انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 21:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  20  21  پسین »

Iraj Safshekan Poems | اشعار ایرج صف شکن


زن

 
اشعار ایرج صف شکن
Iraj Safshekan Poems



❣❣❣❣❣❣❣

این جا منم
غروبی دم کرده
و خروسی
که نه پگاه می اید
نه خورشیدی که
به صبح می زاید
تنها
سر نشینانی خسته
به صبح می ایند
و واپسین روز
به اشیانه می نشینند
بی هیچ
زهدانی که
رابطه را
در فاصله بنشاند
و امید را
در قرائتی ممکن
ترسیم کند در باد

این جا منم
صبحی معطل
و خانه ای
که خمیازه می کشد
در وراجی های شب
این جا منم
نه !
من نه منم !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

انگشت بر دهانی و
خیال می کنی
واقعه در خانه می ماند
تا ساعت به اختیار
در نامه های تو بنشیند
خیال می کنی
و این همان دسته گلی ست
دسته دسته
با یادت می اید و
تو
درخاک می شوی
اهسته باش
که این راز را
به هزاره های نخستین هم
هزار بار گفته ام هر روز
اهسته باش
اهسته .


❣❣❣❣❣❣❣

گفتی که نه
می گویی و
جهان
به فاتحه ای ناتمام می شود
یادم نمی رود
من هم گفته بودم
که بر شاقولی اویزانم
که مرا باتو نسبت می دهد
و گویا
باز گفته بودی
اگر این است
چرا می روم و تو
در خوابم نمی ایی
ومن
باید گفته باشم
من فتح شده ام
در باقی مانده ای که نمی بینی
و تو
باور نکرده بودی و
جهان
پاره پاره شد
به قلبی که شکستی در من
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

می گفت و بر فراز می شد
به سایه ای که
نمی دیدمش در باد
به دستان خویش می نگریستم
اویزان بودم
بر استینی که
خیس بود و
آفتابی نمی شد
کسی در یاد .
حالا دیگر
تمام روز
به رد پایی شبیه ام و
لالایی می خوانم
شب ها در گوش
شاید مرا درخواب دیده باشد


❣❣❣❣❣❣❣

ومرا دیگر بار
این گونه جا نهادی
تصویری واژگون
اویزان بر صلیبی
عصایی شکسته
فرو مانده
به راهی
(افسوس
که شانه های علف راامسال
ترد و
جوانه هارا بی صدا می خوانم )
خواندن از این دست
شاید ترا کافی بود
این گونه که لال مانده ام و
تو خاک از بر می کنی .
این است که م یگویم
کمی بی قراری می خواهد
که تو داری

قدری قرار
که ندارم .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

گفته بودی نامم چیست
و گویا گفته بودم
بی نام ترینی تو
(عینیت
اعتقادی
که برمن گذشته است )


❣❣❣❣❣❣❣

به اوازی صدایم کن
مرا که خسته ام
در گلوی تو
به پروازی بلند رهایم کن
مرا که بسته ام
بر بازوی تو
به حنجره ای کوتاه بخوانم تا برخیزم
اویزان
بر تارهای گیسوانت
شاید
تنها نمانم در راه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

نگو راه گم کرده بودم
بگو
راه بندانی بودم
که تورا
در راه جا نهاده بودم
تقدیر اگر این است
پس بگو با من
چرا
بر پیشانی بلندت
این گونه
بال بال می زنم و
تو
اگر رهایی را می خواستی
بازهم بگو
چرا من
این گونه
تقدیری می شوم نا تمام .


❣❣❣❣❣❣❣

چست وچالاک
عربده می کشی و
به رخ می کشند
کوهپایه های زاگرس و دنا
و من
در نیایش
به دره ای می مانم
که اهوانی خسته را
خسته تر کنم اکنون
تدبیر شاید این باشد
که تو در راه باشی و
من خسته در انتظار
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

چرا فکر می کنی
من از عبور
گمراه ترین راه می ترسم
هراس مکن
قفل از دهان بر داری
اهلی شوی
به عادتی
که نمی خواستی و
حالا
کشیده می شوی
تا مگر
اندازه باشی
با خویش
همیشه چیزی هست
که نمی دانیم و
تشنه لبانیم
به سیرابش


❣❣❣❣❣❣❣

چه می گفتی
که از نسیم می آیم و
حادثه ای
در تومی کارم
مگر نمی دانی
توفان که در گیرد
مژگان پریشان
به گونه ای واریز می شود
و ساقی می ماند
به ته مانده ای و
مدام می خواند
پیمان
چرا می شکنی توبا ما !!!
ما پیمانه شکستیم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

چیزی در انتظار می گذرد
که نگاهم را دزدیده است
و حضوری غایب
که تاب نمی اورد دلم
که بمانم و
خون نبارد
مژگان ترم هر دم .
کاش ندیده بودم اش در دم و
هر دم
نمی کشید مرا
بر داری
که مانده ام معطل و
هیچ
نمی پرسد
مرا دیگر به سوالی اندک
وچه اندک مانده ام
به سنگی سنگی
که نه پلک می بندد و
نه به خویشتنم
در پیشانی هزار سال مردگانم امروز .

نه !
دیگر نمی خواهم بگوئید و بخوانم
که بر باد داده ام خود را
به خاکی که حالا می کنم بر سر

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

وتورا در حوضچه ی مردگان می ربایند
و دری
بر تو گشوده می شود
با هزاران اواز
که کالبدکلاغی را
به تصویر تردید
بر بوم می نشاند
از تو گذر می کند
و ناگاه
عینکی
به تیرگی ی دیده گانت
تردید می کند
نگاه خسته بسته می شود
و شعله کشیده خاموش
و خش خشی که
به تردید
ایستاده است
برابرت


❣❣❣❣❣❣❣

جیب هایت فریبم می دهد
دست هایت نه
پس بگذار
همیشه در چشم هایت ببارم .


❣❣❣❣❣❣❣

مرا دزدیدی
در چشمانت کاشتی
باغچه ات را پس نمی دهم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

تو فرمانروای خدایانی
که عزرائیل
به چنگال اش
چنان گرفتار امد
که بیوگان سوگوار
بر چادرهای شب
پرچمی برافراشتند
که تو پیش از خود
فراز دستانت
بسیاران بنفشه و هلهله
سردادی
خدایانی گرفتار در دستان تو وهیچ کس
که فرمانروای جهان
گونه هایی ست که سر ریز می شود
در ترانه های شب تاب تو
چون لبی سرخ
بر گونه های شطی روان
خدایان
این گونه ازاد می شوند




❣❣❣❣❣❣❣

و تو سر فراز ترین سرو جهان خواهی شد
و من
اخرین شعر جهان
لب تشنه ای
از قرار خویش می گریزد و
رها نمی شود
مگر بر گونه ای لرزان .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
❣❣❣❣❣❣❣

وشاعران
این گونه شعر می شوند
به کاشتن دندانی و
بر افراشتن پرچمی که
حالا دیگر
در اهتراز نیست
نمایشی بی صحنه
و امیانی
یک در میان خسته .


❣❣❣❣❣❣❣

کیست
که به چنین راهزنی
دست درازی می کند
چیست
که پنهان می شود و
رازش فاش نمی شود
مگر امده باشی و
گرفتارت شده باشم من
گفت و
خواب بودم
خواب
بر عطری که
یکنواخت
می نواخت
در تبسم گونه هایش
خواب بودم
خواب !!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 13 از 21:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  20  21  پسین » 
شعر و ادبیات

Iraj Safshekan Poems | اشعار ایرج صف شکن


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA