انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 169 از 718:  « پیشین  1  ...  168  169  170  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۲

مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست
که تخم دوزخ عالم گداز یک شررست

میان خرمن گل غوطه چون تواند زد؟
هنوز بلبل ما در حجاب بال و پرست

به قرب ظاهری از وصل فیض نتوان برد
بیاض چشم صدف از ندیدن گهرست

شکفته باش که در حلقه رضاکیشان
جبین گشاده چو افتاد از بلا سپرست

نفس درازی بلبل دلیل بیدردی است
که در جگر شکند ناله ای که با اثرست

ز حرف سخت ندارند باک بی ثمران
که سنگ را سر پیوند نخل بارورست

مریز خار به راه من ای سیاه درون
که خون در آبله اهل درد نیشترست

فغان که رشته بی پا و سر نمی داند
که آب و رنگ و جودش ز پرتو گهرست

اگر چه عشق فتاده است لامکان پرواز
خیال صائب ما را بلندی دگرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
چه عشرتی است که پروانه کم، چراغ پرست

ز هرزه خندی گل غنچه بی دماغ شده است
ز دست قهقه مینا دل ایاغ پرست

فتاده است به روی گل و ز شوق هنوز
لب پر آبله شبنم از سراغ پرست

اگر به مرکز خود حق قرار می گیرد
تو فکر دل کن و فارغ نشین که داغ پرست

حیا نمی دهدم فرصت سخن صائب
دلم ز شکوه این باغبان و باغ پرست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۴

به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست
غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است
اگر چه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند
رسد به نیت خود هر که نیتش خیرست

ز نقش خود نتواند گذشت کوته بین
اگر به کعبه رود بت پرست، در دیرست

به خود نیامدن اهل عشق تنبیهی است
که آشنایی خود، آشنایی غیرست

ز قلقل بط می عارفی شود آگاه
که با خبر چو سلیمان ز منطق الطیرست

مدار چشم اقامت ز دولت دنیا
که سایه پر و بال هما سبکسیرست

جواب آن غزل است این که آذری فرمود
که ناامید مباشید، عاقبت خیرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵

ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
غبار خاطر ارباب فقر اکسیرست

به غیر آه نداریم در جگر چیزی
متاع خانه ما چون کمان همین تیرست

به احتیاط قدم در طریق عشق گذار
که داغ لاله این دشت، دیده شیرست

مجو نشاط جوانی ز چرخ کم فرصت
که صبح تا نفسی راست می کند، پیرست

طریق صدق کی قطع می تواند کرد
که همچو صبح جهانتاب با دو شمشیرست

به درد خویش نسازیم، با دوا چه کنیم
کدام خواب پریشان بتر ز تعبیرست؟

شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر، تیرست

مرا به بند چه حاجت، که داغهای جنون
چو داد دست به هم، حلقه های زنجیرست

مدار دست ز دامان جستجو صائب
که روی کعبه نهان زیر زلف شبگیرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۶

به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
که میهمان لئیم از حیات خود سیرست

گهر ز گرد یتیمی تمام می گردد
مس و جود مرا درد باده اکسیرست

پیاله چشم و چراغ است شیر گیران را
به چشم بیجگران گر چه دیده شیرست

کنار کشت مده موسم بهار از دست
که موج سبزه به پای نشاط زنجیرست

مباش سرکش و مغرور و بی ادب که هدف
همیشه از رگ گردن نشانه تیرست

ز پیچ و تاب ندارد گزیر روشندل
ز موج خویشتن آب روان به زنجیرست

چه سود جوهر ذاتی چو کارفرما نیست؟
که بی کش، دم شمشیر پشت شمشیرست

ز خضر وحشت سیلاب می کنم صائب
خرابی دل مغرور من ز تعمیرست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۷

صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست
کمند عشرت رم کرده رشته سازست

فروغ نور تجلی به طور می گوید
که کار مردم بی دست و پا خداسازست

تو صاف کرده مده پشت خویش بر دیوار
که حسن، تشنه آیینه نظربازست

به خاک پای خم و گردش پیاله قسم
که تازیانه گلگون می، رگ سازست

ز جام حافظ شیراز مست گردیده است
کلام صائب ازان رو شراب شیرازست

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۸

چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
مدام ساغرش از صاف عیش لبریزست

به خال گوشه ابروی او مبین گستاخ
که چون ستاره دنباله دار خونریزست

فغان که نرگس بیمار خوبرویان را
شکستن دل ما چون شکست پرهیزست

همیشه در دل فرهاد می کند جولان
چه شد که دامن شیرین به دست پرویزست

زمان حسن قدیم ترا که می داند؟
که آسمان یکی از سبزه های نوخیزست

ز آتش نفس گرم ما خطر دارد
چو خار، محتسب شهر اگر چه سر تیزست

ز آسمان کهنسال دلخراش ترست
اگر چه سبزه رخسار یار، نوخیزست

ز سنگ، چشمه خون می کند روان صائب
ز بس که درد دل من سرایت آمیزست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

دام خلق مقید شدن گل هوس است
شکارهرزه مرس همچو موج خار و خس است

ز خوان رزق، هما استخوان نمی یابد
شکر وظیفه مورست و روزی مگس است

ترا ستیزه به انجم نمودن از خامی است
جدل به سنگ کند میوه ای که نیمرس است

دوبار بر رخ او دیدن از مروت نیست
نگاه اول من چون نگاه باز پس است

ز رحمتش به گنه ناامید نتوان شد
غبار خاطر دریا ز سیل، یک نفس است

منه به نقش و نگار زمانه دل صائب
که پیش سیل حوادث تمام خار و خس است

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۹۰

مرا ز دور تماشای خط یار بس است
که برگ عیش جنون، بویی از بهار بس است

ز حسن، دعوی خون نیست شیوه عاشق
که خونبهای حنا، پای بوس یار بس است

نظر به ناز و نعیم وصال نیست مرا
که مزدکار من از عشق، ذوق کار بس است

مرا ملاحظه از ترکتاز گردون نیست
که خاکساری من، گرد من حصار بس است

قدم به کلبه من رنجه گو نسازد یار
مرا ز وعده او، ذوق انتظار بس است

شکار اگر چه درین پهن دشت بسیارست
مرا گرفتن عبرت ز روزگار بس است

برای زیر و زبر کردن بنای شکیب
سبک عنانی آن زلف تابدار بس است

لوای همت عالی ز نه سپهر گذشت
پی شکستن این قلب، یک سوار بس است

درین بساط، من تیره بخت را صائب
چو داغ لاله ز خون جگر حصار بس است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱

منم که دام بلایم رهایی قفس است
وداع زندگیم در جدایی قفس است

نمی توان به زر گل مرا به دام آورد
ز بیضه مرغ دل مرا هوایی قفس است

هنوز در گره غنچه است نکهت گل
چه وقت چاک گریبان گشایی قفس است؟

مقیدان همه از تنگی قفس نالند
منم که ناله ام از دلگشایی قفس است

ز چوب خشک مگویید گل نمی روید
شکست بال، گل آشنایی قفس است

چو کعبه گرد قفس طوف می کند شب و روز
دگر چه چون دل صائب فدایی قفس است؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 169 از 718:  « پیشین  1  ...  168  169  170  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA