ارسالها: 23327
#1,371
Posted: 30 May 2014 17:21
وایکینگها در گذر تاریخ
در نروژ واژه وایکینگ (Viking) به مردمانی گفته میشود که در آغاز سدههای میانه در کشورهایی چون نروژ، دانمارک و سوئد زندگی میکردند از این رو نام وایکینگ بر مردمان امروز این کشورها سایه افکنده به گونهای که سبب شرمساری آنها نیز شدهاست چرا که سالها پیش واژه وایکینگ به چم(معنی) دزد دریایی بود و به گروهی از مردم آن سرزمین داده شده بود که در سده نهم با تاخت و تاز اروپا را درهم نوردیدند.
با آنکه وایکینگهای سدههای میانه هیچ همانندی رفتاری با وایکینگهای سده نهم ندارند اما هنوز هم در بسیاری از فیلمها، کارتونها و داستانها از این مردم، نمایی ددمنشانه نمایش داده میشود.
پژوهشهای باستان شناسان اروپایی و روسی به روشنی نشان میدهد که اینگونه نبودهاست. برای بسیاری از وایکینگها راه گذران زندگی نه تنها دزدی و چپاول نبوده بلکه از راه پیشههایی مانند کشاورزی و ماهیگیری بودهاست. از بررسی ابزاری که باستان شناسان یافتهاند نمایان شده که آنها در زندگی روزمره خود از داس، نیزههای ماهیگیری، بیل، کلنگ، گاوآهن و... بهره میگرفتند که همه ابزار کشاورزی بودند و هنگامی که این ابزار را درکنار دیگر گواههای تاریخی میگذاریم بخوبی روشن میشود که وایکینگها کشاورزان و ماهیگیران پیشرفته بودهاند.
آنها با بهره گرفتن از درختهای جنگلهای اسکاندیناوی، کشتیهای بزرگ و نامور خود را میساختند و با کمک آنها به بازرگانی با کشورهای همسایه و یا دیگر کشورهای اروپایی و بخشهایی از آسیا میپرداختند.
وایکینگها توانایی ویژهای در ابزارسازی با آهن داشتند و از آن برای ساخت ابزار کار و نبرد بهره میجستند. آنها با دادوستد این کالاها با زر و گوهرههای اروپایی برای خود زیورآلات میساختند.
با درنگریستن به ساختمایه هایی که در زیستبوم اسکاندیناوی یافت میشود بیشتر خانهها از چوب و سنگ درست میشد. توانایی وایکینگها در ساخت دژهای پایدار با ساختمایههای گفته شده سبب برتری آنها بر اروپاییها بود.
وایکینگها مردمانی جهانگرد و جستجوگر بودند. کشتیهای آنها که بیشتر مانند قایقهای باریک بزرگ بود، این توانایی را داشت که در سختترین دگرگونیهای آب و هوایی دریا- باران و توفان - تاب بیاورند. آنها از کرانههای سوئد دریانوردی و ماهیگری میکردند تا رودهای خاور اروپا که به دریای سیاه میرسید و همچنین سرزمینهای خاوریتر مانند خاورمیانه.
با پایان گرفتن هزاره نخست میلادی آنها توانستند به بخشهای شمالی آمریکا بروند و در آنجا بمانند.به گفتاری دیگر چیزی نزدیک به ۵۰۰ سال پیش از آنکه کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ به آنجا برسد.
وایکینگها باورمندان بسیار سرسختی به آیین خود بودند اما نه مانند آنچه در روم یا یونان بود. همچنین کاستی بزرگ آنها ناتوانی در خواندن و نوشتن بود که سبب شد تا دانستههای امروز ما از این تبار تا پیش از سدهٔ سیزدهم در اندازه داستان و افسانه باشد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,372
Posted: 30 May 2014 17:25
سنگهای یادبود
وایکینگها سنگهای یادبودی برای جشن گرفتن پیروزیهای جنگی یا سوگواری دوستان و خویشاوندان کشته شده خود میساختند. روی سنگهای بزرگ نگاشتههای بسیار زیبایی کندهکاری میشد و در زیر برخی از نگارههای کندهکاریشده نوشتههایی به دبیره(خط) رونیک باستان دیده میشود. این سنگها در گذرگاههای همگانی، جایی که مردم میایستادند و از آنها سپاسگزاری میکردند، جای داشتند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#1,373
Posted: 30 May 2014 17:27
رویداد ها
- ۷۹۳:وایکینگها به کلیساهای لیندسفارن در بیرون از انگلیس یورش بردند. همه مسیحیان سراسر اروپا از شنیدن این رخداد شوکه شدند. زمان وایکینگها آغاز شد.
- ۸۳۱:دستهای از وایکینگها در دهانه رودخانه لیفی در ایرلند، جایی که امروزه شهر دوبلین گسترده شدهاست، جایگرفتند.
- ۸۴۵:یک ارتش وایکینگ به فرماندهی شیفتان راگنر، پاریس، فرانسه را در روز جشن پاک، از آن خود میکند.
- ۸۶۵:ارتش بزرگ وایکینگهای پاگان (ناباور به آیینهای سامی مانند آیین یهودو...) که برابر با ۳۰۰۰ تن بود به انگلیس میرسد. آنها یک سال پس از آن شهر یورک را نیز بچنگ میآورند.
- ۸۷۰:پادشاه آدموند از آنگلیای خاوری (بخشی از انگلیس)، بدست وایکینگها کشته میشود.
- ۹۳۰- ۸۷۰:بیش از ۱۰۰۰۰ وایکنیگ، که بیشتر آنها از نروژ بودند، به ایسلند رسیدند.
- ۹۱۱:پادشاه فرانسه بخشی از سرزمینهای گسترده در شمال فرانسه را به رولو، سرکرده وایکینگها میدهد و آن سرزمین در آیندهای نزدیک به نام نرماندی خوانده شد.
- ۹۲۰:جهانگرد عرب تباری (به گفتی دیگر یهودی تبار) به نام «ابن فضلان» در روسیه به وایکینگهای سوئدی برخورد. او آنها رادر نوشتههایش یکی از آلودهترین آفریدگان خداوند، میخواند اما در هیچ کجای دیگر چنین چیزی درباره آنها گفته نشده و به گفته برخی این بن مایه(منبع) چندان باورپذیر نیست. هرچند با مطالعه سفرنامه ابن فضلان میتوان به نشانه های آشکاری برخورد که حاکی از آن است که وی به سرزمینهای شمالی رسیده است. برای مثال او در سفرنامه خود به پدیده شفق قطبی اشاره می کند.
- ۹۸۵- ۹۸۴:اریک سرخ، ملوان نروژی، گروئنلند را یافت و هزاران ایسلندی را برانگیخت که به آنجا کوچ کنند.
- ۱۰۰۱:لیف اریکسن، پسر اریک سرخ، به وینلند کانادا گام میگذارد. از این رو او نخستین اروپایی بود که پایش به شمال آمریکا میرسید.
- ۲۸- ۱۰۱۵:کانوت، رهبر دانمارکی، بر انگلیس چیره شد و به سبب آن انگلیس به بخشی از امپراتوری دانمارک، که نروژ و بخشی از سوید را دربر میگرفت، افزوده شد.
- سپتامبر ۱۰۲۵- ۱۰۶۶:شاه هارالد هارداد نروژی به انگلیس یورش برد و بدست پادشاه انگلستان، هارولد دوم، در «جنگ پل استمفورد» شکست میخورد. زمان وایکینگها به پایان میرسد.
- اکتبر ۱۰۱۴- ۱۰۶۶:ویلیام فاتح، دوک نرماندی و نواده یک فرمانده وایکینگ به نام «رولو»، در«جنگ هیستینگز»، هارولد دوم را شکست داد. او تاج شاهی انگلستان را بر سر میگذارد.
- جستجوگران وایکینگ برای یافتن سرزمینهای تازه، به درون آبهای خروشان اقیانوس اطلس شمالی رفتند. بیشتر آنها از نروژ بودند، جایی که درههای آن زیستگاه مردم بسیاری شده بود و دارای زمینهای کشاورزی بسیار کمی بود. در میان سالهای ۸۰۰ میلادی و ۱۰۰۱ میلادی، آنها جزایر فائرو، ایسلند، گروئنلند و وینلند (سرزمین تازه پیدا شده در کانادا) را یافتند. دیری نپایید که خیل کشتیهای پر از کوچندگان به همراه جانورانشان به آنجا سرازیر شدند اما از آنجا که در آن روزگار سفرهای دریایی از ایمنی چندانی برخوردار نبود کشتیهای زیادی در توفان گم شدند و هرگز به آنجا نرسیدند.
پایان وایکینگها
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#1,374
Posted: 30 May 2014 17:36
روس کیف
روس کیف در سدهٔ یازدهم میلادی
- پایتخت کییف
- زبان(ها) اسلاوی خاوری باستان
- دین الحاد اسلاوی
- کلیسای ارتدکس شرقی
- دولت پادشاهی (دودمان روریک)
- - ۸۸۲–۹۱۲ اولگ
- قانونگذار وچه، انجمن لیوبچ
- - تأسیس ۸۸۲
- - انقراض سدهٔ سیزدهم میلادی
- یکا پول گریونا
روسِ کیف نام دولتی قرون وسطایی اروپایی بود که در اواخر سدهٔ نهم میلادی تشکیلشد و پس از تازش مغولها میان سالهای ۱۲۳۷ تا ۱۲۴۰ میلادی از میان رفت.
این مملکت در منابع همعصر خویش-از جمله در متنهای اسلامی- همواره روس خوانده میشدهاست و عنوان روسِ کیف مربوط به سدهٔ نوزدهم میلادی است که تاریخنگاران موضوع روسیه برای اشاره به دولتی که پایتختش کییف بوده این عنوان را بدان اطلاق نمودهاند.
شکل اولیه نظام سیاسی روسها، خاقانات روس نامداشت. مرکزیت این خاقانات در ولیکی نووگورود قرارداشت. در ۸۸۲ میلادی وایکینگها شهر کییف را از تصرف خزرها بیرونآوردند و آن را پایتخت روس کیف نمودند. این دولت در سدهٔ یازدهم میلادی به اوج خود رسید و مرزهایش از جنوب تا دریای سیاه، از خاور تا رودخانه ولگا، از باختر تا پادشاهی لهستان و گراندوشی لیتوانی گسترده شدهبود. دورهٔ درخشان این نظام، روزگار فرمانروایی ولادیمیر بزرگ و پسرش یاروسلاول یکم بود که روسها مسیحیت را پذیرفتند و نخستین قانون به یکی از زبانهای اسلاوی شرقی به نام روسکایا پراودا پدیدآمد.
فرمانروایان روس کیف از تبار نروژیهای باستان و گروهی از وایکینگها بودند که بر اکثریتی از اسلاوها فرمان میراندند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#1,375
Posted: 30 May 2014 17:51
امپراتوری مقدس روم
گسترهٔ امپراتوری روم مقدس در سال ۱۳۶۰. هلند به رنگ روشنتر نشان داده شده زیرا در آن سال تنها اسماً بخشی از این امپراتوری بود.
پرچم امپراتوری
عقاب زرهپوش
- پایتخت مشخصی نداشت.؛ مرکزیت رژیم از ۱۵۹۴ تا ۱۸۰۶ در رگنسبورگ بود.
- لاتین، آلمانی، ایتالیایی، چندین ژرمنی غربی، زبانهای رومیتبار و زبانهای اسلاوی
- کلیسای کاتولیک؛ لوتارگرایی (رسماً پس از صلح آوگسبورگ ۱۵۵۵در ) و کالوینیسم (رسماً پس صلح وستفالی در ۱۶۴۸)
- - ۹۶۲–۹۷۳ اتوی بزرگ (نخستین)
- - ۱۷۹۲–۱۸۰۶ فرانسیس دوم (انجامین)
- قرون وسطی
- دوره مدرن آغازین
- - اتوی بزرگ به عنوان امپراتور مقدس روم تاج بر سر نهاد. ۲ فوریه ۹۶۲
- - کنراد دوم
- عهدهدار تاج و تخت بورگونی شد. ۳ فوریهٔ ۱۰۳۳
- - صلح آوگسبورگ ۲۵ سپتامبر ۱۵۵۵
- - صلح وستفالی ۲۴ اکتبر ۱۶۴۸
- - فرانسیس دوم کنارهگیری نمود.
امپراتوری روم مقدس بعدها امپراتوری روم مقدس ِملت آلمان (آلمانی: Heiliges Römisches Reich Deutscher Nation، لاتین: Sacrum Romanum Imperium Nationis Germanicae)، نام رسمی کشوری بود که در زمان حکومت اتوی یکم از امپراتوری فرانک شرقی کارولنژی تشکیل شد و تا سال ۱۸۰۶ ادامه پیدا کرد. اصطلاح امپراتوری روم (لاتین: Romanum Imperium)از زمان کارل بزرگ (شارلمانی) نیز مرسوم بودهاست و این امپراتوری لقب مقدس (لاتین: Sacrum) را برای نخستین بار در ادبیات سلطنتی، در زمان فریدریش یکم سال ۱۱۵۷ به دست میآورد. واژهٔ ملت آلمان (لاتین: Nationis Germanicae) در ابتدا به سال ۱۴۳۸ برمیگردد و از زمان ۱۵۱۲ نام کامل رسمی این امپراتوری، امپراتوری مقدس روم ملت آلمان میشود. با برکنارگذاشتن تاج سلطنتی توسط فرانسیس دوم، امپراتوری مقدس روم ملت آلمان ۶ اوت۱۸۰۶ منقرض و از بین میرود.
این امپراتوری با نامش از یک سو ابتدا مدعی جایگزینی امپراتوری روم بوده و بنابراین بر حکومت جهان تاکید داشتهاست و از سوی دیگر با استفاده از واژهٔ مقدس ادعای خود را بر جهان خاکی محکمتر کردهاست.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 23327
#1,376
Posted: 30 May 2014 17:53
خصوصیات و سیستم امپراتوری
امپراتوری روم مقدس جانشین امپراتوری فرانک شرقی بود. این امپراتوری شامل تمام مناطق آلمانیزبان میشد و بیشتر امپراتوران و پادشاهان آن از خانوادههای نجیب آلمانی بودند ولی هیچگاه به یک کشورِ ملی مانند انگلستان یا فرانسه تبدیل نشد و از لحاظ ایدئولوژی نیز هیچوقت کشور به حساب نمیآمد. در ضمن این امپراتوری اصالتاً، بیشتر از امارتها و دوکنشینهای خودمختار (و نسبتاً مستقل) تشکیل میشد که امپراتور را به عنوان فرمانروای خود قبول میداشتند.
با بزرگترین وسعت خود این امپراتوری از کشورهای آلمان، اتریش، اسلوونی، سوئیس، لیختناشتاین، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، جمهوری چک، شرق فرانسه، شمال ایتالیا و غرب لهستان کنونی تشکیل شده بود. به این ترتیب در این امپراتوری به غیر از زبان آلمانی (و لهجههای آن) بسیاری زبانهای اسلاوی و دیگر صحبت و نوشته میشد. زبان لاتین در این حین نقش زبان دین و مذهب را بازی میکرد.
از لحاظ سیستماتیک این امپراتوری دارای مجلس (آلمانی: Reichstag)، دادگاه عالی (Reichskammergericht)، شورای دربار (Reichshofrat) و در زمان جنگ یک ارتش تدارکدیده، ولی فاقد دولت ویا حتی پایتخت به معنای واقعی بود. بعد از صلح وستفالی سال ۱۶۴۸ که به پایان جنگ سیساله (جنگ داخلیِ دو مذهب) انجامید این امپراتوری بیشتر یک اتحادیه بسیار ضعیف از مناطق آلمانی بود و یا همانطور که ولتر مسخره میکرد، نه مقدس، نه رومی و نه اصلاً امپراتوری بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,377
Posted: 30 May 2014 17:56
تشکیل امپراتوری
با تاجگذرای شارلمانی به عنوان امپراتور توسط پاپ لئو سوم، وی مدعی جانشینی امپراتوری روم شد. سعی شارلمانی برای به ابرقدرت رساندن امپراتوری فرانک در کنار خلافت اسلامی و امپراتوری روم شرقی تنها در زمان سلطنت او موفق بود. با مرگ وی و بعدها تقسیم امپراتوری بین نوادگانش، کلیسا سعی کرد به خاطر علائق مشترک سیاسی، امپراتوری را متحد نگه دارد. با اینوجود سیستم تجزیه پیشروی کرد و بالاخره امپراتوریِ فرانکها به دو قسمت مجزای فرانک غربی (فرانسه امروزی) و فرانک شرقی (آلمان امروزی) تقسیم شد. لقب امپراتور ولی با فرانکِ شرقی باقیماند، هنگامی که اتو یکم سال ۹۶۲ در حین لشکرکشی به ایتالیا در رم تاجگذاری کرد.
با تاجگذاری اتو، بر این عادت شد که پادشاهان فرانکِ شرقی خود را به عنوان امپراتور تاجگذاری کنند. به این ترتیب با گذشتِ زمان فرانکِ شرقی به عنوان جانشین امپراتوری روم شناخته شد و به این سبب که برعکس رومِ باستان مسیحی بود، به آن لقب مقدس داده شد. عبارت ملت آلمان که به فریدریش یکم برمیگردد هم با پایان قرون وسطی رسمی شد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,378
Posted: 30 May 2014 17:57
قرون وسطی
در سدههای میانه نظام اداری امپراتوری بهکلی در حال تغییر بود. حتی در فرانک شرقی رایج بود که در تقسیمات کشوری از واحدهای بزرگتری برای اداره سیاسی استفاده شود. این واحدهای جدید، دوکنشین نام داشتند. دوکنشینها واحدهای نسبتاً بستهای بودند و اختیارات خاص خود را داشتند و همچنین بارها بر ضد قدرت امپراتور به مبارزه برمیخواستند.
در اوج قرون وسطی یعنی حدود قرن ۱۱، امپراتوری تقریباً ۸۰۰٬۰۰۰-۹۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت و حدود ۸-۱۰ میلیون جمعیت داشت که البته با پایان اوج این قرون یعنی اواخر قرن ۱۳ این تعداد به ۱۲-۱۴ میلیون نفر رسید.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,379
Posted: 30 May 2014 17:58
زمان جدید
با آغاز قرون جدید، تغییراتی در سیستم حکومتی به وجود آمد، به طوری که قدرت امپراتور به آهستگی رو به انحطاط گذاشت. بین نخبگان امپراتوری (کسانی که در پارلمان کرسی و حق رای داشتند، مانند امرا، شوالیهها، دوکها و شهرهای آزاد)، اتحادهای مذهبی ایجاد شد که با یکدیگر بارها به جنگ پرداختند. در اواخر قرن ۱۶، به نخبگان امپراتوری اختیار تعیین مذهب برای مناطق تحت کنترل آنها داده شد که باعث یکسانی مذهبی بیشتر برای منتخبین میشد و با یکسانی مذهبی در یک منطقه، راه تجزیهطلبیِ آن هموارتر میشد. این تغییرات در نقطه اوج خود منجر به جنگ سیساله شد. در همین ادامه امپراتور سعی کرد برای آخرینبار قدرت از دسترفتهاش را مجدداً صاحب شود و اتحاد با کلیسا را تشکیل دهد که به موفقییت نرسید. به این ترتیب، امپراتوریِ ازهمگسیختهای به وجود آمد که امپراتور در آن تنها نقش تشریفاتی داشت ولی از لحاظ قدرت تنها به عنوان دوک اطریش در پارلمان با نخبگان دیگر همپایه بود.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ارسالها: 23327
#1,380
Posted: 30 May 2014 17:59
پایان امپراتوری
امپراتوری در زمان جنگهای ناپلئونی فروپاشید، هنگامی که بهوسیله و فشار ناپلئون، تعدادی از امارتهای آلمانی همبستگی راین را تشکیل دادند. این فروپاشی در اصل به صلح وستفالی که به لائیکی و بازشدنِ جهانیِ آلمان منجر شد، برمیگردد. سال ۱۸۰۶ امپراتور فرانس دوم، که از سال ۱۸۰۴ با نامِ فرانس یکم پادشاه اطریش نیز خوانده میشد تاجِ امپراتوری مقدس روم ملت آلمان را بر زمین گذاشت.
بر اساس کنفرانس وین سال ۱۸۱۵، حکومتهای آلمانی به تشکیلِ یک همبستگی آلمانی اقدام کردند، که نقش بیشترِ آن، زنده نگهداشتن لقب و مقام امپراتور بود. با پیشنهاد امپراتوریِ به فرانس یکم اتریش، انتظار میرفت که وی اختیارات کامل یک فرمانروا را به دست نیاورد، زیرا حامیان آن، امارتهای کوچک و متوسط بودند که قدرت کمی داشتند. بنابراین فرانس این پیشنهاد را رد کرد. از طرف دیگر اطریش نمیخواست که لقب امپراتور به پادشاهان قدرتمند دیگر همچون پادشاه پروس برسد. به این ترتیب کنفرانس وین بههم خورد بیآنکه امپراتور جدیدی تعیین شود و همبستگی آلمان به عنوان یک اتحاد ضعیف بین حکومتهای آلمانی بهوجود آمد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.