انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

تاریخ و تمدن ایران


مرد

 


کهن ترین لالایی جهان با قدمت چهارده هزارساله


کهن ترین لالایی جهان با قدمت چهارده هزارساله به زبان کردی باستان (اوستایی)

این لالایی را از زبان مادر مهرآیین‌ام زنده یاد "مینا ایزدمهر بوره‌که‌یی" شنیده ام که عینا در اینجا می‌ آید:

روڵه لای لایه، کۆرپه‌م لای لایه
rolla lāy lāya, korpam lāy lāya

نزانم بوچی ده‌نگت ده‌رنایه
nizānim bočî dangit darnāya

ئاشیمه ووهوو وه‌هیشتم ئه‌ستی
astîāšê wohū wahîštim astî

ئووشتا ئه‌ستی‌یه ئووشتا ئه‌همایی
oūštā astîya oūštā ahmāyî

هی‌یه‌ت ئه‌شایی وه‌هیشتای ئه‌شیم
hîyat ašāyî wahîštāy ašêm

یه‌تا ئاهووه تی‌ری‌یو ئه‌تها
yatā āhowa tîrîyo athā

ره‌تووش ئه‌‌شاته چیت هه‌چا یه‌تا
ratūš ašāta čît hačā yatā

وه‌نگه هو ئه‌شا ده‌زدا ئامه‌نه‌نگ
wanga ho ašā dazdā āmanang

شیوس نه‌نامه ئه‌نگ هواشه‌ مه‌زدا
šîyūs nanāma ang hwāša mazda

هی‌یه‌ت ئه‌شایی وه‌هیشتای ئه‌شیم
hîyat ašāyî wahîštāy ašêm

خشته‌ری میچا ئاهورایی ئا
xištarê mêcā āhorāyî ā

ییم درگو پی‌یو ده‌ده‌ت راستاریم
yîm dirgo pîyo dadat rāstārêm

رۆڵه لای لایه، کۆرپه‌م لای لایه
rolla lāy lāya, korpam lāy lāya

گوێ بگره له من، ده‌نگی ئه‌زدایه
gwê bigra lamin dangî azdāya

هی‌یه‌ت ئه‌شایی وه‌هیشتای ئه‌شیم...
hîyat ašāyî wahîštāy ašêm...


برگردان به فارسی:
فرزندم لالا، دلبندم لالا، نمی دانم چرا صدایت درنمی‌آید
راستی و داد بهترین است
پاکی، خوشبختی است
خوشبختی برای کسی است که راستی و داد را برای راستی و داد انجام دهد
همانگونه که خداوند راستی و دادگری است
راهبر دنیایی نیز باید بر پایه راستی و دادگری برگزیده شود
این دو با کردارها و اندیشه نیک(وهومن) برگزیده می‌شوند
تا همه کردارها، از روی نیکی و راستی و خرد انجام داده شوند
همانگونه که خداوند راستی و دادگری است
و راستی و دادگری در همه جا خود را بنمایاند
و نیک کرداری، با نیروی اهورایی پرورش یابد
و به یاری ناتوانان وناداران بشتابد
فرزندم لالا، دلبندم لالا
گوش به من بسپار، صدای خداوند است
همان گونه که خداوند، راستی و دادگری است
و ...

وزن این لالایی، ده هجایی از اوزان قدیم ایرانی و از اوزان گاتاهاست. همه اشعار تک بیتی و فولکلوری ترانه های کردی نیز برهمین وزن است: مستفعلن فا، مستفعلن فا ( تَنَن تَن تَنَن تَنَن تَن تَنَن) این لالایی از نمازهای معروف مهریان و زردشتیان است که از زمانهای بسیار دور به یادگار مانده است.


نوشته‌ی پروفسور دکتر فاروق صفی‌زاده(بوره‌که‌‌یی)


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


نگاهی به تاریخچه رقص در ایران


بازی ها و رقص‌ها با هر نام و عنوانی که زیر پوشش آن حضور خود را در فرهنگ اقوام ایرانی تداوم بخشیده اند از منظر تاریخ موسیقی و نمایش، دارای اهمیت فراوانی هستند.

چه بسا از آنها با حفظ برخی صورت‌ها و اشکالی که به حرکات نمایشی انبوه و ریتمیک تعلق دارند، تحت نام پایکوبی، رقص، بازی، ذکر، تواجد و سماع، بخش قابل توجهی از داشته‌های ما در زمینه فوق محسوب می‌شوند. اساسا واژه رقص عنوانی است که پس از اسلام جهت این سازه به کار رفته است. در متون و منابع ادبی ایرانی و همچنین در گروه زبان‌های شفاهی مردم نواحی ایران، واژگانی چون بازی، وازی، وازیک و واژیک با ابعاد و جنبه‌های عام تر از رقص، حوزه ای نسبتا وسیع از آیینی توسعه یافته را شامل می‌شده اند؛ حوزه ای که علاوه بر رقص، برخی حرکات شبه ورزشی، رفتار و اعمال رزمی، پانتومیم، نمایش، شعر و موسیقی در آن جایگاهی مشخص و شناخته شده داشته اند. در واقع بازی‌ها، مجموعه ای کوچک‌تر از بالنده‌ترین و ماندگارترین عناصر یک آیین بوده اند چنانکه اگر برخی آداب، مناسک و مراسم، اوراد و ادعیه را بر عناصر یک بازی بیفزاییم، شکلی آیینی متصور است. بنابراین اگر رقص را در هیات اصلی و منشا اولیه آن، به عنوان جزیی از یک آیین تلقی کنیم، می‌توان پذیرفت که در پی تکامل و بسط و توسعه ی آیین‌ها، رقص و پایکوبی، شامل جنبش‌های موزونی شد که "در آن اندامهای گوناگون تن آدمی ‌هماهنگ با یکدیگر به حرکت در آمده و خواست‌ها و هیجان‌های ویژه ای را بازگویی و حال‌های روحی معینی بیان می‌کردند. از این رو، رقص و پایکوبی در میان مردمان دوره‌های باستانی و نوین معنی و مفهوم و صورت‌های گوناگونی از قبیل ورزشی، جنگی، جذبه ای و مذهبی، تقلیدی و نمایشی، تفریحی و شهوانی به خود گرفته، کم و بیش در میان همه مردم جهان، دوره‌های دگرگونی و تکامل را پشت سر نهاده است". در آغاز رقص و حرکات موزون به شکل کنونی و منتزع از آیین، اساسا زمینه ای برای ابراز وجود نداشته است. بر این اساس تاریخ رقص را در فلات ایران به سه دوره کلی، یعنی دوره ی آغازین عهد باستان، دوران تشکیل امپراطوری‌های بزرگ تا پیدایش اسلام و دوران پس از اسلام طبقه بندی نمود. سماع: جریان اول در ارتباط با پیدایش فرق و به ویژه تصوف است که در طول دوران پرفراز و نشیب خود، با تمسک به برخی روایات، احادیث و با استنباط فرقه ای از اسلام، به طور سرسختانه، از نوعی رقص به نام سماع به دفاع پرداخت. بی تردید این گونه جریانات، لااقل از نظر صورت بندی‌های رفتاری، پیوند غیر قابل انکاری با فرهنگ ایرانی داشته اند. سرگذشت کلیه فرقی که پس از اسلام، در فلات ایران به نشو و نما پرداختند و بعدها بسیاری از آنها به گمراهان (غلات) شهره شدند و شیوه اجرای مناسک و آیین‌های آنان و استقبال محتاطانه، اما باطنی برخی اقوام و طوایف ایرانی از آنان و آداب و اعمال این گونه فرق چنین برداشتی را مورد تایید قرار می‌دهند. در طول تاریخ جانب داری گروه‌های قابل اعتنا و تاثیرگذار اجتماعی و مذهبی از این جریان، موجب شد تا ما درباره رقص‌هایی که با محمل عارفانه، به سماع شهره شدند، حجم نسبتا گسترده ای از اسناد و شواهد را در اختیار داشته باشیم.

اسنادی که یکسره به چگونگی حالات و ساز و کارهای این هنر دلالت دارند. بخش قابل ملاحظه ای از ادبیات ایران، به ویژه ادبیات مربوط به قرن هفتم، هشتم و نهم هجری، علاوه بر گرایش و ابراز علاقه به این جریان، سماع درویشان را به عنوان درجه ای متعالی از عبادات مطرح نموده و آن را جلوه ای بی چون و چرا از مظاهر حق دانسته اند.



رقص‌های آیینی
جریان دوم شکلی از رقص است که به طور آشکاری از جوهره‌ی آیینی برخوردار است؛ رقصی که قرن‌هاست در سراسر آسیای میانه، بخشی از افغاستان و قسمت‌هایی از غرب شبه قاره هند رواج داشته و همچنین گروهها و اقوام پرشماری از ساکنان سواحل جنوب و جنوب شرقی ایران مبادرت می‌ورزیده اند. قدیمی‌ترین سند موجود مربوط به این گونه رقص‌ها با ذکر جزییات قابل توجه در تاریخ جهانگشای جوینی و در ذکر خروج تارابی آمده است که به شکلی نسبتا روشن از عمومیت آیینی، توام با حرکات موزون در شرق فلات ایران سخن به میان آورده است. تعدادی از پژوهشگران ریشه این رقص‌ها را که از قدیم الایام به پری داری اشتهار داشته، از اعتقادات و باورهای شمن‌ها دانسته و آن را منتسب به شمنیزم می‌دانند. اگر چه این برداشت، به نوبه خود از جایگاه محققانه ای برخوردار است اما در تعریفی جامع‌تر، ریشه این گونه حرکات موزون را که اصالتا در ارتباط با تسخیر ارواح و درمان بیماران روحی بوده، باید در رده‌ی باورهای جادو دینی قرار داد. دلایل ما بر این مدعا، وجود گستره‌ی جریاناتی مشابه، در میان اقوام مختلفی از جمله اغوز، مغول، تنگوز، سرخپوستان آمریکای شمالی و برخی اقوام آفریقایی است.


رقص‌های آیینی در مناطق
مجموعه تظاهرات و حرکاتی که در گذشته با عنوان رقص، در محافل و مجالس درابریان، اشراف، اعیان شهری و نیمه شهری و فرهنگ وابسته به آن شکل یافته بود به فراخور این فرهنگ هر روز تا روزی دیگر، از خصیصه‌ها و جوهره‌ی هنری خود دور می‌گشت، اما در اقصی نقاط کشور اقوام و طوایف مختلف همچنان به اجرای رقص‌هایی می‌پرداختند که از یک سو، ریشه در تاریخ زندگی اجتماعی آنها داشته و از دیگر سو سرشار از روح زندگی حرکت، تپش و پویایی بود. این رقص‌ها همانند همه پدیده‌ها و خلاقیت‌های هنر فولکلور برآمده از ریشه ای ترین مفاهیم حیات بوده اند و درنتیجه در انطباق کامل با ساختار معیشتی، فکری، اخلاقی، زیباشناسی و ذوق قومی ‌قرار داشته اند؛ بنابراین مهم ترین خصیصه این گروه از رقص‌ها، خاستگاه اجتماعی انهاست.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
پر خوانی
پر خوانی آیینی مربوط به شرق فلات ایران است. آیینی که در حال حاضر دست یابی به نمونه‌ی زنده‌ی آن تقریبا غیر ممکن ردیده است. در وهله اول چیزی که در این آیین جلب نظر می‌کند عدم وجود هر نوع ساز کوبه ای است. حتی حضور ساز و آواز در ابتدای مراسم، به هیچ وجه ارتباطی با رقص و حرکات موزون آن ندارد. بنابراین عامل دیگری می‌باید وظیفه ایجاد وزن و هماهنگی در ریتم رقص را به عهده داشته باشد. این وظیفه به گونه ای نامرئی، از طریق اصوات ته حلقی و غیر مفهومی، اجرا شده به عنوان آکسان، هماهنگی و جهش مستمر مجریان و حرکات موزون دست‌ها و پاها را به عهده دارد و با این که شعر و آواز، به طور متناسب از سوی پرخوان و رقصندگان شنیده می‌شود اما باز همین اصوات نامفهوم، عامل اصلی در انسجام و گردش حرکات موزون هستند. حرکات موزون در دو حالت نشسته و ایستاده اجرا می‌شوند.


مولودی خوانی
در گروهی از مولودی‌ها که توسط ساکنان بنادر و جزایر جنوب و تنها به مناسبت میلاد پیامبر اسلام به اجرا در می‌آید، ریتم اشعار و آوازها، به همراه سمه که آشکارا نام آن برگرفته از سماع فرق است در واقع دایره نقشی کلیدی در هماهنگی و توازن رقصندگان دارد. بازتاب درونی و جسمانی در رقصندگان پرخوان و ترکمن و مولودی خوانان جنوب نیز دوگانه است.


رقص در نواحی
گیلان: رقص مردانه گیلان در پی پیروزی کشتی گیران و نواختن رقاصی مقام یا رقصی مقام، توسط سرنا و نقاره از سوی مردان به اجرا در می‌آید. رقصنده دست‌ها را بر کمر می‌گذارد و تنها با پیش و پس کردن پاها، به اجرای رقصی می‌پردازد که "پابازی" نام دارد. رقص رایج زنان این منطقه قاسم آبادی است. رقصنده دو لیوان یا استکان را با هر دست خود برداشته که در اصطلاح به آن دس سنج گفته می‌شود. در واقع تنظیم ریتم رقصنده، توسط ضربات استکان‌ها یا اشیا فلزی دیگری صورت می‌گیرد. دیگر رقص زنانه این منطقه، رقص چراغ است که مجری با قرار دادن پایه چراغ گردسوز روشن بر دندان‌های خود و ایجاد حالتی خاص، به رقص می‌پردازد. رقص در گیلان انفرادی است.

مازندران: سما، لاک سری سما یا چکه سما، تقریبا رایج ترین و در حال حاضر یگانه رقص همه مناطق طبری زبان است. این رقص، عموما به صورت فردی و گاه به صورت جمعی به اجرا در می‌آید. اگر چه سما رقصی زنانه است ولی گاه مردان نیز در اجرای رقص شرکت می‌کنند. لاک سری سما رقصی تند و پرشتاب است که با لرزش مواج و عمودی اعضای بدن همراه است. این رقص، عاری از فیگورهای متنوع است و در اجرای دسته جمعی آن، افراد رقصنده به طور مستقل و بدون ارتباط با یکدیگر عمل می‌نمایند. چکه سما اگر چه رقصی متعلق به شمال البرز است، اما در اکثر آبادی‌های کوهستانی و کوهپایه ای جنوب البرز نیز مورد استفاده است.

کردستان، کرمانشاه و لرستان: رقص در کردستان، هریره نامیده می‌شود، نامی‌ که در شمال خراسان با تحریف، به نوع خاصی از رقص گفته می‌شود. کردستان نیز از مناطق کم نظیر تنوع رقص در ایران محسوب می‌شود. رقص‌های گروهی مردانه، زنانه و انفرادی از گونه‌های مختلف رقص در این منطقه هستند. در کرمانشاه نیز رقص‌های سه چار، گردیان(گریان)، چپی، فتاپاشایی و خان امیری، تنها چند نمونه از مجموعه رقص این منطقه به شمار می‌آید. در لرستان نیز تنوع رقص قابل توجه است؛ علاوه بر شمشیربازی و ترکه بازی، نوعی چپی، همانند چپی کرمانشاهی نیز متداول است.


بلوچستان: در بلوچستان رقص‌هایی چون دولت، چاپ زابلی، رقص زابلی، گران چاپ، سه چاپ، کلمپور، چوچاپ، شمشیر بازی و دوچوبه رواج دارد. مرکزیت این گروه از رقص‌ها در دلگان است. در منطقه میرجاوه نیز رقص‌هایی چون چاپ سرحدی، یک لت، دو لت و سه لت رایج است که همانند چوب بازی خراسانی است.

سواحل جنوبی: تا چند دهه پیش، در بنادر و سواحل جنوبی کشور، رقص‌های متفاوتی رایج بوده است. معمول شدن انواع رقص‌های عجیب و غریب و مفصل عربی و آفریقایی مانند رقص‌های رزیف، کووایی، شابوری لافت و ذاکری از نمونه این گونه رقص‌ها هستند.

آذربایجان: در آذربایجان گروه رقصندگان با انطباق تحرک و مهارتی مثال زدنی حرکاتی را به نمایش می‌گذارند که این درجه تعالی و ترتیب را به سختی می‌توان در رقص‌های دیگر اقوام فلات جستجو کرد. رقصندگان به گروه‌های متعدد و چند نفره تقسیم شده سپس هر یک به نوبت گوشه یا بخش خاصی از رقص خود را به اجرا در می‌آورند. ورزیدگی، چستی و چابکی، از ملزومات کار رقصندگان است."یاللی" بازگو کننده موضوعات تاریخی، مورد تجاوز قرار گرفتن، احساس خطر، بازگشت به خود و ایجاد وحدت برای دفاع است. "قایتاغی" در بردارنده مفاهیمی‌چون رفع اختلافات درونی، گرفتن دستور مقاومت و بیعت از سردسته، بسیج عمومی‌برای راندن دشمن، سوار بر اسب به سوی میدان جنگ است."لزگی" با مضامینی چون جنگ، مبارزه با دشمنان در دو جبهه، رشادت و از جان گذشتگی، کسب پیروزی، شور و شوق پیروزی، وحدت و همبستگی ابدی همراه است.

خراسان: رقص چوب یا به گفته بومیان خراسان چوب بازی از رقص‌های جمعی و پرتحرک است و حالات و پزهای آن، بر جنبه‌های رزمی‌و حماسی آن حکایت دارد. این بازی از آغاز تا پایان با سرنا و دهل همراهی می‌شود.

عشایر: در میان ایل قشقایی مشهورترین رقص هلی نام دارد که در سه قسمت و با سه ریتم متفاوت به اجرا در می‌آید. آخرین قسمت این رقص که دارای شتاب و سرعتی فوق العاده است به لکی و کلواری مشهور است. بختیاری‌ها علاوه بر رقص چپی از دو نوع رقص حماسی سود می‌برند که یکی از آنها با شمشیر و دیگری با ترکه است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
كسب‌ و‌ كارهای ‌فراموش شده


شغل آدم‌های هر روزگار، اثر مستقیم روی رفتار و فرهنگشان دارد
راهی كه هر آدمی برای گذران زندگی‌اش برمی‌گزیند، نگاه او را به زندگی از دیگران متمایز می‌كند و به او زبان و نگاه ویژه‌ای می‌بخشد. سهم زیادی از عمر هر آدمی در كار می‌گذرد و از وقتی شهرها به وجود آمدند، كاسبی مهم‌ترین شكل كسب درآمد مردم شهر بوده است. مردم خیلی زود یاد گرفتند كه غیر دامداری و كشاورزی، با ارائه خدمات و فروش كالا هم می‌توان درآمد داشت و از همان روزگار، مردمان تلاشگری بودند كه در كارگاه‌های ابتدایی و ساده و پشت دخل مغازه‌هایشان، بخشی از نیاز همنوعانشان را تأمین می‌كردند و شغلشان گاهی به چند هنر نیز آراسته بود.

حالا خیلی از آن شغل‌ها فراموش شده‌اند. گذر روزگار و پیشرفت زندگی بشر، دیگر جایی برای بسیاری از آنها نگذاشته است. بخشی از آنها به خاطر توسعه صنعت و علم از بین رفته‌اند، برای بخشی دیگر هم فرصت و حالی نمانده است. با این حال هنوز در گوشه و كنار محله‌های قدیمی‌تر، كسانی هستند كه به همان شیوه‌های قدیمی كار می‌كنند و خدماتی به مردم می‌دهند كه دیگر كمتر می‌توان نشانه‌ای از آن در شهرها پیدا كرد.

در همین محله ما هم كه روزگاری جایگاه درودگران و آهنگران و زورخانه و قهوه‌خانه بود، حالا دیگر نشانه‌های قدیمی كمرنگ شده‌اند. با دكتر سید مهدی میرصادقی كه در رشته مردم‌شناسی تحصیل كرده است، درباره این تغییرات فرهنگی و گذشته شغلی محله‌مان گفت‌وگو كرده‌ایم.



چرا شغل‌های قدیمی از رواج می‌افتند؟
در دنیایی كه دائماً در تحول است، تغییر می‌كند و تصحیح می‌شود، ذهنیت‌ها و طرز فكرها بار دگرگونی‌ها را اعم از سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی به دوش می‌كشند. تحول فكری در كشورهای صنعتی به صورت میلی جمعی به آتیه‌نگری و شناخت و پیشرفت در همِ زمینه‌ها جلوه می‌كند و زمینِ ترك تدریجی بعضی آداب و رسوم و سنت‌ها و همراه با آن نوعی بازسازی و برنامه‌ریزی برای كل جامعِ مدرن را به همراه می‌آورند و شغل هم بخشی از این تغییرات است.

در كشورهای در حال توسعه افكار آن چنان به حفظ و باز تولید سنت و عرف مشغولند كه كمتر میل و فرصتی برای شناخت‌های تازه دست می‌دهد و این در خود غرق شدن، كه نه در سمت و سوی تغییرات دنیای مدرن است و نه با شتاب این تغییرات سازگاری دارد، حتی اثر دگرگونی‌های ناگزیر را نیز به نوعی خنثی می‌كند.

بازتاب این طرز فكرها در زندگی روزمره، میراث فرهنگی هر كشور را تشكیل می‌دهد و هویتی را به وجود می‌آورد كه مردم آن كشور تصویر خود را در آن پیدا می‌كنند و این هویت به نوبه خود ضامن حفظ این میراث می‌شود. ما این هویت را در كشورهای در حال توسعه سنت می‌نامیم كه در محدوده آن ساختار و كاركرد جامعه باز تولید می‌شود و تداوم می‌یابد.

سنتی كه از طریق انتقال دانسته‌ها، عقاید مذهبی و اسطوره‌ها، از قرنی به قرن بعد منتقل می‌شود، از نسلی به نسل دیگر از طریق نوشته‌ها یا گفته‌ها و امثال و حكم و نیز از طریق آنچه عرف می‌نامیم. شغل‌ها هم بخشی از این سنت‌ها هستند.



شغل مردم از چه زمانی تخصصی شده؟
تخصصی شدن كسب از خرده‌فروش‌ها شروع می‌شود. این گروه مالك كسب خود هستند و كالایی را از كلی فروش می‌خرند و با درصدی سود می‌فروشند. اكثراً از طبقه متوسط اجتماع، كاملاً منطبق و هماهنگ با فرهنگ و سنت بازار هستند و در حد امكانات خود در زندگی اجتماعی‌ـ سیاسی بازار شركت می‌كنند و كاملاً از خط مشی تعیین شده از طرف «گروه» پیروی می‌كنند حتی اگر با آن مخالف باشند.

اكثراً كم سوادند و بعضی از آنها اصولاً سواد خواندن و نوشتن ندارند و بعضی حتی قادر به امضای اسم خود نیستند ولی شم كاسبی دارند و در كار خود موفق هستند. به قول خودشان، «كسی كه كف بازار بزرگ شده شم تجارت و خرید و فروش را بیش از كسی كه چند دكترا در اقتصاد گرفته دارد» و عقیده دارند كه بازار بهترین دانشگاه علم تجارت است.

گویا در گذشته همه در مغازه‌ها كار نمی‌كرده‌اند و دستفروشی بیشتر رواج داشته. همین طور است. در گذشته انواع كسبِ دستفروش كالایشان را بر سر دست عرضه می‌كردند. از جمله قبا، گلیم و لباده‌ای‌ها كه متاع خود را یك‌كتی روی شانه می‌انداختند. كفاش‌های نو و نیمدار فروش، طواف، میوه‌فروش، سیب زمینی، كبابی، لبویی، شلغمی، دل و جگری، ‌دوغی، تخم‌مرغی، پنیری، باقلایی، چای دارچینی، پاتیلی‌های آشی و پلویی كه در تهران قدیم بیشتر در سبزه میدان كار می‌كردند.

یكی دیگر از این نوع شغل‌ها آب زرشكی بود كه غرابه‌‌ای پیزُر كشیده از دوش آویزان می‌كرد و كاسه‌آبی همدانی‌ای یخ می‌انداخت و صدا می‌زد: آب زرشك جگرو جلا می‌ده تشنه، دوغی هم قدحی بزرگ مرغی را با لیوانی چند بر روی چهار پایه‌ای كوتاه می‌گذاشت و داد می‌كشید، یا اگر زمستان بود، شیری و شلغمی و لبویی كه پاتیل و لاوك‌ خود را می‌گذاشتند و داد می‌زدند و در برابر یك شاهی صد دینار آن را در اختیار مردم می‌گذاشتند. این شكل كسب و كار در گذشته رواج زیادی داشت كه حالا كمتر اثری از آن مانده و محدود شده است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
ویژگی شغل‌های قدیم چه بود كه حالا دیگر از رواج افتاده‌اند؟
مهم‌ترین نكته در مورد این شغل‌ها این است كه آنها بر اساس نیاز مردم همان زمان به وجود آمده‌اند و حالا چون دیگر شكل زندگی عوض شده كاركردی ندارند. من یك مثال می‌زنم. مثلاً در گذشته دكان‌های آهنگری وجود داشت كه در آن به وسیله دست و ابزار اسباب اولیه اشیای آهنی می‌ساختند.

اشیای محصول این دكان‌ها عبارت بود از بیل و كلنگ بنایی، بیل باغبانی و شن‌كش، دیلم و قلم و چكش سنگتراشی، سیخ و كفگیرك نانوایی، انواع زنجیر كلفت و نازك برای مصارف مختلف مثل آویختن چلچراغ و چراغ و گوی و قندیل و افسار، دهانه‌های شتر و قاطر و گردن سگ و زنجیرهای چارواداری، منقل‌های بزرگ و كوچك اسفند و كرسی و انبر و سه‌پایه، تغارتراش و كج‌بیل، ساج نان‌پزی، شاهین ترازو، كفه‌های بزرگ و كوچك و سرطاس، قپان‌های اهرمی سنگ قپان و ترازو، پایه‌های نیمكت‌های قهوه‌خانه، دریچه در راه آب و پنجره و طارمی، نعل اسب و الاغ، قطعات آهنی گاری و درشكه و كالسكه و دلیجان، مانند توپ و تسمه‌ دور چرخ و فنر و اهرم‌های كروك و مال بند، انواع حلقه و بست و قلاب كه البته دیگر هیچ كدام این چیزها كاركردی ندارند و طبیعی است كه دیگر آهنگری به این معنی وجود نداشته باشد.



چه شغل‌هایی در منطقه ما از گذشته رواج داشته‌اند؟
شغل مردم هر ناحیه با جغرافیا و ویژگی‌های فیزیكی آن ارتباط زیادی دارد. بافت فیزیكی این منطقه ما از دو بخش مجزا و متفاوت تشكیل شده كه این دو بخش با خیابان دهم فروردین یا سلیمانیه از هم جدا شده‌اند و عبارتند از اراضی بخش غربی و شرقی.

بخش غربی منطقه، همان روستاهای قدیمی اطراف تهران در دوران قاجار را تشكیل می‌دهد كه در اثر توسعه و گسترش شهر تهران عمدتاً نوسازی شده و دارای بافت ریزدانه و قطعات كوچك و متراكم با عملكرد غالب مسكونی است.

اراضی بخش شرقی بافت منظمی دارد و سیستم شهرسازی نوین و نسبتاً همگانی در این بخش به اجرا درآمده است. عمدِ این بخش را محلات صددستگاه و پرستار تشكیل می‌دهد. در متون تاریخی، آبادی‌های دولاب و سلیمانیه را به عنوان نواحی مسكونی حاشیه شرقی تهران، در محدوده منطقه 14معرفی می‌كنند.

دولاب یكی از دروازه‌های دوازده‌گانه شهر تهران بوده كه متأسفانه به دستور كریم بوذرجمهری، شهردار وقت تهران در عصر پهلوی تخریب شده و امروزه تنها نامی از این بنای باارزش باقیمانده. سلیمانیه، جزیی از آبادی دولاب بوده و نام قدیمی آن اصفهانك بوده است.

خود دولاب دهی بسیار قدیمی بود كه در جنوب شرق تهران و خارج از برج و باروی دوره صفوی قرار داشت و زمین‌های آن بیشتر برای صیفی‌كاری و تره‌بار مصرفی تهران كشت می‌شد. با این حساب می‌بینید كه این منطقه از شهر تهران بیشتر حالت كشاورزی و گلكاری داشته و به معنای امروزی تجاری نبوده.

اصولاً در گذشته بیشتر كسبه در بازار مستقر بودند. به این ترتیب بیشتر مشاغل این منطقه مشاغلی بوده‌اند كه به نوعی با كشاورزی و پرورش گل ارتباط داشته‌اند و حتی اولین گلفروشی‌ها هم در همین منطقه بوده است.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


یادگارهای اسطوره‌ای گاو در فرهنگ ایران


پیکره معروف گاو زانو زده که جامی در دست دارد به هزاره های پیش از میلاد مسیح در دوره ایلامی مربوط است، اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می شود
نشانه هایی از ماندگاری اسطوره های مربوط به کیش گاو و باور به نقش گاو در آفرینش، همچنان در فرهنگ امروز ایران دیده می شود.

یکی از برجسته ترین این باور ها در ایران معاصر، باور به رویش و تازه شدن در نتیجه بر زمین ریختن خون قربانی است. باوری که عارف قزوینی، شاید بی آن که بداند، در قطعه معروف "از خون جوانان وطن لاله دمیده" بازسرایی کرده است.

کاربرد نماد گاو در ایران باستان از دیرترین روزها و به اشکال مختلف دیده می شود . از یافته های سال های اخیر در گرگان و مازندران که پیکره های گاو و گاومیش ساخته شده در ۴۰۰۰ سال پیش را نشان می دهد گرفته تا پیکره معروف گاو ی که زانو زده و جام شرابی را به دست دارد و مربوط به هزاره های پیش از میلاد مسیح در دوره ایلامی در جنوب غربی ایران است. این پیکره اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می شود.

گاو در اسطوره های ایرانی به گفته "آلبرت جی کارنوی"، اسطوره شناسی که به بررسی تطبیقی اسطوره های ایرانی پرداخته است، نمادی از نبرد نور و تاریکی و خوبی و بدی است.
این گاو است که با شیر خود فریدون را می پروراند که بنیان گذار پادشاهی ایران است و به نمادی از قدرت گیری دوباره نور و خوبی در برابر تاریکی و بدی تبدیل می شود

به گفته آقای کارنوی، اسطوره گاو در ادامه تحول اسطوره های هندو- اروپایی و آریایی در داستان آفرینش جهان ایفای نقش می کند و می تواند بازنمایی ابرها و طوفان های باران زا باشد که آب را به جهان هدیه می دهد. نمادی که مستقیما به اسطوره های یونانی منتقل شده است.

بهار مختاریان اسطوره شناس ایرانی هم به توصیف گاو رنگین در داستان فریدون در شاهنامه به عنوان نماد ابرهای طوفان زا اشاره می کند.
در شاهنامه فردوسی گاوی که رنگین توصیف می شود در نقش دایه فریدون در غیاب پدر و مادر فریدون او را در دامنه کوه دماوند می پروراند.

این گاو است که با شیر خود فریدون را می پروراند که بنیان گذار پادشاهی ایران است و به نمادی از قدرت گیری دوباره نور و خوبی در برابر تاریکی و بدی تبدیل می شود.
خانم مختاریان می گوید در فرهنگ هند و ایرانی، گاو تصویری از ایزد ماه است همچنان که در ریگ ودا خدای ماه با صفت گاو و مرد قوی همراه است . همین تصور در اوستا هم باقی مانده که ماه از وجود بهمن ساخته شده و زاده "گو شوروان" است که به معنای روان گاو است.

در تاج های ساسانی هم نقش شاخ به همراه هلال ماه و گوی خورشید دیده می شود.
اما شاید پیش از آنچه در اوستا و افسانه های بازنویسی شده در شاهنامه دیده می شود، اسطوره گاو ریشه در آیین های زروانی و پس از آن ریشه درآیین های میترایی دارد که آیین پرستش مهر نامیده شده و از آیین های ایرانی پیش از زردشت است. میترای گاو کش گاو مقدس را قربانی می کند و از ریختن خون او بر زمین گندم می روید .

قربانی کردن گاو در باور حکمای علم اخلاق، در ایران پس از اسلام، در قالب کشتن گاو نفس به معنای رها شدن از شهوت و نفسانیت بازسازی شده است
مری بویس ایران شناس بریتانیایی به سنتی اشاره می کند که در میان بومیان در هزاره های پیش از رواج آیین زردشت وجود داشته و در آن گاو مقدس قربانی و خون آن به امید باروری بر زمین پاشیده می شده است.

مجلس قربانی شدن گاو مقدس به دست میترا در نگاره های ساسانی دیده می شود و تقریبا به همان شکل به نگاره های یونانی هم منتقل شده است.
کاوه فرخ، استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا می گوید که پرستش سر بریده گاو در آیین های باستانی ایرانی نشانه ای از باورهای میترایی است.

گونه دیگری از اسطوره قربانی شدن گاو در نگاره دریدن گاو به دست شیر باقی مانده که کاربرد آن در نقش های تخت جمشید آن را ماندگار کرده است.
برخی صاحب نظران مانند رضا مرادی غیاث آبادی، دریدن گاو به دست شیر را نشانه ای از تفسیر نجومی ظاهر شدن نشانه های بهار و تابستان در صورت های فلکی دانسته اند.

معنای اسطوره ای گاو همچنان اهمیت خود را در فرهنگ عامیانه مردم ایران حتی تا پس از اسلام هم حفظ کرده است.
نماد گاو در ادبیات عامیانه ایران و در داستان هایی مانند ماه پیشانی، در همان تمثیل بارور کننده و زاینده آن حفظ شده است

حکیم سنایی غزنوی، شاعر اوایل قرن ششم هجری که در خراسان می زیست و هنر او در آمیختن دانش مردم شناسی و حکمت، سرمشقی برای جلال الدین رومی بلخی بود، در سروده خویش به رواج باور به گاو در میان مردم اشاره می کند:

گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری

مطالعه انجام گرفته توسط بهار مختاریان نشان می دهد که در ادبیات عامیانه ایران و در داستان هایی مانند ماه پیشانی، نماد گاو در همان تمثیل بارور کننده و زاینده آن حفظ شده است.
کارل گوستاو یونگ، روانشناس برجسته، در کتاب قهرمان خود به تحلیل روان کاوانه قربانی شدن گاو به دست میترا در فرهنگ ایرانی می پردازد و آن را نشانی از قربانی کردن جسم و شهوت برای دست یافتن به تعالی روح و یکی شدن با روح آفرینش می داند.

داریوش برادری پژوهش گر روانکاوی هم ادامه یافتن باور به قربانی شدن برای رسیدن به آرمان ها در فرهنگ ایرانی را بازتابی از باور به ضرورت گذشتن از جسمانیت و تمایلات دنیوی برای رسیدن به اتحاد با ایزد برای دگرگون کردن جهان می داند.

به باور آقای برادری، قربانی کردن گاو در باور حکمای علم اخلاق، در ایران پس از اسلام، در قالب کشتن گاو نفس به معنای رها شدن از شهوت و نفسانیت بازسازی شده است.
اسطوره کشته شدن گاو در هنر ایرانی تا نقاشی های دوره قاجار به طور مستقیم یا غیر مستقیم به کار برده شده است و عباس احمدی پژوهشگر ایرانی حتی کاربرد نماد شمشیر و خونی که لاله ها از آن می رویند را در پرچم ایران نوعی روایت تازه از همان اندیشه کهن می داند.
نقشی که پیش از این در نماد شیر و خورشید هم به نوعی باز سازی می شد.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


جشن فروردینگان(جشن فرودگ)


جشن فَروَردینگان یا فروردگ یکی از جشن‌های ماهانهٔ زرتشتی است. روز برگزاری جشن فروردینگان نوزدهم فروردین ماه است.
فرودگ یا فروردینگان جشنی است برای یادبود درگذشتگان و از آنجا که در دین زردشتی، آیین‌های سوگواری به اشکالی که می‌شناسیم، وجود ندارد، این مراسم به صورت جشن برگزار می‌شود و مردم روان درگذشتگان را هم در شادی خود شرکت می‌دهند.



فرودردینگان یا جشن ماهانهٔ ماه فروردین
در گاه‌شماری زرتشتی هر روز ماه را با نام یکی از امشاسپندان و ایزدان می‌خواندند. در هر ماه، در روزی که با نام آن ماه همنام می‌شد،جشنی برگزار می‌کردند که برخی از این جشن‌ها از عمومیت و اهمیت زیادی برخوردار بودند و تا امروز اعتبار و اهمیت خود را حفظ کرده‌اند،مانند جشن فروردینگان (۱۹ فروردین)، جشن تیرگان (۱۳ تیر)، جشن مهرگان (۱۶ مهر) و جشن اسفندگان (اسفند ۵). روز نوزدهم هر ماه «فروردین» نام دارد و نوزدهم فروردین جشنی برگزار می‌شد، به نام «جشن فروردینگان» که به آن «فرودگ» نیز می‌گویند.


فروهر
فروردین به معنای فروهرها و ماه فروردین اصلاً ماه فروهرها و این جشن در تجلیل از فروهرهاست. فروهر (Frawahr) که صورت اوستایی آن فروشی (Fravashi) و صورت فارسی باستان آن فرورتی (Fra-vrti-) است، یکی از موجودات اساطیری ایران و از بحث‌انگیزترین آنهاست. هر انسانی از پنج عنصر تشکیل شده‌است:
روان-جان (اساس زندگی)-فروشی («خود» آسمانی او)-وجدان-تن

فروهر یا فروشی بخشی از وجود مینوی انسان است که روح محافظ اوست. هر بدی که آدمی بر زمین کند، بر «خود آسمانی او تأثیر نمی‌گذارد و فقط وجود زمینی انسان است که به سبب گناهانش در دوزخ رنج می‌برد. به عبارت دیگر، فروهر روح پاسبان آدمی است که پیش از تولد وجود دارد و پس از مرگ نیز باقی می‌ماند.روان پس از مرگ به فروشی خود می‌پیوندد. از آنجا که فروهرها یکسره پاکند، از یاوران نیروهای اهورایی به شمار می‌آیند و اهورامزدا را در نبرد با اهریمن یاری می‌کنند.آنان همچون «سواران دلاور نیزه به دست» به صف ایستاده‌اند و مانع فرار اهریمن از جهان روشنی می‌شوند که با زور در آن وارد شده بود.


جشن فروردینگان-در مورد معنای این کلمه نظرات گوناگون ارائه شده‌است. ظاهر کلمه از پیشوند «فرا_» و بن فعلی «ور» و پسوند اسم مونث‌ساز «تی» ساخته شده‌است. اما چون بن «ور» معانی گوناگونی در زبان‌های باستانی ایران دارد، در مورد معنای این کلمه اختلاف نظر است. برخی ایران‌شناسان معنای «گزینش» را برای آن در نظر گرفته‌اند و با این معنی، فروهر آن بخشی از انسان است که توانایی گزینش میان خوب و بد را دارد. برخی دیگر «ور» را به معنای «پوشاننده، در برگیرنده» می‌پندارند و «فروهر» را «نگاهبان، پشتیبان» معنا می‌کنند. «ور» به معنای «آبستن کردن» نیز است و با این معنا، می‌توان ارتباط فروهرها را با زاییدن توجیه کرد.

چون در مراحل اولیه جامعه آدمی، باور مردم این بود که آنچه باعث آبستنی زنان می‌شود، ارواح نیاکان است. اما پیشنهادی که از همه معقول‌تر به نظر می‌رسد، عقیده بیلی (Bailey)، ایران‌شناس بزرگ، است که این واژه را از بن «ورتی» (varti_) به معنای «دلاوری» می‌گیرد و معتقد است فروهر نماینده روان پهلوانی در گذشته بود که مجسمه دلیری شناخته می‌شد. در این صورت، باید فرض کرد در میان ایرانیان رزمنده، روزگاری آیین پرستش پهلوان رایج بوده و بازماندگان، پهلوانان درگذشته را ستایش می‌کردند تا از نیروی پهلوانی بالقوه آنان کمک و مدد بگیرند. فروهرها را موجوداتی مونث و بالدار و جنگجو می‌دانستند که در آسمان زندگی می‌کنند. از این‌رو، بسیار چست و چالاک‌اند تا در هنگام لزوم با سرعت و شتاب به کمک خویشان خود بشتابند. بازماندگان نیز با خیرات و خواندن دعا موجبات خشنودی خاطر آنان را فراهم می‌کردند.

عقیده به فروشی باوری پیش زرتشتی و متعلق به دوران آریایی‌هاست. در اساطیر هند نیز باوری مشابه، با نام پیتارا (Pitara) وجود دارد. و جشن مربوط به آنها را موکتاد (Muktad) می‌نامند. زمان بازگشت فروهرها به زمین نیز در نوروز و ماه فروردین با زمانی که در دیگر تمدن‌های هند و اروپایی برای این واقعه قائل بودند (نیمه ماه مارس) تطبیق می‌کند. باوری که محکم و با قدرت به دین زرتشت راه یافت و کاملاً رنگ دینی به خود گرفت. در اوستا، قدیمی‌ترین ذکری که از فروشی‌ها شده‌است، در یسنای هفت‌هات است.

گذشته از این، سرودی مفصل در اوستا در ستایش از فروشی‌ها داریم به نام فروردین یشت که یشت سیزدهم و بلندترین یشت اوستا ست. در این یشت، هم عناصر بسیار کهن و هم عناصر زرتشتی به چشم می‌خورد و در آن، از فروهر همه پاکان و پادشاهان و پرهیزگاران مشهور یاد شده‌است. بیش از سیصد و پنجاه اسم در این یشت آمده‌است. «همه فروشی‌های نیرومند، مقدس و نیک راستان را می‌ستاییم، از گیه مرتن (کیومرث) تا سئوشینت (سوشیانس) پیروزگر» (یشت ۱۳، بند ۱۴۵). در مصائب و سختی‌ها و ناخوشی‌ها و بیم و هراس باید از فروهرهای نیکان یاد کرد و کمک خواست. فروهر هر یک از نامداران برای رفع بلای مخصوصی خوانده می‌شود، مثلاً فروهر جمشید برای رفع فقر و خشکسالی، فروهر فریدون برای رفع ناخوشی، فروهر گرشاسب علیه دشمن و دزد. فروشی‌ها وظیفه توزیع آب را بر دوش دارند و از این منظر، همکار خرداد، امشاسپند موکل بر آب، هستند.

همچنین در نبرد تیشتر، ایزد باران، با اپوش، دیو خشکسالی، یاری‌رسان تیشترند. فروهرها از پیکر گرشاسب نیز که تا هزاره اوشیدرماه در بی‌هوشی به سر می‌برد، محافظت می‌کنند. همچنین ۹۹۹۹۹ فروشی مقدس از سه نطفه زردشت در آب دریاچه کیانسه مراقبت می‌کنند که فرزندان موعود زردشت (اوشیدر، اوشیدرماه، سوشیانس) از این نطفه‌ها به وجود خواهند آمد. فروشی‌ها در هنگام جنگ به یاری می‌شتابند و هنگام صلح کمک می‌دهند. فروشی‌ها نیز چون ایزدان مورد احترام بوده‌اند. از فر و فروغ آنان است که زنان تخمه فرزندان را در زهدان می‌گیرند. از فر و فروغ آنان است که زنان آبستن فرزندان می‌شوند. از فر و فروغ آنان است که زنان باردار آسان می‌زایند.» (فروردین یشت، بند ۱۵). هنوز زردشتیان رسم دارند به هنگام ازدواج، فروشی‌ها را ستایش و نیایش کنند.



مراسم جشن فروردینگان
جشن فروردینگان-در روز نوزدهم فروردین، روز جشن فروردینگان مراسم خاصی در بزرگداشت این موجودات مینوی و در بعدی گسترده‌تر، در بزرگداشت روان درگذشتگان برگزار می‌شد که این جشن فروردینگان هنوز در میان هموطنان زردشتی، بخصوص در یزد، با تشریفات خاصی برگزار می‌شود.

در جشن فروردینگان که امروزه بیشتر به جشن فرودگ (احتمالاً از فروردگ، «فرورد» صورت فارسی فروشی) معروف است، زردشتیان سر مزار درگذشتگان خود (در تهران به قصر فیروزه، گورستان زردشتیان) می‌روند و برای خشنودی روان‌ها عود و کندر آتش می‌زنند و گل و گیاه و میوه و شمع و لرک بر سر مزار می‌گذارند. لرک مخلوطی است از هفت میوه خشک خام از قبیل پسته خام، بادام خام، فندق خام، برگه، انجیر خشک، خرما، توت. ترکیبات لرک به مناسبت‌های مختلف تغییر می‌کند. لرک مراسم درگذشته با لرک مراسم عروسی و سدره‌پوشی متفاوت است. در لرک شادی، پسته و بادام و فندق بو داده‌است، انجیر و خرما و توت ندارد و نقل هم حتماً به آن اضافه می‌شود.

معمولاً برای مراسم عقد (گواگ گیران)، لرک را داخل تور بسته‌بندی و بعد از مراسم بین نزدیکان توزیع می‌کنند.
در جشن فروردینگان، هفت موبد وارد می‌شوند و می‌نشینند.لرک‌ها را در چادرشب‌هایی می‌ریزند و جلو موبدان می‌گذارند.چند «موبدیار» هم حضور دارند.موبدان شروع به اوستاخوانی می‌کنند، بیشتر هم سرودهایی از فروردین یشت می‌خوانند و به این ترتیب، لرک را تبرک می‌کنند. سپس، موبدیاران چادرشب‌ها را به کمر می‌بندند و لرک را بین مردم تقسیم می‌کنند. اگر کسی هم نذری دارد، در این روز نذرش را میان مردم پخش می‌کند.

این مراسم در واقع گونه‌ای دعا یا در اصطلاح مسلمانان، فاتحه دسته جمعی برای شادی ارواح درگذشتگان است. در یزد، مراسم جشن فروردینگان از ساعت چهار بعدازظهر نوزدهم فروردین به طور مفصل برگزار می‌شود، اما در تهران برای برگزاری جشن فروردینگان به دلیل مشغله‌های روزانه مردم، همه نمی‌توانند در یک ساعت مشخص یک جا جمع شوند. از این‌رو، مراسم جشن فروردینگان چند سالی است که منسجم برگزار نمی‌شود و هر زردشتی هر ساعتی از روز مذکور که توانست، برای زیارت قبور به قصر فیروزه می‌رود.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


سروش و جشن سروشگان


سُروش یکی از ایزدان باستانی ایرانیان است.سروش از ایزدان بزرگی است که بر نظم جهان مراقبت دارد، پیمان‌ها را می‌پاید و فرشتهٔ نگهبان خاص زرتشتیان است.


سروش و جشن سروشگان
در اوستا به صورت sraoša- یا seraoša-و در فارسی میانه مانوی به صورت به معنی "شنیدن"Ösrõšahrãy یا srõšãw آمده است.این واژه از ریشه ی sru اشتقاق یافته است و در اوستا هم به معنی "فرمانبرداری" به کار رفته است و هم نام یکی از ایزدان است.سروش ایزدی است که زمزمه کردن (نیایش) را به مردم آموخت.او ایزدی است که قبل از طلوع آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا می­خواند. او از ایزدان بزرگی است که بر نظم جهان مراقبت دارد.

بنا بر روزهای ایرانیان باستان،هفدهمین روز از هر ماه به نام ایزد سروش نامیده شده است و جشنی به نام جشن سروشگان در این روز برگزار میشود.روز سروش در ماه فروردین از اهمیت ویژه­ای برخوردار بوده و جشن سروشگان گرفته می­ شده است.ایرانیان در این روز به عبادت و نیایش پروردگار پرداخته و به معابد می­رفتند.

ایزد سروش بر فراز کوه البرز کاخی دارد، با یک‌هزار ستون که به خودی خود روشن است و ستاره‌نشان (یسنه ۵۷، بند ۱۰).گردونهٔ او را در آسمان،چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سم‌های زرین می‌رانند.هیچ موجودی از ایشان پیشی نمی‌گیرد و بدین‌گونه است که او دشمنان خود را در هر کجا که باشند، دستگیر می‌کند.سروش همیشه بیدار است و هرگز به خواب نمی رود و مخلوقات مزدا را پاسبانی می کند و برای محافظت نوع بشر هر روز و هر شب،سه بار به دور زمین می گردد.نماد مادی سروش خروس نام نهاده شده که با بانگ بامدادی خود مردم را از پی ستایش خداوند بخواند.در مجموعه ی یشت ها، یشت یازدهم برای سروش است.

برخی از صفات سروش در اوستا به قرار زیر است: قوی بازو ،چست و چالاک ، چابک ترین در میان جوانان ، شهریار جهان، دارنده ی سلاح سخت ، دارای سلاح آخته ، دارای ابزار مینوی یعنی "اهونور"، "یسنوکرتی" و "فشوشومانتره"،"تنومانتره" یعنی دارای پیکری با کلام مقدس ، پاک ترین و رد (:سرور) پاکی ، دارای اندیشه ای والا ، خوش سخن ، نگهبان آفریدگان، پاسبان سرار گیتی و پناه دهنده ی بینوایان .

سروش در میان ایزدان نخستین کسی است که زبان به ستایش خداوند و نیایش امشاسپندان گشود. نخستین کسی که مراسم مذهبی به جای آورد و پنج گاتهای زرتشت را بسرود.ایزد سروش بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون "خشم"، "کنده یا مستی" ، "بوشاسپ یا خواب و تنبلی" (و مهمتر از همه " دروغ" را از میان ببرد.

سروش نابود کننده ی دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رشن (دو ایزد باستانی ایرانیان) اعمال انسان ها را سنجیده و به نیکو کاران پاداش و به بدکاران کیفر می دهد. او فرمانروا و دهبد جهان است .بر تمامی ارزه (کشور غربی) و سوه (کشور شرقی) فرمانروایی دارد. او نگهبان تن در جهان است و برای نگهبانی آفریدگان،همواره بیدار و هوشیار بر گرد جهان می گردد.هفدهمین روز هر ماه به نام ایزد سروش به عنوان پیام آور غیب و پیک ایزدی شناخته می شود.

ابوریحان بیرونی می نویسد:سروش اولین کسی است که مردم را برای ستایش پروردگار به زمزمه کردن امر کرده است.در این روز دعا و عبادت کردن و به معبد رفتن بسیار نیک است.

سروش و جشن سروشگان-در شاهنامه اولین موجود ماوراءالطبیعى است که دربخش اساطیرى شاهنامه، یعنى داستان کیومرث به‏صورت پرى پلنگینه‏ پوش بر کیومرث آشکار می‏شود و او را از توطئه اهریمن و خزروان دیو آگاه می‏سازد و به نبرد با اهریمن برمی ‏انگیزد و پس از کشته‏ شدن سیامک بازهم بر کیومرث ظهور می‏کند و او را به ترک سوک یکساله فرا می‏خواند و به نبرد با اهریمنان و دیوان، یعنى تداوم مبارزه،دعوت می‏کند.

اگرچه فردوسى در این مورد به شکل سروش اشاره نمی‏کند، اما از سیاق سخن و گفتگوى او با کیومرث چنین بر می ‏آید که سروش در پیکر انسانى زیبا بر وى ظاهر شده است، همچنان که بر فریدون نیز به همین صورت جلوه می ‏کند و او را از کشتن ضحاک باز مى‏دارد، اما دقیق‏ترین تغییر چهره سروش وقتى است که به هیأت انسانى خداپرست و نیکخواه با مویى همچون مشک که تا پایش فروهشته است و رویى همچون حور بهشتى (که یادآور پرى پلنگینه‏پوش یا زیبارویى با جامه‏اى از پوست پلنگ در داستان کیومرث است) به نزد فریدون مى‏آید و به او افسونگرى و شناخت نیک و بد را مى‏آموزد تا او را قادر سازد که کلید بندها را بداند و افسون‏ها را بگشاید.

فریدون پس از این دیدارتن خود را پرتوان و دولت خویش را بیدار مى‏یابد. سروش یک بار هم در پیکر موبدى در رؤیاى سام آشکار مى‏شود و او را به باز آوردن زال فرامى ‏خواند و در کین ‏خواهى از کشندگان سیاوش نیز باز در خواب بر گودرز آشکار مى‏شودو او را از جایگاه کیخسرو آگاه می ‏کند و در همین اوان بر هوم زاهد نیز جلوه مى‏کند.در هنگامى که خسروپرویز از بهرام چوبین گریخت و به کوه پناه برد و از خداوندجهان یارى خواست، سروش به پیکر انسانى سوار بر اسبى خنگ درحالی ‏که جامه‏اى سبز برتن داشت به نزد خسروپرویز آمد و او را از میان دشمنان عبور داد و به وى مژده سلطنت بخشید.

آخرین ظهورى که از سروش در شاهنامه وجود دارد (اگرچه فردوسى به نام سروش در این مورد اشاراتى ندارد) در داستان اسب آبى دریاى شهد است :

زدریا برآمد یکى اسب خنگ
سرین گرد چون گور و کوتاه لنگ
دوان و چو شیر ژیان پر زخشم
بلند و سیه خایه و زاغ چشم

وقتى این اسب از دریا برمی ‏آید و بر یزدگرد گناهکار آشکار می ‏شود، شبانان از گرفتن او در مى‏مانند، ولى یزدگرد با زین و لگام به نزد او مى‏رود و اسب به‏راحتى رام اومى‏شود و دست و پاى می ‏جنباند و شاه بر او لگام مى‏نهد، اما همین‏که مى‏خواهد تنگ براو ببندد؛ بنابرآنچه در شاهنامه آمده است:

بغرید و یک جفته زد بر سرش
به خاک اندر آمد سر و افسرش
چو او کشته شد، اسب آبى چو گرد
بیامد بدان چشمه لاژورد
به آب اندرون شد تنش ناپدید
کس اندر جهان این شگفتى ندید.

حافظ ، گاهی نیز "سروش" را همان "روح القدس" می خواند:

هاتف آن روز به من مژده ی این دولت داد
که بر آن جور و جفا ، صبر و ثباتم دادند

سحرزهاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است ، می دلیر بنوش

هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت : ببخشند گنه ، می بنوش

چه گویمت که به میخانه دوش مست وخراب
سروش عالم غیبم ، چه مژده ها داده است

عفو الهی بکند کار خویش
مژده ی رحمت برساند سروش

بیار باده که دوشم سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 
حقوق زنان در دوره ی هخامنشی


بررسی جایگاه زن در دوره ی هخامنشی که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .

تا پیش از پیدایش حکومت هخامنشی یعنی در زمان مادها دختر و داماد پادشاه می توانستند جزو وارثین وی باشند .
با روی کار آمدن کوروش کبیر و حکومت آن ، هخامنشیان ، و قوانین وضع شده توسط آنها ، وضعیت زنان در حالت ثبات و اعتدالی ارزشمند قرار گرفت ، بطوری که نمونه قوانین آن زمان در میان هیچ یک از ممالک و اقوام یافت نمی شد . اما با اجرای قوانین کوروش کبیر بر سرزمین پارسیان ، زن ازچنان درجه احترامی برخوردار شد که آوازه آن به دیگر اقوام نیز رسید و همین امر باعث پیروی آنان از آداب اصیل ایرانی گشت .

زن در دوره ی هخامنشی به معنای واقعی در هر مکان و زمان به طور برابر در فعالیت های سیستم اجتماعی شریک مرد بود و حتی در جهت قوانین دینی می توانست به مرحله « زوت » برسد ، یعنی درجه ای در مقام بالای مذهبی که لازمه آن ، فراگیری علوم دینی تا بالاترین مرحله آن بود .

روز زن ، یکی از جلوه های ویژه زنان در دوره ی هخامنشی بود . این در حالیست که در آن دوره ، اقوام دیگر مشغول جنگ و جدال در کوهها و بیابان ها بودند و حتی در یونان و روم باستان که ادعای تمدن بالای بشری را داشتند ، کشتن همسر بدست مرد ، امری غیر مجاز شمرده نمی شد . در این گیر و دار بی قانونی بود که ایرانی ، روزی را برای قدردانی از زن اختصاص داده بود . این روز بنا بر گفته عده ای پنجم اسفندماه بوده که به عنوان روز سپاسگزاری از زنان شناخته شده است . در این روزها زنان در خانه ها می نشستند و مردان مسئولیت های آنان را عهده دار می شدند تا به نوعی با وظایف زن و چگونگی آن آشنا گردند .



موقعیت زنان در دوره هخامنشیان
مرد و زن در کنار هم کار کرده و حقوق و دستمزدی یکسان داشتند و گاه حتی کارهای سخت تر بر عهده زنان بوده ، مثل : کشاورزی و سنگ سابی ( گفته شده که به احتمال خیلی زیاد صیقل نهایی نقش برجسته های سنگی همچون نقوش بر جای مانده از تخت جمشید کار زن ها ست که بسیار هم کار سختی بوده) نکته جالب اینکه:

1-زنان پس از به دنیا آوردن فرزند 6 ماه حق زایمان داشتند و مرخصی با حقوق به آنان داده می شد و بعلاوه پاداش تولد یک فرزند به او داده می شد که مقدار آن برای پسران بیشتر از دختران بوده تنها در اینجا ما تفاوت حس می کنیم آن هم بخاطر علاقه داریوش به افزایش پسران بود ( بخاطر افزایش تعداد افراد ارتش ایران تا قدرت نظمی ایران همیشه جاویدان باشد)(طبق مدارک موجود ، این تنها موردی است که میان زن و مرد فرقی دیده می شود)در دربار، کارگاه های خیاطی بیشتر در اشغال زنان بوده و مردها گاه نیز زیر دست زنان

2-در خیاط خانه کار توسط زنان صورت می گرفت و حتی مردان زیر دست آنان کار می کردندتنها لباس شاه را مردان می دوختند که این نشان از احترام به ارزش های خاص ایرانیان دارد.

3-در کارگاه های شاهی همواره سرپرستی و مدیریت با زنان بوده

در دوره ی هخامنشیان تصویر هیچ زنی دیده نمی شود ، به عبارتی ما تصویر زن را در نقوش عمومی نمی بینیم علت این که ما آثار ی از نقش زن در تخت جمشید و سایر بنا ها هخامنشی نمی بینیم بعلت احترام به زنان بوده است . و همچنین بخاطر احترام مردان ایران نسبت به همسر و مادر و دخترانشان بوده است حتی حاضر نشدند کسی انها را در نقوش ببیند به یاد آوریم که زن خشایار شاه که از شاهزادگان ایرانی بود حاضر نشد در جمع مردان دربار حاضر شود و پادشاه او را بخاطر این عمل از ملکه بودن عذل کرد و استر را به همسری گرفت که در تاریخ ثبت شده که این نشان از آن دارد که زنان ایران احترام زیادی برای خود قایل بودند و حتی اگر از ملکه بودن یک کشور می گذشتن حاظر نبودند ارزش های خود را زیر پا بگذارند در تصاویر مهری و نقوش دیگر زنان ایرانی را با پوششی بر سر مشاهده می کنیم اگر درست بنگرید این پوشش چادر است تا اندام انها توسط افراد دیگر دیده نشود بله چادر لباس رسمی ایرانیان بوده و این اعراب بودند که از ایرانیان پوشش را فرا گرفتند زیرا عرب بادیه نشین که زن و دختر خود را زنده به گور می کرد چگونه می توانست احترام به زن را درک کند !!!!

حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند.

دردوره ی هخامنشی ، زن شخصیت حقوقی داشت و می توانست دارای مال و خواسته باشد و نیز به اندازه ی برابر با برادران خود از ارث برخوردار گردد . زنان علاوه بر برابری حق ارث ، مورد احترام و توجه بی اندازه ی مردان نیز بودند ، چرا که در اوستا کوچک شمردن زن ، کرداری زشت و از روی نادانی دانسته شده و از جمله گناهان بزرگ به شمار می رود .پسران با دیدن مادر خود با احترامی ویژه به پا می ایستادند و تا مادر با نوازش مادری به آنها اجازه ی نشستن نمی داد ، نمی نشستند . حتی شاهان بزرگ پارس ، احترام ملکه ی مادر را به طور کامل به جا آورده و بر سر سفره زیر دست او می نشستند .


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
مرد

 


چرا داریوش تخت جمشید را ساخت؟


براساس شواهد و بررسی‌های تاریخی و باستان‌شناسی و آنچه از کتیبه‌ها و نوشته‌ها و آثار ‌یافته‌شده در منطقه به دست آمده، محوطه باستانی مرودشت از گذشته بسیار دور از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار بوده است.

می‌دانیم که صفه تخت جمشید در دامنه کوه رحمت ساخته شده است. می‌توان گفت این کوه که به نام میترا یا مهر نیز نامیده می‌شود برای اقوام پیش از آریایی و همچنین آریایی‌ها قداست داشته که به نوعی تمامی‌سازه‌های تخت جمشید را در پناه خود دارد.

داریوش در کتیبه خود در دیواره جنوبی صفه صراحتا بیان می‌کند که تا پیش از این، هیچ بنا یا معبد یا نیایشگاه و ساختمانی در این محل وجود نداشته است. پس بی‌تردید زمین این مکان اهمیت داشته است.
محوطه تخت جمشید از نقش رستم که مکانی متبرک و مرکز استقرار قوم پاسارگاد بوده و از سوی کوروش به عنوان پایتخت انتخاب شده و آرامگاهش نیز در همان جا واقع است، فاصله بسیار کمی‌ دارد.

باید در نظر داشت که این مکان در مرکز ایالت پارس واقع شده است و به سهولت با نواحی مهم پادشاهی مانند شوش و انشان -که محل پادشاهی و حکومتی پدران کوروش کبیر بوده- و بابل، مراکز شرقی امپراتوری، پایتخت، مرکز اصلی مادها و هگمتانه در ارتباط بوده است.

معادن بزرگ سنگ که بقایای آنها در اطراف تخت جمشید و نقش رستم هنوز به چشم می‌خورد، رودهای مهمی‌مانند کر و پلوار که امکان دسترسی به آب را برای انجام کارهای ساختمانی فراهم می‌کرده‌اند و زمین حاصلخیز منطقه... همه و همه می‌تواند دلیلی برای انتخاب این مکان برای ساخت بنای منحصربه‌فرد تخت جمشید باشد.

محققان و پژوهشگران با توجه به نقوش و نوع معماری و مطالعات انجام شده، هر یک کاربرد خاصی را برای تخت جمشید تعریف کرده‌اند: برخی این بنای شگفت‌انگیز را مقر و استراحتگاهی موقت، برخی محل برگزاری آیین نوروزی و جشن‌های بهاری، گروهی رصدخانه‌ای جهت انجام مطالعات نجومی، برخی محل گردهمایی و شورا و پارلمان و برخی نیایشگاهی بزرگ جهت برگزاری انجام مراسم مذهبی می‌دانند.



رصدخانه نبوده است
آنچه که باید مورد توجه قرارداد این است که این بنا هر چه بوده به طور حتم محل رصد ستارگان، رصدخانه و محل انجام مطالعات نجومی‌نبوده است. هخامنشیان در این دوره محاسبات نجومی‌خود را براساس محاسبات ریاضی انجام می‌دادند و نیازی به رصد چشمی‌یا اندازه‌گیری سایه‌ها و تابش خورشید -آن‌گونه که قبل از آنان در میان اقوام بومی‌ فلات ایران و بابلیان و آشوریان مرسوم بوده- نداشتند. از سویی دیگر معماری تخت جمشید با هیچ‌کدام از تعاریف موجود در مورد بناهای مورد استفاده برای رصد آسمان منطبق نیست.

برای رصد آسمان نیاز به ساختمان یا برج رصدی با ارتفاع زیاد است و اگر چنین برجی وجود نداشته باشد، باید بنای رصد در محوطه‌ای کاملا باز که افق دید باز و گسترده دارد، ساخته شود. با یک بررسی ساده میدانی در تخت جمشید متوجه این مطلب می‌شویم که نه در محوطه تخت جمشید و نه بر فراز کوه رحمت هیچ برج رصدی وجود ندارد و از سویی یک سمت تخت جمشید تکیه بر کوهی بلند دارد که مانع از دید مستقیم در آن سمت می‌شود.


به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
     
  
صفحه  صفحه 6 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
فرهنگ و هنر

تاریخ و تمدن ایران

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA