انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 119 از 322:  « پیشین  1  ...  118  119  120  ...  321  322  پسین »

Sexy Jokes - جوک های سکسی


مرد

 
حکایت های کیری
شبی پیرمردی از راهی می گذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود...!

مردی او را دید و گفت: آیا میخواهی با آن آب، آتش کینه توزی ها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟!

پیرمرد گفت: چی کص میگی آخر شبی کونده ؛ هوا تاریکه دارم میرم بشاشم
بسیک اونور شاشم ریخت.
     
  
مرد

 
حکایت های کیری
سربازها یکی یکی از هواپیما میپریدن پایین، نوبت آخری که شد نپرید، سرهنگ گفت چرا نمیپری؟ سرباز گفت قربان مادرم دیشب خواب دیده که چتر من باز نشده! سرهنگ با لبخندی گفت: قربون همه مادرا بشم بیا چتر منو بگیر، چتر من بهتر باز میشه، چتر خودت رو هم بده من!

سرباز با چتر سرهنگ پرید و چترش باز شد و همینطور که آروم فرود می آمد، ناگهان یکی از کنار دستش مثل موشک رد شد و گفت:

ماااااادرتوووو گاییدممم!
     
  
مرد

 
حکایت های کیری
ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﺵ گفت امروز میخام ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮ ﺩ ﻝ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﯽ، ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ میخی ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻮﺑﯿﺪ، ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺩ ﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﯽ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﮐﻮﺑﺎﻧﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺦ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ، ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭ، ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﻔﺖ، ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﯿﺦ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ؟

ﺍﻣﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﮑﻤﯿﻞ ﭘﻨﺪﺵ ﭘﺪﺭ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﯿﺦ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﯾﺪ ﻭ گفت: کصکشا ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺴﺘﺎﺟﺮﯾﻢ صابخونه کو نمونو پا ره میکنه، ﭼﺮﺍ خار ﺩﯾﻮﺍﺭﻭ
ﮔﺎ ﯾﯿﺪﯾﯿﻦ اون ننه جند تون با خوا هرش رفته بیرون شما کو نی هارو تنها گذاشته خونه، خو تخمسگا کو ن هم بزارین اگه بیکارین به دیوار چکار دارین جواب اون صابخونه زن ج.نده رو چی بدم؟!

سپس با همان میخ و ﯾﮏ ﮐ.ﯿﺮ ﺳﯿﺦ ﭼﻨﺎﻥ به ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ تج.اوز کرد که ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ، ﻓﻨﺪﺍﻧﺴﯿﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﺎ ﺭﻓﺖ.
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
حکایت اموزنده
روزی شیخی میان قومی رفت و گفت:
ای مردم، می خواهید به شما احکامی بیاموزم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوید!؟
آن ها یک صدا گفتند: نه
گویند شیخ به سختی کـیر شد و آن قوم سال ها به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند...
     
  
مرد

 
حکایت کیری اموزنده
از عقابی پرسیدند آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟
عقاب لبخند زد و به هوا خیزید و گفت من انسان نیستم که با کمی به بلندی رفتن تکبر کنم
من در اوج بلندی نگاهم به زمین است
در همین حین ناگهان رعد و برق شدیدی به او اصابت نمود و مادرش گـاییده شد و شکلش همچون کـیری پژمرده شد.
کلاغ ها او را از کـون کردند و آبشان را روی صورتش پاشیدند تا او باشد در جواب یک سوال ساده دوساعت کص و شعر فلسفی نبافد.
     
  
مرد

 
حکایت کیری اموزنده
ﺍﺯ فقیری کیربخت ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺕ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﮔﻔﺖ :ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺯﻭﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﮐﻮﺯﻩ
ﺳﻔﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﯼ ﺍﺟﺪﺍﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ و ﻧﺎﻧﯽ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻢ ...
شیخی ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ :
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺳﯿﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺎﺳﭙﺎسی میکنی
ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ فقیر ﺑﻪ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ ؛ کص ننت
شیخ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟!
فقیر ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ نزد ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺑﻮﺩ
     
  
مرد

 
طرف دانشجوی ترم ۲ هنره ، میگه من هیچی رو به عنوان قانون قبول ندارم ! هر چی باشه می‌شکنمش !!

باشه ! همش قبول ..... چرا حموم نمیری ؟
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  
مرد

 
حکایت کیری اموزنده
روزی دختری شاکی نزد قاضي رفت...
دختر :
قاضي پسري که دوستم بود به من تعرض کرده و من را از 5 روش غیرممکن گاییـده، من از او شاکي هستم !
به دستور قاضي نخ سوزن آوردند. سوزن را دست دختره داد و نخ دست خودش موند و سپس خيلي راحت سوزن و نخ کرد
بعد اين بار نخ رو دست دختر داد و سوزن رو دست خودش نگه داشت...
قاضي :
جـنده خانم، سوزنو نخ کن !
دختر تا ميخواد نخو از سوزن رد کنه قاضي دستشو تکون ميده و دختر کیـر میشه !
بعد به دختره ميگه چرا سوزنو نخ نمي کني !!!
دختر ميگه: مادرجنـده تو نميذاري ،قاضي درجواب ميگه پس تو هم نميذاشتی...!!
     
  ویرایش شده توسط: play_boy   
مرد

 
حکایت کیری اموزنده

یک روز ملا به جهت جق به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند ملا را کیرکنند و سر به سر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با خود اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم از کونمان در میاید. اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملای کسکش ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا کصخلت در رفته است؟ این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی کیر کله!
ملای جقی گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند! برگردید لاشیا
     
  
مرد

 
غضنفر میره سربازی ، روز اوّل بوده ؛ فرمانده ، بچه‌های گروهانو صف می‌کنه !

میگه اسلحه شما مثل ناموس شما می‌مونه ! همیشه باید چشمتون بهش باشه !

موقع عملیات همیشه باید دستتون باشه !

بعد فرمان دوش‌فنگ میده !

یه سربازو صدا می‌کنه میگه اسمت چیه سرباز ؟

سربازه میگه قربان ، حسن ، قربان !

فرمانده میگه این چیه دستته ؟

سربازه میگه قربان ، ناموسمه ، قربان !

بعد ، فرمانده ، غضنفرو صدا می‌کنه !

میگه اسمت چیه سرباز ؟

غضنفر میگه قربان ، غضنفر ، قربان !

فرمانده میگه این چیه دستته ؟

غضنفر میگه قربان ، ناموس حسنه ، قربان !!
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا ---- آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
     
  ویرایش شده توسط: TheWalkingDead   
صفحه  صفحه 119 از 322:  « پیشین  1  ...  118  119  120  ...  321  322  پسین » 
شوخی و سرگرمی سکسی

Sexy Jokes - جوک های سکسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA