ارسالها: 455
#934
Posted: 9 Sep 2019 11:51
اینو همین چند هفته پیش تو اینستاگرام دیدم ؛ چقدر خندیدم ...... ( جمله رو مسخره کرده )
« من از کسی که هزار تا فن بلده نمیترسم ؛ من از کسی که یک فن بلده ولی اونو هزار بار تمرین کرده هم نمیترسم ! کلاً کسی کیرمم نمیتونه بخوره »
بروس لی
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#935
Posted: 11 Sep 2019 11:35
پسره دنبال یه دختر آفتاب مهتاب ندیده میگشته ، میره خواستگاری یه دختره ازش خوشش میاد ؛ میبردش تو یه اتاق میکشه پائین میگه این چیه ؟ دختره میگه کیر !
با خودش میگه نه ، حتماً این دختر خوبی نیست !
میره خواستگاری یکی دیگه ازش خوشش میاد ؛ میبردش تو یه اتاق میکشه پائین میگه این چیه ؟ دختره میگه کیر !
با خودش میگه نه ، حتماً اینم دختر خوبی نیست !
میره خواستگاری یکی دیگه ازش خوشش میاد ؛ میبردش تو یه اتاق میکشه پائین میگه این چیه ؟ دختره میگه دودول !
با خودش میگه این یکی حتماً دختر خوبیه !
باهاش ازدواج میکنه ، شب عروسی میرن خونه پسره ؛ پسره دختره رو میبره تو اتاق خواب میکشه پائین میگه این چیه ؟ دختره میگه دودول !
پسره میگه نه دیگه ، از این به بعد باید یاد بگیری به این میگن کیر !
دختره میگه به ، پس تا حالا کیر ندیدی !
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#936
Posted: 11 Sep 2019 11:41
پسره شب عروسیش یادش میافته شورت نداره ! به مادرش میگه هر چی میگردن شورت پیدا نمیکنن ! آخرش مادرش میگه بیا یه گونی برنج بهت بدم بپوش ؛ به جای شورت ! پسره میپوشه میره عروسو از آرایشگاه برمیداره میرن عروسی ، مراسم تموم میشه میرن خونه خودشون ؛ تا پسره میاد یه کاری بکنه دختره جیغ میکشه بیهوش میشه !
دختره رو میبرن بیمارستان ، وقتی به هوش میاد ، میگن چی شد ؟ میگه هیچی ! کشید پائین ، نوشته بود وزن خالص ۲۰ کیلوگرم !
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#937
Posted: 15 Sep 2019 17:18
مرده نصفه شبی بدجوری هوس کرده بوده با زنش رابطه داشته باشه ، چون خونشون خیلی کوچک بوده و یه اتاق داشته زنش میگه یه وقت ممکنه محمد بیدار باشه !
مرده میگه محمد ؟
بچشون بلند میگه بله بابا ؟
مرده میگه صبح ساعت ۶ که بیدار شدی برو دو تا بربری بگیر !
بچشون میگه چشم بابا !
مرده یه خورده صبر میکنه ، ساعت ۲ نصف شب میشه ، هوسش همچنان سرجاش بوده ، میاد با زنش مشغول شه ، زنه میگه یه وقت ممکنه محمد بیدار باشه !
مرده میگه محمد ؟
بچشون بلند میگه بله بابا ؟
مرده میگه یه وقت یادت نره صبح بری نون بگیری !
بچشون نه بابا ، یادمه !
مرده داشته از شق درد میمرده دوباره میاد با زنش مشغول شه ، زنه میگه یه وقت ممکنه محمد بیدار باشه !
مرده میگه محمد ؟
بچشون بلند میگه بله بابا ؟
مرده میگی هیچی ، میخواستم مطمئن باشم که یادت نرفته نون بگیری !
بچشون میگه خیالت راحت بابا ، یادمه !
صبح ساعت ۶ میشه مرده دیگه داشته از شهوت میمرده ! تا میاد مشغول شه ، زنش میگه یه وقت ممکنه محمد بیدار باشه !
مرده میگه محمد ؟
بچشون بلند میگه بله بابا ؟
مرده میگه پاشو بیا مامانتو بکن من برم دو تا نون بگیرم !!
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#938
Posted: 18 Sep 2019 22:23
غضنفر میره دکتر میگه ببخشید آقای دکتر ، من چند روزه تب دارم ، عطسه میکنم ، سرفه هم میکنم ، فکر کنم سرما خوردم . دکتره میگه شلوار و شورتتو بکش پائین ، دمر بخواب روی تخت ! غضنفر میگه آقای دکتر چه ربطی داره ؟ واقعاً لازمه ؟ دکتره میگه عزیز من ، شما از امور پزشکی سر در نمیاری ، داری وقت منم میگیری ! زود باش که من کلی مریض دارم !
غضنفر یه خورده فکراشو میکنه آخر سر بلند میشه شلوار و شورتشو میکشه پائین دمر میخوابه روی تخت ! دکتره هم شروع میکنه ترتیب غضنفرو میده ! وسط کار غضنفر میگه ببخشید آقای دکتر ، درو نمیبندین ؟ دکتره میگه برای چی عزیزم ؟ میگه مریضا میبینن ، به امور پزشکی هم که وارد نیستن ، یه وقت فکر میکنن داری منو میکنی !!
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 455
#939
Posted: 20 Sep 2019 18:03
غضنفر میره مجلس ترحیم ، موقع بیرون اومدن همه تسلیت میگفتن ، یهو دستپاچه میشه که چه جوری تسلیت بگه ، به صاحب مجلس میگه ببخشید که مرد !
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
ارسالها: 108
#940
Posted: 21 Sep 2019 00:40
TheWalkingDead: غضنفر میره دکتر میگه ببخشید آقای دکتر ، من چند روزه تب دارم ، عطسه میکنم ، سرفه هم میکنم ، فکر کنم سرما خوردم . دکتره میگه شلوار و شورتتو بکش پائین ، دمر بخواب روی تخت ! غضنفر میگه آقای دکتر چه ربطی داره ؟ واقعاً لازمه ؟ دکتره میگه عزیز من ، شما از امور پزشکی سر در نمیاری ، داری وقت منم میگیری ! زود باش که من کلی مریض دارم !
غضنفر یه خورده فکراشو میکنه آخر سر بلند میشه شلوار و شورتشو میکشه پائین دمر میخوابه روی تخت ! دکتره هم شروع میکنه ترتیب غضنفرو میده ! وسط کار غضنفر میگه ببخشید آقای دکتر ، درو نمیبندین ؟ دکتره میگه برای چی عزیزم ؟ میگه مریضا میبینن ، به امور پزشکی هم که وارد نیستن ، یه وقت فکر میکنن داری منو میکنی !!
خیلی دلم گرفته بود کلی خندیدمو حالم خوب شد دمت گرم خدا عوضشو بده
خود را فدا کنم بهتر از آنست که دیگران را نابود کنم