ارسالها: 12930
#601
Posted: 13 Apr 2015 18:54
چهره شوم زن تبهکار پشت نقاب دوستی
زن تبهکار با طعمههایش طرح دوستی میریخت و با رفت و آمد به خانه آنها به طراحی سرقتهای میلیونی طلا و جواهرات شان دست میزد.
ساعت 11 صبح 29 بهمن ماه سال 93 وقتی ماجرای سرقت ازخانهای در خیابان گلها واقع در محدوده میدان نماز شهرری به پلیس مخابره شد مأموران خود را در برابر یک دزد آشنا دیدند.
تیمی از پایگاه 9 پلیس آگاهی تهران که تحت نظر بازپرس شعبه دوم دادسرای شهرری دست به تجسسهای میدانی زده بودند پی بردند دزدان با استفاده از کلید در خانه را باز کرده و از محل نگهداری طلا و جواهرات اطلاع کامل داشتند و میدانستند صاحبخانه حضور ندارد و با خونسردی بیش از 300 میلیون تومان طلا و جواهرات را به سرقت بردهاند.
وقتی صاحبخانه پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت، گفت: چندی پیش زنی به نام لیلا واحد طبقه پایینی خانهام را اجاره کرد در همین مدت کوتاه که کمتر از دو هفته بود وی با من طرح دوستی ریخت و به بهانههای مختلف بارها به خانهام آمد تا اینکه چند روز پیش و به بهانه اینکه به علت داشتن مشکلات مالی قصد رفتن به شهرشان و زندگی با خانوادهاش را دارد، قرارداد اجاره را فسخ کرد و پس از باز پس گرفتن پول – 8 میلیون تومان- آپارتمان را تخلیه کرد.
کارآگاهان که به این زن مرموز برخورده بودند به بررسی مدارک وی در زمان ثبت قرارداد خانه پرداخته و فاش کردند مشخصات وی دروغین بوده است و وی توانسته با اعتمادسازی نه تنها کلید خانه مالباخته را به دست آورد بلکه از محل نگهداری طلا و جواهرات مطلع شود.
هنوز لیلا تحت تعقیب بود که سرقت مشابهی در میدان تاریخ شهرری رخ داد. مالباخته در این شاخه به کارآگاهان گفت: با زنی به نام لیلا در آرایشگاه زنانه آشنا شدم و روز 21 اسفندماه سال 93 با وی قرار گذاشتم تا همدیگر را ببینیم، وقتی به محل قرار رفتم خبری از لیلا نشد و جوابگوی تماسهایم نیز نبود وقتی به خانه برگشتم دیدم طلا و جواهراتم به سرقت رفتهاند.
وی افزود: چندی پیش و در یک آرایشگاه زنانه با لیلا آشنا شده و با هم دوست شدیم. در این مدت لیلا بارها به خانه من رفت و آمد داشت و به خاطر همین رفت و آمدها در جریان برخی مشکلات من قرار گرفت. لیلا میگفت که یک رمال را میشناسد که قادر است مشکلات مرا حل کند و به بهانه ملاقات با این رمال با من قرار گذاشته بود. این زن وقتی عکس لیلا را که در گوشی همراهش بود به مأموران داد مشخص شد دزد جواهرات همان تبهکار تحت تعقیب است و همین سرنخ کافی بود تا مشخصات واقعی این زن که منصوره 44 ساله است به دست آید و کارآگاهان پی بردند وی یکی از مجرمان سابقهدار بوده که به زندان هم افتاده است.
بدین ترتیب مخفیگاه منصوره در 24 متری شهرری شناسایی شد و وی روز 20 فروردین ماه به دام افتاد.
منصوره که چارهای جز اعتراف نداشت، گفت: بعد از سرقت، طلا و جواهرات را در بازار تهران به یک مالخر میفروختم.
بنابر این گزارش، همزمان با پیدا شدن مقداری طلای سرقتی از مخفیگاه منصوره، کارآگاهان خریدار طلاها را هم به دام انداختند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#602
Posted: 13 Apr 2015 22:22
قتل، پایان درگیری ۲ پسر نوجوان
پسر شانزده سالهای که در پی درگیری خیابانی در یکی از محلههای شهرستان سمنان با دوست قدیمیاش، او را با ضربه چاقو کشته و گریخته بود، دستگیر شد.
به گزارش جام جم، ساعت 18 نوزدهم فروردین امسال مردی با مرکز فوریت های پلیسی 110 تماس گرفت و از زخمی شدن پسر هفده ساله ای در یکی از محله های شهرستان سمنان خبر داد. ماموران با اعزام به محل حادثه مشاهده کردند پسر نوجوان غرق در خون کف خیابان افتاده است. او به بیمارستان منتقل شد، اما به دلیل شدت خونریزی فوت کرد.
با گزارش وقوع این جنایت به بازپرس کشیک قتل دادسرا، جسد پسر نوجوان به پزشکی قانونی منتقل شد.
همزمان با شروع تحقیقات، کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی به تحقیق از همسایه ها پرداختند که معلوم شد متهم به قتل فراری پسر شانزده ساله بوده که پس از درگیری با مقتول از محل حادثه گریخته است.
کارآگاهان با شناسایی عامل جنایت، جستجو برای یافتن وی را آغاز کردند تا این که ساعاتی بعد او را در حال فرار در یکی از محله های شهر شناسایی کردند. متهم به قتل بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد و در بازجویی به قتل دوستش اعتراف کرد.
متهم درباره انگیزه اش از این جنایت گفت: من و مقتول پیش از این با هم دوست بودیم، اما به دلیل اختلاف هایی که با هم پیدا کردیم، ارتباطمان قطع شد. هر دو همچنان از یکدیگر کینه به دل داشتیم. روز حادثه او را در خیابان دیدم و دوباره با هم دعوا کردیم. پس از بالا گرفتن درگیریمان و ناسزاگویی به یکدیگر، من با چاقویی که همراه داشتم ضربه ای به پسر هفده ساله زدم که او زخمی شد و من هم از ترس فرار کردم. پس از دستگیری متوجه مرگ او شدم.
سرهنگ داوود رسولی فر، رئیس پلیس آگاهی استان سمنان در این باره به جام جم گفت: با اعتراف متهم روز گذشته او صحنه جنایت را بازسازی کرد. با صدور قرار قانونی برای متهم نوجوان، تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#603
Posted: 15 Apr 2015 09:14
زن جوان و نوزاد ۴ ماههاش قربانی سوءظن
مرد بیست و چهار سالهای که به سبب سوءظن، همسر و دختر چهار ماههاش را کشته و اجساد آنها را دفن کرده بود، پس از 9 ماه دستگیر و راز این جنایت را افشا کرد.
به گزارش جام جم، رسیدگی به این پرونده از بیست و ششم تیر سال گذشته زمانی در دستور کار پلیس آگاهی شهرستان گنبدکاووس قرار گرفت که مرد جوانی با حضور در آنجا با اعلام شکایتی عنوان کرد، همسرش الهه همراه دخترش الینا چهارماهه از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته اند.
کارآگاهان همزمان با شروع تحقیقات متوجه شدند، روز حادثه زن ناپدید شده همراه نوزادش به خانه مادرش رفته بوده که در مسیر بازگشت ناپدید شد. این در حالی بود که پدر خانواده مدعی بود با همسرش اختلاف نداشته و علت غیبت مرموز آنها را نمی داند.
ماموران متوجه شدند شوهر خانواده علاقه ای به یافتن همسر و فرزندش ندارد. همین موضوع شک پلیس را به یقین تبدیل کرد که احتمال دارد مادر و کودک، از سوی پدر خانواده به قتل رسیده باشند اما دلایل کافی برای اثبات موضوع را نداشتند.
کارآگاهان پلیس آگاهی تحقیقات را دوباره از سر گرفته و با گذشت 9 ماه از وقوع حادثه به سرنخ هایی دست یافتند که نشان می داد آخرین فردی که با مادر و کودک گمشده مشاهده شده، پدر خانواده بوده است.
با کشف این سرنخ، روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد بنابراین پرونده برای ادامه تحقیقات از شعبه دادیاری به شعبه سوم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان گنبد کاووس در استان گلستان ارسال شد.
در شاخه دیگری از تحقیقات کار آگاهان جنایی رفت و آمد های این مرد را زیر نظر گرفتند تا این که متوجه شدند وی قصد دارد خانه اش را جا به جا و به مکان دیگری نقل مکان کندکه ماموران با دستور قضایی متهم را دستگیر کردند.
بهمن با انتقال به پلیس آگاهی اعتراف کرد همسر و فرزندش را کشته و اجساد آنها را در دو محل جداگانه دفن کرده است و گمان نمی کرده راز جنایتی که 9 ماه در سینه اش پنهان کرده است، فاش شود.
متهم به قتل درباره انگیزه اش از این جنایت گفت: مدت ها بود من به اخلاق و رفتار همسرم ظنین شده بودم. مدام به او ایراد می گرفتم و رفت و آمدش را کنترل می کردم.
روز حادثه همسرم همراه دخترم خانه را ترک کردند. پس از خروجشان با سوار شدن به خودرویم آنها را تعقیب کردم که متوجه شدم همسرم به خانه مادرش رفته است. او چند ساعتی در آنجا ماند. بعد یکی از اقوامش به خانه مادرزنم آمد. نیم ساعت بعد آن مرد از خانه خارج شد و همسرم، همراه دخترم سوار خودروی او شد تا به خانه بازگردد. اما من گمان می کردم میان آن دو رابطه ای وجود دارد، بنابراین پس از حرکت راننده آنها را تعقیب کردم.
وی ادامه داد: در میانه راه همسرم و الینا پیاده شدند، همسرم با دیدن من در حالی که دخترمان را در آغوش داشت فرار کرد. به تعقیبش پرداختم تا این که وارد جاده ای شد. به دلیل سرعت بالایی که در رانندگی داشتم، محکم با او برخورد کردم تا مانع فرارش شوم که همسرم و الینا به کناری پرت شدند. هردو زخمی شده بودند. آنها را سوار خودرویم کردم تا به بیمارستان برسانم اما در میانه راه همسرم به دلیل شدت صدمات فوت کرد. مانده بودم با جسد او چه کار کنم.
مرد همسرکش گفت: شروع به گشتزنی کردم تا راهی برای خلاصی از جسد همسرم پیدا کنم تا این که به سمت یکی از روستاهای اطراف رفتم. مشاهده کردم کارگرانی درحال حفاری و کار در حومه روستا هستند. منتظر ماندم و شب هنگام با اطمینان از این که کسی در آنجا نیست گودالی را حفر و جسد همسرم را در آنجا دفن کردم. پس از آن که به سمت خودرویم بازگشتم، مشاهده کردم دخترم هم مرده است. مانده بودم با جسد او چه کنم. بنابراین تصمیم گرفتم جسد او را در مکان دیگری دفن کنم. با ترک آنجا به گشتزنی در همان اطراف ادامه دادم تا این که متوجه یک باشگاه سوارکاری شدم. نیمه شب جسد دخترم را هم در اطراف زمین های باشگاه های سوارکاری دفن کردم.
سرهنگ محمدعلی عسگری، فرمانده انتظامی شهرستان گنبدکاووس در این باره به جام جم گفت: با ثبت اظهارات تکان دهنده متهم، کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی شهرستان گنبدکاووس پس از هماهنگی قضایی با بازپرس پرونده برای یافتن اجساد به دو محلی که متهم گفته بود، اعزام شدند و اجساد مادر و کودک را پیدا کرده و با دستور قضایی اجساد به پزشکی قانونی منتقل شدند. در ادامه خانواده مقتول با حضور در پزشکی قانونی اجساد آنها را از روی لباس هایی که برای آخرین مرتبه به تن داشتند، شناسایی کردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#604
Posted: 15 Apr 2015 09:16
۵۰ سوگند در معمای ۶ ساله یک جنایت
معمای شش ساله یک جنایت به ایستگاه سوگند رسید و 50 نفر در صحن دادگاه، مراسم قسامه را اجرا کردند.
قضات دیوانعالی کشور حکم قصاص مردی که در دادگاه کیفری قاتل یک دعوای خونین شناخته شده بود را شکستند و خواستار ورود به مرحله لوث شدند.
ساعت 12 بامداد 22 اسفندماه سال 88 مأموران پلیس 110 در جریان یک دعوای خیابانی در شهرک قائمیه قرار گرفتند.
دقایقی بعد تیمی از مأموران به محل حادثه اعزام شدند و دیدند مرد جوانی خونآلود وسط خیابان روی زمین افتاده است.
بلافاصله مرد زخمی که «حسن» نام داشت از سوی متخصصان اورژانس به نزدیکترین بیمارستان انتقال یافت.
با وجود تلاش تیم پزشکی برای نجات جان این جوان وی پس از 48 ساعت تسلیم مرگ شد و یک معمای جنایی شش ساله را رقم زد. از همان دقایق نخست با دستور بازپرس پرونده تیمی از کارآگاهان مأموریت یافتند تا تحقیقات میدانی را برای دستگیری عامل این جنایت خونین آغاز کنند.
کارآگاهان در جریان تحقیقات از برادر قربانی دریافتند شب حادثه مردی به نام «حسین» با ضربات قمه حسن را از پای درآورده است. همین سرنخ کافی بود تا پلیس جنایی در یک قدیمی دستگیری عامل جنایت خیابانی قرار گیرد.
خیلی زود حسین دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: ساعت 7 عصر بود که از پسرعمهام بهنام شنیدم به خاطر اینکه آینه خودرویش به آینه خودروی اصغر خورده بین آنان مشاجره لفظی در گرفته است.
همان لحظه بود که اصغر، علی، میکائیل، ابوالفضل و حسین قمه به دست در خانه ما آمدند و شروع به عربدهکشی کردند و رفتند. دوباره ساعت 12 بامداد شد که باز این کار را تکرار کردند. من نیز قمهام را از خانه برداشتم و بیرون رفتم همزمان علی و حسین به بهانه آشتیکنان دست مرا گرفتند و به انتهای کوچه بردند. آنجا بود که عمویم سر رسید و علی با قمه ضربهای به عمویم زد و دعوا بالا گرفت. همزمان یکی داد زد که حسن تایلندی را با قمه زدند و فرار کردند. من به تنهایی در درگیری ماندم خود را بالای سر حسن رساندم، گوشش را گرفتم و گفتم خوب شد!
وقتی از وی فاصله گرفتم مأموران اطلاعات سر رسیدند و یکی از آنها مرا گرفت، همان لحظه مأمور را هل دادم و پا به فرار گذاشتم و به خانه رفتم، باور کنید من حسن را نکشتم.
این در حالی است که برادر بزرگ قربانی در جریان تحقیقات به مأموران پلیس گفت برادرم پیش از مرگش به من گفت حسین مرا با قمه زده است اگر زنده بمانم حقم را از او خواهم گرفت!
بنابر این گزارش، پرونده این معما با صدور کیفرخواست به دادگاه استان تهران رفت و در شعبه 71 دادگاه کیفری به ریاست قاضی عزیزمحمدی و چهار مستشار تحت محاکمه قرار گرفت و قضات پس از شور وی را به قصاص نفس -اعدام – محکوم کردند.
نقص قصاص
پرونده این جنایت در دیوانعالی کشور مورد بررسی قرار گرفت و آنان با نقص حکم قصاص، پرونده را از موارد لوث تشخیص دادند و حکم به برگزاری مراسم قسامه دادند.
صبح دیروز این متهم در شعبه 74 دادگاه کیفری به ریاست قاضی عبداللهی و چهار مستشار تحت محاکمه قرار گرفت.
حسین وقتی برای آخرین دفاع پشت تریبون ایستاد، گفت: اتهام قتل را قبول ندارم. آن شب دو بار دعوای دستهجمعی بین ما درگرفت. یک بار ساعت 7 عصر بود که پس از ناسزاگویی دعوا تمام شد و یک بار هم 12 بامداد بود که علی، ابوالفضل، حسن تایلندی، اصغر،هادی و میکائیل همگی قمه به دست به مقابل خانهمان آمدند. من نیز در دفاع از خود قمهای به دست گرفتم و بیرون رفتم. در این بین علی دست مرا گرفت و داد زد حسین بیا آشتی کنیم و به انتهای کوچه برد. در این میان عمویم سر رسید و ناگهان علی ضربهای به عمویم زد. خیابان شلوغ بود یکی داد زد حسن تایلندی را زدند. همه فرار کردند، من تنها ماندم خودم را بالای سر حسن رساندم گوشش را گرفتم گفتم خوب شد!
بنابر این گزارش، پس از دفاعیات این مرد مراسم سوگند که در آن باید 50 نفر قسم بخورند حسین بیگناه است یکی پس از دیگری پشت تریبون ایستادند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#605
Posted: 15 Apr 2015 09:18
قتل عام پس از خواستگاری!
خواستگار کینه جو وقتی از دختر مورد علاقهاش جواب رد شنید در اقدامی جنونآمیز دست به جنایت هولناکی زد.
این پسر در گچساران بعد از رگبار خونین به سمت خانواده دختر جوان به خودش نیز تیر خلاص شلیک کرد و پرونده این عشق ویرانگر را برای همیشه بست. ساعت 9.5 شب 23 فروردین سال جاری صدای شلیک چند گلوله در محله کارکنان شهر دوگنبدان گچساران همه را به وحشت انداخت و همسایهها را به بیرون از خانههایشان کشاند. مردم با صحنه وحشتناکی روبهرو شدند، هیچکس باور نمیکرد پسر جوان پس از کشتن دختر مورد علاقهاش و به گلوله بستن دو عضو دیگر از اعضای خانواده وی، خودش را با شلیک گلوله از پای در آورد. آنها سریعاً پلیس گچساران را در جریان این جنایت هولناک قرار دادند و همزمان با اعلام این خبر نیروهای امدادی نیز خود را به محل حادثه در منطقه کارکنان گچساران کوچه 20 شمالی رساندند و با صحنه تلخی روبهرو شدند.
کارآگاهان با اعلام این جنایت خونین رسیدگی به این پرونده را در دستور کار خود قرار دادند. بررسیهای تخصصی و پلیسی نشان میداد این پسر کینهجو برای گرفتن انتقام از دختر مورد علاقهاش و خانواده وی شبانه راهی خانه آنها شده است و پس از دیدن الهام 25 ساله با شلیک گلوله وی را به قتل رسانده و پس از کشتن وی، مرضیه 28 ساله خواهر او و همچنین زینب 35 ساله خواهر دامادشان که شاهد تماشای این ملاقات تلخ بود را نیز هدف گلوله قرار داد و بعد خودزنی کرد. این پسر 28 ساله که از اهالی روستای انجیر سیاه بود در دم جان باخت و الهام نیز پیش از رسیدن اورژانس تسلیم مرگ شد.
در صحنه این حادثه، نیروهای امدادی زینب و الهام را که غرق در خون بودند و با مرگ دست و پنجه نرم میکردند سریعاً به بیمارستان شهیدرجایی گچساران رساندند اما الهام که با شلیک گلوله خواستگار کینهجویش از ناحیه دست، گردن و پهلو هدف گلوله قرار گرفته بود با وجود تلاش پزشکان و پرسنل بیمارستان صبح دیروز جان باخت.
دکتر هایده حافظ قرآن با ابراز تأسف از مرگ دختر جوان گفت: با توجه به اینکه گلوله به گردن وی اصابت کرده بود دختر جوان نتوانست مقاومت کند و به دلیل شدت خونریزی با وجود اینکه کادر پزشکی از هیچ کوششی دریغ نکرده بود، جان باخت.
رئیس بیمارستان شهیدرجایی گچساران وضعیت دیگر مصدوم این حادثه هولناک را مساعد اعلام کرد و گفت: تنها زخمی این حادثه در بیمارستان بستری است و تحت مداوا قرار دارد.
سرهنگ «علیکرم بازیان» فرمانده پلیس گچساران در باره این حادثه گفت: این پسر وقتی از سوی دختر مورد علاقهاش و خانواده وی طرد شد شامگاه روز یکشنبه در اقدامی جنونآمیز راهی خانه آنها شد تا انتقامش را با شلیک گلوله از آنها بگیرد. وی ادامه داد: پسر جوان وقتی متوجه شد در حیاط خانه آنها باز است وارد آنجا شد و دست به این جنایت خونین زد. بنابر این گزارش، علت اصلی این حادثه همچنان در دست بررسی است تا پرده از زوایای پنهان آن برداشته شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#606
Posted: 15 Apr 2015 09:21
سرنوشت تلخ ۵ توله گرگ زیبا در لانه زیر زمینی
پنج توله گرگ زیبا و خاکستری که در عمق 7 متری زمین چشم انتظار مادرشان بودند از سوی مردان روستایی صید شدند تا با ارزش میلیونی فروخته شوند.
به گزارش دیدهبان حیاتوحش ایران، محیطبانان استان تهران با دریافت اطلاعاتی مبنی بر تصمیم یک مرد به فروش تعدادی توله گرگ، به تحقیق در این زمینه پرداختند. فرمانده یگان حفاظت محیطزیست استان تهران در این باره گفت: یکی از محیطبانان به صورت ناشناس و در قالب مشتری با فروشنده تولهگرگها برای خرید هر توله گرگ به ارزش یک میلیون تومان وارد مذاکره شده و پس از جلب اطمینان، با وی برای تحویل توله گرگها قرار گذاشت.
نقی میرزاکریمی اظهار داشت: فروشنده توله گرگها، محلی در شرق تهران و ساعت یک بامداد را برای ملاقات با خریدار تعیین کرد و محیطبان نیز با لباس شخصی در سر قرار حاضر شد.
در همین زمان سایر نیروها در اطراف محل مستقر شده و به صورت ناشناس محل ملاقات را زیر نظر داشتند.
میرزاکریمی گفت: پس از مدتی دو فروشنده در محل حاضر شده و مأموران پس از اطمینان از همراه داشتن توله گرگها وارد عمل شدند. در این رابطه دو مرد غافلگیر و بازداشت شده و در بازرسی از خودروی آنها دو توله گرگ به دست آمد. هر دو مرد شبانه به بازداشتگاه منتقل و صبح روز بعد به همراه پرونده به مراجع قضایی معرفی شدند. وی گفت: دو مرد در جریان بازجوییها اعتراف کردند در اطراف یکی از روستاهای اردبیل گرگی را مشاهده کرده که وارد سوراخی درون زمین شده است.
آنها اعتراف کردند ابتدا به وسیله سگهای روستا، ماده گرگ را از اطراف لانه فراری داده سپس با اجاره یک بیل مکانیکی از معدنی در همان نزدیکی به ارزش۸۰ هزار تومان زمین را تا عمق ۷ متری کنده و پس از تخریب لانه، پنج توله گرگ را از درون آن خارج کردهاند.
آنها گفتند قصد داشتند توله گرگها را به تهران منتقل کرده و هر کدام را یک میلیون تومان به فروش برسانند.
نقی میرزاکریمی اظهار داشت: متهم اصلی با دستور قضایی روانه بازداشتگاه شده و متهم ردیف دوم که رانندگی خودرو را به عهده داشت با سپردن وثیقه آزاد شده است.
قرار است در هماهنگی بعدی سه توله گرگ دیگر که هنوز در اردبیل نگهداری می شوند به محیط زیست آن استان تحویل شوند. با توجه به تخریب لانه، فراری دادن گرگ مادر و گذشت چند روز از زمان زندهگیری، توله گرگها قابلیت بازگشت به طبیعت را نداشته و از نظر محیطزیست تلف شده محسوب میشوند.
میرزاکریمی گفت: دو توله گرگ کشف شده جهت تیمار و مراقبت تحویل کلینیک حیات وحش پردیسان شدند. براساس مصوبه هیأت وزیران، نرخ ضرر و زیان وارده به محیطزیست ناشی از شکار غیرمجاز یا اتلاف هر گرگ معادل 50 میلیون ریال تعیین شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#607
Posted: 15 Apr 2015 10:02
برای اعدام آمادهام
مرد جوان که به دنبال رابطه پنهانی با همکارش، او را کشته بود دیروز پای میز محاکمه ایستاد و گفت: «از بازگو کردن انگیزه جنایت شرم دارم.» این مرد 32 ساله وقتی با درخواست قصاص از سوی قیم فرزند خردسال قربانی روبهرو شد ابراز پشیمانی کرد و گفت: «جز پشیمانی حرفی برای گفتن ندارم.» مهدی یکم اسفند 92 همکار 29 سالهاش به نام الهام را در خانهاش در شهریار کشت و فرار کرد. این مرد که دو روز پس از جنایت و با ردیابی لیست تماسهای تلفنی قربانی شناسایی شده بود، به قتل اعتراف کرد و دیروز در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#608
Posted: 15 Apr 2015 10:05
درگذشت سمیه مهری یکی از قربانیان اسیدپاشی بم
"سمیه" از قربانیان اسیدپاشی در بم، صبح امروز در اثر عارضه ریوی ناشی از اسید در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)منطقه کویر، سمیه مهری که در اردیبهشتماه سال 90 از سوی همسرش مورد اسیدپاشی قرار گرفته بود، بعد از مدتها تحمل بیماری و دو روز بستریشدن در بیمارستان و زیر چادر اکسیژن بودن، به دلیل از کار افتادگی ریه در اثر زخمهای ناشی از اسید در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت.
سمیه که از روز جمعه (همزمان با روز مادر) دیگر به سختی نفس میکشید توسط مادرش به بیمارستان برده شد، تا شاید امیدی به درمانش باشد.
امروز رعنا از مرگ مادرش بیخبر است و نمیداند دیگر پشتوانهای ندارد تا او را در آغوش بگیرد. زخمهایش را درک کند، اشکهایش را پاک کند.
رعنا دیگر مادری ندارد که روز مادر را با او جشن بگیرد. رعنا و نازنین حالا باید در انتظار آیندهای مبهم با پدری که زندگیشان را اسیدی کرد، باشند.
به گزارش ایسنا، در روز حادثه مردم روستای «براتآباد» شهرستان بم، فریادهای "کمک کمک سوختم"، سمیه را شنیدند اما نمیدانستند که او و رعنا قربانی اسیدپاشی مرد معتادی شدند که قرار بود پشتوانه این زن و دختر در زندگی باشد. تمام تلاشها برای نجاتشان فقط سه ماه دوام آورد، زمانی که آنها را در فروردین سال 91 یافتیم، هشتماه به دلیل نداشتن پول تحت درمان قرار نگرفته بودند و در آتش خشم مرد معتاد میسوختند تا اینکه امروز سمیه برای همیشه دیگر درد نمیکشد. سمیه درباره درخواستش از محاکم قضایی برای محاکمه همسر و برادر شوهرش که وی را مورد اسیدپاشی قرار داده بودند به ایسنا گفته بود که درخواست قصاص متهمان را دارم. رعنا نیز خواستار قصاص است و میگوید " اگه بابایی روی ما اسید ریخت ما هم باید بریزیم که اونهم مثل ما بسوزه." نازنین خواهر بزرگتر رعنا که در زمان اسیدپاشی در کنار آنها شاهد این جنایت بوده از اسم و خانواده پدرش وحشت دارد و از آنها میترسد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#609
Posted: 15 Apr 2015 10:21
متهم: روی خودم بنزین ریختم
مرد بوکسور که با آتشافروزی در ویلای زن صیغهایاش در دماوند مرگ یک پسر معلول و دو زن سالخورده را رقم زد، دیروز در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و با حکم قضایی به سه بار قصاص محکوم شد.
در نشست رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.
او گفت: «حمیدرضا 37 ساله متهم است که عصر دوم تیر 91 خانه ویلایی همسر صیغهایاش به نام فریبا را در دماوند به آتش کشیده و موجب مرگ خلیل 27ساله و فروغ و محبوبه 60 و 70 ساله شده است. اکنون با توجه به مدارک موجود در پرونده برای او اشد مجازات میخواهم.» سپس اولیایدم سه قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای حمیدرضا حکم قصاص خواستند. مادر خلیل در حالی که اشک میریخت، گفت: «پسرم معلولیت جسمی داشت. برای اینکه آبوهوایی عوض کند او را به ویلای فریبا در دماوند بردم. بعد از ظهر همگی در حال استراحت بودیم که مرد ناشناس در حالی که عربده میکشید وارد ویلا شد و شیشهها را شکست. او ظرف بنزینی را که در دست داشت داخل ویلا پاشید که یکباره همهجا آتش گرفت. پسرم مقابل چشمانم زندهزنده سوخت. این مرد باید اعدام شود تا کمی آرام شوم.» سپس هیات قضایی از فریبا خواست تا نحوه آشناییاش با حمیدرضا را تشریح کند.
این زن 54 ساله گفت: «15 سال پیش وقتی فرزندانم خردسال بودند همسرم بر اثر ابتلا به بیماری سرطان جان سپرد. من و چهار فرزندم با هم زندگی میکردیم تا اینکه حمیدرضا وارد زندگیمان شد. او مدام برای من و فرزندانم مزاحمت ایجاد میکرد. او میگفت به من علاقهمند شده و میخواهد همسرش را طلاق دهد و با من ازدواج کند. دو سال پیش او به سراغم آمد و گفت به خاطر من، همسرش را طلاق داده است. به همین خاطر مجبور شدم به عقد موقت او در بیایم. حمیدرضا مرد خشنی بود و من و فرزندانم را بارها به مرگ تهدید کرده بود. به همین خاطر مدتی بود اختلاف سنیمان را بهانه کرده، من هم ارتباطم را با او قطع کرده بودم و جواب تلفنهایش را نمیدادم.»
این زن ادامه داد: «دوم تیر 91 من و تعدادی از بستگانم در خانه ویلایی بودیم که حمیدرضا سر رسید. او یک گالن بنزین در دست داشت و فریاد میکشید قصد دارد من و خودش را به آتش بکشد. من از ترسم به اتاق فرار کرده بودم که یکباره آتش همه ویلا را فراگرفت. وقتی متهم پشت تریبون دفاع ایستاد، گفت: «من بوکسور و مدیرعامل یک شرکت بودم، اما فریبا باعث شد تا شرکتم را از دست بدهم و از همسرم جدا شوم. او زندگی مرا خراب کرده بود و دیگر جواب تلفنهایم را نمیداد. به همین خاطر به ویلای او در دماوند رفتم تا با او صحبت کنم، اما متوجه شدم در ویلا میهمانی بر پاست. من گالن بنزینی را که همراه داشتم روی خودم ریختم تا خودکشی کنم، اما یکی از میهمانان مرا آرام کرد و به حیاط ویلا برد. در حال صحبت با مرد میانسال بودم که یکباره ویلا آتش گرفت. گمان میکنم آتشسوزی به خاطر انفجار بخاری داخل ویلا رخ داده بود.» در این بین یکی از میهمانان که شاهد ماجرا بود به هیات قضایی گفت: «من دیدم که حمیدرضا شیشه ویلا را شکست و بنزین را به داخل پاشید. او دروغ میگوید که بنزین را روی سر خودش ریخته است.» در پایان این نشست هیات قضایی وارد شور شد و حکم به سه بار قصاص محکوم داد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 1135
#610
Posted: 17 Apr 2015 23:41
pixy_666: آزار و اذیت ناموفق متجاوز/دختر بچه ۱۰ساله جان سالم به در برد
اونو چرا بردن پاسگاه دیگه
داشته میرفته سمت بیابون یکی دختررو میبرده میزاشته خونه یکی هم با پسره میرفته تسویه میکردن دیگه
بیابون بهترین جا نه کسی هست جدا کنه خودتیو خودت حیفش شده بردن پاسگاه
ای کاش من اونجا بودم حیف واقعا حیف
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم