ارسالها: 23330
#1,281
Posted: 26 May 2014 16:58
مقالات متفرقه
دین در روم باستان
رومیان قدیم آئینی ساده و بدوی داشتند . خدای دیانا که معبدش در کنار دریاچه نمی در کوههای آلبان در نزدیکی شهر روم قرار داشت، معبود تمام لاتینها بود و همه قبایل و عشایر آن قوم در هنگام اعیاد سالیانه به آنجا رو آورده و ژوپیتر خدای قدیم و رب الارباب را می پرستیده اند ولی بعدها دیانا الاهه مخصوص سکنه شهر روم شد. او خدائی مونث بود شبیه به خدای آرتمیس در نزد یونانیان ، که الاهه قمر است و خدای شکارها و جنگلها و دختر زئوس. زنها دیانا را به خصوص بیشتر پرستش می کرده اند و معتقد بوده اند که او را شوهری است موسوم به ویربیوس . در رأس معبد دیانا همیشه کشیشی قرار داشته است که ثروتی هنگفت از تحف و هدایای تقدیمی زائرین اندوخته بود.یکی از اعمال دینی رومیان صرف خوراکی مقدس بود که با آتش مقدس پخته می شد و خدای آتش در آن سهم داشت. تهیه این غذا و صرف آن طبق آئینهای معینی بود .
مذهب رومیهای باستانی به دین نوما معروف است و آن نوعی از آنیمیزم بدوی می باشد و بسیار نزدیک به عقائد سحر و تابوئیزم و مشتمل بریک رشته اوراد و افسونها و تابوها و غیبگوئی ها . نوما یعنی روح که برای هر چیز ، از آدمی و نبات و جانور و جماد و چشمه سار و رودخانه و اجاق و غیره وجود روحی را تصور می کرده اند. بعضی از آنها ارواح طیبه و خیر و بعضی خبیثه و شریر بوده اند. این ارواح که بعدها جنبه الوهیت پیدا کردند طبیعت مبهم و نامشخصی داشته اند ولی بعدها شخصیت انفرادی پیدا کردند و برای آنها صورتی انسانی یا غیر انسانی قائل نشده و یا ترویج و زاد و ولد نداشته ، برخلاف یونانیان ، در میتولوژی روم ، برای آنها افسانه ها و اساطیری نتراشیده بودند. در اساطیر رومیان قدیم پرستش پهلوانان دیده نمی شود و از قصه خلقت عالم و زندگی بعد از مرگ سخنی در میان نیست و از خدایان خود شبحی مشخص در ذهن خود تصور نمی کرده اند ، تا آنرا بر روی احجار و یا ظروف نقش کنند ، و این صور ذهنی موهوم برای پیکر و شکل خدایان در ازمنه بعد به تقلید اتروسکانها و یونانیها در آنها پیدا شد.
رومیان باستانی مردمانی شهر نشین و زارع و در همان حال جنگجو بوده اند جز خانه و مزرعه جایگاهی و جز توالد و تناسل و انبات محصولات کاری نداشته اند ، از این رو برای هر یک از جزئیات امور مربوط به این امور روحی را موثر می دانسته اند . و در رأس همه آنها بزگترین خدایان یعنی ژوپیتر قرار داشته که آب بارن و نور آفتاب همه در دست او بود.که در اساطیر رومیان ژوپیتر خدای خدایان است.بعد از آنکه دولت روم تشکیل شد و سازمانهای اجتماعی در زمان امپراطوری روم نضج یافت دین رومیان به شکلی منظم و مرتب در آمد . ارواح صورت خدایان گرفتند و برای هر یک از آنها دسته کشیش ها و کهنه خاصی معین شدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,282
Posted: 26 May 2014 17:03
آتش نزد مردم روم باستان
مردم یونان و روم باستان اندیشههای خرافی بسیاری داشتند، در کتاب 'تمدن پیشین' در این باره اینگونه میخوانیم:
"هر یک از مردم یونانی و روم را در خانواده پرستشگاهی بود و بر آن پرستشگاه اندک آتشی میان خاکستر میدرخشید. صاحبخانه موظف بود که آن آتش را شب و روز روشن نگاه دارد. هر شب اخگرها خاکستر میافشاندند که تا بامداد نمیرد و بامدادان نخستین کار، تیز کردن آتش بود.
آن آتش خاموش نمیشد مگر زمانی که تمام افراد خانواده هلاک شده باشند ... این آتش در نظر آنان مقام خدایی داشت، چنانکه آنرا میپرستیدند و دعا میکردند که انسان را از نعمتهای سه گانه سلامتی، توانگری و نیکبختی که آرزوی دیرینه بشر است برخوردادر سازد."
همچنین در قسمتی از کتاب 'تاریخ کهنترین ملل باستانی پیش از اسلام' راجع به مضمون یکی از دعاهای این مردم میخوانیم:
"ای آتش جاودان زیبا که پیوسته روشنی و روزی ما از خوان نعمت توست، سعادت و خوبی از ما دریغ مدار، هدایای ما را به نیکی بپذیر و در عوض با صحبت و نیکبختی ما را شیرین کام ساز."
در قسمت دیگری از همین کتاب ذکر راجع به صحبت مادری بهنگام مرگ میخوانیم:
"معبود من ... نظر و لطف مراقبت از کودکان بی مادر من دریغ مدار، پسرم را زنی مهربان ده و عمری دراز به سعادت و کامروایی بسر برند."
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,283
Posted: 26 May 2014 17:05
جشنواره لوپركالیا
جشنواره ای به نام LUPERCALIA كه 15 فوریه در رم باستان میان كافران متداول بوده است. لوپركالیا جشن تطهیر و زمان خانه تكانی بوده است. در این جشن مشركین از خدای LUPERCUS بخاطر محافظت از چوپانها و گله هایشان از گزند گرگها قدردانی میكردند. در این فستیوال بمنظور بزرگداشت FAUNUS خدای حاصلخیزی، باروری و جنگلها رومیان یك سگ و دو بز نر را قربانی كرده و از پوست آنها شلاق میساختند. مردان با این شلاقها به میان مردم رفته و به هر كسی كه میرسیدند ضربهای با شلاق به آنها میزدند. دختران داوطلبانه برای شلاق خوردن صف میكشیدند. آنها اعتقاد داشتند كه شلاق خوردن با تازیانههای ساخته شده از پوست بز باروری آنها را تضمین میكند. همچنین در این جشن طی بزرگداشت الهه ای بنام JUNO FEBRUTA زنان مجرد نامههای عاشقانه مینوشتند و درون گلدانهایی میانداختند. (و یا تنها نام خود را روی برگه ای مینوشتند) مردان مجرد روم نیز هر كدام یكی از این یادداشتها را از درون گلدانها بیرون كشیده و مشتاقانه بدنبال دختر نویسنده نامه میرفتند. این آشناییها اغلب به ازدواج میانجامید. این رسم تا قرن هجدهم ادامه داشت اما از آن به بعد مردان رم ترجیح دادند پیش از آشنایی زن را ببینند!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,284
Posted: 26 May 2014 17:08
روايات مختلف در مورد تاريخچه ولنتاين
ولنتاین مقدس یك كشیش مسیحی بوده كه در قرن سوم خدمت میكرده است. زمانی كه امپراطور CLADIUS دوم بر روم حكمرانی میكرده. كلادیوس دریافت كه مردان مجرد از آنجایی كه همسر و خانواده ای ندارند (مردان متاهل حاضر به ترك همسر و خانواده خود نبودند) نسبت به مردان متاهل بیشتر به سربازی روی آورده و سربازان بهتر، كاراتر و جنگجوتری نیز میباشند. از همین رو ازدواج را برای مردان جوان غیر قانونی و ممنوع اعلام كرد. ولنتاین كه این حكم را ناعادلانه و ظالمانه میپنداشت از فرمان كلادیوس سرباز زد. ولنتاین مخفیانه عشاق جوان را به عقد یكدیگر در میآورد. هنگامیكه این عمل ولنتاین بر ملا گشت كلودیوس حكم اعدام وی را صادر كرد.
خود ولنتاین نخستین فردی بود كه برای اولین بار نامه ولنتاین را نگاشت. وی هنگامیكه در زندان بسر میبرد دلداده دختر جوانی شد كه دختر زندانبان وی بود. این دختر جوان زمانی كه ولنتاین در بازداشت بسر میبرد به ملاقات وی میآمد. در انتهای این نامه ولنتاین چنین نوشته بود: "از طرف ولنتاین تو." این عبارت كماكان در نامه های روز ولنتاین استفاده میشود.
ولنتاین در روز 14 فوریه اعدام شد. تقریبا در سال 269 پس از میلاد. به گرامیداشت وی كلیسایی در سال 350 پس از میلاد بنا گردید كه پیكر وی نیز در آنجا دفن شده است. در واقع روز ولنتاین سالروز مرگ و خاك سپاری ولنتاین میباشد.
پاپ اعظم GLASIUS فردی بود كه روز 14 فوریه را، در سال 498 پس از میلاد، روز ولنتاین (ST. VALENTINE`S DAY) نام نهاد. در واقع وی این روز را جایگزین آیین كفرآمیز لوپركالیا كه مختص كافران بود كرد. وی در گلدانها عوض نام دختران اسامی مقدسین مسیحی را نهاد. و با این كار به لوپركالیا تقدس بخشید. در این آیین مرد و زن هر دو یك نام قدیس را از گلدان بیرون میكشیدند كه میبایست تا آخر سال خصوصیات اخلاقی آن قدیس را الگو قرار داده و در خود متجلی میساختند.
روایت دیگر: در دوران كلادیوس مسیحیت به شدت سركوب میشد. ولنتاین نه تنها كشیش و مبلغ مسیحیت بود بلكه رهبر جنبش زیر زمینی مسیحیان نیز بود. اغلب كشیشها در این دوران زندانی و سپس اعدام گردیدند. ولنتاین پس از به زندان افتادن دختر نابینای زندانبان خود را شفا میدهد. كلادیوس پس از اینكه از این خبر مطلع میگردد به خشم آمده و دستور میدهد سر وی را از تنش جدا سازند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,285
Posted: 26 May 2014 17:14
نگاهی به ورزش در روم باستان
وقایع مهم و عالی عبارت از نبرد افراد مسلح، تن به تن یا دسته جمعی، جنگجویان، اسیران جنگی، مجرمان محکوم یا بردگان عاصی بودند. حق فاتحان نسبت به کشتار اسیران ایشان در سرار دنیای قدیم به طور کلی موردقبول بود و رومیان خودرا بزرگوار می پنداشتند که بدین اسیران فرصتی دادن تا در میدان ، زندگی خود را نجات دهند. افرادی را که محکوم به ارتکاب قتل شده بودند از سراسر امپراتوری به رم می آوردند و به مدرسه گلادیاتور ها می فرستادند و اندکی بعد به مسابقات رزمی می کشیدند. اگر به طور استثنایی شجاعانه می جنگیدند، ممکن بود فورا آزاد شوند؛ اگرصرفاً پس از رزم زنده می ماندند، مجبور بودند باز و باز در ایام تعطیل بجنگند. اگر سه سال دوام می آورند،تبدیل به برده می شدند... اینگونه مدارس پیش زا 105 سال قبل از میلاد هم درروم موجود بود. در دوره امپراطوری چهار مدرسه در روم، چندمدرسه دیگردر ایتالیا و یک مدرسه در اسکندریه بود. در زمان قیصر افراد ثروتمند مکتبهای خصوصی داشتند، که در آن بردگان تربیت می شدند تاگلادیاتور شوند. افرادی را از مکتب فارغ التحصیل می شدند در اوقات صلح مستحفظ (محافظ) شخصی و در اوقات جنگ دستیار خود می کردند، یا برای شرکت در مسابقات رزمی اجازه می دادند...(1)
در میدان مبارزه ی گلادیاتورها؛
اگر کسی در جنگ تن به تن یک نفره سخت مجروح می شد سرپرست مسابقات رزمی میل تماشاگران را استعلام می کرد. اگر شستها را بالا می گرفتند یادستمال تکان می دادند، نشان رحم بود واگر ششتها را روبه می گرفتند، نشان آن بود که غالب باید مغلوب را بکشد. هر جنگنده ای که بیزاری خود را از مرگ نشان می داد نفرت مردم را برمی انگیخت و با سیخ داغ مجبور به ابراز شجاعت می شد. کشتار مایه دارتر به وسیله ی نبردهای دسته جمعی عرضه می شد که در آن هزاران نفر با توحشی نومیدمی جنگیدند... گماشتگانی درلباس خارون، سیخی به تن افتادگان فرو می کردند تا مبادا تظاهر به مرگ کرده باشند.» (2)
این همه تعدی، تنها درباره ی انسانها جاری نمی شد؛ بلکه، حیوانات نیز به مثابه ی اشیا، موجبات سرگرمی و تفریح این خود کامگان را فراهم می کردند. موجودات بی اراده ای که ملعبه ی دست می شدند و در میدان های نبرد گلادیاتور ها به مسلخ برده می شدند.
نمایش وحوش وانجام عملیات نمایشی با حیوانات ساده ترین واقعه ای بود که در آمفی تئاتر عرضه می شد، تاآنجاکه:
نبرد گاو نر با انسان که مدتها در کرت و تسالی رواج داشت، توسط قیصر به روم آورده شد و غالباً در آمفی تئاتر نمایش داده می شد. مجرمان محکوم را ه گاه پوست حیوانات دربرشان می کردند تا به حیوانات شبیه شوند، نزد درندگانی می انداختند که خصوصا برای آن موقع گرسنه نگاه داشته شده بودند. در این موارد، مرگ باتمامی درد و رنج ممکن می آمد و جراحات چندان عمیق بود که پزشکان آن افراد را برای مطالعه ی تشریحی داخلی به کار می بردند. (3)
سیرک روم و انجام مسابقات ارابه رانی درزمره ی بحث برانگیز ترین نمونه های غفلت، تفنن طلبی وخوی حیوانی ساکنان روم به حساب می آید. «ادوارد گیبون» عبارت زیبایی دراین باره دارد. او می نویسد:
در مسابقات و ورزشهای اعصار باستان می توان به اختلافی اساسی و مهم پی برد: نامورترین یونانیان بازیگر بودند و برازنده ترین رومیان فقط تماشاگر. ورزشگاه المپیک به روی اغنیا و مردم کامران و جاه طلب باز بود. (4)
ارابه رانی در زمره ی مهیج ترین ورزش ها به حساب می آمد.مردانی با عضلات پیچیده با ارابه و لباسهای رنگین وارد میدان می شدند تا در حین انجام یک مسابقه پرسروصدا، خاطر تشنگان هیجان، تنوع و درآمدهای حاصله از شرط بندی را شاد سازند.
ده یا بیست تا چهل ارّابه، در آن واحد باهم ازمبدأ حرکت می کردند. تاجی از برگ پاداش برنده بود ونام وی، خانواده وکشورش چنان در بین ابیات غزلهای مغنیان و رامشگران عهد جا می گرفت که جاودانی تراز هر بنای یادبودی از مرمر و برنج می شد... مسابقات رومی به هزینه جمهوری، صاحب اختیاران یا امپراتوران برگزار می شد اما عنان اسبان درکف بندگان بود.(5)
انجام این مسابقه، به تبع بنیاد اخلاقی اش که تفریح و ارضای شهوت نفسانی را اساس عمل قرار داده بود، به دور از غوغا و کشمکش به پایان نمی رسید و حتی، یک بار چنان غوغایی به پا ساخت که قسطنطنیه ناگریز به پرداخت تاوانی سنگین شد.
شرح این ماجرا، نکته های بسیاری را می نمایاند. ادوارد گیبون دراین باره می نویسد:
براثر نفرت متقابل و سازش آنی دو دسته متخاصم، فتنه ای بروزکرد که چیزی نمانده بود که تمامی قسطنطنیه را بدل به خاکستر کند. (6)
رقابت و جدال میان هواداران رنگ های سرخ و سبز و آبی و بلوای حاصله از این رقابت ها بخش خواندنی ماجرای ورزش روم قدیم است که در پی احیاء سنت های ورزش کهن به دوران جدید منتقل شد. ویل دورانت در توصیف بازی ها یا مسابقات قهرمانی زندگی رومی ها می نویسد:
چابکسواران و ارابه رانان و ارابه های هراصطبل لباس مشخص با رنگ مشخص سفید و سبز و سرخ یا آبی داشتند ؛ و چون زمان این مسابقات نزدیک می شد. تمامی روم به دسته هایی که نام همان رنگ ها را داشت. خصوصاً سرخ و سبز تقسیم می شد...
در روز معینی 180000زن و مرد درلباس های رنگینی به میدان عظیم اسبدوانی می رفتند. شور مردم به حد جنون می رسید.
هواخواهان ذوقزده پهن حیوانات را بو می کشیدند تا یقین کنند که اسب های ارابه رانان عزیز به طور صحیح غذا خورده اند. (7)
این فرهنگ و تمدن را می توان به صراحت نمونه ی بارز ظهور «نفس اماره ی آدمی» دانست. چنان که به قول مورخ و نویسنده ی تاریخ رم ملت رم از امپراتورها جز تغذیه و تفریح چیز دیگری نمی خواستند. «سالوست» (8)مورخ رومی برای نشان دادن آثار منحوس فتوحات در زندگانی رومیان می گوید:
پس از این، زندگانی جوانان، عبارت است از: ربودن، دریدن، اتلاف دارایی، چشم طمع به مال دیگران دوختن، شرف وعرض و ناموس را پایمال کردن، قوانین الهی و بشری رااستهزا نمودن ، احترام و شَرم و ادب را بدرود گفتم. (9)
این بخش را با عبارت «ژورنال» شاعر مشهور اروپایی خاتمه می دهیم. عبارتی که خلاصه وعصاره آمال و آرزوها وتمنیات غرب درعصر باستان را می نمایاند:
رومیان که سابقه ی حکومت و اسباب ریاست و فرماندهی افواج و سایر افتخارات را به دیگران می بخشیدند؛ امروز در اندیشه ی خویش جز دو چیز آرزوی دیگری ندارند: نان و بازیچه. (10)
این فرهنگ و تمدن را می توان به صراحت نمونه ی بارز ظهور «نفس اماره ی آدمی» دانست. چنان که به قول مورخ و نویسنده ی تاریخ رم ملت رم از امپراتورها جز تغذیه و تفریح چیز دیگری نمی خواستند. «سالوست» (11) مورخ رومی برای نشان دادن آثار منحوس فتوحات در زندگانی رومیان می گوید:
پس از این، زندگانی جوانان، عبارت است از: ربودن، دریدن، اتلاف دارایی، چشم طمع به مال دیگران دوختن، شرف و عرض و ناموس را پایمال مردن، قوانین الهی و بشری را استهزا نمودن ، احترام و شرم و ادب را بدرود گفتن. (12)
این بخش را با عبادت «ژوونال» شاعر مشهور اروپایی خاتمه می دهیم. عبارتی که خلاصه وعصاره آمال و آرزوها و تمنیات غرب و عصر باستان را می نمایاند:
رومیان که سابقه حکومت واسباب ریاست و فرماندهی افواج و سایر افتخارات را به دیگران می بخشیدند؛ امروز در اندیشه خویش خز دو چیز آرزوی دیگری ندارن؛ نان و بازیچه. (13)
- 1. ویل دورانت، تارخ تمدن، ج3،صص454و455
- 2. همان
- 3. همان، ص453
- 4. گیبون، ادوارد، انحطاط وسقوط امپراطوری روم، ص 556
- 5. همان، ص 557ـ556
- 6. همان، ص558
- 7. ویل دورانت، تارخ تمدن، ج3، ص451
- 8. Salluste
- 9. ماله،آلبر، همان، ج2، ص139
- 10. همان، ص297
- 11. Salluste
- 12. ماله،آلبر، همان، ج2، ص139
- 13. همان، ص
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,286
Posted: 26 May 2014 17:22
نگاهي به جايگاه زن و نهاد خانواده در روم باستان
- تاریخ : 1391/06/20
- منابع : روزنامه رسالت، شماره 7622 به تاريخ 5/6/91، صفحه 18
- كلمات كليدي : جايگاه زن، خانواده
- نوع مقاله : نشريات
- موضوع مقاله : زن و خانواده
- نویسنده: نسترن میرزایی
در نظام امپراتوری روم باستان، دیدگاه و نگرش خاصی در باب مسائل اجتماعی، فرهنگی و اعتقادی بود. از دید بسیاری از صاحب نظران جامعه روم فاقد ارزشهای اخلاقی و هنجارهای اجتماعی مناسب بود و همین مسئله موجب ظهور آیین مسیحیت در روم شده بود. یكی از نهادهایی كه در روم باستان چندان ارزشی نداشت، كانون خانواده بود، همین مسئله موجب نگرش منفی نسبت به جایگاه زن در روم شده بود.
رواج سنتهای غلط، وضعیت خانوادگی در روم را به مخاطره انداخته بود، تولد در روم، خود حادثهای خطرخیز بود. اگر كودك، كژ و كور یا دختر بود، پدر به حكم سنت میتوانست او را بكشد وگرنه مقدمش گرامی بود. تمامی تصمیمات مهم در مسائل خانوادگی، به نگرش پدر مربوط میشد و او میتوانست در باب زندگی فرزندان خود تصمیم بگیرد.
رومیان این دوره، تا اندازهای از گسترش خانواده جلوگیری میكردند، اما سخت آرزو داشتند كه صاحب پسر شوند. پسر نماد قدرت و عظمت خانواده بود، پسر میتوانست در جنگها از سرزمین و كشور خود دفاع كند، اما در مقابل زنان و دختران هیچ ارزشی در اجتماع نداشتند و در جنگها، سربار مردان بودند، به برده و اسارت بردن زنان، ننگی برای جامعه بود.
در روم باستان، نظام پدر سالاری در اوج خود بود و به عبارت دیگر، پدرشاهی اساسیترین و اختصاصیترین نهاد جامعه رومی محسوب میگشت. پدر از اختیار مطلقی برخوردار بود و او یگانه كسی بود كه از حقوق و مزایایی بهره مند میشد. خرید و فروش با او بود و او حتی خود را مالك و صاحب جهیزیه همسر خود میدانست.
مرد تنها فردی بود كه میتوانست در مسائل سیاسی و اجتماعی شركت كند و اختیار زن و فرزندان با او بود. مجرد اتهامی برای زن كافی بود تا شوهر او را به زندان و مرگ محكوم نماید. اختیار مرگ و زندگی و فروش و به اسارت سپردن فرزندان نیز با پدر بود. در واقع، پدر خود را ارباب و مالك همه وسایل حتی مالك همه اعضای خانواده از مادر گرفته تا فرزندان و نوهها میدانست. پدر در خانواده بیشتر یك مالك و صاحب اختیار بود تا پدری دلسوز برای همسر و فرزندان خود.
شواهد تاریخی حكایت از بیعدالتی مضاعفی دارد كه در نظام خانوادگی روم باستان در حق زن روا داشته میشد. ویل دورانت در صفحه 68 كتاب تاریخ تمدن چنین نوشته است: «زن حق حضور در محاكم را، حتی به عنوان شاهد نداشت. چون بیوه میشد، هیچ گونه ادعا یا حق زوجیت بر دارایی شوهر نمییافت. شوهر اگر میخواست، میتوانست برای او چیزی باقی نگذارد. در هر سنی از عمرش زیر قیمومیت مردی خواه پدر، خواه برادر یا شوهر، خواه فرزند یا سرپرست بود كه بی اجازه او حق استفاده از اموالش را نداشت.»
ویل دورانت یك چنین تصویری را از موقعیت زن در روم باستان ترسیم مینماید و این در حالی است كه هنری لوكاس تصویری معتدل تر از جامعه رومی ارائه میدهد، به نظر میرسید تصویری كه لوكاس از زن رومی بیان میكند، در دوران بعد از ظهور مسیحیت باشد.
بعد از ظهور مسیحیت در روم، تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری در جامعه رومی رخ داد. زنان در محافل مذهبی پذیرفته شدند، اما حضورشان بدون حجاب ممنوع بود. بولس كه یكی از حواریون بود، ابلاغ كرده بود: «زنان در كلیسا ساكت باشند. در آنجا محلی كه زیردست تر باشد، بگیرند. اگر احتیاج به چیزی دارند، آن را در خانه از شوهرانشان بخواهند، زیرا شایسته نیست كه زنی در كلیسا حرف بزند.» در واقع جایگاه واقعی زن با ظهور مسیحیت انجام گرفت و این آیین تلاش نمود تا نگرشی مثبت و انسانی نسبت به زنان و نهاد خانواده ارائه دهد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,287
Posted: 26 May 2014 17:30
قدرت لباس در یونان و روم باستان
آیا یونانیان و رومیان باستان اهل مُد بودند؟ ادعای سنتی متخصصان تاریخ پوشاک این است که مُد به معنای امروزین آن در یونان و روم باستان وجود نداشت، ولی مبنای این حکم بر نوعی برداشت نادرست از نگرشهای نسبتن پیچیدهی یونانی – رومی نسبت به ظاهر اشخاص استوار شده، ضمن اینکه دامنهی تعریف دو مفهوم «لباس» و «مُد» نیز بسیار محدود درنظر گرفته شده است.
مردمان باستان، همانگونه که از شواهد فراوان موجود در هنر و ادبیات آنان پیداست، اهمیت زیادی برای جلوههای آرمانی کمال جسم و بهطورکلی صورت ظاهر قائل بودند. هم یونانیان و هم رومیان، از همان ابتدای تاریخ خود، نشان دادند که آگاهی فرامعمولی نسبت به توانمندیهای بدن (و دستکاریهای گوناگونی که میتوان روی آن انجام داد) به مثابه ابزار به نمایش گذاشتن تفاوتهای اجتماعی، سیاسی، مذهبی، و حتا اخلاقی دارند، و این علاوه بر فرصتهایی است که پوشیدنیها، تنآرایهها و پیرایهها برای ابراز شخصیت درونی یا حس زیباییپرستی در اختیار میگذارند. این پیشینیان توانمندیهای بیانگرانهی نهفته در لباس و زیور را در بسترهای بیشماری به کار میگرفتند: در آیینها، در تئاتر، در آوردگاه سیاسی، و نیز در ادبیات. شواهد قابل توجهی از نوآوری، تجربهگری، و بیان عمدی و آگاهانهی سبک شخصی نیز در دست است، حتا در جمهوری رم که هنجارها یا توقعهای جامعه در رابطه با نوع پوشش، مرتب بودن و آراستگی، یا استفاده از زیورهایی مانند جواهر، عطر یا لوازم آرایش با سختگیری آشکاری همراه بود.
واژهی «لباس» هرگونه دستکاری و تغییر، یا تکمیل، بدن به صورتی که معنایی را برساند که برای دیگران قابل «خواندن» باشد را دربر میگیرد. مفهوم این واژه در نظر پیشینیان از حد پوشاک بسیار فراتر میرفت و چیزهایی مثل ریش و سبیل، مدل مو و کلاهگیس، عطر و لوازم آرایش، جواهر و زیور، و رنگ، اعم از رنگ لباس، رنگ مو، یا آرایش پوست (مثلن خالکوبی) را نیز شامل میشد.
«مُد» را میتوان در چهار قالب تصور کرد. نخست، دستکاری آگاهانهی لباس در تلاش برای القای نوعی جلوه، مُد «یکشبه»، «مُد گویا» یا «تب». دوم، مُدی که به نوآوریهایی پایدارتر از یک تب ساده در لباس و ظاهر میپردازد. شماری از این گونه تغییرها بیمقدمه رخ میدهند و علتشان میتواند تحولهای سیاسی، نوسانهای اقتصادی، یا حتا فراوانی (یا کمبود) ناگهانی برخی مواد باشد؛ برخی دیگر از نوآوریها نیز شاید با تعمد بیشتری پدید بیایند. قالب سوم، پدیدهای است که در آن سبکهای موجود در یک قسمت بهخصوص از لباس بهطور پیوسته و مکرر تغییر میکنند و سبکهای جدید بهسرعت و پشت سر هم جای سبکهای قبلی را میگیرند. در قالب آخر، مُد میتواند بهطور مشخص به استفاده از تنآرایههایی مانند لوازم آرایش، خوشبوکنندهها، آرایشهای مو، و جواهر مربوط شود که علت وجودی آنها در اصل نمود بخشیدن به ویژگیهای طبیعی صورت و ظاهر است. این جنبه که ابتدا عرصهی تخصصی خانمها قلمداد میشد، در زندگی مردان نیز نقش مهمی دارد، بهویژه در جامعههای مذکر- سالار یونان و روم که ظاهر «آراسته» در آنها اغلب از پیشنیازهای ضروری موفقیت سیاسی یک مرد شمرده میشد.
دنیای باستان نمونههایی از مُد به هر چهار معنی بالا ارائه میدهد. پلوتارک، زندگینامهنویس پرکار قرن اول میلادی، ماجرای سیاستمدار یونانی جوان و خودنمای قرن پنجم پیش از میلاد، آلکیبیادِس، را شرح داده که با رفتار و منش نامأنوس خود، از جمله همین «مُد تبلیغاتی»اش، قراردادهای اجتماعی را به سخره میگرفت:
آن همه تدبر سیاسی و شیوایی سخن و بزرگاندیشی و ذکاوت وجودش با تجملپرستی عظیم در زندگی، با افراط در بادهگساری و شهوترانی، و با زنصفتی در نحوهی لباس پوشیدن همراه بود – دنبالهی ردای بلند و ارغوانی خود را سرتاسر آگورا روی زمین میکشید... سپری زرین نیز به سفارش او برایش ساخته بودند که نه با نشان نیاکان بلکه با نقشوارهی اِروس در حال افکندن آذرخش تزئین شده بود. مردان نامی شهر با خشم و بیزاری به این همه مینگریستند، و از روح سرکش و قانوننشناس او به هراس میافتادند.
سر و وضع رسوای آلکیبیادس بازتابی از منش فردی و سیاسی او بود، که گاه چنان مغایر با شمایل سنتی دولتمردان آتنی از کار درمیآمد که همشهریان آتنی او را به این هراس میانداخت که مبادا او قصد کرده به حاکمی خودکامه بدل شود. آلکیبیادس سرانجام به تاوان گردنکشیهای خود از آتن تبعید شد.
«تبها»ی مُد گاهی هم به جان گروهی از مردم میافتادند. یک منظرهی آشنا در آتن قرنهای پنجم و چهارم پیش از میلاد منظرهی «لاکُنیسِرها»ی مکشمرگما بود، جوانانی که مثل میمون از مُدهای اسپارتی – ریش خیلی خیلی بلند و قبای خیلی خیلی کوتاه – تقلید میکردند و این کارشان اغلب به قصد اعلان برائت از دموکراسی و نمایش همدلی با محافظهکاری اُلیگارشی انجام میشد که اسپارت نمایندهی آن بود. شاعر کمدینویس، آریستوفانِس، اسم این پدیده را «لاکُنومانیا» گذاشت، و پیروان این مُد را در نمایشنامهی پرندگان با لقبهایی از قبیل «مو- دراز، گشنهگدا، و کلکثیف» به باد تمسخر گرفت، که «عصای اسپارتی دست میگیرند بلکه شکل سقراط فیلسوف بشوند». اما «لاکُنو- زدگی» به هیچ وجه از این مُدهای معصومانه و بیغرض نبود. پس از شکست آتن از اسپارت در جنگهای پلوپونزی (431-404 پ م)، «لاکُنوزدگان» پروپاقرصی مثل کریتیاس در مقام سردمداران الیگارشی تحت حمایت اسپارت نوعی حکومت وحشت در آتن به راه انداختند. ولی در آن زمان هم مثل موردی که امروز برای برخی از مُدهایی پیش میآید که بهعنوان بیانیهی سیاسی شکل میگیرند، بعضی از آن لاکُنوزدهها از قرار معلوم یادشان میرفت این جامهی اسپارتی را از اول به چه معنا برگزیدهاند. پلوتارک برخوردی بین دولتمرد آتنی فوکیون (318-1/402 پ م) و یکی از همین مثلن اسپارتیها را حکایت کرده است. اینطور که از ماجرا برمیآید، حتا سر و لباسی که به عمد طور خاصی طراحی شده باشد گاه میتواند [به سیاق نقض غرض] مردم را به اشتباه بیندازد:
مردی بود به اسم آرکیبیادِس که به لاکُنوستِس معروف شده بود چون به تقلید از اسپارتیها ریشی بلند در حد چشمگیر میگذاشت، همیشه قبای کوتاه میپوشید و اخمی دائمی روی چهرهاش مینشاند. روزی در شورا از (خطابهی) فوکیون با توفانی (از خشم) استقبال شد و به همین دلیل او این مرد [آرکیبیادس] را به جایگاه شهود طلبید تا به درستی گفتار او گواهی دهد. اما وقتی مرد نامبرده از جا برخاست و طوری اظهارنظر کرد که آتنیان را خوش بیاید، فوکیون ریش او را چسبید و گفت: «ای بابا آرکیبیادِس، پس این ریشت اینجا چه میگوید؟»
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23330
#1,288
Posted: 26 May 2014 17:32
در عهد باستان البته نوآوریهایی هم در زمینهی لباس بودند که اثرشان ماندگارتر میشد. در چند سالِ پیش از جنگهای ایران و یونان (79/480-490 پ م) مردان و زنان آتنی روزبهروز بیشتر به مُدهای تجملی رو میآوردند و برای مثال خیتُن (chiton = نوعی تونیک) کتان ظریف را به نوع پشمی سادهتر و سنتی آن (که زنانهاش پپلوس (peplos) نام داشت) ترجیح میدادند. علاوه بر این، مردان آتنی که طبق سنت موهای خود را بلند میکردند، بهتدریج آرایشهای مفصلتری برای موی خود تدارک میدیدند. توکودیدِس تاریخنویس اواخر قرن پنجم یکی از این سبکهای آرایشی را وصف کرده که در آن مردها موها را پشت سر به شکل نوعی گره یا شینیون درمیآوردند و با گیرهموی «ملخ طلایی» میبستند. این گونه مُدهای افراطی سوغات یونانیهای شرقنشین ایونیا در آسیای صغیر به آتن بود، که خود از لباس همسایگان «شرقی»شان (ایرانیان) الگو میگرفتند.
وقتی یونانیان با همهی دشواریها بر تهاجم ایرانیان که آزادیشان را به خطر انداخته بود پیروز شدند، واکنشی علیه این الگوپذیری از شرق شکل گرفت. ربع دوم قرن پنجم پیش از میلاد شاهد بازگشت هم زنان و هم مردان آتنی به دامان خیتُن پشمی سنتی بود که بهخاطر پیوند با اسپارتها «دُریایی» (Dorian) نامیده میشد (هرچند که خیتُن کتان ظریف «ایونیایی» هیچگاه بهطور کامل از سکه نیفتاد)؛ مردان نیز کمکم به سراغ موی کوتاه رفتند. در حقیقت، موی بلند مردان آتنی با عیبهای «شرقی» زنصفتی و فساد اخلاق گره خورد. آریستوفانِس تصویری تمسخرآمیز از «بچه خوشگلها»ی زنصفتی ترسیم کرد که با همان شینیون کردن موها که توکودیدس گفته بود انگار هنوز اصرار داشتند به مُدلهای شرقی بچسبند. چندان تردیدی نیست که این تغییر در سبک و جنس جامههای آتنی، در کنار رو آوردن به موی کوتاه برای مردان، در پاسخ مستقیم به رویارویی با ایرانیان بهوجود آمد. آتنیها به دنبال پیروزی در جنگ به حس تازهای از «یونانیت» نیز دست یافتند که با نوعی غرور و فخرفروشی به برتری بر مردمانی همراه بود که به چشم آنان بربرهایی نازپرورده، بیجربزه و مو – دراز به شمار میرفتند.
در اواخر قرن بعد، اسکندر کبیر (323-356 پ م) برانگیزندهی دگرگونی عظیم دیگری در مُدهای ریش و موی آقایان شد. ترکیب موهای تابدار او که به یال و کوپال شیر میمانست با آن صورت هفتتیغه باب روز شد. این نوآوری آخری بهخصوص گواهی است بر جایگاه اسکندر در مقام بدعتگزار، چرا که مردان یونانی در آن زمان دستکم پانصد سال بود که ریش میگذاشتند. اسکندر آشکارا از موقعیت خود در نقش یک الگو آگاه بود و ترتیبی میداد که نگارههایش با دقت فراوان طراحی و ساخته شوند. او تا آنجا پیش رفت که فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه فقط دو هنرمند میتوانند نگارهی او را تهیه کنند: آپِلِس نقاش، و لوسیپُس مرمرتراش. میزان چشمگیر همشکلی در بسیاری از نگارههای اسکندر که در قالب مجسمه، نقاشی، یا نقش سکه به جا مانده گواهی است بر موفقیت همین چارچوبگذاریها. اسکندر در این زمینه نیز بنیانگذار یک گرایش همگانی شد و فرمانروایان هلنی و رومی پس از او نیز همگی تلاش کردند همین مقدار نظارت را روی تصویرهایی که بهطور رسمی از چهرهشان تهیه میشد اعمال کنند.
لباس رومیها بهطرزی آشکارتر از جامهی یونانی انبانی از معانی نمادین را دربر داشت. مبنای اصلی تفاوتگذاری در زمینهی نوع پوشش نزد یونانیها جنسیت افراد بود، ولی درمورد رومیها علاوه بر تفاوتهای جنسیتی، سن، طبقهی اجتماعی، جایگاه سیاسی، و وظیفهی دینی نیز اغلب در همان نگاه اول و تنها از روی نوع، رنگ، و نقش و نگار جامه به چشم میآمد. علاوه بر این، مفهوم سر و وضع «آراسته» در فرهنگ رومی اهمیت محوری داشت. رومیها پند یونانی «شخصیت ظاهر آینهی شخصیت باطن است» را آویزهی گوش کرده و تازه آن را توسعه هم داده بودند، طوری که بین نحوهی لباس پوشیدن و سبک حرف زدن پیوندی تنگاتنگ برقرار شده و هردوی اینها بازتابی دقیق از شخصیت اخلاقی فرد به حساب میآمدند. سنکا، معلم نرون، در نامهای در مذمت سبکهای شرقی که زیادی روی لفاظی در نثر تکیه میکنند، مینویسد:
هرگاه سبک حرف زدنی را دیدی که با دقت و پیراستگی بیش از حد همراه است، مطمئن باش ذهنی که آن را زاییده نیز کمتر از این درگیر نکتههای ملانقطی نیست. مردی که به راستی بزرگ باشد سخنانی آگاهیبخش و بیتکلف به زبان میآورد؛ هرچه بگوید، گفتارش با اطمینان همراه است نه با رنج و زحمت.
البته آن جوانهای سر- درستکرده را دیدهای که برق ریش و مویشان چشم را کور میکند – سرتاپا ظاهرسازی و نمایش؛ انتظار هیچچیز قدرتمند یا استواری از آنها نمیتوان داشت. آداب سخن یعنی «لباس و زیور» (کولتوس) اندیشه: اگر مدلدار و رنگکرده و فرخورده باشد، نشان از این دارد که اندیشه سراسر راستی نیست و کژی و کاستی دارد. زرق و برق فراوان زینت مرد نیست.
سنکا با این قیاس بین سخنوریِ پرتکلف و پیرایش مفصلِ مو توضیح میدهد که به عقیدهی او هردوی اینها نشانگر کوتهاندیشی و ضعف شخصیت هستند.
کوینتیلیان ادیب و سخنشناس نیز پیوند تنگاتنگ ظاهر «آراسته»، گفتار و رفتار را در آموزههای خود برای خطیبان نوآموز نشان داده است:
چه سود که در پروندههای پیشپاافتاده سبکی رفیع در سخنوری بهکار بریم، در پروندههای مهم سبکی ساده و صیقلخورده، در موقعیتهای غمانگیز سخنانی شاد، در موقعیتهای خشن سخنانی نرم، در هنگام تضرع لحنی تهدیدآمیز، در موقعیتهای خطیر لحنی تسلیمآمیز، یا در هنگام نیاز به خوشرویی لحنی تند و خشمالود؟ درست به این میماند که مردان با آراستن خود به گردنبند و مروارید و جامهی بلند که شایستهی زنان است شأن خود را پایین آورند، یا زنان ردای پیروزیای به بر کنند که شکوهمندتر از آن به تصور نگنجد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,289
Posted: 26 May 2014 17:34
بزرگترین سخنور رم، سیسرون، اغلب موفق میشد اعتقاد به پیوند تنگاتنگ بین سر و وضع ظاهر با شخصیت اخلاقی را در مخاطبان به خوبی تقویت کند. او در یکی از خطابههای خود، روایت تندی از سرگذشت دو کنسول رومی در سال 58 پیش از میلاد را در کنار هم ارائه داده است، دو مرد که – دست کم از نگاهِ شاید حسادتزدهی سیسرون – برخلاف تضاد عظیمی که ظاهرشان با هم داشت در نهایت به یک اندازه فاسد و خطرناک از آب درآمدند. سیسرون با یادآوری این نکته آغاز کرده که هردو نفر اینها در مقام کنسول به نشانهای بلندپایهترین مقام دولتی آراسته بودند، که شامل دست گرفتن فاشِس (fasces)، یک دسته ترکهی چوبی به نماد قدرت حکمرانی، و پوشیدن توگا پرِیتِکستا (toga praetexta)، ردایی با حاشیهی ارغوانی مخصوص، بود. سپس به کنسول اولی، گابینیوس، پرداخته «که روغن از او چکه میکرد و موهایی با پیچ و تاب مصنوعی داشت» که لابد به کمک بابلیس آنها را فر میزد. به نظر سیسرون گابینیوس نمیتوانست کسی را گول بزند چون قیافهی «جلفی» که برای خود درست کرده بود عیاشیها و زندگی بیبندوبار او را به خوبی نمایان میکرد. همکار او، پیزو، داستانش فرق میکرد:
خدایان بزرگ! راه رفتنش چقدر تهوعآور بود، چه منظرهی خشن و وحشتناکی داشت! انگار یکی از آن پیرمردهای ریشدراز که سر از گور بیرون کرده باشد، نمونهی تمامعیار حکومت عهد بوق، تصویر مجسم عتیقهگی، رکن رکین دولت. جامهی ارغوانی معمولِ ما را، که تقریبن سیاه شده بود، بیظرافت به تن میکشید، و موهایش چنان ژولیده بود که در کاپوآ، وقتی مسند دوئومویر (duumvir) را نیز در آن دیار تصرف کرد تا عنوان دیگری نیز پای تمثال مومی خود برای آیندگان به یادگار بگذارد، چیزی نمانده بود سرتاسر خیابان سپلازیا (راستهی عطاران و سلمانیها) را به سمت گیسهای خود بشوراند.
سر و وضع پیزو، به گفتهی سیسرون، تقریبن هرکسی را گول میزد؛ چون نحوهی لباس پوشیدنش نیز مثل نام خانوادگی او یادآور ارزشهای کهنهی دوران جمهوری بود. ریش پرپشت، نوار ارغوانی تیرهی توگا، و موهای ژولیده در پایان دورهی جمهوری از رده خارج شدند و صورت تیغانداخته و موهای مرتب و شانهخورده معمول شد. از نظر سر و وضع ظاهری، تضادی چشمگیرتر از این بین دو کنسول مزبور قابل تصور نبود. اما در باطن، همانطور که سیسرون به مخاطبان خود خاطرنشان کرده، ظاهر پیزو شخصیت حقیقی او را پنهان نگه میداشت، که درست به اندازهی همکارش هرزه و فاسد بود.
همهی این نمونهها نشان میدهند در جامعهای که قوانین سفت و سخت لباس و ظاهر «آراسته» حاکم بود، انحراف از هنجار معمول یا نمایش سبک شخصی همواره راه بر انتقادهایی از قبیل بیبندوباری، زنصفتی، یا نامطلوب بودن از نظر سیاسی میگشود. ولی در عین حال صرف وجود همین مُدهای «مسخره» یا «کهنهشده» نشان میدهد که نوآوری و بیان سبک فردی همچنان ادامه داشته حتا از جانب مردانی که میدانستند هم ظاهر و هم رفتار آنها از دید منتقدان و مشاهدهگرانی مانند سیسرون و سنکا پنهان نمیماند.
روغنهایی که گابینیوس و همچنین جوانان «آلامُد» سنکا به موهای خود میزدند، و نیز رنگ ارغوانی تیرهی ردای پیزو، مثالهای خوبی از تغییر پرشتاب مُد و تداوم نوآوری در این زمینه به شمار میروند. آرایش موی خانمها نمونهی دیگری است از دور برداشتن این چرخ و فلک مُد. عطرها و روغنهای خوشبو در روزگار باستان محبوبیتی دیوانهکننده داشتند. دانشور یونانی قرن چهارم پیش از میلاد، تئوفراستوس، در رسالهی در باب عطریات، و نیز پلینی رومی، در تاریخ طبیعی، فضای زیادی را به طبقهبندی منابع مختلف رایحههای خوش اختصاص دادهاند و نسخههایی نیز برای تهیهی برخی عطرها و روغنهای خوشبو گردآوری کردهاند. نوشتههای آنان به ما میگویند که هر عطر برای خوشبو کردن کدام قسمت از بدن تهیه میشده تا هم بوهای ناخوشآیند را پنهان دارد و هم بوهای خوشآیند بپراکند. عطرها را حتا به شراب هم میزدند، و مارتیال هجونویس از لوزهای معطری نام برده که برای خوشبو کردن دهان بهکار میرفتند. پلینی بهویژه خاطرنشان کرده که مُد عطر با چه سرعتی عوض میشود:
نخستین چیزی که دربارهی عطرها باید بدانیم این است که اهمیت آنها دائمی نیست و بسیار پیش میآید که دوران محبوبیت آنها به سر میرسد. قدیمها عطر محصول دلوس را بهترین میدانستند، ولی بعدها عطر مِندِس (در مصر) بهترین شناخته شد... بوی زنبق کُرینت تا مدتی دراز محبوبیت فراوان داشت، اما پس از آن عطر کوزیکوس غالب شد...
در ادامهی همین فهرست نمونههای زیادی را میتوان برشمرد. پلینی به انتقاد از عطرهایی نیز پرداخته که «افراطیترین تجملها» به شمار میروند، «چرا که مروارید و جواهر به میراثبر میرسد، و جامه تا مدتی دوام میآورد، ولی روغنها عطر خود را بیدرنگ از دست میدهند و هنوز یک ساعت از مصرفشان نگذشته که دود شده و به هوا رفتهاند.» قوانین معاملاتی منع فروش «روغنهای بیگانه» در سرتاسر تاریخ یونان و روم به چشم میخورند و نشانهی بارز این نکته هستند که مصرف آنها، باوجود هزینهی سنگین، رواجی گسترده داشته است.
مدلهای لباس در روزگار باستان دچار تغییر و تحولهای دائمی و اغلب هوسبازانهای که مُدهای امروزین مرتب گرفتارشان هستند نمیشدند، اما نوآوری در جنس و مواد، رنگ و تزئینها امری معمول بود. نکتهای که سیسرون درمورد تیره بودن رنگ لباس پیزو میگوید، ارغوانی نزدیک به سیاه، نشانگر این است که رنگ مزبور، مثل ریش و موهای نامرتب این شخص، کهنه و از مد افتاده بوده است. مُد شدن و از مُد افتادن مایههای مختلف رنگ ارغوانی در رم از قضا با قلم پلوتارک نیز به ثبت رسیده، که تعریف میکند کاتوی کوچک (46-95 پ م)، یک محافظهکار سرسخت، وقتی دید نوعی ارغوانی بهشدت سرخگون و آتشی باب روز شده به عمد تصمیم گرفت برای لباس خود سراغ مایههای تیرهتر برود. پلینی نمونهی چشمگیری از نوآوری پرشتاب در رنگ لباس رومیها را ثبت و ضبط کرده است. او در صحبت از تجملهای روزگار خود، حکایت میکند که تنوع رنگهای ارغوانی بهکاررفته در جامههای رومی بیاندازه فزونی گرفته و رنگهای جدیدتر و گرانقیمتتر در کنار فرآیندهایی همچون «دو دست – رنگرزی» پیوسته پا به میدان میگذارند بلکه مایههایی سیرتر و زیباتر بهدست بیاید. او در پایان خاطرنشان میسازد که انگیزهی این نوآوریها چیزی جز فخرفروشی نیست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23330
#1,290
Posted: 26 May 2014 17:37
مدل موی خانمها نیز در دوران باستان خیلی سریع عوض میشد، بهخصوص در رم. اُوید، شاعر عهد آوگوستوس، عقیده داشت: «این همه مدل اصلن در شمار نمیآید: هر دم از این باغ بری میرسد.» در دورهی امپراتوری، نوآوریهای مربوط به آرایش موی زنانه بهقدری زیاد پیش میآمد که کسانی که توان مالیاش را داشتند حتا مجسمهی خود را با کلاهگیس جداشدنی سفارش میدادند تا هروقت لازم شد بتوان آن را مطابق با جدیدترین مُد عوض کرد.
مردمان آن زمان تصوری آرمانی از زیبایی جسم انسان داشتند و در این رابطه شاید بیش از هر مورد دیگری دقت و وسواسی همپایه – حتا شاید هم بیشتر از – مردمان امروز به خرج میدادند. آینه، که احتمالن قویترین نشانهی علاقه به ظاهر شخصی است، به تعدادی حیرتانگیز در مدفنهای باستانی، بهویژه گورهای زنان، پیدا شده است. در تهیه و تزئین آینهها دقت زیادی صرف میشد. یونانیان حتا نمونههای اولیهای از آینهی «جیبی» هم داشتند، که نوعی «جعبهآینه» با دو صفحهی مدور فلزی بود که با لولا به هم وصل میشدند.
همانطور که دیدیم، رابطهی بین مُد و اخلاقیات از همان روزگار باستان رابطهی راحتی نبود. از آنجا که رسیدگی به زیبایی ظاهر بهطور عمده یک دلمشغولی زنانه شمرده میشد، رفتار زنان به شدت زیر ذرهبین بود. همان سنکا که چشم دیدن موهای روغنزده و ریشهای هفتتیغهی جوانان رومی را نداشت به نظر خودش خیلی برای مادرش هِلویا مایه گذاشته بود که از او به خاطر اینکه هرگز به «وسوسههای شرمآوری» که زنان دیگر را مجذوب میکند تن نداده، تعریف میکرد:
شما – برخلاف بسیاری دیگر – هرگز به بیبندوباری، که بدترین آفت این قرن است، تن ندادید؛ به بند جواهر و مروارید گرفتار نیامدید... سرمشق ناپسند زنان دونمایه – که حتا برای اهل فضیلت خطرساز میشود – شما را به راهی نکشاند که پا روی تربیت کهنه و سختگیرانهی پدری بگذارید... شما هیچگاه خود را به بزک نیالودید و هرگز جامهای دربر نکردید که همانقدر که تنپوش است بدننما نیز باشد. تنها زینت شما همان وجاهتی است که گذر زمان خدشهای بدان وارد نمیسازد، فخری عظیم به نام عفاف.
با این همه، بیشتر یونانیان و رومیان از زن و مرد، برخلاف سنکا و مادرش، عفت و پاکدامنی را به چشم زینت نگاه نمیکردند. در عوض تا میتوانستند به افراطهایی شدید و گاه حتا خطرناک دست میزدند بلکه قیافهی خدادادی را بهتر از آنکه بود جلوه بدهند. زِنوفن آتنی در قرن چهارم پیش از میلاد گفتگویی بین سقراط فیلسوف و صاحبخانهای جوان و ثروتمند را نوشته، بدین شرح:
آنگاه ایسکوماخوس گفت: "ای سقراط، روزی دیدم همسرم به چهرهی خود سراسر سرب سفید مالیده تا رنگ پوستش مهتابیتر از حد طبیعی جلوه کند، و چنان سرخابی کرده که گونههایش سرختر از معمول به چشم آیند، و چکمههایش نیز پاشنهبلند بودند تا قد او را کشیدهتر بنمایند".
ایسکوماخوس برای سقراط تعریف میکند که این فرصت را غنیمت شمرده تا برای همسرش توضیح دهد زیبایی حقیقی با زیبایی ظاهر فرق دارد. بااینحال از این آرایش همسر جا نمیخورد و طوری واکنش نشان نمیدهد گویی توقع چنین کاری را از او نداشته. بنابراین آرایش همسر باید اساسن نوعنمون آرایش معمول یک زن جوان یونانی بوده باشد. اشارههایی از این دست به استفادهی زنان از لوازم آرایش در ادبیات فراوان است، از جمله همین سرب سفید (کربنات سرب) که همسر ایسکوماخوس به صورتش زده بود. بدبختانه، همانطور که پلینی درمورد خواص این ماده ذکر کرده، «این ماده برای بخشیدن رنگی سپید و مهتابی به پوست زنان مفید است؛ ولی همانند گرد نقره مادهای سمی و کشنده محسوب میشود.» بسیاری از زنان یونانی نادانسته به خاطر استفاده از این مادهی مسمومکننده از مسمومیت با سرب میمردند. اما واقعیت وحشتناکتر این که استفاده از این ماده در رم حتا پس از آشکار شدن خواص سمی آن نیز ادامه یافت، که خود نشانگر حد افراطکاری زنان رومی در راه خوشگل شدن است.
در حقیقت برای تکتک لوازم آرایشی بهداشتی امروز میتوان معادلی در روزگار باستان پیدا کرد: از «کرم شب» و «ماسکهای زیبایی» گرفته تا لوسیونهای موبر و نرمکنندههای پوست. اُوید نمونههایی از دستور تهیهی چنین موادی را ارائه داده که محتویات آنها از جو و تخممرغ تا چیزهای غریبتری مثل شیر الاغ، شاخ گوزن، و مادهای به نام هالسیونیا را دربر میگیرد، که از لانهی لیسهی دریایی تهیه میشد و میگفتند لکههای پوستی را از بین میبرد. درمانهای سفیدی مو و تاسی سر نیز رایج بودند. برای اولی چیزهایی مثل مالش پوست سر با روغن خرس یا پمادهای تهیهشده از کِرم پیشنهاد میشد. داروهای کچلی برای مرد و زن به یک اندازه اهمیت داشت چون رنگموهای روم حاوی مواد از بینبرندهی فولیکول بودند. اُوید تصویری هم بانمک و هم غمانگیز از دوست دخترش ترسیم میکند که گریهکنان نشسته و مشتی از موهایش در دامنش ریخته که قربانی رنگکاری دائم شدهاند. خبر خوشی که اُوید به او میدهد این است که بهزودی به جای این موهای ریخته صاحب یک کلاهگیس آلمانی خواهد شد. کلاهگیس را اغلب از آلمان و گُل (فرانسه) وارد میکردند، چون رومیها عاشق موهای بور و قرمز سِلتها و آلمانیها بودند.
تصور لباس در عهد باستان به عنوان پدیدهای یکدست و بیتغییر تصوری نادرست است. از مُدپرستیهایی مثل «لاکُنوزدگی» سیاسی گرفته تا دگرگونیهای پایدارتر مثل پیآمدهای جنگ با ایرانیان، و از «اصولگرایان» جزماندیشی مثل سیسرون و سنکا تا «مُد – باز»های تمامعیاری که خود را میکشتند تا بهترین عطر را گیر بیاورند یا جدیدترین رنگها را بپوشند، مشکل میتوان جامعهای مُد-آگاهتر از یونان و روم باستان مجسم کرد.
پایان قدرت لباس در یونان و روم باستان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.