ارسالها: 23330
#1,131
Posted: 16 May 2014 20:26
پلوتون
مجسمه ای از پلوتون
پلوتون، نام رومی ایزد جهان زیرین اساطیر یونان، هادس، است.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,132
Posted: 16 May 2014 20:30
نوما پمپیلیوس
نوما پُمپیلیوس یا نوما پومپیلیوس، مشهور به نوما (زاده: ۷۵۳ قبل از میلاد، درگذشت: ۶۷۳ قبل ازمیلاد)، دومین پادشاه روم بود که به جانشینی رومولوس برگزیده شد. نوما، که از ۷۶۲ تا ۷۱۶ پیش از میلاد بر رُم فرمان میراند، در اصل از سابینها بود، و شهریاری مذهبی و بنیادگذار بسیاری از کیشهای رمی به شمار میآمد.
ویل دورانت او را دومین پادشاه نیمه افسانهای رم خواندهاست.
پلوتارک میگوید که نوما جوانترین یا کوچکترین پسر در میان چهار پسر پومپونیوس بود که درست در روز تاسیس رم متولد گردید. روز تأسیس رم، به طور سنتی در روز ۲۱ آوریل سال ۷۵۳ قبل از میلاد در نظر گرفته میشود. او یک زندگی سرشار از نظم و انضباط شدید را گذراند و گرچه تمامی اوقات را در تبعید و دور از خانه اش سپری نمود، اما زندگیش غرق در تجملات بود. تیتوس تاتیوس، شهریار سابینها و همکار و همراه رومولوس [در فرمانروایی بر رم، چراکه بعد از ماجرای تجاوز به زنان اهل سابین و اتفاقات پس از آن، این دو مشترکاً بر روم فرمانروایی میکردند]، تنها دختر خویش، تاتیا را، به ازدواج نوما درآورد]. ازدواجی که سیزده سال طول کشید و پس از ۱۳ سال، و با مرگ تاتیا، خاتمه یافت. مرگ تاتیا همچنین منجر به تسریع در بازنشستگی نوما، از رسیدگی به امور کشور گردید. بر طبق نوشته لیوی، نوما بلافاصله قبل از انتخاب شدنش به پادشاهی، در کیورس اقامت داشت.
لیوی ضمن اشاره به داستانی که حکایت از تعلیم فلسفه به نوما توسط فیثاغورس دارد، این داستان را نامعتبر میشمارد. همچنین روایتی هست که نوما را، بعنوان دومین شهریار رم که کرامات زیادی به وی نسبت داده میشد، همان فیثاغورث میدانستند و به وی نوما پوسپیلوس میگفتند.
بر طبق گزارش پلوتارک، که از قول برخی نویسندگان نقل شده، نوما تنها یک دختر به نام پومپیلیا داشت، اما مورخین دیگر وی را صاحب پنج پسر دانستهاند. این پنج پسر عبارت بودند از: پومپو (یا پومپونیوس)، پینوس، کالپوس، مامرکوس و نوما، که از پشت آنها خانوادههای نجیب و اشرافی پومپونیی، پیناریی، کالپورنیی، آئمیلیی، و پومپولیی، پدید آمدند و تبار نوما را به ترتیب و زنجیروار، تداوم بخشیدند. گرچه نویسندگان دیگری هم بودند که بر این اعتقاد بودند که این شجره نامه، صرفاً اختراع افرادی چاپلوس بودهاست که به منظور سودجویی و نفع بردن از اعضای این خانوادهها جعل شدهاست. پومپیلیا، مادر او، به شیوههای گوناگون معرفی شده و به گاهی به عنوان اولین همسر نوما، تاتیا و یا همسر دومش، لوکرسیا که ظاهراً با فردی مارکیوس نام ازدواج کرده و از ازدواج آن دو، پادشاه آیندهٔ روم، یعنی آنکوس مارکیوس به دنیا میآید.
پس از مرگ از رومولوس، و طی فاصله یک سال بعد از آن، هر یک از سناتورهای رومی تا حدی از قدرت سلطنتی برخوردار بودند و قدرت در چرخش بود تا اینکه سرانجام در سال ۷۱۷ پیش از میلاد نوما، توسط مجلس سنا بعنوان امپراتور بعدی روم، انتخاب شد.
به گفته پلوتارک، او در ابتدا از پذیرش پادشاهی خودداری ورزید، اما با این حال پدر وی و کینزمن وی را متقاعد به پذیرفتن این مقام نمودند. لیوی بازگو میکند که چگونه نوما، بعد از اینکه به شاهی برگزیده شد، توسط مجلس سنا از کیورس احضار گردید، و از وی درخواست شد که ضمن مشورت با خدایان و با بهره از پیش بینی آنان، نظر این خدایان را در مورد چشم انداز آینده سلطنتش جویا شود. بنابراین ژوپیتر مورد مشورت قرار گرفت و پیشگویی او در این زمینه مطلوب بود.
پس از آنکه رومولوس مدتی دراز شاهی کرد، گردبادی وی را به آسمان برکشید، و از آن پس، به نام کویرینوس آرخون باسیلئوس پرستش شد و جزو خدایان محبوب رم درآمد. همچنین چون تاتیوس درگذشت، سران خانوادههای اعیان، سابینی دیگری، به نام نوما پومپیلیوس را به شهریاری برگزیدند.
روایات کهن، نوما را مردی همانند مارکوس آورلیوس، هم فیلسوف و هم قدیس تصویر کردهاست. لیویوس که یکی از تاریخنویسان سه گانه بزرگ روم در قرن اول قبل از میلاد بود، درباره نوما مینویسد:
نوما کوشید تا ترس از خدایان را، همچون شگرفترین نیروی مؤثر.... بر مردمی درنده خو درآورد. امّا چون بی دعوی حکمت بالغه این کوشش سودی نمیبخشید، چنین فرانمود [یعنی چنین وانمود کرد] که شبها با اگریا، الهه چشمهها و زایمان سخن میگوید، و به اندرز اوست که نوما آداب دینی خویش را آن گونه بنا نهادهاست که از همه بیش پذیرفتهٔ خدایان است، و برای هر خدای عمده کاهنان ویژه گماردهاست.
نوما، با یکدست کردن آیین پرستش در میان طوایف گوناگون روم، وحدت و ثبات حکومت را قوت داد؛ و، به عقیدهٔ سیسرون، با دیندار کردن رومیان پرخاشجو، چهل سال آرامش را به مردم خویش ارزانی داشت.
یکی از نخستین اقدامات نوما، ساخت معبد ژانوس بود که به عنوان شاخصی از صلح و جنگ مورد استفاده قرار میگرفت. این معبد در دامنه آرژیلتوم قرار داشت، و جادهای برای اتصال آن به شهر [توسط نوما] احداث شده بود. درهای معبد ژانوس، پس از اطمینان از صلح با همسایگان رم، بسته میشد. [درباره دلیل بازکردن و بستن دربهای این معبد به صفحه ژانوس در همین ویکی مراجعه شود.]
نوما، شهریار رُم که از ۷۶۲ تا ۷۱۶ پیش از میلاد بر رُم فرمان میراند، از سابینها بود. روایت چنین است که نوما، شهریاری مذهبی و بنیادگذار بسیاری از کیشهای رمی، و از آن شمار، تقدیس رومولوس در هیأت خدا و به نام کوئیرینوس بود.
گفته میشود که کیش مینرو [که در اصل یک ایزد آتروسکی به نام مینروا بود]، توسط شهریار رُم، نوما (۶۷۳ تا ۶۱۵ قبل از میلاد) رونق یافت.۲۱ همچنین کیش فیدس پوبلیکا، که تجسم تعهد و فداکاری بود نیز، توسط نوما پایه گذاری شد.
با اینکه کارگران آزاد در روم باستان اتحادیه یا انجمنهایی داشتند، اما اینها کمتر دربارهٔ مزد و ساعات یا شرایط کار اندیشه میکردند. به موجب روایات نوما نخستین کسی بود که آنها را بنیاد کرد یا صورت قانونی بخشید. به هر تقدیر در قرن هفتم قبل از میلاد، سازمانهایی خاص نی نوازان، زرگران، مسگران، آهنکوبان، کفاشان، کوزه گران، رنگرزان و درودگران وجود داشت.
ویل دورانت، در کتاب تاریخ تمدن، از برخی روایات چنین نتیجه گرفتهاست که، نخستین تقویم رومی، یعنی تقویمی که بر نظم روزشماری و زندگی رومیان تا زمان قیصر حکومت میکرد، از آن نوما بودهاست. این تقویم، سال را به دوازده ماه بخش میکرد و، با شیوهٔ پیچیدهٔ خود در افزودن روزها، شمارهٔ روزهای سال را تقریباً به ۳۶۶ روز میرساند. استفاده از این تقویم به همان شکل تا سال ۱۹۱ قبل از میلاد، [سالی که در آن، برای جلوگیری از افراط کاری روزافزون در این شیوهٔ گاهشماری، به کاهنان اعظم اختیار داده شد تا روزها و ماههای افزوده شده بر سال را بازنگری کنند]، ادامه داشت.
به طور سنتی، نوما یک اصلاح اساسی در تقویم روم ترویج داد و آن را بر مبنای سال خورشیدی و قمری تنظیم نمود، و ماه ژانویه و فوریه را در این تقویم معرفی نمود.
نوما پومپیلیوس سرانجام در سال ۶۷۳ پیش از میلاد، از عصر قدیم، درگذشت. تولوس هوستیلیوس به جانشینی او برگزیده شد.
آرامگاه فرضی نوما، بر دامنه ژانیکول، نزدیک مذبحی بود که آن را مذبح فونس مینامیدند [مذبح = قربانگاه]. معبد فونتوس، یا فونس، خدای چشمهها، واقع در نزدیکی پورتا فونتینالیس، دروازهٔ سروین در شمال کاپیتول نیز در مجاورت این آرامگاه قرار داشت.
در سال ۱۸۱ بعد از میلاد و در جریان جنگ آنیبال، گروهی شایع کردند که در تپه ژانیکول، تابوت سنگی نوما را نه با کالبد او، بلکه پر از نوشتههایی درباره پیتاگوراس یافتهاند. کنسول رم این تابوت را توقیف و به تصویب سنا، همه این آثار سوزانیده شد. این موضوع بدان لحاظ اهمیت دارد که برخی نوما را همان پیتاگوراس (فیثاغورث) دانستهاند.
یکی از داستانهای عجیبی که درباره جانشینان رومولوس گفته میشد، افسانهای درباره نوما بود که بر مبنای آن، وی یعنوان سومین پادشاه رم [کذا، صحیح: دومین پادشاه]، مستقیماً با خدایان در ارتباط بود و نیمفی به نام ایگریا مشاور او محسوب میشد که در سردابی با وی به گفتگو مینشست.
برخی تصور کردهاند که عمل جراحی معروف به سزارین، که نام خود را از کایوس یولیوس کایسار، یا همان ژولیوس سزار که به این شیوه متولد شده گرفتهاست، نخستین بار بر روی مادر سزار انجام شدهاست. حال آنکه نام این شیوهٔ جراحی در قوانین منسوب به نوما آمدهاست و این نشان میدهد که این عمل جراحی، پیش از قیصر یکی از شیوههای کهن زایمان بودهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,133
Posted: 16 May 2014 20:32
پوگمالیون
پوگمالیون (به انگلیسی: Pygmalion)، در اسطورههای یونان، پادشاه کوپروس است.
هیچ زنی را لایق عشق خود نمیدانست. بنابراین مجسمهای از زن مطلوبش ساخت و عاشق آن شد. سپس از آفرودیته خواست به آن جان ببخشد و با او ازدواج کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,134
Posted: 16 May 2014 20:33
پولودوروس
پولودوروس (به یونانی: Πολύδωρος)، در اسطورههای یونان، پسر پریاموس و هکابه است.
جوانترین و محبوبترین فرزند پدر و مادرش بود، پس اجازه شرکت در جنگ تروا را به او ندادند. بنابر برخی روایات به دست اخیلس هنگام فرار از میان جنگجویان کشته شد و به روایتی دیگر، هنگام جنگ او را از تروا دور کرده بودند و پولومنستور، پادشاه بیستونها، به طمع طلا او را کشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,135
Posted: 16 May 2014 20:35
پیتاس
پیِتاس در افسانهها و اساطیر روم، الهه یا ایزدبانوی وظیفه شناسی نسبت به دولت، خدایان و خانواده محسوب میشد و شخصیت انسانی یا تجسمی از فضیلت رومیها بود که آن نیز پیِتاس یا پیه تاس خوانده میشد. وی یکی از دی ایندیگتها [ارواح و خدایان رومی که کمتر جنبه اسطورهای داشتند]، به شمار میرفت. معبد اصلی او طی قرن دوم پیش از میلاد در فوروم هولیتوریوم قرار داشت.
این الهه اغلب بر پشت سکههای سلطنتی روم که بر روی آنها شمایل زنان خانواده سلطنتی دیده میشد، به تصویر کشیده میشد، تا بدین ترتیب نمایانگر مناسبی برای فضیلتهای آنان باشد و چنین فضایلی را به آنها نسبت دهند(به عنوان مثال تصویر فلاویا ماکسیمیانا تئودورا، سمت چپ) نسبت داد. زنان خاندان سلطنتی حتی ممکن بود که [بر روی این سکهها] در پوشش برخی الهه گان ظاهر شوند.(برای مثال لیویا هییر و سالونینا ماتدیا هییر).
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,136
Posted: 16 May 2014 20:40
تارپیا
مداخله زنان اهل سابین، تابلویی که به جنگ افسانه ای میان رومی ها و سابین ها اشاره دارد.
تارپِیا(به انگلیسی: Tarpeia)، در اساطیر و افسانههای رومی نام زن یا دختری است که در زمان یورش سابینها به روم، دروازههای این شهر را به روی آنها گشود و باعث سقوط روم گردید.
پژوهشگرانی همچون ویل دورانت معتقدند که در این افسانهٔ کهن، رگه هایی از حقایق تاریخی نیز وجود دارد.
در نزدیکی فوروم (میدان بزرگ رم باستان) یا ارگ حکومتی بر روی تپه کاپیتول، مکانهای متعددی قرار داشتند که هریک از آنها صحنهٔ وقوع حوادث خاصی در زمان جنگ رم بر ضدّ سابینها بودند و مجموعهٔ کاملی از افسانهها و لطایف و نکته گوییها به مناسبت هریک از آن وقایع، پدید آمده بود که بدون شک مشهورترین آنها، افسانه تارپیا می باشد.
افسانه تارپیا، حضور یک مجسمهٔ بسیار کُهن در ارگ حکومتی را توجیه می کرد و توضیح می داد. این مجسمه، هیأت یا قامت زنانه ای را نشان می داد که نیمی از بدن او، پشت توده ای انبوه از سپرها پنهان شده بود.
البته منشاء و مبداء پیدایش این اثر هنری عجیب و منحصربه فرد، ناشناخته است. عده ای حدس زده اند که این مجسمه، مربوط به یک ایزدبانو یا الهه در ادیان یا آیینهای پرستشی دورانهای ماقبل هلنی بوده که به رم وارد شده است. الهه ای که می توانسته ایزدبانوی جنگ یا چیزی شبیه این به شمار آید.
با این وجود، فرضیهٔ فوق، فرضیه ای قابل بحث است و نمی توان آن را بدون گفتگو پذیرفت. همچنین در مورد این مجسمه که نمایانگر چهرهٔ تارپیا می باشد، افسانه هایی نیز نقل شده است.
در اساطیر روم، افسانهٔ تارپیا چنین حکایت شدهاست:
تارپیا دختری بود که در زمان حمله شاه تاتیوس به رم، در ارگ شهر سکونت داشت و هنگامیکه سپاهیان تاتیوس در اطراف فوروم مستقر شده بودند، چشم تارپیا بر آن شاه جوان میافتد و یک دل نه صد دل، عاشق او میشود.
بخاطر همین عشق، تارپیا با شاه تاتیوس ارتباط برقرار میکند و سعی میکند با دادن کلیدهای ارگ به تاتیوس، خودش را در دل او جا کند.
تاتیوس، ابتدا به ظاهر عشق تارپیا را قبول میکند، امّا در نهایت و پس از اینکه دختر ضمن خیانت به پدرش و دیگر سرداران روم، باعث سقوط شهر و تصرف ارگ حکومتی میشود، تاتیوس دستور میدهد که تارپیا را زیر سپر انبوه سربازانش بیندازند تا خفه شود.
طبق روایتی دیگر از این افسانه، انگیزهٔ اصلی تارپیا از این کار، حرص و طمع مال بوده و نه عشق شاه تاتیوس!. بر اساس این روایت، تارپیا بعنوان پاداش خیانت خویش، آنچه را که سابینها بر بازوی چپ خود میبستند (یا آنچه که به دست چپ میگرفتند)، یعنی بازوبندها (یا سپرها)ی زرینی که سپاهیان و جنگجویان سابین با خود داشتند را، درخواست میکند.
شاه تاتیوس هم طبق گفتهٔ خود تارپیا، او را زیر سپرهایی انداخت که سربازانش بر دست چپ خود میبستند و اینگونه او را نابود کرد.
ویل دورانت در تاریخ تمدن، افسانهٔ تارپیا را چنین شرح دادهاست:
در داستانهای کهن رومی آمدهاست که رومولوس برای اینکه ساکنان روم را صاحب زن کند، مسابقاتی ترتیب میداد و سابینها و طوایف دیگر را به آنها دعوت میکرد. در طی این مسابقات رومیان زنان سابینی را به زور نگاه میداشتند و مردان سابینی را تار و مار میکردند.
تیتوس تاتیوس، پادشاه طایفهٔ سابینی کوریایی، به رُم اعلام جنگ داد و به شهر تاخت.
تارپیا، دختر یکی از سرداران رومی که پاسدار قلعهای به روی تپه کاپیتولینوس بود، دروازهٔ قلعه را به روی مهاجمان گشود. رومیان او را به سزای این خیانت، میان سپرهای خود خُرد کردند.
هنگامیکه سپاهیان تاتیوس به نزدیکی پالاتینوس رسیدند، زنان سابینی که اسارت را خوش نداشتند، خود را به میان انداختند و با مداخلهٔ خود، سعی کردند که اسباب ترک جنگ را فراهم سازند. بهانهٔ زنان سابین برای این مداخله این بود که :
اگر کوریاییان (سابین ها) جنگ را ببرند، رومیان را خواهند کُشت و بدین ترتیب این زنان شوهران خود را از دست خواهند داد و اگر برعکس، سابینها جنگ را ببازند و رومیان برندهٔ میدان باشند، آنگاه سابینها بدست رومیان به قتل می رسند و در نتیجه این زنان، پدران خویش را از دست می دهند. از طرفی هم این زنان اسارت را خوش نداشتند.
در نهایت مداخله زنان سابین مؤثر واقع شد و شعلهٔ جنگی را که یک زن رومی(تارپیا) افروخته بود، بدست زنانی دیگر(زنان سابین) خاموش گردید. در نتیجه رومولوس، تایتوس را برانگیخت که هر دو به اتفاق یکدیگر حکومت کنند و با پیوستن طایفهٔ خود (روم) به لاتینها (سابین ها) مملکت واحدی پدید آورند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,137
Posted: 17 May 2014 00:28
تجاوز به زنان اهل سابین
تجاوز به زنان اهل سابین، بخشی از تاریخ افسانهای رم باستان است که طی آن، نخستین نسل از مردان رومی، برای خویشتن همسرانی از خانوادههای سرزمین سابین، که در همسایگی آنها قرار داشته، میربایند (در این زمینه باید توجه داشت که کلمه تجاوز در اینجا، از ریشه raptio در زبان لاتین گرفته شده که بیشتر به معنای ربودن است و از آن، به جای معنای متداول امروزی کلمهٔ تجاوز که به مفهوم تعرّض جنسی میباشد، استفاده شدهاست).
این افسانه که توسط لیوی و پلوتارک نقل شدهاست (پارالل لایوز II، بخشهای ۱۵ و ۱۹)، برای آثار هنری ارائه شده در عصر رنسانس و بعد از رنسانس، سوژهای فراهم آورده بود که به مدد آن، هنرمندان ترکیبی از یک الهام بخش مناسب که از جسارت و شجاعت رومیان باستان حکایت داشت را، به همراه فرصتی برای به تصویر کشیدن تصاویر متعددی از افراد با لباسهای نیمه برهنه، بدست آورده بودند، و بدینگونه مبارزهای به شدت پرشور برای آنان رقم خورده بود. از جمله موضوعات قابل مقایسه با این داستان کلاسیک مربوط به عصر باستان، میتوان به نبرد لاپیتها و سنتاورسها و همینطور موضوع معروف به آمازونوماچی که نبرد میان تسئوها با آمازونها اشاره نمود.
ماجرای تجاوز به عنف به زنان سابینی، در نخستین ادوار تاریخ رم، و طی مدت کوتاهی پس از تاسیس رم، توسط رومولوس و پیروان او که عمدتاً از مردان بودهاند، رخ دادهاست. به همین دلیل این مردان به منظور اینکه برای خود خانواده تشکیل بدهند، در صدد جستجوی زنانی برآمدند. بدین ترتیب، رومیها وارد مذاکراتی با سابینها شدند، که تنها جمعیت حاضر در آن منطقه را تشکیل میدادند. مذاکراتی که البته ناموفق بود، چراکه سابینها از ترس ظهور یک جامعه رقیب در جوارشان، از پاسخ مثبت به خواست رومیها خودداری کردند و به زنان اهل سابین اجازه ندادند که به ازدواج با رومیها تن در دهند، در نتیجه، رومیها شروع به برنامه ریزی برای ربودن زنان اهل سابین نمودند.
بدین منظور، رومولوس جشنوارهای موسوم به نپتون اکوئیستر ابداع نمود و برگزاری این جشنواره در میان همسایگان رم را، به آنان اعلام نمود. بر طبق نوشتهٔ لیوی، در این جشنواره بسیاری از افراد سرزمینهای همسایه رم حضور به هم رسانیدند، از جمله از کانیننزها، کروستومینیها، و آنتی منیها، و همینطور بسیاری از سابینها. در حین برگزاری جشنواره، رومولوس علامت داد و مردان رومی با دیدن علامت رومولوس، زنان سابین را برداشته و ربودند و به مبارزه مردان سابین پرداختند. زنان ربوده شده، که از بابت ربوده شدن خویش خشمگین شده بودند، با خواهش و التماس رومولوس مواجه شدند، که از آنان میخواست که شوهران رومی خویش را بپذیرند.
رومولوس به زنان امکان انتخابی آزاد را داد و وعده کرد که این زنان سابینی از حقوق مدنی و اموال و دارایی برخوردار خواهند شد. بر طبق نوشته لیوی، او با تک تک زنان صحبت نمود، «و به این نکته اشاره کرد که آنها در ازدواج خویش با همسایگانشان، به خاطر انکار حق والدین خویش، مدیون نخواهند بود. آنها پس از ازدواج، به صورت زنانی محترم زندگی خواهند کرد، و در تمامی اموال و حقوق مدنی با سایر شارمندان مشترک خواهند بود، و اینکه: عزیزترین افراد، در میان تمامی طبایع بشری، مادران فرزندان مردان آزاد خواهند بود.
در داستانهای کهن آمدهاست که رومولوس برای اینکه ساکنان رم را صاحب زن کند، مسابقاتی ترتیب میداد و سابینها و طوایف دیگر را به آن مسابقات دعوت میکرد. در طی این مسابقات، رومیان زنان سابینی را به زور نگاه میداشتند و مردان را تار و مار میکردند. تیتوس تایتوس، پادشاه طایفهٔ سابینی کوریایی، به رم اعلان جنگ داد و به شهر تاخت. تارپیا، دختر یکی از سرداران رومی که پاسدار قلعهای به روی تپهٔ کاپیتولینوس بود، [به خاطر عشق به سردار سپاه سابین]، دروازه قلعه را به روی مهاجمان گشود. رومیان او را به سزای این خیانت، میان سپرهای خود خرد کردند، و نسلهای بعدی به صخرهای که محکومان را از آنجا به پرتگاه فرو میانداختند، نام صخره تارپیایی دادند. چون سپاهیان تاتیوس، به نزدیک پالاتینوس رسیدند، زنان سابینی که اسارت را خوش نداشتند، به این بهانه اسباب ترک جنگ را فراهم کردند که: اگر کوریاییان جنگ را ببرند، آنان شوهران خویش را از دست خواهند داد، و اگر ببازند، پدرانشان را. بدین ترتیب، رومولوس، تاتیوس را برانگیخت که هردو با هم حکومت کنند و، با پیوستن طایفهٔ خود به لاتینها، مملکت واحدی را پدید آورند؛ از آن پس آزادگان رومی را، کوریایی یا کویریایی نامیدند. این افسانه شاید تا حدی به حقیقت نزدیک باشد. همچنین ممکن است که رومیان، به انگیزهٔ میهن پرستی، آن را برای پرده پوشی غلبه سابینها بر رم، ساخته باشند.
افسانه تجاوز به زنان اهل سابین، در طول دوران رنسانس به عنوان نمادی از نقش و اهمیت اساسی پدیدهٔ ازدواج، در تداوم روند شکل گیری خانوادهها و فرهنگها درآمد، و به موضوع یا سوژهای محبوب تبدیل شد. این موضوع همچنین نمونهای نادر و کمیاب در میان موضوعات مرتبط با ژانر جنگ، که ژانری بسیار محبوب بود، محسوب میشد که در عین حال به هنرمندان اجازه میداد تا مهارت خویش را در توصیف بدن و اندام زنان، به نمایش بگذارند و آنها را همانطور که مردان را به تصویر میکشیدند، در نهایت افراط به تصویر بکشند. افزون بر این، چنین موضوعی، میتوانست هم مزایای ترسیم یک موضوع مذهبی را به همراه داشته باشد و هم در عمل مزیتهای یک تم تحریک کنندهٔ جنسی را ارزانی کند. بدین ترتیب، موضوع تجاوز به زنان سابینی، به طور منظم در طی قرن پانزدهم، مضمون نقاشیهای کازونیهای ایتالیایی قرار گرفت و توسط هنرمندان متعددی به تصویر کشیده شد، و همچنین در اعصار بعد نیز، نقاشیهای بزرگتر بدان اختصاص یافت. بعنوان موضوعی از موضوعات عهد جدید که با موضوع تجاوز به زنان سابینی، به لحاظ فرصت فراهم کرده برای هنرمندان، قابل مقایسه باشد، میتوان به موضوع کشتار بی گناهان اشاره نمود.
پژوهشگران به وجود تشابهاتی میان افسانه تجاوز به زنان سابین، با جنگ إآسیر-وانیر در اساطیر نورس، و همینطور مهاباراتا در اساطیر هندو اشاره کردهاند، که این تشابهات شواهدی در حمایت از ریشههای مشترک فرهنگهای نیا - هند و اروپایی، ارائه میکند، که بدان «جنگ توابع» گفته میشود[یعنی جنگ میان توابع و اجزای یک فرهنگ، که بعد به یکدیگر ملحق شده و فرهنگ و تمدن واحدی را پدید میآورند]. با توجه به این تشابهات، جی.پی. مالوری، اظهار میدارد که:
در واقع، به موازات حضور اولین شرکت کننده در جنگ (که همچون رومیان و رومولوس در این داستان ماهیتی سحرانگیز- منصفانه دارد) و دومین طرف آن (جنگجویان، که در اینجا جمگجویان سابین هستند)، حاصل نهایی جنگ اینگونه نمایانده میشود که طرف پیروز جنگ، در نهایت مطیع و مقهور شخصیت و کارکرد گروه سومی میگردد، که به عنوان مثال، در این داستان، زنان سابین، و یا در داستان دیگر، وانیرهای اهل نورس هستند. در حقیقت، در خود ایلیاد نیز، با چنین وضعیت مشابهی مواجه هستیم. ساختار نهایی این اسطورهها، سپس چنان شکل میگیرد که سه طبقه اجتماعی از جوامع مرتبط با دودمانهای اولیه هند و اروپایی، تنها پس از جنگ میان دو تا از آنها و در مواجهه با طرف سوم، در یکدیگر ادغام میگردند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,138
Posted: 17 May 2014 00:31
ترا
آیون - اورانوس و تلوس با چهار بچه، که شاید چهار فصل سال را تجسم انسانی میبخشند، موزائیک بدست آمده از یک ویلای رومی در سنتینیوم، مربوط به سالهای ۲۰۰ تا ۲۵۰ میلادی، موزه گلیپتوتک، مونیخ
ترا یا مادر ترا یا تلوس، در اساطیر رومی، ایزدبانویی بود که به زمین تجسم میبخشید. اسامی مادر ترا و مادر تلوس هر دو در لاتین به معنی «مادر زمین» هستند. عنوان مادر، عنوانی است که برای تجلیل از مقام برخی ایزدبانویان بدانها اعطا میشده و جز ترا به برخی الهگان دیگر نیز داده شدهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,139
Posted: 17 May 2014 00:36
سرویوس تولیوس
بر طبق روایات و افسانههای سنتی روم، سرویوس تولیوس، ششمین پادشاه از پادشاهان روم باستان، و همچنین دومین شهریار از سلسله اتروسک بود و در فاصله سالهای ۵۷۸ تا ۵۳۵ پیش از میلاد فرمانروایی میکرد. منابع یونانی و رومی ریشه و اصل و نسب وی را از نژادی پَست و از بردگان توصیف میکنند و بعد به ازدواج او با دختر لوسیوس تارکوئینوس پریسکوس اشاره میکنند، که نخستین پادشاه اتروسکی رم بود، و در سال ۵۷۹ پیش از میلاد، ترور شد. گفته میشود که سرویوس تولیوس اولین پادشاه روم بود که بدون اینکه از سوی مجلس سنا انتخاب شده باشد، بدین مقام نائل گشت، چراکه وی، تاج و تخت را با تدبیر مادر یا مادر همسرش [ملکه تاناکویل] تصاحب نمود.
دربارهٔ جانشینان رمولوس، داستانهایی عجیب و خارق العاده گفته میشد. از جمله گفته میشد که سرویوس تولیوس، پسر یک کنیز [کنیزی از کنیزان ملکه تاناکویل] بوده و همچنین یکی از خدایان اجاق یا آتشدان خانگی به شمار میآمده، که به شکل یک فالوس (آلت مردی)، از میان اخگرهای اجاق بیرون آمده بود.
این افسانه در منابع دیگر، به گونهای واضحتر و مشروحتر، چنین نقل شدهاست:
ذات یکی از لارس (لارها)، یک فالوس یا آلت مردی بود. این فالوس که در درون زغال یک اجاق یا آتشدان خانگی قرار داشت، از اجاق خارج شد و با یکی از کنیزان ملکه تاناکویل [=تاناکیل]، که همسر شهریار تارکوین [= تارکوینیوس]، که پاسدار آتش بود، نزدیکی جنسی کرد. بر اثر این نزدیکی، پسری زاده شد که سرویوس تولیوس نام گرفت و به شهریاری دست یافت. درون مایهٔ این افسانهٔ تاریخی، راهبردی به توان بالقوهٔ آتش است.
یک روز که کنیز تاناکویل، همسر تارکوین کنار آتش نشسته بود، فالوسی که از خاکستر شکل گرفته بود، باوی درآمیخت و از او پسری بدنیا آمد که بعدها همانا سرویوس شهریار شد.
روایتی هم هست که ولکان را پدر شهریار افسانهای، سرویوس تولیوس به شمار میآورد. در این روایت ولکان را، کاکوس یا پدر کاکولوس خواندهاند.
از دوران معاصر سرویوس تولیوس، هیچ کتیبه و سندی که وجود او را گواهی دهد، وجود ندارد. در روایات و افسانههای سنتی اعصار بعد، اوصافی از تولد وی موجود است که از اصل و نسب پست و حقیر و نوکرانه او خبر میدهند و از بسیاری از آنها نیز این مفهوم برداشت میشود که پدر وی یک ایزد بودهاست. لیوی این فرض را مسلّم میشمارد که مادر سرویوس تولیوس، یک شاهزاده خانم اسیر لاتینی بوده که توسط رومیها به کنیزی گرفته شدهاست، و پس از اینکه حلقهای آتشین در اطراف سر کودک او دیده میشود، این کودک به عنوان پادشاه آینده رم برگزیده میشود. به نظر میرسد که امپراتور کلودیوس، چنین ریشهای را تخفیف و تنزیل داده و آن را همانند افسانه شمردهاست و در توصیف دیگری او را یکی از مزدورانی تلقی کرده که در اصل اتروسکی بودهاند و برای کالیوس ویبنا جنگیدهاند.
مورخین روم و یونان باستان، سرویوس زا یکی از برجسته ترین و شاخص ترین حامیان سلطنتی رم به شمار آوردهاند که اصلاحات و موسسات زیربنایی ساخته شده توسط او، زمینههای بنای دولت جمهوری روم را فراهم کردهاست. این مورخین همچنین به لحاظ موفقیتهای نظامی سرویوس علیه وییها و اتروسکیها، به وی اعتبار میبخشند و از اصلاحات اجتماعی، اداری، نظامی، سیاسی و مذهبی او، سخن میگویند و پروژههای ساختمانی بنا شده توسط او و همینطور گسترش و توسعه شهر رم، که شامل ساخت ابنیهای همچون کوئیرینال، ویمینال، و تپه اسکوئیلین توسط او میشد را، میستایند. سرویوس تولیوس برخی از مراسم مذهبی رم را پایه گذاری کرد، و معابد خاص فورتونا و دیانا را بنا نمود، و همچنین در اسکوئیلین، کاخی را برای خود بنیان نهاد. همچنین دربارهٔ او گفته میشود که او به میزان زیادی ثروت و دارایی پایین ترین طبقات رم، اعم از شهروندان و افراد غیر شهروند را افزایش داد، و وضع زندگی آنان را با وجود مخالفت پاتریسینها (اشراف رومی) بهبود بخشید.
در عوض وی قانون اساسی تدوین کرد که «قانون اساسی سرویوسی» نامیده میشد و به موجب آن، حق تقدم به طبقات بالادست تعلق میگرفت. وی پلبینها را نیز، در سی قبیله گرد آورد و در پیرامون رم دیوار عظیمی ساخت که هنوز ویرانههای آن، برجاست.
بر طبق اظهار پلینی، سرویوس تولیوس نخستین پادشاه روم بود که نقش کردن تصاویری از گاو، گاومیش و خوک بر قطعات فلز و استفاده از آن در مبادلات و معاملات بود. قبل از این زمان، رومیها از روش سادهٔ استفاده از توده یا تکههای فلز در تجارت و معاملات خود استفاده میکردند.
پس از آن که تارکوینیوس، پس از ۳۸ سال حکومت بدست پاتریسینها کشته شد، پاتریسینها میخواستند که دوباره وظایف پادشاهی را به امور دینی محدود کنند. اما بیوه تارکوینیوس، به نام تاناکیل [همان تاناکویل]، بر اوضاع مسلط شد و توانست سلطنت را به پسرش [در برخی روایات: پسر کنیزش، در روایات دیگر: دامادش]، سرویوس تولیوس منتقل کند. سیسرون میگوید: «سرویوس نخستین کسی بود که بی آنکه از سوی مردم انتخاب شود، سلطنت کرد.» مراد از مردم در این عبارت، خانوادههای اعیان [و یا شاید: سنای روم است.
سرویوس مدبرانه حکومت کرد و برای حفظ رم از مهاجمان، بارو و خندقی پیرامون آن ساخت. اما زمینداران بزرگ حکومت او را خوش نداشتند، پس برای برانداختنش به دسیسه چینی پرداختند. سرویوس ناچار با توانگران پلبینها متحد شد و برای تقویت موقعیت خود، سپاهیان و رأی دهندگان را سازمان و نظم تازهای بخشید.
سرویوس پس از اینکه آمار افراد و دارایی آنها را فراهم آورد، شارمندان را بر حسب دارایی تقسیم بندی کرد و نه بر حسب تبار؛ تا در عین آنکه آریستوکراسی قدیم دست نخورده بماند، در برابر آنها طبقهٔ آکویتس را نیز ایجاد کند. این طبقه شامل کسانی میشد که میتوانستند برای خود اسب و زرهی به دست آورند و در سپاه سوار، شرکت جویند.
سرشماری انجام گرفته توسط سرویوس تولیوس نشان میدهد که ۸۰ هزار نفر از مردم، قادر به حمل سلاح بوده اند؛ اگر هر سرباز را صاحب یک زن و فرزند فرض کنیم، میتوانیم تخمین بزنیم که جمعیت رم، در حدود سال ۵۶۰ قبل از میلاد بالغ بر ۲۶۰هزار تن بودهاست.
سرویوس مردم را به سی و پنج طایفه تازه بخش کرد و مبنای تقسیم را، نه خویشاوندی و مقام، بلکه اقامتگاه ایشان قرار داد و بدین گونه، مانند کلیسنس در یک قرن بعد، از انسجام و قدرت آریستوکراسی در انتخاب کاست، زیرا که این طبقهای بود که، به حکم تبار، برتر از دیگران شمرده میشد.
بر اساس روایت لیوی [همان لیویوس]، سرویوس برای مدت ۴۴ سال فرمانروایی کرد، و حکومت او زمانی خاتمه یافت که وی توسط دختر خیانتکارش، تولیا و داماد [یا پسر ناتنی اش]، تارکوئینوس سوپربوس [یا: تارکوئینوس دوم، که نوهٔ تارکوینیوس پریسکوس بود]، به قتل رسید. در نتیجه این «جنایت غم انگیز» که توسط ترانکوینیوس انجام گرفته بود و همینطور نخوت و غرور و خودرائی که ترانکوئینوس را که به جای سرویوس پادشاه شده بود، فراگرفته بود، وی از فرمانروایی حذف شد. این واقعه راه را برای لغو سلطنت روم و بنیانگذاری جمهوری روم هموار نمود.
هنگامیکه تارکوینیوس دوم، نوه تارکوینیوس پریسکوس، سرویوس را به بی قانونی در حکومت متهم کرد، سرویوس از عامهٔ مردم رأی اعتماد خواست و به گفتهٔ لیویوس، مردم به اتفاق به او رأی دادند. اما با این وجود تارکوئینیوس مجاب نشد و سرویوس را کشت و شاهی خود را اعلام کرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,140
Posted: 17 May 2014 00:37
جغد مینروا
جغد مینروا نزد رومیان نماد الهه خرد و حکمت است که معادل آن در فرهنگ یونانی آتنا است.
اولین بار فریدریش هگل فیلسوف را به جغد مینروا تشبیه کرد. تشبیه فیلسوف به جغد ازآنروست که این پرنده کار خود را هنگامی آغاز میکند که روز رو به پایان است و تاریکی غروب بتدریج فضا را تیره میکند. فلسفه نیز هنگامی سربرمیآورد که شکلی از زندگی دوران شکلگیری خود را گذراندهاست و آرامآرام گردوغبار خاکستری زمان برروی آن مینشیند. فلسفه در این هنگام کهنسالی وضع موجود را با رنگ خاکستری خود به تصویر میکشد و امر واقع را در قلمرو فکر بازسازی میکند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.