انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 75 از 76:  « پیشین  1  ...  73  74  75  76  پسین »

طنز ادبی


زن

andishmand
 
طنزهای خاطره انگیز از شاعران و نویسندگان معاصر

*معین
یک روز جلو دانشگاه، دکتر رضا براهنی را دیدم.
گفت: یک نفر آمد زیر گوشم گفت: معین ششصد تومن. خیلی خوشحال شدم و تعجب کردم. فرهنگ شش جلدی معین، هر جلدش می شد صد تومن. به طرف گفتم می خواهم. با هم وارد پاساژی شدیم. در گوشه ای دور از چشم، نوار کاست معین خواننده را از جیبش در آورد و یواشکی به من داد.


*انبر دست

با احمد شاملو در انتشارات ابتکار نشسته بودیم که یکی وارد شد و پرسید: انبر دست دارید؟
شاملو گفت: جلد چندمش را می خواهید؟!

*مقدمه
احمدرضا احمدی می گفت: این روزها کتاب های شعر فروش خوبی ندارد. این دفعه می خواهم از " علی دایی " یا " هدیه تهرانی" خواهش کنم برای کتاب هایم مقدمه بنویسند.

*اشتباه
در سفر سوئد خیلی ها من و سید علی صالحی را با هم اشتباه می گرفتند. وقتی صالحی شعر می خواند از من تعریف می کردند، وقتی من طنز می خواندم، به او فحش می دادند!

*فهم شعر
دکتر رضا براهنی می گفت: در زمان شاه ما می خواستیم طوری شعر بگوییم که مردم بفهمند، اما ساواک نفهمد. کار بر عکس می شد، یعنی مردم نمی فهمیدند و ساواک می فهمید!

*استاد
مفتون امینی می گفت: روزی با غلامحسین نصیری پور به کوهنوردی رفته بودم. بین راه نصیری پور مرتب مرا " استاد " خطاب می کرد. من هم سینه را جلو می دادم و خودم را می گرفتم. به اولین قهوه خانه که رسیدیم، دیدم دوستمان به قهوه چی هم " استاد" می گوید. معلوم شد " استاد " تکیه کلام اوست.

*بیماری

خسرو شاهانی در خانه بستری بود. آخرین روزهای عمرش به دیدن اش رفتم. خیلی خوشحال شد و گفت:
بیماری من چون سبب پرسش او شد
می میرم از این غم که چرا بهترم امروز

* قد
یک شب در انجمن ادبی صائب، استاد عباس فرات به من گفت: کجا داری می روی؟
گفتم: استاد، من همین جا ایستاده ام و جایی نمی روم.
استاد اشاره ای به قد بلند من کرد و گفت: داری به آسمان می روی و خودت خبر نداری؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
اندیشمند

قشنگ بودند اندیش جان!....خیلی ممنون

منبعش را هم میگید لطفا!؟
Make the REST of your life, the BEST of your life
     
  ویرایش شده توسط: mahdi75   
مرد

 
حافظ یه جور میگه دوش دیدم انگار ما حموم نداریم ، نمیبینیم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
به نظر من مولانا شيرين ترين تهديدِ دنيا رو بنام خودش زده اونجا كه ميگه:

امشب منم مهمانِ تو دستِ من و دامانِ تو
يا قفلِ در وا ميكنى يا تا سحر دف ميزنم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
حرف زدن خیلی آسون شده، مولوی قبلا میخواست به یکی بگه چرت نگو میگفت:
"این چه ژاژ است و فشار/پنبه ای اندر دهان خودفشار"
ما سریع میگیم زر نزن باو!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
زن

 
یک سوال!!!

_ الان که هر سه تا دارین وارد بهشت می شین اونجا روی زمین بدن هاتون روی برانکارد در حال تشییع شدن بسوی قبرستان است و خانواده ها و دوستان در حال عزاداری در غم از دست دادن شما هستند دوست دارین وقتی دارن از کنار جنازه راه می رن در مورد شما چی بگن؟



اولی گفت : دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین پزشکان زمان خود بودم و مرد بسیار خوب و عزیزی برای خانواده ام



دومی گفت : دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین معلم های زمان خود بودم و توانسته ام اثر بسیار بزرگی روی آدمهای نسل بعد از خودم بگذارم



سومی گفت : دوست دارم بگن : نگاه کن داره تکون می خوره مثل اینکه زنده است
سلام به همه دوستان
     
  
زن

 
در این دنیا نکردم من گناهی فقط کردم به روی تو نگاهی نگاه من اگر دارد گناهی مجاراتم کن هر طور که خواهی تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن هست ای به فدای تو این چه نگاه کردن است
سلام به همه دوستان
     
  
زن

 
اونجایی که امیر خسرو دهلوی میگه:
"آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام
بسیار خوبان دیده ام اما تو چیزی دیگری"
یا منظورش اون جنس خالصی بوده که جدیدا گیر آورده بوده و حسابی بهش ساخته!یا میخواسته به جی افش بگه:آره مشکل پسندم،آره مشکل پسندم،ولی تو رو میپسندم
     
  ویرایش شده توسط: Priestess   
زن

 
رزم رستم و لر
نبردی آغاز شد بین دو تن

یکی لر دیگری رستم پیل تن

رستم:چنان بکوبمت به گرز گران
که دیگر نیایی به مازنداران
لر:چنان با بلوک ایزنم توی پات
که ترتر برینی به قبر بوات!
و اینگونه رستم فرار رو بر قرار ترجیح داد
درود به همه لر های عزیز
     
  ویرایش شده توسط: Priestess   
زن

 
ابن یمین ورژن 2018
آنکس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آنکس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالهر بماند

این شده وضعیت ایران.خصوصا مدیران
     
  
صفحه  صفحه 75 از 76:  « پیشین  1  ...  73  74  75  76  پسین » 
شعر و ادبیات

طنز ادبی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA