انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
گفتگوی آزاد
  
صفحه  صفحه 73 از 130:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  129  130  پسین »

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران


مرد

 
انگشت اتهام زوج جنایتکار به یکدیگر

زوج جنایتکار که مرد پولداری را به قتل رسانده‌اند تا حساب‌هایش را خالی کنند در جلسه دادگاه یکدیگر را قاتل معرفی کردند.
9 بهمن ماه سال 90 مأموران آتش‌نشانی تهران وقتی شعله‌های آتش خودروی زانتیا را خاموش کردند بسته‌ای را داخل آن پیدا کردند و با جسد مردانه‌ای روبه‌رو شدند.
خیلی زود ماجرای این جنایت به بازپرس جنایی و کارآگاهان اداره 10 مخابره شد. بررسی‌های میدانی نشان داد که قربانی «حسین» نام دارد و مسافری از غرب کشور است. با تحقیقات قضایی و پلیسی خیلی زود عاملان این جنایت که زوج جوانی به نام‌های «فرانک» و «علیرضا»‌بودند، دستگیر شدند.
فرانک در بازجویی‌ها قتل حسین را به گردن گرفت و ادعا کرد با همدستی شوهرش دست به این قتل زده است.


در دادگاه
صبح دیروز این زوج جنایتکار برابر 5 قاضی در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ایستادند تا از خود دفاع کنند. در ابتدای محاکمه خانواده قربانی قتل خواستار قصاص نفس عاملان مرگ پسرشان شدند سپس فرانک در برابر قاضی عزیزمحمدی و 4 قاضی مستشار ایستاد و گفت: شوهرم علیرضا راننده حسین بود و بیشتر کارهای شخصی‌اش را انجام می‌داد تا اینکه حسین با خودرویش در همدان تصادف کرد و مرگ یک مرد را رقم زد. از آنجا که در زمان تصادف همسرم با وی بود و از سویی حسین گواهینامه رانندگی نداشت شوهرم تصادف را به گردن گرفت.
وی افزود: پس از این فداکاری شوهرم که از حسین 12 میلیون تومان طلب داشت وقتی هر بار از او پولش را می‌خواست برخورد تندی می‌دید حتی از حسین کتک می‌خورد. ترس و وحشت زیادی از مقتول داشت و همین باعث شده بود که کینه به دل بگیرد.
زن جوان گفت: روز جنایت شوهرم با موبایل من به حسین پیامک داد او را وسوسه کرد تا به خانه‌ام دعوت کنم وقتی حسین با تصور اینکه من پیامک را داده‌ام به خانه‌مان در خیابان پیروزی آمد، من به آشپزخانه رفتم تا چای آماده کنم وقتی برگشتم ناگهان شوهرم که خود را عصبانی نشان می‌داد با چکش ضربه‌ای به سر او زد و همزمان جوهرنمک را که از قبل آماده کرده بود به صورتش پاشید. خواستم داد بزنم اما همسرم مانع من شد و در را قفل کرد سپس با چاقو به جان حسین افتاد و او را کشت. بعد از قتل جسد را بسته‌بندی کردیم و داخل خودروی حسین گذاشتیم و آن را به آتش کشیدیم. در آن زمان من که خیلی ترسیده بودم با برادرم تماس گرفتم وی وقتی صدای مرا شنید ابتدا تصور کرد که شوهرم مرا کتک زده است اما وقتی به او گفتم که حسین را کشته‌‌ایم جا خورد از آنجا که همه کارهای بانکی حسین را علیرضا انجام می‌داد و او کارت‌های عابربانک حسین را با رمزش در اختیارم گذاشت تا طلبش را از آن برداشت کنم من نیز به طلافروشی رفتم و به اندازه طلب همسرم را از عابربانک وی خرید کردم. وقتی هوا تاریک شد همسرم جسد حسین را با خودرویش بیرون برد. پس از دفاعیات فرانک، شوهرش در جایگاه ایستاد و گفت: من تنها همسرم را همراهی کردم. او حسین را کشت. مقتول مزاحم فرانک شده بود و این رفتارهایش در غیاب من بود. فرانک کینه به دل داشت به خاطر همین به من گفت که می‌خواهد حسین را به قتل برساند. روز جنایت وقتی مقتول به خانه‌مان آمد سرگرم چای خوردن شدیم که ناگهان فرانک با چکش ضربه‌ای به سر حسین زد و سپس با چاقو به جانش افتاد وقتی گفتم که چرا او را می‌زنی؟ گفت که آبرو برایم نمانده است. من در قتل هیچ دخالتی نداشتم قاتل این مرد فرانک است. بنابر این گزارش، بزودی 5 قاضی عالیرتبه جنایی حکم این زوج جنایتکار را صادر خواهند کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
تجاوز به دختر دانشجو در پارک چیتگر

شهروند: ٢ دختر جوان شاکیان ٢ پرونده جداگانه‌ای هستند که با موضوع تجاوز به عنف و آدم‌ربایی در دادسرای جنایی تهران مورد رسیدگی قرار گرفت.
دریکی از این پرونده‌ها، دختری دانشجو مورد تعرض ٢ مرد قرار گرفت و در پرونده دیگر دختر ١٦ ساله ربوده شد.


آزار و اذیت در پارک چیتگر
راننده آمبولانس و دوستش نقشه شیطانی را به اجرا گذاشتند. این ٢ مرد که متهم به آزار و اذیت دختری دانشجو در پارک چیتگر هستند، صبح روز سه‌شنبه در مقابل قاضی «سعید احمد بیگی» بازپرس شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران اعترافات عجیبی داشتند.
دختر دانشجو و نامزدش وقتی برای تفریح به پارک چیتگر رفتند، هرگز تصور نمی‌کردند سرنوشتی شوم در کمین‌شان است.
٢٩ بهمن ماه‌سال گذشته بود، عقربه‌ها ساعت ٣٠: ٠٩ شب را نشان می‌داد که دختر و پسری در انتهای پارک چیتگر درحال قدم زدن بودند. غافل از این‌که ٢ مرد ناشناس از لابه‌لای درختان پارک آنها را تحت نظر گرفته، به راه رفتن‌شان ادامه می‌دادند. چند دقیقه بعد پسر جوان برای رفتن به سرویس بهداشتی نامزدش را تنها گذاشت و این فرصت، آغازی برای اجرای سناریوی هولناک ٢ مرد ناشناس بود. دختر جوان درحالی‌که پشت درخت‌های پارک چیتگر در انتظار نامزدش ایستاده بود سایه مرد میانسالی را که به سمتش نزدیک می‌شد، احساس کرد. مرد مرموز از دخترک پرسید: « این‌جا چه می‌کنی؟» دختر وحشت‌زده درحالی‌که در تاریکی پارک جنگلی چشم به راه بازگشت نامزدش بود، گفت: «برای ورزش با نامزدم به این‌جا آمده‌ام.» مرد ناشناس درحالی‌که خودش را مامور نیروی انتظامی معرفی می‌کرد از دخترک خواست برای روشن شدن این موضوع باید با او همراه شود. همزمان با این ماجرا، نفر دوم این سناریو از پیش طراحی‌شده، از راه رسید.
همدست مرد میانسال در تاریکی جنگل چیتگر از طریق علامت‌هایی که دوستش با نور موبایل به او نشان می‌داد بلافاصله به آنها پیوست. دختر جوان درحالی‌که ترسیده بود به ناچار با آنها همراه شد، اما هرگز تصور نمی‌کرد به جای حرکت به سمت در ورودی پارک، او را به عمق جنگل چیتگر ببرند. چند دقیقه بعد ورق برگشت و ٢ مرد ناشناس با بیهوش کردن دخترک، نیت شوم‌شان را اجرایی کردند.
دختر دانشجو وقتی به هوش آمد تنها تصویری سیاه مقابل چشمانش بود و بلافاصله با مراجعه به پلیس آگاهی درخواست کرد تا این ٢ مرد مرموز دستگیر شوند. در تحقیقات اولیه کارآگاهان هیچ ردپایی از مردان ناشناس بر جا نمانده بود. تا این‌که در بررسی‌های بیشتر مشخص شد شب حادثه گوشی تلفن دخترک توسط این ٢ مرد به سرقت رفته است. با دستور بازپرس احمد بیگی تحقیقات برای دستگیری متهمان آغاز شد تا این‌که مردی ٤٢ ساله به همراه پسری ٣٢ ساله دستگیر شدند.
متهمان در مقابل قاضی پرونده، ادعای تعرض را رد کردند و گفتند: « آن شب یک دختر و پسر را در پارک چیتگر دیدیم که درحال قدم زدن بودند. ناگهان فکری شیطانی به ذهن‌مان رسید. وقتی پسر جوان، دختر را تنها گذاشت از فرصت استفاده کردیم و با معرفی خودمان به‌عنوان مامور، او را به محل خلوتی بردیم.» متهم ردیف اول این پرونده گفت: « من راننده آمبولانس هستم و آن شب قرار بود با مترو به کرج برویم، هرگز قصد چنین کاری را نداشتم اما وقتی به پارک چیتگر رسیدیم این فکر شیطانی به ذهنم رسید، اما وقتی دخترک را به منطقه‌ای خلوت در پارک چیتگر بردیم، ابتدا دستم را روی بینی و دهانش قرار دادم تا بیهوش شود. اما همان لحظه ترسیدیم و پشیمان شدیم، فقط گوشی تلفن همراهش را برداشتیم و متواری شدیم. با دستور قاضی «احمد بیگی» تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده و ادعای ٢ مرد متهم ادامه دارد.


آدم‌ربایی در میدان هفت حوض
دختری ١٦ ساله مدعی است یکی از همکلاسی‌هایش با همدستی ٢ پسر جوان او را ربوده و به‌مقصد جاجرود رفته‌اند. این پرونده با موضوع آدم‌ربایی درحالی در دادسرا تحت رسیدگی است که متهمان اصرار بر بی‌گناهی دارند و می‌گویند دخترک با خواست خودش با آنها همراه شده بود.
٩ اردیبهشت ماه بود که سیما به همراه ٢ دوست دبیرستانی‌اش در میدان هفت‌حوض درحال قدم زدن بودند. آن روز سیما از رابطه پنهانی دوستش با پسری که او را هم دوست داشت باخبر شده بود. درحال گریه کردن بود که ناگهان خودرو ٢٠٦ سفیدرنگی با ٢ سرنشین در مقابلشان توقف کرد. ٢ پسر جوان از آنها خواستند تا سوار خودروشان شوند. چند دقیقه بعد ٣ دختر در صندلی عقب خودرو جای گرفتند. راننده پژو علت گریه کردن سیما را پرسید و وقتی او ماجرا را تعریف کرد به او قول داد تا انتقامش را از پسر خیانتکار بگیرد. چند ساعت بعد سیما با قرار صوری که با پسر مورد علاقه‌اش گذاشت او را به یک کوچه خلوت کشاند و در این لحظه راننده خودرو ٢٠٦ به همراه یکی از دوستان موتورسوارش با قمه به سمت آنها حمله‌ور شد. دخترک وحشت‌زده از صحنه گریخت و موتورسواران پسر جوان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این سرآغاز ربودن دختر دبیرستانی بود. ٢ پسر جوان که احساس می‌کردند با این کارشان به دخترک خوش خدمتی کرده‌اند او و یکی از دوستانش را دوباره سوار خودروشان کردند و به بهانه کشیدن قلیان به سمت جاده جاجرود رفتند. دخترک که از دیر رسیدن به خانه‌شان وحشت داشت به آنها اعتراض کرد اما فایده نداشت. تا این‌که در بیابانی خلوت توقف کردند. راننده خودرو به بهانه قدم زدن از سیما خواست تا با او همراه شود. چند دقیقه بعد دخترک دبیرستانی در پشت تپه‌ای مورد آزار و اذیت پسر جوان قرار گرفت و درحالی که گریه می‌کرد به سمت خودرو دوید.
١٠ اردیبهشت‌ماه دختر ١٦ ساله به همراه پدرش برای طرح شکایت به اداره آگاهی مراجعه کردند. ماموران با استفاده از کارهای اطلاعات و پلیسی واردعمل شدند و ٢ متهم این پرونده را دستگیر کردند. یکی از متهمان در رابطه با روز حادثه گفت: «من سیما را به زور سوار خودروام نکردم. آن شب هم با میل و اراده خودش با هم به جاجرود رفتیم.»
با دستور قاضی مدیرروستا بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران، تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده ادامه دارد و متهم ردیف اول با قرار وثیقه یک‌میلیارد تومانی و متهم ردیف دوم با قرار وثیقه ٥٠٠‌میلیون تومانی روانه بازداشتگاه شدند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پایان گروگانگیری ۱۰۰ هزار دلاری : آزادی پسر ۱۳ ساله رئیس کلینیک تیم پرسپولیس

صبح روز سه‌شنبه پسر ۱۳ ساله رئیس کلینیک باشگاه پرسپولیس درحالی‌که در محله نیاوران در انتظار رسیدن سرویس مدرسه‌اش بود، ربوده شد. این حادثه درحالی رخ داد که گروگانگیران پس از ربودن این کودک خواستار پرداخت یک صدهزار دلار شده بودند. ١٠ ساعت عملیات منسجم و فنی کارآگاهان اداره آگاهی کافی بود تا ٢ پای این آدم ربایی دستگیر شوند و اجرا‌کننده اصلی این سناریو در هنگام فرار با شلیک پلیس به کام مرگ فرو رفت. پلیس جنایی پایتخت به دنبال شخص چهارمی است که به گفته آدم ربایان طراح و عامل اصلی این نقشه هولناک بود. این‌درحالی‌است که ٢متهم دستگیر شده این پرونده ادعا دارند از نقشه آدم‌ربایی باخبر نبودند.


٧ صبح؛ شمال پایتخت
سه‌شنبه ٢٢ اردیبهشت‌ماه روز خوبی برای خانواده پزشک تیم پرسپولیس نبود. خودروی ٤٠٥ در صبحگاه آرام خیابان‌های فرمانیه، وارد کوچه شد. «سینا سودی» پسر ١٣ ساله‌شان کمی جلوتر از خانه در انتظارسرویس مدرسه‌اش بود. او خبر نداشت ٣ شب پیش ٣ مرد آدم‌ربا در قهوه‌خانه‌ای در تهرانپارس هم پیمان شده‌اند تا آن روز او را از خانواده‌اش بربایند. مثل همه روزهای گذشته ساعت ٧ صبح، سر کوچه درانتظار رفتن به مدرسه بود که خودوری ٤٠٥ با ٣ سرنشنین در مقابلش متوقف شد و «سینا» در میان فریاد‌های بلندش در چشم بر هم زدنی با خودوری آدم ربایان ربوده شد. بعد از آن در صندلی عقب خودور و بین ٢ پسر ناشناس نشست. مبهوت سکوت حاکم بود و همراه با آدم‌ربایان در خیابان‌های شرق پایتخت«دور دور» می‌کرد.


٣ روز پیش؛ قهوه خانه‌ای در شرق پایتخت
قهوه خانه بود، پاتوق قلیان‌کش‌های تهرانپارس. در میان دود و همهمه پاتوق شبانه جوانان، ٢ پسر مرموز دست به طراحی نقشه‌ای برای ربودن پسر پزشک تیم پرسپولیس زدند. طمع پول میلیونی تعمیرکار ٢٥ ساله موبایل را وارد ماجرایی کرد که هرگز باور نداشت ٣ روز بعد قرار است با دست و پای زنجیر شده برچسب یک آدم‌ربا را یدک بکشد. نقشه‌ای که با ٣ نقش‌آفرین اصلی و ٢ شخصیت فرعی آغاز شد دست آخر آنها را در بن بست قانون قرار داد. عقربه‌ها ساعت ١١ شامگاه روز شنبه را نشان می‌داد، دود غلیظ قلیان‌ها فضای قهوه خانه را پُر کرده بود. شایان از لابه لای مشتریان محسن را شناخت. کم‌کم صندلی‌ها و تخت‌ها خلوت‌تر شد محسن و شایان در زیر نگاه‌های سنگین پسری به نام «پوریا» که گاهی در میان دود قلیانش گم می‌شد، نقشه یک آدم‌ربایی را طراحی کردند. سکانس به سکانس برنامه‌ریزی کردند، از خودروی سرقتی به کار برده شده در عملیات تا روزی که پول‌های میلیونی‌شان را روی صندلی‌های همین قهوه خانه تقسیم خواهند کرد. هم پیمان که شدند، نقش‌آفرینی‌شان آغاز شد. خانه و محله‌ای که قرار بود پسر ١٣ ساله یکی از ساکنانش را بربایند، بررسی کردند و برای نزدیک شدن به این نقشه اولین گام را برداشتند. سرقت خودرویی برای اجرایی کردن سناریو آدم‌ربایی. شامگاه دوشنبه بود که راننده یک خودروی ٤٠٥ نقره‌ای در میدان الغدیر طعمه‌شان شد. او که قرار بود در ازای ١٢‌هزار تومان شایان و محسن را به تهرانپارس برساند در میانه‌های راه با تهدید چاقو از خودرواش پیاده و درحالی‌که چند ضربه چاقوی سارقان او را زخمی کرده بود، در خیابان رها شد.


راننده ماهر؛ شخص سوم آدم ربایان
حالا آنها یک گام به نقشه شان نزدیک‌تر شده بودند، اما یک چیز کم بود. شایان رانندگی بلد نبود و از طرف دیگر رانندگی محسن را که سال‌ها راننده خودوری وانت بود قبول نداشت. باید راننده قابلی پیدا می‌کردند تا سناریوی آدم ربایی شان تکمیل‌تر شود. پویا فرد سومی بود که با شایان و محسن همراه شد. او راننده خودور پژویی شد که تنها به منظور اجرایی کردن سناریوی آدم‌ربایی به سرقت رفته بود.


گردهمایی آدم‌ربایان؛ خیابان فرمانیه
ساعت ٦ صبح روز سه‌شنبه شایان، محسن و پویا با خودوری ٤٠٥ سرقتی به سمت خیابان فرمانیه راه افتادند. «سینا» از خانه شان بیرون آمد و درحالی‌که کوله پشتی‌اش را به دوش می‌کشید در انتظار رسیدن سرویس مدرسه‌اش به سر کوچه رفت. آدم‌ربایی آغاز شد و یکی از سرنشینان خودرو ٤٠٥ به سمتش حمله ور شد. با زور او را سوار خودروشان کرد. صدای جیغ‌های پسرک هنوز در فضای کوچه شان خط انداخته بود که آدم ربایان از محل متواری شدند. چند ساعت دور دور کردن در خیابان‌های شرق تهران کافی بود تا پویا راننده خودرو از آنها جدا شود. محسن ماند و شایان؛ و یک گروگان کوچک. سینا درحالی‌که ترسیده بود از مردان ناشناس سوال می‌پرسید، سوال‌های بی‌جوابی که به بسته شدن دهانش ختم شد. چند دقیقه بعد در کوچه‌ای خلوت پسرک را داخل صندوق عقب خودور انداختند و به دستور «پوریا» (طراح اصلی آدم‌ربایی) با خانواده گروگان شان تماس گرفتند. ١٠٠‌هزار دلار آن هم فقط ظرف ٢٤ ساعت، در خواستی بود که آدم‌ربایان در ازای آزادی گروگانشان داشتند.


پایان یک آدم‌ربایی؛ پارک صبا
چند ساعت دور دور کردن در خیابان‌های پایتخت آدم‌ربایان را کلافه کرده بود. سینا در برزخ صندوق عقب وحشت‌زده دقایق نامعلومی را سپری می‌کرد. محسن با خواهرزاده‌اش تماس گرفت و از او خواست تا خودرواش را به همان قهوه‌خانه‌ای که پاتوق شبانه شان بود بیاورد. این قسمت از ماجرا شخص پنجمی به نام میثم وارد گروه آدم ربایان شد. همراه محسن و شایان در قهوه خانه قلیان کشید و پسرک گروگان همچنان در تاریکی صندوق عقب دست و پا می‌زد. ساعت‌ها جلوتر می‌رفتند و آنها در تماس‌های مکرر با خانواده «سینا» در خواستشان را تکرار می‌کردند، غافل از این‌که در آن سوی نقشه این آدم‌ربایی، پلیس در یک قدمی شان قرار گرفته است. بعد از کشیدن قلیان درحالی‌که خودرویی که گروگان شان را در آن حبس کرده بودند در مقابل پارک صبا خیابان دماوند متوقف کردند و برای خوردن ناهار در چمن‌های باغچه پارک نشستند. هنوز در افکار شان غرق بودند که ناگهان شایان وحشت‌زده به تصویر روبه رویش خیره شد. چند مرد مسلح درحالی‌که فرمان ایست سر داده بودند به سمت‌شان می‌دویدند؛ فرصت تصمیم‌گیری نبود محسن و خواهر زاده‌اش روی زمین خوابیدند و شایان در فراری ناکام هدف شلیک پلیس قرار گرفت.


دستگیری راننده؛ یک بامداد، پارک دانش آموز
با اعترافات متهمان دستگیر شده مشخص شد ٢ شخص دیگر نیز از اعضای این باند آدم‌ربایی بودند. پسری جوان به نام پویا که به گفته محسن در جریان آدم‌ربایی نبود و تنها رانندگی خودرو را بر عده داشت چند ساعت بعد همدستانش را تنها گذاشت و از آنها جدا شد. با اقدامات فنی پلیس، پویا درحالی‌که بامداد روز چهارشنبه روی نیمکتی در پارک دانش‌آموز نشسته بود دستگیر شد. این درحالی است که «پوریا» که به گفته متهمان طراح اصلی این سناروی آدم ربایی است و از دور عملیات آنها را هدایت می‌کرد تا لحظه تنظیم این خبر همچنان متواری است.


عملیات پلیس برای آزادی پسر ۱۳ ساله
سرهنگ عباسعلی محمدیان رئیس پلیس آگاهی پایتخت در تشریح جزییات عملیات ۱۰ ساعته کارآگاهان پلیس آگاهی برای رهایی گروگان ۱۳ ساله گفت: «پس از ربوده شدن این کودک و ارایه گزارش آدم‌ربایی، بلافاصله کلیه امکانات پلیس آگاهی برای بررسی موضوع و آزادسازی این کودک بسیج شد. در تحقیقات اولیه ماموران موفق شدند خودرویی را که توسط آدم ربایان برای ربودن سینا به کار گرفته شده بود شناسایی کنند، ولی تحقیقات تکمیلی نشان داد که این خودرو شب گذشته در شرق تهران به سرقت رفته بود. ساعت ۱۰ صبح آدم‌ربایان در نخستین تماس تلفنی خود با خانواده این کودک با تعیین ضرب‌الاجلی چند ساعته خواستار ارایه یک صدهزار دلار در قبال آزادی سینا شدند. ماموران پلیس با بررسی شماره تلفن سارقان، متوجه سرقتی بودن تلفن همراه آنها نیز شدند. در گام بعدی ماموران پلیس با تمامی امکانات و تمرکز خاص و ویژه بر روی این پرونده ویژه توانستند در تماس دوم گروگانگیران با خانواده کودک ربوده شده، آنها را در خیابان دماوند شناسایی کنند. عملیات منسجم پلیس آغاز شد و ماموران به سمت محلی که گروگانگیران در آن‌جا پرسه می‌زدند اعزام شدند. ٣ آدم ربا هنگام دیدن ماموران با پلیس درگیر شده و قصد فرار از دست آنها را داشتند که در این میان یکی از آدم‌رباها به دنبال بی‌توجهی به اخطارهای مکرر ماموران به قصد فرار اصرار داشت که مورد هدف گلوله ماموران پلیس قرار گرفت. ماموران در بازرسی از خودرو مذکور توانستند سینای ۱۳ ساله را درحالی‌که دست و پای وی بسته شده بود در صندوق عقب این خودرو پیدا کنند. ساعت ١٥: ٢٠ «سینا» در کلانتری ۱۲۳ نیاوران به آغوش پدر و خانواده خود بازگشت و متهمان برای مواجهه حضوری با خانواده سینا به کلانتری منتقل شدند.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
خـودســــوزی با آتش‌زدن شـرکت

فرهیختگان : در حالی که هنوز یک‌ماه از تهدید به خودکشی سه نفر از بام یکی از موسسه‌های مالی و اعتباری مشهد به دلیل مشکلات بازپرداخت پول نگذشته، یک مرد ساکن قزوین صبح سه‌شنبه خود را در شرکت مربوط به مسکن‌سازی قزوین به آتش کشید و تلفات و خسارات زیادی بر جای گذاشت. این مرد 50 ساله که پیش از به آتش کشیدن شرکت، مسئولان شرکت را تهدید کرده بود اگر خواسته‌اش را عملی نکنند آنجا را به آتش می‌کشد وقتی نتیجه‌ای از تهدید کردن نگرفت، 20 لیتر بنزین را در اتاق‌ها و راه‌پله شرکت خالی کرد و با زدن فندک، مصدومیت خود و شش نفر را رقم زد. یکی از مسئولان اورژانس که این فرد را به تهران انتقال داده به فرهیختگان گفت: «فاضلعلی 50 ساله دچار 80 درصد سوختگی درجه یک است و با وضعیت «اینتو» و شرایط لوله‌گذاری شده به تهران منتقل شد.» او ادامه داد: «این فرد فعلا باید با دستگاه تنفس کند و در صورت جدا شدن دستگاه‌ها از وی جان خود را از دست خواهد داد.»


ماجرا چگونه آغاز شد؟
صبح سه‌شنبه فاضلعلی که برای چندمین بار به شرکت مذکور برای پیگیری وام مراجعه کرده بود، وقتی با پاسخ تکراری مسئولان شرکت روبه‌رو شد تهدید کرد که هم خودش و هم شرکت را به آتش خواهد کشید. به گفته شاهدان ماجرا، چند دقیقه بعد پسر این مرد که حدود 30 سالش بود وارد شرکت شد و اقدام به ضرب و شتم متصدیان این شرکت کرد. هنوز چند دقیقه از این ماجرا نگذشته بود که پدر این فرد 20 لیتر بنزین را در شرکت خالی کرد و با ریختن بنزین در راه‌پله‌ها راه فرار را برای همه بست.
یکی از مصدومان این حادثه که از مسئولان این شرکت نیز هست با بیان اینکه یکی از ارباب‌رجوع‌ها از شدت ترس خود را از پنجره به بیرون پرت کرد، ادامه داد: «تمام راه‌های فرار بسته شده بود و یکی از ارباب‌رجوع‌ها با دیدن این صحنه خود را از پنجره پرت کرد و دچار شکستگی‌های شدید در ناحیه لگن و پاهایش شد.» وی همچنین گفت: «از میان شش نفری که مصدوم شدند چهار نفر کارمندان شرکت بودند، یک نفر ارباب‌رجوع و یک نفر دیگر نیز از راننده‌های تاکسی سرویسی بود که در طبقه زیرین این شرکت قرار دارد.»


حضور به‌موقع آتش‌نشانی و اورژانس
این‌طور که شاهدان ماجرا به خبرنگار فرهیختگان گفتند آتش‌نشانی و اورژانس کمتر از پنج دقیقه پس از حادثه به محل آمدند و به امدادرسانی مشغول شدند. آتش‌نشانی با انتقال سریع مردم و مصدومان از ساختمان به خیابان و اطفای حریق کار خود را به پایان رساند. امدادگران اورژانس نیز هر هفت مصدوم حادثه را به بیمارستان شهید رجایی قزوین انتقال دادند. یکی از مسئولان بخش سوختگی مردان این بیمارستان به خبرنگار ما گفت: «مصدومان دارای سوختگی‌های درجه یک و دو هستند و در بخش سوختگی این بیمارستان در حال درمان هستند. فاضلعلی 50 ساله که عامل این خودسوزی بود به علت شدت سوختگی و عفونت به بیمارستان سوانح و سوختگی مطهری در تهران منتقل شد.» به گفته مسئولان این شرکت اگر آتش‌نشانی دیرتر به محل رسیده بود قطعا تلفات بالای 30 نفر می‌شد.


علت حادثه چه بود
اینکه علت این حادثه و اصولا علت تهدید‌های فاضلعلی چه بوده بحثی است که هنوز به صورت مشخص نمی‌توان از آن صحبت کرد زیرا دو اظهارنظر متفاوت را در این موضوع از نزدیکان فاضلعلی و مسئولان شرکت می‌شنویم. یکی از مسئولان این شرکت به فرهیختگان گفت: «وام این آقا درست شده بود. او خانه‌ای را خریده بود و هنوز سند به نام خودش نخورده بود و طبق قانون، وام به حساب صاحب سند ریخته شده بود ولی او اصرار داشت که از شرکت ما نامه‌ای بگیرد و با دادن آن نامه به صاحب سند وام را از او بگیرد.» وی ادامه داد: «بارها به او توضیح دادیم باید به صورت محضری سند را به نام خود بزند و از صاحب سند وام را دریافت کند و دیگر این موضوع به شرکت ما مربوط نمی‌شود، اما او هر بار مراجعه می‌کرد و همین خواسته را داشت.» این مسئول که نخواست نامش در گزارش آورده شود و در این حادثه دچار سوختگی سینه و صورت شده در مورد روز حادثه گفت: «صدای سر و صدا آمد و تهدید کرد همه ما را آتش می‌زند. همکارانم سعی در آرام کردن او داشتند و دعوتش کردند در یکی از اتاق‌ها بنشیند که پسرش وارد شد و شروع به ضرب و شتم همکاران‌مان کرد.» این مسئول همچنین افزود: «بلافاصله بعد از این اتفاق او را دیدیم که دبه‌های بنزین آورده و دارد همه جا می‌ریزد و ناگهان فندک زد.»
گفته‌های این مسئول شرکت در حالی است که یکی از مسئولان اورژانس به فرهیختگان گفت: «این شرکت اولین باری نیست که در پرداخت وام بدقولی می‌کند و پیش از این نیز یک نفر دیگر به دلیل نگرفتن وام همین کار را کرده بود.»
گرچه گفته می‌شود این شخص به تازگی خانه خریده بود ولی بلافاصله پس از رسانه‌ای شدن این خبر، پیام‌هایی در این باره در فضاهای مجازی دست به دست شد مبنی‌بر اینکه این فرد و خانواده‌اش در چادر زندگی می‌کنند و این وام را برای خرید خانه لازم داشته‌اند. این پیام‌ها به همراه تصاویری از منزل این فرد منتشر شده که نشان می‌دهد وی برای خود خانه‌ای از آجر بنا کرده و با پارچه‌هایی قرمز دور آن را پوشانده است.
به هر حال این اولین باری نیست که فردی برای مشکلات مالی خود چنین حوادثی را رقم می‌زند و احتمالا آخرین حادثه هم نخواهد بود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
خاکسپاری دختر، پس از قتل او در خواب

فرهیختگان : پدر دختر جوان به قتل و دفن او اعتراف کرد و موضوع را ناموسی دانست
جسد دختر جوان که ابتدا بدون طی مراحل قانونی در قبرستان یکی از روستاهای شهرستان کبودرآهنگ دفن شده بود، چندین ساعت پس از اظهارات زن غسال، از قبر خارج و به پزشکی قانونی منتقل شد. نبش قبر این دختر در حالی صورت گرفت که پزشکی قانونی اعلام کرد مرگ به علت خفگی و بسته شدن مجاری تنفسی اتفاق افتاده و هم‌زمان نیز پدر مقتول به قتل دخترش اعتراف کرد. پدر دختر در اظهارات تکان‌دهنده‌اش در حضور پلیس و مسئولان پزشکی قانونی گفت: «دخترم مطلقه بود و ارتباطاتی با غریبه‌ها داشت و من برای حفظ حرمت‌های خانوادگی او را در خواب خفه کردم.»


افرادی که بدون گواهی فوت دفن می‌شوند
این خبر در حالی منتشر شده که مشخص نیست چرا جسد این دختر پیش از دفن، به پزشکی قانونی نرفته و برای او گواهی فوت ثبت نشده است. محمدابراهیم الهی‌تبار، معاون سیاسی و امنیتی استاندار همدان، درباره این اتفاق به فرهیختگان گفت: «در روستای داغ داغ آباد چنین اتفاقی افتاده و در روستاها از این موارد زیاد دیده‌ایم که کسی را که در منزل فوت می‌شود، بدون فرستادن به پزشکی قانونی و بدون صدور گواهی فوت، دفن می‌کنند.» الهی‌تبار در پاسخ به اینکه اگر کسی سکته کرده باشد و اطرافیان تصور کنند فوت شده است چه اتفاقی می‌افتد، افزود: «اگر تصور کنند فوت شده ممکن است او را نیز غسل بدهند و برایش نماز بخوانند و او را دفن کنند.» او درباره اینکه اتفاقی مانند این قتلی که رخ داده نیز از مواردی است که لزوم گواهی فوت را برای همه متوفیان مشخص می‌کند، ادامه داد: «از این اتفاقات خیلی کم می‌افتد و این قتل نیز از موارد نادر بوده است.»
به هر حال این دختر جوان که با دستان پدرش هنگامی که خواب بوده، خفه شده است، اگر کبودی‌های تنش کمتر بود یا اگر کسی که او را غسل داده بود درباره این کبودی‌ها صحبتی نمی‌کرد، ممکن بود هرگز نبش قبر نشود و این قتل هرگز سر بازنکند. مانند همه اتفاقات و قتل‌هایی که شاید پیش از این رخ داده باشد و از آنجا که هیچ نبش قبری اتفاق نیفتاده در ردیف قتل‌های استان قرار نگرفته است و حالا معاون امنیتی و سیاسی این اتفاقات را نادر و انگشت‌شمار می‌داند.
این مقام مسئول همچنین درباره برطرف کردن این مشکل، اظهار کرد: «کارگروهی تحت عنوان تحولات جمعیتی تشکیل شده که ثبت ولادت، فوت، ازدواج و طلاق افراد استان را در دستور کار دارند.» او همچنین ادامه داد: «شهرداری‌ها و دهداری‌ها در روند پیشرفت این کارگروه فعالیت و آمار این تحولات جمعیتی را به این کارگروه اعلام می‌کنند.»
معاون امنیتی و سیاسی استاندار همدان افزود: «در مورد این قتل نیز پیش از آنکه پزشکی قانونی اعلام کند قتل به دلیل انسداد مجاری تنفسی بوده، در همان ابتدا که نبش قبر انجام شده پدر مقتول اعتراف کرده است.»


ماجرای قتل دختر چه بود؟
صبح شنبه هفته گذشته پدر و مادری با این ادعا که دخترشان در خواب فوت شده است او را برای کفن و دفن به قبرستان بردند. پس از دفن این دختر، غسالی که دختر را غسل داده بود به پلیس اعلام کرد که روی تن دختر کبودی‌هایی دیده که طبیعی به نظر نمی‌آمده است. به این ترتیب با حکم قضایی نبش قبر انجام شد و پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، مشخص شد که دختر به دلیل خفگی از طریق بسته شدن مجاری تنفسی جان خود را از دست داده است. پدر مقتول وقتی همه شواهد را علیه خود دید اعتراف کرد که به دلیل اینکه دخترش پس از طلاق، با افراد غریبه در ارتباط بوده برای حفظ آبروی خانوادگی‌شان او را خفه کرده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
مردی که زنش را وادار به تن فروشی می کرد!

روزنامه اعتماد: ساعت ١٠:٤٥ صبح دیروز، جلسه رسیدگی به پرونده عباس و مهتاب، متهمان قتل فجیع اصغر ٦٧ ساله با حضور خانواده مقتول در شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران کلید خورد.در این پرونده، عباس که همسرش مهتاب را مجبور به تن فروشی کرده و به ازای آن پول می‌گرفت متهم است که سه سال پیش و در شب حادثه، به دلیل اختلافات مالی با مقتول، با فشار دادن طناب به دور گردنش او را خفه کرده و به قتل رسانده است. همسر او مهتاب نیز که در شب حادثه با اطلاع عباس، در خانه خودشان با مقتول تنها بود، به اتهام زنا و مشارکت در قتل از زندان به دادگاه آورده شده بود.
با آغاز جلسه دادگاه و پس از قرائت کیفرخواست، مهتاب به جایگاه احضار شد. مامور همراه دستبندش را باز کرد. مهتاب چادرش را جمع و جور کرد و پشت جایگاه ایستاد. در لحن صدا و لرزش دست‌هایش دیده می‌شد که هنوز تصویر آن شب برایش تازگی دارد؛ همان شبی که اصغر را کشتند، جسدش را مثله کردند و به آتش کشیدند.
او از اتهام زنا شروع کرد و گفت: «من اتهام زنا را قبول ندارم اما بعضی وقت‌ها عباس من را مجبور می‌کرد که برای پول این کار را انجام دهم. اصغر از آشنایان دور ما است. شب حادثه اصغر به خانه ما آمده بود. من تنها بودم. عباس هم همه‌چیز را می‌دانست. بعد از یک ساعت عباس به خانه آمد. نمی‌دانم چه شد که ناگهان با هم دعوای‌شان شد. عباس یک لیوان وایتکس که روی طاقچه بود را برداشت و ریخت روی صورت اصغر. درگیری بالا گرفته بود.
من هم که ترسیده بودم یک چاقو را برداشتم و به پهلوی مقتول زدم. او روی زمین افتاد اما هنوز زنده بود. عباس طنابی را که با خود آورده بود دور گردن اصغر پیچید و فشار داد. بعد رو فرشی را هم روی دهان او گذاشت و آنقدر فشار داد تا خفه شد.»
اما داستان این قتل هنوز ادامه دارد. آنها جسد اصغر را به حمام بردند و مثله کردند. مهتاب ادامه داد: «بعد از آن عباس جسد را به حمام برد و تکه تکه کرد. درون چند نایلون سیاه کیسه زباله ریخت. کیسه‌ها را در ماشین مقتول گذاشت و به جاده ورامین رفتیم. آنجا با بنزین کیسه‌ها را آتش زدیم و برگشتیم.» فرزندان مقتول مدام روی صندلی‌های‌شان جابه‌جا می‌شدند. تصویر کشته شدن، مثله شدن و سوزانده شدن پدرشان جلوی چشم‌شان ویراژ می‌رفت اما آنها یک چیز را فراموش کرده بودند؛ مقتول پیش از این با مهتاب ارتباط نامشروع داشت و در ازای آن به عباس پول می‌داد؛ موضوعی که وقتی رییس دادگاه بر آن تاکید کرد، آنها سکوت کردند.
بعد از مهتاب، عباس که در جریان بازجویی‌ها و در دادگاه قبلی، به قتل اصغر اعتراف کرده بود در این جلسه اظهارات قبلی خود را پس گرفت و همسرش را عامل اصلی قتل معرفی کرد. او در جایگاه ایستاد. صورتش مثل گچ سفید شده بود. متهم ردیف اول پرونده درباره روز حادثه گفت: «زن من وقتی می‌گوید که من او را مجبور به تن فروشی می‌کردم، باید برود بمیرد. من فقط می‌دانم که مقتول با خانم من حساب و کتاب داشت اما رابطه‌شان پدر و دختری بود. یعنی من این‌طور فکر می‌کردم» اما خانواده مقتول هم «رابطه پدر و دختری اصغر و مهتاب را باور نداشتند.»
عباس ادامه داد: «دو روز قبل از حادثه مقتول با برادر خانم من دعوایش شده بود و پای من هم وسط آمد. بعد از آن دیگر او را ندیدم تا شب حادثه وقتی به خانه رفتم دیدم اصغر بدون لباس آنجاست. من از موضوع خبر نداشتم وگرنه زنگ می‌زدم و می‌گفتم که این کار را نکند. آنجا با هم درگیر شدیم. من یک لیوان وایتکس که روی طاقچه بود را برداشتم و روی صورتش ریختم که ناگهان مهتاب با چاقو به پهلوی اصغر زد. او روی زمین افتاد اما وقتی من روفرشی را روی صورتش گرفته بودم جان نداشت.»
عباس هیچ حرفی از فشردن طناب دور گردن مقتول نگفت. همان طنابی که در بازجویی‌ها به خرید آن قبل از ارتکاب به قتل اعتراف کرده بود. او ادامه داد: «بعد از اینکه دیدم اصغر مرده، به پدر خانم و برادر خانمم زنگ زدم و موضوع را تعریف کردم. آنها که آمدند گفتند باید جسد را مثله کنیم تا بتوانیم از خانه بیرون ببریم. من رفتم کارتن بخرم که اعضای بدن اصغر را درون آن بیندازیم و پدرخانم و برادرخانم من هم جنازه را به حمام بردند و همانجا مثله کردند. اعضای بدن را درون کارتن و کیسه‌های زباله ریختیم. با ماشین مقتول به جاده ورامین رفتیم. آنها گفتند که نباید هیچ اثری باقی بماند. برای همین کیسه‌ها را هم آتش زدیم و برگشتیم. » با ثبت حرف‌های دو متهم، آنها برای آخرین دفاع دوباره پشت جایگاه ایستادند اما هرکدام قتل را به دیگری نسبت دادند و سرجای‌شان نشستند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
درخواست جدایی از همسر ژاپنی در تهران

جام جم آنلاین : مرد 40 ساله که با وجود داشتن 2 فرزند از همسر ژاپنی‌اش به دادگاه خانواده تهران رفت و درخواست جدایی داد.
سجاد 10 سال پیش برای کار به کشور ژاپن رفت و در آنجا برای اولین بار همسر ژاپنی اش به نام مونیکا را دید. آشنایی آنها ادامه داشت تا این که سجاد تصمیم به ازدواج با او گرفت. در آنجا یک جشن ساده برگزار کرد و بعد از مدتی راهی ایران شد تا مونیکا را به خانواده اش نشان بدهد و یک جشن کوچک هم در ایران بگیرد. همه خانواده از دیدن عروس ژاپنی خوشحال شدند جز مادر سجاد. او دوست داشت که عروسش یک دختر ایرانی باشد، اما پسرش عاشق شده بود و آرزو داشت در کنار مونیکا زندگی کند. عروس و داماد عاشق پیشه بعد از برگزاری مراسم، راهی خانه بخت شدند.
سجاد و مونیکا در ایران زندگی خوبی داشتند و گاهی مونیکا به ژاپن می رفت تا سری به خانواده اش بزند. بعد از مدتی هم نخستین فرزندشان متولد شد و زندگی شان را شیرین تر کرد، اما حالا مرد جوان در برابر قاضی دادگاه خانواده نشسته و غرق در افکارش است.
به گذشته برمی گردد به این که این همه در زندگی اش زحمت کشید و حالا متوجه شد که ازدواج با زن ژاپنی بزرگ ترین اشتباه زندگی اش بوده است. یاد حرف های مادرش می افتد که وقتی موضوع ازدواج او را متوجه شد با وی تماس گرفت، با گریه و زاری خواست تا فکر ازدواج با مونیکا را از سرش بیرون کند. مادرش می گفت اختلاف فرهنگی اجازه نخواهد داد که هر دوی شما روی خوشبختی را ببینید و ای کاش نصیحت های مادرش را گوش می کرد و روزهای قشنگ و تکرار نشدی جوانی اش را در کنار زنی زندگی می کرد که با او خوشبخت بود.
سوال قاضی که می پرسد چرا درخواست جدایی دادی، او را از غرق شدن در افکار پریشانش نجات می دهد. وی در توضیح ماجرای زندگی اش می گوید: من و مونیکا اوایل، زندگی خیلی خوبی داشتیم. هیچ مشکلی در زندگی مان نبود. چون عاشق هم بودیم، اما کم کم شعله های این عشق خاموش شد با این که 2 فرزند داشتیم، اما من دلم نمی خواست پایم را در خانه سردی بگذارم که هیچ شور و هیجانی در آن نیست. هر 2 فرزندم هم شبیه من نیستند و به مادرشان شباهت دارند هم از نظر چهره و هم اخلاق و خصوصیاتشان.
وی ادامه می دهد: از صبح تا شب در مغازه بودم و وقتی به خانه می رفتم دوست داشتم مونیکا برایم غذا بپزد و مانند هر زن ایرانی دیگر منتظر برگشت شوهرش به خانه باشد، اما او و بچه ها غذایشان را خورده و در اتاقشان یا خواب بودند یا مشغول دیدن تلویزیون. من هم مجبور بودم خودم غذا را گرم کنم و در سکوت شام بخورم. پیش از مرگ مادرم بیشتر اوقات به خانه او می رفتم، چون دلم برای غذاهای ایرانی تنگ می شد، مونیکا هم نمی توانست غذای ایرانی بپزد. اما حالا دو سال است که مادرم فوت کرده و بعد از مرگ مادرم من نیز دچار افسردگی شدم. خیلی پشیمانم که حرف های او را گوش نکردم. او راست می گفت من و مونیکا خیلی با هم اختلاف فرهنگی داریم.
وی ادامه می دهد: حدود سه ماه پیش بشدت با هم درگیر شدیم. دعوایمان بر سر تربیت فرزندانمان بود، چون او دوست دارد آنها با فرهنگ خودش بزرگ شوند و چون من بیشتر وقت ها در خانه نیستم از مادرشان بیشتر حرف شنوی دارند.
وی می گوید: بعد از این که درگیری میان ما بالا گرفت، او قهر کرد و چند روزی با من صحبت نکرد تا این که از من خواست تا برای او و فرزندان بلیت ژاپن بگیرم، گفت می خواهد به دیدن پدر و مادرش برود. من هم برایش بلیت گرفتم و همه ما به ژاپن رفتیم، در آنجا تصمیم به جدایی گرفتیم. مونیکا می خواست با فرزندمان در آنجا بماند و آنها در ژاپن تحصیل کنند. من هم مخالفتی نکردم، به دادگاه ژاپن رفتیم و آنجا جدا شدیم بعد از او وکالت نامه گرفتم تا در ایران هم درخواست طلاق بدهم و جدایی را ثبت کنم. الان چند روزی است که احساس سبک بالی می کنم. دوست دارم با یک زن ایرانی ازدواج کنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم.با اظهارات این مرد، قاضی بعد از دیدن پرونده و وکالت نامه از سوی زن ژاپنی حکم جدایی را صادر کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
زن غذای خوشمزه نپخت مرد درخواست طلاق داد!

مرد جوان وقتی دید که همسرش دیگر غذاهای خوشمزه نمی‌پزد تصمیم به جدایی گرفت.
چندی پیش مرد جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق داد.
وی در خصوص علت آن به قاضی گفت: آقای قاضی ۱۰ سال است که ازدواج کرده ام. همسرم دستپخت خیلی خوبی داشت و همیشه از خوردن غذا هایش لذت می بردم. هرچه می پخت خوشمزه بود و آدم از خوردنش سیر نمی شد. غذاهای همسرم در فامیل و دوست و آشنا هم معروف بود و همه از دستپختش تعریف می کردند. او باعث افتخار من بود.
مرد افزود: اما حالا چند وقتی می شود که او دیگر غذاهای خوشمزه نمی پزد. همسرم دیگر تلاشی برای پختن غذاهای جدید و خوشمزه نمی کند و این موضوع واقعا مرا آزار می داد. اما وقتی به او اعتراض کردم حرفم قبول نکرد و شروع به داد و فریاد و دعوا کرد. از آن وقت تا الان درگیری من و همسرم سر این موضوع ادامه دارد و در نهایت من تصمیم به جدایی گرفتم.
بعد از صحبت های این مرد قاضی همسر وی را نیز به دادگاه احضار کرد تا قاضی صحبت های او را هم بشنود.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
جرثقیل ۷ خودروی لوکس را در خیابان پاسداران له کرد/خودروها پشت چراغ قرمز بودند

عدم مهارت راننده جرثقیل سرنوشت شومی را برای 8 خودروی مدل بالا در شمال تهران رقم زد و شش زخمی برجای گذاشت.
این حادثه ساعت 1/5بامداد 23 اردیبهشت ماه سال جاری در خیابان دولت و تقاطع کاوه رخ داد. وقتی راننده جرثقیل کاتو با سرعت زیادی کنترل خودرویش را از دست داد با انحراف از مسیر با 7 خودروی مدل بالا همچنین یک مینی‌بوس و یک موتورسیکلت تصادف کرد و خسارات زیادی به بار آورد. وقتی ماجرای این تصادف از سوی رهگذران به پلیس 110 و اورژانس مخابره شد، مأموران و متخصصان پزشکی خود را به محل حادثه رساندند. مأموران در همان بررسی‌های ابتدایی متوجه شدند راننده جرثقیل از صحنه تصادف گریخته است و سرعت زیاد جرثقیل همراه با ناتوانی و مهارت نداشتن راننده عامل این حادثه بوده است.
گروه‌های امدادی نیز اقدام به نجات رانندگان گرفتار شده در داخل خودروها کردند و راننده دو خودروی سواری و مرد موتورسوار را به خاطر وخامت حالشان به بیمارستان‌های شهدای تجریش و فیروزگر انتقال دادند.
گفت‌وگو با یک شاهد
ایمان سلگی که در صحنه حادثه حضور داشت به روزنامه ایران گفت :ساعت نزدیک 2 بامداد بود که به همراه دوستم برای خرید دارو به خیابان دولت رفتیم. پس از توقف جلوی داروخانه شبانه‌روزی صدای شدید برخورد را شنیدم، وقتی برگشتم دیدم جرثقیلی با سرعت به خودروهایی که پشت چراغ قرمزایستاده بودند کوبیده است. با دیدن این صحنه بلافاصله با نیروهای امدادی تماس گرفتیم که در کمتر از 8 دقیقه خود را به محل حادثه رساندند.
خودروهایی که آسیب دیده بودند شامل بنز e200، اسپرتیج، دو خودروی سانتافه که یکی از آنها آسیب جدی دیده بود، کیا، اپتیما، بنز، پژو پرشیا و یک خودروی دیگر که به علت آسیب‌دیدگی شدید مشخص نبود چه مدلی است، بودند.
وی افزود: تا نزدیک ساعت 4 صبح زمان برد تا کروکی حادثه کشیده شود و خودروها به پارکینگ منتقل شدند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
جنایت ناخواسته

پروین سینی شربت را جلوی مهمانش گذاشت، چند لحظه بعد از نوشیدن شربت، مهمانش بی‌هوش روی مبل افتاد. به طرف او رفت و خیلی آرام طلاهایش را از دستش بیرون آورد، یک لحظه شوکه شد. بدن مهمانش سرد شده بود و نفس نمی‌کشید. چند باری صدایش کرد، اما هیچ جوابی از او نشنید. قصدش قتل نبود، اما ناخواسته وارد ماجرای پیچیده‌ای شده بود، ماجرایی که او را متهم به یک جنایت می‌کرد. باید فکری می‌کرد تا شخصی از این ماجرا باخبر نشود. پروین مانده بود که با جسد چه کند!
زمانی که اقدس به دلیل بیماری به دکتر مراجعه کرد، پیشنهادی که دکتر به او داد، علاوه بر مصرف دارو استفاده از باشگاه ورزشی بود. به همین دلیل زن 61 ساله راهی باشگاه ورزشی شد و تمریناتش را شروع کرد تا هر چه زودتر وضع جسمی اش بهبود یابد. هر روز اقدس راهی باشگاه می شد و در آنجا با زنان زیادی آشنا شد، زنانی که آنها را نمی شناخت و دوستی شان در حد زمان کوتاهی بود که در باشگاه حضور داشتند.


متخصصی برای درمان
روزی یکی از هم باشگاهی ها سراغش آمد و گفت: دکتری را می شناسم که براحتی می تواند بیماری ات را درمان کند و کار طبابتش خیلی خوب است. اقدس که با شنیدن این حرف ها خیلی خوشحال شده بود از هم باشگاهی اش خواست نشانی و شماره تلفن دکتر را بدهد.
اما زن جوان که پروین نام داشت به اقدس گفت: اگر بخواهی می توانم امروز تو را به مطب دکتر ببرم. زن میانسال که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود، همراه پروین راه افتاد، اما قبل از رفتن به مطب دکتر، زن جوان پیشنهاد داد به خانه او بروند و کمی در آنجا استراحت کنند و بعد از آن به دکتر بروند.


برق طلاها
اقدس نیز غافل از دامی که برایش پهن شده بود، راهی خانه پروین شد و زن جوان برای پذیرایی از او به آشپزخانه رفت و با سینی شربت بازگشت؛ شربتی که داخل آن داروی بی هوشی ریخته شده بود. به محض این که اقدس شربت را خورد بی هوش شد و پروین طلاهای او را که در باشگاه دیده بود، سرقت کرد. اما بعد از آن هر چه زن میانسال را صدا زد، پاسخی نداد، اقدس به دلیل مصرف داروی بی هوشی فوت کرده بود.
زن جوان که از این موضوع خیلی ترسیده بود، سعی کرد جنازه را از خانه بیرون ببرد، اما جسد سنگین بود و نمی توانست آن را حرکت دهد. در همین هنگام همسرش وارد خانه شد و او قبل از این که شوهرش متوجه چیزی شود جنازه اقدس را دست و پا بسته داخل کیسه ای قرار داد و آن را داخل حمام گذاشت.
فردای آن روز با رفتن همسر پروین، او دوباره به حمام رفت. به فکر راهی بود تا جسد را از خانه اش خارج کند، اما فکرش به جایی قد نمی داد، جنازه سنگین و حمل آن برایش سخت بود. ناگهان چشمش به گوشه حیاط خانه افتاد، وسایل زیادی را در آن قسمت انبار کرده بودند. می توانست جسد را زیر وسایل بگذارد و در فرصتی مناسب با قطعه قطعه کردن آن، جنازه را به بیرون خانه انتقال دهد. پروین جنازه را زیر وسایل اسقاطی قرار داد و منتظر فرصتی مناسب ماند.
همزمان با وقوع این حادثه دختر جوانی به اداره آگاهی استان خوزستان مراجعه کرد و از ناپدید شدن مادر 61 ساله اش به نام اقدس خبر داد. او مدعی بود که مادرش آخرین بار به قصد رفتن به باشگاه ورزشی، خانه را ترک کرده و دیگر خبری از او ندارد.


بازبینی دوربین مداربسته
با شکایت زن جوان، کارآگاهان مبارزه با جرائم جنایی وارد عمل شده و بررسی ها در این خصوص آغاز شد. در نخستین گام کارآگاهان سراغ باشگاه ورزشی رفتند که اقدس در آنجا ورزش می کرد. طبق اظهارات مسئولان باشگاه، زن میانسال روز حادثه به باشگاه رفته و بعد از پایان ساعت تمرین آنجا را ترک کرده بود.
این به آن معنا بود که زن میانسال بعد از باشگاه برایش حادثه ای رخ داده است، آنها به بازبینی دوربین های مداربسته روز حادثه پرداختند و در این بازبینی مشخص شد که اقدس همراه زن جوانی باشگاه را ترک کرده است.
در بررسی ها مشخص شد زن جوان پروین نام دارد و او نیز مانند اقدس مدتی است که برای تمرینات به باشگاه ورزشی می آید. از آنجایی که پروین آخرین نفری بود که زن میانسال را دیده بود و احتمال می رفت از سرنوشت او با خبر باشد. کارآگاهان سراغ او رفتند.
باتوجه به سرنخ بدست آمده و مدارک دیگر کارآگاهان به تحقیق از زن جوان پرداختند. زن جوان ابتدا منکر جنایت شد و خود را بی خبر از سرنوشت اقدس نشان داد، اما اظهارات ضد و نقیض او و مدارک پلیسی باعث شد او به جنایت ناخواسته اعتراف کند: «مدتی است به باشگاه بدنسازی می روم، در این مدت همه چیز خوب پیش می رفت تا این که اقدس به باشگاه آمد. او هر بار که به باشگاه می آمد طلاهای زیادی با خود داشت و همین مساله مرا وسوسه می کرد. تا این که بالاخره تصمیم گرفتم با ترفندی طلاهای او را سرقت کنم. کم کم با او طرح دوستی ریختم و به بهانه این که متخصص خوبی برای بیماری اش سراغ دارم او را با خودم همراه کردم. در بین راه به این بهانه که هنوز دکتر نیامده است، او را به خانه ام کشاندم و داخل شربت داروی بی هوشی ریختم. اقدس با خوردن شربت بی هوش شد و من 14 النگو و 2 انگشتر او را سرقت کردم، اما نیم ساعت بعد متوجه شدم او نفس نمی کشد. من فقط قصد سرقت داشتم و می خواستم با این ترفند طلاهایش را بدزدم، اما ظاهرا مقدار داروی بی هوشی که ریخته بودم زیاد بود و زن میانسال بر اثر مصرف آن فوت کرده بود.


محلی برای اخفای جنازه
او ادامه داد: «خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم چکار کنم، ابتدا تصمیم گرفتم جنازه را بیرون خانه ببرم، اما سنگین بود. بعد با خودم گفتم آن را مثله کنم، اما همزمان شوهرم به خانه آمد. من هم دست و پای او را بستم و داخل کیسه ای گذاشتم و در حمام قرار دادم. تمام مدتی که همسرم در خانه بود، می ترسیدم که او وارد حمام شود و راز قتل فاش شود و تا صبح خواب به چشم هایم نیامد، اما آن شب او متوجه نشد، با خودم تصمیم گرفتم جنازه را قطعه قطعه کنم تا راحت تر بتوانم آن را به بیرون انتقال دهم. بعد از رفتن همسرم سراغ جسد رفتم، اما نتوانستم این کار را انجام دهم. در نهایت تصمیم گرفتم آن را جایی پنهان کنم تا در فرصت مناسب از خانه بیرون ببرم. به همین دلیل جسد اقدس را زیر وسایلی که کنار حیاط بود، پنهان کردم.
به دنبال اعترافات زن جوان اکیپی از کارآگاهان راهی خانه پروین شده و جسد زن میانسال را داخل حیاط پیدا کردند. راز این جنایت در کمتر از 2 روز برملا شد و متهم این پرونده پس از تحویل اموال سرقتی، با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 73 از 130:  « پیشین  1  ...  72  73  74  ...  129  130  پسین » 
گفتگوی آزاد

The sad news from Iran | اخبار تاسف بار از ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA