ارسالها: 12930
#641
Posted: 23 Apr 2015 08:50
ناگفته های ۲ سانحه جنون سرعت
دو تصادف هولناک خودروی لوکس در بزرگراه همت و خیابان شریعتی سومین و چهارمین قربانی خود را هم گرفتند.
در حالی آمار کشتهشدگان در هر دو تصادف به پنج نفر افزایش یافته است که هنوز مشخص نیست در تصادف همت قهرمان اتومبیلرانی ایران پشت فرمان بی.ام.و کروک بوده یا یکی از همراهانش رانندگی میکرد.
این حادثه که تصاویر آن وحشتناک است، ساعت 35 دقیقه بامداد دوشنبه گذشته در مسیر شرق به غرب بزرگراه همت روی پل یادگار امام(ره) رخ داد که در فیلم دوربینهای ترافیکی دیده میشود خودروی لوکس ابتدا به صورت ناگهانی در لاین کندرو مشاهده شده، سپس با حرکت مارپیچ به سمت چپ حرکت و با برخورد به گاردریل به خودروی پرشیایی اصابت کرده و متوقف شده است. وقتی مأموران پلیس راهور و امدادگران اورژانس و آتشنشانی در محل این حادثه حضور یافتند، مشخص شد دو مرد جوان که یکی از آنها «حمیدرضا کمالی» قهرمان اتومبیلرانی ایران در کلاس آزاد بود در دم جان باختهاند و دو مرد دیگر نیمهجان به بیمارستان انتقال داده شدهاند.
سرهنگ «زینی» رئیس اداره تصادفات پلیس راهور تهران درخصوص اینکه کدامیک از سرنشینان خودرو پشت فرمان بودهاند و آیا حمیدرضا کمالی راننده بی.ام.و کروک بود، گفت: «متأسفانه در این حادثه دو سرنشین در صحنه و یکی از زخمیها در بیمارستان جان باختند و تنها بازمانده حادثه در شرایطی قرار ندارد که بتوان از وی بازجویی کرد.»
این مقام پلیسی ادامه داد: «وقتی پلیس به صحنه تصادف رسید، چون هر چهار سرنشین به اطراف پرتاب شده بودند تحقیقات میدانی مشخص نکرد چه کسی پشت فرمان بوده است و منتظریم با بهبودی حال تنها نجات یافته از وی تحقیق کنیم تا جزئیات چگونگی حادثه را به دست آوریم.»
بنابر این گزارش، ساعاتی بعد از این حادثه، یک پورشه زردرنگ که بتازگی پسر قلعهنویی آن را فروخته بود، در خیابان شریعتی با جدول و درختان کنار خیابان برخورد کرد که راننده آن دختری به نام «پریوش» 25 ساله بود که در دم جان سپرد و همراهش که مرد جوانی به نام محمد حسین ربانی بود، با وجود انتقال به بیمارستان به کام مرگ فرورفت.
بنابر این گزارش، کارشناسان تصادف کورسهای جنونآمیز در شبهای خلوت پایتخت را یک خطر جدی میدانند و مدام هشدار میدهند جوانان باید مراقب باشند و فریب شرایط خلوتی و تاریکی را نخورده و خود را به سرنوشتهای تلخ نکشانند.
تأییدیه فدراسیون اتومبیلرانی
سایت فدراسیون اتومبیلرانی درخصوص حادثه اتوبان همت نوشت: حمیدرضا کمالی ورزشکار اتومبیلرانی ایران در تصادف در یکی از اتوبانهای تهران جان خود را از دست داد. حمیدرضا کمالی عضو تیم ملی اتومبیلرانی ایران و سال گذشته در کلاس آزاد قهرمان شده بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#642
Posted: 23 Apr 2015 13:10
نقشه زن جوان برای ربودن نوزاد فاش شد
راز زن جوان که پس از سقط جنین با ربودن نوزاد 12 روزه، او را به جای فرزندش به خانه برده بود هنگام دریافت شناسنامه فاش شد.
به گزارش جام جم، ساعت 12 ظهر بیست و ششم فروردین امسال زوج جوانی با حضور در پلیس آگاهی شهرستان تویسرکان از ربوده شدن پسر 12 روزه شان به نام محمداحسان توسط زن جوانی خبر دادند.
مادر کودک در اظهاراتش به پلیس گفت: 12 روز پیش در یکی از بیمارستان های شهر زایمان کردم. در آنجا با زنی آشنا شدم که می گفت شهرستانی بوده و صاحب فرزندی نمی شود و آرزو دارد روزی صاحب پسری شود. در ادامه گفت وگو با این زن که خودش را مریم معرفی می کرد، او مدعی شد به خاطر طلسم نمی تواند صاحب فرزندی شود و از طریق یکی از اقوامش شنیده اگر از آب حمام نوزادی که بتازگی متولد شده استفاده کند، طلسم باطل می شود.
وی ادامه داد: با شنیدن این حرف ها و غافل از این که زن غریبه چه نقشه ای در سر دارد، دلم به حالش سوخت و به او اعتماد کردم. پس از مرخص شدن از بیمارستان او شماره تماس و آدرسم را گرفت و چندبار به ملاقات من و پسرم آمد. روز حادثه آن زن دوباره به خانه ام آمد تا این بار یک بطری از آبی که با آن پسرم را حمام کرده بودم، تحویل بگیرد.در حال جارو کردن اتاق محمداحسان بودم که متوجه سکوت مشکوکی در خانه شدم. وقتی به پذیرایی آمدم، متوجه شدم این زن پسرم را ربوده است.
با ثبت اظهارات والدین نوزاد ربوده شده، مشخص شد آنها هیچ نشانی و شماره تماسی از متهم در اختیار ندارند.
دستگیری شوهر متهم در اداره ثبت احوال
همزمان با شروع تحقیقات، کارآگاهان به سرپرستی سرگرد افشین محمدی، رئیس پلیس آگاهی شهرستان تویسرکان پس از انجام چهره نگاری رایانه ای از زن کودک ربا، در قالب چند گروه عملیاتی جستجوهایشان را ادامه دادند.
این در حالی بود که تصاویر رایانه ای از متهم فراری در اختیار گشت های انتظامی، داروخانه ها، مراکز درمانی و اداره ثبت احوال شهرستان تویسرکان قرار گرفت تا به محض مشاهده آن زن موضوع را به پلیس اطلاع دهند.
سرانجام شنبه گذشته یکی از مسئولان اداره ثبت احوال با پلیس تماس گرفت و اعلام کرد، مردی برای دریافت شناسنامه یک نوزاد به آنجا آمده که مشخصاتی که از همسرش ارائه کرده با زنی که پلیس در تعقیب اوست مطابقت دارد، اما این مرد به دلیل این که مدارکش ناقص بوده آنجا را ترک کرده تا فردا مراجعه کند.
ماموران با احتمال این که مرد40 ساله دوباره برای دریافت شناسنامه به اداره ثبت احوال مراجعه می کند، روز بعد به آنجا اعزام شده و متهم را شناسایی و دستگیر کردند.
این مرد با انتقال به پلیس آگاهی بازجویی شد و گفت: من یک دختر هفت ساله دارم. همسرم چند مرتبه باردار شد اما به دلیل بیماری مجبور به سقط جنین می شد تا این که او سال گذشته دوباره باردار شد و چند روز پیش در یکی از زایشگاه های استان همدان وضع حمل کرد. اکنون هم برای دریافت شناسنامه برای فرزندمان به اینجا آمده ام و از ماجرای کودک ربایی بی خبر هستم.
ماموران دو روز پیش به خانه این مرد اعزام شدند و مریم را بازداشت کردند. در بازرسی از خانه او نوزاد ربوده شده شناسایی و تحویل خانواده اش شد.
متهم زن در بازجویی های اولیه اظهارات متناقضی را بیان کرد و مدعی شد نوزاد محمدامین نام دارد و فرزند خودش است. در ادامه بازجویی ها، متهم بعدازظهر دوشنبه اعتراف کرد نوزاد خانواده شاکی را ربوده و شوهرش از این ماجرا بی خبر بود.
علاقه به فرزند پسر از من آدم ربا ساخت
وی در اظهاراتش گفت: ماحصل ازدواج من و شوهرم یک دختر هفت ساله است. بعد از آن چند بار باردار شدم اما هر بار جنین سقط می شد. سال گذشته دوباره باردار شدم و دوست داشتم این بار فرزند پسری به دنیا بیاورم اما دو ماه پیش جنین سقط شد. با از دست دادن فرزندم بسیار شوکه شدم و ماجرا را از همه مخفی کردم و از آن موقع دچار افسردگی شدم. نمی توانستم باور کنم که این بار هم فرزندم را از دست داده ام. یک روز به طور اتفاقی به بیمارستان رفتم و در آنجا با شاکی که تازه فرزند پسری به دنیا آورده بود، آشنا شدم. با مشاهده نوزادش وسوسه شدم او را ربوده و به خانه ام ببرم. شوهرم در این مدت به سفر کاری می رفت و متوجه سقط جنین نشده بود.
متهم یادآور شد: نقشه ای طراحی کردم و با فریب شاکی به خانه اش راه یافتم و نوزادش را ربودم. بعد با شوهرم تماس گرفتم و وانمود کردم که فرزندم به دنیا آمده و او مقابل یکی از زایشگاه های استان همدان آمد و من و نوزاد را به خانه برد. قصد داشت برای او شناسنامه بگیرد که ماجرا لو رفت.
سرهنگ قاسم قربانی فرمانده انتظامی شهرستان تویسرکان در این باره به جام جم گفت: با اعتراف متهم و ثبت اظهارات وی، برای آنها قرار قانونی صادر شده که تحقیقات تکمیلی در این باره ادامه دارد. در تحقیقات مشخص شد که این زن فقط برای این که علاقه ای به فرزند پسر داشته، دست به این کار زده که متاسفانه با انجام این کار اشتباه، مجازات سختی در انتظار وی است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#643
Posted: 23 Apr 2015 13:11
سیمهای مغزم قاطی کرد، کشتمش
«من یک بیمار روانی هستم که وقتی سیمهای مغزم قاطی کند دیگر کنترلی بر رفتارم ندارم. همسرم مرا روانی کرد و آخر هم او را کشتم.»
به گزارش جام جم، این بخشی از اعترافات مردی است که شامگاه دوشنبه همسرش را در تهران خفه کرد. علی سی و یک ساله بعد از قتل همسرش در تماس با پلیس موضوع را به ماموران خبر داد.
ساعت 20 و 30 دقیقه دوشنبه تیمی از ماموران کلانتری 106 نامجو پس از اطلاع از این جنایت در محل قتل در خیابان نامجو، کوچه صبوری حاضر شدند. تیم جنایی پس از ورود به خانه با جسد زن جوان در حالی که روسری به دور گردنش گره خورده بود، روبه رو شدند.
متهم در بازجویی های اولیه به قتل ژیلا اعتراف کرد و گفت: به خاطر بیماری روحی مرتکب این جنایت شده است.با حضور قاضی سعیداحمد بیگی، بازپرس ویژه قتل تهران در محل جنایت و تحقیقات مقدماتی، جسد مقتول به پزشکی قانونی منتقل شد. متهم به قتل نیز در حضور بازپرس و افسر پلیس آگاهی به تشریح و بازسازی صحنه قتل پرداخت.
صبح دیروز علی برای تحقیقات به شعبه هفتم بازپرسی دادسرای جنایی منتقل شد و با قبول اتهامش گفت: ژیلا با خواهرم دوست بود و پس از مدتی رفت و آمد عاشق من شد و سال 91 با هم ازدواج کردیم. به خاطر مشکلات روحی که داشتم به شهر گرگان رفتیم و در آنجا زندگی می کردیم. خانواده همسرم نیز در این شهر زندگی می کردند. از وقتی با ژیلا ازدواج کردم دچار مشکلات روحی و روانی شدم و چند بار در بیمارستان بستری شدم. وقتی آخرین بار از بیمارستان مرخص شدم پرستاران خیلی خوشحال بودند. به خاطر بیماری ام آنها را خیلی اذیت کرده بودم.
متهم به قتل ادامه داد: یک سال قبل به تهران آمدیم و در یک شیرینی فروشی مشغول کار شدم. به خاطر بیماری روزی 50 قرص می خوردم، اما از چند روز قبل قرص ها را ترک کرده بودم. روز مادر از محل کارم بیرون آمده و به خانه مادرم رفتم و بعد از آن دیگر به محل کارم نرفتم. دو روز قبل از جنایت به خانه آمدم و در این مدت قرص می خوردم و می خوابیدم. دوشنبه ساعت 7 عصر از خواب بیدار شدم. از ژیلا خواستم که جدا شویم، اما او گفت اگر مهریه و نفقه اش را بدهم نیز حاضر به طلاق نیست. دوباره سیم های مغزم قاطی کرد. روسری را به دور گردن همسرم گره زده و او را خفه کردم. بعد از قتل چند دقیقه کنار جسد ژیلا خوابیدم و با پلیس 110 تماس گرفتم و گفتم همسر را کشته ام.
علی در پایان ادعا کرد؛ تحت تاثیر بیماری ام مرتکب قتل شدم و در آن زمان متوجه کارهایم نمی شدم. اگر در آن لحظه چاقو کنار دستم بود، ژیلا را با 50 ضربه چاقو می کشتم.
پس از تحقیقات از متهم، بازپرس جنایی متهم را تحویل کارآگاهان پلیس آگاهی داد و به تیمی از متخصصان پزشکی قانونی ماموریت داد، سلامت روحی و روانی قاتل را بررسی کنند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#644
Posted: 23 Apr 2015 13:24
تراژدی پریوش اکبرزاده!
همه دوستانم چه استاد و دانشجو و کارمند و کارگر ، از من می پرسند که چرا در وایبر و واتساپ و اینستاگرام و تلگرام نیستی؟ . در جواب با ژستی کاملا مردانه و از روی اقتدار و بی نیازی ، میگویم : من اهل این قرطی بازی ها نیستم!!! . فقط همین فیسبوک هستم و بس . غافل از انکه موبایلم یک گوشی 30 هزار تومانی است که فقط شماره میگیرد و امکان عضویت در هیچ شبکه اجتماعی موبایلی برایم فراهم نیست.بگذریم .
امروز صبح ، در یک تصادف دلخراشی در تهران ، خیابان دکتر علی شریعتی ، یک خودرو لوکس پورش ، بطور کامل از بین رفته و راننده آن که یک دختر جوان بنام پریوش اکبرزاده است ، جان خود را از دست داد . ظاهرا ان خدابیامرز ، خودرو پورش را از پسر امیر قلعه نویی (سرمربی تیم استقلال) خریده بود .
سه ساعت پیش ، یک کارگر افغانی که دوست من هست و بسیار مومن و تاحدودی باسواد ، گوشی خود را به من نشان داد . «لا حول و لا قوه الا بالله» صفحه اینستاگرام ، ان دختر طفل معصوم!!!! مشتی مردم پست و رذل ریختند در صفحه یک دختر جوان مرده ، و تمام عقده های خود را بر یک مرده خالی میکنند !! یاللعجب!فحاشی های غیرقابل باور ! یعنی بد فحش نمیدهند که !! وحشیانه فحش میدهند !!!! سمفونی عقده و کینه و حقارت و رذالت و پستی و دنایت است . اوج حماقت و بلاهت را به نمایش گذاشته اند . انگار ان دختر به همه انها بدهکار است!!!
آنهایی که بطور دقیق از وضعیت مالی من خبر دارند میدانند که تمام دارایی من (به جز کتابخانه ام) به اندازه پول ته جیب آن دختر جوان خدابیامرز نیست . ولی خدا شاهد است که هرگز نسبت به این قشر از جامعه ، حس تنفر یا حتی هر حس بد دیگر نداشته و ندارم . الان خدارو شکر میکنم که فقط همین موبایل 30 هزارتومانی را دارم و در شبکه های اجتماعی موبایل نیستم و فقط در همین فیسبوک ، گاهی مواقع ، هنرنمایی این ملت را مشاهده میکنم . حداقل کمتر حرص میخورم .
کجایند آن عزیزانی که در انتقاد بنده از جامعه ، ژست مردم دوستی و میهن دوستی به خود گرفته و همه چیز را توجیه می کردند؟؟؟ بازهم به درستی فرضیه ام ایمان اوردم . در ایران چیزی بنام کنش اجتماعی وجود ندارد . بلکه جامعه در وهله اول دنبال عقده گشایی است و در وهله دوم دنبال تفریح ، که در هر دو حالت به شرطی عقده میگشاید و تفریح میکند که هیچ هزینه ای برای او نداشته باشد .
این جامعه برای خودسوزی دو انسان در خرمشهر و تبریز از فرط فقر ، تب هم نمیکند . برای از بین رفتن محیط زیست و حیات وحش استثنایی ایران حرکتی نمیکند . برای خشک شدن فلات ایران بطوری که اگر این روند ادامه یابد ، تا 40 سال اینده بخش مرکزی فلات ایران یعنی از البرز به سمت جنوب و زاگرس به سمت شرق ، باید تخلیه شود !!! ، حرکتی از خود نشان نمیدهد . ولی برای چند سگ که در شیراز توسط عده ای بی فرهنگ و انسان نما کشته شده اند ، کمپین تشکیل میدهد !!! آیا سرنوشت آن چند سگ از سرنوشت کل فلات ایران مهمتر است ؟؟؟ برای تن فروشی زنان شوهردار و روسپی گری به خاطر فقر ، رگ غیرتش باد نمیکند . انگاه برای یک عمل تجاوز یا شبه تجاوز در فرودگاه جده سمفونی دشنام راه می اندازد .
حتما واکنش به خبر سگ کشی در شیراز لازم بود . حتما واکنش به قضیه فرودگاه جده لازم بود . ولی چرا برای وقایع بدتر از ان واکنش نشان داده نمیشود؟؟؟ دلیل کاملا روشن است . حمایت از محیط زیست و تلاش برای نجات فلات ایران از نابودی ، زحمت و تلاش طاقت فرسا می خواهد . ولی کمپین اعتراض به سگ کشی ، ابدا هزینه ای ندارد ! حمایت از زنان بی سرپرست و دختران آسیب پذیر ، برنامه و پژوهش و پول خرج کردن و مناعت طبع و پاکی نیت را می طلبد . ولی فحاشی به عربها ، هزینه و زحمتی ندارد !
بهتر شدن وضع معیشت و از بین بردن اقتصاد رانتی و مبارزه با نوکیسه ها ، نیاز به هزینه و زحمت و مطالعه دارد . ولی فحاشی به یک دختر پولدار پورش سواری که مرده است و شاید فرزند یک پولدار نوکیسه باشد ، هزینه و زحمتی ندارد . بلکه کمی حقارت و رذالت و پستی میخواهد که خوشبختانه ، جامعه ما در حال مسلح شدن به این سلاح های مرگبار و تمدن ویران کن است .
برای آینده ایران نگرانم .
محمد محبی/روزنامه نگار
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#645
Posted: 24 Apr 2015 14:33
مرگ پسربچه ۱۱ ساله در اردوی دانشآموزی
اردوی یکـــــروزه دانشآموزان میبدی کنار دریاچه غربالبیز مهریز پایان تلخی داشت. هنگام ظهر، درحالیکه دانشآموزان خودشان را برای نماز آماده میکردند، یکی از آنها در آبهای سرد دریاچه غرق شد و جانش را از دست داد.
این حادثه ظهر دوشنبه در حاشیه شهرستان مهریز رخ داد. آن روز مسئولان مدرسه سیدمصطفی خمینی در شهرستان میبد، عدهای از دانشآموزان را برای شرکت در اردوی یکروزه به نزدیکی دریاچه غربالبیز برده بودند که یکی از دانشآموزان 11ساله بهنام امیر شهبخش در دریاچه جان باخت.
رضا ایزدی، یکی از شاهدان این حادثه که در نزدیکی دریاچه حضور داشت، در گفتوگو با همشهری میگوید: چندین سال است که هنگام بهار با اسب در کنار دریاچه کار میکنم. حدود ساعت 9صبح بود که متوجه شدم 2گروه از دانشآموزان برای اردو به کنار دریاچه آمدهاند. یک گروه دختران دبیرستانی بودند و گروه دیگر پسربچههای مدرسهای. همراه اسبم راهی دریاچه شدم و همان موقع پسربچهای با لباسهای خیس نزد من آمد و خواست سوار اسب شود. او همان پسربچهای بود که ساعاتی بعد در دریاچه غرق شد. به او گفتم صبر کند تا لباسهایش خشک شود و بعد سوار اسب شود اما او اصرار داشت که سوار شود. یک اسکناس 2هزارتومانی خیس دستش بود که آن را به من داد و سوار اسب شد.
پس از آن به کارم ادامه دادم تا اینکه حوالی ظهر، بار دیگر همان پسربچه نزد من آمد و خواست یکبار دیگر اسبسواری کند. این بار فقط یک اسکناس هزار تومانی داشت و چون نخواستم دلش بشکند، قبول کردم که باز هم سوار شود. او نخستین و آخرین کسی بود که سوار اسبم شد. وقتی پیاده شد، صدای مربیان را شنیدم که از بچهها میخواستند برای نماز آماده شوند. پسربچه از اسب پیاده شد و به طرف دریاچه رفت و من هم تصمیم گرفتم به خانه برگردم که ناگهان صدای فریاد یکی از دختران دبیرستانی را شنیدم که میگفت: یکی داخل دریاچه غرق شد.
مرد جوان ادامه داد: آن روز پسرداییام نیز همراه من بود. او قبل از من به کمک پسربچه رفت. من هم دوان دوان خودم را به سمت محلی که حادثه رخ داده بود رساندم. پسرداییام را دیدم که همه لباسهایش خیس بود و وحشت کرده بود. میگفت که پسربچه غرق شده و او هر چه تلاش کرده نتوانسته است نجاتش دهد. در همین هنگام مربیان و سرپرستان دانشآموزان هم خودشان را به محل حادثه رساندند. پسربچه در محلی غرق شده بود که عمیقترین قسمت دریاچه بود.
همان موقع با آتشنشانی تماس گرفتم و دقایقی بعد امدادگران به آنجا آمدند. حتی یک غواص هم آمد و جستوجو شروع شد. حدود ساعت 3بعدازظهر، یعنی 2ساعت پس از وقوع حادثه بود که غواص توانست جسد پسربچه را بیرون بکشد. با دیدن او شوکه شدم. باورم نمیشد کسی که ساعاتی پیش سوار اسبم شده بود، همان کسی است که در دریاچه غرق شده بود. او برای شنا و آبتنی به قسمت عمیق دریاچه رفته بود اما چون آب دریاچه خیلی سرد است، احتمال میدهم که دچار ایست قلبی شده و در نهایت غرق شدهبود.
در همیــن حال، سیدابوالفضــل حسینیمنش، رئیس آتشنشانی مهریز نیز گفت: دانشآموز 11ساله بهخاطر سهلانگاری و آشنا نبودن به شنا در غربالبیز غرق شد و تلاش غواص و نیروهای امداد و نجات آتشنشانی برای نجات جان این دانشآموز کارساز نشد. به گفته وی، برای جلوگیری از وقوع اینگونه حوادث ناگوار در غربالبیز باید نسبت به فنس کشی دور دریاچه و همچنین ممنوعه کردن منطقه برای شنا اقدام کرد.
حادثه تکراری
رضا ایزدی که اهل مهریز است، پیش از این هم شاهد چنین حادثهای بوده است. او میگوید: دریاچه غربالبیز، یک دریاچه فصلی است. یعنی از اواخر زمستان پر آب میشود و هنوز به خرداد نرسیده، خشک میشود. این محل در تعطیلات نوروز مملو از گردشگران میشود. به همین دلیل در 13روز عید، یک غواص در اینجا حضور دارد تا مراقب باشد حادثهای رخ ندهد. پس از پایان تعطیلات، باوجود اینکه سیل اردوهای دانشآموزی و گردشگران همچنان به سمت این منطقه سرازیر است، اما دیگر از غواص خبری نیست. حدود 2سال پیش بود که من شاهد غرق شدن جوانی در همین دریاچه بودم.
او بهدلیل سردی آب دچار ایست قلبی و در نهایت غرق شده بود. یکی از اتباع افغانی هم که برای تفریح به این منطقه آمده بود، داخل دریاچه غرق شد. مسئولان باید به این فکر باشند که تا آخر بهار و خشک شدن دریاچه، غواص کنار دریاچه حضور داشته باشد تا دیگر شاهد چنین حوادثی نباشیم.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#646
Posted: 24 Apr 2015 14:34
اعتراف تکاندهنده یک پزشک در بازار سیاه فروش نوزاد
ایران نوشت:یک پزشک که در بازار سیاه خرید و فروش نوزادان فعالیت داشت از سوی پلیس مشهد دستگیر شد.
«سمیرا» 20 ساله است. پدرش 14 سال پشت میلههای زندان بوده و بتازگی آزاد شده است. زن جوان در بیان قصه تلخ زندگیاش گفت: 13 ساله بودم ازدواج کردم. شوهرم معتاد بود و کتکم میزد. ما صاحب یک پسر شده بودیم. میخواستم به خاطر بچهام زندگیام را حفظ کنم اما فایدهای نداشت. شوهرم میخواست مرا هم معتاد کند به همین خاطر طلاق گرفتم. سرپرستی پسرم را هم به شوهرم دادم و به خانه پدرم برگشتم. چند سال گذشت. دوباره مرد جوانی از من خواستگاری کرد. من که فقط میخواستم هرطوری که شده از زندگی نابسامان پدر و مادرم جدا شوم، بار دیگر ازدواج کردم. یک سال بعد از ازدواجمان باردار شدم. زندگی درست و حسابی نداشتیم. بچهام را که به دنیا آوردم اوضاع و احوالم حسابی به هم ریخت.
شوهرم به خاطر یک نزاع خیابانی دستگیر شد و به زندان افتاد.
برایش چهار میلیون تومان دیه بریده بودند. من هم بچه را در بیمارستان گذاشتم چون پولی نداشتم که او را ترخیص کنم و به خانه بیاورم. یکی از دوستان قدیمیام را دیدم. طاهره میگفت شخصی را میشناسد که پزشک سرشناسی است و نوزاد تو را هم میخرد. وی افزود: دوستم ابتدا 500 هزار تومان برایم آورد. 400 هزار تومان برای ترخیص نوزاد به بیمارستان دادیم و 100 هزار تومان نیز برای بچه پوشک و شیر خشک خریدم. بچه را طبق قرار به آن مرد تحویل دادیم. او هم دو میلیون و 500 هزار تومان دیگر به من داد.
دو میلیون تومان از این پول را همراه با دو میلیون تومانی که از مادر شوهرم گرفتم به جای جریمه دیه شوهرم پرداخت کردم و توانستم او را آزاد کنم.
یک هفته از فروش بچه گذاشته بود که یــــک روز بعد از ظهر زنی ناشناس بچهام را آورد و تحویلم داد. خیلی دستپاچه بود و با عجله رفت، بعد از آن من در خانه بودم که مأموران کلانتری شفا آمدند و دستگیرم کردند.
رئیس پلیس مشهد درخصوص پرونده فروش نوزاد گفت: در پی تماس جوانی با مرکز پلیسی 110 مبنی بر اینکه مردی اقدام به خرید و فروش نوزاد میکند با توجه به حساسیت موضوع، تحقیقات پلیسی آغاز شد.
سرهنگ حجت نیک مرام افزود: بررسیهای ابتدایی پلیس حاکی از آن بود که مرد 51 ساله پزشک است و به محض اطلاع از اینکه پلیس به کارهای غیر قانونیاش پی برده نوزاد 23 روزه پسر را به مادرش تحویل داده است.
وی گفت: جوانی که با مراجعه به این مرد قصد باجگیری از او را داشت و تهدید میکرد که از کارهایش خبر دارد وقتی با پاسخ منفی وی روبهرو شده بود، در تماس با پلیس او را لو داده بود. رئیس پلیس مشهد اظهار داشت: این پزشک که سابقه کیفری هم دارد همراه جوان باجگیر، مادر نوزاد فروخته شده و زنی جوان که دلال این نوزادفروشی بود، دستگیر شدند.
گفتههای دلال بازار سیاه نوزادان
طاهره، مادرش ایرانی و پدرش تبعه خارجی است. او یک بار ازدواج کرده و بدون آنکه این ازدواج در دفترخانهای ثبت رسمی شود پس از مدتی طلاق گرفته است.
زن جوان گفت: خریدار نوزاد را از قبل میشناختم، اما نمیدانستم سابقهدار است. یک روز به من گفت یکی از اقوامشان بچهدار نمیشود و اگرکسی را سراغ دارم که بچهاش را میفروشد میتوانیم برایش کاری بکنیم و یک پولی هم به او بدهیم. من هم حماقت کردم و... .
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#647
Posted: 24 Apr 2015 14:39
خودکشی یک شهروند تهرانی در برج میلاد
صبح روز پنجشنبه ۳ اردیبشهت یک زن میانسال از طبقه سوم برج میلاد خود را به پایین پرتاب کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، روابط عمومی برج میلاد با اشاره به جزییات حادثه خودکشی زنی میانسال در برج میلاد گفت: صبح دیروز خانمی حدوداً ۴۸ ساله که به گفته یکی از نزدیکانش با قصد قبلی و برای خودکشی وارد برج میلاد تهران شده بود، خود را به طبقات تجاری رسانده و با استفاده از خلوتی محیط به صورت ناگهانی از طبقه ۴ لابی (طبقات تجاری) خود را به پایین پرتاب کرد که در نهایت به فوت نامبرده منجر شد.
براساس اعلام ماموران نیروی انتظامی و کارشناسان قوه قضاییه مستقر در صحنه فوت، این اتفاق در ساعت ۹:۴۳ دقیقه صبح روز پنج شنبه ۳ اردیبهشت ماه ۹۴ رخ داده است.
ماموران نیروی انتظامی و قوه قضاییه در حال بررسی علل و عوامل خودکشی وی هستند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#648
Posted: 26 Apr 2015 20:45
مرگ تکاندهنده زن باردار به دلیل سهلانگاری پزشکان
آفتاب :یک مادر ٢٨ ساله در سردشت پس از خارج کردن جنین از شکمش، به دلیل قصور پزشکی و تأخیر درتشخیص علت خونریزی جان خود را از دست دارد.
به گزارش آفتاب، ماجرای مرگ عصمت، مادرجوان سردشتی، دیروز درشبکه پیامهای تلفن همراه، دست به دست میچرخید؛ پیامی که حکایت از خارج کردن جنین و جا گذاشتن جفت آن دریک عمل و خارج کردن جفت و معده بیمار درجراحی دیگری داشت. هرچند که چنین ماجرایی برای خیلیها باورپذیر نبود اما پیگیریها نشان میدهد که این نوشته کوتاه یک پیام وایبری ساده نبوده و شهر سردشت حالا داغدار این مادر و فرزند است.
مادر سردشتی پیش از انتقال به بیمارستان ارومیه برای ادامه درمان، جانش را از دست میدهد و پدرخانواده به خاطر مرگ مادر و جنین ٩ ماههاش شکایت میکند. وقتی پزشکان بیمارستان «شهید مطهری» ارومیه، خبر مرگ همسرش را دادند، نمیدانست گریه کند، برود دادگاه و پیگیر شکایتش باشد یا اینکه مراسم ختم همسرش را برگزار کند. از ساعت ۴ صبح جمعه که پزشک بیمارستان، خبر مرگ«عصمت» را داد، سرگردان در محوطه بیمارستان پرسه زد، تلفن پشت تلفن بود که پاسخ میداد. نه جنازه همسرش را میدادند، نه میگفتند علت مرگش چیست. به او گفتند که اگر میخواهد شکایت کند، باید چهار روز جسد در سردخانه بماند تا کارشناس پزشکی قانونی علت مرگ را بررسی کند. «صدیق» اما دلش نمیآید، جسد بلاتکلیف در بیمارستان رها شود.
همه ماجرا از چهارشنبهشب گذشته شروع شد؛ زمانی که عصمت، زن ٢٨ساله سردشتی، دلدرد عجیبی گرفت و همسرش«صدیق» او را از روستای کانیزرد در٣٠ کیلومتری سردشت به تنها بیمارستان این شهر، یعنی بیمارستان امام خمینی، برد.
«صدیق»، حرفهای روز قبل متخصص زنان یادش میآید وقتی به او گفت تا ماه دیگر برای زایمان، وقت سزارین بگیرد. آنها آن شب را در بیمارستان گذراندند، درد عصمت شدید شد و سریع به اتاق عمل منتقلش کردند اما خبرهای خوبی در انتظار خانوادهاش نبود. جنین پسر در ٨ ماهگی مرده از شکم مادر خارج شد.
«صدیق» ادامه ماجرا را روایت میکند: «همان شب پس از پایان عمل، یکی از پزشکان از اتاق جراحی بیرون آمد و گفت که فرزندم مرده به دنیا آمده است. وقتی تعجب مرا دید، گفت که این جنین سه هفته پیش در شکم مادر جان داده بود. این درحالی بود که چند روز قبلش، پزشک متخصص زنان که ازهمان ابتدای بارداری همسرم تحت نظرش بود، به ما گفت که جنین سالم است و مشکلی ندارد. حتی سونوگرافی هم گرفته بودند و اعلام کردند جنین سالم است.»
عصمت، سومین فرزندش را باردار بود. حالا ولی هیچوقت دیگر دختر ۶ ساله و پسر١٣ سالهاش را نمیبیند. صدیق میگوید: «وقتی عصمت را به آی.سی.یو منتقل کردند، اول حال خوبی داشت اما هرچه میگذشت، حالش بدتر میشد، آنقدر که دیگر به جایی رسید که نتوانست نفس بکشد. هرچه به پرستار بخش گفتم که به داد بیمار برسد، هیچ کاری نکرد، حتی گفت که بیمار دارد به هوش میآید. نیمساعت به همین شکل گذشت، زبان و صورتش سفید شد و حالش بدتر میشد. من سراغ پرستار رفتم و سرش داد زدم و دعوایمان شد تا آخرِ سر، راضی شد با پزشک تماس بگیرد. آنها هم آمدند و سریع او را به اتاق عمل برگرداندند. همسرم ۶ ساعت دراتاق عمل بود.»
عصمت درهمان اتاق عمل جانش را از دست داد اما پزشکان بیمارستان هیچ اطلاعی به خانوادهاش ندادند و تصمیم گرفتند بیمار را به بیمارستان «شهید مطهری» ارومیه منتقل کنند. آنها حتی اجازه ندادند همسرعصمت، او را ببیند: «هرچه پیگیر حال همسرم میشدم، کسی جواب نمیداد. حتی به ما گفتند که میخواهیم با هلیکوپتر هلالاحمر، به بیمارستان مطهری ارومیه منتقلش کنیم. آنها نگذاشتند همسرم را ببینم. زمانی که خواستند سوار هلیکوپتر شوند، برای لحظهای دستم را روی پا و دستش گذاشتم که کاملا سرد و بیحرکت بود. درارومیه هم سریع به اتاق عمل منتقل شد. همانجا به من گفتند که همسرم فوت کرده است. یکی از مسئولان به من گفت که عصمت درهمان بیمارستان سردشت، جانش را از دست داده و جنازه او به اینجا منتقل شده است.»
حالا خیلی از سردشتیها درجریان ماجرای مرگ این مادر و جنینش قرار گرفتهاند. پیام وایبری هم دست به دست میچرخد و اتفاقی که برای این زن افتاده را روایت میکند. حتی شایع شده که پس از خارج کردن جنین، جفتش بیرون نیامده، به همین خاطر مادر خونریزی شدیدی میکند، بار دوم که تحت عمل جراحی قرار میگیرد، همراه با جفت، معده او را هم خارج کردهاند و شدت خونریزی منجر به بهکما رفتن و مرگ این مادر میشود.
«جعفر» یکی از شهروندان سردشتی است. او هم مثل خیلی از همشهریهایش، ماجرا را میداند. او میگوید: «بیمارستان امام خمینی(ره) سردشت، ۵ کیلومتر از شهر فاصله دارد. این تنها بیمارستانی است که تمام شهروندان سردشتی و اهالی روستاهای اطراف، در صورت نیاز باید به آنجا بروند. قبلا این بیمارستان داخل شهر بود اما تبدیل به شبکه بهداشت شد و آن را به خارج شهر منتقل کردند. حالا مردم باید هزینه زیادی بدهند تا این مسیر را طی کنند و به آن بیمارستان بروند.»
وی اضافه میکند: «پس از این اتفاق، رئیس شبکه بهداشت سردشت گفته که این زن، بیماری دیابت داشته اما از پزشکان پنهان کرده است.»
اظهارات رئیس شبکه بهداشت سردشت درشرایطی است که همسر«عصمت» به هیچوجه درجریان بیماری او نبوده و چنین چیزی را تأیید نمیکند: «حتی اگرهمسرم بیماری داشت، باید از او آزمایش گرفته میشد و بعد جراحیاش میکردند. قبل از این هم او یکبار دیگر زایمان سزارین داشت و مشکلی برایش پیش نیامده بود. تا به حال هم هیچ پزشکی نگفته که دیابت دارد، حتی پزشک متخصص زنان که تحت نظرش بود.»
صدیق براساس شنیدههایش از پزشکان میگوید: «احتمالا مرگ به خاطر خونریزی داخلی بوده اما هنوز نمیدانم دراتاق عمل چه اتفاقی افتاده است.»
او اصلا درجریان باقی ماندن جفت درشکم مادر و خارج کردن معده نیست: «هر چه میپرسم کسی به ما نمیگوید که مشکل همسرم چه بوده است.»
صدیق، همان موقع در سردشت، میرود دادگاه و از کادر بیمارستان به خاطر بیتوجهی به شرایط بد همسرش که منجر به مرگش شده، شکایت میکند. نیروی انتظامی هم میرود و آنها اعلام میکنند که باید کارشناس پزشکی قانونی علت مرگ را بررسی و نتیجه را به آنها اعلام کند.
به گزارش روزنامه شهروند، مرگ فرزند و همسر«صدیق» درکمتر از دو شبانهروز رخ میدهد و پیگیریها برای ارتباط با مسئولان بیمارستان امام خمینی سردشت بینتیجه مانده است.
توضیح وزیر بهداشت
وزیر بهداشت با اعلام آخرین وضعیت تعرفههای پزشکی، درباره مرگ مادر سردشتی نیز توضیحاتی داد. سید حسن هاشمی درحاشیه یازدهمین دوره اعطای نشان ایمنی و سلامت ایران درباره ارتباط وزارت بهداشت در زمینه مرگ مادر سردشتی اظهار داشت: این حادثه آنطور که درفضای مجازی منتشر شد، نبود و معده این مادر برداشته نشده بود و واقعا این مساله مانند طنز بود، بلکه مرگ این مادر به دلیل خونریزی بود و بنده نیز دو گروه را فرستادم تا تحقیقات لازم را انجام دهند و پرونده آن نیز به دستگاه قضایی ارسال و با متخلفان احتمالی برخورد شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#649
Posted: 26 Apr 2015 20:48
اجرای سناریوی ربودن پدربزرگ ثروتمند ازسوی نوه دختری
زنی که با همکاری همسرش، پدربزرگ خود را ربوده و به زور از وی وکالتنامه محضری انتقال اموال گرفته بودند با تلاش مأموران پلیس آگاهی شناسایی و دستگیر شدند.
به گزارش خبرگزاری مهر ، ۲۷ فروردین ۹۴ خانم جوانی با مراجعه به کلانتری عنوان داشت که پدر بزرگش به نام مصطفی ( ۹۰ ساله ) توسط نوه دختریاش به نام مرجان و همسرش ربوده شده است.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع آدم ربایی و به دستور شعبه ششم بازپرسی دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، پرونده جهت رسیدگی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
اظهارات شاکی
شاکی پس از حضور در اداره یازدهم در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: پدربزرگم توسط نوه دختری اش بنام مرجان و همسر ایشان بنام محمد . ک، بابت سند زدن خانه ای واقع در منطقه گل شهر کرج ربوده شده و در حال حاضر هیچ اطلاعی از آنها در اختیار نداریم.
تحقیقات پلیسی
با آغاز رسیدگی به پرونده، کارآگاهان اداره یازدهم با شناسایی محل سکونت مرجان و همسرش در شهر کرج – منطقه گل شهر به این محل مراجعه کرده و در تحقیقات اطلاع پیدا کردند که آنها بدون انجام تسویه با صاحبخانه و بدون اطلاع، اقدام به تخلیه منزل خود کرده اند.
در ادامه تحقیقات مشخص شد که پدربزرگ مرجان پیش از عروسی با ازدواج مرجان و محمد مخالف بوده اما با این وجود مرجان با همسرش ازدواج کرده و همین موضوع علت اصلی طرد شدن وی از سوی پدربزرگ و آغاز دیگر اختلافات مابین آنها شده است.
آزادی پدربزرگ
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان با شناسایی مخفیگاه جدید مرجان و همسرش در شهر تهران – خیابان گرگان و با اطمینان از نگهداری پیرمرد در آن مکان، در ساعت ۲۰ مورخه سوم اردیبهشت ۹۴ ضمن آزادی پیرمرد ربوده شده، هر دو متهم پرونده را نیز دستگیر کرده و جهت انجام تحقیقات به اداره یازدهم پلیس آگاهی منتقل کردند.
اعترافات متهمان
متهمان در همان تحقیقات اولیه بلافاصله به آدم ربایی اعتراف کردند.
همسر مرجان ( محمد ) در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: پدربزرگ همسرم را از در منزلش واقع در منطقه میرداماد سوار ماشین کرده و بلافاصله او را به محضرخانه ای در کرج برده و با تهدید اقدام به گرفتن وکالت نامه جهت انتقال اموال ایشان کردیم.
اظهارات پدربزرگ
پدربزرگ پس از حضور در اداره یازدهم در خصوص نحوه ربایش خود توسط متهمان به کارآگاهان گفت: در مقابل در منزل و به بهانه دیدن دخترم ( مادر مرجان ) که دچار یک بیماری سخت شده، مرا سوار ماشین کرده و پس از انتقال به محضرخانه ای در منطقه گل شهر کرج، یک وکالتنامه از من گرفتند تا بوسیله آن تمامی اموال مرا بنام خودشان منتقل کنند.
سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت: با توجه به اعتراف صریح هر دو متهم پرونده به طراحی و اقدام به آدم ربایی، قرار بازداشت موقت از سوی مقام محترم قضایی صادر شد و متهمان برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفتند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#650
Posted: 26 Apr 2015 20:49
داماد برادرزن ۱۰ساله اش را ربود/ او ۵۰۰میلیون تومان مطالبه کرد
روزنامه ایران نوشت:سردار «سیروس فتحی» فرمانده پلیس شرق استان تهران گفت: ساعت 6 بعد از ظهر 23 فروردین ماه سالجاری براساس گزارش مردی به پلیس آگاهی مبنی بر ربوده شدن پسر 10 سالهاش، تیمهای ویژهای وارد عمل شدند.
پدر کودک در بازجوییها گفت: «محمد» در حال بازی در کوچه بود که ناگهان از مقابل خانه ربوده شده و از تلفن همگانی تماسی با من مبنی بر تحویل 500 میلیون تومان پول نقد در ازای آزادی کودکم گرفته شده است. سردار فتحی ادامه داد: در همان مراحل ابتدایی ردیابیهای مخابراتی صورت گرفت و با بازبینی دوربینهای اطراف کیوسک، خودروی آدمربایان شناسایی شد.وی تصریح کرد: در ادامه تحقیقات مشخص شد این خودرو توسط یکی از اهالی در زمان گم شدن کودک با دو سرنشین دیده شده است که سریعاً در بررسی سیستمهای پلیسی خانهای در شهر پرند شناسایی شد.
سردار فتحی گفت: این اقدامات در حالی صورت گرفت که پدر گروگان نزد مأموران ادعا کرده شوهر دختر ناتنیاش پس از چند سال به خانه وی آمده و در حالی که اطلاع داشت پسرم ربوده شده است، اصرار کرده پول به گروگانگیران تحویل داده شود تا برای پسرم اتفاقی نیفتد و خواسته پلیس را درگیر نکنند و حتی خودش وعده داد مقداری پول از برادرش برای کمک به وی بگیرد که مأموران با مطابقت عکس این مرد با عکسهای تهیه شده از دوربینهای مداربسته دریافتند وی همان گروگانگیر بوده و اهالی محل نیز تأیید کردند داماد مرد ثروتمند را روز حادثه پشت فرمان خودروی گروگانگیران دیدهاند. این مقام پلیسی گفت: در تحقیقات غیرمحسوس مشخص شد این مرد بیشتر اوقات در یک باغ در حوالی روستای «جیتو» در پاکدشت حضور دارد و با توجه به اینکه احتمال داشت گروگان در باغ اسیر باشد، دو محل در پاکدشت و رباطکریم بهطور نامحسوس تحت کنترل قرار گرفته شد تا اینکه چهارمین روز آدمربا باز سه بار با پدر محمد قرار گذاشت که اکیپ اصلی مأموران در محدوده تهرانپارس تمام کیوسکها را بررسی کردند که عکس و فیلم افراد تهیه و مشخص شد تماسگیرنده همدست داماد است که در این مرحله قصد قرار گذاشتن با پدر محمد را داشته است و وقتی وی گفته که سر قرار حاضر نمیشود و گروگانگیر پس از مأیوس شدن از قرار، قصد رفتن به خانهاش در پرند را داشت تحت تعقیب قرار گرفت. فرمانده پلیس ویژه شرق استان تهران ادامه داد: پس از چند ساعت در حالی که مرد گروگانگیر قصد ورود به پارکینگ خانهاش را داشت، در یک عملیات کاملاً غافلگیرانه بدون داشتن کوچکترین عکسالعملی دستگیر شد و با توجه به حساسیت موضوع و امکان شک توسط دیگر همدستان سریعاً محل نگهداری کودک ربودهشده در پاکدشت شناسایی شد.
سردار فتحی اعلام داشت: بلافاصله دومین گروگانگیر در خانهاش واقع در پاکدشت دستگیر شده و محمد کوچولو آزاد شد. وی تصریح کرد: در اعترافات نفر دوم مشخص شد نفر سومی نیز که برادرش است هنگام آدمربایی با آنها بوده ولی نمیداند کجا رفته است. در همین راستا پسر بچه ۱۰ ساله سریعاً پس از رهایی تحویل خانوادهاش شده و تحقیقات از متهمان انجام شد. داماد مرد ثروتمند گفت: با توجه به اینکه پدرزنم قبلاً به من قول داده بود برایم یک آپارتمان میخرد و نخرید و از سوی دیگر شرایط مالی خوبی نداشتم و شنیده بودم که پدرزنم یک زمین به ارزش ۱۸ میلیارد تومان فروخته است، در هماهنگی با دو دوستم نقشه آدمربایی را کشیده و در یک مرحله شناسایی در کوچه با خودروی پراید شخصیام مبنی برحضور بچه در کوچه و در مرحله دوم روز بعد از آن در یک لحظه که بچه داخل کوچه بود اقدام به ربودن کودک کردم و محمد را به پاکدشت بردم و در آن محل نگهداری و برای تماس گرفتن به تهرانپارس که هم از محدوده خانه من و همدستم دور بود رفته و با پدرزنم تماس گرفتم و قصد و انگیزه ما فقط گرفتن ۵۰۰ میلیون تومان پول بود تا مشکلات شخصی ما حل شود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟