انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 16 از 21:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  21  پسین »

Iraj Safshekan Poems | اشعار ایرج صف شکن


زن

 
اشعار ایرج صف شکن
Iraj Safshekan Poems



☀☀☀☀☀☀

یکی- نبودم و
۳۰ هم نیستم
کیستم ؟!
استینی خیس
دستمالی بیاورید
خورشیدم در باور غروب خویش
-بوران در اتصال باد و صاعقه
-پاره پاره
که دخیل می بندم
در اتکال خویش
و تازه
عشق را
قطره ای نوشیدم


☀☀☀☀☀☀

جایی
ایستاده بودم در تو
هزار سال پیشتر
تا مگر
سر بگردانم و
زیبا شوم
در قطره های نخست
حالا
سر برمی گردانی
معکوس می شویم
به عبارتی
که فقط اشاره می کند در تو
تا جابه جا شویم
به عبور عبارتی در خود.

دیوارها کوتاه می شوند
فرا می رسیم باز
و تو
به هیاتی
غریب
این بار
ایستاده ای در من
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
☀☀☀☀☀☀

دنبالم می کنی چرا ؟

کف بینم
که طاقت دستانت را
به سپیدی ابر می مانم
می مانم و
تو - تنها
در عمق سیاهم /مچاله می شوی
طناب بردار
بر
دار
و تنها
لبان تشنه ات را سیراب کن
فاصله ام را هر گز نخواهی جست


☀☀☀☀☀☀

گوش ماهی چهارم را پرسیدم
نامت چیست
دریا
در بغضی سرخ
کف دستانم نشست
و ماهیان همه
در هلهله ای شفاف خفتند
باد
باران را دیگر در خواب نخواهد دید


☀☀☀☀☀☀

شالی سبز در کمین پنجره !
واژه را می پرسم
تو چه می گویی
سروی به انحنای من خیره می شود
میهمان دنیا می خندد
وواژه
به سخن می اید
ان گاه
که لالایی مادر
مرا
خواب برده است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

بیدار می شوم به بانگی
و سراسیمه
سر می گردانیم
به قاعده ی تاریکی
هراس می کنیم
شکلک مانده بر دیوار را
فروتن
می نشینیم پیش قدم هایمان
و عشق
عشق
عشق
ارام
بر زانوانمان
خواب می رود


☀☀☀☀☀☀

همیشه نا خوانده
کسی مرا سوال می کند
و چون می ایستم
قامتی ایستاده
به شهادت خورشید می طلبد !
راستی
مگر قامت شکستگان
پلکان فروردین را
چند بار به قاعده ی راه سپرده اند
که پروای رفتنم
این گونه
نامدگان را حیران می کند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

پشت میزم باز
بی هیچ تاملی
قلمی جامانده
و انعکاس صدایی
شب ات را باور می شود
هوهویی مرموز
زبانی ولنگار
و عاقبت سپید من در اینه
اه
چقدر اصرار می کنی تا بمانم !


☀☀☀☀☀☀

نیمی از تو بود و
تمام من
این کوچه چه بن بست است !:
دیوارهای خام !
انگشت های بریده !
و هزار سوال !
مثل هزار پرنده !
نه - نه
نگو خیابان ها
باید تمام خیابان ها را دید
و تمام تو را


☀☀☀☀☀☀

بیهوده
خودرا قیاس می کنیم
در ائینه ی روبرو
زنگاری سمج
فاصله می بندد / پیری مان را
باور کن
اینه
تنها در خود می نگرد
و تنها
انعکاسی معکوس
در تو
نقش می بندد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

تمام پروازها کنسل است
اه
جنوبی ی پرواز کرده بر فراز سرم
نوبت اخرم
که بی خبرم
دست ها بر سینه می گذارم
و غافل می شوند
چشمان تماشا
حالا
پروازها
از این پس
یک درمیان اند
چه باور کنی و
چه سروده نخوانده را باطل کنی
ان که سر به سر می شود
سر ریز است
نیازی هرگز
به تماشا نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

قفل از دهانم بردار
بر دارندگان تمنا
خسته اند
به اماده باش زبانی
که در تومی گردد و
غریب می ماند
به هیات مانده گان بر صف.
صف کنیدش
صف کنیدش
این مانده بر دستان و
قفل شده بر کلید گمشده اش
بازیگوشی بی تمنا
که خلاصه می شود
وما
جایی
بی مقدراش می کنیم
در باقیمانده ی خویش
خلاصه ایم
خلاصگان بی تقصیر
که پنجره ای واشده را
هزار گلو
سر می دهیم
و چون اوازمان سر امد
سر می گردانیم
تا دوباره
واژگون بمانیم
راه گمشده را
قفلی که دهان باز می کند
و کلیدی که در تو
بازم می کند.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

زود هنگام امده ای
اما چه دور ؟!
سفری واقع
که حالتی غریب دارد
و واضح نمی شود
مگر اقتدایش کنی
به حراستی مفهوم
اه
چه بیچاره ام
با سیاره ام
که ذره ذره
واقع می شود
وسوال نمی کند مرا
که تنها
حضور تو را قانعم
بر می خیزم
سفره نا تمام است
و کسی
حضورش را
پنهان می شود


☀☀☀☀☀☀

انگار
در تو پنجره ای هست
بمیرم یا بسته بمانم ؟!
دلبستگی را
نگفته ام
که باور کرده ای
تنها
یقینی است مرا
تنها تر از تو
و این
درست
می نشاندم
لحظه ای
که تو
اهسته
کناره ی یاس را می گذری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

حراج شده ام
حراج شده است نامم در زخم مرگ
چیزی مگوی
خواهش م یکنم
ما
از واژه های حسرت
جز یک کلام نمی دانیم
چشمی
که عنقریب
تا تو شبیه می شود
و بالا می رود
عصا زنان
به خاصیت زنی مدهوش
و کفش هایی
که جفت جفت رها می شوند
و ما
از نو
بر پا
به شکل عبور
می ایستیم
بر نردبان ایست !
گوژپشتانی مطیع
و خواهشی دوباره
که پیاده
سایه اش
از کنار ما
گذشت !


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
☀☀☀☀☀☀

گل انداخته به پرسشی
و جلوه می کند
سر انگشتان حوصله اش
به تبسمی
که قانعم می کند .
ما بسته ایم و خسته
پیادگان مدام
که سپید پوش مانده ایم
تا برق چشمانش
مگر سیاهمان کند
که اگر کند
هیچ سپیداری
بر قاعده نمی ایستد
و هیچ سوالی در میانه تااو
تنها
تنهایی عظیم
گریبان چاک
وای
و لحظه ای اه


☀☀☀☀☀☀

پرده ای تنگ
افتاده بر
سیاره ی روبرو
و جراحتی بیدار
حضورش را
شماتت می کند
در هاشورهای ماه
مگو
مگو
که چه بیچاره ام
ومیزانم مکن
میان دو انگشت
بگذار کف دستان تو بمیرم
تا مگر
شکاف بردارم
میان ابرهای خیس
که مچاله می شوند
و هی وار می گذارندم
تا تو نگویی
می توانی و
نمی بینی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
☀☀☀☀☀☀

مرداب ها هراس می کنند
وجهی مسلم را
که شباهت
به چیزی ندارد
و باورهای بلند
کوتاه خواهند شد
در مصاف دست وزبان
زیرا
خود باید دریافته باشند
که سایه ها
مقدم بر خویش اند
ولو ان که
ما
باور کرده باشیم
که نان
قاعده ی خوردن را تداعی می کند
این است
که باز هممرداب ها
خفته یا بیدار
هراس می کنند
وما
ظرف روبرو
که خالی ست
پر می شویم
و صبر نمی کنیم
که شاهدان
به ضرورت
سنگی را نشانه کنند
تا ما
به هوش ائیم
و بدانیم
که شکاف دیوار
فهم مارا میزان می کند !
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 16 از 21:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  21  پسین » 
شعر و ادبیات

Iraj Safshekan Poems | اشعار ایرج صف شکن


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA