انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 40 از 44:  « پیشین  1  ...  39  40  41  42  43  44  پسین »

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست


زن

 
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems



هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
تاریخ من


تاریخ من کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
به که تپیده ام که با من نمی تپد ؟
شبانه شمعی روشن می کند
زیر طاق تاریخ شراب می نوشد
خطی بر این دیوارهای تاریک می کشم
تا با تاریخ همخانه شوم
همخوابه می شوم
خواب می شوم
بیدار می شوم
روز تولدم
صدها سال پیش
کنار رودیست که از کنار گونه هایم می گذرد
مدرسه ام اگر اشتباه نکنم ...
ساکت باش !
چیزی نگو !
بگذار بنویسم !
... در غار ، قار قار می کرد
در غار بود کودکیم
دلتنگ تر از کفترهای پسر همسایه
که با من بی شباهتی ، از بام پر می کشیدیم ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
چهارده ساله به رابین هود پیوستم
و کلاه از سر نوجوانیم ، چه بیهوده پرید
تاریخ چه سرخ می نوشتم
در عشق چه گوارا می نوشیدم
بار آتش و هزاران تیغ در دود
به سلامت زنی شدم
از قوم عرب
بلوچ گم کرده
تاریک کشیده ام
اطراف تاریخ پیرم
به لری که می رقصیدم
زیرِ طاقۀ کردستان
طاقهایم جر می خورد
کودکم را در گیلان زیر پستان گذاشتم
طاق بسته
سنگ بر دهان و سینۀ آذربایجان زدم ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تا فارسی شکر ببندد روی زبان خشکم
تا تاریخم را بخندانم
بخنداند تاریخ
تکیه گاه استوارم سپیداری بود
که تا به آن دست ساییدم ، صنوبر شد
ایستاده بودم
فرو نریختم
در حماسه ای که ایستاده بودند
وقتی فرو ریختند
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
روی دیوار تاریخ نقش می زدم
و
اشتیاق نهان چشمان دخترم بوی پسری می داد
می ترسیدم
از کودکی که ناگهان ، یک شبه زن شد
من شد
من ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
مادرم در اشکهایش ، می ریزد تا من
که تاریخ را نفهمیم
حالاشَر شَر باران می بارد
بگذار فکر بخواهد
بیدارش نکنیم
خانه خود تاریخ
و
نمی داند ، روی دیوار پاره ای
ام داده بر تخت
شیرین ترین انار عشق در من
مادرم بلقیش، عاشق چشمان عبس شد
سیاهترین جادویِ شیراز
پدرم او را از حفره های جوانی مکید
و
به ریش بیست و چندسال تاریخ خندید
من هم عاشقم
عاشق تاریخی با گردنی کشیده ، قدی بلند
و
زمرّد چشمهایی که در نگاهم به لکنت می افتد
هنوز آنقدر عاشقم که مدام تکرارش می کنم
روی دیوار
روی کاغذ
روی تخت
و اینجا به تاریخ دیروز که امروزست و فرداست ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
با این تاریخ که نمی تپد
چگونه تپیده ام ؟
که اینگونه موذیانه ف خلاصه ام می کند !
تاریکی نخستین بار نیست که می آید
سایه ای از من در شبی رگش را می زند
تا رفتاری آزاد کند
و تارخ امشب به سیم آخر می زند تا نا گفته بمانم
اعتراف
جنون خواهشهای تن
تیر چراغ برق
و
سایه ای از من که تلو تلو می خورد ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
آه ،
تاریخِ جاهل
نالوطیِ خدَنگ
کجای گورت ، گورستان من است ؟
چرا به وقت خداحافظی گهواره ات از کفشهایت آویزان است ؟
من خسته ام
بدجوری خوابم می آید
و او با لنگه کفشی انار پاره می کند
انگور در دهانم می نشاند
با سایه ای از من همآغوش می شود
از لذّت می گذرد، همین !
همین !
اعتماد به داغی این آتش ندارم
اعتماد به ارزندگی های باغ
به تو ف به خویش ندارم
اعتماد به اعتماد ندارم
با باد تاریخ ، خلاصه می شوم ، همین !
همین ! ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
دستها ، پلهل ، چشمها می دویدند آن روزها
وای ی ی تاریخ ، باز هم بنویسم ؟
تو که می دانی !
آن روزها ، امروز !
امروز چشمت را بسته ای تا ندانی !
چیزی بگو ، من منتظرم
تا نقاشی روی دیوار تمام نشده ، چیزی بگو
کوتاه می آیی
کوتاه می گویی
کوتاه می بینی
از من چیزی بگو
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
آهای ی ی آفتاب ، تماشا کن
روی زمین غرق اشتیاق می غلتم
پوست خوشرنگم که هزاران سال از تو می نوشد
داغ می شود ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
مرا ببوس ، در آغوش بگیر
نفس بده ، نفس بگیر
به کوری چشمی که لال گشته
خلایق ، هر چه لایق
تزویر می کند تاریخ
جفتک می بافد تاریخ
سایه های من همیشه به جفنگیاتش می خندد
خشمیگین آتشفشان می خندند
در سکوت قهر می کنند
دور می شوند
دور دور
تا انجا که حافظه پیری میگیرد
حالا اینجا چمباتمه زده
چه دل خوش !
گمانش از او می نویسم
دروغ نمی گویم
میان سوالها گاه با او می آمیزم
اما تاریخ همیشه حقیقت نیست
چشمهایی که دیده اند ، مرده اند
و ساعت شماطه دار ...
آری ، ساعت شماطه دار
در جایی خوابید
آرام ، نرم
و کسی از تاریخ نمی پرسد ، چرا ؟ ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
جایی خواندم " در سرگردانی یله شد "
حالا سایه ای می اید
یللی می زند
بانگ خوش گاه دلچسب است
ولی تاریخ از اینها نمی گوید !
من چرا نمی نویسم ؟
فردا نزدیک است
امروز دندۀ چپ تاریخ شکسته
روی شانۀ خسته ام اشک می ریزد
زیر دندانش چیزی می جود
قیچی تیز می کنم
خوش می بُرم
اما ، تاریخ مختصر نمی کنم
نه ، این تاریخ من است
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
کمی آب بر دیوار
می خندم
داغ کرده تاریخ
سایه ای از من در انتظار کیست ؟ ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
صفحه  صفحه 40 از 44:  « پیشین  1  ...  39  40  41  42  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA