انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 130 از 229:  « پیشین  1  ...  129  130  131  ...  228  229  پسین »

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون


مرد

 
معروفترین گلادیاتور های روم باستان
تماشاگران تشنه خون و خشونت از یک سو، تو را وادار می‌کنند برای گذران اوقات فراغتشان آدم بکشی و برده داری بی رحم از سوی دیگر تهدیدت کرده اگر نتوانی رضایت امپراتور و همراهانش را جلب کنی تو را زنده زنده در آتش می‌سوزاند!

برخلاف تصویر زیبا و حماسی‌ای که از گلادیاتورهای عصر باستان نشان داده می‌شود، این برده‌های بیچاره زندگی مشقت باری داشتند و همیشه بازنده بودند؛ چه در میدان جنگ برنده می‌شدند و با شمشیری خونین به سلول خود بازمی‌گشتند و چه شکست می‌خوردند و خونشان با خاک کلزیوم در هم می‌آمیخت! به همین دلیل است که بیشتر گلادیاتورهای جنگاور پس از مدتی نمایش با استفاده از کوچک ترین فرصتی فرار می‌کردند تا زندگی را مثل یک انسان تجربه کنند، نه یک حیوان خونخوار! هر چند همچنان زندگی این برده‌های جنگجو سوژه خوبی است برای پرده سینما یا صفحه تلویزیون؛ فیلم سینمایی «گلادیاتور» ساخته ریدلی اسکات با بازی راسل کرو و سریال آمریکایی «اسپارتاکوس» که هم اکنون طرفداران زیادی در جهان دارد، معروف ترین نمونه‌های این گونه محصولات هستند!
در آن روزها رومی‌ها آمفی تئاترها و مبارزات گلادیاتورها را نشانه تمدن خود می‌دانستند. پرورش گلادیاتورها هم سرمایه گذاری‌های مطمئنی به شمار می‌آمدند که داشتن قوی تری ن آنها افتخار هر اشراف زاده ای بود. جالب است که در آن دوران هیچ کس در مورد اخلاق انسانی و حقوق بشر حرف نمی‌زد و مخالفتی با این مبارزات وحشیانه نداشت. برده داران رومی ‌هم با افتخار از شغل خود سخن می‌گفتند. اولین مراسم رسمی ‌مبارزه گلادیاتورها در مراسم یادبود امپراتوری به نام جونیوس بروتوس پرا در سال ۲۶۴ قبل از میلاد برگزار شد. البته بعدها کاربرد این گونه مبارزات عوض شد. با رونق گرفتن مبارزات گلادیاتوری و استقبال زیاد مردم، امپراتوران رومی ‌از این مراسم برای تهییج احساسات عمومی ‌قبل از شروع جنگ استفاده می‌کردند. یعنی با برگزاری چند مبارزه هیجان انگیز بین گلادیاتورهای معروف، حس خشونت را بین سربازان و مردم عادی رواج می‌دادند تا جامعه بتواند هزینه‌های مالی، اجتماعی و سیاسی یک جنگ خونین جدید را بپذیرد. گاهی هم برخی امپراتوران رومی ‌برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات سیاسی یا اقتصادی خود، چنین مراسمی ‌را برگزار می‌کردند تا توجه عموم از موضوعات مورد بحث روز دور شود و همه به تماشای گلادیاتورهای بخت برگشته ای بروند که برای زنده ماندن مجبورند همنوعان خود را بی رحمانه به قتل برسانند! البته مالکان گلادیاتورهایی که در صحنه مبارزه کشته می‌شدند مبلغی به عنوان خونبها دریافت می‌کردند! جالب است که بدانید حتی در برخی مراسم گلادیاتوری، زنان نیز در میدان مبارزه حاضر می‌شدند و برای رسیدن به جوایز بزرگ شمشیر می‌زدند. البته در مورد گلادیاتورهای زن اطلاعات و اسناد اندک و پراکنده ای وجود دارد ولی به هر حال بیشتر مورخان معتقدند در دوران بعد از اسپارتاکوس، گلادیاتورهای زن هم در صحنه کلزیوم حاضر می‌شدند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کومودیوس، خونخوارترین گلادیاتور تاریخ
دومین گلادیاتور معروف این فهرست، یک برده نبود بلکه او خودش امپراتور بود، کومودیوس! کومودیوس یکی از خونخوارترین گلادیاتورهایی بود که بر صحنه کلزیوم روم ظاهر شد؛ کسی که بی رحمانه گلادیاتورهای تیم‌های رقیب و حتی هم تیمی‌های خود را از لب تیغ می‌گذراند و هرگز از این همه کشتار بی رحمانه احساس پشیمانی نکرد. او معتقد بود انسان در جهانی زندگی می‌کند که تنها راه برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی در آن از بین بردن تمام موانع است؛ مهم نیست به چه قیمتی! در واقع می‌توان گفت کومودیوس تجسم واقعی شعار معروف گلادیاتورهاست که «بکش یا بمیر!» او بین سال‌های ۱۷۷-۱۹۲ بعد از میلاد مسیح زندگی کرد و طبق نوشته‌های مختلف عصر باستان، وی در هزار مبارزه پیروز شده و یکی از رکوردداران جنگ‌های گلادیاتوری محسوب می‌شود. یکی دیگر از ویژگی‌های این امپراتور سنگدل بیزاری از سیاست بازی است؛ چنان که وی در زمانی که بر مسند امور قرار داشت، تمام احکام خود را در اعلامیه‌های مختلف به وضوح به اطلاع عموم می‌رساند و هیچ وقت منازعات سیاسی کاخ را مخفی نگه نمی‌داشت! او معتقد بود سیاسی کاری و پنهان کاری متعلق به انسان‌های ترسوست و یک شاه مقتدر باید بتواند احکام خود را به هر قیمتی که شده اجرا کند و مخالفان را بی رحمانه سرکوب!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
فلاما، گلادیاتور خاموش
فلاما یکی از مرموزترین گلادیاتورهای تاریخ است. فلاما یک برنده ذاتی بود که همیشه در مبارزه تنها به پیروزی فکر می‌کرد و برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری فروگذار نبود. نکته مرموز زندگی او اینجاست که فلاما چهار بار برنده جایزه رودیس شد! یعنی همان جایزه ای که او با آن می‌توانست آزادی خود را تضمین کند اما همیشه گلادیاتور بودن را انتخاب می‌کرد و حاضر نبود مثل یک انسان آزاد و معمولی زندگی کند. فلاما با سایر گلادیاتورهای جنگاور متفاوت بود: هرگز قبل از شروع جنگ کری خوانی نمی‌کرد و با صدای بلند تشویق تماشاگران را جلب نمی‌کرد. پس از پیروزی در جنگ هم به ابراز احساسات مردم پاسخ نمی‌داد و بعد از تعظیم در برابر امپراتور صحنه را ترک می‌کرد. هم تیمی‌های فلاما هم همیشه از کم حرفی و گوشه گیری وی سخن می‌گفتند؛ چنان که هرگز پیروزی‌های بزرگش را جشن نگرفت. گویی این مرد تنها برای جنگیدن به دنیا آمده بود و بس! جالب است بدانید جمله معروف «من برای آدمکشی به دنیا آمده ام!» به وی نسبت داده شده است؛ جمله ای که امروزه به زبان عبری بر لباس سربازان رژیم اشغالگر قدس نقش بسته است! آرامگاه این گلادیاتور مرموز در سیسیل ایتالیاست که روی سنگ قبر باستانی آن نوشته شده: «فلاما-گلادیاتور اهل سوریه- ۳۰ سال زندگی کرد... ۳۴ بار جنگید... ۲۱ بار پیروز از میدان خارج شد و نه مبارزه بی نتیجه داشت... چهار بار شکست خورد.» این سنگ قبر توسط دلیکاتوس- همرزم باوفای فلاما-ساخته شده و بر مزار وی قرار گرفته است؛ هرچند در مورد نوشته‌های آن تردیدهای زیادی وجود دارد!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
پریسکوس و وروس، مثل دو برادر
گلادیاتورهای رومی‌ همیشه تنها بودند و فقط در مبارزات گروهی از هم تیمی‌های قدرتمند و فرمانبردار استفاده می‌کردند. اما در این میان یک استثنا وجود دارد؛ پریسکوس و وروس مثل دو برادر در تمام نبردها دوشادوش هم جنگیدند. پریسکوس یک برده به دنیا آمده بود اما وروس آزاد بود تا زمانی که در یکی از جنگ‌ها به اسارت ارتش روم درآمد. این دو جنگجوی نامی ‌در ارتش گلادیاتورهای سلتیک با هم آشنا شدند. هرگز در تاریخ روم باستان مشاهده نشده دو گلادیاتور تا این اندازه هماهنگ باشند و تمام پیروزی‌های جنگی خود را مشترکاً کسب کرده باشند. پریسکوس متخصص تاکتیک‌های نظامی‌ بود و همیشه بهترین طرح‌ها برای شکست تیم رقیب را او آماده می‌کرد. وروس هم یک گلادیاتور تنومند بود که هرگز در مبارزه با گلادیاتورهای قدرتمند شکست نمی‌خورد. این دو پس از سال‌ها مبارزه و کسب موفقیت‌های بی شمار با هم صحنه کلزیوم را ترک کردند. امپراتور روم به پاس سال‌ها مبارزه شجاعانه، آنها را قهرمان خطاب کرد و شمشیر چوبی رودیس را در اختیارشان گذاشت تا بین آزادی و گلادیاتور ماندن یکی را انتخاب کنند. پریسکوس و وروس هم در کنار هم صحنه مبارزه را ترک کردند تا وارد میدان زندگی واقعی شوند؛ این بار بدون جنگ و خونریزی! جنگاوری‌های پریسکوس و وروس جنبه هنری نیز پیدا کرده بود؛ در مبارزات روز اول جشن آمفی تئاتر فلاویان در سال ۸۰ بعد از میلاد، این دو همرزم مجبور بودند در مقابل هم قرار بگیرند. مبارزه نهایی! این مبارزه نفسگیر به یکی از مبارزات به یادماندنی تاریخ گلادیاتورها تبدیل شد؛ چنان که شعر حماسی ویژه ای در بخش اشعار حماسی مارتیال در وصف این مبارزه سروده شد و در حال حاضر این شعر تنها بازمانده از ثبت وقایع مبارزات گلادیاتوری به نظم است! نتیجه این مبارزه طولانی هم بسیار عجیب بود؛ امپراتور تیتوس هردوی این گلادیاتورها را برنده اعلام کرد و جایزه (آزادی) در اختیار هر دو قرار گرفت. در حالی که قبل و بعد از تیتوس هیچ امپراتوری حکم به پیروزی هر دو طرف مبارزه صادر نکرد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کریکسوس
این گلادیاتور جنگاور یکی از دوستان باوفای اسپارتاکوس بود و در جنگ سوم برده‌ها، با دولت روم، فرماندهی ارتش گلادیاتورها را برعهده داشت. نام او در زبان گالی به معنی موفرفری است. ارتش کریکسوس در مبارزات اولیه توانست بر رومیان پیروز شود اما با حملات گسترده ارتش امپراتور به نقاط ضعف ارتش برده‌ها، کریکسوس و افرادش مجبور شدند عقب نشینی کنند. شرایط خاص آن دوران باعث شد کریکسوس تا مدت‌ها دور از اسپارتاکوس باشد و به اجبار در جنوب ایتالیا سنگر بگیرد. در سال ۷۲ قبل از میلاد، بخشی از ارتش امپراتور به رهبری لوشس گلیوس پابلیکولا به مواضع کریکسوس حمله کرد و با وجود رشادت‌های بسیار این فرمانده، ارتش برده‌ها به خاطر خیانت چند عنصر فاسد، شکست خورد. پس از جنگ و گریزهای سریالی بالاخره کریکسوس به دست رومیان کشته شد و تمام ارتش ۳۰ هزار نفری او که قدرت و شهرت فراوانی داشت از بین رفت. اسپارتاکوس بعد از اطلاع از مرگ همرزم وفادارش مسابقات ویژه ای برای یادبود وی برپا کرد که در آن ۳۰۰ سرباز رومی (اسیر جنگی) مجبور بودند مثل گلادیاتورها به جان همدیگر بیفتند تا زنده بمانند! در واقع اسپارتاکوس می‌خواست طعم زندگی و جنگ گلادیاتوری را به سربازان رومی ‌بچشاند!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اسپارتاکوس، شماره ۱ گلادیاتورها
شاید بتوان گفت معروف ترین گلادیاتور جهان اسپارتاکوس است که شهرت خود را مدیون کتاب‌ها، انیمیشن‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی ای است که با الهام از زندگی پرماجرایش ساخته شده‌اند. هرچند خود اسپارتاکوس آن قدر زنده نماند که این شهرت جهانی را به چشم ببیند! این برده رومی‌ که بین سال‌های ۷۱-۱۰۹ قبل از میلاد مسیح زندگی می‌کرد، در جنگ روم باتریس(سرزمینی کهن در حوزه کشورهای یونان، ترکیه و بلغارستان کنونی) اسیر شد و به صف گلادیاتورهای امپراتور روم اضافه شد. اما اسپارتاکوس با تمام برده‌های دیگر فرق داشت: شم ذاتی رهبری و مدیریت اسپارتاکوس به علاوه شهامت مثال زدنی اش باعث شد این گلادیاتورها جنگجو به سرعت به رهبر شورشیان زندان‌های روم تبدیل شود و سلطنت روم را با مشکلات بزرگی که به وجود آورد به چالش بکشد. مالک اسپارتاکوس، لانیستا لنتولوس باتیاتوس نام داشت که صاحب بزرگ ترین ارتش گلادیاتورهای آن زمان بود: لودوس! اسپارتاکوس دوستان باوفای خود کریکسوس و اونومائوس را در این ارتش پیدا کرد. معمولاً جنبه بیدادستیزی و شجاعت این سردار بزرگ مورد توجه نویسندگان و حتی سیاستمداران و عوام قرار می‌گیرد، در صورتی که در زمینه فنون جنگی و تاکتیک‌های نظامی ‌هم وی یکی از بهترین گلادیاتورهای زمان خود بود. به عنوان مثال بیشتر تاکتیک‌های نظامی‌ای که در جنگ علیه رومی‌ها مورد استفاده ارتش برده‌ها قرار گرفت توسط خود اسپارتاکوس طراحی شده بود. به علاوه امپراتور روم هم از طغیان و شورش اسپارتاکوس علیه سلطنتش گیج شده بود؛ چون اسپارتاکوس قبل از فرار یکی از بهترین گلادیاتورهای ارتش روم بود که همیشه توجه امپراتور و همراهانش را به خود جلب می‌کرد. دلیل این توجه زیاد هم آشنایی وی به فنون نظامی ‌و شکست دادن گلادیاتورهای مختلف بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
اونومائوس

یک گلادیاتور جنگجوی دیگر از گال که به همراه اسپارتاکوس و کریکسوس از ارتش باتیاتوس فرار کرد تا ارتشی مهیا کند برای جنگ با سلطنت روم! او هم یکی از فرماندهان ارشد ارتش برده‌ها بود که جنگاوری‌ها و شجاعت‌های فراوانی از خود نشان داد اما در همان جنگ‌های اولیه با ارتش روم کشته شد. نام اونومائوس به عنوان معمار اولین پیروزی ارتش برده‌ها در تاریخ ثبت شده؛ به کمک درایت و شجاعت اونومائوس و همراهانش، ارتش برده‌ها توانست منطقه حساس جنگی مانت وسویوس را به تسخیر خود درآورد و اولین پیروزی بر ارتش روم را رقم بزند! مرگ زودهنگام این جنگجوی بی نظیر یکی از دلایل شکست نهایی ارتش برده‌ها بود. در واقع این حربه تاکتیکی رومی‌ها بود تا این سه فرمانده و سربازانشان از یکدیگر جدا شوند. اگر جدایی اسپارتاکوس از کریکسوس و اونومائوس محقق نمی‌شد، شاید مسیر تاریخ به کلی تغییر می‌کرد!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
هادریانوس، امپراتور محبوب

پابلیوس ایلیوس ‌هادریانوس یکی از گلادیاتورهای بنام روم بود که در نهایت به مقام امپراتوری روم رسید(۱۱۷-۱۳۸ بعد از میلاد). جالب است بدانید او یکی از بهترین امپراتوری‌های روم باستان بوده؛ چنان که نامش در میان پنج امپراتور محبوب دوران روم باستان آمده و دلیل این محبوبیت نه جنگاوری و خونخواری در میدان جنگ، بلکه تلاش‌های فراوان ‌هادریان در ساخت بناهای تاریخی و رسیدگی به امور رفاهی مردم روم بوده است. او یکی از امپراتورهای مهربان روم بود که برخلاف دوران کوتاه جنگاوری اش به عنوان گلادیاتور همیشه دوست داشت صلح و امنیت در جامعه برقرار باشد. معبد ونوس در دوران حکومت او در رم ساخته شد. ‌هادریانوس تنها امپراتور روم بود که به تمام ایالت‌های امپراتوری بزرگ روم سرکشی می‌کرد و همیشه با فقرا و نیازمندان مهربان و بخشنده بود. در نوشته‌های باستانی اطلاعات زیادی در مورد کارهای نیک وی در دوران حکومتش وجود دارد؛ چنان که مردم روم پس از تراجان (امپراتوری که قبل از‌ هادریان بر روم حکومت می‌کرد و بسیار ظالم و خونخوار بود) او را فرشته ای می‌دانستند که از آسمان برای نجات آنها فرود آمده است!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
مارکوس آتیلیوس

از دیگر گلادیاتورهای معروف می‌توان به مارکوس آتیلیوس اشاره کرد که پس از ورشکستگی، خود را به جای بدهی اش به ارتش گلادیاتورها فروخت و در آنجا به یک گلادیاتور حرفه ای تبدیل شد که برای به دست آوردن پول و طلا حاضر بود هر مبارزه ای را قبول کند. مارکوس در یک مبارزه تاریخی، هیلاریوس، گلادیاتور ویژه امپراتور نرون را شکست داد. در حالی که هیلاریوس قبل از آن ۱۳ مبارزه متوالی را با پیروزی پشت سر گذاشته بود. دیگر حریف قدر وی ریسویس فلیکس نام داشت که پس از ۱۲ برد متوالی در مقابل مارکوس شکست خورد و جان خود را از دست داد.


پایان معروفترین گلادیاتورهای تاریخ روم باستان
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  ویرایش شده توسط: sepanta_7   
مرد

 
تمثیل در یونان و روم باستان
  • نویسنده: جان مک کوئین
  • مترجم: حسن افشار

خاستگاه تمثیل بیشتر فلسفه و کلام است تا ادبیات. تمثیل ها اغلب مذهبی اند. اما تمثیل از آغاز نسبت نزدیکی با روایت داشته است. همه ی ادیان ابراهیمی و بسیاری از ادیان شرقی کامل ترین بیان خود را در قصه یافته اند- یا به عبارت دیگر در روایت، یا مجموعه ای از روایاتی که در خدمت تبیین واقعیت های عمومی موثر در زندگی فرد باورمند قرار می گیرند، مثل زمان، فصل ها، محصول، قبیله، شهر، ملت، تولد، ازدواج، مرگ، اصول اخلاقی، احساس کمبود و ناکامی و احساس وجود امکان- که این دو تای آخری اکثریت آدمیان را شامل می شوند.
قصه ها انتقال می یابند، نخست شفاهی یا در قالب آیینی، و سرانجام بعضاً به صورت مکتوب. قصه ها اغلب اسراری هستند که فقط بر روحانیان گشوده می شوند، یا بر جمع بزرگ تری از متشرفان که با مناسک پیچیده و گاهی پرخطر و دردناک به فهم می رسند. تشرف نیز گاه مراتبی دارد و اشراق کامل فقط برای کسانی میسر می شود که به مراتب عالی می رسند. اما قصه نمی توانسته بدون تفسیر شکل بگیرد و منطقی است که فرض کنیم، از اعصار پیش از تاریخ، قصه و تفسیر با هم بوده اند. اگر رابطه ای خاصی بین رشته ای از وقایع تاریخی و یک جامعه یا گروهی از مردم جامعه احساس می شد، احتمال می رفت که قصه از یک واقعیت تاریخی سرچشمه بگیرد. هرچه گروه بزرگ تر بود، قصه پرنفوذتر می شد.
مثال فراوان است. اگر نخواهیم پا را از دوره ی کلاسیک یونان و روم باستان فراتر بگذاریم، قصه ی سِرِس و پروسِرپین [کرس و پروسرپینا در لاتینی] (دِمِتِر و پِرسِفونه در یونانی) چنان عمر بلندی پیدا کرد که در قرن هفدهم از تخیل شکسپیر (داستان زمستان، پرده ی 4، صحنه ی 4، 116-127) و میلتون سر برآورد:

نه دشت زیبای اِنّا، آنجا که پروسرپین- خود زیباترین گل از میان گل ها- در حین چیدن گل به دست پلوتُن عبوس و بدخو چیده شد، گونه ای که سرس در اوج نومیدی و اندوه، همه ی سطح زمین را به جست و جوی او پرداخت.
(بهشت گم شده، دفتر چهارم، بندهای 268-272)(1)
استفاده از آن برای بیان تمثیلی کار بذرافشانی و خرمن چینی گندم آغاز شد. سپس با تعمیم تقریباً اجتناب ناپذیرش تمثیلی از نامیرایی یا بلکه تولد دوباره ی انسان در بعد از مرگ شد. به تعبیری سرس و دخترش پروسرپین، هر دو دانه ی گندم اند. مصداق بارزتر آن البته پروسرپین است، ولی مثلاً در شعر لاتینی خود واژه ی «سرس» گاه به معنی گندم به کار می رود. نمونه اش در ویرژیل است، اِنه اید، آنجا که از خوراکی می گوید که همراهان انه پس از طوفانی که نزدیک بوده کشتی شان را غرق کند تدارک می بینند:

آنگاه، خسته جان، سرس را که از امواج آسیب دیده است می آورند، با اسلحه ی سرس [یعنی وسایل آرد کردن گندم و پخت نان] و آماده می شودن تا گندم بازیافته را آسیا کنند و نان بپزند.
(کتاب اول، 177-179)
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 130 از 229:  « پیشین  1  ...  129  130  131  ...  228  229  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ اروپا از ابتدا تاکنون

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA