انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان


زن

andishmand
 
۲۳

چرا هر دکمه ای که می افتد ، گم می شود؟
فکر می کنم جایی هست
که همه ی دکمه ها به عمد در آنجا جمع می شوند.

.
.
.


۲۴

من و سقف هر دو به هم خیره شدیم
آن قدر که من او شدم ، او من .


.
.
.


۲۵

شاخه پر شکوفه ی گیلاسم ، در تنهایی
این گونه زیستم
و این گونه می روم
در مرگم لبه ی خیال تیزتر خواهد شد
و بر دستم شکافی عمیق خواهد گذاشت .

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۶

زن
دست می کشد روی میز
و اشیاء را بیدار می کند
زن
با النگوها
با گوشواره ها
تکه ای از کوه است
که در آن طلا یافت می شود
از پشت لیوان آب
زن مثل فرشته است
مثل پیش بند
و بی دلیل مثل زن
.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۷

بی شک آن ترانه ی کردی را از بری
همان ترانه ی محلی را می گویم
که لیلا با آن می رقصید
و بی جهت به سمت پهلوی راستش خم می شد.


.
.
.


۲۸

کوهستانی در آناتولی
رودخانه ای در بمبئی
و گیاه مرموزی در پایتخت
باران در سومنات
صدای پای اسبی در پیاده رو
و استراحتی کوتاه در تبت
همه و همه د دامن گلبهی تو ، خاصه وقتی که باد نمی آید.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۲۹

برادرم وقتی مُرد بوی نفت می داد
و مادرم عطر آخرین نوزادش را
و خواهرم با خواهرم سیبی که از نیمه جدا شده باشد
و سال ، سال فراوانی نبود
آنها همدیگر را با مهربانی خوردند
و سال ، سال فراوانی نبود

.
.
.


۳۰

اول گوشه لبم چروک برداشت
بعد پیشانی ام
حالا دست هایم می لرزند
کلاسیک مثل بید
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
۳۱

موریانه ها همه چیز را خورده اند
مبل را ، دسته ی سماور را
تابلوها را ، همهی تابلوها را
و گوش ونسان ونگوگ را


.
.
.


۳۲


آب نماد صلح است
و اسب نماد پاکی شاید
خرگوش ها لکه هایی بی گناهند
گوزن ها ، باغبان شاخه و باد
و در قلب هر انسان میوه ای ست
که عشق را صیقل می دهد
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۳۳

ساده
زندگی کردم
اما مرگم
مشکوک به نظر خواهد رسید
پیدایم می کنید
با موهایم
ناخن هایم
و استخوان لگنم
که گودالی تاریک را روشن کرده است

.
.
.


۳۴

عشق در قطار طولانی تر است
به خاطر واگن ها
به خاطر کوپه ها
به خاطر راهرو
و به خاطر تو
که قطار را بیشتر دوست داری
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۳۵

باران بر پل اسب ها می بارد
و عکس کوه روی گرده ی آنهاست
زمین را شخم می زنند
و زندگی را به گردن می گیرند
بی دلیل .

.
.
.


۳۶

می خواهم به طول بینجامد
چون کتاب کلیدر
چون دره ی پروانه
بوسه های تو را می گویم
که چون کمربندی به دور کمرم
نگهم می داشت
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۳۷

برای زنم گردنبندی از فیروزه گرفتم
و دستبندی فیروزه از نیشابور
حالا آسمان نمی داند که بر سینه اش باشد یا بر مچ دستش
به هر حال این مشکل آسمان است .


.
.
.


۳۸

اگر دقیقا" به این موسیقی گوش کنم
احتمال آن می رود
که در یک نت ظریف کشته شوم .


.
.
.


۳۹

ماه زیباست
غم نیرومند است
و در همه ی آیینه ها آب دیده می شود
مراقب باش برادرم
در شکنجه همه چیز را در نظر می گیرند
درد را محاسبه می کنند
و هر خبری که آدمی را از پا درآورد

ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۴۰

باران عمود می بارد
و برف ها
به جمعیت رودها اضافه می شوند
هیچ دستی در کار نیست
سنگ ها ساکت اند
ظاهرا" که باید همین طو رباشد.


.
.
.


۴۱

آه آزادی ، آزادی
عمر تنها بر تن می گذرد
و پوست را تعییر می دهد
تو نمی آیی
و قلب ها بی دلیل جوان می مانند.


.
.
.


۴۲

از پای لک لک ها در آب
به عمق تابستان پی بردیم.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
۴۳
این روزها به شهری فکر می کنم در همین نزدیکی
به تایباد
به صدای محزونی که مسیح را در آن به صلیب کشیدند
نگاه که می کنم از هر زاویه مویه ای روان است
زنان و مردان با فاصله ای غمگین از هم راه می روند
مردان
با شاه توتی در صدا آواز می خوانند
با " سنبله طیبی " در گلو
و زنان
با دهانی که انگار تاریکی غاری را بلعیده باشند
سکوت می کنند.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 5 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
شعر و ادبیات

Gholamreza Brossan Poems | اشعار غلام رضا بروسان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA