انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان


زن

andishmand
 
۱۷

هنوز
همه ی ما زنده ایم
و این چیزی را عوض نمی کند
دیگر دستی برایت لیوان آبی کنار نخواهد گذاشت
تو رفته ای
و برگ درخت انجیر کاملا" بی تفاوت است
بعد از تو
زنان روستا
به مزرعه چنان می نگرند
که گویی به سنگی از پشت سیم خاردار
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۱۸

بعد از تو ما مثل بنفشه ها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کُتَم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نرده ها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۱۹

آزادی آن قد رنبود که دستم را از دهانم بردارم
برایت چه بگویم
بگویم این کاملا" طبیعی ست که آب خون را بشوید
بگویم زخمم آن قدر بزرگ شده
که می شود درختی را در آن کاشت
غمگینم
و مرگ کاری نمی کند
به سر و صورتم دست می کشم
و چیزی نمی بینم
می ترسم
چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می رود
هیچ گاه این قدر نیازمند رویا نبوده ام
داغ تو می تواند یک اسب را خاکستر کند
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۰

من
سالها پیش
از کوچه ی باریکی مرگ را دور زدم
من بودم که ماه را ترساندم
من بودم که باد را ملامت کردم به خاطر تو
یاد تو
در من چاله و چاهی باقی می گذارد
می خواهم همه ی چهارشنبه ها را به آتش بکشم
در خودم فرو رفته ام
آن قدر که
دستم به دهانم نمی رسد
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۲۱

احساس می کنم بیمارم
احساس می کنم گربه ای در لبه ها راه می رود
گاهی به لامپ فکر می کنم
که رنگ نارنجی اش را در هوا پخش می کند
و تاریکی اتاق مرا می ترساند


.
.
.


۲۲

در بیمارستان
دیوارها مصرانه تا سقف آبی اند
تأکیدی بر بیماری من
می خواهم بخندم
چرا که دوستانم آمده اند
چرا که قرص ها را سر وقت خورده ام
می خواهم بخندم
اما لب هایم درست کار نمی کنند
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۳

دستم مثل برگی در پاییز درد می کند
نه درختان بادام با سایه های کوچک شان
نه عطری که از بالای سرم بگذرد
سکوت مثل آب ریخته روی میز پهن می شود
و تمام اتاق را می گیرد
به خواب می روم
برگی بر شاخه اش می لرزد
و بهار قد بلندی دارد
این خواب
می تواند هر ببری را از پا درآورد

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۴

انگار در سرم سوزن نخ می کنند
در سر من زندگی به کوچه باریکی رسیده است
می خواهم نامم را
چون پیراهنی از تنم بیرون بیاورم
این روزها کیسه ها را
به دوش می گیرم
الوارها را جا به جا می کنم
و از کار در هوای سرد لذت می برم
بعد از تو پدر
زندگی را سخت گرفته ام
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
بخش دوم



گل هایی به شدت بی اسم


۱

کسی چه می داند
شاید
در همین بیمارستان مُردم
و مثل کاغذ سفیدی
از این دنیا رفتم
مثل ماه که بعضی شب ها می تابد
شاید
در آخرین بیهوشی
در آخرین گفتگو با همسرم
خاطرات ، فکرها و جوراب ها را رها خواهم کرد
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
بعد از مرگ با خدا حرف خواهم زد
برای اینکه بی دلیل کشته شده ام

۲

اگر نبودم
مرا در چیزهایی پیدا کنید
که دوست شان داشتم
در ماه
در شکل انار
اگر ناگهان مُردم
به مرگ شک کنید
به من
و به مأمور مالیات



.
.
.



۳

نشستیم
و حرف زدیم
و آسمان آبی بود
آن قدر که انگار انتظار کسی را می کشید
دستش را گرفتم
اندوه یک ترانه ی بومی را داشت
چهره اش غمگین بود
و ببری در صدایش خیز برمی داشت
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۴

روی تخت دراز کشیدم و در اتاق عمل
و آرام آرام به نقره ای کم رنگ بدل شدم
در بیمارستان بوی الکل و نعنا
این در داخل و آن در بیرون
مثل من و زنم
من عصبانی ، او مهربان
من روی تخت ، او در پیاده رو

و عشق کنار پنجره
نیمی الکل نیمی نعنا
روی تخت دراز کشیدم در اتاق عمل
و آرام آرام به نقره ای کم رنگ بدل شدم
به درخت توت ، به روح گلابی قسم
به نارنجی غروب ، دستم کنار خودم بود

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 3 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
شعر و ادبیات

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA