انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان


زن

andishmand
 
۵

بلبلی
با صدای زعفرانی خویشم
شفاف
چون عسل
بر شی کوتاه از درختی به درختی ،
در صدای آواز من قرقره ی زرد را
پیدا کنید
دوک نارنجی روز را
طلق نقره ای آ ب را
در صدای آواز من
بیشتر از آنچه فکر می کنید
شادی هست
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۶

چشم های تو درشت بودند با مژه های زیبا
و صورت گرد تو
مثل کاسه ی ماه بود
و پاهایت که می آمدند تا مرا در گوشه ی پیدا کنند
مرا چون واشری ، چون لبه ی ریش ریش فرش
یا " پلنگی از کار افتاده "

چشم های تو مهربان بودند
دهانت مهربان
و گنجشک ها واقعا" می آمدند
از گوشه ی لبت آب می خوردند

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۷

درخت ها با فاصله از او رشد می کنند
گل ها عقب می ایستند
ببر بوته ای است که می سوزد و برف را آب می کند
با ابعادی ناگوار
می آید ،
می ایستد
و سنگ را زیبا می کند
جنگل
صدای او را شنیده است
در خون گرمش
پرستویی ست
و رویایی که هنوز دست نخورده است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۸

آیا انسان
بیشتر از رنگ نارنج اهمیت دارد ؟
بیشتر از ماه ؟
در کارخانه گاهی درخت ها
بیشتر از آدمها کار می کنند

.
.
.


۹

باران می آید
و کمی بعد آفتاب خواهد شد
به خیابان می روم
می گویند عشق
در همین ساعت خوب به سراغ آدم می آید
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۱۰

پشت سرم آنتن
و مرغی که مرده است
و کرم هایی که می لولند
در شکم ، در پا ، در نوک
ربابه می گوید : جوجه ی بوقلمون بوده ، نفهمیدم کی مُرد !
تازه می خواست رنگ باز کند
و خدا روی بال هایش کار کند
سرخ ، سفید ، ارغوانی

اما رو به رو
این باغچه می تواند در نوع خودش بی نظیر باشد
دیوانه باشد
گل هایی به شدت بی اسم
به شدت زیبا که هر نامی را
تحقیر می کنند

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۱۱

به ماه خیره می شوم
به بند رخت
به دکمه ها ، به آستین ها
و هر چیزی که شباهتم را به مادرم کامل کند.


.
.
.


۱۲

شعله آتش را به دم روباهی تشبیه کردن
آن هم در زمستانی که برف تا زانو باریده است
هیچ جانی را
گرم نخواهد کرد .


.
.
.


۱۳

مهربان مثل کاشه ی آش
مثل نخود و لوبیا کنار هم
مثل ریحان که دیس سفید را زیبا می کند
و از مرگ در خیابان هارلم زیباتر است


ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۱۴

ببری در گوانتانامو
بادی در گوانتانامو
جایی که انسان ناپدید می شود
و رویایش را به سنگ می کوبد
برف در گوانتانامو
و عشق
و پرچمی که حوصله ی باد را سر می برد
در گوانتانامو


.
.
.


۱۵

شیمبورسکا
شیمبورسیکا
شیمبورسیکا
می تواند نام یک پرنده باشد
یا آبی که ازسقف در ظرفی چکه می کند

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۱۶

دستم را زیر سرم می گذارم
و به خواب می روم
من و دستم
هر شب
خواب تو را می بینیم
عزیزم
ما حتما" عاشق همیم
که این همه از هم دوریم

.
.
.


۱۷


اسب ها نورند ، چین سایه و آفتاب
مرز بین سیاه و سفید ، روشنی میان آب
دیس نقره اند در تاریکی که برق می زند
باد در صدای آنها در هم می آمیزد
معجزه ای میان سنگ و خاک و زمین گرد.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۱۸

به دمه های پیراهنت شک کردند
و جیب هایت را گشتند
درخت ها ازپلیس ترسیدند
و باد با فاصله از یونیفورم رد شد.


.
.
.


۱۹

چون مهی که دهان غار را بپوشاند
فریاد
در مزرعه پنبه به گوش نمی رسد
برگشتی
مثل
رودخانه ای که ناگهان به سنگ بزرگی برخورده باشد


.
.
.


۲۰

اگر دوستم نداشته باشی
تو را چون سنگی از نیاکانت دورمی کنم
و خودم را خاموش می کنم
چون اتاقی در زمستان.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۲۱

بگذار کوه برادرم باشد
جنگل زنم
دریا پدرم باشد
و رودخانه مادرم
خواهرانم آب و آتش و باد
پیاده روها کودکانم باشند
دختر و پسرم
که در سوگ این خیابان
گریه می کنند .


.
.
.


۲۲

کاغذ سفید
آماده نوشتن
یعنی قبلا" کسی روی این برف راه نرفته است
یعنی ذهن کاملا" سفید است
و کوچک ترین حرف دیده می شود
مثل ماه پیش از ماه بودن
پیش از صخره ها و لکه هایش.

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
شعر و ادبیات

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA