انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 21 از 25:  « پیشین  1  ...  20  21  22  23  24  25  پسین »

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


زن

 
✦✧✦ شیدایی ۳ ✦✧✦


بال هايم را ببين!
نيمه شبان پركشيدنم را
از اين شاخه ي بيد به آن نارون پريدنم را
زير باران مهتاب
بال و پر شستنم را
دست در گردن ماه انداختنم را
سلانه سلانه
روي نرماي هوا
راه رفتنم را
دم دماي طلوع
با سرشاخه هاي خورشيد
آسمان قلقلك دادنم را
بر گرده ي ابرها نشستن و ابردواندنم را
بوسه بر موج دريا زدنم را
شيداييم را
شيداييم را
شي
دا
ييم
را.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ عكسِ نگاه ✦✧✦


با آن نشستن يك وري
با آن دستِ زير چانه
با آن دوچشم كه خيره مي نگرد
به جايي كه من ننشسته بودم،
به كسي كه من نبوده بودم،
به چيزي كه نشاني نداشته بود از من،
خواسته بودي چه بگويي ؟
كه نَقل خودرا
از گذشتۀ دور كشانده اي به حال سادۀ استمراري
و داري مي گويي :
اين همه، مالِ پيش از بودنِ من است
و تا بيايد و بنشيند به برت
بايد كه جمله من شوي
و بيايي و بايستي در برابرت
تا من
دوباره يك وري بنشيني
و دست زير چانه بگذارم
و دوچشم پر از شب تورا
بدوزي به جايي و چيزي و كسي كه جمله منم.
و تو از جايي كه نشسته ام
هي نگاهت كني
قابت بگيرم و هي نگاهم كني
و آن نگاه و آن دست زير چانه و آن نشستن يك وري
از آن تو شود
و تو هي نگاهم كنم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ غزل وارۀ پَرپَر زدنِ من ✦✧✦


با اين دو بال كه بخشيدي ام همين حالا
ديگر براي خانه نشيني بهانه ندارم
پس :
مي آيم و
پَرپَر ميزنم در برابر چشمانت.
پَرپَر كه مي زنم در برابر چشمانت،
تاب برمي دارد نگاهت
و مي پَرد پلك چشمانت از
پَر
پَر
پريدن من.
چين بر مي دارد گوشه ي چشمانت
و آبي مي شود نگاهت!
چين كه برمي دارد گوشه ي چشمي
و آبي كه مي شود نگاهي در برابرم ،
پس مي رود ابر
و صاف و زلال،
آسماني مي شود جانم.
با جان آسماني ،
با دوبالي كه تحفه داده ايم ،
با چين گوشه ي چشم :
با پَر پَر زدن
در برابر آن نگاهِ پُر آب
هي ريشه مي دوانم و سبزتر مي شوم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ غزل وارۀ توان تو ✦✧✦


هم مي تواني
چهره در هم كشي و هيچ نگويي
تا خُرّماي جهان چهل چلّه
عقب بيافتد.
هم مي تواني چلّه بشكني و چهره واكني
تا واژه ي شكوفه
از ريشه ي شكفتن
دوباره بشكفد
و باشيدنم
بهاري شود.
هم مي تواني خطّم بزني ،
مچاله كني و دورم اندازي
هم
مي تواني كاغذي سپيد برداري و
دوباره
واژه واژه
بي خط خورده گي،
از جوانه زدن بنويسي ام
هم . . .
آري
تو مي تَواني !
اگر
گره از ابرو برگيري و لبخند
بر لب آوري!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ كابوس ✦✧✦


از هق هق خود
پريدم از خواب!
چه كابوسي بود، خداي من!
خانه ي ابرينه ام
پنبه وار
پاشيده بود از هم
و هر تكه اش
بر بال باد مي رفت و دور مي شد از فرازِ سرم،
و من هق هق كنان مي سراييدم:
" چه خوش بودم در خانه ي ابرينه ام.
پسين كه مي شد
مي نشستم در ايوانش
و نگاهم را مي دوختم به آسمان نيلي و
افق كه از راه رسيدنش را خبر مي داد.
از راه مي رسيد،
در كنارم مي نشست
و گيسوانش شانه پوشم مي شد و
قصه مي گفت تا به نيمه رسد.
هي ي ي ي ي ي،
شبِ بي وفا !
چه دارم من
از پسِ رفتن تو؟ "
حالا نيز
ياد همان كابوس بس است تا
بچلاند جانم را
و بباراند خانه ي ويرانم را بر سرم.
آه
كه چه خوش بودم من
در خانه ي ابرينه ام.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ لحظه هاي يك انتظار ✦✧✦


۱
ابرو در پناه دست
سايه ي بلند كوچه بر سينه ي برج
صداي چهره ي سنگ فرش
بر كف پا
عبور كوچه از ميان نسيم پاييزي
اين راه مي رسد به او، آيا ؟

۲
ليوانِ چندم است اين ؟
May I have another one, please?
" _ كي مي رسد از راه ؟ "
اين، بار چندم است
كه مي پرسم ازخود؟

۳
سنگ فرش ها،
نگاه هاي مرا
تا كنون
چندبار شمرده باشند خوب است؟

۴
اين همه نگاهِ ويلان در اين ميدان آيا
ويلانيِ نگاه مرا مي فهمند ؟
دست هايي كه بر مجسمه ي مسيح كشيده مي شوند آيا
قرار گرفته اند بي قرار بر ابرو هرگز ؟
هيچ گوشي آيا
براي شنيدن صدايي از گوشه ي ديگر اين ميدان
اين همه تيز شده تا كنون ؟

۵
در كدام جامه از راه مي رسد آيا
كدام عطر خوشبخت
پيش از من
بوسيده بناگوشش را ؟

۶
پا به كوچه مي گذارم
سوز پسين خزان ميگزدم.
به درون مي آيم
دل و چشمم سر پيچ كوچه مي مانند و
با من نمي آيند.
كي از در
به درون مي آيد او ؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ مستانه ي دوم ✦✧✦


حسِ خوش سُرايش
بر كنار سفره ي شب.
شوق ايستادن لحظه و مدام شدن
ماندن و ماندن و ماندن !
دم را با طعم گَس تكيلا
قاب گرفتن.
نوازش گوش با صداي نوش
هم راه بوسه ي استكان به دهن
ليمو !
نمك !
و سوزش خوشي كه سرازير مي شود از گلو.
گرم شدن
آرام آرام گرم شدن ،
گُر گرفتن
مست شدن!
مستِ مستِ مست.
مستي يي كه مست ها، همه،
گل گون شرم شوند از ديدن من.
حالا
شب را كه هيچ،
زمان را هم مي گويم تا بايستد
شب را و زمان را كه هيچ،
زمين را هم .
خورشيد را
تا نسوزاند آن سوي زمين
كه به خواست من
ايستاده در برابرش بي حركت.
سرماي بي خورشيدي و شب پشت به خورشيد را هم
تا يخ نبنداند.
خواب راهم دست رد به سينه مي زنم كه نيايد.
كه نيايد
كه نيايد
و بعد،
بازواني را كه دربرم مي گيرند
مي گويم تا تابم بياورد.
همه ي خوشي ها را هم
تا سر بي افكنند
به پاي اين لحظه.
همه ي عطرهاي جهان را هم،
تا سر خم كنند به پاي بوي خوش ميان دو جام جادويي
هي هاااااااااي
بوي خوشي كه مدهوش مي كني ام.
و نرمايي كه مي گيري ام به ميان
و تشنه گي
كه اندك اندك پا در مي كشي از ميان
و خيس شدن
خيسِ خيسِ خيس شدن
(وه كه چه دوست مي دارم
خيساي شبنم پوست
در اوج هم دمي را)
دوباره نوش!
بوسه ي نمكين ليمو بر لب
گردش زبان
و لب كه گشوده مي شود دوباره به خواهش تن.
و بعد؟
ديگر بَعد و سپس ندارد
خواب را هم گفته ام كه نيايد
صبح را هم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ مي بوسمت ✦✧✦


لبانت را مي بوسم
زيرا به گاه گفتن "دوستت دارم" غنچه وار
وا مي شوند
و اين چشم نوازترين غنچه يي ست كه مي شناسم.
چشمانت را مي بوسم
زيرا به گاه گفتن "دوستت دارم " مي درخشند
و اين درخشان ترين ستاره يي ست كه مي شناسم .
گونه هات را مي بوسم
زيرا به گاه گفتن " دوستت دارم"
گل مي آندازد
و اين خوش رنگ ترين گلي ست كه مي شناسم.
گلوگاهت را مي بوسم
زيرا " دوستت دارم" پيش از اين كه بر لبانت جاري شود
از آن مي گذرد
و اين با شكوه ترين گذرگاهي ست كه مي شناسم.
دلت را مي بوسم
زيرا به گاه گفتن "دوستت دارم" مي لرزد
و اين هيجان انگيزترين لرزشي ست كه مي شناسم .
دستت را مي بوسم
زيرا مي نويسند : "دوستت دارم"
و اين زيباترين جمله يي ست كه مي شناسم.
حالا دوباره
لب و چشم و گونه و گلو و دل و دستت را
مي بوسم.
زيرا
"دوستت دارم"ت را دوست مي دارم
و اين دوست داشتني ترين شعري ست كه مي شناسم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ مي نويسم تو ✦✧✦


مي نويسم:
پگاه،
بساط شب برچيده مي شود
ستاره ها يكي يكي به خواب مي روند
و روشناي روز
رفته رفته پهن مي شود.
مي نويسم:
باغ ،
عطرِگُل و آواز پرنده وهارهار آبشار وصداي دستك بر گهاي
چنار
خواب از سر جهان
مي پراند.
مي نويسم :
تو،
تمام واژه گان جهان
هم زبانِ من مي شوند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ نيم نگاه ✦✧✦


در نيمه راه بين غروب و دريا
آرام ايستاده بود و مي نگريست
پيش از آن كه نگاهش رابگرداند سوي زمين
برقي از آن جهيد .
برق نگاه
به نيمه راه نرسيده
سر برگرداند.
زمين در پي ي برق همين نگاه
چرخيد.
نگاه نا تمام بود
و با تمام ناتماميش
تمام مرا
به دور سر چرخاند
و برد
تا زمين ز چرخ نيافتد.
برد مرا و،
به قاف هم نبرد مرا.
همان نگاه كه درگلوي درختي
ميان جوجه هاش هم نگذاشت مرا .
همان نگاهِ پُر شاهين
كه معني "كمند و دانه و دام" را هم نمي دانست .
همان كه
از روي رود پريد
و گفت به رود :
" صداي آب را بخوابان
كه خيس مي كُنَدم "
همان نگاه نيمه
مرا برد
تمام مرا.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 21 از 25:  « پیشین  1  ...  20  21  22  23  24  25  پسین » 
شعر و ادبیات

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA