتبط با جنگ جواهرات، تالکین در همین ارتباط اظهار داشته‌است:

باید توجه کرد که کلمه مورد استفاده در ترجمه کوئنیا اورکو، و سیندارین اورچ، همان اورک است. اما این موضوع به علت مشابهت کلمه انگلیسی باستانی اورک، به معنای روح بد یا دیو، به کلمات الویش می‌باشد. البته این احتمال هم هست که هیچ پیوند و ارتباطی میان آنها وجود نداشته باشد. هرچند که در حال حاضر به طور کلی تصور می‌شود که این کلمات انگلیسی از نام لاتینی ارکوس مشتق شده باشد.

به همین ترتیب، تالکین در نامه‌ای منتشر نشده که خطاب به جین ولف ارسال کرده‌است، همین نظر را چنین تکرار کرده‌است:

اورک که در اثر من آمده‌است، از کلمه‌ای انگلوساکسون به معنای دیو گرفته شده‌است، هرچند که به طور معمول تصور می‌شود که این نام از کلمه جهنمی ارکوس لاتین مشتق شده باشد. گرچه این موضوع فکر مرا بیش از حد درگیر کرده‌است، اما من در مورد آن تردید دارم.

از این قبیل کاربردها، می‌توان تعداد بی شماری از بازی‌های فانتزی و آثار داستانی مشابه دیگر را مثال زد که در تمامی آنها، از مفهوم اورک وام گرفته شده‌است.

ارکوس به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان کریستوفر مور موسوم به یک شغل کثیف نیز، پدیدار شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
اِسپِس
اِسپِس، در اساطیر روم، ایزدبانو یا الههٔ امیدواری بود. او به طور سنتی به عنوان «آخرین ایزدبانو» معرفی می‌گردید و در این کسوت با نام اسپس اولتیما دئا خوانده می‌شد. این لقب به این دلیل بر وی اطلاق می‌شد که امید، بعنوان آخرین مرجع و مأوای قابل دسترسی برای انسان مطرح بود.

معبدی خاص این ایزدبانو در فوروم هولیتوریوم وجود داشت.

در آثار هنری، اسپس را به شکل زنی به تصویر کشیده‌اند که دامن خویش را گره زده‌است و در همان حال یک کورنوکوپیا [شاخی توخالی به شکل قیف، که اهمیت اسطوره‌ای داشت و گاه شاخ نیکبختی خوانده می‌شد] و تعدادی گل در دست دارد.

اسپس، در مواقعی همچون برداشت محصول خوب، و همینطور برای کودکان، تجسم بهروزی و امیدواری بود و در تولدها، ازدواج‌ها، و دیگر وقایع مهم مورد ارجاع و استناد قرار می‌گرفت.

معادل یونانی او، الپیس بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
الاغ طلایی




الاغ طلایی یا کرّه الاغ طلایی (به انگلیسی: The Golden Ass)، که بدان یازده کتاب تناسخ یا تناسخ‌های آپولیوس نیز گفته می‌شود، مجموعه‌ای از یازده روایت پیوسته به یکدیگر، مربوط به روم باستان می‌باشد که به زبان لاتین نوشته شده‌است.

نویسندهٔ این کتاب رمان گونه، که در سدهٔ دوم میلادی نوشته شده و به لحاظ قدمت و محتوای خود حائز اهمیت می‌باشد، لوسیوس آپولیوس، نویسندهٔ اهل رم باستان است که ساکن آفریقا بود.

تناسخ‌ها یا متامورفوس‌های آپولیوس (Apuleius)، که سنت آگوستین بدان با عنوان الاغ طلایی The Golden Ass یا Asinus aureus اشاره می‌کند، یک رمان به زبان لاتین است که تمامی آن باقی‌مانده‌است.

احتمال دارد که شخصیت اصلی رمان، در واقع خود نویسندهٔ آن باشد. چراکه اسم کوچک این شخصیت، «لوسیوس (لوکیوس) پاتراسی» و همنام با نویسندهٔ کتاب (لوسیوس آپولیوس) است؛ بعلاوه در پایان رمان، نشان داده می‌شود که قهرمان داستان اهل ماداورا یا ماداوروس Madaurus است، که اینجا زادگاه خود آپولیوس نیز می‌باشد. این نکات باعث شده‌است که برخی از محققان، راوی و قهرمان داستان [=لوسیوس پاتراسی] را با نویسنده آن [= لوسیوس آپولیوس] یکی بشناسند و او را همان کسی بدانند که داستان، حول کنجکاوی‌های شخصیت او، و میل سیری ناپذیرش برای دیدن عمل سحر و جادو شکل می‌گیرد.

این شخصیت، در حالی که برای انجام یک طلسم که او را به پرنده تبدیل می‌سازد، تلاش می‌کند، ناگهان و بطور تصادفی به یک الاغ تبدیل می‌شود!، این واقعه به یک سفر طولانی، در مجموعه‌ای مملو از داستانهای ادبی و استعاری، منجر می‌گردد. وی سرانجام از طریق مداخلهٔ ایزدبانویی به نام ایسیس، از این وضعیت(خر بودن!) نجات پیدا می‌کند و در نهایت به فرقه او می‌پیوندد.

الاغ طلایی داستان جوانی به نام لوسیوس را نقل می‌کند که در جامعهٔ رم وارد اجتماع می‌شود و می‌خواهد که حرکت خویش در این جامعه را از جایی آغاز سازد، امّا به بیراهه‌ای عجیب می‌رود.

در این زمان، جامعهٔ رم، خود به جامعهٔ فاسدی تبدیل شده‌است و در حال پوسیدن از درون می‌باشد، به گونه‌ای که همهٔ فکر و ذکر مردمان رم، متوجه مادیّات و ظواهر زندگی شده و مظاهر مادّی زندگی، همچون زن، زمین، ثروت، و...، نزد این مردم، همه چیز محسوب می‌شود و علاوه بر این مظاهر مادّی، مادینگی و نرینگی و غرایز حیوانی نیز، برای آنها حائز اهمیت بسیار شده‌است.

لوسیوس جوان، که خود روایتگر داستان است و از یک به یک مشاهدات خود می‌گوید، به اقتدای مادّه گرایی اجتماع رم، به سمت مادّه گرایی می‌رود و با دل سپردن به لذات جسمانی و غرایز حیوانی، جز ماده و مادینگی هیچ چیز دیگری را نمی‌بیند.

در ادامه لوسیوس شرح می‌دهد که در این مسیر، تا به آنجا پیش روی می‌کند که ناگهان به سودای انجام یک طلسم مادی، کالبد انسانی خویش را از دست می‌دهد و به یک الاغ یا کرّه الاغ تبدیل می‌شود!!

تبدیل لوسیوس به الاغ در حالی است که شعور و قوّهٔ ادراک انسانی اش، همچنان محفوظ و دست نخورده باقی‌مانده‌است و وی به روشنی و وضوح متوجه هر آنچه در اطرافش می‌گذرد، هست.

نهایتاً لوسیوس در طی روند این مسخ، و تبدیل و تغییر کالبد انسانی اش، به اوج درماندگی و فلاکت می‌رسد و عمق و ژرفای تباهی و فساد خویش و همینطور جامعهٔ روم را به نظاره می‌نشیند و پوچی و انحطاط اشرافیت پوشالی آن را با تمامی ذرات وجود می‌بیند و حس می‌کند. آن گاه، یعنی در زمانی که لوسیوس به منتها درجهٔ فساد و تباهی خویش رسیده‌است، وی ناگهان به خود می‌آید و از وجود پلید خویشتن در قالب الاغی خود دلزده می‌شود. پس با تمامی وجود خویش می‌خواهد که از آن پس کالبدی انسانی و رفتاری بشری، به معنای واقعی کلمه داشته باشد.

دیری نمی‌پاید که آرزوی لوسیوس برآورده می‌شود و ایزدبانوی فراوانی نعمت، یعنی ایسیس، به یاری او می‌شتابد و او را به کالبد انسانی خویش برمی‌گرداند.

لوسیوس از پس این زایش دوباره، از مادیت و غرایز حیوانی (مادینگی و نرینگی) و از لذات جسمانی می‌بُرد و در مقابل به سمت روحانیت و معنویت رو می‌آورد. بدین ترتیب درحقیقت، داستان الاغ طلایی، داستان سیر و سلوک و فراز و نشیب یک سالک است که گرچه به حضیض می‌رسد، امّا از پس این حضیض دوباره برمی خیزد و بلند می‌شود و بالا و بالا و بالاتر می‌رود، تا به اوج خویش برسد.

برای اطلاع دقیتر از محتوای کتاب، لطفاً به بخش معرفی ویل دورانت از محتوای کتاب در ذیل توجه فرمائید.


این کتاب یکی از دو کتاب خوب در مورد پدیده جادو در رم عصر باستان می‌باشد. علاوه بر این کتاب یعنی کتاب تناسخ Metamorphosis که بیشتر با نام کره الاغ طلایی Golden Ass شناخته می‌شود، کتاب دیگر Apologia de Res Magia می‌باشد که هر دوی این کتابها در مورد جادوهای آن عصر در رم باستان حاوی اطلاعات خوبی می‌باشند.

امّا الاغ طلایی، که اثر لوکیوس آپولیوس، نویسنده و فیلسوف رومی در سدهٔ دوم میلادی می‌باشد، تنها کتاب این نویسنده‌است که به طور کامل باقی‌مانده و باعث شهرت او و ماندنش در یادها شده‌است.

الاغ طلایی اثر آپولیوس، در کنار ساتیرکان(ساتوریکون) اثر پتریوس، دو کتاب باقی‌مانده از رم باستان هستند که علاقه رومیان به فن بیان و تأثیر آنان در تاریخ داستان و داستان کوتاه ثابت می‌کند. گواینکه هر دوی این کتابها جامع و بلند هستند.

همچنین این کتاب یکی از معدود کتابهای جهان در عصر باستان است، که اصول اولیّهٔ رمان‌های امروزی، به گونه‌ای ابتدایی در آن رعایت گردیده و یک خطّ داستانی مشخص در آن گنجانیده شده‌است.

ویل دورانت، الاغ طلایی تألیف آپولیوس را، به لحاظ محتوایی دنباله‌ای از کتاب معروف ساتوریکون اثر پترونیوس می‌داند که قدیمی‌ترین رمان مشهور جهان محسوب می‌شود.

وی در جای دیگر از همین کتاب کتاب شبهای آتیک اثر آولوس گلیوس را، بزرگترین مجموعه از مطالب بی ارزش در ادبیات باستان و نماینده‌ای از نهضت کهنه نویسی باستانی می‌خواند و مدعی می‌شود که آپولیوس در الاغ طلایی این شیوه [یعنی جمع آوری مطالب بی ارزش در عصر باستان] را، به اوج خود رسانیده‌است.

ویل دورانت علت این موضوع را در این نکته جستجو می‌کند که آپولیوس از آفریقا آمده بوده‌است و شوریدگی [و کهنه نویسی] در نوشته‌های او، ممکن است به علت این حقیقت باشد که لاتینی مکتوب در افریقا، کمتر از لاتینی مکتوب در رم از زبان مردم و جمهوری انحراف حاصل کرده بود.

این کتاب شبیه ساتوریکون، نوشتهٔ پترونیوس، وحتی از آن هم عجیب تر است. عنوان اصلی این کتاب، یازده کتاب تناسخ است و به شرح و بسط داستانی می‌پردازد که لوکیوس پاتراسی دربارهٔ مردی که به خر تبدیل می‌شود، حکایت کرده بود.

الاغ طلایی، یک سلسلهٔ پراکنده از ماجراها و وقایع فردی گوناگون را، که جادوگری، وحشت، عبارات منافی اخلاق و یک زهد عامه پسند چاشنی آن شده‌است، در بر می‌گیرد.

لوکیوس، قهرمان داستان، از پرسه زدنهایش در شهر تسالی، خوش گذرانی‌هایش با زنان گوناگون، و سحر و جادویی که همه جا در پیرامون خود احساس کرده‌است، سخن می‌گوید.

هنگامیکه لوکیوس آمادهٔ هرگونه ماجرایی می‌شود، روغنی جادویی بر خود می‌مالد و با تمام وجود آرزو می‌کند که به صورت مرغی درآید. ولی روغن را که بر خود می‌مالد، به شکل خری کامل در می‌آید!

از این به بعد، داستان به توصیف رنج‌ها و محنت‌های خری می‌پردازد که «دارای حسّ و شعور آدمی» است. تنها مایهٔ تسلّی او: «گوش‌های درازی است که با آنها می‌تواند هر چیزی را بشنود، حتّی اگر از راه خیلی دور باشد!»

به او می‌گویند که اگر گل سرخی بیابد و آن را بخورد، بار دیگر به شکل انسان در خواهد آمد. وی برای رسیدن به گل سرخ تلاش می‌کند و در همان حین، تغییر و تبدیل‌های زیادی را در عالم خریّت از سر می‌گذراند تا اینکه سرانجام موفق می‌شود.

پس از این قضایا، وی که از زندگی سر خورده‌است، نخست به فلسفه و سپس به مذهب روی می‌آورد، یک آئین سپاسگزاری برای ایسیس (الههٔ وفور نعمت در مصر باستان، خواهر و همسر اوزیریس، خدای مصر باستان) به جای می‌آورد که این آئین، شباهت بسیاری به نیایش یک نفر مسیحی برای حضرت مریم دارد.

لوکیوس، سپس سرش را می‌تراشد و در عداد محارم مقام سوم ایسیس پذیرفته می‌شود و راه بازگشت به زمین را با آشکار ساختن رؤیایی که در آن اوزیریس، یعنی: «بزرگترین خدایان» به او فرمان می‌دهد که به جایگاه خود بازگردد و به وکالت دعاوی بپردازد، هموار می‌کند.

کمتر کتابی این همه مطالب بی معنی دارد، ولی در عین حال کمتر کتابی نیز آنها را تا این اندازه خوشایند افاده می‌کند. آپولیوس همهٔ سبک‌ها را می‌آزماید و در تک تک شان موفق است. او علاقهٔ وافر دارد که الفاظ را با جناس و سجع بیاراید و در نوشتن از عبارات زیبای عامیانه و زبان مهجور، تصغیرهای عاطفی، و نثر موزون و گهگاه شاعرانه استفاده کند.

در نوشته‌های او، حرارت رنگ آمیزی شرقی[کذا، صحیح: غربی]، با رازوری و لذت احساس شرقی، آمیخته‌است.

آپولیوس شاید در الاغ طلایی، بر پایهٔ تجربهٔ خویش می‌خواسته‌است بگوید که خود را به دست لذّت جسمانی سپردن، مایه‌ای سُکرآور است که آدمی را بدل به جانور می‌کند، و تنها به یاری گل خرد و پرهیزگاری است که می‌توان ماهیت انسانی را، بازیافت.

استادی آپولیوس، در توصیف داستان‌های اتفاقی است که به گوش‌های تیز و جستجوگر و یابندهٔ قهرمان حکایتش [یعنی لوکیوس پاتراسی که می‌تواند خود لوکیوس آپولیوس باشد]، رسیده‌است. بعنوان مثال، پیرزنی، دخترک ربوده شده‌ای را، با نقل داستان پسوخه و کوپیدو [عشّاق معروف در اساطیر روم، مثل: لیلی و مجنون ایرانی]، دلداری می‌دهد و برای دخترک تعریف می‌کند که چگونه کوپیدو که پسر ونوس بود، شیفتهٔ دختر زیبایی به نام پسوخه گردید و تمام شادی‌ها به جز لذت دیدار خویش را، به وی داد، حسادت بی رحمانهٔ مادرش را برانگیخت، و سرانجام همه چیز در آسمانها، پایانی خوش یافت.

با وجود نوشته‌ها و ذوق آزمایی‌های فراوان در اطراف عشق پسوخه و کوپیدو، قلم هیچ هنرمندی داستان این عشق اساطیری را، بهتر از این عجوزهٔ سپیدموی [که آپولیوس او را در الاغ طلایی به سخن گفتن واداشته‌است]، باز نگفته‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اوکئانیدها
فرانسوی: اوکئانیدها
جنسیت: مؤنث
پدر: اوکئانوس
مادر: تتیس




اوکئانیدها (به انگلیسی: Oceanids)، دختران اوکئانوس و تتیس.مسئول همهٔ آب‌های روی زمین بودند. تعدادشان سه هزار تن بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
باکره‌های وستال


تصوری که از یک وستال در قرن نوزدهم میلادی وجود داشت، اثری از فردریک لایتون

در دین روم باستان، وستال‌ها یا باکره‌های وستال، که گاهی وستالیس نیز خوانده شده‌اند، پرستندگان و نیایش کنندگان وستا، ایزدبانوی اجاق یا آتشدان خانگی بودند. کالج وستال ها[یعنی محلی که به آموزش دوشیزگان وستال و تبدیل آنها به کاهنه‌های وستا اختصاص داشت]، در رم باستان آنقدر اهمیت داشت که آن را به عنوان مکانی اساسی برای ادامه حیات و امنیت رم در نظر گرفته بودند، و این منوط به آن بود که وستال‌ها در جهت نگاهبانی آتش مقدس و پرورش آن تلاش کنند و اجازه ندهند که این آتش از میان برود. وستال‌ها از تعهدات معمول اجتماعی، اعم ازدواج و بچه دار شدن آزاد بودند، اما در عوض ناگزیر به رعایت نذر یا عهدی در ارتباط با عفت و خویشتن داری می‌شدند و ملزم می‌شدند که زندگی خویش را به مطالعه و رعایت صحیح آداب و رسوم و آیین‌های مقرر ایالتی اختصاص بدهند. اینها محدودیتهایی بودند که در مورد کالج‌های مربوط به پسران کاهن وجود نداشتند.

در ایام بسیار کهن رم، [و شاید تحت تأثیر فرهنگ و دین ایران که در آن آتش، مقدس تلقی می‌شد و نگاهبانی آتش از وظایف مقدس بود]، ضرورت حفظ و نگهداری دائمی آتش، به صورت وظیفه‌ای مقدس درآمد که در ابتدا پادشاه مسئول اصلی آن بود. این وظیفه بعدها بر عهدهٔ دختران پادشاه گذاشته شد، زیرا مهمتر و بعدها مقدس تر از آن بود که به غلامان سپرده شود.

بنابراین در روزگاران بعد، آتش نه تنها در خانه‌های رمی همچون عملی دینی و پرستشی، همیشه روشن نگه داشته می‌شد، بلکه یک آیین رسمی هم وجود داشت که در آن، از یک آتشدان مقدس و شاهانه توسط دختر جوانی از خانواده‌های ممتاز، مراقبت و نگهداری می‌شد. دختران ممتازی که وظیفه مراقبت و نگهبانی از آتشدان مقدس را عهده دار می‌شدند، [به افتخار وستا]، به نام باکره‌ها یا دوشیزگان وستال شناخته می‌شدند.

بخش بزرگی از تاریخ رم، به نیایش وستا و نگهداری آتش جاودان [همان آتش مقدس] او، توسط وستال‌ها یا کاهنه‌های وستا اختصاص داشت.

در زمان حکومت جمهوری، وستال‌ها [با رعایت مقررات پیش گفته، از جمله دوشیزه بودن دختر و تعلقش به خاندانهای ممتاز رومی]، از طرف پونتیفکس ماکسیموس، که کاهن اعظم ژوپیتر محسوب می‌شد، انتخاب می‌شدند. این کاهن در واقع بدین طریق وظیفه‌ای را بر عهده داشت که قبلاً [چنانکه گفته شد] جزو وظایف پادشاهان بود.

دوشیزگان وستال در سن شش تا ده سالگی وارد خدمت ایزدبانو وستا می‌شدند. ابتدا تعدادشان دو نفر و بعدها شش نفر بود و مدت خدمتشان از پنج سال در ایام اولیه تا سی سال در دوران متأخر، متفاوت بود.

پونتیفکس ماکسیموس، بر زندگی دوشیزگان وستال تسلط مطلق داشت و می‌توانست به خاطر هر گناهی، آنها را به مجازات مرگ محکوم کند. از جمله می‌توانست به خاطر گناه شکستن عهد و سوگند بکارت، فرمان زنده به گور کردن آنها را صادر کند.

وظایف وستال‌ها علاوه بر نگهداری و مراقبت از آتش مقدس، موارد دیگری را نیز در بر می‌گرفت. از جمله آوردن آب از چشمه مقدس، آماده‌سازی خوراکی‌های مقدس، نگهبانی از اشیاء مقدس، و برپایی مراسم و مناسک روزانه آیینی در معبد وستا، همگی جزو وظایف آنان محسوب می‌شد.

وستال‌ها در زندگی مردم از نقش مهمی برخوردار بودند و از جمله در تئاتر جای ویژه‌ای به آنها اختصاص داشت. معابد وستال‌ها، جایگاه برآورده شدن آرزوها بود. اگر کاهنه‌ای از کاهنه‌های وستال مورد تجاوز قرار می‌گرفت، هم مجرم متجاوز و هم خود کاهنه (وستال)، به مرگی مخوف گرفتار می‌گردیدند و هر دوی آنها را زنده زنده مدفون می‌ساختند. البته وستا در برخی موارد بیگناهان را نجات می‌داد.

اهمیت این کاهنه‌ها از آنجاست که دین ابتدایی رومی دینی خانوادگی بود، دینی که در رأس آن رئیس خانواده قرار داشت و رئیس خانواده با رفاه خانواده و مزرعه آنان پیوند داشت. این کیش، افراد خانواده و همه آنچه را که با سود آنان سر و کار داشت، در بر می‌گرفت و از اخلاقی بدوی برخوردار بود. در این کیش کانون هر خانواده، خانه و کانون هر خانه، اجاق خانه بود. اساساً واژه لاتین کانون Canon به معنی آتشدان یا اجاق است.

نگهداری آتش در خانه‌ها، همیشه به عهده دختران ازدواج ناکرده بود که بهترین نمود و مثال آن را می‌توان سیندرلا دانست.

اینکه نگهداری آتش را در خانه‌ها و بر عهده دختران باکره می‌نهادند، [علاوه بر اینکه از نقش وستال‌ها در نگاهبانی آتش الهام گرفته شده بود]، بدان دلیل بود که مردان در خارج از خانه و زنان در خانه به کار بافندگی اشتغال داشتند. علاوه بر این، نومن خانه، آتشدان یا اجاق آن بود که ماده در نظر گرفته می‌شد.
تاثیر در فرهنگ معاصر

نام بعضی از شهرهای جهان از ترکیبات نام این پرستندگان ایجاد شده است. از جمله آن شهر وستال در ایالت نیویورک آمریکا است.

این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بلونا




بلونا، در اساطیر رومی نام ایزدبانو یا الهه ای جنگجو بود، که همسر مارس، ایزد جنگ رومی به شمار می‌آمد.

ویژگی بلونا یک شمشیر است و او درحالیکه با کلاهخود بر سر گذاشته و با نیزه و مشعل مسلح می‌باشد، به تصویر کشیده‌است .

به لحاظ سیاسی، تمامی جلسات مجلس سنای روم که در ارتباط با جنگ با بیگانگان بود، در بلونائه تمپلوم(معبد بلونا) در کوللیس کاپیتولینوس (همان: تپه کاپیتول)، که در خارج شهر پومریوم واقع بود، انجام می‌شد.

جشنواره بلونا نیز جشنی بود که در تاریخ ۳ ژوئن بر‌گزار می شد.


نام «بلونا» از کلمه لاتین «بلوم» (bellum) به معنای جنگ مشتق شده‌است، و به طور مستقیم با واژه امروزی انگلیسی "belligerent" به معنای «در حال جنگ» یا «متخاصم» (که به لحاظ ادبی، «جنگ راه انداختن» یا «درگیر شدن در جنگ» ترجمه می‌شود)، مرتبط است. در زمانهای گذشته این نام به صورت دوئلونا Duellona خوانده می‌شد، که این نام از یک کلمه خیلی قدیمیتر به معنای «جنگ» مشتق شده بود.


در هنر، او را با کلاهخود، شمشیر، نیزه، و مشعل به تصویر کشیده‌اند.

آمیانوس مارسلینوس در توصیف شکست رومیان در نبرد ادرنیاپول (جنگ ادرنه)اشاره‌ای به «بلونا» می‌کند و می‌گوید که دمیدن وی در شیپور سوگواری، در این جنگ به شدت خشمگین تر از حد معمول بود، و همین به تحمیل فاجعه‌ای بزرگ بر رومیان انجامید.


در اوایل مکبث، اثر مشهور ویلیام شکسپیر، قسمت: (I.ii.۵۴)، هنگامیکه یکی از شخصیت‌های داستان، مکبث را داماد بلونا (یعنی داماد مارس) می‌خواند، وی به صورت یک جنگجو و مبارز شجاع و خشن در می‌آید و در چنین اوصافی معرفی می‌شود. این الهه همچنین در هنر بعد از عصر رنسانس نیز، به عنوان تجسمی از فضیلت‌های نظامی زنان، محبوبیت داشت و یک فرصت عالی را برای به تصویر کشیدن فرم زنانه زره و کلاهخود نظامی را در اختیار هنرمندان این عصر قرار داده بود.

بلونا در پیش در آمد اپرای رومئو موسوم به لس ایندز گالانتز نیز، ظاهر می‌شود.

همچنین «معبد بلونا»، نامی محبوب بود که در طی قرن‌های هجدهم و نوزدهم بر معابد کوچکی نهاده می شد که در چشم انداز باغهای انگلیسی بنا می شدند (به عنوان مثال ویلیام چمبرز در سال ۱۷۶۰ درون باغ کیو، معبدی کوچک به نام بلونا بنا کرد، که ساختمان این معبد به سبک معماری قدیم یونان ساخته شده بود و در نمای آن چهار ستون وجود داشت که پلاک یا تابلویی را در بر می‌گرفتند که بر روی آن نسبت به خدمات کسانی که در طی جنگ هفت ساله (که از ۱۷۵۶ تا ۱۷۶۴ به طول انجامیده بود)، خدمت کرده بودند، ارج نهاده شده بود.

ساموئل.آر. دلانی، در سال ۱۹۷۵ رمانی به نام دالگرن Dhalgren خلق نمود که داستان آن در شهر بلونا رخ می‌داد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
بونادئا
بونادئا (به انگلیسی: Bona Dea)، که بدان ایزدبانوی خوب هم گفته می‌شود، در اساطیر روم به ایزدبانویی گفته می‌شد که مورد پرستش زنان خانه دار یا کدبانوان رمی قرار داشت. این الهه، از سویی با مفاهیمی همچون باروری و بکارت و از سوی دیگر با شفابخشی و برکت در ارتباط است و نماد مار که اغلب برای معرفی آن به کار گرفته شده، بخاطر آنکه از یک طرف مارهای آسکلپیوس (که سمبل دانش پزشکی هستند) را به خاطر می‌آورد و از طرف دیگر، یادآور قضیب (آلت تناسلی مردان) می‌باشد، نماد مناسبی برای آن بنظر می‌رسد.

آیین اسرار، که مجموعه جشن‌های سالانهٔ خاصّ زنان در روم باستان بود، به افتخار این الهه برگزار می شد.



اساسا معنای واقعی کلمهٔ بونادئا، همان «الهه خوب» می‌باشد و این الهه باعنوان ایزدبانوی باروری، شفا و بکارت نیز شناخته می‌شد. این ایزدبانو، که دختر ایزدی موسوم به فانوس Faunus محسوب می‌شد و اغلب به عنوان فون یا فائونا نیز مورد اشاره قرار می‌گرفت، گاهی نیز ایزدبانوی زنان نامیده می‌شد.

بونادئا یک الهه یا ایزدبانوی همیشه باکره و دائماً دست نخورده بود، که با بکارت و باروری در زنان ارتباط داشت. وی همچنین با درمان و شفابخشی همراهی داشت، و متمایل بود تا با با بیمار شدن افراد، آنان را در باغ معبد خود و بوسیله گیاهان دارویی شفا بخشد. شهروندانی که به طبقات پایین اجتماع تعلق داشتند، بردگان و همینطور زنانی که برای بیماری و یا ناباروری خود بدنبال شفا می‌گشتند، برای این الهه احترام بسیار زیادی قائل بودند.

بونادئا در معبدی که بر فراز تپه آونتین Aventine قرار داشت، مورد پرستش قرار می‌گرفت، اما جشن‌ها یا آیین‌های مخفیانه خاص او [معروف به آئین اسرار] نیز وجود داشت، که در خانه‌های قضات یا دادرسان برجستهٔ رومی به انجام می‌رسید.

زنان خانه دار یا کدبانویان رومی همه ساله به افتخار این ایزدبانو جشن باشکوهی برگزار می‌کردند که آیین اسرار (Mysteries) نامیده می‌شد. شرکت کردن مردان در «آیین اسرار بونادئا» ممنوع بود و حضور مرد در این مراسم، بی حرمتی و توهین بزرگی نسبت به مقدسات محسوب می‌شد.

این مناسک مخصوص در تاریخ چهارم دسامبر هر سال برگزار می‌شد، و تنها شرکت کنندگان آن زنان بودند و حتی در آن از وجود نقاشی‌ها یا حکاکی‌هایی که مردان و یا حیوانات نر را نشان می‌دادند، منع می‌شد. همچنین به کارگیری واژه «شراب» و «گل تلفونی» [یا همان: درخت مورد]، در این مراسم ممنوع بود.چرا که بونادئا یک بار توسط ایزد فانوس Faunus با چوب یا ساقه گل تلفونی و در حالیکه مست بود، مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در این مورد به بخش افسانه‌ها در ذیل توجه فرمائید.

این مناسک سالانه توسط همسر حاضر (همسر وقت) دادرس ارشد در رم انجام می‌شد و باکره‌هایی عفیف و پاکدامن وی را در برگزاری این جشن کمک می‌کردند. همچنین آوردن شاخه درخت مورد به داخل معبد بونادئا و نیز بر زبان آوردن کلمه شراب در حین مراسم ممنوع بود. به همین دلیل برگزاری آیین ساغرریزی یا «پیشکش شراب» در حین این مراسم، اصطلاحا «پیشکش شیر» خوانده می‌شد. تا از تکرار کلمهٔ شراب خودداری شده باشد.


معروف‌ترین واقعهٔ تاریخی که در ارتباط با این جشنواره رخ داده‌است، بی حرمتی بود که توسط مردی به نام پابلیوس کلودیوس Publius Clodius در سال ۶۲ پیش از میلاد نسبت به این آئین صورت گرفت. این مرد مخفیانه در این آیین خاص زنان شرکت کرد، درحالیکه مراسم در خانه قیصر بزرگ روم، ژولیوس سزار در حال انجام بود. در طول محاکمه‌ای که متعاقب این واقعه انجام پذیرفت، کلودیوس توسط سیسرو، نابود شد که این موضوع به خصومتی شدید میان هواداران آن دو انجامید و روابط آنان را تا مدتها تحت الشعاع قرار داد.

همگی اصول عجیب و استثنائی که در جشن آیین اسرار به کار گرفته می‌شد، با افسانه مرموزی که به بونادئا نسبت داده می‌شد، توجیه می‌گشت. در این افسانه گفته می‌شد که:

هنگامیکه ایزدبانو بونادئا با ایزدفانوس ازدواج کرده بود، این ایزدبانو در موقعیتی خاص شدیداً مست کرد و ایزدفانوس برای تنبیه او، وی را بسیار سخت و بی رحمانه با ترکه‌های درخت مورد، کتک زده بود که همین سبب مرگ وی گردیده بود.

همچنین گفته می‌شد که بونادئا نه همسر، بلکه دختر فانوس بود ولی آن ایزد، علاقه و اشتیاق شهوانی و گناه آلودی نسبت به دختر خویش پیدا کرده بود و برای اینکه خواهش نفسانی خود را برآورده کند و از دختر خویش کام دل بگیرد، او را مست کرده بود. امّا دختر باز هم علیرغم مستی در برابر خواست نامشروع پدر خویش مقاومت می‌کرد و در نتیجه پدر(ایزد فانوس)، دختر(ایزد بونادئا) را با ترکه‌های درخت مورد، کتک زده بود.

تناقضات و تفاوتهایی که میان این روایات موجود است، نشان می‌دهد که مراسم مذکور نسبت به افسانه‌هایی که پیرامون آن گفته می‌شود، تقدّم داشته و تخیلات عامیانه پس از آن به کار افتاده‌است.

بونادئا خدابانوی خوب و از خدابانوان رومی کیش فونوس بود. به روایتی بونادئا دختر فونوس بود و پدر که عاشق دختر خویش شده بود، او را [یعنی بونادئا را] مست کرد [تا با وی درآمیزد]، اما بونادئا به هوس پدر تن نداد و پدر(فونوس) با شاخه [درخت] مورد به تنبیه او پرداخت. به همین دلیل هم بود که بعدها مورد را به معبد بونادئا راهی نبود[یعنی کسی حق نداشت اجزاء درخت مورد را به معبد بونادئا وارد سازد]. بنا به همین روایت، سرانجام فونوس به هیأت ماری با دختر خویش درآمیخت.

اما در روایتی دیگر، بونادئا همسر فونوس محسوب می شد و بانوئی بود که در همه هنرها مهارت داشت و چندان محجوب بود که حتی از اتاق خود هم خارج نمی شد و جز شوهر مرد دیگری را ندیده بود. روزی بونادئا سبویی شراب نوشید و مست شد و فونوس چندان او را تنبیه کرد که از شدت آزار مُرد و فونوس او را در شمار خدابانوان قرار داد.

نیایشگاه بونادئا در رم نزدیک آونتین، یکی از هفت تپه کنار تیبر قرار داشت و هر سال زنان و دختران در جنگل مقدسی که در کنار این نیایشگاه قرار داشت، جمع می شدند و به یاد مصائب بونادئا مراسمی برپا می کردند. در این مراسم مردان حق شرکت نداشتند. به همین دلیل هرکول نیز نمی توانست در این مراسم شرکت جوید و در نتیجه در نیایشگاه خاص خود نزدیک جنگل مراسم ویژه ای برپا می کرد که در آن مراسم نیز، زن ها حق شرکت نداشتند.

در ضمن، زنان نیز حق نداشتند که شب ها جز برای بونادئا به قربانی کردن بپردازند.


البته اطلاعات خیلی کمی در مورد این ایزدبانو وجود دارد و آنچه پیرامون مراسم مربوط بدان شناخته شده‌است، ناچیز است. اما به نظر می‌رسد که این آئین در اصل به پرستش و تقدیس کشاورزی اختصاص داشته‌است.

بونادئا معمولاً به شکل دختری نشسته بر تخت به تصویر کشیده می‌شود که کورنوکوپیا یا شاخ نمادین وفور نعمت را در دست دارد. ضمنا مار، صفت و سمبل بونادئا محسوب می‌شود، چراکه وی نُماد و سمبل شفا محسوب می‌شد و بعلاوه مارهایی به طور اختصاصی از معبد خاص او در رم نگهداری و محافظت می‌کردند. گذشته از این نماد مار، نشان می‌دهد که ماهیت بونادئا اصالتا وابسته به قضیب (آلت تناسلی مرد) می‌باشد. تصویر او در تاریخ روم باستان بارها بر روی سکه‌ها درج شده‌است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پاکس


پاکس (به انگلیسی: Pax) ایزدبانویی در اساطیر روم در دوران آگوستوس بود. در هنر، پاکس با شاخه‌های زیتون، ظرفی مانند شاخ یا قیف و یک عصای سلطنتی به تصویر کشیده شده‌است. پاکس دختر ژوپیتر و بانوی عدالت است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پروسرپینا


پروسرپینا (به انگلیسی: Proserpina) (پروسرپاین و پروسپرینا هم گفته می‌شود) فرزند ژوپیتر (خدای آسمان و رعد) و سیریز (الههٔ کشاورزی و مهر مادرانه)، یکی از ایزدبانوان روم باستان است. داستان پروسرپینا توجیهی برای فرارسیدن فصل بهار بوده‌است. در میان اساطیر یونانی ایزدبانو پرسفون به‌عنوان همتای او شناخته می‌شود. ریشهٔ احتمالی نام پروسرپینا از واژهٔ لاتین "proserpere" (به معنی «در حال پیدایش») اشاره به «دانهٔ در حال رشد» است.


ونوس برای آن‌که پلوتون را در دام عشق اسیر کند، پسرش اَمور را مامور کرد تا با پرتاب یکی خدنگهای‌اش به پلوتون، او را مبتلا کند. پروسرپینا که در دریاچهٔ پرگوسا در نزدیکی اِنّا واقع در جزیرهٔ سیسیلی سرگرم بازی با حوری‌ها و چیدن گُل بود با پلوتون روبرو شد که با ۴ اسب سیاه‌اش از دهانهٔ آتشفشان اِتنا خارج می‌شد. پلوتون عاشق پروسرپینا شد و او را به قصد ازدواج با خود به قلمرو خود، دنیای زیرین برد و به این‌شکل پروسرپینا «ملکهٔ دنیای اموات» شد. نکتهٔ قابل اشاره این است که پلوتون به‌واسطهٔ آن‌که برادر ژوپیتر و سیریز بود عموی پروسرپینا به‌شمار می‌آمد.

سیریز به خیال یافتن پروسپرینا تمام دنیا را زیر پا گذاشت اما به‌جز یک کمربند کوچک (که از اشک حوری‌ها ساخته شده‌بود) نشانی از او نیافت. سیریز که خود الههٔ رستنی‌ها بود، زمانی که از یافتن پروسپرینا نومید شد از روی خشم، نفرین‌اش را نثار سیسیلی کرد و به‌همین خاطر رشد میوه‌ها و سبزیجات آن دیار متوقف شد. او از بازگشت به کوه المپ سرباز زد و به پیمودن مسیر در تمام زمین ادامه داد، به شکلی که به هرجا گام می‌نهاد صحرایی ایجاد می‌شد.

ژوپیتر -که دغدغهٔ سرنوشت زمین را داشت- مرکوری را به نزد پلوتون فرستاد و از او درخواست کرد تا پروسرپینا را رها کند. پلوتون درخواست ژوپیتر را پذیرفت اما پیش از آن‌که پروسرپینا را آزاد کند ۶ دانه انار به او خوراند. کسانی که از خوراکی‌های دنیای مردگان می‌خوردند دیگر نمی‌توانستند به دنیای زندگان بازگردند و این به‌آن معنا بود که پروسرپینا مجبور می‌شد ۶ ماه از سال را با پلوتون سر کند و در ۶ ماه باقی‌مانده می‌توانست به نزد مادرش در دنیای زندگان برود. پی‌آمد این ماجرا ایجاد تغییرات فصل‌ها در طبیعت است؛ زمانی که سیریز به استقبال دخترش می‌رود فصل شکوفایی و بهار آغاز می‌شود و هنگامی که پروسرپینا مجبور است نزد پلوتون بازگردد خزان از راه می‌رسد.

در روایت دیگری از این داستان آمده‌است پروسرپینا پس از ربوده‌شدن فقط ۴ دانهٔ انار را خورده بوده و آن‌کار را هم با رضایت خودش انجام داده بوده‌است. هنگامی که ژوپیتر درخواست بازگشت او را مطرح کرد، پلوتون با او وارد معامله‌ای شد و گفت چون پروسرپینا دانه‌های انار را دزدیده باید ۴ ماه از سال را پیش من سپری کند و بقیهٔ ماه‌ها را آزاد است تا نزد شما بیاید. به همین دلیل است که زمانی که سیریز به استقبال دخترش می‌رود گیاهان جوانه می‌زنند و شکوفه می‌دهند و در تابستان به بار می‌نشینند. در پاییز، سیریز برگ‌ها را-به‌عنوان هدیه‌ای برای فرزندش پیش از آن‌که به دنیای اموات بازگردد-به رنگ قهوه‌ای و نارنجی (رنگ‌های مورد علاقه‌اش) درمی‌آورد. و زمانی که پروسرپینا به نزد پلوتون می‌رود زمستان فرا می‌رسد و زمین بی‌حاصل می‌شود.


در مفصل‌ترین نسخهٔ لاتین شرح حال اسطورهٔ پروسرپینا که توسط کلاودوس کلاودیانوس در قرن چهارم میلادی نگاشته شده رابطهٔ نزدیکی میان شخصیت پروسرپینا و اورفئوس و ائورودیکه تصویر شده‌است. به‌این شکل که پروسرپینا به‌عنوان ملکهٔ دنیای مردگان اجازه می‌دهد تا ائورودیکه که بر اثر مارگزیدگی مُرده‌است دوباره به زندگی و نزد همسرش اورفئوس بازگردد. پروسرپینا با نواختن چنگ سربروس را خواب می‌کند و موقعیت گریختن آن‌دو از سرزمین اموات را فراهم می‌سازد. اما اورفئوس به توصیهٔ پروسرپینا که گفته بود نباید در هنگام خروج از آن‌جا به‌صورت او نگاه کند عمل نمی‌کند و به‌این شکل ائورودیکه را از دست می‌دهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 113 از 229:  « پیشین  1  ...  112  113  114  ...  228  229  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA