انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 578 از 718:  « پیشین  1  ...  577  578  579  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۴۹

خورشید داغ گوهر عالم فروز ماست
دریا روان ز چشم خریدار کرده ایم

داغ است چرخ از دل بی آرزوی ما
این دشت را تهی ز خس و خار کرده ایم

از برگریز حادثه آسوده خاطریم
از گل به خار صلح چو دیوار کرده ایم

طبل از هجوم سنگ ملامت نمی خوریم
چون کبک مست خنده به کهسار کرده ایم

ما را فریب دانه نمی آورد به دام
اول نظر به آخر هر کار کرده ایم

آلوده از نظاره جنت نمی کنیم
چشمی که باز بر رخ دلدار کرده ایم

دانسته ایم سختی این راه دور را
خود را ز هر چه هست سبکبار کرده ایم

نتوان گره بر رشته ما یافتن چو موج
قطع نظر ز گوهر شهوار کرده ایم

منظور ما چو لاله نبوده است غیر داغ
چشمی اگر سیاه به گلزار کرده ایم

چون شمع بود از پی پروانه نجات
دستی اگر بلند شب تار کرده ایم

بی حاصلی نگر که زکردار دلپذیر
صائب چو خامه صلح به گفتار کرده ایم

صلح از فلک به دیده بیدار کرده ایم
رو در صفا و پشت به زنگار کرده ایم

جان را ز قید جسم سبکبار کرده ایم
دامن خلاص ازین ته دیوار کرده ایم

زیبا و زشت در نظر ما یکی شده است
تا خویش را چو آینه هموار کرده ایم

برخود نچیده ایم بساطی ز شید و زرق
ترک ردا و جبه و دستار کرده ایم

طفلان به شوق ما همه صحرا گرفته اند
ما راه عشق را ره بازار کرده ایم

هموار گشته است به ما سنگلاخ دهر
تا روی خود ز خلق به دیوار کرده ایم

انگشت اعتراض به حرفی نمی نهیم
خود را خلاص ازین دهن مار کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۰

ما خیر باد لذت پرواز کرده ایم
تعویذ بال چنگل شهباز کرده ایم

گردون حریف ما به تغافل نمی شود
خونها به صبر در جگر ناز کرده ایم

صیاد بی مروت ما را خبر کنید
کز دام مدتی است که پرواز کرده ایم

گل را به رو اگر نشناسیم عیب نیست
ما چشم در حریم قفس باز کرده ایم

سوزی نداشت شعله آواز بلبلان
ما ناله را به طرز دگر ساز کرده ایم

صائب چو حال مردم عاقل شنیده ایم
شکر جنون خانه برانداز کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۱

ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
پندی که داده اند به ما گوش کرده ایم

در آبگینه خانه بینش نشسته ایم
لب را ز حرف بیهده خاموش کرده ایم

گر حنظل سپهر به ساغر فشرده اند
با جبهه گشاده چو گل نوش کرده ایم

دارد چو تاک اگر رگ خامی شراب ما
تقصیر سعی ماست که کم جوش کرده ایم

بر خار خشک اگر نظر ما فتاده است
از یک نگاه، لاله بناگوش کرده ایم

داریم یاد هر که به ما کرده نیکویی
نیکی به هر که کرده فراموش کرده ایم

مگذار دست غیر به گردن رسد ترا
ما صبح را ز آه، سیه پوش کرده ایم

ما را اگر چو خامه ببرند سر، رواست
احباب را به نامه فراموش کرده ایم

صائب حرام باد به ما ذوق گفتگو
گر اینچنین سخن ز کسی گوش کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۲

ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم
سیر بهار در خس و خاشاک کرده ایم

چون اهل زهد شاخچه بندی نمی کنیم
ترک عصا و شانه و مسواک کرده ایم

چون ابر هر کجا قدم ما رسیده است
گنج گهر ز آبله در خاک کرده ایم

در سینه کرده ایم نهان راز عشق را
زنجیر برق از خس و خاشاک کرده ایم

ما را نظر به روزن قصر بهشت نیست
تا سر برون ز حلقه فتراک کرده ایم

چون آفتاب اگر چه نداریم لشکری
تسخیر عالم از نظر پاک کرده ایم

سعی از برای رزق مقدر نمی کنیم
ما این عرق ز جبهه خود پاک کرده ایم

نومید نیستیم ز احسان نوبهار
هر چند تخم سوخته در خاک کرده ایم

صائب چرا قبول نگردد دعای ما؟
ما قبله خود از جگر چاک کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۳

ما نقل باده را ز لب جام کرده ایم
عادت به تلخکامی از ایام کرده ایم

دانسته ایم بوسه زیاد از دهان ماست
صلح از دهان یار به پیغام کرده ایم

از ما متاب روی که از آه نیمشب
بسیار صبح آینه را شام کرده ایم

ما را فریب دانه نمی آورد به دام
کز دانه صلح با گره دام کرده ایم

در حسرت بنفشه خطان زمانه است
چشمی که ما سفید چو بادام کرده ایم

در آخرین نفس کفن خویش را چو صبح
از شوق کعبه جامه احرام کرده ایم

ما همچو آدم از طمع خام دست خویش
در خلد نان پخته خود خام کرده ایم

سازند ازان سیاه رخ ما که چون عقیق
هموار خویش را ز پی نام کرده ایم

چشم گرسنه حلقه دام است صید را
ما خویش را خلاص ازین دام کرده ایم

صائب به تنگ عیشی ما نیست میکشی
چون لاله اختصار به یک جام کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۴

چندین کتاب در گرو باده کرده ایم
تا از غبار، صفحه دل ساده کرده ایم

امروز نیست دست سبو زیر بار ما
دایم مدد به مردم افتاده کرده ایم

از ترکتاز حادثه از جا نمی رویم
بر گرد خود حصار، خم باده کرده ایم

در آفتاب زرد خزان خنده می زنیم
خود را چو سرو از ثمر آزاده کرده ایم

دشمن ز سنگ خاره اگر ساخته است دل
ما هم ز شیشه جوشنی آماده کرده ایم

راز دو کون در نظر ما دو عینک است
تا همچو آبگینه ورق ساده کرده ایم

صائب به طرف جبهه ما نیست چین منع
ما قفل خانه از دل بگشاده کرده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۵

از آه دام موج به دریا فکنده ایم
از اشک تخم لاله به صحرا فکنده ایم

یک روز با حباب به کشتی نشسته ایم
همراه موج سلسله بر پا فکنده ایم

بر چهره ای که آب شود از نگاه گرم
غفلت نگر که طرح تماشا فکنده ایم

ما انتظار شور قیامت نمی کشیم
سنگی به شیشه خانه دلها فکنده ایم

کی به شود به مرهم زنگار آسمان؟
زخمی که ما به دل ز تمنا فکنده ایم

توفیق از رفاقت ما دست شسته است
امروز را،ز بس که به فردا فکنده ایم

رنگ شکسته کم ز زبان شکسته نیست
ما عرض حال خویش به سیما فکنده ایم

امروز ریشه گل بی خار گشته است
خاری که ما به چشم تماشا فکنده ایم

صائب به دولت دو جهانی رسیده است
ما چون همای سایه به هر جا فکنده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۶

ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم
در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم

دستی است کهکشان که به عالم فشانده ایم
خورشید افسری است که از سر فکنده ایم

در دیده ستاره نمکدان شکسته است
شوری که ما به قلزم اخضر فکنده ایم

مانند عود خام، هوسهای خام را
بر یکدگر شکسته به مجمر فکنده ایم

از ما مجوی گریه ظاهر که چون صدف
در صحن دل بساط ز گوهر فکنده ایم

هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ
می نام کرده ایم و به ساغر فکنده ایم

زان آستین که بر رخ عالم فشانده ایم
دیهیم نخوت از سر قیصر فکنده ایم

از عالم جهات به همت گذشته ایم
از زور نقش رخنه به ششدر فکنده ایم

ما از شکوه خصم محابا نمی کنیم
دایم به فیل پشه لاغر فکنده ایم

در سنگلاخ دهر ز پیشانی گشاد
آیینه را ز چشم سکندر فکنده ایم

بر آتش که دست کلیم است داغ آن
در بی خودی کباب مکرر فکنده ایم

صائب ز هر پیاله که بر لب نهاده ایم
در سینه طرح عالم دیگر فکنده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۷

ما گل به دست خود ز نهالی نچیده ایم
در دست دیگران گلی از دور دیده ایم

چون لاله صاف و درد سپهر دو رنگ را
در یک پیاله کرده و بر سر کشیده ایم

با بخت تیره ازستم چرخ فارغیم
در دست زنگی آینه زنگ دیده ایم

نو کیسه مصیبت ایام نیستیم
چون صبحدم هزار گریبان دریده ایم

روی از غبار حادثه در هم نمی کشیم
ما ناف دل به حلقه ماتم بریده ایم

دل نیست عقده ای که گشاید به زور فکر
بیهوده سر به جیب تأمل کشیده ایم

امروز نیست سینه ما داغدار عشق
چون لاله ما ز صبح ازل داغ دیده ایم

دور نشاط ما خم فتراک قاتل است
ما ماه عید را به رخ زخم دیده ایم

گل دام نکهت عبثی می کند به خاک
ما بوی پیرهن به تکلف شنیده ایم

جنگ گریز شیوه ما نیست چون شرار
صدبار چون نسیم بر آتش دویده ایم

از آفتاب تجربه سنگ آب می شود
ما غافلان همان ثمر نارسیده ایم

از جور روزگار نداریم شکوه ای
این گرگ را به قیمت یوسف خریده ایم

صائب زبرگ عیش تهی نیست جیب ما
چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۸۵۹

ما همچو آفتاب به هر جا رسیده ایم
هر کوچه ای که هست به عالم دویده ایم

وحشت کنیم ازان که به خلق است آشنا
ما چون غزال، رام زهر خود رمیده ایم

گر خون عرق کنیم چو خورشید دور نیست
باری که آسمان نکشد ما کشیده ایم

چون میوه پخته گشت گرانی برد ز باغ
ما بار نخل چون ثمر نارسیده ایم

دلهای مرده را ز دمی زنده کرده ایم
هر جا که همچو صبح قیامت دمیده ایم





·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·





غزل شماره ۵۸۵۹

ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم
در غورگی به نشأه این می رسیده ایم

سرمشق بی نیازی ارباب همت است
این خط باطلی که به عالم کشیده ایم

از برگریز تفرقه آزاد گشته ایم
چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم

باریم، اگر چه بر دل کس بار نیستیم
خاریم، اگر چه در جگر خود خلیده ایم

چون خامه سوخته است نفس در گلوی ما
از لفظ تا به عالم معنی رسیده ایم

تیغ زبان به حوصله ما چه می کند؟
ما چون نگاه بر صف مژگان دویده ایم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 578 از 718:  « پیشین  1  ...  577  578  579  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA