ارسالها: 45
#55
Posted: 2 Sep 2023 17:16
با دوس دخترم رفتیم یجایی رو روزانه اجاره کردیم. گفت نیم ساعت قبلش زنگ بزنی من میام کلیدو تحویل میگیرم. خلاصه تو اون یه روز خوردیم و خندیدیم و سگس کردیم و ... تا ساعت شد یه ساعت مونده به تحویل. زنگش زدیم که ما میخوایم بریم و بیا کلیدو تحویل بگیر. گفت حدودا 45 دقیقه طول میکشه بیام. تا اینو گفت ما خونه رو مرتب کردیم و لباس هارو پوشیدیم و ظرفارو شستیم و نشستیم پای گوشی. نیم ساعتی گذشت دوس دخترم گفت من بازم میخوام. گفتم بخدا من دیگ جون ندارم. جونم داشته باشم این سیخ نمیشه
گفت اصن نمیشه بیار بخورم سیخ شه. فکرشو بکن ما لباس پوشیدیم در حد اینکه تحویل بدیم. دراوردم از زیپ شلوار خورد و دوباره گفت بکن توش. داشتم تلمبه میزدم و این شروع کرد به ناله کردن که زنگ در رو زد.
حالا چطور این سالارو بخوابونم. ب یمصیبتی در رو با تاخیر باز کردم. ب بهونه جمع کردن وسایل و اینا رفتم اتاق و کیف دستی رو برداشتم گرفتم جلوم که دیده نشیم. یارو فهمید ولی
مارا به سخت جانی خود این گمان نبود...
تهران