انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 25:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  24  25  پسین »

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


زن

 
✦✧✦ حالا دوباره صدا ✦✧✦


ناگه به سنگ مى خورد و مى کند صدا
وآن صدا
چنان به گوش مى نشیند که گویى سکوت نبوده هرگزنبوده
سکوت.
تا شود شنیده
صدامى کند تلاش اگر سکوت نباشد
تلاش مى کند صدا.
حالا
با آن نگاهِ اُریب
که اوّل خط مى اندازد بر دلِ سنگ
و بعد
تکّه تکّه مى کُنَدَ ش
و پخش مى کندش مثلِ گوش ماهى
بر این ساحلِ خراب
چگونه نمى بیند؟
نمى تواند این را نبیند، نه، نمى تواند
مثلِ دو دست و دو گوش .
کدام دست ؟
بگو بگو تو بگو
کدام دست لوله مى کند
دو لاله ى گوش را
تا صدا درست نپیچد،
کدام دست هنوز؟
نمى کند سکوت گوش ماهى
وقتى مى نشیند بَرِ پَرّه ى گوش
نه، نمى کند سکوت
حالا چرا سکوت کند این پرتابه
بر این همه زانو ، بر این همه سر
چرا کند سکوت
بر این دو پنجه ى پا
صدا سکوت نمى کند
نکرده صدا سکوت
حالا
من هم سکوت نمى کنم اینجا دوباره تا تو بخوانى
بخوان ، بخوان تو بخوان
نه این که گوش ماهى جدا شده از آب
تا بشکند سکوت ؟
حالا سکوت نه ، صدا
صدا، صدا تو بخوان
جدا شده است این
به پیچ در دلِ گوشماهى که خورده به سنگ
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ همین ... ✦✧✦


همین که چشم دیگر
راه نمى کشد با پروازِ پرنده یى
همین که گوش نمى ماند
با ترنم غزلى
همین که با رویش گلى تازه
دیگر
حیران نمى شود بینى
همین . . .
خبر مى دهداز فرودِ ستاره یى
که انگار
در ما نبوده است
هرگز
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ مثـل همیـشه ✦✧✦


خموش
چونان پرهیب
مى آید از میان هوا
و از جلوى چشم دست برمى دارد
تا چشم
راه کشد بر عبور شی یی
که چونان پرهیب
همیشه
ناشناس مانده ست.
به انتهاى دیدرس،
رسیده و نرسیده
لایه به لایه بریده مى شود از هیکل اش
لاى هر لایه چشمى
که دست از جلوش برداشته شده
راه مى کشد بر عبور شى یى
که ناشناس مانده مثل همیشه و هنوز
و مى بیند که بُرّنده هم بریده مى شود
در انتهاى دیدرس
مثل این منظره
که منظره در منظره مى شود
تا آن قدر پرهیب در پرهیب بیامیزد
که چشم یک تن
توان نداشته باشد به دیدنِ آن همه لایه
و بماند
که رفتن کدام یک را دنبال کند
و بماند خموش
چونان پرهیب
که مى آید از میانِ هوا.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ میلاد سندباد ✦✧✦
به یاد جاودان احمد شاملو


و چون گذرِ صبح به بارانداز بیافتد
زیباى خفته در " بالاخانه ى محقرِ میکده "
از کابوسِ جادوگرِ مغناطیس رها شود
و تا
طعمِ کامِ آخرین را به یاد آرد،
در بسترِ سرد بنشیند
و زلف را
به تابِ سروگردن از چهره براند.
ناگاه
در خلوتِ بارانداز و غریوِ دریا
عزمِ جزمِ هم بالینِ دوشین را
که رو به جانبِ " میعادِ مقدّرِ ظلمت" داشت
به یاد مى آورد
و آسیمه سر
غیّه کشان
سوى دریا مى دود.
موج ها از اوج شرمسارى
خود را به ساحل فرو مى کوبند
تا بلنداى واپسین زخم را
با پرتابه ى خویش به آماجگاهِ ساحل بنمایانند
آنک
نجواى شهرزاد،
که با آوازى از دلِ دریا
درهم مى تند و
سندباد را
درترانه یى دیگر
زنده مى کند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ غزل وارۀ زیبای پرندپوش ✦✧✦


شب که مى شود،
نسیم در هیأت زنى،
در پرند سپید و
با نیم تاجى از یاسِ سپید ،
پا برهنه
درون اتاق
مى پیچد
و اتاق که انگارى سالیان دراز چشم در راهش بوده
آغوش مى گشاید.
خوش بوست زن
زیباىِ پرندپوش
مى پیچد بر اندام اتاق
و پرنیانِِ پرده سرریز مى کند
بر
سنگ فرشِ
حیاط؛
و حیاط از بوى خوشش سرشار مى شود.
شب بوست زن
حیاط نواز مى شود پرنیان دامن اش .
گیسوان بید بوسه مى زند بر سینه ى حوض .
سینه مى مالد آرشه بر سیم
و بازوانِ نگاه پر مى شوداز رقصِ پرنیان .
هوش کشیده مى شود
به دنبالِ صدا.
پر است آسمان شب از پرواز صدا
و سر گذاشته عطش بر بازوان رقص ؛
موج مى زند پرنیانِ دامن اش
بر سینه ىِ اتاق.
آرشه و دستک برگ .
لب پر عطر نارنج
از سر حیاط .
دل آرشه بر رخ سیم .
رقص نسیم در آغوش پرند سپید و
پیچش پرند سپید بر اندام نسیم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ پـاره ای از یک رویـا ✦✧✦
پیش کشِ دوست ، حسن جان زرهى


حالا دیگر وقتش است
که من پاره یى از رؤیام را
براى تو پست کنم
همان جایى که غول
دست به سینه
سر مى رود از دهانه ى چراغ
و تورا روى شانه اش مى نشاند و
مى برد پیشِ شاهِ جاشوها
و خودش مى رود روى ساحل
دورِ آتش ها
بندرى مى رقصد.
رسیده و نرسیده مى پرسى :
- " شراع چرا برکشیده یی خالدشاه؟!"
و دست مى زنى به تورها
که پودِ پود مى شوند
و مثل گردۀ بالِ پروانه
یشِ پات مى ریزند
و بعد
بلم ها را نشانش مى دهى که هزار کار دارند هنوز
و ابرهاى سیاه را
و دهانِ کف آلود دریا را
و ماهِ پر از چروک و خواب آلود را
که در گلوىِ ابر و
دهانِ دریا
گیر کرده است
و با تَشَر مى پرسى :
" این چه وقتِ برگشتن است؟! ها؟
برمى گردى برِ دل ام ها
تکّه تکّه
مثلِ زورقِ سندباد
که تخته تخته افتاد
روىِ ساحلِ پیشِ پام "
آسمانِ بالاسرِ جاشوها
پر از نهیبِ تو و جیغِ مرغهاى دریایى مى شود
انگارى
نگرانى که بادِ شُرطه ،
همان میانِ بیتِ حافظ جا خوش کند و برنخیزد.
تو هستى و شاهِ جاشوها خالدشاه
ومن که دارم خوابِ تورا مى بینم
غولِ چراغ هم که دارد
بندرى مى رقصد.
آبِ شیرین هم پیدا نمى کنى
تا گلو تازه کنى
با این که بندرى حرف مى زنى
جاشوى بى انصاف
هى وا نمود مى کند
که زبان ات را نمى فهمد
با این که بندرى حرف مى زنى.
پیش از آ نکه زنگِ تلفن از خواب بپراندم
از زورِ تشنه گى
چاى دم مى کنم
مى گویى:
- " از ایران است این وقت شب "
و بعد
سه بار دستهات را به هم مى زنى
و نامِ غولِ چراغ را
زیرِ لب صدا می کنى
تا بَرَت گرداند
برِ دلِ ما
و این همان وقتى است
که نامه ها
باز نشده مُهرِ برگشت خورده اند
( در این نشانی
کسى به این نام
زنده گى نمى کند )
و من مى گویم :
" بیا تا سرماخورده گى ات را خودم درمان کنم "
چاى را مى آورم و
شیشه ى کنیاک را
و این همان وقتى است که من
پاره یى از رویام را
براى تو پست مى کنم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ شیـدائی ✦✧✦
پیش کش دکتر رضا براهنى

شیدایى دارد سر به سرم مى گذارد بدجورى.
مثل هر دفعه ،
که به سراغم مى آید
مى بینم که وزن من سنگین تر از وزن دنیا مى شود
- یا سبک تر! -
شیدایى که مى آید
که بشود عین من.
حالا دوباره آمده است
و من دارم حالى اش مى کنم با هى هى گفتنم :
( کجا را نگاه مى کنى ؟
هى هى
من را نگاه کن هى )
و من که هنوز هم با آن وزن که از تو آموخته ام
گاهى دست افشان مى خوانم :
" عاشق ترِ عاشقان این دنیایم "
مى بینم که وزن شعر هر روز تازه تر مى شود
( به آسمان نظر کنم غرق ستاره مى شود
ستاره از نگاهِ من پر از شراره مى شود
شراره ى ستاره را به جان ماه مى زنم
ماهِ پر از شراره را به پیش مهر مى برم
مهر ومه و ستاره را به ژرفه هاى کهکشان
و از فراز آسمان به خود نظاره مى کنم)
و مى شود چیز غریبى که از من هم مى تواند سرخو شتر باشد
و این وقت ىست که شیدایى عین من مى شود
چیزى که اگر نبود
نمى توانست بیاید بایستد برابرم
چیزى شبیه همین درخت آلبالوى پشت خانه مان
که پرى امسال کُلىّ مربّا پخت از بارش .
این طور که مى شوم مى گویم :
نه ،
شیدایى از من سرخوشتر نمى تواند باشد
حالا هى بیاید و برود روى جان من ورجه ورجه کند
مثل آن روز
که پس از دو هفته باران بارید
و من ورجه ورجۀ آب را
روى برگ هاى درخت آلبالو دیدم
و خواندنم گرفت
گیلاسى از شراب همان آلبالو ریختم ،
روبروى درخت ایستادم
و انگشت سبابه ام را تکان تکان دادم
تا آلبالوى بدعُنُق یادش نرود که
" عشقم ، دلِ شعرم ، غزلم ، زیبایم "
یک بار و دوبار که نیست
گاهى همان پشت " کى بورد" هم مى رقصاندم
حالا هرچه درخت دور و بر ماست
و هرچه " کى بورد" هست دور و برم
همه
مى دانند که
ما ،
هم خونانِ شیدایى :
درخت و فواره و گل و گیاه و " کى بورد" که هیچ
خود شیدایى را هم
به رقص وا مى داریم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ شیدایی دوّم ✦✧✦


هُشیارى را به ناحیتى رانده ام
که رؤیا را منتهاى آرزوست
آن چنان به جانِ جنون نق می زنم
که خودرا پنهان می کند از من دیگر
مرغِ شیدایى شده ام
نشسته بر درخت هشیارى
(که گه گاهِ جنون را با خواندنش
همیشه گى مى کند)
درختِ هشیارِ همیشه سبزِ باغ جنون شده ام
( که مرغى شیدا
هى بر آن مى نشیند و
به جان جنون نق مى زند)
شده ام رؤیاى بیدارى که نگو
و داد و بى دادى بر سرِ جنون مى کنم
که مپرس...!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ سمفونیِ سکوت ✦✧✦


وقتى که سین هیس
با سین سکوت
درهم مى شود
با خود مى گویم :
یک سمفونى است سکوت
شنیدنى.
هیس س س س !
سینِ !
سکوت!
هم خوانیِ دلْ نشین واژه گان!
و خوش خوشان نوای یک سمفونی
در گوش من .


◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘♦◘

✦✧✦ طــرح ✦✧✦


در پیش رو
سرخ آبیِ شعله های دوبال آتش گرفته
در سبزآبیِ دوچشم خیره وامی تابد و
می نشیند
در دل تلّی از خاکستر.
آن سو ترک
پرنده یی
با بال هاش خاکستریِ ،
آسمان آبی را
اریب
می بالد و می رود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ پُرسایی دیگر ✦✧✦


پرسش نپرسیده
کوبه داری است
که پشت در مانده
بی خبر از آنى که دل واپس خبری خوش
خوش حیال پشت در به گو ش نشسته
و در که نیمه وا شود
از دیدن پُرسایی که به خواندن دیگری بر درآمده
چشم و دهان مى دراند
چشمْ به راه،
بیگانه می بیند و
پرسه نمی بیند
و در ناگشوده را دوباره می بندد . . .
زان پس
پرسنده یی بیگانه اگر بر در آید
در گشوده نمی شود
درکه ناگشوده ماند
دهان وا نمی شود
دهان که وانشود پُرسه در ذهن می ماند
و می شود پرسش نپرسیده
که هردم ، کفش و کلاه می کند و
به در دیگری می رود و
پشت درِ ناگشوده می ماند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 12 از 25:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  24  25  پسین » 
شعر و ادبیات

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA