ارسالها: 12860
#493
Posted: 7 Aug 2017 07:08
یک مطلب سیاسی-ورزشی
تابوها، قانونها و روزگار مدرن / در مورد مسعود شجاعی و احسان حاجصفی
فرهنگها را باید با چه چیزهایی قضاوت کنیم؟ با تابوهای اخلاقیشان یا با زمان شکستهشدن آن تابوها؟ تابوهای اخلاقی را چگونه باید بشکنیم یا تغییر دهیم؟ چطور باید بفهمیم و درک کنیم که دیگر دوره و زمانهای که در آن حضور داریم اجازه حفظ برخی تابوهای اخلاقی را نمیدهد و باید هوشمندانه به آسیبشناسی گستردهای دست بزنیم که کمک کند تا تابوها بشکنند اما سیستم حفظ شود؟ کمی در این مورد بیشتر پیش برویم.
۱ـ به دور و بر خودمان نگاه کنیم. کمی نگاه کنیم و ببینیم در این چهل سال، چقدر تابوهاست که شکسته شدهاند و از آنها بیخبریم. اگر یکی را از دهه ۶۰ برداریم و پرتاب کنیم در دهه ۹۰ و در همین روزگاری که در آن به سر میبریم، احتمالاً به ازای هر دقیقهای که در خیابان راه برود، یک بار چیزی را به چشم میبیند که از دید او مستوجب خبرکردن «برادران پاترولسوار» کمیته باشد. نمونهها بیشمارند و نیازی به مصداق گفتن نیست. انقلابی که کارش را با آتش کشیدن مغازههای لوکس آغاز کرد و بنزسوارها مصداق طاغوتش بودند، حالا مسئولانی دارد با خانههای چند ده میلیاردی و آقازادههای بنزسوار؛ لامبورگینی و جگوار و مازراتی و بقیه ماشینهای گرانقیمت هم. روزگاری را به یاد دارم که جایی بودیم و سراغی گرفتیم از رستوران معروف خانسالار، از مرد ریشویی و مرد با لبخندی صادقانه و از ته دل -به نشانه همذات پنداری با یک رؤیای مستضعفانه- خبرمان داد که این رستوران در طرح مبارزه با گرانفروشی تعطیل شده! دوست دارم بدانم آن مرد ریشو با آن لبخند شیرین، امروز کجاست که ببینید صورتحساب یک ناهار چهارنفره صاحبان «ژنهای خوب»، گاهی از دو میلیون هم فراتر میرود!
۲ـ در سیاست، تابوهایی داشتیم. یکی از این تابوها مذاکره مستقیم با آمریکا بود که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ بعد از حملات یازده سپتامبر به صورت نیمهمحرمانه کنار گذاشته شد. با آمریکا بر سر حمله به افغانستان مذاکره کردیم و ارتباطات خود را به کمک آنها آوردیم تا از شر گروه مخوف و منحوس طالبان خلاص شویم؛ شدیم. گروههای مورد حمایت ما بر سر کار آمدند. این مذاکرات در عراق بعد از صدام هم رخ داد، و بعدتر در مذاکرات هستهای چه در سعدآباد و چه در وین. تابوها را شکستیم؛ وزیر امور خارجه ایران و آمریکا با هم دست دادند و قدم زدند تا از شر شنودهای کارگذاشته اسراییلی راحت شوند. چندی بعد بود که تابوی دستدادن با رییس جمهور آمریکا هم شکست و ظریف با اوباما در حاشیه جلسه عمومی سازمان ملل دست دادند و کمی با هم صحبت کردند؛ صحبتهایی که از تعهد به معاهده برجام خبر میداد. این البته بعد از آن بود که مکالمه تلفنی بین رؤسای جمهور دو کشور نیز برگزار شود. رابطه ما با آمریکا را ببینید. به این کشور بدبینیم. به این کشور اعتماد نداریم و حالا هم میکوشیم تا متحدان اروپایی را به تقابل با آنها واداریم. دو تابوی بیاهمیت را شکستیم تا تابوی اصلی حفظ شود. دوستی با آمریکا. کسی خواهان شکستن این تابو نیست. ما هیچ کداممان به آمریکا اعتماد نداریم.
روزگاری بود که در این مملکت رییس جمهور وقت، در پاسخ به پیام تبریک رییس جمهور فرانسه در مورد انتخاب شدنش، پیام تند نوشت که اتفاقاً با واکنش منفی بنیانگذار انقلاب نیز مواجه شد. روزگاری طرز تفکر شریفترین آدمهای نظام این بود که حتی جواب سلام دادن به دشمنان اروپایی خیانت است. نمیشود هم آنها را سرزنش کرد. مقتضیات زمانه آنها این بود و تعداد تابوها آنقدر فراوان که نمیشد از آنها انتظار داشت تا طور دیگری عمل کنند. زمان باید میگذشت و جامعه باید دچار تحولاتی میشد تا تابوها نیز تغییر کنند.
۳ـ در اقتصاد چقدر تابو شکستیم و هنوز کسی نمیتواند باورش کند. ما که روزگاری چپترین نگاه به مسایل اقتصادی را داشتیم و همه چیز را با کوپن و صف و تعاونیهای عمومی و پرهیز از خصوصیسازی پیش میبردیم، حالا به روزی رسیدهایم که آقای لاریجانی، رییس مجلسمان، با صدای بلند آرزو کند این بیماری چپگرایی از اقتصاد کشور ایران رخت بربندد! مایی که روزگاری تفکر اقتصادیمان در مصادرهکردن موفقترین شرکتهای خصوصی بود، حالا داریم بر سر کارخانجات دولتی چوب حراج میزنیم و از بخش خصوصی درخواست میکنیم که جای دولت را بگیرند. اینها تابوهایی بودند که روزگاری در اقتصاد کشور ایران حضور داشتند. شما اگر از اقتصاد آزاد غیردولتی سخن میگفتید، مشخص نبود چه برخوردی انتظارتان را بکشد. خصوصیسازی تابویی بود که سرانجام در دولت سازندگی شکست و مرحوم هاشمی رفسنجانی چقدر بابتش از مخالفان و منتقدان طعنهها شنید! ببینیم که تابوهای اقتصادی چگونه شکستهاند اما تابوهای اصلی باقی ماندهاند. اختلاس و فساد در هر دولتی ممنوع است و قوه قضاییهای داریم که میکوشد تا هر جا مالی به حرام گرد آمده وارد عمل شود. تابوهای درست، قابلیت وفاداری دارند. تابوهای غلط این قابلیت را ندارند. اگر میبینیم که در دورهای میزان فساد و اختلاس به بالاترین حد ممکن رسیده، دلیلش این است که ما تابوهای غلط زیادی را درست کردهایم که تابوی اصلی در آن گم شده.
۴ـ در ورزش چقدر تابو شکستهایم تا به امروز؟ بسیار زیاد. امروز مصطفی هاشمی طبا برای خیلی از مردمان ما همان وزیر ورزش ایدهآل و آرمانی است که میجوییمش. این همان مردی است که در کتاب داستان یک صعود در سال ۱۳۷۶، نوشته بود که مدیران صنایع به دلیل هزینهکردن در ورزش باید محاکمه شوند! تابوی هزینه نکردن در ورزش یا نداشتن ورزش حرفهای را چقدر طول کشید تا شکستیم؟ دلیلش هم این بود که تابوی اشتباهی بود. باشگاههای خصوصی فوتبال ایران در آغاز انقلاب آنقدر مکنت داشتند که بتوانند حیات حرفهای خود را ادامه دهند اما نگاه تمامیتخواه دولتی بود که سبب شد تا همه ساختارهای حرفهای ورزش در هم کوبیده شوند. ابتدا اسپانسرها کنار رفتند و درج یک نشان تجاری روی پیراهن، تبدیل به تابویی شد که در دهه ۷۰ با هزار دعوا و مکافات از میان برداشته شد. بلیت فروشیها تحت کنترل قرار گرفت و تبلیغات دور زمین فراموش شدند. تمام راههای درآمدزایی تحت کنترل دولت قرار گرفتند. نتیجهاش را امروز داریم میبینیم. باشگاههایی داریم که در تهیه نان شب خود ماندهاند و در عین حال قیمت بازیکنان گرانقیمتشان از مرز یک میلیارد و حتی دو میلیارد هم گذشته. در مسأله حقّ پخش گیر افتادهایم و بلیت فروشیها هم که به فاجعه تبدیل شدهاند. این روزها تابوهای اقتصاد فوتبال که در دهه ۶۰ درست شده بودند، تماماً در هم کوبیده شدهاند. اگر میبینید در مسأله حق پخش هنوز به جایی که باید نرسیدهایم، دلیلی ندارد جز بیاختیاری و ضعف مدیران فوتبال که بلد نیستند.
۵ـ حالا با تابوی دیگری طرفیم؛ مسابقه دادن با نمایندگانی از سوی منفورترین دشمن. برای چند دهه، این موضوع بزرگترین تابوی ورزش ایران بوده و هست. بزرگترین ورزشکاران ما اگر در هر مسابقهای به قرعه دشمن مواجه شوند، باید به دلایل پزشکی کنار بکشند. بازیکردن با دشمن را به رسمیت شناختن دشمن میدانیم و این بزرگترین تابوی حاکم بر ورزش ایران است که از تابوی اصلی حمایت میکند؛ به رسمیت نشناختن این کشور و این رژیم. کسی نیست که با تابوی اصلی مخالف باشد. بعید میدانم در جمع ورزشکاران و مربیان حرفهای ورزش ایران کسی باشد که نیتش به رسمیت شناختن باشد. قطعاً از منِ نویسنده تا سردبیر این سایت و کاربران این سایت، هیچکدام نیتی نداریم که بگوییم باید این کشور را به رسمیت شناخت. دلیل هم ندارد. به قول معروف صنمی نداریم. این وسط اصلیترین مسألهای که باید در موردش صحبت کرد، مسأله فوتبال و تابو است. تمام تابوها از سوی ارزشها حمایت میشوند. تمام کسانی هم که به منطق وجودی یک تابو اشاره میکنند، از این منظر مورد نقد قرار میگیرند که دارند با اموری ارزشمند سر و کله میزنند که قطعاً چنین نیست. مسابقه دادن با آنها تابوست، حرف زدن در این مورد، که نباید تابو باشد! به چند نکته اشاره میکنم که دوستان اثرگذار و تصمیمگیر باید به آن توجه کنند. درست است که ما آنها را به رسمیت نمیشناسیم، اما آیا به لفاظیهایشان هم پاسخی نمیدهیم؟ وقتی نتانیاهو در سازمان ملل در مورد رسیدن ایران به بمب هستهای حرف مفت میزند، باید سکوت کنیم و اجازه بدهیم ایرانهراسی دنیا را فرا بگیرد؟ وقتی بر فرض، یک جاسوس اسراییلی میکوشد تا به تأسیسات هستهای ایران نفوذ کند، آیا به این دلیل که این کشور را به رسمیت نمیشناسیم از بازداشت و مهار او خودداری میکنیم؟ اگر در کشوری مثل لبنان یا سوریه یا هر جای دیگر، یک جوخه ترور موساد تلاش کند تا به جان مثلاً یک سردار یا یک دیپلمات ما سوءقصد کند، به این بهانه که آنها را به رسمیت نمیشناسیم از دفاع خودداری میکنیم؟
۶ـ قانون/ تابویی وجود دارد که میگوید ورزشکاران ملی در میادین بینالمللی با لباس ملی نباید با حریفانی از این رژیم به مبارزه و رقابت بپردازند. از بعد ورزشی، قانون بسیار بدی است؛ چرا که عموماً ورزشکاران ما در سطح مهارتی بسیار بالاتری قرار دارند و واقعاً امکان شکست دادن و درهم کوبیدن آنها را داریم. از بعد سیاسی یا عقیدتی قابل درک و احترام است که میگوییم وقتی این رژیم را به عنوان دشمن شناسایی کردهایم، طبیعتاً نمیخواهیم با آنها وارد رقابت شویم. هر چند هنوز این استدلال هست که ما میتوانیم در کشتی و ورزشهای رزمی چنان بلایی سر نمایندگانشان بیاوریم که حال مردم را بیشتر خوب کند، تا با تحریمکردنشان. در حقیقت کاری کردهایم که اسراییلیها دعا کنند به ما بخورند تا بتوانند یک مرحله را به راحتی بالا بروند و در مرحله بعد حذف شوند! صادقانه مینویسم که این راهکار جز کمککردن به صعود بیدردسر آنها اثرات دیگری ندارد؛ شکست دادن آنها لذت بیشتری دارد تا تحریم کردنشان. این لذت هم یک لذت عمومی است و آن هم نه یک لذت ایرانی، که یک لذت منطقهای. پیروزی کشتیگیر ایرانی مقابل اینگونه حریفی، خیلیها را در لبنان و فلسطین و بحرین و یمن هم شاد خواهد کرد. شکست هم روی دیگر این سکه است؛ اما مطمئن باشید در برآورد کلی، پیروزیهای ما چند برابر پیروزیهای احتمالی آنها در یکی- دو رشته خواهد بود.
با اینهمه، کار به این قانون/ تابو نداریم. قانونگذاران این قانون را گذاشتهاند و شاید وقتش رسیده باشد که مورد بازبینی قرار بگیرد. اما موردی که الان با آن طرف هستیم کمی متفاوت است. مسعود شجاعی و احسان حاجصفی نه با پیراهن تیم ملی، که در یک دیدار باشگاهی اروپایی به دیدار حریفی از این کشور رفتهاند. قطعاً نیتشان به رسمیت شناختن نبوده و نیست. قطعاً نیتشان تخریب یا ضربهزدن نبوده و نیست؛ چرا که جایگاه مطمئنی در کشورمان و در تیم ملی دارند. هیچکدام از آدمهایی نیستند که بخواهند پشت کنند و بروند و دیگر برنگردند. در بازی برگشت مقابل حریف بازی کردهاند؛ چه از سر اجبار باشگاه و چه از تعهد حرفهای. یادمان هم باشد با باشگاه فقیری طرفیم که بهترین سرمایههایش همین بازیکنان ایرانی هستند. طبیعی است که باشگاههای اروپایی به بازیکنان ایرانی در مسابقاتی از این دست نیازمندند. بعضی وقتها بازیکن ایرانی توانسته مدیران و مربیان را مجاب کند که در دیدارهای رفت و برگشت غایب باشد و بعضی وقتها مثل همین مورد، بازیکنان توانستهاند تنها در مورد بازی در خانه حریف اعمال فشار کنند.
۷ـ این مطلب نه در دفاع از دو بازیکن، که به دلیل دیگری نوشته شده. ما همهیمان ورزشکاران خود را دوست داریم؛ مخصوصاً وقتی در رقابتهای جهانی شاخ ابرقدرتها را میشکنند و حالمان را خوب میکنند. آخرین نمونه این مورد برمیگردد به امیر عالیاکبری، فایتر ایرانی، که در ژاپن بلایی بر سر حریف مدعی آمریکایی آورد که دیگر حرف اضافه نزند. باور کنید اگر اکبری یک نماینده اسراییلی را اینگونه در هم میکوبید، شادیمان چند برابر میشد. بگذارید از ما بترسند. بگذارید وقتی به قرعه ما میخورند، گریه کنند، نه اینکه لبخند بزنند. اگر هم این قانون یا تابو قصد عوضشدن ندارد، مهم نیست. به بازیکنانی که ناچارند به دلیل تعهد حرفهای در چنین شرایطی قرار بگیرند، بیشتر توجه کنید. جای فریادزدن و هیجانیکردن فضا، کمی به این فکر کنید که در فضای ورزش بینالملل نمیشود همیشه قوانین داخلی را رعایت کرد. تأکید میکنم قرار نیست کسی از این رژیم جعلی حمایت کند، صحبت بر سر این است که در تصمیمگیریهایمان بازنگری کنیم و مطابق با قوانین بینالمللی امروز، قوانینی را در نظر بگیریم که جای قراردادن شهروندان در مقابل حاکمیت، آنها را علیه دشمن به کار بگیریم. و دست آخر باز هم تأکید میکنم قانون یا تابوی اصلی یعنی به رسمیت نشناختن این کشور جعلی، برای همه محترم است.
هومن جعفری / روزنامهنگار
پی نوشت: مطالب بسیار خوب و مستدلی به رشته تحریر در آمده است، اما به نظرم چون اقای جعفری در ایران زندگی میکند مجبور به اظهار پاره ای ملاحظات هم شده است ؟!
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#499
Posted: 9 Aug 2017 10:37
درباره تاوَلی به نام تتلو / نگاه جامعهشناسی به «پدیده تتلو»، ریشهیابی و تأثیرات آن
علی کربلایی
«یوسف اباذری» دو سالونیم پیش، بعد از تشییع جنازه چندصدهزار نفری مرتضی پاشایی در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سخنرانی جنجالی ایراد کرد که باب گفتمان تازهای را در جامعه باز کرد. هرچند که خیلی زود تب حرفهای آن روز دکتر اباذری فروکش کرد، اما انگار کمتر از سه سال بعد جامعه به حرفهای او رسیده است. او آن روز از ابتذال حرف میزد و معتقد بود این سطح از ابتذال، بهواسطه سیاستِ سیاستزدایی رخ داده و بهطور کلی به امثال پاشایی بها داده میشود تا روی کار باشند و به ترویج این ابتذال بپردازند. او معتقد بود بخشی از سیاستمداران و ملت در یک اتحاد نامقدس با هدف سیاستزدایی وارد عرصه شدهاند. او در پایان سخنرانی اعلام کرد که سرنوشت این موسیقی، «فاشیسم» است. او مردم را تشویق کرد که اگر موسیقی بلد نیستند، بروند یاد بگیرند تا تسلیم این ابتذال نشوند. اباذری در آخر در پاسخ به یکی از حضار اعلام کرد که من بسیار خوشحالم اگر در حال «توهین» به شما و امثال شما هستم و این مردم ثابت کردهاند باید به آنها توهین بشود تا بهدنبال چیزی بروند. حرفهای آن روز اباذری بسیار تند بودند. جامعه در یک شوک بود و واکنشها به این سخنان بسیار بسیار تندتر از حرفهای این استاد دانشگاه.
امروز اما اوضاع متفاوت است. مردم با پدیده جدی دیگری در موسیقی مبتذل روبهرو شدهاند که این ابتذالش را به سایر حوزهها هم کشانده است. امروز ما با تتلو روبهرو هستیم. اگر یکبار دیگر در تالار ابنخلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به اباذری فرصتی برای سخنرانی در مورد موسیقی بدهند، احتمالاً همان حرفها را تکرار خواهد کرد و اتفاق جالب اینجاست که اینبار مردم برای او دست میزنند. کسی با جیغ و داد سعی بر بههمزدن حرفهای او نخواهد کرد و از سخنانش لذت میبرند. کسی نمیآید بگوید ما حداقل ۴میلیون نفریم و او صدای نسل ماست تا اباذری بگوید: «برای من از نسل و پسل صحبت نکنید!» کسی احتمالاً نمیگوید این آدم انتخاب ماست تا اباذری برای او تشریح کند که میلیونها مدل از پیش طراحیشده برای مردم ساختهاند که یکی در یکی از آنها قرار بگیرند و فکر کنند در حال انتخاب هستند؛ نه، این اتفاقها نمیافتد.
موضوع تتلو برای مدت زیادیست که در جامعه مطرح است. طرفداران پر و پا قرص خودش را دارد و با اتکا به آنها به هر حوزهای سرک میکشد. از انتخابات ریاست جمهوری تا یک بحران اجتماعی مثل پدیده تجاوز و قتل به آتنا. سال۹۶ تتلو از رییسجمهور ایران و تمام نامزدهای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بیشتر در صدر اخبار قرار داشته و این ما را بر این داشت تا با یک جامعهشناس در مورد «پدیده تتلو» صحبت کنیم. «داروین صبوری» را دعوت کردیم و بهصورت تلفنی با هم در مورد تتلو و اتفاقی که در جامعه در حال رخدادن است، گپوگفتی داشتیم. در ادامه سخنان ایشان را در مورد «پدیده تتلو» خواهیم خواند:
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#500
Posted: 9 Aug 2017 10:55
درباره تاوَلی به نام تتلو / نگاه جامعهشناسی به «پدیده تتلو»، ریشهیابی و تأثیرات آن
گفتگو با داروین صبوری (جامعه شناس ورزشی)
او بحث را با «میدان فرهنگ» آغاز کرد. اینکه این میدان چیست و در ایران چگونه است. اینکه چهقدر در ابتداییترین تعاریف با جهان، تضاد داریم. او حرفهایش را اینگونه ادامه داد: «مشکل اینجاست که حوزه فرهنگ، به شدت توسط حوزه سیاست در ایران دستکاری میشود. روابط فردی دچار دستکاری شده. این بحثها کجا به درد ما میخورد؟ بهعنوان مثال شما وقتی میخواهید در مورد پدیده «آتنا» صحبت کنید، نباید از آتنا شروع کنید. جامعهشناسی میدانهای بزرگتر را نگاه میکند. بنده اینها را میگویم که ذهن ما روشن شود چه اتفاقاتی در حال رخدادن است؛ اتفاقی که در ایران در حال رخدادن است، بهخصوص ایران معاصر. اینها همه نشان از این دارد که ساختارهای رسمی به شدت در حوزه فرهنگ دخالت میکند. این دخالتها کجا به چشم میآیند؟ زمانی که این دخالتها به شکل یک توده گسترده شوند. زمانی که مثل تاوَل متورم میشوند.
دولتها در ایران به این شکل هستند. در مورد تتلو، این انسان زمانی رسمیت پیدا میکند که قدرت روی او دست میگذارد. قبل از اینکه او وارد انتخابات ریاست جمهوری شود و یک طیف سیاسی به سمت او برود و فکر کند این انسان میتواند چند میلیون رأی با خودش بیاورد، قبل از آن بحث زندانیشدن این آدم مطرح بود. یک آدمی در زمینه فرهنگ کار میکند و کاری نداریم در چه سطحی کار میکند؛ چه کار او سخیف و ضد نظم اجتماعی و ضدفرهنگ باشد، و یا برعکس، کارهای روشنفکری و هنر روشنگرانه داشته باشد. ما مواجهیم با وضعیتی که در صورت دستگیرشدن انسانها برجسته میشوند و اتفاقاً وجهه مناسبی هم پیدا میکنند. حتی میتوانید در این مورد به ماجرای وحید خزایی هم نگاه کنید. یک میلیون نفر در ایران هر عکسی دلشان میخواهد میگذارند، اما ما در موردشان حرف نمیزنیم. ما در مورد خزایی صحبت میکنیم، چون او بازداشت شده بود. حدود دو سال پیش بود که امیر تتلو بازداشت شد و از آن موقع شروع به حرفزدن کرد. همین که ما الان در مورد او صحبت میکنیم، یعنی او تبدیل به یک انسان مهم شده است.
صحبتهای منِ جامعهشناس و یک روانشناس مهم نیست برای تتلو، صرفاً برایش این مهم است که در موردش صحبت شود. چرا اینقدر در مورد او صحبت میشود؟ چون حوزه رسمی کمی خالهزنک است. هرجا ورود کرد، مانند تاول بوده است. آنها این تاول را خاراندهاند و متورمتَرش کردهاند، بهجای اینکه مانند یک پادزهر عمل بکند. این مسأله، این نظریه را ثابت میکند که نباید در حوزه فرهنگ دخالت کرد. مثالش همان دخالت در صفحه اینستاگرام فوتبالیستهاست. رأی عجیبی صادر میشود و در نهایت افراد خیلی بیشتری عکسهایی که از نظر نهاد صادرکننده حکم مشکل داشت را میبینند و نتیجه کاملاً برعکس چیزی میشود که میخواستند. طنز ماجرا هم اینجاست که مجبور به پسگرفتن حکم، و عذرخواهی از بازیکن میشوند. تجربه چندهزار ساله تمام دنیا این را نشان میدهد که ممالکی پیشرفت میکنند که حوزه فرهنگی را بهدست خود مردم بگذارند. هرجا بخواهید دستکاری کنید، یک بحرانی میزند بالا. از سویی، وقتی در انتخابات ریاست جمهوری وارد میشویم و میبینیم که این آدم هم وارد بازی میشود تا رأی کسی را بالا ببرد، اتفاقاً باعث ریزش رأی آن کاندیدا و بیآبروشدن او میشود. تتلو، مشخصاً دغدغههایی از جنس طیفی که از آنها دفاع کرد، ندارد. آنها اندیشههای اجتماعی ندارند، حتی شده برای دهنکجی به افکار عمومی، حرفهای عجیبی هم بزنند و بسیار در این مورد افراطی میشوند. من تنها توصیهام این است که حداقل حوزه عمومی در مورد این آدم سکوت کند. من فقط گاهی به درد میآیم؛ بهخصوص در مورد آتنا. مردم از خودشان سؤال میکنند این چه حرفیست که او دارد میزند؟ بهخصوص با آن شکل و شمایل، سابقه و سبک زندگیای که خودت داری. اما چارهای نداریم، تا وقتی در ایران همچین فضای فرهنگیای وجود دارد و فکر میکنند میشود از بیرون در زندگی مردم دست برد، همین اوضاع را داریم.»
از داروین صبوری در این مورد پرسیدیم که چطور میشود که کاندیدای جناح اصولگرا، به همچین هنرمندی رو میآورد، در حالی که هیچکدام از ویژگیهای مورد نظر نظام را ندارد؟ پاسخ صبوری جالب بود:
«در انتخابات ریاست جمهوری ما، کمیت از کیفیت بسیار مهمتر است. چنانچه هر یک از طرفین بدانند اگر کار عجیبی بکنند تا دو میلیون رأی بهدست بیاورند، آن کار عجیب را میکنند. بحث ارزش اینجا مهم نیست. گمان میشد با ورود افرادی مثل تتلو به آرای رأیدهندگان آن جناح اضافه میشود. تخمینی هم که میزدند این بود که همین تعداد رأی میخواهند. آنها فکر کردند با این آدم میتوانند روی رنج سنی ۱۸-۲۲سال، تأثیر داشته باشد. از سوی دیگر، آنها میتوانستند تصویر خودشان را هم در جامعه تلطیف کنند. ذهنیتی که از اصولگرایی وجود دارد، یک جناح خشن و خشک است که با امثال تتلو که در انتهای ارزشهای آنان ایستاده است میتواند تلطیف شود.»
در مورد چرایی استقبال از تتلو پرسیدیم؛ که چرا و چطور اینقدر این آدم مورد توجه برخی از مردم قرار گرفته است؟ چرا اینقدر برای عدهای لحظههای شخصی این آدم مهم شده و تقریباً هر کار شخصی او در زندگی اجتماعی ما بازتاب دارد و او در هر زمینهای حرف میزند، مورد استقبال قرار میگیرد؟ آقای جامعهشناس به ما پاسخ داد:
«ایشان طرفداران زیادی دارند و از او استقبال عمومی صورتگرفته، و باید با هم چلنج داشته باشیم. افرادی که در حوزههای عمومی بِرند میشوند، وابسته به حوزههای دیگر هستند؛ معمولاً یا ورزشی هستند، یا سیاسی و یا فرهنگی- هنری. ایشان با توجه به کار در حوزه موسیقی و اینکه هرکس در این راه گام برمیدارد طرفدارانی دارد، یک بخشی از طرفدارانش را از خوانندگی دارد. از سوی دیگر بسیاری از افرادی که در صفحه هستند، نه به جهت طرفداری، که به جهت کنجکاوی در صفحه ایشان عضوند. شاید هم اصلاً برعکس باشد، خیلیها در صفحه شما باشند که از شما متنفر باشند و این حس تنفر خودشان را ارضا کنند. یا اصلاً خیلیها فقط عضو این صفحه باشند که در مورد این آدم بهروز باشند؛ برای او هم مهم نیست شما جزو کدام قشر هستید. او فقط میخواهد شما باشید و از طرف دیگر، شما باید این را هم در نظر بگیرید که حوزه عمومی حوزه منطقیای هم نیست، نمیتوان آن را با منطق بررسی کرد. ما الان در مورد انسانهایی صحبت میکنیم که منطقی صحبت نمیکنند و منطقی رفتار نمیکنند. البته که انسانها کلاً غیرقابل پیشبینی هستند و نمیتوان واکنشها را پیشبینی کرد.»
برایم مهم بود که بدانم جامعه باید چهکاری انجام بدهد تا نتیجه حرفهای امثال تتلو تبدیل به بحران اجتماعی نشود. چطور میتوان مانع از گسترش آموزههای (از نظر من) غلط او شد؟ داروین صبوری اینجا مخالفت کرد و اعلام کرد که من نمیتوانم بپذیرم این آدم حرف درستی میزند یا نه، و من ادامه دادم که آن گروهی که فکر میکند ایشان حرفهای درستی نمیزند، باید دقیقاً چهکار کند تا تأثیر او را از زندگیاش کم کند؟ پاسخ داروین:
«بحث این است که بهنظر من در جامعه باید گفتمانهای متفاوتی وجود داشته باشد؛ اما در این مورد بهنظر من جامعه جایی بهدرد میآید که میبیند ایشان پیوند خورده با حوزه سیاست و دین. اینجاست که واکنشها شروع میشود. اما درست که نگاه کنیم، میبینیم حرفهایی که تتلو میزند، حرفهای روزنامههای ما هم هست. حرفهای صداوسیما هم هست. اظهار نظر کردن در مورد پدیدههای مهم، بهصورتی که توهین بهشعور مخاطب باشد، بیشتر از این که از طرف تتلو دردآور باشد، از طرف رسانههای رسمی ما دردآور است. اینکه آتنا به دلیل عدم رعایت حجاب بهاین شکل فجیع از میان ما میرود، حرف تتلو نیست، حرف بسیاری از آدمهای بهظاهر موجه است. حرف برخی از رسانههای رسمی و غیررسمی ما است. چرا مردم در مورد افراد مهم و رسانهها اینقدر واکنش جدّی نشان نمیدهند؟ اول اینکه مردم زورشان به آنجاها نمیرسد، دوم اینکه شاید واکنش ما خطراتی هم داشته باشد. بنابراین ما میرویم به لایههای پایین و میبینیم چهکسی آن حرفها را تکرار کرده تا به او بتازیم؛ به امثال تتلو میرسیم. تتلو ویترین بعضی از سیاستمداران ما است. او حرفهای عوام جامعه را هم میزند؛ اما ما حساس شدهایم روی او. چند ماه دیگر اهمیت این آدم هم از بین خواهد رفت. فعلاً تب این فرد داغ است؛ بهخصوص بعد از انتخابات. من در اینهمه تاختن به تتلو، بهنوعی انتقامگیری سیاسی هم میبینم. من احساس میکنم که مردم با تاختن به تتلو دارند به یک جناح سیاسی میتازند. احساس میکنند هرچقدر فردی مانند تتلو بیآبرو بشود، آن جناح خاص بیآبرو میشود. من درصدی از انتقامجویی سیاسی میبینم.»
با آقای صبوری در مورد حرفهای دکتر اباذری حرف زدم. از این گفتم که احساس میکنم حرفهای دوسالونیم پیش ایشان، دارد تبدیل به واقعیت میشود و ما بهواسطه موسیقی مبتذل و سطحی، به سمت فاشیسم حرکت میکنیم. دکتر صبوری پاسخ دادند:
«من با کل صحبتهای ایشان موافق نیستم؛ حتی در تعریف موسیقی مبتذل. ما چیزی به نام نت مبتذل نداریم. اما موضوع، قیاس است. این قیاس هم زمانی برای ما حساسیتبرانگیز میشود که میبینیم بسیاری از هنرمندان تاپ و برجسته ما خاموشند و تریبونی ندارند. افرادی مثل «کیهان کلهر» و «شجریان»، تریبونی ندارند و دیگرانی هرجا که بخواهند میتوانند کنسرت بگذارند و در صداوسیما ببینیمشان. اگر ما جایی زندگی میکردیم که همه افراد آزادیِ ارائه هنر خودشان را داشتند، با چنین مشکلی مواجه نبودیم. وقتی هنرمندانِ بهزعم خودشان ارزشی، فرصت فریادزدن دارند و هنرمندان بینالمللی ما توان نجواکردن هم ندارند، ما به درد میآییم. زمانی که جامعه میبیند بزرگان هیچ فرصتی برای ارائه خودشان ندارند و بهیکباره فردی با کارنامهای مشخص وارد کارزار میشود و همه رسانهها پر از عکس او میشود و تا دیدار با بالاترین فرد جناح اصولگرا هم پیش میرود، به درد میآید. خشم از بیعدالتی بهوجود میآید. جامعه احساس کرده قضایا لوث شده است. کسانی که در حال شعاردادن بودند، در همه این سالها، نوع دیگری رفتار میکنند. اصولشان برایشان هیچ ارزشی ندارد. کمیت را میخواهند، و اگر فکر میکنید این مسأله عمومی شده، اشتباه میکنید. من، شما و افرادی که در این مورد صحبت میکنند، از یک قشر خاص هستیم، از یک سطح سواد و آگاهی برخورداریم، و اتفاقاً آنطور که فکر میکنیم، زیاد هم نیستیم. طبقات کارگری ما از صبح تا شب درگیر کارهای خودشان هستند و اصلاً نمیدانند تتلو کیست و برایشان مهم هم نیست. یک سطحی از سانتیمانتالیسم هم من در این مورد میبینم. در کنار همه بحثهای سیاسیای که وجود دارد، یک مبحث سانتیمانتالیسم هم وجود دارد.»
Make the REST of your life, the BEST of your life