انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 31 از 36:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  36  پسین »

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


زن

 
اشعار محمد شمس لنگرودی
Mohammad Shams Langeroodi Poems





نه باغبان
نه رفت و آمد همسایه ها
نه صدای سگ ها
هیچکس نبود

تابستانی شیرین و گرم
دریغ باغی نبود




سخنی بگو،قاطر خسته ام ،فیلسوفک خاموش
سخنی بگو
خیره به راه های همه روزه ات به چه فکر می کنی

اندیشه های دراز
به هیچ نقطه تو را نمی رسانند
اما به مقصد خود می رسند
سواران گرده ی سوزان تو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


داغ های سرد
سوزاننده تر بود
شاعران !

هرگز نخواسته ام شما را
آواره تر در هجوم مگس ببینم
هرگز نخواسته ام که قلم هاتان
در توفان ملخ گم شود
اما
نان
واژه زیبایی فقط برای نوشتن نبود
و آزادی را
پرندگان هوا به آدمیان نسپرده بودند،
داغ های سرد
سوزاننده تر بود .

بر من ببخشائید شاعران !
پروانه ها
خبر چین کارخانه ی شمع سازی شدند
و چشم بره در شب قربانی
لفظی نیافت .

بر ما ببخشائید صلاح الدین
باور کنید گمان م یکردیم
تُرنای جنگ های صلیبی پایان یافته است
که به خاک تان سپردیم
و شما هم
که بازی بمب را نمی شناسید
عروسک میکربی، تبسم شیمیایی؛...
و شمشیر را هم
تنها در موزه ها می توان یافت .
از گورهای تان به در آئید
دخترکان افغان !

می دانم گرسنه اید و
بادام چشم ها
درمان گرسنگی نمی کند ،
تشنه اید
اشک های شور
تشنه ترین تان می کند ،
از گورهای تان به در آئید
چه زود
در گور کوچک تان خواب رفته اید ،
داغ های سرد
سوزاننده تر بود

آه ، ای نسیم پا برهنه که بر بمب ها راه می روی
حرمت این بامداد تلف شده را نگهدار!
"آمین"

سگ های کوچک بالدار
که در آسمان پارس می کنید
بره های مسیح را
از شر پاپیتان سرخشنده در امان بدارید !
"آمین"

روسپیخانه های خلیج
که گفت وکوب بانک های جهانی
غنی تر تان کرده است
کودکان تمام شده را
در پناه خود بگیرید
"آمین"

و رویا پردازان ابدی شاعران را
در بسته های کوچک آزادی
به خود واگزارید
روزنامه ها !

بگذارید
از بال های پرندگان قلمی بسازند
و نازکانه ترین شعر ها را
در وصف فرشتگان بنویسند
فرشتگانی کوچک که سقوط کرده اند به خیابان ها
از فرط گرسنگی
و بر سر چهار راه
سیگار می فروشند

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


گرگ زخم خورده ام
در خیابانی بارانی
ترسخورده تر از عابرانی
که پناه برده اند
به مغازه ی ساعت فروشی .

چه طعم خوشی دارد مرگ
دردهان لاشخوری که گرسنه است ،
چه طعم خوشی دارد مرگ
گرگ گرسنه ئی که بره و چوپان رابا هم می درد ،
چه طعم خوشی دارد مرگ
ران سرخشده در دهانت

وچه دیر دانسته ام
راهی به دهی ندارد
قاطر چشم بسته ئی
که بار شیشه مان را حمل می کند ،
وچه دیر دانسته ام
خاک
نه فرش مقدم آدمی
سایه بان بستر او بود .

کلاغ صبور !
که سیصد سال عمر پر ثمرت را
در نگارش تاریخم بر برف سپری کرده ئی
چیزی بگو !
این زخم کهنه چقدر طول می کشد که به هم بر آید.

رودخانه هائی سرشار کندوی عسل در رگ هایم روان است
رودخانه هائی سرشار زنبوران جنون زده ،
خونم را ملرزان !
زنبورهای خفته را
از گُل رویا ها بر مینگیز!
با روح زخم خورده
بازی زندگی
آسان نیست .

در مغازه ی ساعت فروشی
زمان معنائی ندارد
و مرگ
پیشاپیش دونده ئی است
که در پی اوکسی نیست .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


باران
که در لطافت طبعش خلاف نیست
ویران کرده
لانه مورچگان را .




نه ساعت پنج بود
نه نره های گاوهای جهان برابر مرگ نعره کردند
افتاب ظهر ی درخشید
ومن به انتظار توایستاده بودم .

پیراهن خونینت بازگشت
با یک سکه پنج ریالی
که می خواستی
به من تلفن کنی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


بادهای کویری
می آیند
می روند
و پیامی ندارند .

زخم های صبورند
واحه ها
دباغی شده در افتاب کور
زخم های پیرند
با مردمی که نمی دانم چگونه بهار را به جا می آورند
در کوچه ی بی درخت .

از سر اتفاق زادگانند
بر سکونشسته
خدمت مرگ می کنند .

مـــــــــــاه
بر زخم زمین نمک می پاشد
و چیزی که می شنوی
هق و هق قنات است
خار بوته ی غلتانی
در رخت پاره ی عیدی
که به دیدن ما می آید .

و مــــــــــــا
شکوفه ی در راه را وانهادیم
آمدیم و
در سراب زمین گم شدیم ،
بارش عید را وانهادیم
تا به دخمه ی خاموشانی مسکن کنیم
که مردگان تنگ حوصله ترک کرده اند

عباس!
پیشتر مرو
که فرو خواهی رفت
این باغ شاد شکوفه ها نیست
شوره زار است و باتلاق نمک
که طعامش را می جوید
دریا چه ئی از سراب است
آئینه شیطان
تبعیدگاه پرندگان

و پرچ میخ ستاره بر تن آسمان
کفاره ی روزی روشن است .

از کجا می آیند
مرغان سوخته ی استخوانی
به کجا می روند
و در کدام آینه ی تالابی
دستی به چهره ی خود می برند .

گردبادهای بی حوصله
بیکار
ماسه بادی تپه ها را می آرایند
ویرانش می کنند
می آرایند ...

چشم انداز ماست
این درخشش ناپایدار
چشم انداز تو
این باد آورده ی زیبا .

پیشتر مرو
فرو خواهی رفت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


هـــــــــــر آنچه بکاری درو خواهی کرد
جز باد
که توفـــــــــــــــان به بار می آورد
وما مسافران تازه ی این کویریم
توفانی درو میکنیم
که نکاشته بودیم .

بد گمان باش
به ماسه ها و برق دانه های نمک بد گمان باش
قبله گاه دوالپاست این کویر،
که طعام شان نمک است و آتش
و گل سینه شان
بوته ی خار است .
تا صبح نیامده
از بستر مجنب
و نگاه مکن
که افسونت می کند ماه ،
این درخشش شیرین
مه پیش از بارندگی نیست
گردباد کور است
که غبارش را جمع می کند ،
و آسوده تر آن که در آرزوی باران نباشی
حاصل شوره زار
جز
نمک باتلاق نیست .

هر آنچه بکاری درو خواهی کرد
جز توفان
که به دست باد است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


پس
زنده باد مگس
که نیش می زند
بیدارت می کند
ودست هایشان راشادمانه به هم می مالد .

پس
زنده باد سگ پاسبان
که می ترسد و
پارس می کند .
و زنده باد هر چیز خیالی
که در اوراقم توفانی برپا می کند
ومیوه صبر می دهد




مار ومگس در دنیا بی شمارند
اما من از مگسی حرف می زنم
که شانه های مرا نیش می زند

مارو مگس در دنیا بی شمارند
اما من از تلاطم ماری حرف می زنم
که در خونم رفته است
و آشیانه ی گرمی جز قلبم ندارد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


وقبایلی هم هستند
که آدمخوارند
ومسافران مهمان را
کباب می کنند ،
شما اا
از قبایل ادمخواران نیستید
به کلاس های تئاتر می روید
نقاشی و رقص را می شناسید
و از قبایل آدمخواراننیستید

و قبایلی هم هستند
که از گوشت پیران قبیله شان تغذیه می کنند
و از مسافران و غریبه ها می ترسند
شما اما
حرمت پیرهای تان را نگه می دارید
واز مسافران و غریبه ها ترسی ندارید

شما
از قبایل آدمخواران نیستید
به نمایشگاه و رستوران های تمیز می روید
لبخند می زنید
و یکدیگر را می خورید
و ازقبایل ادمخواران نیستید
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


خسته ام
ازشعر های مطنطن لیموئی خسته ام
ازابرها که در اشعارم می بارید
ومن
لبه های شلوارم را باید بالا می زدم
از سر سنگ ها می پریدم
و به خانه ی خود می رسیدم .

خسته ام
باید
مثل پرندگانی دریا ئی ،سگ های شکاری ، آفتاب
از پس اقیانوس ها بر آیم .
این توفان ها بعید است
برای شاعران
گداری هم بگذارید .




زنگوله ها رابه صدا در آرید
شاعر
تمام کرده است
شاعر شعرهای بی معنا
تمام کرده است
و ما برابر گورش ایستاده ایم
دلتنگیم
ونمی دانیم چه بر سنگش بنویسیم
سوکواریم
ونکته ی بی معنایی که خوشایند شاعر باشد
به خیال مان
نمی رسد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


باران !
ببار
ببار و برگ های تباه شده ام را فرو ریز
ببار
تا به نغمه ی اندوهگینت
در خوابی پر میوه فرو شوم





شعر
مثل درخت سیب است
از بهشت رسیده
میوه های حرام می دهد




دیر آمدی موسی !
دوره ی اعجاز ها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم




تعجیل مکن
دیر نیست
کولاک ها
در بستر خود فرو می نشینند
مقصد دیگری در میان نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 31 از 36:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA