انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
کامپیوتر
  
صفحه  صفحه 23 از 24:  « پیشین  1  ...  21  22  23  24  پسین »

Steve Jobs | استیو جابز


مرد

 
«با خودم فکر کردم که یا باید حقیقت را به او بگویم که گیل یک دلقک است، یا اینکه از روی ندانم کاری دروغ بگویم. اد عضو هیئت مدیره بود و من به عنوان مشاور، موظف به بیان دیدگاه خودم بودم. از طرف دیگر اگر به او چیزی می گفتم، حرفم را کف دست گیل می گذاشت و در نتیجه گوش گیل دیگر بدهکار من نبود و افرادی را که به اپل آورده بودم به فنا می داد. تمام اینها در ٣٠ ثانیه از مغزم عبور کرد. آخرش به این نتیجه رسیدم که به این آدم، حقیقت را بدهکارم. عمیقاً دلواپس اپل بودم، بنابراین نگرانیم را با اِد تقسیم کردم. گفتم آملیو بدترین مدیرعاملی است که تاکنون دیده ام و اینکه اگر مجوزی برای مدیرعامل شدن وجود می داشت، او قطعاً نمی توانست یکی به دست بیاورد. درست بعد از مکالمه، به خودم گفتم که احتمالاً احمقانه ترین کار ممکن را کرده ام.»

در بهار آن سال، لَری اِلیسون آملیو را در یک مهمانی دید و به جینا اِسمیت خبرنگار حوزه ی تکنولوژی معرفی کرد. او هم از حال و روز اپل پرسید. آملیو پاسخ داد: «می دانی جینا، اپل مثل یک کشتی گنج است که یک جای آن سوراخ شده، و وظیفه ی من این است که مراقب باشم همه در یک جهت پارو بزنند.» اِسمیت مات و مبهوت پرسید: «آهان، ولی سوراخ را چکار می کنی؟» همین کافی بود تا از آن شب به بعد، الیسون و جابز برای آملیو دست بگیرند. جابز به خاطر می آورد که: «وقتی لَری این داستان را در یک رستوران ژاپنی برایم گفت، واقعاً از فرط خنده صندلی از زیر پایم در رفت. الحق که گیل یک دلقک بود و خیلی هم خودش را جدی می گرفت. همه باید بهش می گفتند دکتر آملیو. این همیشه یک زنگ خطر است.»

برنت شلندر، خبرنگار فُرچون و برخوردار از منابع ممتاز، جابز را می شناخت و با افکارش آشنا بود. او در ماه مارس با داستانی شامل جزئیات قضیه وارد صحنه شد و نوشت: «شرکت اپل کامپیوتر، سرمشق دره ی سیلیکن در زمینه ی مدیریت ناکارآمد و رؤیاهای تکنولوژیک اشتباه، دوباره وارد بحران شده و به طور ملال آور و کُندی تقلا می کند تا با فروش افتضاح خود کنار بیاید. این یک استراتژی اشتباه و اپل یک نام تجاری رو به زوال در عرصه ی تکنولوژی است» و نیز نوشت: «از منظر ماکیاولیسم، به نظر می رسد که با وجود دل ربایی فضای هالیوود، استیو جابز -مدیر پیکسار: سازنده ی "داستان اسباب بازی" و دیگر فیلم های انیمیشن- در حال طرح ریزی برای تسلط بر اپل است.»

الیسون یک بار دیگر ایده ی تملک اپل و انتخاب جابز "بهترین دوست"خود به سمت مدیرعاملی را به طور علنی مطرح کرد. به خبرنگاران گفت: «فقط استیو می تواند اپل را نجات دهد. هر لحظه که لب تَر کُند من آماده ی کمک هستم.» مثل سومین باری که پسرک گرگ را به گریه انداخت، جدیدترین اعلام الیسون برای تملک اپل نیز مورد توجه قرار نگرفت، بنابراین در اواخر همان ماه به دن گیلمور از سن خوزه مرکوری نیوز گفت که در حال تشکیل یک گروه سرمایه گذاری برای خرید اکثریت سهام اپل به مبلغ ١ میلیارد دلار است (ارزش شرکت در آن زمان نزدیک ٢.٣ میلیارد دلار بود.) روزی که گزارش بیرون آمد، سهام اپل ١١٪ جهش کرد. الیسون برای سبک کردن کار، با اعلام ایمیل savapple@us.oracle.com یک نظرخواهی عمومی راه انداخت تا آراء مردمی را هم برای خرید اپل داشته باشد.

جابز با این نقش خودخواسته ی اِلیسون حال می کرد، به خبرنگاری گفت: «لَری وقت و بی وقت این قضیه را رو می کند ولی من سعی دارم روشن بگویم که نقشم در اپل فقط ارائه ی مشاوره است.» آملیو که دیگر جوش آورده بود به الیسون زنگ زد تا بگوید دست از سرش بردارد ، ولی او جواب نداد. بنابراین به جابز زنگ زد که عکس العملش دو پهلو ولی تا حدی نزدیک به واقعیت بود. به آملیو گفت: «خودم هم نمی دانم ماجرا چیست، فکر می کنم همه اش مسخره بازی باشد.» بعد به آملیو اطمینان خاطری داد که البته چندان نزدیک به واقعیت نبود: «من و تو رابطه ی خوبی داریم، همین طور هم خواهد ماند.» او با انتشار یک اعلامیه می توانست ایده ی اِلیسون را تکذیب و ماجرا را ختم به خیر کند. دلخوری شدید آملیو هم از همین جا ناشی شد که جابز این کار را نکرد و همچنان در سایه باقی ماند؛ چیزی که هم به نفعش بود و هم در طبیعتش.

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
در آن روزها مطبوعات علیه آملیو بودند. بیزینس ویک روی جلدش نوشت: «آیا اپل گوشت قربانی است؟» رد هرینگ تیتر سرمقاله اش را این زد: «گیل آملیو، لطفاً استعفا بده» و وایرد طرحی روی جلد برد که لوگوی اپل را مثل یک قلب مقدس در بند خارها نشان می داد: «دعا کنید.» مایک بارنیکل از بوستون گلوب به سال ها سوءمدیریت در اپل تاخت و نوشت: «چطور این آدم های خشک مغز هنوز می توانند چک حقوق شان را نقد کنند حال آنکه تنها کامپیوتر مورد اقبال مردم را گرفتند و تبدیل کردند به مترادف تکنولوژیک منطقه تمرین تیم رد ساکس سال ١٩٩٧!»

در فوریه، جابز و آملیو قرارداد را امضا کردند. سپس جابز شروع کرد به رقصیدن و جار زد: «من و تو باید بیرون برویم و یک بطری مشروب برای جشن بگیریم!» آملیو پیشنهاد کرد که از زیرزمینش یک بطری بیاورد و با همسران شان جشن بگیرند. البته تا ژوئن طول کشید تا دور هم جمع شوند، ولی با وجود تنش های فزاینده ی فی ما بین، جشن خوبی شد. غذا و نوشیدنی، درست مثل خود آن دو، به هم نمی آمدند؛ آملیو یک بطری شوال بلنک 1964 و یک بطری منتراکت آورد که هر کدام ٣٠٠ دلار می ارزید؛ جابز هم یک رستوران گیاهی در رد-وود برگزید که کل غذای آن شب فقط ٧٢ دلار خرج برداشت. همسر آملیو بعد از آن شب گفت: «استیو خیلی دل ربا است، همسرش هم همین طور.»

جابز در آن واحد می توانست افراد را هم مسحور کند و هم بفریبد، و از این کار لذت می برد. افرادی مثل آملیو و اسکالی فکر می کردند چون جابز تعریف شان را می کند، پس حتماً دوست شان هم دارد. ولی به عقیده ی برخی، او گاه تملقی ریاکارانه جلوی آنهایی که تشنه ی این جور چیزها بودند قرار می داد. جابز همان قدر که قادر بود دل دوست دارانش را بشکند، می توانست پیش کسانی که از آنها متنفر بود چاپلوسی کند. ولی آملیو متوجه این موضوع نبود چون مثل اسکالی نیازمند محبت جابز بود. در حقیقت جملاتی که او برای توصیف علاقه اش به داشتن یک رابطه ی خوب با جابز به کار می برد، مشابه جملات سابق اسکالی بودند. می گفت: «اگر با مشکلی درگیر بودم، به کمک استیو از پس آن بر می آمدم. ٩ بار از ١٠ بار با هم موافق بودیم.» آملیو فکر می کرد احترام جابز را دارد: «من از روش رویارویی استیو با مشکلات حیرت زده بودم و این احساس را داشتم که در حال شکل دادن یک رابطه ی متقابل از روی اعتماد هستیم.»

سرخوردگی آملیو چند روز بعد از آن شام چهارنفره شروع شد. او در حین مذاکرات قبلی اصرار کرده بود که جابز سهام دریافتی اپل را حداقل برای ٦ ماه و ترجیحاً بیشتر نزد خود نگه دارد. آن ٦ ماه در ژوئن خاتمه یافت و وقتی یک بلوک ١.٥ میلیونی از سهام اپل در بازار به فروش رسید، آملیو به جابز زنگ زد و گفت: «من دارم به همه می گویم که سهام فروخته شده مال تو نبوده. یادت باشد، ما آنقدر درک مشترک داریم که تو بدون اطلاعم هیچ فروشی نکنی.» جابز پاسخ داد: «درست است» و آملیو این طور برداشت کرد که او سهامش را نفروخته، پس بیانیه ای بیرون داد و گفت: سهام مال جابز نبوده. ولی به محض انتشار گزارش بعدی کمیسیون بورس و اوراق بهادار، مشخص شد که سهام فروخته شده، مال جابز بوده. آملیو با خشم گفت: «لعنت. استیو، من خیلی واضح ازت پرسیدم و تو گفتی که مال تو نبوده.» جابز به آملیو گفت که به خاطر "نا امیدی" از بابت راهی که اپل در پیش گرفته، این کار را کرده و افشایش نکرده چون "کمی خجالت آور" بوده. سال ها بعد که من ماجرا را جویا شدم، خیلی ساده گفت: «لازم ندیدم گیل چیزی بداند.»

چرا جابز آملیو را در قضیه ی فروش سهام به اشتباه انداخت؟ پای یک دلیل ساده در میان است: استیو گاهی اوقات از واقعیت طفره می رفت. هلموت سانن فلد یک بار راجع به هنری کیسینجر گفت: «دروغ می گوید نه به این خاطر که به نفعش است، بلکه چون در ذات او است.» این در ذات جابز بود که به وقت لزوم، مرموز شود و دیگران را بفریبد، یا بر عکس، گاهی نیز در صداقت بی رحمانه ی خود زیاده روی کند و حقایقی را فاش بگوید که اکثر ما مخفی می کنیم یا با لایه ای از شکر به خورد هم می دهیم. هر دوی این حقیقت گویی و آن پنهان کاری، نمودهای متفاوتی بودند از رویکرد نیچه وار او مبنی بر اینکه: مشمول قوانین متداول نمی شود.

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
*خروج، تحت تعقیب یک خرس


جابز طرح لَری اِلیسون برای تصاحب اپل را تکذیب نکرد و به طور مخفیانه سهام خود را به فروش رسانید، لذا آملیو سرانجام متقاعد شد که او برای شکارش آماده شده است. آملیو بعدها گفت: «بالأخره معترف شدم که بی خود و بی جهت خودم را به هم تیمی بودن با او متقاعد کرده ام. نقشه هایش برای خاتمه دادن به حضور من، الساعه در حال اجرا بود.»

جابز در هر موقعیتی از آملیو بدگویی می کرد و نمی توانست جلوی خودش را بگیرد. اما دلیل مهم تری هم برای مقابله ی هیئت مدیره با آملیو وجود داشت. فرد اَندرسن رئیس امور مالی به خاطر وظیفه اش در اطلاع رسانی به اِد وولارد و هیئت مدیره، شاهدی بود بر اوضاع وخیم اپل. وولارد می گفت: « فرد بود که به من گفت نقدینگی رو به اتمام است، افراد کلیدی دارند شرکت را ترک می کنند و تعداد بیشتری هم به فکر رفتن هستند. به وضوح به ما گفت که کشتی به زودی به گل خواهد نشست و حتی خودش هم در فکر رفتن بود.» این، به نگرانی های وولارد که پیش تر شاهد افتضاح آملیو در جلسه ی صاحبان سهام بود، افزود.

جلسه ی هیئت مدیره در ژوئن فرا رسید. آملیو بیرون از اتاق بود که وولارد برای مدیران راه های پیش رو را توضیح داد: «با ابقای گیل به عنوان مدیرعامل، به گمانم فقط ١٠٪ شانس برای نجات از ورشکستگی داریم؛ اگر او را اخراج و استیو را متقاعد به پذیرش مسئولیت کنیم، ٦٠٪ شانس نجات خواهیم داشت؛ اگر هم گیل را اخراج کنیم ولی استیو را بر نگردانیم، با یک مدیرعامل جدید فقط ٤٠٪ شانس بقا داریم.» هیئت مدیره مجوزی برای فراهم آوردن مقدمات بازگشت جابز به او داد.

وولارد با همسرش برای تماشای مسابقات تنیس ویمبلدون به لندن پرواز کرد. در طول روز مسابقات را می دید و عصرها در سوئیت خود می ماند و به امریکا - جایی که روز بود- زنگ می زد تا با افراد مد نظرش مشورت کند. در پایان سفر، فقط هزینه ی تلفنش ٢٠٠٠ دلار شد.

ابتدا به جابز زنگ زد. گفت که هیئت مدیره قصد اخراج آملیو را دارد و مایل به انتخاب او به عنوان مدیرعامل جدید است. جابز که تا قبل از آن به تحقیر آملیو و تحمیل ایده های خود مشغول بود حالا که جام را تقدیمش می کردند، ناگهان ناز کرد و جواب داد: «من کنارتان هستم.»

وولارد پرسید: «به عنوان مدیرعامل؟»

جابز گفت نه. وولارد سخت کوشید که او را لااقل به پذیرش مسئولیت کفالت مدیرعاملی وادار کند. جابز گفت: «مشاور شرکت خواهم بود، بدون حقوق.» همین طور با عضویت در هیئت مدیره -چیزی که مشتاقش بود- موافقت کرد ولی از پذیرش ریاست بر آن سر باز زد و گفت: «اد، تمام کمکی که از دستم بر می آید همین است.» بعد از شیوع گمانه زنی ها، یک یادداشت برای کارمندان پیکسار فرستاد و به آنها اطمینان داد که قصد ترکشان را ندارد: «سه هفته پیش تماسی از هیئت مدیره ی اپل دریافت کردم که تقاضای بازگشت و پذیرش مدیرعاملی را از طرف من داشتند. نپذیرفتم. سپس از من خواستند ریاست هیئت مدیره را بپذیرم که باز هم نپذیرفتم. بنابراین نگران نباشید –همه ی شایعات مسخره است. من هیچ برنامه ای برای ترک پیکسار ندارم. همیشه با شما خواهم بود.»


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
چرا جابز همان موقع زمام امور را به دست نگرفت؟ چرا نسبت به تصاحب پستی که دو دهه بود برای آن لَه لَه می زد، بی میلی نشان داد؟ وقتی از خودش پرسیدم، گفت:

«تازه سهام پیکسار را عرضه کرده بودیم و از مدیرعاملی آن خوشحال بودم. هرگز نشنیده بودم کسی در آن واحد مدیرعامل دو شرکت سهامی باشد، حتی نه به طور موقتی. تازه از لحاظ قانونی هم مطمئن نبودم شدنی باشد. نمی دانستم چه می خواهم. از بیشتر بودن با خانواده خوشحال بودم. اما در عین حال دو پاره شدم، چون اپل آشفته بود. از خودم پرسیدم: واقعاً دلم می خواهد این زندگی خوب را خراب کنم؟ سهام داران پیکسار پیش خودشان چه فکری خواهند کرد؟ بعد با کسانی که برایم محترم بودند صحبت کردم. یک روز شنبه -صبح خیلی زود- به اَندی گروو زنگ زدم. جنبه های مثبت و منفی را در میان گذاشتیم. بعد او وسط حرفم پرید و گفت: "استیو، اپل حتی یک ذره هم برایم مهم نیست." جا خوردم. با خودم فکر کردم که اپل لااقل برای من، از یک ذره بیشتر مهم است. خودم تأسیسش کردم و حضورش در دنیا، چیز خوبی بود. همان موقع، تصمیم گرفتم به طور موقتی برگردم و کمک شان کنم که یک مدیرعامل خوب پیدا کنند.»

ادعای لذت بردن از وقت گذرانی بیشتر با خانواده متقاعدکننده نبود. او هیچ وقت نمی توانست شایسته ی جایزه ی پدر سال شود، نه حتی زمانی که وقت اضافه ی زیادی داشت. البته در توجه به فرزندانش - به خصوص رید- بهتر از قبل شد ولی تمرکز اصلی، همچنان کارش بود. اغلب از دو دخترش و همین طور از لیسا دور بود و به عنوان یک شوهر هم خیلی وقت ها رفتارهای ناراحت کننده ای بروز می داد.

پس دلیل اصلی تردیدش برای پذیرش مدیریت اپل چه بود؟ با وجود شوق سیری ناپذیرش برای کنترل امور، وقتی در مورد چیزی نامطمئن بود، محتاط و دو دل می شد. یک آدم کمال جو که اغلب نمی دانست چطور با چیزهای نازل کنار بیاید. او تمایل داشت خودش را به سختی بیاندازد و با محیط وفق پیدا کند. این در مورد محصولات، طراحی و انتخاب مبلمان منزل، و حتی در مورد تعهدات شخصی اش هم صدق می کرد. اگر مطمئن می شد کاری درست است، دیگر کسی را یارای توقف او نبود. ولی چنانچه شک و تردید به سراغش می آمد، گاهی عقب می نشست و ترجیح می داد به چیزهایی که در حد اعلی نبودند، فکر نکند. درست مثل زمانی که آملیو از او پرسید چه نقشی در شرکت می خواهد، ولی جابز ساکت ماند و از تن دادن به آن موقعیت ناخوشایند گریخت.

این طرز برخورد، تا حدی برخواسته از نگرش دو قطبی او به جهان بود. آدم ها یا قهرمان بودند یا دلقک، محصولات یا عالی بودند یا آشغال. ولی گاهی اوقات در مواجهه با مسائل پیچیده تر متوقف می شد، آنها را بالا و پایین می کرد و مورد مداقه قرار می داد: ازدواج، خرید یک مبل مناسب، تصمیم گیری برای اداره ی یک شرکت. او هرگز نمی خواست دچار شکست شود. فرد اَندرسن می گفت: «فکر می کنم استیو می خواست امکان نجات اپل را خیلی خوب ارزیابی کند.»

حتی با اینکه جابز هنوز نمی دانست چطور می خواهد نقش مشاور را برای اپل ایفا کند، وولارد و هیئت مدیره تصمیم به اخراج آملیو گرفتند. آملیو داشت با همسر، فرزندان و نوه هایش آماده ی رفتن به پیک نیک می شد که وولارد از لندن تماس گرفت. خیلی ساده گفت: «باید استعفا کنی.» آملیو جواب داد که الآن زمان خوبی برای بحث در این مورد نیست، ولی وولارد اصرار بیشتری کرد: «ما قصد اعلام برکناری ات را داریم.» آملیو مقاومت کرد و گفت: «یادت نیست اِد، من به هیئت مدیره گفتم ٣ سال برای رو- به-راه کردن این خرابه وقت لازم است، هنوز به نیمه ی راه هم نرسیده ایم.» وولارد جواب داد: «در این مقطع، هیئت مدیره دیگر مایل به بحث در مورد حضورت نیست.» آملیو پرسید چه کسانی از این تصمیم اطلاع دارند و وولارد حقیقت را گفت: هیئت مدیره و جابز. سپس افزود: «با استیو در این مورد صحبت کرده ایم. نظرش این است که واقعاً آدم خوبی هستی ولی چیزی از صنعت کامپیوتر نمی دانی.»


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
آملیو گفت: «محض رضای خدا فقط به من بگو از تمام دنیا چرا باید پای استیو را به چنین تصمیمی باز کنی؟» و با عصبانیت افزود: «استیو حتی عضو هیئت مدیره هم نیست، پس چه غلطی توی این بحث ما می کند؟» این لحن نیز باعث عقب کشیدن وولارد نشد. آملیو تلفن را قطع کرد تا با خانواده به پیک نیک برود و آن موقع حتی به همسرش هم نگفت که چه اتفاقی در راه است.

جابز در طول زندگی اش بارها مخلوط عجیب و غریبی از رفتار عاجزانه ولی ناراحت کننده را به نمایش گذاشت. معمولاً حتی یک ذره هم به نظرات مردم راجع به خودش اهمیت نمی داد؛ به راحتی دیگران را حذف می کرد و بعد دیگر هرگز به صحبت با آنها تن نمی داد. با این حال گاهی از توضیح رفتارش برای دیگران، اجتنابی نبود. لذا در کمال تعجب همان روز عصر، آملیو تماسی از جابز دریافت کرد: «گیـ... گیل، من فقط خواستم بگویم امروز با اِد راجع به این اتفاق حرف زدم. واقعاً حس بدی دارم. می خواهم بدانی که این اتفاقات هیچ ارتباطی با من ندارد، تصمیم هیئت مدیره است. البته از من هم نظر مشورتی خواستند.» به آملیو گفت که به خاطر «راست کرداری بی مانندش» برای او احترام قائل است و یک پیشنهاد دوستانه داد: «شش ماه استراحت کن. وقتی مرا از اپل اخراج کردند بلافاصله برگشتم سر کار و از این تصمیم پشیمانم.» گفت که از کمک به آملیو دریغ ندارد.

آملیو که کاملاً گیج شده بود، من و من کُنان تشکری کرد و سپس حرف های استیو را برای همسرش گفت و افزود: «یک جورهایی هنوز ازش خوشم می آید، ولی دیگر قبولش ندارم.»

همسرش گفت: «من را بگو که در بست باورش داشتم، الآن حس یک احمق را دارم.»

آملیو جواب داد: «به جمع ما خوش آمدی.»

حتی استیو وازنیاک، که مشاور وقت اپل بود هم از بازگشت جابز به هیجان آمد. (او که همیشه دیگران را آسان می بخشید،) به من گفت: «این همان چیزی بود که بهش نیاز داشتیم. نظراتم راجع به استیو سر جای خود، ولی معترفم که او خوب می داند چطور جادو را به شرکت برگرداند.» چیره شدن جابز بر آملیو هم واز را غافلگیر نکرده بود. چنان که به فاصله ی کوتاهی بعد از این واقعه به وایرد گفت: «همین که گیل آملیو جلوی استیو جابز بایستد، بازی تمام است.»

دوشنبه ی آن هفته، کارکنان رده بالای اپل به تالار کنفرانس احضار شدند. آملیو آرام و ساکت وارد شد. خطاب به حضار گفت: «ناراحتم که اعلام می کنم وقت رفتنم رسیده.» فرد اَندرسن، مدیرعامل موقت، سخنران بعدی بود که آشکارا خود را مطیع اوامر جابز دانست. و در آخر، درست ١٢ سال بعد از شکست در منازعه با اسکالی و از کف دادن قدرت در آن آخر هفته ی کذایی چهارم جولای، جابز در مقر اپل روی صحنه رفت. حضار بلافاصله فهمیدند که می خواهد به همه (حتی خودش) تفهیم کند که مسئول هدایت شرکت شده و صرفاً یک مشاور نیست. به محض ورود -با شلوار کوتاه، کفش کتانی و یک یقه اسکی سیاه- جلسه را به سبک پر انرژی خودش شروع کرد. گفت: «خب، به من بگویید مشکل کجاست؟» پچ پچ ها بالا گرفت ولی او خیلی زود جمعش کرد: «محصولات!» و سپس سؤال دوم را پرسید: «خب، محصولات چه مشکلی دارند؟» چند تلاش نافرجام برای پاسخ دادن به این پرسش شکل گرفت تا اینکه باز خودش وسط پرید و پاسخ صحیح را داد، آن هم با فریاد: «محصولات افتضاحند! هیچ جذابیتی ندارند!»

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
وولارد به شوخی جابز را وادار به این اعتراف کرد که نقش جدیدش به عنوان مشاور آنقدرها هم حاشیه ای نیست. جابز در اعلامیه ای تأیید کرد که: «به مباشرت خود در اپل برای ٩٠ روز ادامه می دهم و تا زمان انتخاب یک مدیرعامل جدید کمک حال شرکت خواهم بود.» جمله بندی هوشمندانه ی وولارد در اعلامیه ی هیئت مدیره از این قرار بود که جابز «به عنوان یک مشاور به "رهبری" گروه» خواهد پرداخت.

درست بر خلاف دفتر بزرگ آملیو در گوشه ی مقر اپل، جابز دفتری کوچک در کنار اتاق گردهمایی هیئت مدیره در طبقه ی مدیران برگزید. او در تمام کارهای تجاری شرکت دخالت کرد: طراحی محصول، کاهش یا حذف برخی چیزها، مذاکره با تأمین کنندگان و انتخاب آژانس تبلیغاتی. همچنین تشخیص داد که روند گریز کارمندان رده بالا باید متوقف شود و از این رو خواستار قیمت گذاری مجدد سهام حق اختیار آنها شد. طی آن سال ها، سهام اپل چنان سقوط کرده بود که سهام حق اختیار عملاً ارزشی نداشت ولی کاهش قیمت توافقی، مجدداً سهام مذکور را ارزشمند می کرد. در آن زمان این کار قانوناً مجاز بود اما یک عرف حقوقی مناسب تلقی نمی شد. در اولین پنجشنبه بعد از بازگشت به اپل، جابز در جلسه ای تلفنی با هیئت مدیره، مشکل مذکور را توضیح داد ولی با امتناع مدیرانی رو به رو شد که فرصت می خواستند تا کارهای قانونی و مالی لازم برای این تغییر را به مرور انجام دهند. جابز گفت: «این کار باید سریعاً انجام شود، ما داریم آدم های خوبی را از دست می دهیم.» حتی صدای اعتراض پشتیبان اصلی اش، اِد وولارد، که رئیس کمیته ی پاداش بود هم به هوا رفت: «ما در دوپونت، هرگز چنین کاری نکرده ایم.»

جابز دلیل آورد که: «شما من را آوردید تا این مشکلات را حل کنم. نیروی انسانی کلید موفقیت است.» هیئت مدیره پیشنهاد بررسی این مورد طی دو ماه آتی را داد و جابز منفجر شد: «دیوانه شده اید؟!؟» بعد از مکثی نسبتاً طولانی گفت: «رفقا اگر نمی خواهید این کار را بکنید، من دوشنبه بر نمی گردم. چون هزار تا تصمیم کلیدی دیگر هست که اتخاذشان از این یکی خیلی سخت تر است و اگر شما نتوانید از چنین تصمیماتی حمایت کنید، شکست من حتمی است. یا می پذیرید یا من می روم. شما هم می توانید کاسه کوزه ها را سرم بشکنید و بگویید: "استیو از پس کار بر نیامد".»

فردا بعد از مشورت با هیئت مدیره، وولارد به جابز زنگ زد و گفت: «تصمیمت را تصویب می کنیم ولی چند نفر از اعضا از این کار خوش شان نیامده. همگی احساس می کنیم اسلحه را گذاشته ای روی شقیقه مان.» سهام حق اختیار کارمندان ارشد مجدداً قیمت گذاری شد: ١٣.٢٥ دلار، معادل قیمت سهام شرکت در روزی که آملیو اخراج شد (جابز در این برهه هیچ سهامی نداشت.)

جابز به جای تبریک این پیروزی و تشکر از اعضا، بر علیه هیئت مدیره ای که هیچ احترامی برای اعضای آن قائل نبود شورید. به وولارد گفت: «ترمز قطار را بکش، کارها این طوری پیش نمی رود. این شرکت در قتلگاه گرفتار آمده و من وقتی برای دایگی کردن شماها ندارم. همه تان استعفا بدهید و گر نه این منم که می روم و از صبح دوشنبه باید دنبالم بدوید.» از نظر او، فقط وولارد می توانست بماند.

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
اکثر اعضای هیئت مدیره هاج و واج شدند. جابز هنوز از حضور تمام وقت یا ارتقا از مقام مشورتی در اپل طفره می رفت ولی با این حال حس می کرد قدرت اخراج آنها را دارد. حقیقت تلخ برای هیئت مدیره این بود که او به راستی چنین قدرتی را داشت. آنها نه طاقت قهرش را داشتند و نه دورنمای باقی ماندن در اپل اغواشان می کرد. وولارد می گفت: «بعد ازتمام اتفاقات آن چند سال، اکثرشان فرصت خلاصی از گرداب اپل را به آغوش کشیدند.»

یک بار دیگر هیئت مدیره تسلیم شد. اعضا فقط یک خواسته داشتند: ابقای یکی دیگر از اعضا علاوه بر وولارد. این کمک می کرد که همچنان اوضاع را زیر نظر داشته باشند. جابز موافقت کرد و بعدها در این باره گفت: « موافقت کردم که اد وولارد و یک یارویی به نام گرت چانگ بمانند که بعدها مشخص شد عددی نیست. افتضاح بود، صفر مطلق. ولی در طرف دیگر، وولارد یکی از بهترین اعضای هیئت مدیره ی دوران کاری من بود. یک نجیب زاده ی واقعی، یکی از باهوش ترین و همراه ترین آدم هایی که دیده ام.»

در بین افرادی که عذرشان خواسته شد مایک مارک کولا هم بود؛ کسی که در ١٩٧٦، به عنوان سرمایه گذار از گاراژ جابز دیدن کرد، عاشق آن کامپیوتر نو پای روی میز کار شد، ٢٥٠٠٠٠ دلار اعتبار برای تأسیس اپل تدارک دید، و بدل شد به سومین شریک اصلی و صاحب یک سوم شرکت. او در طول دو دهه ی آغازین اپل، عضو پیوسته ی هیئت مدیره باقی ماند و درب ورود و خروج را به مدیرعامل های مختلف نشان داد. بارها جابز را حمایت کرد و البته گاهی نیز با او به مشکل برخورد که مهم ترین آنها درگیری سال ١٩٨٥ بین جابز و اسکالی بود. مارک کولا می دانست که با بازگشت جابز، دیگر وقت رفتن فرا رسیده است.

جابز به خصوص در مقابل کسانی که دورش می زدند، سرد و حذفی عمل می کرد. ولی در عین حال با آنهایی که از روزهای ابتدایی در کنارش حضور داشتند، احساساتی و عاطفی بود. وازنیاک در این دسته ی دوم جای می گرفت، حتی با وجود اینکه راه شان از هم جدا بود. همین طور اَندی هرتزفلد و چند تن دیگر از گروه مکینتاش ، و البته مایک مارک کولا. جابز بعدها گفت: «واقعاً احساس می کردم به من خیانت کرده، ولی برایم مثل پدر بود و همیشه علاقمندش بودم.» بنابراین وقتی نوبت به استعفای مارک کولا رسید، جابز با اتومبیل خود به عمارت قلعه مانند او در تپه های وودساید رفت تا شخصاً تقاضای استعفایش را مطرح کند. مثل همیشه، از خانه بیرون زدند و قدم زنان از میان زمین ها گذشتند تا به یکی از بیشه های رد-وود رسیدند که در آن چندین میز پیک نیک وجود داشت. مارک کولا به من گفت: «استیو می گفت یک هیئت مدیره ی جدید می خواهد تا تازه نفس کار را شروع کند. احتمال می داد من قضیه را بد بگیرم، ولی وقتی آرامشم را دید، خیالش راحت شد.»

در ادامه، راجع به محصولاتی صحبت کردند که خوب بود اپل روی آنها تمرکز کند. آرزوی جابز ساختن شرکتی ماندگار بود. از مارک کولا پرسید که راز رسیدن به چنین موفقیتی چیست. او پاسخ داد که شرکت های ماندگار آنهایی هستند که می دانند چطور خودشان را بازسازی کنند. HP بارها چنین کرده بود؛ هیولیت- پکارد به عنوان یک شرکت ابزارسازی کارش را شروع کرد. سپس تبدیل به یک شرکت ساخت ماشین حساب شد، و دست آخر به تولید کامپیوتر روی آورد. مارک کولا به جابز گفت: «در تجارت کامپیوتر، اپل توسط مایکروسافت به حاشیه رانده شده. تو باید شرکت را طوری بازسازی کنی که به ساخت چیزهای دیگری روی بیاورد، یعنی ساخت محصولات و دستگاه های مصرفی دیگر. باید مثل یک پروانه، دگردیسی را تجربه کنی.» جابز چیز زیادی نگفت، چون با او موافق بود.

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
هیئت مدیره ی قدیمی در اواخر جولای مرحله ی انتقالی را تصویب کرد. وولارد آقامنش که نقطه ی مقابل جابز زبر و زرنگ بود، وقتی او را دید که با کفش کتانی و شلوار جین وارد اتاق شد، جا خورد. ترسید که نکند اعضای قدیمی هیئت مدیره را به خاطر دور هم جمع شدن، به باد سرزنش بگیرد. ولی جابز با روی باز گفت: «سلام به همه.» آنها به مرحله ی پذیرش استعفای تک تک اعضا، انتخاب جابز به عضویت در هیئت مدیره، و اعطای مجوز به وولارد و جابز برای پیدا کردن اعضای جدید رسیده بودند.

عجیب نبود که اولین انتخاب جابز، لری الیسون باشد . می گفت او از آمدن به اپل خوشحال خواهد شد ولی از حضور در جلسات کاری متنفر است، برای همین خیلی خوب خواهد شد اگر نیمی از جلسات را بیاید. (بعد از مدتی الیسون فقط به یک سوم از جلسات می آمد. برای همین جابز عکسی از او را که روی جلد بیزینس ویک چاپ شده بود، برداشت و داد که آن را به اندازه ی واقعی بزرگ کنند، سپس روی یک مقوای نازک چسباند و در جلسات هیئت مدیره، روی صندلی خالی او قرار می داد.)

جابز، بیل کمپبل را هم به هیئت مدیره آورد؛ مسئول بازاریابی اپل در اوایل دهه ی ١٩٨٠ که وسط منازعه ي جابز- اسکالی گیر افتاد و با اینکه در اپل باقی ماند، اما بعدها آنقدر از اسکالی متنفر شد که جابز هم او را بخشید. کمپبل آن موقع مدیرعامل شرکت اینتویت و یکی از رفقای جابز در پیاده روی ها بود. او که فقط پنج خیابان دورتر از منزل جابز زندگی می کرد، در این باره به من گفت: «در فضای باز پشت خانه اش نشسته بودیم که گفت دارد به اپل بر می گردد و مرا هم برای هیئت مدیره می خواهد. گفتم: "خدایا، معلومه که می آیم".» کمپبل سابقاً در دانشگاه کلمبیا، مربی فوتبال بود و بنا به قول جابز، استعداد ویژه ای در «گرفتن عملکرد درجه یک از بازیکن های درجه یک» داشت. جابز به او گفت که در اپل فقط با بازیکن های درجه یک کار خواهد کرد.

وولارد هم جری یورک را آورد، رئیس اسبق امور مالی در کرایسلر و بعدها آی.بی.اِم. از دیگر کسانی که جابز کارنامه شان را بررسی و سپس رد کرد، مگ وایت من بود؛ مدیر بخش پـلی اسکول در شرکت هاسبرو و استراتژیست دیزنی در سال های قبل. (وایتمن در ١٩٩٨ مدیرعامل ایبی شد و بعدها کمپینی ناموفق برای انتخابات فرمانداری کالیفرنیا تشکیل داد.) جابز در طول سال ها رهبران قدرتمندی را به هیئت مدیره ی اپل آورد؛ از جمله اَل گر، اریک اشمیت از گوگل، آرت لوینسون از جننتک، میکی درکسلر از گپ و جی. کرو، و آندرآ یونگ از آون. ولی همیشه مراقب بود که آنها وظیفه شناس باشند، گاهی به حد افراط وظیفه شناس. با وجود مقام شان به نظر می رسید که همگی از جابز حساب می برند و مشتاق فراهم آوردن اسباب خوشحالی او هستند.

جابز در مقطعی نیز از آرتور لویت، رئیس اسبق کمیسیون بورس و اوراق بهادار، برای حضور در هیئت مدیره دعوت کرد. لویت که اولین مکینتاش خود را در سال ١٩٨٤ خریده و اعتیاد به مک مایه ی افتخارش بود، بسیار هیجان زده شد. از دیدن کوپرتینو نیز سر ذوق آمد. اما بعد، جابز با خواندن یکی از سخنرانی های او راجع به اهمیت استقلال و قوی بودن هیئت مدیره ی شرکت ها، پیشنهاد خود را پس گرفت. لِویت بعدها اظهار داشت که جابز گفته: «آرتور، من فکر نمی کنم از بودن در هیئت مدیره ی ما خوشحال شوی، فکر می کنم بهترین کار این باشد که دعوتمان را پس بگیریم. صریح بگویم، به نظرم برخی از مواردی که ذکر کرده ای، گر چه برای شرکت های دیگر مناسب است ولی واقعاً با فرهنگ جاری در اپل جور نیست.» وی در جای دیگری هم نوشت: «جابز مرا زمین زد... مسلماً برای من واضح بود که هیئت مدیره ی اپل برای عملکرد مستقل از مدیرعامل طراحی نشده!»

به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
*مک ورد بوستون، آگوست 1997


نامه ی بازنگری در قیمت سهام حق اختیار، به امضای "استیو و هیئت رئیسه" رسید و اعلان عمومی شد. خیلی زود بر همگان آشکار گردید که جابز مدیر تمام جلسات بررسی محصول است. این و دیگر نشانه های حضور پر رنگ او در اپل، باعث افزایش قیمت سهام در جولای، از حدود ١٣ به ٢٠ دلار شد و همین طور موجی از هیجان برای گردهمایی عاشقان اپل در کنفرانس مک ورد بوستون ١٩٩٧ به پا کرد. بیش از ٥٠٠٠ نفر، از ساعت ها قبل برای سخنرانی جابز در تالار همایش قصر در هتل پلازا پارک حاضر شدند. آمدند تا از زبان شخص جابز بشنوند که آیا واقعاً آماده ی رهبری آنان هست یا خیر.

فریادهای شادی با نمایش عکسی از جابز بر روی پرده ی نمایش، به هوا رفت؛ عکسی مربوط به سال ١٩٨٤. حضار حتی در حین معرفی او همچنان فریاد می زدند: «استیو! استیو! استیو!» و هنگامی که بالأخره روی صحنه آمد -با جلیقه ی مشکی، پیراهن بدون یقه ی سفید، شلوار جین و آن لبخند شیطنت آمیز- جیغ ها و نور فلاش دوربین ها چنان فضا را پر کرد که معروف ترین ستاره های راک هم باید به آن حسادت می کردند. همان اول با یادآوری شغل رسمی اش همه را پنچر کرد: «من استیو جابز هستم، رئیس و مدیرعامل پیکسار» و اسلایدی با همان عنوان پشت سرش به نمایش در آمد. سپس نقشی را که در اپل بر عهده گرفته بود، توضیح داد: «من و خیلی های دیگر دور هم جمع شده ایم تا کمک کنیم اپل دوباره سالم شود.»

بر روی صحنه عقب و جلو می رفت و اسلایدهای پشت سرش را با کنترلی که در دست داشت عوض می کرد. واضح بود که اکنون او رئیس اپل است -و این امیدواری وجود داشت که همین طور بماند. با مهارت زیاد یک معرفی دقیق ارائه کرد، آن هم بدون هیچ توضیحی بابت افت ٣٠ درصدی فروش اپل در دو سال گذشته. سپس گفت: « کارمندان بی نظیر اپل، این سال ها در حال انجام کارهای اشتباهی بودند زیرا چشم انداز کلی اشتباه بود. من کسانی را یافته ام که برای اجرای یک استراتژی خوب کمترین صبری ندارند، ولی تاکنون چنین چیزی به آنها ارائه نشده.» دوباره جمعیت با جیغ و سوت و هورا حرفش را قطع کردند.

در حین صحبت، اشتیاقش به طور فزاینده ای شدت گرفت و کم کم به جای "آنها،" می گفت "من" و "ما." اشاره اش به رویکردهای آتی اپل بود. گفت: «"من" هنوز فکر می کنم شما باید خاص باشید تا یک کامپیوتر اپل بخرید. خریداران محصولات اپل متمایز می اندیشند، آنها روحیه ای خلاق برای تغییر دنیا دارند. "ما" به خاطر وجود چنین آدم هایی است که محصول می سازیم.» حین بیان کلمه ی "ما" در جمله ی آخر، دست هایش را جمع کرد و نوک انگشتانش را روی سینه ی خود زد. سپس در آخرین نطق آن روز، همچنان "ما" را با تأکید گفت و راجع به آینده ی اپل حرف زد: «"ما" هم داریم به سمت تفکر متمایز و ارائه ی خدمت به مردمی که از ابتدا مشتری محصولات اپل بوده اند، می رویم. زیرا دیگران اغلب اینها را دیوانه می پندارند ولی ما در این دیوانگی، نبوغ می بینیم.» مردم، حین تشویق ایستاده ی طولانی در پایان سخنرانی، با حیرت به هم نگاه می کردند و برخی حتی اشک می ریختند. جابز، برای همه روشن کرده بود که او و اپل، دوباره یکی شده اند.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
* قرارداد با مايكروسافت


نقطه ی اوج مک ورد ١٩٩٧، یک خبر حیرت انگیز بود، خبری که روی جلد تایم و نیوز ویک هم رفت. جابز در اواخر سخنرانی برای نوشیدن جرعه ای آب مکث کرد و سپس با لحنی نجیبانه سخن را پی گرفت: «اپل در یک اکوسیستم زندگی می کند و به کمک سایر شرکا نیاز دارد. ارتباطات مخرب به هیچ کس در این صنعت کمک نکرده.» بعد از مکثی تاکتیکی ادامه داد: «امروز می خواهم یکی از اولین شراکت های جدیدمان را رونمایی کنم، یک همکاری مهم. شریک ما در این همکاری مایکروسافت است.» لوگوهای اپل و مایکروسافت در کنار هم روی پرده ی نمایش ظاهر شدند، صدای نفس ها در سالن شنیده می شد.

اپل و مایکروسافت برای یک دهه بر سر مشکلات حق نشر و حق اختراع با هم درگیر بودند که مهم ترین آنها، سرقت مایکروسافت از روی رابط کاربری اپل بود. به محض خروج جابز از اپل در ١٩٨٥، جان اسکالی به یک توافق واگذاری رضایت داد: مایکروسافت در ازای ارائه ی انحصاری اکسل تا دو سال برای مک ، می توانست رابط گرافیکی اپل را برای ویندوز ١.٠ مورد استفاده قرار دهد. در ١٩٨٨، بعد از آنکه مایکروسافت با ویندوز ٢.٠ به عرصه آمد، اپل مجدداً شکایت کرد. اسکالی مدعی شد که قرارداد ١٩٨٥ شامل ویندوز ٢.٠ و جزئیات اضافه شده به آن (مثل تقلید از "جادوی" همپوشانی پنجره ها، اثر بیل اتکینسن) نمی شود و این نقض آشکار حقوق اپل است. اپل تا سال ١٩٩٧، پرونده و استیناف های متعدد بعدی را باخت ولی همچنان پیگیر دعاوی حقوقی و تهدیدهای قانونی جدید بود. به علاوه، وزارت دادگستری دولت کلینتون نیز در حال آماده سازی یک پرونده ی عظیم ضدرقابتی بر علیه مایکروسافت بود. جابز، دادستان ارشد پرونده، جوئل کلین را به پالو آلتو دعوت کرد و حین صرف قهوه به او گفت که بدون نگرانی از بابت گرفتن خسارت سنگین از مایکروسافت، فقط بکوشد دست آنها را به دعاوی حقوقی بند کند. طبق توضیح جابز، این کار به اپل فرصت می داد تا در قبال مایکروسافت یک "رویکرد تهاجمی" اتخاذ و عرضه ی محصولات رقابتی را آغاز کند.

در دوره ی آملیو، درگیری به حد انفجار رسید. مایکروسافت از توسعه ی ورد و اکسل برای سیستم عامل مکینتاش سر باز زد که می توانست اپل را نابود کند. در دفاع از بیل گیتس، باید گفت که او اصولاً آدم انتقام جویی نیست. قابل درک است که چرا میلی به توسعه ی برنامه های سیستم عامل اپل نداشت، هیچ شرکت دیگری هم به این کار روی خوش نشان نمی داد به خصوص که هر آن، با تغییر رهبری در اپل، آینده ی این سیستم عامل به هاله ای از ابهام فرو می رفت. درست بعد از خرید نکست توسط اپل، آملیو و جابز با هم به مقر مایکروسافت پرواز کردند که همین گیتس را دچار مشکل کرد، چون نمی دانست کدام یک طرف صحبت او است. گیتس چند روز بعد تماسی محرمانه با جابز گرفت و گفت: «هی، معلوم هست داری چه غلطی می کنی؟ نکند از من می خواهی برنامه هایم را روی نکست قرار بدهم؟» جابز این طور پاسخ داد که: «ملاحظات هوشمندانه ای در مورد گیل لحاظ کن و منتظر بمان،» زیرا نقطه ی عطفی در راه بود.

وقتی مشکل رهبری در اپل، با اخراج آملیو تا حدودی رفع شد، یکی از اولین تماس های جابز با گیتس گرفته شد. خودش در این مورد می گفت:


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 23 از 24:  « پیشین  1  ...  21  22  23  24  پسین » 
کامپیوتر

Steve Jobs | استیو جابز

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA