ارسالها: 23330
#1,141
Posted: 17 May 2014 00:39
جنیوس
جنیوس یا ژنیوس، که در فارسی گاهی در حالت جمع و به صورت جنی ها یا اجنه نیز ترجمه شدهاست، در اساطیر رومی و دین روم باستان، نمونه مشابهی از هر فرد محسوب میشد که به طور اعم از طبیعت الهی وی ریشه میگرفت و همواره در کنار هر فرد، هر مکان و یا هر چیزی حاضر بود.
با توجه به تعریف اجمالی فوق و با توجه به شرحی که در ذیل آمدهاست، پدیده جنیوس در اساطیر و مذهب رومی را میتوان به تقریب معادل با مفهوم همزاد، در افسانهها و اساطیر ایرانی تلقی نمود.
در اعتقادات مردم روم باستان، هر مردی جنیوس یا جن یا همزاد خاص خودش را داشت.
به همین ترتیب هر زنی هم ژونوی مخصوص خود را داشت که بر همهٔ جنبههای زندگی زنانه او، خصوصاً ازدواج و زایمان نظارت میکرد.
تعداد اجنه (جنیها) نامحدود بود و به نظر میرسد که هر ناحیه، محله، خانه و دروازهای نیز، جنی خاص خودش را داشت. در روزگاران کهن، جنی یا ژنیوس یک مرد و ژونوی یک زن، ظاهراً با نقش آنان به عنوان رئیس خانه و یا خاندان در ارتباط بود.
در دورانهای بعد، جنی یک جور عامل تعیین کننده و نمایانگر شخصیت یک مرد - خوب و یا بد - محسوب میشد.
پس از مدتی جنیوس هر مرد، نقش حامی و نگهبان او را هم به خود گرفت. همانطور که ژونوی هر زن نیز حامی او بود و او را مثلاً در زمان ورود به خانه بخت یا موقع نخستین نزدیکی جنسی (وی محافظ حلقه و کمربند تازه عروسان بود) و همینطور به خصوص در هنگام وضع حمل و زایمان، محافظت و پشتیبانی میکرد.
بدین ترتیب با هر مردی، یک جنی یا جنیوس بدنیا میآمد و با مرگ او از دنیا میرفت. این جنیوس فقط از طرف فردی که به او تعلق داشت، پرستش میشد ژونو یا جونوی هر زن نیز، صرفاً متعلق به خود آن زن و مورد پرستش او بود و با همان زن بدنیا میآمد و با همو از دنیا میرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,142
Posted: 17 May 2014 00:45
دگردیسیها
جلد نسخه انگلیسی دگردیسیها، معروف به نسخه جرج ساندیس که در سال ۱۶۳۲ انتشار یافت
دگردیسیها (Metamorphoses)، یک روایت شاعرانه لاتین در توصیف تاریخ جهان، از زمان خلقت هستی تا دوران زمامداری خدای گونه ژولیوس سزار میباشد که در طی پانزده کتاب جداگانه و توسط شاعر نامدار رومی اووید و در چارچوب و قالبی اسطوره ای-تاریخی سروده شدهاست. این اثر که تحریر آن در سال ۸ میلادی خاتمه یافتهاست، بعنوان شاهکار عصر طلایی ادبیات لاتین شناخته میشود. دگردیسیها بیشتر از تمامی آثار کلاسیک در طول قرون وسطی، بر فرهنگ غربی تأثیر نهاده و نفوذ آن بر جنبههای مختلف این فرهنگ عمیق بوده و تداوم یافتهاست. این اثر همچنین بعنوان منبع و مرجعی محبوب برای شناخت اساطیر یونانی باقیمانده و طی قرنها، داستانها و افسانههای اوید، اساس و مبنای روایاتی قرار گرفتهاند که البته اغلب با سبکهای معمول در هر دوران، سازگاری حاصل کردهاند.
در حدود سال ۷ میلادی، اووید، شاعر مشهور یونانی، بزرگترین اثر خود یعنی دگردیسیها را [که شامل پانزده کتاب بود]، منتشر کرد. وی در این پانزده کتاب، در وزن شش وتدی دلپذیر، تناسخ معروف جماد، حیوان و انسان، و همینطور خدایان را باز گفت. از آنجا که در افسانههای یونانی و رومی تقریباً هر چیز تغییر صورت میداد، طرح کار به اووید فرصت میداد که تمامی اساطیر قدیم را از ابتدای آفرینش جهان تا به مرحلهٔ به الوهیت رسانیدن قیصر، به رشته نظم درآورد.
برخی از این داستانهای قدیمی که تا قرن پیش در دانشگاههای اروپا و آمریکا تدریس میشدند، عبارت بودند از:
ارابه فائتون، پوراموس و تیسبه، پرسئوس و آندرومده، هتک ناموس پروسرپینا، آرتوسا، مدئا، دایدالوس و ایکاروس، باوکیس و فیلمون، اورفئوس و ائورودیکه، آتلانته، ونوس و آدونیس، و بسیاری اسامی و داستانهای دیگر.
این کتابها گنجینهای بود که دهها هزار شعر و تصویر و مجسمه، موضوع خود را از آن گرفتهاند. اگر کسی هنوز هم مجبور باشد اساطیر قدیم را بخواند، هیچ راهی کم دردسرتر از خواندن این جهان نمای آدمیان و خدایان [یعنی دگردیسیها] نیست. اینها داستانهایی است که با طیبتی به شک آمیخته و تمایلی عاشقانه گفته شده و با هنری چنان شکیبا بافته شدهاست که هیچ وقت گذران صِرفی، هرگز نمیتوانست از عهده آن برآید.
شاعر این کتاب [یعنی همان اوویدوس]، که از کار خود اطمینان داشته، در انتهای این کتاب، نامیرایی و جاویدان بودن خود را اعلام کرده و نوشتهاست:
در همه نسلها، زنده خواهم بود.
- کتاب اول: کیهانزایی، دوران بشریت، گیگانتها، دافنه، یو؛
- کتاب دوم: فائتون، کالیستو، ژوپیتر و اروپا؛
- کتاب سوم: کادموس، آکتائون، اکو و پنتئوس؛
- کتاب چهارم: پوراموس و تیسبه، هرمافرودیتوس و سالماکیس، برساووش و آندرومده.
- کتاب پنجم: فینئاس، هتک ناموس پروسرپینا)=؛
- کتاب ششم: آراخنه، نایوبی، فیلوملا و پروکنه؛
- کتاب هفتم: مدئا، سفالوس و پروکریس؛
- کتاب هشتم: نیسوس و سیلا، دایدالوس و ایکاروس، بائوسیس و فیلمون؛
- کتاب نهم: هراکلس، بایبلیس؛
- کتاب دهم: ائورودیکه، هیاسینث، پیگمالیون، آدونیس، آتالانته، سیپاریسوس؛
- کتاب یازدهم: اورفئوس، میداس، آلکیون و سیایکس؛
- کتاب دوازدهم: ایفیجنئیا، سنتاروس، آشیل؛ آئساکوس
- کتاب سیزدهم: کیسه تروایی، آئنیاس؛
- کتاب چهاردهم: سیلا، آئنیاس، رومولوس؛
- کتاب پانزدهم: فیثاغورث، هیپولیتوس، آئسکولاپیوس، سزار.
اووید در اواخر کتاب دگردیسیها، تجلیلی شیوا از امپراطور آگوستوس کرده بود، زیرا تشخیص داده بود که منبع آرامش و امنیت و تجملی که نسل این شاعر از آن بهره مند بود، همان دولتمردی آگوستوس بود.
در این اثر، اووید تحت عنوان جشن ها، شعر بالنسبه پرهیزکارانهای را در تکریم جشنهای مذهبی رومی به نیمه رسانده بود [که البته با تبعید او ناتمام ماند]. در این منظومه اووید درصدد بود که از سالنامه حماسهای بسازد، چون همان سهولت بیان، لطف الفاظ و جملات، و حتی سرعت و طیبت نقل را، که درباره اساطیر یونانی و عشق رومی به کار برده بود، به کار داستانهای مربوط به آئین قدیم روم و تجلیل از معابد و خدایان آن میزد. وی امیدوار بود که این اثر [یعنی دگردیسیها] را، بعنوان سهمی در اعاده مذهب، بصورت اعتذاریه نسبت به ایمانی که زمانی به آن اهانت کرده بود، به آگوستوس تقدیم دارد.
[با این وجود کتاب دگردیسیها میتواند یکی از علل مهم تبعید اووید باشد]، اووید خود پس از تبعیدش اعلام داشت که بواسطهٔ «یک اشتباه» [که احتمالاً این بود که وی بدون تمایل و رضایت شخصی، ناخودآگاه برخی صحنههای زننده و ناشایست را مشاهده کرده بود و یا اینکه با ژولیا، نوه دختری امپراطور ارتباط عشقی و جنسی پیدا کرده بود!] و همینطور بواسطه آثار و اشعارش مجازات شدهاست. این تصور را این نکته که امپراطور آگوستوس بعد از تبعید اووید، دستور داد آثار اووید و از جمله بخصوص دگردیسیها را از کتابخانهها بردارند، و همچنین اینکه خود اووید، نسخی را که از این اثر خویش داشت، سوزانید، تا حد زیادی تایید میکند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,143
Posted: 17 May 2014 00:47
دی پناتس
دی پناتس یا پناتس یا پنات ها، که گاهی پیات ها نیز خوانده شدهاند، در میان اساطیر رومی بعنوان ساکنان قفسه یا گنجه فروشگاهها و یا نگهبانان کمدها و انباریهای خوراکیهای هر خانواده شناخته میشدند و دارای پیوند و رابطهای نزدیک با لارس یا همان لارها یا لارهها بودند. لارهها، پناتها و وستا با اجاق خانگی در ارتباط بودند و اجاق یا آتشدان خانگی، محل تقدیم نذورات و قربانی به این خدایان یا قربانگاه خاص آنها محسوب میشد. بدین ترتیب لارس، پناتس و وستا، همگی با هم، حامیان و نگهبانان اصلی خانه و خانواده محسوب میشدند.
ویل دورانت از پناتس بعنوان خدایان رومی خانگی و خدایان محافظ آذوقه نام بردهاست.
دی پناتس یا پناتس (مفرد: پنات)، در دین روم باستان، در میان دیهای خانوادگی یا خدایان خانه و خانواده قرار داشتند. این ایزدان رومی، در اغلب موارد در آیینها و مناسک خانگی مورد استمداد و استناد قرار میگرفتند. هنگامی که اعضای هر خانواده رومی مشغول غذا خوردن میشدند، به طور معمول یک لقمه از غذای خویش را به درون آتشی که در اجاق یا آتشدان خانگی منزلشان بود، میانداختند و گفته میشد که این لقمه غذا، برای پناتس انداخته میشود. بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که پناتس (پناتها) با وستا [ایزدبانوی اجاق یا آتشدان خانگی]، و همینطور با لارس (لارها) [ارواح پاسدار خانواده و اموال خانوادگی]، و نیز با جنیوس بزرگ خانواده، در «دنیای کوچک» که دوموس خوانده میشد، همراهی داشتند.
همانند دیگر خدایان خانگی، پناتس یا همان پناتها در عرصه ملی یا عمومی، دارای همتایانی بودند. آیینها و مناسک مذهبی مربوط به خدایان آبا و اجدادی مردم روم، در اصل از لاوینیوم منشاء میگرفت، و آنجا جایی بود که در آن نیز، این ایزدان از نزدیک با وستا مرتبط بودند. بر طبق یک سلسله از افسانههای سنتی مربوط به پناتهای ملی و عمومی، آئنیاس این ایزدان را به عنوان اشیائی مقدس از تروی نجات داد و آنان را به ایتالیا منتقل نمود؛ بدین ترتیب این ایزدان، یا جفتهای مشابه آنها، در نهایت در معبد وستا واقع در فوروم مستقر شدند. بر اساس این قبیل روایات، پناتس بر خلاف لارس یا لارهای هر منطقه، خدایانی قابل حمل میباشند.
شواهد باستان شناسی بدست آمده از لاوینیوم، نشان از تأثیرگذاری و نفوذ تمدن یونانی از ادوار کهن بر این منطقه دارد، و از جمله خود آئنیاس [که از نقشش در انتقال پناتس به روم در بالا سخن گفتیم]، به عنوان پدر ایندیگها مورد پرستش و احترام قرار میگرفت. در آغاز هر سال جدید، ماژیستراتهای رومی [که همان مقامات روحانی و قضات عالیرتبه دادگاههای روم محسوب میشدند]، نخست برای معبد کاپیتولین ژوپیتر در شهر رم قربانی اهدا مینمودند، و سپس به لاوینیوم سفر میکردند تا برای ژوپیتر ایندیگز و همینطور وستا نیز قربانی پیشکش نمایند، و افزون بر اینها دیداری تشریفاتی نیز با پناتس یا همان پناتهای «تروجان» (تروا) داشته باشند.
در تفاسیر واژه شناسانه و موارد مربوط به ریشه لغات، منشاء و ریشه پناتس را باید در اسامی خدایانی جستجو کرد که دارای نقش قیمومت یا سرپرستی بر انبارها و ذخایر آذوقه بودهاند. اساساً لغت پنوس penus در زبان لاتین به بخشی از اندرونی منازل اطلاق میشدهاست که در آنجا که در آن مواد غذایی خانوار، و مواردی همچون شراب، روغن، و دیگر منابع ذخیره و نگهداری میشدهاند. سیسرو در همین ارتباط مکانی را در داخل منازل رومیان شرح دادهاست که آن مکان نیز توسط شاعران پنترالیس نامیده میشدهاست. در قرن دوم میلادی نیز، فستوس که یکی از متخصصان نامدار دستور زبان بوده، از پنوس تعریفی ارائه نمودهاست، که بر طبق آن تعریف، پنوس به «مخفی ترین و مستورترین نقطه یا محل در حرم ایزدبانو وستا اطلاق میشود که توسط پردهها احاطه شدهاست.» ماکروبیوس هم، طی یک گزارش از منظر دینی و مرتبط با الهیات، از وارّو سخن گفته که طی آن به واژه پناتس و مفهوم پنتیوس اشاره شدهاست:
آنان که درحقیقت غور و تفحص کردهاند، با جدیت بیشتری بیان نمودهاند که پناتس یا پناتها، کسانی هستند که از طریق آنان ما در هسته درونی خویش، که پنتیوس باشد، تنفس میکنیم، از طریق آنهاست که ما صاحب بدن هستیم، و از طریق آنهاست که ما دارای یک ذهن منطقی میشویم.
در کنار آتشدان هر خانه رومی، قفسهای قرار داشت که به آن، پنوس میگفتند و خواربار خانه در آنجا نگهداری میشد. این قفسه یا پنوس را خدایان خانواده که پیات نام داشتند، پاسداری میکردند.
ویل دورانت در کتاب عظیم خود، تاریخ تمدن، نام پناتس را جزو اساطیر اتروسکی نیز ذکر میکند و بیان مینماید که پناتس جزو خدایان دوازده گانه اتروسکی محسوب میشدهاند. وی در ارتباط با ویژگیهای پناتس در اتروسک مینویسد:
لارس و پناتس [در میان خدایان دوازده گانه اتروسکی]، به شوخ طبعی شناخته میشدند، مجسمههای کوچک آنها در پرستشگاه نماینده روح کشتزار و خانه بود.
وی در جای دیگر به همراهی و ارتباط پناتس (پناتها) با لارس (لارها) چنین اشاره میکند:
«بر فراز آتشدان[=اجاق] خانههای رومی، تندیسهایی با تاجهایی از گل وجود داشت که نماینده خدایان یا ارواح خانواده بودند. از میان آن خدایان، یکی لارس بود[ند] که کشتزارها، ساختمانها و دارایی خانواده به دست او[کذا، صحیح: آنها] بود و دیگری پناتس یا خدایان درون خانه، که اندوختههای خانواده را در انبارها و گنجهها و طویلهها حفظ میکردند.»
پناتس یا پناتها همچنین میتوانند با تعالی و غلبه و برتری خانوادههای رومی نیز، همراهی داشته باشند، که در این مقام بدانان بعنوان ارواح نیاکان یا ایزدان اجدادی نگریسته میشود. در جوار درب ورودی خانههای رومی، مکان کوچکی به حرم یا معبد اختصاص داده شده بود که به وستا الهه اجاق یا آتشدان خانگی(که به اختصار الهه خانه خوانده میشد)، تعلق داشت. در این حرم یا معبد، مجسمههای کوچکی از پناتس نگاهداری میشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,144
Posted: 17 May 2014 00:49
دیس پاتر
دیس پاتر یا دیسپاتر (به زبان سانسکریت: دیائوس پیتار)، در اساطیر روم یک ایزد از ایزدان رومی دنیای زیرین بود که بعدها با هادس یا پلوتون در یک طبقه گنجانده شد. دیس پاتر در اصل خدای ثروت، خدای باروری و حاصلخیزی زمینهای کشاورزی، خدای معادن و ثروتهای زیرزمینی، در میان خدایان و ارواح عالم اسفل(دنیای زیرین یا عالم اموات) محسوب میشد، که البته بعدها به طور معمول با خدایان رومی پلوتون و اورکوس، برابر و معادل دانسته شد و به یکی از خدایان مهم دنیای زیرین(همان عالم اسفل یا جهان مردگان و اموات) تبدیل گردید.
دیس پاتر معمولاً به صورت مختصر و ساده شده، دیس نیز خوانده میشود(خیلی شبیه به نحوه اطلاق نام دیائوس پیتار در زبان سانسکریت که آن هم به صورت ساده شده دیائوس نیز نامیده میشود). این نام یعنی دیس، از همان زمان بعنوان نامی جایگزین، برای یاد کردن از دنیای زیرین و یا بخشی از دنیای زیرین، تبدیل شدهاست. همچون استفاده از تعبیر دیس در کمدی الهی، که نمونهای از این کاربرد است.
تصویر رمیها از دنیای زیرین و خدایانش اصلاً از اتروسکها گرفته شده و بعدها با اساطیر یونانی در هم آمیخته و اصلاح و تعدیل شده بود. از جمله این خدایان دیس پاتر بود که ثروتمندترین خدایان محسوب میشد.
در ماههای میلادی، فوریه یا فبرووِری یا فبریس، در واقع با نام فبروس که یکی از خدایان باستانی بود، پیوند داشت و در روزگاران بعد با دیس [همان دیس پاتر] و پلوتوی لاتین پیوند یافت.
ویل دورانت احتمال داده که حتی نام یوپیتر(ژوپیتر) نیز، شکل مسخ شدهای از دیسپیتر یا دیوسپاتر، خدای آسمان بوده باشد و از این جهت دیس پیتر یا دیوسپاتر را بتوان نام دیگر یوپیتر دانست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,145
Posted: 17 May 2014 00:55
رموس و رمولوس
رموس و رمولوس در حال شیر خوردن از پستان مادهگرگ؛ در سوی چپ نگارهٔ رئا سیلویا دیده میشود. تابلو رُمُلو و رمو اثر پتر پاول روبنز
رُمولوس و رِموس (به لاتین: Romulus - Remus) برپایهٔ اسطورههای رومی دو برادر بنیادگذار شهر رم بودند.
پدر این دو نومیتر برادر آمولیوس و پادشاه آلبا لونگا بود. این دو از کوچندگان شهر ویرانشدهٔ تروا بودند. آمولیوس نومیتر را میکشد و رئا سیلویا را ناچار میکند که راه رهبانیت را بپذیرد تا بدین سان همسری نگزیند و فرزندی که شایستهٔ پادشاهیاست از او نزاید. ولی مارس خدای جنگ شیفتهٔ رئا سیلویا شد و با او گرد آمد. رئا باردار شده و برادر شوهرش آمولیوس از این موضوع آگاه می شود و رئا سیلویا را به زندان می افکند تا زمان زایمانش فرا رسد. او دو پسر دوقلو می زاید به نامها رموس و رمولیوس. آمولیوس خشمگین شده، رئا را زنده به گور کرده و دو پسر خردسال دوقلویش -رمولوس و رموس- را به رود تیبر می سپارد. دو برادر از خیزاب خروشان رهایی مییابند و به کرانهٔ رود میرسند. مادهگرگی (گرگ کاپیتول) بدانها شیر میدهد. این دو بزرگ میشوند و آمولیوس عموی خود و کشندهٔ پدرشان را نابود میکنند. سپس برفراز تپهٔ پالاسیوم شهر رم را پیمینهند و رمولوس نخستین شاه رم میگردد.
رمولوس پس از چندی برادرش را به دلیل گذر از قانون میکشد و خود نیز در توفانی سخت درمیگذرد.
فئودور پتروویچ کوروفکین، در کتاب «تاریخ روم باستان» روایت سرراست تر و ساده تری از «افسانهٔ پیدایش شهر روم» که همان افسانه «رومولو و رما» می باشد، دارد:
زمانی دراز بعد از پیدایش شهر روم[=رُم]، افسانه ای بوجود آمد مبنی بر اینکه این شهر چگونه و بوسیلهٔ چه کسی ساخته شده است. بر طبق این افسانه، سزار یکی از شهرهای لاتینی دستور داد فرزندان خواهرزاده اش، یعنی رومولو و رِما را به رودخانهٔ تیبر افکنند. زیرا از این می ترسید که این دو چون بزرگ شوند، وی را از تخت به زیر آورند.
کودکان در نقطهٔ کم آبی از رودخانه فروافتادند و ماده گرگی آنها را نجات داد. گرگ با شیر خود ایشان را سیر می کرد تا زنده بمانند. سپس چوپانی آن دو کودک را یافت و به خانه بُرد و بزرگشان نمود.
برادران که بزرگ شدند، به جان یکدیگر افتادند. رومولو، رما را کشت و سپس شهر روم را در همانجایی که چوپان ایشان را یافته بود، بنا کرد. سپس آن را به یاد برادر مقتولش(رِما یا همان رموس)، روم نامید و خود سزار این شهر شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,146
Posted: 17 May 2014 00:58
روما
روما یا رومه در اساطیر روم و در دین سنتی رومیان، ایزدبانو یا الههای بود که تجسم انسانی شهر رم و در سطح وسیع تر تجسم دولت روم محسوب میشد و به عبارت دیگر الهه شهر رم و یا الهه حامی امپراطوری روم بود. تصویر این ایزدبانو بر پایههای ستون معروف به آنتونیوس پیوس درج شدهاست.
به روایت پیر گریمال، واژه روما به معنی نیرو و توان است و آنطور که پارهای از نویسندگان نوشتهاند، روما بانوی قهرمانی بود که نام او را بر شهر رم نهادند.
بنا به روایتی مشهور، روما یا رومه از اسیران تروائی بود که همراه اولیس و انه پس از عبور از سرزمین مولوسه در ایلیری به ساحل تیبر راه یافت. کشتی اولیس را توفانی بدین ساحل افکنده و اسیران از این سرگردانی بسیار خسته بودند. روما اسیران را تحریک کرد کشتی را آتش بزنند و با این کار سفر آنان پایان یافت. این مسافران در پالاتن ساکن و شهر آنان چندان توسعه یافت که برای ابراز حقشناسی به بزرگداشت روما پرداختند.
مهاجرین تروا پس از آن که سرزمین آیندهٔ رم را تسخیر کردند، روما معبدی به افتخار فیدس در پالاتن و در محلی که بعدها رم در آن پدید آمد، بنا کرد و به همین جهت شهری را که در آن مکان ایجاد شد، به یاد روما یا رومه، رم نامیدند.
در روایتی، روما دختر اسکانی [یا همان: آسکوینه] و نوه انه معرفی شده، امّا در روایتی دیگر، روما را نه دختر اسکانی، بلکه همسر وی دانستهاند و گفتهاند که وی دختر تلف [همان تلفوس] و نوه هراکلس بودهاست.
باز در روایتی دیگر، روما، دختر تلماک و خواهر لاتینوس معرفی شدهاست. همچنین در روایتی دیگر که با داستانهای تروایی پیوندی ندارد، روما دختر اواندر یا دختر ایتالوس و لئوکاریا دانسته شدهاست.
سرانجام، بر مبنای روایتی دیگر، گروهی معتقد بودند که روما پیشگوئی بود که به اواندر دستور داد شهر پالاتن را که هستهٔ اصلی رم بود، بنا نهد.
ویل دورانت از روما با عنوان الهه شهر رم نام بردهاست. وی همچنین از بازیها و مسابقات قهرمانی بزرگی نام میبرد که هیجان انگیزترین وقایع زندگی سالانه رومی بودهاند و عمدتاً در مواقع صلح برپا میشدهاند و از جمله این مسابقات و بازیها به «مسابقات روم» اشاره میکند که به افتخار شهر و الهه آن، روما برگزار میشدهاند.
ویل دورانت در فرازهایی دیگر از کتاب مشهور خویش، تاریخ تمدن به روما و آیینهای پرستش او در روم باستان اشاره میکند. وی از جمله ضمن اشاره به احیای کیش قدیم رومیان توسط آگوستوس و جانشینانش، مینویسد:
...[با اقدامات آگوستوس و جانشینانش]، مذهب قدیم هنوز نیرومند مینمود و خدایان جدید مانند آنونا (ذخیره غذا) [همان آنوناریا که الهه جمعآوری غلات و حبوبات بود]، خلق میکرد. [این اقدامات] در پرستش فورتونا و روما، حیاتی تازه دمید و از قانون نظم و جبر، با حدّت پشتیبانی میکرد.
ویل دورانت همچنین در فرازی دیگر از نوشته خویش، از تحمل و رواداری دولت روم نسبت به کیشهای اجنبی و جدید سخن میگوید و اشاره میکند که در مقابل این تحمل و رواداری، حاکمان و زمامداران روم از هر مذهب جدیدی میخواستند که نسبت به سایر ادیان رواداری از نوع رواداری حکومت نسبت به خود ایشان داشته باشند و در مناسک خود، نسبت به روح امپراطور و همینطور نسبت به الهه شهر رم، که روما نام داشت، کرنشی بکنند که نشان وفاداری آنان نسبت به دولت باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,147
Posted: 17 May 2014 17:43
ژانوس
در اساطیر رومی، ژانوس یا یانوس، خدای دروازهها، دربها، گذرگاهها و مسیرهای ورودی، و همینطور خدای آغازها و پایانها بود. برجستهترین میراث باقی مانده از ژانوس در فرهنگ مدرن، همنام او یعنی ماه ژانویه میباشد که ماه نخست سال میباشد. دلیل این نامگذاری این است که از طرفی هر سال جدید، با این ماه آغاز میشود و از طرف دیگر، سال گذشته با این ماه خاتمه مییابد. ژانوس اغلب با دو چهره و یا دو سر به تصویر کشیده میشود که از این دو سر، یکی به روبرو و دیگری در جهت مخالف آن، یعنی به پشت سر نگاه میکند. اعتقاد بر این است که این دو سر به آینده و گذشته مینگرند.
ژانوس خدای دروازهها بود و نخستین ماه سال، یعنی ژانویه، نام خود را از این ایزد گرفتهاست. ژانوس نه تنها خدای دروازهها، به شمار میآمد، بلکه خود نیز دروازهای بود. در فوروم یا میدان عمومی رم، دروازهای بود که دیواری نداشت و هیچ گاه گشوده نمیشد. این دروازه، ژانوس نام داشت و همانند سنگهای مقدس آتش زنه معبد ژوپیتر به نظر میرسید و از همین دروازه بود که ژانوس، خدای دروازهها، بر همهٔ دروازهها فرمان میراند و در این مسیر پاسدار در ِخانههای رم نیز بود.
به نظر میرسد که ژانوس (یانوس) تنها خدای کاملا رمی باشد و گفته میشد آئین پرستش او که قبل از پیدایش رم، یک آیین کوچک و کم اهمیت محلی بوده، توسط خود رمولوس [بنیانگذار افسانهای شهر رم]، در شهر جدید معرفی و متداول شده بود.
ژانوس ایزد آغازها یا شروع به کارها بود. او بر درها و دروازهها و راههای ورودی نظارت داشت و همینطور هم بر اولین ساعت روز، اولین روز ماه و اولین ماه سال (ژانویه). او همچون مردی با دو سر، که به جهتهای مخالف هم مینگرند، نشان داده میشد و نمادهای او عبارت بودند از: دسته کلیدها و یک چوبدستی دربانی.
ایانوس جمینوس یا دروازهٔ رو به شمال شرق، در محلهای تجمع یا میدانهای رمی (فوروم) که به ژانوس اختصاص داشت، در زمان صلح (فقط چهار مرتبه تا قبل از عصر مسیحیت) بسته بود و در زمان جنگ باز میشد.
ژانوس از کهنترین خدایان رومی بود که غالبا او را با دو چهره، یکی چهره متمایل به روبرو و دیگری سیمای متمایل به پشت سر، تویر میکردند. روایتهای مربوط بدین خدا همه رومی بودند و با خاستگاه شهر، پیوند داشتند. در افسانهها، ژانوس ساکن رم بود و گفته میشد که وی دیرگاهی با کامس، شهریار افسانهای که از او تنها نامی در دست است، بر رم فرمان میراندند.
در روایتی دیگر، ژانوس بیگانهای از مردمان تسالی بود که به رم تبعید شد و با اقبال کامس در شهریاری، با او همداستان شد و بر فراز تپهای که ژانیکول نام داشت، شهری بنا نهاد. در این روایت ژانوس همراه همسر خود، کامیس یا کاماسن به رم آمد و یکی از فرزندان او، تیبر نام داشت. ژانوس پس از مرگ کامس، به تنهایی بر لاسیوم فرمان راند.
در روایتی، ژانوس پس از رانده شدن ساتورن، پسر ژوپیتر از یونان او را به گرمی پذیرفت و به هنگامی که ژانوس بر ژانیکول فرمان میراند، شهریاری منطقهای در ارتفاعات کاپیتول به ساتورن واگذار شد.
در بسیاری از روایتها، بسیاری از پیشرفتهای عصر زرین و درستکاری، فراوانی، صلح پایدار و جز آن را به ژانوس نسبت میدادند. از جمله در این روایتها، ژانوس برای سفر از تسالی به ایتالیا از قایق بهره جست و هم از آن زمان به بعد، کاربرد قایق رواج یافت.
در روایتی دیگر، کاربرد سکه نیز از ابداعات ژانوس شمرده شدهاست و این بدان دلیل است که در برخی از سکههای کهن مفرغی، در یک سوی سکه تصویر ژانوس و در جانب دیگر آن، دماغهٔ یک کشتی دیده میشود.
ژانوس، و در روایتی ساتورن، برای نخستین بار مردم لاسیوم را با تمدن و شهروندی آشنا ساخت.
بدین روایت ژانوس پس از مرگ به مقام خدایی راه یافت و ازین پس، خاستگاه اسطورههایی شد که با روایتهای پیشین، پیوندی نداشت.
در یکی از روایات کهن نقل شده که ژانوس، با معجزهای رم را از تهاجم سابینها نجات داد و زمانی که رومولوس و یاران او زنان سابین را ربودند، تاتیوس و تیتوس و سابینها به شهر تاختند و در شبیخونی دختر نگهبان کاپیتول، یعنی تارپیا، شهر را به سابینها تسلیم کرد. در این روایت، هنگامی که سابینها (سابن) با بالا رفتن از بلندای کاپیتول، نزدیک بود که مدافعان را شکست دهند، به ناگاه به فرمان ژانوس، چشمه آب گرمی رو در روی آنان فوران میکند و سربازان سابین وحشت زده میگریزند و چنین بود که به یاد این اعجاز، درب معبد ژانوس، همیشه در طی جنگها گشوده میشد تا ژانوس بتواند هر دم که ضروری بود، به یاری رومیان بشتابد و فقط درب معبد، به هنگام صلح بسته بود.
بر اساس برخی روایات، ژانوس با خدابانویی به نام ژوتورن، که چشمه و رواق او در نزدیکی معبد ژانوس در فوروم قرار داشت، ازدواج کرد. از این ازدواج پسری زاده شد که همانا، فونس یا فونتوس، خدای چشمهها بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,148
Posted: 17 May 2014 17:56
ژوپیتر
ژوپیتر و تتیس، اثری از جان اینگرس، ۱۸۱۱ میلادی.
در اساطیر رومی، ژوپیتر یا ژُو یا ژووه، خدای خدایان یا پادشاه خدایان بود. همینطور وی، خدای آسمان و خدای آذرخشهای آسمانی (خدای رعد) محسوب میشد. همسان و معادل او در پانتئون خدایان یونان، زئوس بود. او را یوپیتر یا آیوپ پیتر یا دیِزپیتر نیز نامیدهاند و همچنین از او با عنوان اپتیموس ماگزیموس به معنای «بهترین و بزرگترین پدرخدا» نیز نام بردهاند و او را به عنوان ایزد پشتیبان روم باستان ستودهاند، خدایی که فرمانروایی او بر مبنای قوانین و نظم اجتماعی بنا شده بود. او خدایی بود که به همراه خواهر/همسر خود، ژونو، بر سهگانه یا تریاد کاپیتولین ریاست میکرد.
ژوپیتر همچنین پدر ایزد مارس بهشمار میآمد و این فرزند از ازدواج او با ژونو متولد شده بود. براین اساس، ژوپیتر پدربزرگ رموس و رومولوس که بنیانگذاران افسانهای رم بودند، به شمار میآمد. ژوپیتر در دین رم باستان مورد پرستش و احترام قرار داشت و هنوز هم در آیین نئوپاگانیسم رومی، پرستش میشود. او همراه با برادران خویش، نپتون و پلوتو، فرزندان ساتورن، بهشمار میآمدند. او همچنین برادر/شوهر سرس (دختر ساتورن و مادر پروسرپینا)، برادر وریتاس (دختر ساتورن) و پدر مرکوری به شمار میآمد.
توجه شود که در متن فوق، تقریباً تمامی نامهایی که بعدها بر روی سیارههای منظومه خورشیدی نهاده شدند، مورد اشاره قرار گرفتهاند. از جمله: ژوپیتر (هرمز)، مارس (بهرام)، ساتورن (کیوان)، نپتون (نپتون)، پلوتو (پلوتون)، مرکوری (تیر).
نام ژوپیتر از ریشه نیا-هندواروپایی *dyeu-peter است که بخش نخست آن dyeu همریشه با دیو در فارسی و به معنی ایزد است و بخش دوم peter همریشه و هممعنی با پدر در فارسی است. بر این پایه، ژوپیتر (دیوپدر) به معنای پدر ایزدی و پدر آسمانی است.
نام ایزد دیوس پیتا (Dyaus Pita) در سانسکریت و زئوس یونانی نیز از همین ریشه (با معنی دیوپدر) است.
به هنگام قدرت یافتن امپراتوری رم، ژوپیتر نیز، همپای همتای یونانی خویش، زئوس، به شکوهمندترین جایگاه خویش دست یافت. با این همه ژوپیتر در مقایسه با زئوس از خاستگاهی فروپایهتر برخوردار بود و همانند نخستین رومیها از لاتیوم [از شهرهای جنوب غربی رم] منشاء گرفته بود. نیایشگاه ژوپیتر در جائی قرار داشت که اکنون در جانب شرقی دریاچه آلبانو و در مونته کاوو واقع است و نزدیک محل ایجاد کاخ تابستانی پاپ قرار میگیرد. البته اکنون از این پرستشگاه اثری بر جای نمانده و جای آن را دیر زنان راهب و جایگاه فرستنده تلویزیون رم گرفتهاست.
ژوپیتر، خدای بزرگ [و خدای خدایان] بود و در گذر زمان به ایزد برتر کنفدراسیون چهل و نه شهر لاتین مبدل گشت و نیایشگاه او جایگاه برگزاری جشنهای بهاری و خزانی شد.
ژوپیتر یا یوپیتر یا ژوه یا یووه، خدای بزرگ و برترین خدا در پانتئون یا مجمع خدایان رمی بود. احتمالاً او در اصل، یک خدای اتروسکی بود [اتروسکیها از اقوام کهن ایتالیا به شمار میآمدند]، اما نام او و جنبههای اصلی شخصیتش، شباهت و همسانی بسیار نزدیکی با زئوس یونانی نشان میدهد.او خدای آسمان به شمار میآمد، و در این نقش همان ژوپیتر لوستیوس یا آورندهٔ روشنایی بود و ایامی که ماه در آسمان کامل بود، یعنی ایام ایدس [روزهای مقدس و خجسته در گاهشماری رم باستان]، به او اختصاص داشت. او همچون زئوس با باران و رعد و برق در ارتباط بود و در قدیمیترین پرستشگاه او در رم یک لاپیدس سیالیسس [سنگ سیسیل یا چخماق] بود که باور داشتند شکل سنگشدهٔ آذرخشهای اوست. در سرتاسر ایتالیا بر قلهٔ مکانهای مرتفع و در جاهایی که مورد اصابت صاعقه قرار گرفته بود، پرستشگاههای برای بزرگداشت او ساخته بودند.
ژوپیتر در کاپیتول به چند هیأت متفاوت نیایش میشد:
ژوپیتر فِرتریوس یا ژوپیتر پیروز، کهنترین هیأت مورد پرستش ژوپیتر بود. میگویند رمولوس بعد از شکست سابین، شهریار اکرون، بسیاری از سلاحها و غنایمی را که بدست آورده بود، به معبد ژوپیتر هدیه داد.
ژوپیتر در نقش خدای تندر و صاعقه، ژوپیتر الیسیوس یا ژوپیتر الیشیوش نام داشت. این نام از فعل elicere به معنی جذب کردن و فروکشیدن گرفته شدهاست. ژوپیتر در این هیأت است که آذرخش را از آسمان فرومیفرستد و جادوگران با یاری او، تندر را هدایت میکنند. از همین دورهاست که عنوان خدای جل و علا یا همان: Peo Optium (D.O.M) Maximo به وی داده میشود. این عنوان [که همان اپتیموس ماگزیموس می باشد] بعدها به آیین مسیح نیز راه مییابد. پرستش این هیأت از ژوپیتر، کیشی بود که در کوئیرینال رواج داشت و با نیایش ژونو و مینرو همراه بود.
یکی از پرستشگاههای ژوپیتر که بنای آن به رومولوس نسبت داده میشد، در جنوب فوروم و جایی که طاق تیتوس در آنجا قرار دارد، بنا شده بود. این پرستشگاه به ژوپیتر استاتور یا ژوپیتر بازدارنده اختصاص داشت و این نام از آنجا منشاء میگیرد که ژوپیتر در پاسخ به نیایش رومولوس به درگاه او، رومنها را از فرار در برابر سابینها باز داشت و در این نبرد پیروز شد.
ژوپیتر در نقش خدای آسمان، همان ژوپیتر لوستیوس یا آورندهٔ روشنایی بود و ایامی که ماه در آسمان کامل بود، یعنی ایام ایدس [روزهای مقدس و متبرک در تقویم رم باستان]، به او اختصاص داشت.
ژوپیتر در ترکیب با نقش همسران خویش، یعنی ژونو و مینرو، ژوپیتر ژونو و مینرو نیز نام گرفتهاست.
ژوپیتر در تحولات نقش خویش و بویژه در همانندی با زئوس در گذر زمان به ژوپیتر اعظم تبدیل گردید.
ژوپیتر فقط یک الوهیت محافظ و پشتیبان قوم نبود، بلکه حافظ و نگهبان اخلاقیات عمومی و ناظر و ضامن سوگندها، قراردادها، عهدنامههای اتحاد و جنگها بود. همچنین وظایف اخلاقی و دینی شهروندان نسبت به خدایان، کشور و خانواده هایشان به او مربوط می شد. جشن تقدیس او هر ساله در سیزدهم سپتامبر یعنی همان روزی که کنسولهای جمهوری رم، رسماً آغاز به کار می کردند، برپا می شد.
او بعدها به ایزد پشتیبان امپراتوران تبدیل شد و به همین عنوان، در سرتاسر امپراطوری رم مورد پرستش قرار گرفت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,149
Posted: 17 May 2014 18:01
ساتورن
ساتورن (به لاتین: ساتورنوس) از خدایان بزرگ روم بود که خدای کشاورزی و برداشت محصول به شمار میآمد، و دوران سلطنت و فرمانروایی او، توسط جمع زیادی از نویسندگان رومی، به عنوان عصر طلایی وفور و برکت و فراوانی و صلح توصیف شدهاست. در دوران قرون وسطی وی به عنوان خدای رومی رقص، کشاورزی، عدالت و اقتدار، شناخته میشد. ساتورن در حالیکه ابزاری به شکل داس در دست چپ خود و یک دسته گندم در دست راست خویش دارد، به تصویر کشیده شدهاست. مادر او تررا و پدرش کائلوس بود. وی در عصر کلاسیک با کرونوس، ایزد معروف یونانی، یکی شناخته شده و در نتیجه اسطورهشناسی مربوط به این دو تن از خدایان، به طور معمول با یکدیگر اختلاط حاصل کردهاست.
همسر ساتورن، اوپس بود که برابر رومی رئا به شمار میآمد. ساتورن همچنین در میان سایر خدایان، پدر سرس، ژوپیتر، وریتاس، پلوتو و نپتون، محسوب میشد. ساتورن معبدی در میدان اصلی یا فوروم رم داشت که مشتمل بر خزانه داری سلطنتی بود. ساتورن هم با سیاره زحل که ساتورن نیز خوانده میشود، و هم با روز شنبه یا همان Saturday، که به زبان لاتینی dies Saturni، یا روز ساتورن نامیده میشود، همنام است.
ساتورن اغلب با کرونوس یونانی همسان شناخته شدهاست. در کتاب تئوگونیا یا همان تبارنامه خدایان که اثر هزیود است، شرحی اساطیری از نحوهٔ آفرینش جهان و به قدرت رسیدن زئوس [بعنوان خدای خدایان] ذکر شدهاست که بر اساس آن، کرونوس به عنوان فرزند اورانوس (که معادل یونانی کالئوس، خدای رومی میباشد)، بعنوان آسمان شناسانده شده و گایا (که معادل یونانی تررا میباشد)، نماد زمین معرفی شدهاست.
هسیود، از نخستین شاعران شورانگیز (راپسودی سرای) یونانی است که سرودههای خویش را در حال دوره گردی میسرود، و احتمالاً در حدود سالهای ۷۰۰ پیش از میلاد مسیح زندگی میکرد. او مینویسد که کرونوس، ضمن اخته کردن و سرنگون ساختن پدرش، اورانوس، قدرت را قبضه نمود. با این حال، این موضوع نیز پیشگویی شده بود که یک روز پسری از پسران کرونوس وی را سرنگون خواهد ساخت و قدرت را بدست خواهد گرفت، و در نتیجه کرونوس تمامی فرزندان خود را، به محض بدنیا آمدن آنها، میبلعید تا از آنچه پیشگویی شده بود، جلوگیری نماید. همسر کرونوس که رئا نام داشت (و اغلب با اوپس، الهه رومی یکسان معرفی میشود)، ششمین فرزند خود یعنی همان زئوس را، در جزیره کرت مخفی کرد و به جای او، قطعه سنگ بزرگی را در پارچه قنداقی پیچید و به کرونوس سپرد؛ کرونوس بی درنگ آن را نیز بلعید. [در نتیجه زئوس زنده ماند]، زئوس بعد از آن که کرونوس و سایر تیتانها را سرنگون نمود، به فرمانروای جدید و اعلای هستی و کیهان و کائنات تبدیل گردید.
در سنتها و آداب و رسوم رومی، و در خاطرات باقیمانده از مردان عصر طلایی، در روزگاران اسطورهای که ساتورن بر جهان حکم میراند، جشن بزرگی به نام ساتورنالیا یا جشن ساتورن یا جشن خدای زحل، در طول ماههای زمستان و در حوالی زمان انقلاب زمستانی برگزار میشد. مدت زمان برگزاری این جشن، در اصل فقط طی یک روز طولانی، و معمولاً در روز ۱۷ دسامبر بود، اما بعدها این جشن، برای زمانی حدود یک هفته به طول میانجامید. در طی ساتورنالیا (جشن خدای زحل)، نقش ارباب و برده، معکوس میشد، از محدودیتهای اخلاقی کاسته میگردید، و اصول و قواعد آداب معاشرت نادیده گرفته میشدند. تصور میشود که از میان جشنوارههای کهن، جشن ساتورنالیا و لوپرکالیا را بتوان ریشه و سرمنشاء سال کارناوال دانست.
ساتورن یک خدای کهن کشاورزی در رابطه با کاشت بذرها و فراوانی محصول بود. نام او شاید از ساتر به معنای برزگر، یا ساتور به معنای انباشته یا کنده کاری شده ریشه گرفته باشد.
در دورانهای اولیه، همسر آیینی او، ایزدبانوی آتش، لوآ یا همان لوئس، به معنای آفت یا نابودی بود و بعدها وقتی به دلایل نه چندان مشخص و روشنی با کرونوس همسان شناخته شد، او را با رئا که همان الوهیت زمین بود، پیوند دادند.
پرستشگاه ساتورن در تپه کاپیتول قرار داشت و خزانه کشور و نیز بیرقها و نشانهای لژیونها، هنگامیکه در جنگ نبودند، در آنجا نگهداری میشد. دور پاهای مجسمه آن ایزد، نوارهای پشمین پیچیده بودند تا مانع از فرار او شوند. یک جنبهٔ غیرعادی آیین پرستش ساتورن این بود که پرستندگان با سر برهنه و بدون پوشش سر برای او قربانی میکردند.
ساتورنالیا بزرگترین جشن مربوط به این ایزد (ساتورن) بود که در ماه دسامبر برگزار میشد.
ساتورن از ایزدان کهن ایتالیایی بود که بعدها با کرونوس یکی شد. قلمرو فرمانروایی این خدا در لاینوم بود و او را از خدایان عصر طلایی میپنداشتند. در منطقه پونیک نیز، ساتورن را با بعل که یکی از خدایان اساطیری خاور نزدیک بود، یکی میدانستند.
در روایتی از روایات کهن آمدهاست که ساتورن پسر ژوپیتر از یونان رانده شد و ژانوس پس از رانده شدن ساتورن از یونان او را به گرمی پذیرفت و به هنگامی که ژانوس بر ژانیکول فرمان میراند، شهریاری منطقهای در ارتفاعات کاپیتول را به ساتورن واگذار نمود.
مراسم جشن و رقص سالی، یا رقص پر جست و خیز کاهنان، که در حقیقت رسم جنگی گروه مذهبی رومی بود، نه فقط با مارس، خدای جنگ، که با ساتورن، خدای کشت و زرع نیز پیوند داشت.
ساتورن معمولاً با یک داس و یا با خوشههای گندم به تصویر کشیده میشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,150
Posted: 17 May 2014 18:04
ساتورنالیا
ساتورنالیا یا جشن ساتورن یا جشن خدای زحل، جشنواره ای در روم باستان بود که به افتخار ساتورن برگزار میشد.
در سنتها و آداب و رسوم رومی، و در خاطرات باقیمانده از دوران موسوم به عصر طلایی، در روزگاران اسطورهای که ساتورن بر جهان حکم میراند، جشن بزرگی به نام ساتورنالیا یا جشن ساتورن یا جشن خدای زحل، در طول ماههای زمستان و در حوالی زمان انقلاب زمستانی برگزار میشد. مدت زمان برگزاری این جشن، در اصل فقط طی یک روز طولانی، و معمولاً در روز ۱۷ دسامبر بود، اما بعدها این جشن، برای زمانی حدود یک هفته به طول میانجامید. در طی ساتورنالیا (جشن خدای زحل)، نقش ارباب و برده، معکوس میشد، از محدودیتهای اخلاقی کاسته میگردید، و اصول و قواعد آداب معاشرت نادیده گرفته میشدند. تصور میشود که از میان جشنوارههای کهن، جشن ساتورنالیا و لوپرکالیا را بتوان ریشه و سرمنشاء سال کارناوال دانست.
ساتورنالیا بزرگترین جشن مربوط به ساتورن، خدای کهن کشاورزی بود که در ماه دسامبر برگزار میشد و احتمالاً با کشت زمستانه در ارتباط بود. این جشن که در اصل یک جشن روستایی بود، به تدریج در شهرها هم رواج زیادی پیدا کرد و طول مدت آن را تکمیل کرده، به هفت روز رساندند. در این مدت، همه کسب و کارهای دولتی و خصوصی به کلی تعطیل بود. محاکم قضایی و مدارس بسته میشد و احکام مجازات مجرمین و فعالیتهای نظامی به حالت تعلیق درمی آمد و به بعد موکول میشد. غلامان و بردگان موقتاً آزاد میشدند و اجازه داشتند هر کاری که دلشان میخواهد بکنند و هرچه بخواهند، بگویند.
هدایایی، خصوصاً عروسکهای سفالی یا مومی رد و بدل میشد و شهروندان همه روز را بر سر میز ضیافت مینشستند و میخوردند و مینوشیدند. رسم برگزیدن یک شاه دروغین برای یک روز، (که در طی این جشن به انجام میرسید)، رسمی بود که احتمالاً از یونان یا شرق نزدیک گرفته شده بود.
شبیه رسم اخیر در پیشینه ایران نیز، با عناوینی همچون میر نوروزی سابقه دارد.
با به پایان رسیدن کشت پاییزی در هفدهم دسامبر، جشن ساتورنالیا که با ساتورن به معنی کشتن پیوند داشت، برپا و دو روز پیش از این، یعنی در پانزدهم دسامبر، جشن کانسوالیای دوم و دو روز بعد از ساتورنالیا، در نوزدهم دسامبر جشن اوپالیا انجام میگرفت.
ساتورنالیا جمع ساتورن است و این جشن و اکثر جشنهای شبیه آن با کار کشاورزی پیوند داشتهاند و کاربرد آنها، مزید بر جامعههای روستایی در شهرهایی است که تا پایان جمهوری بر واردات غلات متکی بودند. این جشن تا پایان دوره چند خدایی، بعنوان جشن شاد زمستانی ادامه یافت.
مسیحیان امروزه فراموش کردهاند که جشن کریسمس، در واقع همان تداوم جشن ساتورنالیا است و کریسمس را [به خطا] با تولد عیسی مسیح در بیت اللحم پیوند میدهند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7