انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین »

ایران از روزنه تاریخ


زن

Princess
 
جايگاه اصفهان در تاريخ ايران

اصفهان شهری است در بخش مرکزی ایران که پایتخت چند دودمان از پادشاهان پیشین ایران - به‌ ویژه‌ صفویان - بوده است. اصفهان سومین شهر بزرگ کشور از نظر جمعیت (پس از تهران و مشهد) و از شهرهای تاریخی ایران است. آب و هوای آن معتدل و دارای فصول منظم است.

آثار تاریخــــــــــی اصفهان
اصفهان آکنده از آثار هنری و تاریخی است که میدان شاه (نقش‌جهان)، سی و سه پل، پل خواجو، منار جنبان، مسجد شاه، گذر چهارباغ عباسی، سبزه ميدان، چهلستون و عالی‌قاپو از معروف‌ترین آنها هستند.


عالي قاپو

شهر اصفهان با تاریخ بسیار کهن و آثار باستانی بی شمار، از شهرهای نمونه جهان است. و بنا به گفته آندره مالرو نویسنده و پژوهشگر فرانسوی، فقط دو شهر فلورانس و پکن در دنیا با آن قابل مقایسه‌اند. آثار تاریخی اصفهان مجموعه‌ای از بهترین نمونه‌های بجا مانده از سبکهای گوناگون معماری ایران در طول هزاران سال و بیشتر است. و کیفیت این آثار چنان است که می‌توان گفت بیشتر آثار بزرگ و شاهکارهای هنر معماری ایران پس از اسلام در اصفهان قرار دارد.

در آثار تاریخی اصفهان می‌توان انواع و اقسام گنبد سازی، کاشیکاری، گچبری، مقرنس کاری، منبت‌کاری و خوشنویسی را در عالی‌ترین شکل ممکن آن مشاهده کرد. آثاری که نشانگر ذوق هنری کمال ‌یافته و ایمان مذهبی هنرمندان سازنده آنهاست و بیننده را چنان مجذوب خود می‌کند که بی‌اختیار به درون زمان و فضای ویژه آنها کشیده می‌شود، و خود را در جهانی از روشنایی و لطافت و سبکبالی احساس می‌کند.

معمــــــــــاری

از دوره قبل از اسلام، چیزی به جز بقایای آتشکده‌ای در کوه آتشگاه، اکتشافات اندکی در تپه اشرف و همچنین پل شهرستان (متعلق به دوران ساسانیان) بجا نمانده است که از میان آن سه تنها بنای بر پا و برجا همین پل شهرستان است. بیشتر آثار تاریخی بجا مانده در مربوط به دورهٔ اسلامی است. آثاری از تمامی دوره‌های تاریخی پس از اسلام بجا مانده است اما بویژه آثار دو دوره باشکوه از تاریخ اصفهان یعنی دورهٔ سلجوقی و دورهٔصفوی برجستگی ویژه‌ای دارد، که هر کدام دارای ویژگی‌ها و سبک معماری یگانه خود است.


پل شهرستان در اصفهان


دوران سلجوقیان

معماری سلجوقیان - که بویژه در مسجد جامع نمود می‌یابد - ساده و بی‌پیرایه اما با ظرافت فراوان است. از ویژگی‌های دیگر معماری این دوره سکوت و درونگرایی به دور از هر گونه جلوه‌گری آن است. بجای آنکه بیننده تحت تاثیر آنی آن قرار گیرد، آرام آرام زیبائی و عظمت اسرار آمیز آن را در جای خود احساس می‌کند. برخلاف معماری و هنر دوره صفوی که توجه به جلوه‌های رنگ و نور و چشمگیری و درخشندگی از ویژگی‌های آن است.


مسجد جامع



آرامگاه ملکشاه و سلطان سنجر و خواجه نظام الملک از آثار تاریخی این دوره در شهر اصفهان می‌‌باشد.

دوران صفویان

عصر صفوی، عصر کمال و شکوفایی نبوغ معماری و شهرسازی در ایران است. زیباترین و با شکوه‌ترین آثار معماری ایران در همین دوره، توسط معماران خلاق و هنرمندی چون محمدرضا و علی اکبر اصفهانی آفریده شد. در زمان شاه عباس اول صفوی پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد. اصفهان در مرکز امپراتوری صفوی قرار داشت و نسبت به قزوین به خراسان نزدیک تر بود. موقعیت جفرافیایی این شهر موجب افزایش سرعت عکس العمل شاه در مقابل تهدیدات ازبکان و عثمانیان بود. شاه عباس بدون ایجاد تغییرات عمده در بخش قدیمی شهر بخشهایی را به آن افزود. میدان نقش جهان ، دولتخانه و خیابان چهارباغ در کنار بخش های قدیمی شهر ساخته شدند.


ميدان نقش جهان



از ویژگیهای مهم در شیوه معماری این دوره، علاوه بر استحکام و زیبایی ساختار، درخشش بیان است. در آثار این دوره تابش رنگ و نور، و جذابیت سطوح و شکوه چشمگیر آنها، احساس زیبائی خیره کننده‌ای در بیننده ایجاد می‌کند و طنین رنگها و سطوح مکرر کاشیهای درخشان به منظره‌ای شفاف، مجرد و روحانی تبدیل می‌شود.

معماری این دوره از لحاظ وسعت و کارآیی، بسیار متنوع است و در تمامی ابعاد حیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم حضوری زنده و پویا دارد. باشکوه‌ترین مساجد، عظیمترین میدانها، زیباترین پلها و خیابانها، بزرگ‌ترین بازارها، مدرسه‌ها، کاروانسراها و... در این عصر ساخته شد. و همه در نوع خود در اوج کمال هنری، استحکام و کارآیی و بعضی چنان باشکوه و زیبا و کامل، که گاهی نمی‌توان باور کرد که انسانی ناچیز آن را پدید آورده باشد. شاید تنها بتوانیم به این گفته پیر لوتی نویسنده فرانسوی اشاره کنیم که می‌گوید:

«اصفهان نه تنها آئینه تاریخ تمدنی کهنسال، که آئینه خلاقیت بشر است. اصفهان خود به تنهایی کهکشانی است که دست یافتن به ژرفای زیبایی و عظمت آن ممکن نیست.»
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
جايگاه شیـــــــراز در تاريخ ايران

شیراز در فاصله‌ 919 کیلومتری‌ تهران واقع‌ شده‌ و مرکز استان‌ فارس است‌. این‌ شهرستان‌ آب‌ وهوای‌ نسبتاً معتدل‌ و فصولی‌ منظم‌ دارد. ناحیه‌ شیراز از زمان‌های‌ قدیم‌ دارای‌ اهمیت‌ و اعتبار بوده‌ و نام‌ آن‌ در الواح‌ عیلامی‌ مکشوف‌ در تخت‌ جمشید ذکر شده‌ است‌. آرامگاه‌ دو شاعر بزرگ‌ ایران‌ - سعدی و حافظ - در این ‌شهر است‌ و آرامگاه خواجو در کنار دروازه‌ شهر جای‌ گرفته‌ است‌.


تخت جمشيد

تاریخچه شیراز

در افسانه‌ها آمده است كه شيراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پيشداديان) شهر شيراز را تاسيس كرد و نام خود را بدان بخشيد. به روايتي ديگر، نام اين ديار، "شهرراز" بوده كه به اختصار شهراز و شيراز خوانده شده است.

در حالي كه بر اساس تحقيقات "تدسكو" شيراز به معناي مركز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافي دان مسلمان قرن چهارم هجري، علت نامگذاري شيراز شباهت اين سرزمين به اندرون شير مي داند، چرا كه به قول او عموما" خواربار نواحي ديگر بدانجا حمل مي شد و از آنجا چيزي به جايي نمی‌بردند. و بالاخره بنا به نوشته كتاب "صورالاقاليم"، از جهت وجود دام هاي بسيار در دشت شيراز، آنجا را "شيرساز" ناميده اند. و به نقل از مردم عامیانه :شی به معنای شیب و دراز به معنی طولانی.

در گذشته شیراز را شیدراز به معنای شیب بلند می خوانده‌اند. چون سطح این جلگه دارای شیب زیاد و طولانی است. حتی هم اکنون به محل‌های پایین شیراز. شی بازار یا شیب بازار می‌گویند.

باري، بيش از هر چيز نام شيراز كه واژه اي پارسي است، بهترين گواه بر اين باور است كه برخلاف پندار پاره اي از جغرافي دانان مسلمان، تاسيس اين شهر به قرن‌ها قبل از ورود اسلام به ايران باز مي گردد، شيراز، هم اكنون نيز در محل تقاطع مهم‌ترين راه هاي ارتباطي شمال به جنوب و شرق به غرب كشور است و اين موقعيت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا كه در عهد هخامنشيان، شيراز بر سر راه شوش (پايتخت هخامنشي) به تخت جمشيد و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانيان راه ارتباطي شهرهاي بسيار مهمي چون نيشابور و گور با استخر، از جلگه شيراز مي گذشت. در نتيجه مسلم است كه چنين محل حاصلخيز و خوش آب و هوايي كه در تقاطع مسيرهاي مهمي كه برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالي از آبادي و سكنه نبوده است.

وجود آثار قديمي مانند قصر ابونصر در حوالي شيراز كه قدمت آن به دوره اشكانيان مي رسد و نقوش برجسته برم دلك، (در چندكيلومتري شرق قصر ابونصر) كه از آثار دوره ساساني (یا پیشدادیان) است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، كهندژ) در سمت شرق تنگ سعدي و چند نقش برجسته در دهكده گويم در چهار فرسنگي شمال غرب شيراز و همچنين پيدا شدن سكه هايي در ضمن حفاري هاي قصر ابونصر، كه بر آنها با خط پهلوي نام شيراز نقش بسته است، جملگي بر وجود شهر يا بلوكي به نام شيراز، در همين محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.

علاوه بر آنچه گفته شد، كاوش هاي باستان شناسي در تخت جمشيد، به سرپرستي كامرون در سال 1314 ه.ش، به پيدايش خشت نبشته هايي انجاميد كه بر روي چند فقره از آنها نام شيراز مشخص بود. بدين ترتيب مي توان احتمال داد، اين وادي كه در عهد رونق تخت جمشيد، آبادي كوچكي بيش نبوده است، بعد از انهدام پايتخت هخامنشيان، از نو ساخته شده است.

در اشعاري از شاهنامه فردوسي، نیز به مناسبت هايي از شيراز ياد شده، استخري در كتاب مسالك و ممالك كه در نيمه اول قرن چهارم هجري تاليف شده است، راجع به آثار و بقاياي فرهنگي قبل از اسلام، در شيراز مي گويد:

شيراز قلعه اي به نام شاه موبد دارد. وي همچنين از دو آتشكده به نام هاي كارستان و هرمز در آن سرزمين ياد مي كند.

باري در مجموع گفتار استخري كه شيراز سيزده ناحيه (طسوج) دارد كه در هر كدام از آنها قراء و كشتزارهايي موجود است كه متصل به هم قرار گرفته اند. و نيز نظر ابن بلخي كه در روزگار ملوك فرس، شيراز ناحيتي بود و حصاري چند بر زمين، مي تواند روشنگر قدمت شيراز، به عنوان يك سرزمين مسكون و آباد باشد... . یکی از غذاهای خوشمزه شیرازی کلم پلو است. یکی دیگر از غذاهای معروف کوفته سبزی شیرازی است.

شیراز تختگاه سلیمان

شيراز اين شهر باستانی در طی گذشت ايام به القاب گوناگونی شهرت داشته و از آن جمله دارالملک، دارالعلم، ملک سليمان و ... اما شايد مشهورترين و قديمی ترين لقب شيراز همان ملک سليمان است و بدين خاطر بر بسياری از بناهای قديمی شهر همچون عمارات باغ نظر، سردربازار مشير، نارنجستان قوام و .... تصويرهايي از حضرت سليمان نقش شده است که معمولاً وی را بر تختی نشسته و در وسط مجلس نشان می‌دهد و عده‌ای از وزرا و تعدادی از ديوها گوش به فرمان او در اطرفش ايستاده‌اند و تعدادی از حيوانات وحشی و اهلی نيز در بين گلها و درختان و بدور حضرت سليمان ترسيم شده اند. همچنين در بعضی کتب نقل شده است که در حدود قرن هفتم هجری عده‌ای از عرفا و زهاد از بغداد به طرف شيراز حرکت کرده‌اند تا مسجد سليمان را زيارت کنند و برای زيارت آن ثوابهای فراوانی قائل می شده اند.



جاهای ديدني شيراز

از جاهای دیدنی شهر شیراز که به ایرانگردان و جهانگردان ایرانی و خارجی توصیه می‌شود: باغ دلگشا، باغ ارم،نارنجستان قوام،باغ عفیف آباد، باغ زیبای جهان نما، حافظیه، سعدیه، ارگ کریم خان، آستانه و شاهچراغ، کوهپایه، دروازه قرآن، بازار وکیل، آرامگاه سیبویه،آستانه سید علاالدین حسین،حمام وکیل ،آرامگاه خواجوی کرمانی، بقعهٔ هفت تنان، بقعه چهل تنان، موزه پارس و ...


باغ عفيف آباد

سوغات شیراز

سوغات عمده شیراز آبلیمو و آبغوره می‌‌باشد. همین طور بهار نارنج شیراز زبانزد خاص و عام است. همینطور شیرازی‌ها نوعی پالوده به همان نام پالوده شیرازی دارند که یکی از بهترین انواع پالوده در ایران است. از انواع دیگر صنایع دستی می‌توان به خاتم‌کاری، منبت‌کاری، قالی و قالیچه اشاره کرد. خاتم این شهر معروف است.علاوه بر آن نوعي شيريني به نام نون يوخه كه بسيار لذيذ است بسيار معروف است.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
جايگاه مراغـــــــه در تاريخ ايران

مراغه یکی از شهرهای قدیمی ایران است. این شهر در شمال غربی ایران و در استان آذربایجان شرقی قرار گرفته است. دین مردم این شهر مسلمان و مذهب انها شیعه جعفری است و مراسمات مذهبی پرشوری در ایام ماه محرم و ماه رمضان برپا میکنند مردم این شهر به زبان ترکی صحبت میکنند نام مراغه در اصل ماراوا و مراوا و ماداوا بوده که جایگاه مادها معنی می‌دهد. مراغه تاریخ پر افت و خیزی داشته است و از شهرهای مهم شمال غربی ایران بشمار می‌رود. آثار باستانی مراغه بسیار است که رصدخانه خواجه نصیر طوسی از مهم‌ترین آنهاست.


تصويری از رصدخانه مراغه



از آثار بسیار کهن در مراغه مهرابه مراغه است. مهرابه‌ها نیایشگاههای مهرپرستان بودند. مهرپرستی، دینی ایرانی بوده که پرستش خورشید از اجزای اصلی آن بشمار می‌رفته است. این دین از ایران به اروپای غربی هم رخنه کرده بود. این شهر جمعیتی بالغ بر۳۰۰٬۰۰۰ نفر را در خود گنجانده است .

مراغه يكي از قديمي‌ترين شهرهاي ايران و دومين شهر بزرگ استان آذربايجانشرقي (تبريز) ميباشد كه در كنار رودخانه زيباي صافي و در مشرق درياچه اروميه و بر دامنه جنوبي كوه سهند قرار گرفته است. نام قديمي مراغه را (مراوا يا ماراوا) ذكر كرده‌اند و بر همين اساس قدمت شهر مراغه به دوره ماد بر مي‌گردد. موقعيت منطقه‌اي مراغه طوري است كه از شمال به شهر تبريز و ارتفاعات كوههاي سهند و از شرق به شهرستان هشترود و از سمت مغرب به درياچه اروميه و از جنوب به شهرستان مياندوآب محدود است.

فاصله مراغه – تبریز از طریق جاده آسفالته 130 کیلومتر است اختلاف ساعت این شهر با تهران 21 دقيقه و 30 ثانيه است. اين شهر علاوه بر جاده آسفالته از طريق خط آهن به تبريز و تهران و از طريق خطوط هوايي به تهران متصل مي‌شود. بطور كلي مراغه از دو ناحيه كوهستاني و جلگه‌اي تشكيل يافته و از لحاظ آب و هوا معتدل (متمايل به سردي) و نسبتا مرطوب است.

از مکانهای تاريخي و قديمي آن : گنبد كبود ، گنبد مدور ، گنبد غفاريه را مي‌توان نام برد.


گنبد مدور



اوج شهرت نام مراغه به عهد هلاكوخان مي‌رسد. در دوره هلاكوخان و در زماني كه مراغه به عنوان پايتخت برگزيده شده بود با تقاضا و تشويق دانشمند بزرگ ايراني خواجه نصير الدين طوسي معتبرترين مركز علمي جهان يعني رصدخانه مراغه در يكي از تپه‌هاي شمال غربي مراغه احداث گرديد كه قبل از ويراني يكي از بزرگترين مراكز پژوهشي و نجومي زمان خود در جهان بود. و هم اكنون گنبدي بلند جهت پوشش بقاياي برج مركزي رصد خانه بر روي آن احداث گرديده كه به عنوان نمايشگاه، از آلات و وسايل نجومي آن دوره نيز در آن استفاده خواهد شد.


رصدخانه خواجه نصيرالدين طوسي



مراغه مدتی در زمان حکومت مغول‌ها پایتخت ایران بوده است و دانشمند نامی و بزرگ جهان خواجه نصیر الدین طوسی در آن زمان اقدام به راه اندازی بزرگ‌ترین رصد خانه و کتابخانه نجوم در جهان در این شهر نموده است و اکنون نیز این مکان در کوه رصد مراغه موجود است.

مراغه که اکنون دارای پتانسیل‌های بسیار قوی از لحاظ گردشگری و صنعتی و فرهنگی است تبدیل به یکی از بهنرین و برجسته‌ترین شهرهای مهم استان شده و ایجاد دانشگاه‌های متعدد و مراکز تحقیقاتی و شهرک‌های صنعتی و علمی و همچنین دهکده توریستی و ... مراغه را تبدیل به شهری زیبا نموده است.

از جمله مکانهای دیدنی مراغه می‌توان به غار کبوتر در مراغه اشاره کرد که این غار دارای ۵ چاه بسیار عمیق است که تا کنون هیچ کس نتوانسته به انتهای این غارها دسترسی پیدا کند. حکایت‌های مختلفی در اینباره موجود است .


غار کبوتر



قبر مادر هلاکوخان و گنبد سرخ مراغه و تکیه‌ها و مساجد بسیار قدیمی مراغه را به شهری توریستی تبدیل نموده است


پل آجري روستاي مردق كه در عصر قاجار بر روي رودخانه مردق چاي ساخته شده يكي ديگر از آثار مهم اين شهرستان مي باشد. طهماسب حنفي از بزرگترين دانشمندان اين شهرستان بوده كه با كمك دانشمند بزرگ و شهرساز خانم ژاكلين بوژو گارنيه هرم سه گوش را براي جمعيت شاغل در شهر مراغه و روستاي خرمازرد تهيه كرده است.

سایر مناطق دیدنی مراغه:

امامزاده معصوم ورجوي
اين‌ امامزاده‌ در روستاي‌ ورجوي‌ مراغه‌ در كنار يك‌ گورستان‌ قديمي‌ واقع‌ شده‌است‌.
برخي‌ از قبور اين‌ گورستان‌ سنگ‌هاي‌ منقش‌ به‌ تير و كمان‌، نيزه‌ و شمشير و سپر دارد. اين امامزاده به آخوند ملا معصوم‌مراغه‌اي‌ تعلق‌ دارد.

چشمه ورجوي

آب‌ اين‌ چشمه‌ در 8 كيلومتري‌ جنوب‌ مراغه‌ همراه‌ با گاز از زمين‌ خارج‌ مي‌شود
و دررديف‌ آب‌هاي‌ معدني‌ بيكربناته‌ كلسيك‌ و منيزين‌ گازدار و آهن‌ دار است‌.
آب‌ چشمه‌ مزه‌اي‌ گزنده‌ دارد و براي‌استحمام‌ مورد استفاده‌ قرار مي‌گيرد.

مکان های دیدني:

دره گشايش
درياچه سد علويان
رودخانه صوفي‌ چاي‌
رودخانه موردي چاي
مسجد ملارستم‌
معبد مهری
مقبره اوحدی مراغه‌ای
موزه مراغه
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
تاریخ شهـــــر ساری

به طور دقیق تاریخ به وجود آمدن ساری را نمی‌توان تشخیص داد زیرا در کهن‌ترین آثار مربوط به ماقبل تاریخ نوین جهان نیز نام آن بوده است ولی قدر مسلم آنکه بدون هیچ تردیدی نظام شهری آن به بیش از ۲۵۰۰ سال می‌ رسد. بر اساس شاهنامه فردوسی توسعه بنای آن را به اسپهبد طوس پور نوذر به دلیل به جا گذاردن یادگار پدرانش (منوچهر، ایرج، فریدون) نسبت دهند، و بر اساس روایت تاریخ نویسان یونانی در زمان هخامنشیان پایتخت تمدن هیرکانیا و به نام زادراکارتا بوده است ( منابع ایرانی در جنگ ها از بین رفته اند ). پس از حمله اسکندر مقدونی آن شهر در آتش با خاکستر یکسان گردید (این اقدام اسکندر به واضح نشان از وجود تمدن پیشرفته آن زمان در آن شهر را می دهد) و طبق سیاست های اسکندر مقدونی شهری جدید در کنار آن ساخته گشت و نام آن را تمبراکس (سیرینکس) که نام یکی از سرداران سپاه اسکندر بود نهادند. شایان ذکر است که بنای آن شهر حدود ۱۲ کیلومتر با بنای شهر کنونی ساری فاصله داشت و در نزدیکی روستای اسرم کنونی ساخته گشته بود. بر اساس تحقیقات باستان شناسان در زمان ساسانیان تمدنی بزرگ در این ناحیه بوده است. چنانکه در زمان احداث خط راه آهن و حفاری های مربوط به آن کوزه ها و سفالهای مربوط آن زمان بدست آمد.


ميدان ساعت ساری




فرخــــــــان بزرگ

بر اساس برخی مستندات تاریخی فرخان بزرگ در سال ۵۶ ه.ق. ساری را که برای مدت زمان طولانی مورد توجه واقع نگردیده بود را به کلی مرمت و بازسازی کرد بطوری که حتی بنای ساری را به وی نسبت می‌دهند. مدتی پسر فرخان حاکم ساری بود و پس از آن بدلیل تهاجمات دشمنان فرخان بزرگ، وی این دیار مرکز حکومت خویش نهاد. تا قرن دوم هجری دین مردمان آن زرتشتی بود و در آن سال ها سپاه خلیفه عباسی توانست به ساری حمله کرده و بدین جهت مردم را مسلمان نمایند ولی پس از رفتن آنها بدلیل ظلم و ستم خلیفه مردم باری دیگر به دین زرتشت پناه بردند تا آن جا که نمایندگان و مبلغان دین اسلام از طرف امام جعفر صادق توانستند با ایجاد گرمی و محبت در بین مردم آنان را به اسلام و مذهب شیعه بگروایند و بدین دلیل مذهب مردم مسلمان ساری از همان ابتدا شیعه بوده و است؛ در سال ۱۳۶ ه.ق. ملامجدالدین از طرف امام صادق به ساری آمد و پس از آن حضرت یحیی پور یحیی و حضرت سجاد و حضرت عباس از فرزندان امام موسی کاظم به ساری آمدند و در بین مردمان زندگی کردند و در این دیار درگذشتند.


امامزاده صالح مرزرود



کارن کبیر پادشاه طبرستان

ساری زمانی تحت فرمانروایی اسپهبد قارن (کارن) بود و به دلیل افتخارات بزرگی که او برای طبرستان آورد پس از گذشت چندین قرن هنوز از خاطره ها بیرون نرفته و یکی از خیابان های ساری به پاس زحمات بزرگ او بدین نام است و پس از آن مازیار پور قارن حکومت کرد که او نیز مردی بزرگ بود و اقدامات نیک وی هنوز هم پابرجاست، سپس حاکمان منصوب یعقوب لیث صفاری و امیر اسماعیل سامانی تا سال ۲۹۸ در ساری حکمرانی کردند تاآنکه در آن سال روس ها ساری را به آتش کشاندند و پس از آن حکومت در دست آل زیار که اهل تسنن بودند و آل بویه که اهل تشیع بودند قرار گرفت تا سال ۴۲۶ که سلطان محمود غزنوی به ساری آمد و بسیاری از شهر را ویران نمود و آخرین نماینده غزنویان در ساری (رستم شاه غازی) تا به سال ۵۵۸ حکمرانی کرد، اومدرسه مرقدعلاءالدوله ( همان جایی که هم اکنون مسجد شاه غازی واقع است) را تجدید بنا نمود. بهنگام حمله مغول حسام الدین اردشیر از سلسله کینخواریه بجهت آنکه بتواند در برابر مغول ها مقاومت نماید پایتخت خویش را از ساری به آمل برد؛ پس از مغول ها مرعشیان که در اصل عرب بودند بر ساری حکم رانی کردند تا سال ۷۹۵ ه.ق. که تیمور به ساری حمله کرد و دستور قتل عام مردم را صادر نمود و با خاک یکسان کرد. پس از مرگ تیمور دگربار مرعشیان آمدند و پس از آن حکمرانی ساری در میان چند خاندان بود تا آن که سلسله آل جلاویه بر سرکار آمدند.


برج رسکت



ساری در دوره صفوی

شاه عباس کبیر بدلیل آن که از طرف مادر مازندرانی بود علاقه فراوانی به آباد کردن مازندران داشت و او دهکده طاهان در شمال شهر و نزدیکی ساحل دریا را شهر کرد و آن را مرکز مازندران کرد؛ پیتر دلاواله جهانگرد معروف ایتالیایی که به سال ۱۰۲۵ ه.ق. ساری را دید و یک شب در آن اقامت گزید درباره ساری چنین نگاشته است: « ساری حصار ندارد و تا چشم می‌بیند باغ های میوه و خصوصا مرکبات در آن بسیار فراوان است جالب آن جاست که سقف بسیاری از خانه ها مرکب از ساقه خشک غلات و گل مال است و فقط برخی از خانه ها سقف سفالی دارند، مردمانی بسیار مهربان دارد و آنان کمال لطف و محبت را نسبت به من روا داشتند؛ فردای آن روز به قصد عزیمت به فرح آباد که شاه در آن جاست ساری را ترک کردیم، چهار فرسنگ بین ساری و فرح آباد راه بود و فرح آباد با دریا دو مایل فاصله داشت و در میان راه اثرات درختان تازه قطع شده را می‌دیدیم و کارگران مشغول سنگ فرش جاده بودند وقتی به فرح آباد رسیدیم خبردار شدیم که شاه در آن جا نیست و شاه که نمی‌تواند در یک مکان ثابت بماند به دو فرسنگی غرب فرح آباد رفته بود.» و اما فرح آباد آن شهر زیبایی که شاه عباس بنا کرد عمر زیادی نداشت و در حمله شبانه روس ها به آتش کشیده شد و پس از آن ساری باری دیگر مرکز مازندران گردید؛ پس از قتل نادرشاه، محمدحسن خان قاجار که توانست حکومت مازندران را به دست گیرد دستور داد تا از استرآباد تا شهسوار راه سنگ فرش را تعمیر کنند و او پلی بروی تجن کشید که به پل محمدحسنخانی مشهور گشت البته بعدها در اثرزلزله خراب شد ولی پل بارفروش (بابل) هنوز هم باقی است.

ساری در زمان قاجاریه

در زمان زندیه هیچ تغییری در ساری ایجاد نشد ولی پس از مرگ کریم خان زند؛ آقا محمد خان قاجار که توانست به سرعت خود را به تهران برساند و پس از آن با کمک سران ایل اشاقه باش در دشت گرگان مازندران و گیلان را به تصرف خویش درآورد، به این دیارآمد و در ۱۵ ربیع الثانی ۱۱۹۵ مصادف با آغاز نوروز در ساری تاج گذاری کرد و ساری را پایتخت خویش نهاد؛ او سه گنبدان ساری را به توپ بست ولی بدلیل آنکه آن بنا بسیار مستحکم بود خراب نشد؛ در آن سال ها بدلیل آنکه برادران آقامحمدخان قصد پادشاهی را داشتند ساری مورد تهاجم بسیاری از دشمنان او واقع گشت و بیشتر اوقات در آتش می‌سوخت، به همین دلیل تهران را دارالخلافه خویش قرار داد در حالیکه ساری پایتخت قاجارها بود. آقامحمدخان در سال ۱۲۰۹ گنج های نادرشاهی را در کاخ خود در ساری مخفی کرد و پس از آنکه در شوشی قفقاز به قتل رسید فتح علی شاه در تهران تاجگذاری کرد به دستور وی گنج های نادرشاهی را از ساری بردند. در زمان فتح علی شاه محمد ملک آرا پسر ارشد او حاکم ساری بود و او کاخ بزرگی را ساخت که بعد ها به نام نوباغشاه نهادند (هم اکنون مکان این باغ پادگان است). ابت جهانگرد معروف که در زمان فتح علی شاه به ساری آمد نوشته است که : بیشتر حصار های شهر در اثر زلزله خراب بود خندق باریک و کم عمقی در برخی قسمت های شهر به چشم می‌خورد، محیط شهر دو مایل مربع است شش محله دارد سه هزار خانوار جمعیت در آن شهر ساکن اند کف کوچه ها سنگ فرش است و از نظر فرهنگ سطح بالایی دارد و هفتاد مدرسه دارد، ملک آراء باع های بسیاری را در ساری احداث کرد و در ساری فقیر زیاد است و تا تهران هشت روز (!) راه است و به فاصله یک مایل از ساری رودی بزرگ می‌گذرد. ناصرالدین شاه در زمان شاهنشاهی خویش دو بار به ساری آمد و عکاس باشی وی از ساری عکس های فراوان گرفت. محمدعلی شاه که از گرگان به تهران می‌رفت در میان راه به ساری آمد و با استقبال مردم در نزدیکی پل تجن مواجه گشت و با حبیب اله میرزا حاکم ساری زیر آن پل محرمانه به گفتگو نشست بطوریکه مشروطه خواهان حبیب اله میرزا را به ظن آنکه مستبد باشد ترور کردند

ساری پس از دوره قاجار

اگرچه در ابتدای قاجار به ساری کم و بیش توجه می شد ولی در پایان دوره قاجار ساری رو به ویرانی گذارده بود، بی تردید نظام کنونی ساری پس از قاجار و در ابتدای قرن بیستم میلادی به وجود آمد، در آن سالها عمارت نوباغشاه که نمادی از سلطه قاجارها بود را خراب کردند و در آن مکان پادگان احداث نمودند و سبزه میدان را ایجاد کردند؛ خیابان ها را پهن تر کردند و خیابان شاه عباس (۱۸دی) را ساختند و البته بسیاری از ساختمان های تاریخی نیز در کنار آن از بین رفت و ساختمان استانداری، شهربانی احداث گردید که بعد ها از تخریب شد ولی ساختمان دادگستری از آن دوران هنوز هم باقی است، در زمان جنگ جهانی دوم، نیروهای اتحاد شوروی به ساری آمدند و ساری به تصرف روس درآمد و پس از جنگ جهانی در زمان محمد رضا شاه پهلوی پل جدید تجن احداث گردید و فرودگاه دشت ناز و جاده کمربندی و احداث خیابان قارن و ساخت میدان ولیعهد ( میدان امام خمینی کنونی ) و افتتاح آن بدست فرح دیبا و ساختمان کتابخانه مرکزی و ... در این زمان ساخته گشت و پس از انقلاب ، مصلی آیت الله خمینی و پارک آفتاب و بسیاری از ابنیه کنونی و بازار نرگسیه و بازار شهیدرجایی ساخته گردید.


مسجد جامع ساری
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
« شوش کهن ترین شهر جهان »



شوش كهن ترین شهر جهان حدود ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد به عنوان كانون مذهبی ساكنان دشت اطراف بنیاد نهاده شد. نخستین كسی كه ویرانه های شوش باستان را باز شناخت بنجامین بن جناح خاخام كلیمی بود كه بین سالهای ۱۱۶۳ و ۱۱۷۳ میلادی برای بررسی وضعیت كلیمیان در ایران به سر میبرد. وی هنگام زیارت دانیال نبی(ع) از تپه های باستانی شوش نیز دیدن كرد.
از دیدنیهای این شهر میتوان موزه شوش، بارگاه دانیال نبی(ع)، كاخ شائور تپه های باستانی وقلعه شوش را نام برد. شهر شوش در طول تاریخ بارها مورد هجوم قرار گرفت. اولین بار آشور بانی پال امپراطور آشور آن را تخریب وسپس به دست اسكندر غارت شد.

● تاریخ شوش



شهر شوش از دیر باز بستر تولد و گسترش تمدنهای بزرگی بوده است، تمدنهایی که اکنون چهره ای ماندگار در تاریخ از آنان به جا مانده است.
::: ایلامی ها
در ابتدای تاریخ بشر که انسان متمدن با اختراع ذوب فلز و خط به پیشرفت چشمگیری دست یافته بود منطقه بین النهرین جایگاه ویژه ای داشت. سه تمدن مشهور در این قسمت در جوار یکدیگر میزیستند:
آشوری ها، ایلامی ها و بابلی ها.
شوش پایتخت ایلام از موقعیت ممتازی برخوردار بود. ایلام در واقع تلفظ آشوری سرزمین هل تم تی به زبان ایلامی است و هل تم تی به معنای سرزمین خدایان است. دلایل اصلی پیشرفت ایلامی ها و پایتخت آنان شوش از حدود ۷۰۰۰ سال پیش به این شرح است:
۱- دلایل ژنتیکی مبتنی بر هوش ذاتی
۲- دلایل اقلیمی و مناسب بودن جلگه خوزستان برای کشاورزی و دامپروری
۳- رقابت با تمدنهای مجاور خصوصا" تمدنهای بین النهرین.
از میان آثار باستانی شوش در دوره ایلامی پیکره خدایان جایگاه ویژه ای دارد. یک نمونه که در موزه لوور نگهداری میشود و از جنس طلاست بسیار چشمگیر است. جام معروف شوش که چند نمونه از آن در اکتشافات باستانی به دست آمده است و یک نمونه آن در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود اثری بسیار زیبا و سمبولیک است.



هخامنشیان
پس از سقوط ایلامی ها شوش برای مدتی اعتبار و شکوه خویش را از دست داد اما با ظهور بزرگترین سلسله تاریخ یعنی هخامنشیان و به دلیل علاقه و رابطه آنها با ایلامی ها، شوش بار دیگر اعتبار و منزلت بسیار یافت. در این زمان شوش به مدت چهار قرن به عنوان مهمترین پایتخت هخامنشیان در جهان شناخته میشد. پادشاهان هخامنشی بناهای باشکوه بسیاری در شوش ساختند و سفرای سیاسی کشورها در شوش به دیدار شاه می رسیدند. پیوند و تعهد ملل مختلف در ساخت بناهای شوش در آثاری که به دست آمده مشهود است. داریوش در کتیبه ای در شوش میگوید: "به یاری اهورامزدا کاخ با شکوه شوش را بنا کردم."
::: سلوکیان و پارتیان
پس از روی کار آمدن سلوکیان شوش به عنوان یک مرکز تجاری، به صورت تقریبا" مستقلی اداره میشد. چنین وضعیتی تقریبا" تا پایان دوره اشکانی حاکم بود. از معدود آثار مکتوبی که از سلوکیان به دست آمده، کتیبه هایی است که در شوش یافت شده است. سلوکیان برای ایجاد ارتباط تجاری قویتر میان شوش و سرزمین های دیگر اقدام به کانال کشی رودخانه کارون (ائولایوس) نمودند. و بدین ترتیب ادویه و کالا از هند و عربستان از طریق دریا در بازار شوش تجارت میشد. سکه های یافت شده در شوش حقایق زیادی از دوره سلوکیه و اشکانی روشن ساخته است. در دوره پارتیان شوش متاثر از کشمکش ایران و روم بود و یونانیان به همراه بقایای ایلامی و یهودی و سایر ملل ساکن در شوش اکنون قسمتی از کشور پهناور اشکانی بودند.
::: ساسانیان
در دوره ساسانیان شوش به همراه شوشتر و جندی شاپور به عنوان مراكز اقتصادی تولید و صادرات ابریشم به اقصی نقاط جهان مطرح بودند. در ابتدای دوره ساسانی و اواخر پادشاهی شاپور دوم شورش و نافرمانی بوجود آمده در شوش بوسیله حمله شاپور با فیل فرو نشست و شهر به ویرانه ای مبدل شد كه آثار آن هنوز در شوش وجود دارد. پس از این حادثه شهر شوش به "ایران خره شاپور "به معنی شكوه ایران به دست شاپور تغییر نام داد و در شمال شهر شوش شهر "كرخادی لادان" ساخته شد كه بعدها به " ایران آسان كر كواد " به معنی كواد ایران را آرام ساخت تغییر نام داد. در این زمان پس از شكست روم از ایران و انتقال اسرای رومی به شمال خوزستان این منطقه تحت تاثیر حضور آنان قرار گرفت. با نفوذ مسیحیت شوش به قسمتی از نواحی اسقفی قرار گرفت. با ظهور مانی و آیین او تمام منطقه غرب و شرق تحت تاثیر آیین او قرار گرفت و در نهایت مانی در زمان بهرام یكم و با فشار موبدان در زندان بیلاباد (گندی شاپور) از توابع شوش كشته شد.

● دیدنیهای شوش



بهترین موقع برای بازدید از این شهر زمستان و بهار است. در اسفند و فروردین هوای منطقه بسیار مطبوع و دلپذیر است. اماکنی که می تواند دیدن آنها برای شما بسیار جالب و جذاب باشد عبارتند از: قلعه فرانسوی ها، تپه های باستانی آپادانا، موزه شوش، هفت تپه، موزه هفت تپه، زیگورات چغازنبیل، مقبره دانیال نبی (ع) میباشد.

● طبیعت در شهرستان شوش
هوای شوش گرم و خشك است. در مركز این شهرستان بیشترین درجه حرارت در تابستان ها ۵۳ درجه بالای صفر و كم ترین آن در زمستانها یك درجه بالای صفر است. میزان باران سالیانه این مركز به طور متوسط ۲۵۰ میلی متر است. این شهرستان در جلگه خوزستان قرار گرفته است و هیچگونه ناهمواری در آن مشاهده نمیشود به طور كلی این شهرستان یك دست دشتی و هموار است. منابع آبی شهرستان شوش را رودخانه ها تشكیل میدهند رودخانه مشهور كرخه كه به نام گاماسیاب از دامنه های الوند سرچشمه گرفته و در لرستان موسوم به رود سیمره میشود در خوزستان معروف به كرخه بوده و از شمال به جنوب شهرستان شوش جریان یافته و در انتها به باتلاق هورالعظیم وارد می شود. درختان گز، كنار و كهور عمده ترین پوشش گیاهی این منطقه را تشكیل میدهند. هم چنین گیاهان مرتعی برای چرای دام موجود است. روباه، شغال، گرگ، گراز، آهو، كفتار، دراج، كبك، قرقاول، غاز و مرغابی از جمله جانوران این شهرستان به شمار می روند.

● اماکن تاریخی و دیدنیهای
چغازنبیل



در ۴۵ كیلومتری جنوب شرقی شهر شوش یكی از اعجب انگیزترین آثار باستانی جهان متعلق به ۳۲۰۰ سال پیش مشهور به زیگورات چغازنبیل وجود دارد. چغازنبیل به ساختمان طبقاتی معبد ایلامیان كه توسط اونتاش گال پادشاه این قوم در سال ۱۲۵۰ قبل از میلاد ساخته شد اطلاق می شود. این بنا با ابعاد ۱۰۵*۱۰۵ متر وارتفاع ۵۳ متر (در گذشته ۵۲ متر ارتفاع داشته است واكنون ۲۵ متر از آن باقی است) از بزرگترین زیگوراتهای جهان محسوب می شود. عملیات باستان شناسی در این بنا از حدود سال ۱۳۲۵ خورشیدی آغاز گردید وتا سال ۱۳۴۱ ادامه داشت. چغازنبیل به بنای زیگورات محدود نمیشود بلكه مشتمل به حصاری است كه به حول یك مجموعه گرد آمده است. محوطه مقدس چغازنبیل از طریق هفت دروازه با محیط اطراف ارتباط دارد. در درون این مجموعه سه معبد با حیاطهای سنگ فرش وانبارهای متعدد آلات وادوات جنگی قرار دارد.

دانیال نبی (ع)
دانیال یكی از پیامبران بنی اسرائیل (قرن هفتم قبل از میلاد) است. دانیال به زبان های عبری مفهوم (خدا حاكم من است) را دارد. در سال ۶۵۵ قبل از میلاد وی را به دربار «نبوكد نصر» پادشاه بابل به اسارت بردند. وی در آنجا به علوم كلدانیان وزبان مقدس واقف گردید ودر حكمت از آنان پیشی گرفت . اولین واقعه ای كه سبب نفوذ دانیال نبی گردید تعبیر خواب نبوكد نصر بود. بدین گونه پیغمبری خود را آشكار نمود ومورد توجه آن پادشاه قرار گرفت. وی به همراه عده ای از قوم یهود به ایران مهاجرت نمود ودر شوش ساكن شد ودر آنجا وفات یافت. آرامگاه دانیال نبی در ساحل شرقی رودخانه شاوور و روبروی تپه ارگ قرار دارد. بنای زیارتگاه شامل دوحیاط است. بر روی گنبد مخروطی – پله ای قرار دارد كه نوع رایج گنبدهای منطقه است.

● آپادانا ،آکروپل، شهر شاهی و شهر پیشه وران
منطقه باستانی شوش در زمان حفاریهای باستان شناسی برای شناسایی سهلتر به چهار قسمت تقسیم شد که آپادانا در واقع قسمت کاخ آپادانا (به معنی بار عام) پادشاهان هخامنشی است. بر روی تپه های باستانی پی و برخی تندیسها و ستون های کاخ باقیست. آکروپل و شهر شاهی در جوار آپادانا گنجینه ای از تاریخ تمدن بشر را در دل خویش داراست و لایه های تمدنی از دوره ایلامی، هخامنشی، پارتی، ساسانی و دوره اسلامی به خوبی در این قسمت عیان است.

آپادانا



محوطه باستانی شوش در شهر شوش، محوطه وسیعی را در برمی‌گیرد، كه بناها و سازه‌های معماری بسیار متنوعی پیش از تاریخ تا دوران اسلامی را در خود جای داده است. كاخ «آپادانا» یكی از باشكوه‌ترین كاخ‌های آن از شهرت عالمگیر برخوردار است.كاخ آپادانا به دستور داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی در حدود سال‌های ۵۱۵-۵۲۱ پیش از میلاد در شوش روی آثار و بقایای عیلامی بنا نهاد شد. دیوارهای كاخ از خشت و ستون‌های آن از جنس سنگ است. كاخ داریوش دارای قسمت‌های مختلفی از جمله تالار بار عام، دروازه و كاخ پذیرایی و همچنین دارای سه حیاط مركزی است. دیوارهای كاخ از خشت با نمای آجری و ستون‌های آن از سنگ است. كاخ داریوش واحدهای مختلفی از جمله تالار بار عام، حرم‌سرا، دروازه و كاخ پذیرایی و همچنین سه حیاط مركزی دارد. دیوارهای داخلی كاخ با آجر لعابدار منقوش با طرح‌های سربازان گارد جاویدان، شیر بالدار و نقش گل نیلوفر آبی مزین بوده‌اند كه بقایای به‌جای‌مانده آنها در موزه‌های خارجی و داخلی نگهداری می‌شوند. زیباترین آثار به دست آمده از ایوان‌های كاخ، آجرهای لعابدار منقوش، با طرح‌های سرباز گارد جاویدان، شیر بالدار و نقش گل نیلوفر آبی است. ستون‌های سنگی این كاخ متشكل از چند قسمت، زیرستون، پایه ستون، شالی‌ستون، ساقه ستون، گل

قلعه شوش (آكروپل)



در سال ۱۸۹۷ میلادی ژان ماری ژاك دومورگان جهت تحقیق واكتشاف به شوش آمد، دولت فرانسه را متقاعد ساخت تا محلی امن و مناسب برای هیات باستان شناسی فرانسه در شوش ایجاد نماید. به همین منظور بلندترین نقطه تپه های شوش یعنی آكروپل برای این منظور انتخاب گردید و قلعه ای با یك طرح قرون وسطایی اروپا بر فراز آن ساخته شد. ساختمان این قلعه كه با نظارت حاج مصطفی دزفولی وبا مصالح محلی از جمله خشت بنا گردید. تا سال ۱۹۱۲ میلادی به انجام رسید. پلان قلعه ذوزنقه شكل است كه قاعده كوچك آن در سمت شمال واقع شده است. دور تا دور آن را راهرویی احاطه كرده وردیف اطاقهایی به سمت حیاط، برگرد آن قرار گرفته اند. برج شمال غربی قلعه مربع شكل وبرج شمالی شرقی، دایره شكل است.

موزه شوش
موزه شوش با زیر بنای ۵۵۰ متر مربع در باغی به مساحت ۱۴۶۳۵ متر مربع در جوار كتابخانه عمومی شوش قرار دارد. این موزه در سال ۱۳۴۵ خورشیدی گشایش یافت.

كاخ شائور



در سمت غربی رودخانه شائور در سال ۱۳۴۷ خورشیدی كاخ جدیدی كشف شد كه به سبب همجواری با این رودخانه به همین نام مشهور است. این كاخ دارای تالاری به اندازه ۶/۳۴ *۵/۳۷ متر با ۶۴ ستون است. پایه ستونها از سنگ بوده ودیوارها از خشت ساخته شده اند. این كاخ در ۳۵۰ متری غرب آپادانا واقع است وتوسط اردشیر دوم بنا گردید.

هفت تپه
هفت تپه در ۱۵ كیلومتری جنوب شرقی شهر شوش قرار دارد. تحقیقات باستان شناسی هفت تپه از سال ۱۳۴۴ خورشیدی توسط دكتر نگهبان باستان شناس توانای ایرانی آغاز گردید كه تاكنون منجر به كشف آثار با ارزشی همچون مجسمه های سفالی و فلزی، آرامگاه، معبد، گورهای دسته جمعی، انواع ظروف سفالی وآلات موسیقی شده است. با وجود آنكه تمدن در این منطقه به ۶۰۰ سال قبل از میلاد بر میگردد ولی آثاری كه در انجا از نظر بازدیدكنندگان میگذرد مربوط به بخشی از یك شهر ایلامی متعلق به ۱۵۰۰ تا ۱۳۰۰ قبل از میلاد است.



منطقه باستانی شوش
شوش در سرزمین جنوب غربی ایران، مهد فرهنگ باستان واقع است. جایی كه تمدن ایلامیان در حدود ۳۰۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد متولد شده است. پیشینه تاریخی این منطقه و آثار كشف شده در آن، باستان شناسان را بر آن داشت تا با مطالعه دوره های مختلف تپه های باستانی شوش را به چهار قسمت تقسیم كنند:
▪ آكروپل
این بخش از تپه های باستانی بالاترین نقطه این اراضی است كه پیش از سایر نقاط، توجه باستان شناسان را به خود جلب كرده است. پس از آنكه آلات و ادوات مربوط به تمدنهای عصر هخامنشی و ما قبل آن در این حوالی كشف شد قلعه ای بر قله تپه ها ساخته شد، كه پس از مدتی به محل نگهداری آثار كشف شده قلعه اختصاص یافت. آثاری كه در این محل بدست آمده شامل چند قطعه از ستونهای سنگی دوران ما قبل هخامنشیان و تعداد زیادی آثار منقوش به خط میخی هستند.
▪ شهر شاهی
این بخش در قسمت شرق قلعه وتقریبا در شمال شرقی آپادانا واقع است. تاریخ اسرار آمیز نهفته در دل لایه های مختلف این سرزمین از بالا به پایین كه متعلق به دوره های اسلامی، ساسانی، پارتی، هخامنشی و ماقبل آن هستند برای باستان شناسی پر اهمیت هستند. آثار كشف شده در این ناحیه روشن میسازد كه ساكنان این حوالی از قوم سامی نبوده و عمدتا بومیانی بودند كه پیش از مهاجرت آریاییها در سرتاسر نواحی جنوبی و مركزی ایران سكونت داشته اند.
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
« پیدایش و جایگاه نام ایـــــــــــــران »




سرزمین ورجاوند ایران یکی از گهواره های تاریخ و تمدن بشری محسوب میشود که همیشه صحنه ساز دلاوری، مردانگی، روحیه ظلم ستیزی، موسیقی عرفانی و پرمعنا، ادبیات نیک و سترگ، منابع طبیعی و اهواریی ارزشمند، آب و هوایی چهارفصل و معتدل، تاریخ و فرهنگی بس بزرگ و کهن بوده است که بسیار اندک فساد اخلاقی و فحشا را در کل تاریخش شاهد بوده است. نام این سرزمین نیز مانند دیگر نعمات بزرگ اش داری پشتوانه ای بس طولانی، زیبا و پر معنا میباشد.


از پارس تا ایران

پارس دارای دو معنی و مفهوم گوناگون است فارس یا پارس در معنی نام قوم و ایالتی در جنوب مرکزی ایران و کرانه ی خلیج فارس بوده است. اما معنی پارس در کاربرد گسترده تر نام اقوام و ملتهای دشت، بلندیهای ایران و شامل مرزهای امپراتوری پارس میشود و برابر با نام ایران است. در شاهنامه نام ایران بیشتر از 720 بار و 350 بار نیز نام ایرانی و ایرانیان بکار رفته اما در دنیای غرب و در رم و یونان قدیم بجای ایران نام پرسیس را بکار میبردند در حالی که پارس از نظر جغرافیایی تنها یک ایالت ایران بوده است و در جغرافیای دوره اسلامی نیز به منطقه جنوب ایران گفته می‌‌شده که البته بارها بزرگ‌تر از استان کنونی فارس بوده و سراسر کرانه ی خلیج فارس، هرمزگان یزد، بخشی ازاصفهان و بخشی از کرمان را نیزدر بر می‌‌گرفته است. در قدیم همه ی کرانه ی خلیج فارس و دریای عمان با نام دریای فارس یا دریای پارس شناخته می‌‌شده است.
بر اساس آنچه درتقسیمات کتابهای دوره امپراتوری اسلامی، معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی، آمده است، ایالت یا "اقلیم فارس جنوب" ایران و کرانه ی خلیج فارس که در غرب آن خوزیه (اهواز) و بصره (پسراه) و آپالو (ابله) و در شرق آن مکران، کرمانیا و درشمال شرقی آن خراسان وجود داشت. عربها این منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می‌‌نامیدند. اما اروپاییان در تمام دوره‌های تاریخی همه اقلیم‌های ایرانی را پارس و پرسیا می‌‌گفتند. پارسها قومی از نژاد آریایی هستند که با اسبها و دامهای خود بین دشت و کوهستان گرم سیری و سرد سیری (ییلاق و قشلاق) می‌‌کردند. امپراتوری هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تأثیر زیادی گذاشت پارتها و پارسها شیوه زنگی یکسانی داشتند و بهترین اسب سواران بودند. به همین دلیل عربها پس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سوران فارس می‌‌گفتند آنها واژه فارس را جایگزین کلمه عربی جواد، خیل و خیول عربی گذاردند و امروزه فارس را مترادف با شوالیه و جنگجو نیز بکار می‌‌برند.
اروپاییان نیز کلمه پارتیزان را از همین ریشه پارتی و پارسی گرفته اند. یکی از معانی پارس اسب می‌‌باشد ایرانیان باستان لقب افراد را بر پیشه ی اسب خود شناسایی می‌‌کرده‌اند مانند سفید اسب، سیه اسب، پیر اسب، زراسب و.... در دربار هخامنشی اسبهای تربیت یافته‌ای بوده است که در سفر نامه فیثاغورس نادرترین گونه اسب جهان نامیده شده‌اند که به آنها پارسی می‌‌گفته اند.
اروپایی ها که جنوب ایران را با نام پارس می‌‌شناختند همواره سرزمین ایران را با گونه‌های مختلف واژه‌هایی که از پرسیس یونانی مشتق شده می‌‌گفتند و این نام را البته بر همه ی سرزمین و فلات ایران نیزاطلاق می‌‌کردند.
در شاهنامه نیز که بیشتر از 720 بار نام ایران برده شده است پارس - زابلستان- خراسان- کرمان - مکران - مازندران - طبرستان - و... نام ایالتهای ایران هستند.


تاریخچه ی کنونی نام ایران



واژه ایران کنونی از واژههای کهن هزاران ساله برداشت شده است. ائیرینه، ائیرینه وئیجه:
به آن گروه از آریایی‌ها که مهاجرت نکردند و در «ناف جهان» که به‌زبان اوستایی «ائیرینه‌وئیجنگه» (airyana-vaējangh) خوانده می‌شد، ساکن بماندند و با نام ایرج مشهوراند و ایرج (eraj) که به‌زبان پهلوی (erech) خوانده می‌شود، مخفف همان واژه­ی اوستایی است که به پهلوی و پارسی دری (ویج) تلفظ می‌شود که همان مرکز جهان معنی می‌دهد.
واژه­ی ایران که در پارسی ‌میانه به شکل «اران»(erān) بوده، و برگرفته از شکل‌های قدیمی «آریانا» یعنی سرزمین آریایی‌هاست.


ائیرینه

این واژه در فرس هخامنشی آریا و در پهلوی اران است و آریارامنا (آریارمن) نام جد داریوش بزرگ مشتق شده از همین واژه میباشد. ائیرین در اشتات یشت بند یکم و در دو سیروزه کوچک و بزرگ بند نهم آمده است که به عنوان صفت استفاده شده است. یعنی منسوب به آریا. استاده پورداوود هرکجا به واژه ائیرینه وئیجه برخورده است آن را به معنی آریا ترجمه کرده است ولی در همه جا ذکر کرده است که این همان ایران کنونی است که نشان از مقدس بودن نامش در تمامی متون دینی باستانی حکایت دارد. در کتاب یشتها استاد پورداوود آمده است شکی نیست که ایرانیان باستان خودشان را آریاییها مینامیدند. خود واژه ائیریه (آریا) در معنی پارسی امروزی یعنی نجیب و شریف و نام قوم آریاست.
این نژاد هم اکنون بین هند و ایران تقسیم شده اند که از شاخه نژاد هند و اروپایی است. بخشی دیگر از این اقوام کهن در آلمان، یونان و روم نیز پخش میباشند. در فرس باستان این واژه آریه نامیده شده است. اقوام هند و اروپایی شعبه وسیعی از نژاد سفید هستند که در ایران، هند و اروپا ماندگار شدند و زبان هند و اروپایی نیز مختص آنان است . در اوستا نام ایران به عنوان مبدا اصلی آریایی نژادها معرفی شده است. حرکت آریایی ها به سوی ایران به بیش از 2000 سال پیش از میلاد مسیح باز میگردد.


ائیرینه وئیجه

جزو اول این واژه همان ائیرینه است (آریایی) ولی جزو دوم آن وئیجه سخنهای بسیاری را در خود جای داده است. در سانسکریت واژه بیجه موجود است که به معنی تخم و نژاد میباشد. خاورشناسان بر این باورند که کل این واژه به معنی نژاد آریایی در پارسی امروزی معنی میدهد. در حقیقت به خاکهایی که نژادهای ایرانی در آن ساکن هستند ائیرئینه وئیجه گفته میشود. ایران به هیچ وجهه محدود به مرزهای کنونی ایران نمیباشد.
نام ایران در اوستا و نسکهای باستانی پهلوی بسیار آمده است. در بیشتر این نوشته های کهن پس از آمدن نام ایران درود و ستایش اهورامزدا خدای یکتای ایرانیان پس از آن ذکر شده است.

واژه­ی «آریا» در زبان‌های اوستایی، پارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکل‌های «ایریه» (airya)، «اریه» (ariya)، «آریه» (arya) به کار رفته است. و نیز در زبان سنسکریت «اریه» (ariya) به معنی سرور و مهتر و «آریکه» (aryaka) به معنی مرد شایسته‌ی بزرگداشت و حرمت است و آریایی به‌زبان اوستایی «ائیرین» (airyana) و به‌زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده می‌شود و ایرج به‌زبان آریایی «airya» است.
ایر در واژه به‌معنی «آزاده» و جمع آن «ایران» به‌معنی «آزادگان» است.
در شاهنامه درباره­ی پسر سوم فریدون می‌خوانیم :
مر او را که بد هوش و فرهنگ و رای
مر او را چه خوانند؟ایران خدای
ایران در این‌جا به‌معنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به‌ معنی پادشاه آزادگان است.
ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبان‌های آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خوانده­‌اند.





داریوش بزرگ در نوشته‌های نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد می‌کند:
«منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های همه‌ زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایی‌نژاد).»

اریه در نام «اریامنه» (ariyaramna) - اریامنه پدر اَرشام پدر ویشتاسب و ویشتاسب پدر داریوش است و «ایریه» در واژه‌ی اوستایی «ایرینه وئجه» (airyna.vaejangh) ایران‌ویج (ایران‌ویج در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدس‌ترین بخش ایران و جهان است) و «اَیریوخشوثه» (airyo.xshutha) - اَیریوخشوثه کوهی که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت. و «ایره‌یاوه» (airyava)، ایرج (یاری کننده‌ی آریا) به‌کار رفته است.
در مورد کشورهای دیگر و اقوام آریائی که به اروپا مهاجرت کردند و نام ایران را نگاه داشتند، می‌توان «ایرلند» را نام برد (ایرلند = سرزمین ایرها = سرزمین آریاییان) و هم در آن‌جا است که هنوز معابد میترایی یعنی یادگار دوران فریدون از زیر خاک بدر می‌آید.

اریه و ایریه رفته‌ رفته به شکل «ایر» درآمد. ایرانیان در نوشته‌های پهلوی ساسانی، خود را به این نام و میهن خود را «ایران» نامیدند. ایرانیان در نوشته‌های پهلوی اشکانی «اریان»، در ارمنی «اران» (eran) یا «ایرانشتر» و در فارسی «ایرانشهر» نامیده می‌شدند.
ایران در زبان پهلوی دو معنی داشت: یکی آریاییان یا ایرانیان و دیگر سرزمین ایران.
شکلی دیگری از ایران «اریان» است. حمزه اصفهانی، دانشمند سده‌ی 4 میگوید: یک‌بار از مملکت «اریان» و هم «فرس» و به بیان دیگر «اریان» که ایشان پارسسیان‌اند. از این سخن پیداست که او اریان را در معنی جمع و به جای ایرانیان یا آریایی­ها بکار برده است.

در زبان پهلوی ساسانی به جای شهر (در معنی امروزی، شثرستان= شهرستان در فارسی) بکاربرده می‌شد و کیشور = کشور در فارسی به معنی یک بخش از هفت بخش زمین بود که به تازی «اقلیم» خوانده شده است. در زبان پهلوی از واژه‌ی «ایرانشثر»، کشور ایرانیان، کشور آریاییان خواسته و دریافته می‌شد.
ایران هم‌چنین منسوب به‌محل آن، به‌نژاد «ایر» یا جایگاه آریاییان گفته می‌شده و هم‌اکنون نیز به همان نسبت خوانده می‌شود. بخشی از پیام کی‌خسرو به افراسیاب‌ را ببینید :
به ایران زن‌ و مرد لرزان به ‌خاک
خروشان ز تو پیش یزدان پاک
که در این بیت : ایران به‌معنی کشور آریاییان است، یا :
دریغ‌ است، ایران که ویران شود
کنام پلنگان ‌و شیران شود
ابوسعید ابوالخیر در این چهارپاره (رباعی) ایران را به معنی جمع ایر آورده است :
سبزی بهشت و نوبهار از توبرند
آنی که به خلد یادگار از تو برند
در چین وختن، نقش‌ونگار از تو برند
ایران همه فال روزگار از تو برند

ایرانشهر نیز از نامهای دیگر سرزمینهای ایران است که خاورشناسان بر این باورند ماد خرد و بزرگ یا آتروپاتان (همان آذربایجان امروزی) و کردستانات نخستین زادگاه سرزمین ایرانشهر است. عده ای دیگر بر این باورند ایران ویچ همان آذربایجان امروزی است. این افراد با استناد بر بند دوازدهم از فصل 29 بندهش پهلوی نخستین زادگاه ایران ویچ را از آران و قفقاز و اطراف آذربایجان میدانند. عده ای دیگر شهر ایرانی خوارزم (بین ازبکستان و ترکمنستان) را زادگاه ایران ویچ میدانند. در وندیداد و کتیبه های خوارزم ایران ویچ را شهری بزرگ و سرد خوانده اند. به هر روی بین این دو نظریه اختلاف وجود دارد ولی چیزی که بر همگان آشکار است این است که معنی واژه ایران در پارسی امروزی یعنی خواستگاه و سرزمینهای آریایی.
بخشی از این سرزمینهای آریایی ایران که توسط سلاطین قاجار طی قراردادهای تحمیلی گلستان و ترکمانچای واگذار شد و قسمتهایی دیگر که توسط امپراتوری عثمانی و یا دخالت انگلیس متجاوز اشغال و تجزیه شد به شرح زیر است: کردستان سوریه، کردستان عراق، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکمنستان، داغستان، ارمنستان، بلوچستان، پاکستان، افغانستان، گرجستان.



:::.. باز آفرینی از:

سیمای ایران
تاریخ شاهنشاهی هخامنشی
زندگی و مهاجرت آریاییان
تاریخ پیامبران و شاهان
آریامهر
آریامن
عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

Princess
 
« تاریخچـــــــــه شهر رشت »



گيلانيان مردمی آريايی (ايرانی‌نژاد)‌ هستند. مورخان يوناني، گيلان را به نام‌های کاسپی، کادوز و کاتوش و گلای نام برده‌اند. رابينو، مؤلف کتاب ولايات دارالمرز گيلان، بر اين باور بود که، گيلان از واژه اوستايی «وارنا» که نام ناحيه‌ای در شمال کوه البرز می‌باشد، برگرفته شده است.

الکساندر خودزکو در وجه تسميه‌ی گيلان مي‌نويسد:
«نام اين ايالت که ساکنانش گاهی آن را گيل، زمانی گيلان و گاهی گيلانات مي‌نامند در واقع معرف سرزمينی باتلاقی است. در گويش بومی مردم اين سرزمين، گيل به معنای گِل به کاربرده مي‌شود. و گيلان و گيلانات هردو شکل جمع اين اسم هستند.»

«گيلان» که از «گيل» و «ان» بوجود آمده که نشان دهنده‌ی محل منسوب به قوم گيل مي‌باشد. دکتر فريدون جنيدی نيز بر اين باور است:
که آرياييان هنگام مهاجرت از ايران هر کدام، از محل وجای مشخصی در ايران مهاجرت کردند، نام آن منطقه خود را بر محلی که ساکن شدند،‌ نهادند.

فرانسوی‌ها که خود را از «گِل»ها می‌دانند و شباهت‌های زيادی که بین بيان و گفتار و نيز آداب و رسوم روستائي‌هايشان با گيلانيان وجود دارد خود گواه بر اين مدعاست.

گيلان در دوران هجوم تازی‌ها (اعراب) دارالمرز ناميده مي‌شد، زيرا حدود متصرفات اعراب در اين نقطه پايان مي‌يافت.

سرزمين گيلان قبل از صفويه به دو ناحيه‌ی «بيه‌پيش» و «بيه‌پس» مشهور بود و شهر رشت امروزی از نقاط عمده‌ی گيلان بيه‌پس محسوب می‌گرديده است.



افتادن گيلان به دست مغولها 85 سال پس آغاز حمله چنگيزخان مغول به ايران، گيلان هم هشتم دسامبر سال 1306 ميلادي به دست ايلخان وقت مغول (حاكم بر ايران) افتاد و آسيب فراوان ديد. مغولان هم مانند عربان قادر به عبور از كوههاي البرز و حمله به گيلان و مازندران پوشيده از جنگل نبودند كه مردمي عميقا ميهندوست و وفادار به ايران داشته اند.

گيلان در زمان سلطان محمد خدابنده كه سلطانيه زنجان پايتخت او فاصله زيادي از گيلان نداشت تصرف و غارت شد. مغولان در چند منقطه گيلان نيز دست به كشتار مردم زدند.

مرکز گیلان شهر رشت است.


تاريخچه شهر رشت:
رشت، ابتدا قصبه ای بود كه در ميان دو رودخانه گوهررود و سياهرود قرار داشت و از اين جهت نيز قدمت ديرينه دارد. ولی از جهت سابقه شهری، اولين بار حمدا... مستوفی، در قرن هشتم هجری، از اين شهر نام برده است. نام قديمی رشت دارالمرز يا دارالامان بوده كه قبل از اين دو، به آن بيه می گفته اند.
بيه در لغت نامه ها، رود و يا مصب بين دو رودخانه معنی شده است و چنين به نظر می رسد كه دليل اين نامگذاری، قرار گرفتن آن در ميان دو رودخانه است كه به مثابه حفاظ و ديوار شهر محسوب می گرديد.

وجه تسميه رشت، در فرهنگ دساتير، به معنی گچی كه بنّايان، سنگ و آجر را به آن محكم نمايند و در لغت نامه های انجمن آراء، آنندراج، فرس اسدی، لغت محلی شوشتری، برهان، ناظم الاطبا و لغت نامه جهانگيری:
چيزی كه از هم فرو ريزد ـ هر چيزی كه از هم فرو ريزد و فروپاشد ـ ديوار مشرف بر افتادن. گچ را نيز گويند كه بدان خانه سفيد كنند ـ لجن و خاكروبه ـ خاک و گرد ـ خاک را گويند ـ رنگ كرده نيز معنی شده است.
دهخدا معتقد است، چون شهر رشت در سال ۹۰۰ هجری ساخته شده، بنابراين برای نام اين مكان از ماده تاريخ آن استفاده كرده اند و كلمه رشت به حساب ابجد ۹۰۰ هجری است.



آبادانی شهر رشت، از زمان شاه عباس صفوی كه در آن زمان، به صورت قصبه بوده شروع شد و در زمان قاجار، به دليل توسعه اقتصادی ايران و روسيه، گسترش پيدا كرده و نام قديمی محلات شهر رشت، كه اكثراً بيانگر پيشه ساكنين آن است، در سفرنامه ها نيز آمده و جز دو سه مورد از آنها بقيه به همان نامهای قديمی خود مشهور و معروف هستند كه عمده ترين آنها عبارتند از:

ساغريسازان ـ رودبارتان ـ خميران زاهدان ـ دباغيان ـ كوزه گران ـ خميران چهل تن ـ چله خانه ـ چمارسرا ـ استادسرا ـ پاسكياب ـ سرخبنده ـ آتشگاه بيستون ـ صيقلان ـ زرجوب ـ كياب ـ سبزه ميدان ـ دو برادران (چهار برادران) كه از جمله محلات قديمی شهر رشت محسوب ميشود.
اين بافت قديمی، ضمن آنكه جزئی از ميراث فرهنگی است و آثار و بقايا و سنن وآداب و رسوم دوران قديم را تداعی می كند، می تواند از معضلات قابل توجه در بافت شهری اين شهر نيز محسوب شود.

رشت كه به شهر بارانهای نقره ای معروف است. مركز استان گيلان ميباشد و برای اولين بار نام آن در كتاب حدود العالم كه به سال ۳۷۲ هـ.ق نگارش يافته با صفت ناحيه بزرگ آمده است.

رشت از سال ۱۰۰۴ هجری قمری به فرمان شاه عباس مركز استان گيلان و مركز معاملات نوغان و ابريشم شد كه در آن زمان محصول اول گيلان بود. اين امر موجب شد كه مالكان بزرگ و بازرگانان ايرانی، روسی، يونانی و ارمنی كه تاجر نوغان ابريشم بودند به اين شهر توجه كنند و شهر رشت رشد چشمگيری پيدا نمايد.



ملگونف، جهانگرد روس كه در سال ۱۲۷۵ هجری قمری به رشت سفر كرده بود، در خاطرات خود نوشته است كه اين شهر در آن روزگار دارای ۵۴۶۳ خانه ۱۰۲۱ مغازه و ۲۷۳۱۴ نفر جمعيت بوده است. در نظر او رشت شهری بود بسيار خوش وضع با خانه های زيبای رو به دريا كه بازرگانان از هند، بخارا، روم و عثمانی به سودای ابريشم به آن سفر می كردند.

در دوران مشروطه و بعد از آن، گيلان به يكی از كانونهای تحولات سياسی، اجتماعی و اقتصادی ايران تبديل شد. نهضت استقلال طلبانه جنگل، گسترش شهرها، تاسيس آموزشگاه های متعدد و ارتقای سطح فرهنگ شهروندان رشت، اين شهر را در زمره پيشروترين شهرهای كشور قرار داد.

هم اكنون، شهر رشت با ۱۳۶ كيلومتر مربع مساحت، دارای بيش از ۵۱۳ هزار نفر جمعيت است.
شهر رشت در ۴۹ درجه و ۳۶ دقيقه طول شرقی و ۳۷ درجه و ۱۶ دقيقه عرض شمالی از نصف النهار گرينويچ قرار دارد و مساحت آن حدود ۱۳۶ كيلومتر ميباشد.

اين شهر از شمال به بخش خمام، از جنوب به دهستان لاكان، از غرب به صومعه سرا و از شرق به بخش كوچصفهان محدود ميباشد. شهر رشت در وضع طبيعی خود جزء كوچكی از جلگه گيلان و دشت های جنوبی دريای خزر محسوب ميشود.
اين جلگه كه در دو حد جنوبی و شمالی خود بين كوه های البرز و نوار ساحلی قرار دارد، شهر رشت، بندر انزلی و لاهيجان را در بر گرفته است.


مسجد صفی (چاه صاحب الزمان):

از قديمی ترين مساجد شهر رشت محسوب می شود و در يكی از محلات قديمی شهر كه به همين نام معروف است قرار دارد. حسن بيک روملواين مسجد را مسجد سفيد خوانده است و می نويسد كه شاه اسماعيل هنگام فرار از اردبيل به گيلان، چند روزی را نزديک اين مسجد گذرانده است و همچنين احتمال می رود كه پس از كشته شدن محمد باقر ميرزا معروف به شاه صفی، نام «سفيد» به مرور زمان پس از قتل او در جوار اين مسجد به صفی تبديل شده باشد. چاه صاحب الزمان (چاه صفی) چاهی است در اين مسجد كه مردم به ديده احترام بدان می نگرند، شبهای جمعه بر سر اين چاه می آيند و نامه ها يی را كه برای حضرت قائم نوشته اند در آن چاه می اندازند پس از انداختن نذورات در چاه، آب آن را براي تبرک و ادامه سلامتی با خود می برند و می نوشند.


مشاهير علمی و فرهنگی استان گيلان :

رشت زادگاه و موطن مشاهير علمی و فرهنگی بسياری در زمان گذشته و معاصر بوده كه برخی از آنان نظير پرفسور فضل ا... رضا (واصغ تئوری انفورحاليون)، پرفسور مجيد سميعی (پزشک برگزيده سال ۲۰۰۳ از طرف رويال كالج كانادا)، پرفسور حسن اكبرزاده (احراز كننده مدال درجه يک علمی از موسسه تحقيقات و علوم پاريس) و دكتر بهزاد (پدر زيست شناسی نوين ايران) دارای شهرت جهانی هستند كه تنديس آنها در يک اقدام كم نظير توسط شهرداری رشت با هماهنگی شورای محترم اسلامی ساخته و در سبزه ميدان رشت نصب شده است.
در اين بخش به معرفی برخی از مشاهير علمی و فرهنگی استان گيلان می پردازيم


درباره نام رشت



بنا به گمانی تلفظ دقیق این نام رِشت بوده که آن نیز از بن ریسیدن گرفته شده‌است و دلیل این نام گذاری مطرح بودن این شهر در تولید رشته‌های ابریشمی دانسته شده.
رشت به فتح ر به معنای مکان پست و زمین در گودی واقع شده میباشد. باتوجه به اینکه دریا در فاصله سی کیلومتری آن قرار دارد و ارتفاع بیست وچند متری پایین تر از سطح دریا (تقریباً هر کیلو متر حدود یک متر) زمانی که مسافران و بازارگردان‌ها (بازارمج‌ها) از شهرهای اطراف وارد آن می‌شدند به ناحیه‌ای که نسبت به زمین‌های اطراف آن در گودی قرار گرفته برخورد می‌کردند. با توجه به وجود بازارهای هفتگی و محلی در این شهر عبارت «رشتِ بازار» به معنی بازار درگودی قرار گرفته با حذف کلمه بازار آن به رشت تبدیل شد.

همچنین گفته می‌شود در ابتدا رشت به صورت روستایی بزرگ میان یک فضای جنگلی بوده و از آبادی‌های کهن ایران بشمار می‌رفته که نامش در کتاب حدودالعالم به سال ۳۷۲ هجری آمده‌است. در خصوص نام رشت هم نظرات متعددی وجود دارد. از جمله معروف به (بیه) یعنی مصب بین دو رود یا (دارالمرز) یعنی سرزمین پست و گود (جلگه) و یا به نظر علی‌اکبر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و کلمه رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است این نام را انتخاب نمودند. قومیت مردم رشت گیلک و به زبان گیلکی با لهجه بیه پس تکلم می‌کنند. مذهب اکثریت مردم شیعه اثنی عشری است ولی تعدادی اقلیت مذهبی از سال‌های بسیار دور در کنار دیگر مردم رشت زندگی می‌کنند.

از دیگر دلایل نامگذاری رشت کلمه «رش» به معنی باران بسیار ریز میباشد. زیراآب و هوا در این منطقه تقریباً ۸ ماه از سال بارانی می‌باشد که نوع باران رش بوده و تا ۴ روز در هفته نیز ممکن است ادامه پیدا کند. در این صورت رشت یعنی مکانی که در آنجا باران به صورت مداوم می‌بارد و این در واقع خصوصیت اصلی این شهر است که میتوان آن را شهر باران نامید.


اماکن دیدنی رشت
  • بقعه خواهر امام
  • آرامگاه سلیمان داراب (آرامگاه میرزا کوچک جنگلی): دلاور نهضت جنگل
  • مجموعه شهرداری رشت
  • موزه سردارجنگل - خانه میرزا کوچک خان جنگلی (واقع در محله استادسرا)
  • موزه رشت (تاسیس ۱۳۴۹ - واقع در خیابان بیستون)
  • خانه ابریشمچی (واقع در میدان صیقلان)
  • خانه حاج میرزا خلیل رفیع (واقع در خیابان استاد مطهری که محل شورای اسلامی شهر رشت می‌باشد)
  • آرامگاه شهیدان (واقع در جوار بیمارستان پورسینا که آرامگاه چهار تن از شهدای جنبش مشروطیت گیلان است)
  • پارک شهر رشت معروف به باغ محتشم (شامل پارک اصلی که سابقه آن به دوره ناصری می‌رسد و عمارت کلاه فرنگی و شهربازی)
  • بازار سنتی رشت (شامل میدان بزرگ و میدان کوچک و چهارسوق‌ها و کاروانسراها است)
  • بوستان ملت (واقع در چهارراه گلسار، ابتدای جاده انزلی)
  • موزه رشت (واقع در خیابان بیستون)
  • سبزه میدان (شامل کتابخانه عمومی و تندیس‌هایی از مشاهیر گیلان)
  • بقعه دانای علی (واقع در خیابان بیستون)
  • بقعه بی بی و زینب (واقع در خیابان عطاآفرین کوچه بی بی زینب)
  • پارک دانشجو (واقع در میدان یخ سازی)
  • موزه میراث روستایی گیلان (واقع در جاده رشت - تهران، پارک جنگلی سراوان)
  • کتابخانه ملی رشت (با قدمتی بالغ بر ۸۰ سال، واقع در خیابان اعلم الهدی)

عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
زن

 
در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است که هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند.

در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود . چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند.

و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت. پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست..

کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند.

می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»

آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود ، خود را کشت.

هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد. از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است. کاش از این داستان های غنی و اصیل ایرانی فیلم هایی ساخته میشد تا فرزندان کوروش منش و خوی اصیل ایرانی را بیاموزند.
1
1
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …
     
  
زن

 
رفاه و تامین اجتماعی در عصر هخامنشیان


درباره توسعه و گسترش آموزش و پرورش که از عوامل اصلی و اساسی رفاه و تامین اجتماعی است هخامنشیان کوشش بسیار زیادی به عمل آوردند و برخلاف تصور چنانکه منابع تاریخی نشان می دهدعموم مردم از آموزش و تحصیلات برخوردار بودند و مانعی برای تحصیل کسی وجود نداشت .

البته فرزندان طبقه اشراف و بالای جامعه از آموزش‌های متفاوتی برخوردار بودند که عملا توسط قشر پایین جامعه دسترسی به آن امکان پذیر نبود . همانطوری که امروز هم وجود دارد . وظیفه تعلیم و تربیبت در اوایل حکومت هخامنشیان برعهده موبد موبدان و روحانیون مذهبی بود و پس از آن به تدریج اقشار دیگر جامعه از جمله دانشمندان به این حوزه وارد شدند.

تربیت کودکان و نوجوانان در این دوره بیشتر با این هدف صورت می‌گرفت که آنان را دلیر و فداکار و خردمند و مفید به حال کشور پرورش دهند .

در نظام آموزشی عصر هخامنشی فرد ایرانی می‌بایست چنان پرورش می‌یافت که برای جامعه عضو مفید و سودمند باشد و منظور از تربیت آن بود که جوانان را دلیر و فداکار، خردمند و آراسته به زیور اخلاق و بالاخره مفید به حال کشور و جامعه بار آیند.

در پندنامه "آذرباد ما را اسپندان " آمده است :

اگر تو را فرزند خردسال باشد او را به دبستان بفرست زیرا افروغ دانش چون دیده روشن و بیناست .
آوزگاران را "ایثیراپائی‌تی " (Aethrapaiti) یا هیربد دانشمند می خواندند و هر یک پنجاه تن شاگرد بین هفت تا پانزده سالگی سپردند و آنان می بایستی روزی هشت ساعت به فرا گرفتن درس بپردازند.

معلم کسی بود که از دانش و آگاهی لازم برخوردار باشد و همواره به مطالعه بپردازد .

ای زرتشت مقد کسی را معلم بخوان که تمام شب مطالعه کند او از خردمندان درس بیاموزد تا ازتشویق خاطر فارغ گردد و در سر پل صراط با قوت قلب باشد و به عالم مقدس روحانی یعنی بهشت نائل گرد.
معلمان نیز به چند رشته و مرتبه تقسیم می‌شدند:

معلمین دینی، سوادآموزی، تربیت بدنی و معلمان علوم دیگر مانند معلمین ساب علم‌الاشیاء، کشاورزی و...
معلمان دینی را مغان و هیربدان یا "آثراوان" یا دو "فرهنگ خوانان"و اندرزپتان و همچنین معلمان در باری و معلمان عمومی که آنان نیز بر حسب سن و خصوصیات دانش آموزان تعیین می‌شدند .
برای تربیت و آموزش اطفال از میان پیران و اشخاصی را انتخاب می کردند که بتواند اخلاق آنان را نیز پرورش دهد و برای نوجوانان از میان مردان و برای مردان اشخاصی را که بتوانند آنان را برای شناسایی و رعایت احکام و دستورات حکومت آماده تر کند و برای پسران نیز از میان خودشان اشخاصی را برای سرپرستی انتخاب می نمودند.

اولین مراکز آموزشی در ایران باستان دوران هخامنشی، آتشکده‌ها بود و چنانچه نظامی می‌گوید :
چنین بود رسم اندر آن روزگار که باشد در آتشگه آموزگار که از حدود یکصد و چند آتشکده به این امر مهم اختصاص داشته است.

از جمله مدارس دیگر که در دوره هخامنشی وجود داشته و بعدها در زمان ساسانیان شاهد آن هستیم ، مدراس "رها" و دیگری "نصین" است ۴۰.
از تعداد شاگردان این مدارس که در حدود هشتصد نفر ذکر شده می‌تون به تشکیلات منظم و سازمان مجهز آنها پی برد . علاوه براین مدراس دیگری با تنوع و گوناگونی بیشتر چون مداس، فنی و حرفه‌ای و همچنین حوزه‌های فلسفی، مانوی،‌مزدکی، زرتشتی، یهودی و مدارس علمی و ادبی چون پزشکی، ریاضی، نجوم و ... وجود داشته که زمینه را برای پیدایش این دانشگاه جندی‌شاپور را بعدها فراهم کرده است .

دانش آموزان و شاگردان در ایران باستان از چند نظر به چند رشته تقسیم نموده‌اند:

۱) دانش‌آموزان خاص که شامل: شاهزادگان و بزرگزادگان(اشراف) و درباریان، ساتراپ شهربانان، دبیران، افسران ارشد، بود که علوم جنگی و سیاسی و کشور داری را می‌آموختند.

۲) دانش‌آموزان حرفه‌ای که شامل فرزندان مغان، هیربدان و موبدان بودند علوم دینی را فرا می‌گرفتند و فرزندان پیشه‌وران و اصناف و صنعت‌گران و کشاورزان و غیره که هریک فنون وصنایع پدری را می‌آموختند.

۳) دانش‌آموزان عمومی که شامل فرزندان آموزگاران، کارمندان، بازرگانان که آموزش فرهنگی، اداری و اقتصادی کشور را می‌آموختند.

از چگونگی کامل دانشگاهها و مراکز آوزش عالی در دوران هخامنشی به علت از بین رفتن مدارک اطلاع‌ کاخی در دست نیست ولی شواهد باقی مانده وجود آموزش عالی را در این زمان همانطور که گفته شد تایید می‌کند .

زیرا در اوایل عهد هخامنشی مکتب‌های سده در اکباتان و دیگر درسارد و سمرقند تأسیس شده که گفته می‌شود در آنها پزشک، دبیر، کاهن پرورش می‌یافتند و احتمال دارد که غیر از اینها مدراس دیگری وجود داشته که جز آنها به زمان کنونی نرسیده است .
گفته‌اند که یکی از قدیمی‌ترین مدارس، ایرانین باستان، مکتب اکباتان است این مدرسه یکصدسال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان او تأسیس گردید و با یکصد شاگرد به درمان کردن مردم می‌پرداختند.

فلوطرحس نوشته است که در مکتب سده و اکباتان که شخصا به آن راه یافته بود حکمت، نجوم، طب، جغرافیا تعلیم داده می‌شد و یکصد شاگرد در آن به تحصیل مشغول بودند ۴۳.
در دروه هخامنشی علاوه بر دانشکده‌ای برای تحصیل طب در سائیس مصر چند مدرسه عالی مهم نیز در شهرهای بورسیبا ، میلت و از ارخویی تأسیس گردید به علاوه در آذربایگان، ری و بلخ نیز محققاتی وجود داشته است .

تحصیل در مدرسه معمولا از سن هفت سالگی تا چهارده، پانزده سالگی ادامه می‌یافت و کودکان و نوجوانان خواندن و نوشتن و علوم مقدماتی و اولیه را در محیط آموزشگاه فرا می‌گرفتند. مدرس عمومی در نقاط مسکونی و در نزدیکی محل کسب بازار و محل زندگی اکثریت ساخته می‌شد تا کلیه مردم و فرزندانشان به راحتی بتوانند از آن برخوردار شوند .

در کتاب یونان و بربرها در مورد محمل مردسه‌های ایرانیان باستان چنین نوشته شده که ایرانیان برای مدرسه جایگاه مخصوص دارند که جایگاه آزادی نامیده می‌شود .

درباره‌ چگونگی گذران اوقات فراغت که یکی از عوامل مهم در بهبود و توسعه رفاه و تامین اجتماعی و از دغدغه مهم کنونی کشورهای توسعه یافته است هخانشیان در دوران باستان اقدامات بسیار مهمی انجام داده و کوشیده‌اند تا هر چه بیشتر و بهتر زندگی مردم به شادی و رفاه بگذرد به همین لحاظ علاوه بر جشنهای سالانه در هر ماه حداقل یک روز را به جشن و پایکوبی و شادی و تفریح می‌پرداختند. ایرانیان باستان روزهای بسیاری از سال را شادمانه جشن می‌گرفتند و در این روزها با مراسمی دل‌انگیز و شادی‌آفرین فرشتگان نیکی را تقدیس و اهورامزا را ستایش می‌کردند. به همین جهت است که در اکثر کتیبه‌های ایران باستان با چنین مضامینی روبرو می‌شویم اهوارامزدا مردم را آفرید .

و از خدای بزرگ و یکتا که به شهر شادی ارزانی فرمود، سپاسگزاری شده است .
تعداد جشن‌ها درایران باستان زیاد و رسم برا ین بود که کلیه جشن‌ را با پرستش اهوارامزدا آغاز می‌نمودند. بدین معنی که پیش از شروع برنامه‌های اصلی جشن دعایی از اوستا خوانده و سپس برنامه‌ اصلی جشن آغاز می‌گردید.
از بسیاری جشن‌ها در ایران باستان چنین پیداست که ایرانیان برای شادی‌های زندگی ارزش فراوان قائل بودند و طبع انسانی و روح دادگری و بی‌زاری از خون‌ریزی و گرایش به راستی و درستی کرداری و مهربانی خود دلیل بارزی بر طبع لطیف و شادی آفرین نیاکان ما می‌باشد.
همانطور که گفته شد، جشنهای ایران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه و ماهیانه تشکیل می‌شد
که جشن‌های سالانه به ترتیب درجه اهمیت و بزرگداشت عبارتند از:

۱) جشن نوروز یا جشن بهاران

۲) جشن مهرگان که از اول مهر تا ۳۰ روز تمام جشن برپا می‌کردند این عید به مناسبت پیروزی فریدون بر ضحاک ماردوش است .

۳) جشن سده یا سدک که به مناسبت سپری شدن صد روز از زمستان برپا می‌شد و به نام جشن پیدایش آتش معروف است .

۴) جشن زایش آشوزرتشت که در روز ششم از ماه فروردین برپا می‌شد و روز خانوارده بود زیرا در این روز مشیه و مشیاد مرد و زنی که در آیین مزدیستی مانند آدم و حوا می‌باشند به دنیا آمده‌اند .

۵) جشن‌های گامان بار، که در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز یعنی روی هم یک ماه در هر سال برگزار می‌شده است .

۶) جشن سیرسور که در روز چهاردهم دی ماه به منظور دفع آفات شیطانی و امراض گوناگون برگزار می‌شد و آن را سیر سور می‌گفتند .

۷) جشن پنجه یا پنجه دردیده که در اواخر ماه دوازدهم برگزار می‌گردید و برای شادی روان گذشتگان و دستگیری از مستمندان پرداخته می‌شد و با خواندن سرودهایی از اوستا، آمرزش و رستگاری نیاکان خود را از اورمزد توانا می خواستند.


اما جشن‌های ماهیانه بدین ترتیب بود که چون نام هر یک از روزها با نام همان ماه همزمان و مطابق می‌شد، آن روز را جشن می‌گرفتند پس در هر ماه یک روز مخصوص جشن ماهیانه بود به جز ماه دی که سه جشن داشتند.

بنابراین با توجه به صورت اسامی روزهای جشن‌های ماهیانه از این قرار بوده است:

۱) نوزدهمین روز در فروردین ماه جشن فروردینگان

۲) سومین روز در اردیبهشت جشن اردیبهشتگان

۳) ششمین روز خورداد ماه جشن خوردادگان

۴) سیزدهمین روز در تیرماه جشن تیرگان

۵) هفدهمین روز در امردادماه جشن امردادگان

۶) چهارمین روز در شهریورماه جشن شهریورگان

۷) شانزدهمین روز در مهر ماه جشن مهرگان

۸) دهمین روز در آبان ماه جشن آبانگان

۹) نهمین روز در آذرماه جشن آذرگان

۱۰) هشتمین روز در دیماه جشن دیگان

۱۱) پانزدهمین روز در دیماه جشن دیگان

۱۲) بیست و سومین روز در دیماه جشن دیگان

۱۳) دومین روز در بهمن‌ماه جشن بهنمگان

۱۴) پنجمین روز در اسفندماه جشن اسفندگان


خلاصه آن که ایرانیان باستان در عصر هخامنشی با فرهنگ و تمدن درخشان خود که گنجینه عظیمی‌ از هنر، اندیشه، اخلاق، فرزانگی، آداب و رسوم و سنن است همواره با اقدامات موثر و گوناگونی که در جهت رفاه و تامین اجتماعی مردم این سرزمین به عمل آورند، کوشیدند تا این مهم و حیاتی را در میان مردم به بهترین نحو به اجرا درآورند زیرا دریافته‌ بودند که به- زیستن سر بقا و توسعه جامعه و کور به سوی تعالی است و تا این مهم حاصل نیاید جامعه توسعه نمی‌یابد و حکومت دوام نمی‌آورد .

بدین منظورآنان با استفاده از تمام عوامل ممکن که شرح آنها گذشت تلاش کردند تا حداکثر رفاه و بهزیستی و امنیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و... را در جامعه به وجود آورند .
علاوه بر آن کوشیدند تا فرد ایرانی را چنان پرورش دهند که برای جامعه عضو مفید و سودمندی باشد و وظایف خود را در قبال میهن به انجام برساند و با عادت دادن کودکان و جوانان به کارهای دسته جمعی حس همکاری و جوانمردی را در ایشان ایجاد نموده و در انجام وظایف اجتماعی و حفظ حقوق خود و دیگران کوشا باشند، از قوانین جمعی پیروز نماید آن را محترم دارد و گذشته از آن از اندیشه‌ و کردار نکوهیده در امان باشند. زیرا می دانستند که "دل تهی بدی جوید و دت تهی به گناه گراید"

از این رو برماست که میراث فرهنگی و بزرگان گذشته را مقدس و محترم شماریم بدینوسیله از خودبیگانگی و فرار مغزها در جامعه جلوگیری نماییم .




بن مایه:پایگاه تاریخ ایران(آریارمن)
ظتن
دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند, باشد که رستگار شوید
     
  ویرایش شده توسط: azita   
زن

 
رضاخان کی بود و چگونه رضاشاه شد؟
دکتر احمد پناهنده

86 سال پیش در چنین روزی تاریخ نوین ایران با دست ِ توانا و پایداری و پایمردی معمار آن رضاشاه ورق خورد و جوانه های ِ جهش ِ پرواز وار ِ سازندگی و مدرن شدن در همه سویش از دل یخبندان ِ زمستان ِ سیاه ِ عقب ماندگی ِ جامعه ی قبیله ای سَرَک کشیده بودند تا در بهار ِ در راه، گلی به لبخند شادمانی بازکنند.
اگر تا دیروز چشمان غبار گرفته ما از دیدن و تماشا کردن زیباییها، سازندگی ها، مدرن شدن ها و شادمانی ها نفرت داشت و عمد داشتیم بدون آگاهی کورکورانه بر هر نوآوری یورش ببریم و در عوض با شتابی بی همتا در مأتحت سردمداران عقب گرایی چه از نوع ولایی و چه ازنوع کمونیستی ِ موجودش فرو برویم.
امروز اما تاریخ با فروتنی ِ شکیبایش آیینه زمان را در برابر ما گرفته است تا هر کدام افکار پوسیده و به غایت ارتجاعی و ضد ملی خود را در آن به تماشا بایستیم و ببینیم آنچه را از روی شکم سیری و نادانی برآن تاختیم چه چیزی را جای آن بافتیم و یا ساختیم؟
فراموش نکنیم آنچه که اسکلت ایران امروزی را تشکیل میدهد همان ساختمانی است که به معماری رضاشاه ساخته شده و بوسیله پسرش گسترش یافته است.
و جای اندوه و تأسف بسیار است که حتی امروز هم افرادی با عینک کبود به آن دوران می نگرند و با تلاشی مرگ آسا، سر آن دارند که از واقعیت بگریزند.
بارها نوشتم و باز هم می نویسم، تا وقتیکه عینک ِ کبود ِایدئلوژیک بر چشمان داریم قادر نیستیم فراتر از محفل ِخود را ببنیم زیرا دیوار ضخیم ِ ایدئولوژیک، مانع از تماشای آنچه که از خودی نیست و در پشت دیوار جلوه گری می کند، می شود.
اما با همه فرار و گریز های ِ واقعیت ستیز ِ این افراد، جهت ِ آگاه نشدن، این قلم سر آن دارد که با تاباندن پروژکتور آگاهی دهنده بر جانشان، ذهن منجمدشان را بترکاند تا نور ِ آگاهی بخش در آن فرو رود.
زیرا نیک می دانم که چنین افرادی با تابش ِ الماس ِ آگاهی و تیزاب ِ روشتائی، زنگارهای تعصب و تیرگی ذهن و خرد شان را که حاصل و میوه از خود بیگانگی است، می تراشد و ذوب می کند و جایش را با ظرفیت بی همتای عشق به وطن، دوستی ، صلح و آشتی و همگرایی جایگزین می نماید. هرچند دیوارهای ذهنی اینگونه افراد به قدری سیمانی و گچین است که در نظر اول چنین استنباط می شود که نور را برای نفوذ در اندرون ذهن و اندیشه شان، شانسی نیست. اما طبق قانون فیزیکو – شیمیایی بنام قانون " تونل اِفکت " نور و در اینجا آگاهی، دیوارهای بتونی و سیمانی ذهن را با ایجاد تونل می شکافد و راه به درونگاه ذهن پیدا می کند و از آن خارج می شود. هر چند این الماس ِ آگاهی و تیزاب ِ روشنایی در چنین اذهانی به سختی عبور می کند، اما مطمئناً عبور می کند.
در این باره جای ِِ هیچ شک و شبهه ای برایم موجود نیست که اینگونه افراد ِ" پرت " در هپروت ِ آرمان شهر ایدئولوژیک، با این نغمه های زندگی آفرین، گوش و جانشان به سمفونی آگاهی و روشنایی آشنا می شود و پس از این آشنایی دگرگون کنندهء زندگی گذشته که سراسر تاریک بوده و با نور در ستیز، در ردیف اولین کسانی قرار می گیرند که برای خریدن بلیط کنسرت آگاهی دهنده و روشنایی بخش از دیگران سبقت می گیرند. صحت این گفتار را می توان در تغییرات اذهان خانواده " چپ " دید که سالها عادت کرده بودند از نور گریزان باشند و بسان حشرات از نور گریزان با تاریکی انس ویژه ای برقرار کنند. اما با فرو ریزی دیوار برلین و مردار شدن کمونیسم جهانی، بسیاری از این افراد ِ تاریک اندیش دیروزی، دیوار ذهنی شان فرو ریخت و از خود بیگانگی تاریخی، به یگانگی تاریخی روی آوردند و گذشته تاریکشان را نقد کردند.
این قلم سر آن دارد که با کسب آگاهی و روشنایی زندگی آفرین و سوار بر تجربه تاریک گذشته که خود معیاری برای ارزیابی درست دیدن است در حد توان و سواد خود، روشنایی و آگاهی و علم و معرفت را با دیگران تقسیم کند و در کنار آموختن از تاریخ و دیگران به همنوعان ِ خود بیاموزد. نیک می داند که مبارزه با جهل و خرافات و تیرگی و تاریکی بهایی سنگین را طلب می کند. اما چه باک برای فراهم آوردن آینده ای روشن، جان شیرینش را در طبق اخلاص به مردم با فرهنگ و زحمت کش و ستمدیده در طول و قرون اعصار هدیه کند.
تمامی تلاش زندگی و جوانی سوزش در این غربت غریب غرب در این راستا بوده است که بیاموزد و بعد بیاموزاند.

حال با این مقدمه، مراحل ِ رضاشاه شدن ِ رضاخان را به اجمال از نظر می گذرانیم:


رضاخان که بود و چگونه رضاشاه شد؟

رضاخان بیش از کودتای سوم اسفندماه 1299 یک فرد گمنام بوده است.
او در روستای آلاشت از توابع سوادکوه در استان مازندران دیده به جهان گشود.
پدربزرگ رضاخان، مرادعلی خان نام داشت که افسر ارتش بود که در محاصره هرات به سال 1227 به قتل رسید.
مراد علی خان هفت پسر داشت. پسر اول او چراغعلی خان بود که درتهران زندگی می کرد و دارای مقامی در ارتش بود.
پسر دوم مرادعلی خان، نصرت الله خان است که یاور فوج ِ سوادکوه بوده و رضاشاه در دوران سربازی مدتی زیر دست او خدمت کرده است.
پسر سوم مرادعلی خان، فضل الله خان است که دو دختر به نام های کوکب خانم و نونوش خانم داشت.
پسر چهارم، عباسقلی خان نام داشته است.
نام فرزندان پنجم و ششم مرادعلی خان معلوم نیست. پسر هفتم مرادعلی خان عباسعلی خان، پدر رضاشاه است.
عباسعلی خان مشهور به داداش بیک در سال 1193 خورشیدی در آلاشت متولد شد و پس از گذراندن دوران جوانی به تهران رفت و مانند اجداد خود در فوج سوادکوه به حرفه سپاهیگری مشغول شد. او با درجه نایبی در سال 1235 در جنگ سوم افغان شرکت کرد.
عباسعلی خان دو بار ازدواج کرد. بار اول با یکی از منسوبین خود در آلاشت و بار دوم با نوش آفرین، مادر رضاشاه بود که ثمره این ازدواجها، چهار فرزند بود که سالم ماندند. از این چهار فرزند سه دختر از ازدواج اول و یک پسر از ازدواج دوم بود.
دختران عباسعلی خان به ترتیب خورشید خانم، دُدُر خانم و نبات خانم بودند که نبات خانم را حُسنی خانم هم صدا می کردند.
عباسعلی خان در سال 1255 با نوش آفرین ازدواج می کند که حاصل این ازدواج فرزندی ذکور بنام رضا است. عباسعلی خان پس از شش ماه از تولد رضا فوت می کند.
رضاخان به تشویق دایی اش ابوالقاسم بیگ در سن پانزده سالگی به قزاقخانه پیوست. از چگونگی خدمت رضاخان در قزاقخانه پیش از 1290 اطلاع چندانی در دست نیست.
سال 1277 خورشیدی ابوالقاسم بیگ به فوج سوادکوه منتقل شد و رضاخان را هم با خود به فوج سوادکوه می برد. اما دیری نمی پاید که رضاخان به دلیل اختلاف و ناسازگاری با نصرالله خان یاور فوج سوادکوه از آنجا خارج شد و مجدداً نزد کاظم آقا در قزاقخانه رفت و تا کودتای سوم اسفند ماه 1299 در آنجا مشغول خدمت شد.
رضاخان در سال 1290 تحت فرماندهی فرمانفرما، در نبردهایی علیه سالارالدوله شرکت جست. زیرا سالارالدوله می خواست حکومت تهران را ساقط کند و برادرش محمد علی شاه را به تخت شاهی برگرداند.

* رضاشاه شدن رضاخان آهسته ولی بی وقفه بود. وی در اسفند ماه 1299 با عنوان جدید سردار سپه وارد کابینه شد و در اردیبهشت 1300 با کنار زدن سید ضیاء، وزارت جنگ را در اختیار گرفت.

** نه ماه بعد ژاندارمری را از وزارت داخله به وزارت جنگ انتقال داد و افسران ایرانی را که در دیویزیون قزاق خدمت می کردند به جای افسران سوئدی و انگلیسی در مصدر کار لشکری قرار داد.

*** شورش سرگرد لاهوتی را که گرایش بیگانه پرستی داشت، در نطفه خفه کرد و لاهوتی به شوروی فرار کرد و تا آخر عمر در تاجیگستان زندگی کرد .

**** در مشهد، کلنل محمد تقی خان پسیان پس از قهر کردن با احمد قوام سر به طغیان می گذارد و با نیروهای امنیه تحت فرمانش خراسان را به اشغال خود در می آورد و پس از تأسیس حکومت ایالتی خراسان در آنجا حکومت نظامی اعلام می کند و بعد در صدد برمی آید اسکناس جدید در خراسان چاپ کند و تهدید کرد با 4000 سپاه و شاید به کمک میرزاکوچک خان به تهران حمله کند. همچنین او با بلشویک های آسیای میانه هم مذاکراتی کرد و از آنها یاری خواست و قصد داشت به سمت تهران پیشروی کند که در یک درگیری در قوچان شکست می خورد. بعد در 9 مهر 1300 در تپه جعفر آباد کشته می شود و یا به قولی خودکشی می کند و قزاقها بلافاصله مشهد را به تصرف درآوردند.

***** رضاخان با از بین بردن شورش جدایی طلب جنگلیان ِ گیلان که با حمایت ارتش سرخ و نیروهای بلشویکی روسیه، جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان و مازندران را تأسیس کرده بودند، قدرت نظامی خود را مستحکم تر کرد.
حیدرخان در یک نزاع داخلی بوسیله جنگلیان کشته می شود. زیرا نمازگزاران ِ رو به قبله کرملین، برای بدست آوردن تمامی قدرت و خلاص شدن از جنگجویان جنگلی و جدا کردن گیلان و مازندران و سپس خراسان، قصد جان میرزا کوچک خان را کرده بودند.
احسان الله خان با ارتش سرخ به شوروی فرار می کند.
این شورش جنگلیان پس از کشته شدن میرزا کوچک خان خاتمه پیدا می کند.

****** در چهار سال بعدی موقعیت نظامی – سیاسی رضاخان مستحکمتر می شود. وی پس از ادغام 7000 قزاق و 12000 ژاندارم یک ارتش 40000 هزار نفری مرکب از پنج لشکر تشکیل می دهد.
وی با این ارتش جدید یک رشته عملیات پاکسازی و خواباندن هرج و مرج که در سراسر ایران بیداد می کرد، علیه قبایل و طوایف شورشی و هرج و مرج طلب و غارتگر انجام داد.
در همین راستا فتنه ها، غارتگریها و آشوبهای نا امن کننده امنیت ِ مردم و ملت ایران را با رشادت هر چه تمامتر به ترتیب زیر:
در سال 1301 علیه کردهای آذربایجان غربی، شاهسون های آذربایجان شرقی و کهکیلویه ای های فارس.
در سال 1302 علیه کردهای سنجابی کرمانشاه، در سال 1303 علیه بلوچ های جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی. در سال 1304 علیه ترکمن های مازندران، کردهای خراسان و اعراب طرفدار شیخ خزعل در خرمشهر که استان خوزستان را از مام وطن جدا کرده بودند، با موفقیت سرکوب و خاموش کرد و امنیت را به کشور برگرداند.

رضاخان در همین اوضاع و احوال ِ برگرداندن امنیت به کشور، در سال 1302 به نخست وزیری رسید.
در سال 1304 به دلیل رشادت بی همتایی که از خود نشان داده بود از طرف مجلس شورای ملی، فرماندهی کل قوا، در کنار پست نخست وزیری به مسئولیت او اضافه شد.
سرانجام در آذر ماه 1304 مجلس مؤسسان برای خلع قاجاریان از سلطنت و به تخت نشاندن سردار سپه تشکیل جلسه داد.
در اردیبهشت سال بعد سردار سپه با پوشیدن لباس نظامی مزین به جواهرات سلطنتی به عنوان رضاشاه، شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد.

نگاهی گذرا به دوران رضاشاه

ابتدا اشاره کنم، که هیچ شخصیتی در تاریخ بشری پیدا نمی شود که عاری از خطا باشد. بویژه شخصیتهایی که در مصدر کاری سترگ قرار می گیرند. اگر چنین نیاندیشیم، در واقع مطلق گرا هستیم. یعنی از شخصیتهای تاریخی فقط انتظار اعمال درست را به چشم منتظریم که با نظرگاهمان هماهنگ باشد. در حالی که بایستی بدانیم که ما در یک جهان مادی زندگی می کنیم و طبق تئوری نسبیت انشتاین، تمامی پدیده های موجود در این جهان مادی نسبی هستند و در این دیدگاه اساسأ مطلق جزء، همین جهانی که در آن زندگی می کنیم، وجود ندارد. هم چنین لازم و ضروری است که هر پدیده یا عنصر اجتماعی را درشرایط زمانی و مکانی آن تجزیه و تحلیل کنیم. به عبارت دیگر امروز نمی توانیم و اجازه نداریم، که با دیدگاه امروزی، مثلأ شرایط زمان انوشیروان عادل از پادشاهان ساسانی را در رابطه با برخوردش با مزدکیان به تحلیل بنشینیم و با نگاه امروزی آن را مجازات کنیم. خیر، فاصله زمانی انوشیروان تا امروز زمانی حدود 1500 سال می گذرد و طی این مدت، تغیرات تدریجی روی هم انباشته شده و ما را به امروز و جهان امروزی رسانده، که سیستم- سرمایه داری نوین یکه تاز ومیداندار جهان بشریت است و کمونیسم و سوسیالیسم خیالی در برابر آن یا تسلیم شدند و یا قادر به ادامه حیات اقتصادی نبودند و نیستند، چون حداقل شرایطش آماده نیست. با این توضیحات ِ واضحات می خواهم به عرض برسانم که بررسی دوران رضاشاه بایستی با چنین نگاهی انجام گیرد وگرنه هر کس در گوشه ای می تواند از زاویه دید تنگش و بدون رجوع به اسناد تاریخی، شرایط اقلیمی و زمانه ومکانه تحلیل های صدمن یک غاز از خود بر جای بگذارد که فقط می تواند سبب گمراهی و تعصب افراد نا آگاه و... شود. کافی است بی غرضانه نگاهی بر آنچه که بر ما ایرانیان در فاصله 1320-1299 گذشت به تاریخ بنگریم و در هر صفحات آن درنگ کرده و با تمامی هوش و خرد و وجدان سالم، رویدادهای آن دوره را از نظر بگذرانیم و شرایط اجتماعی آن دوره را در تمامی زوایای آن بررسی کنیم و ببینیم که شروع آن تاریخ چه بودیم و طی 20 سال، بویژه 16 سال پادشاهی رضا شاه چه شدیم. اینجاست که تیزاب پیشرفت و ترقّی هر حائل سنگی و آهنی جلوی دیده گان انسان را در خود حل می کند وآینه کبود را با الماس نوآوری و تجّدد در هم می شکند و آن چه را که عیان است بر ما می نمایاند. لازم به یادآوری نیست که تا مرحله «انقلاب شکوهمند» و حتی دهه ای پس از آن، آنچه را که از تاریخ سلسله پهلوی بویژه دوران رضاشاه به ما گفته بودند، تراوشات ِ ذهن بیمار ِ گروها، احزاب و شخصیتهایی بود که آگاهانه جهت تخریب شخصیت رضاساه و بویژه تاریک جلوه دادن دوره ی دوران ساز او گام بر می داشتند. و من و تو و ما نخوانده مّلا شدیم و رگ گردن برجسته می کردیم که بلی، رضاشاه ِاله است وبِله. در حالی که نه کتابی و حتی جزوه ای که بشود، دوران رضاشاه را بررسی کرد، نخوانده بودیم وفقط در صحبت هایمان، نجواهای بیمارگونه ی افراد مغرض را که به شکل لالایی در گوشمان، طنین اندازبود، بلغور می کردیم. و در این زمینه چقدر به خودمان حق میدادیم، از اینکه دهان باز کنیم و مثلا به رضاشاه بگوییم رضا کچل یا رضاخان قلدر و... و فکر می کردیم با این جملات یا عبارات و انگها وپریدن به سروروی این شخصیت تاریخی مترّقی هستیم. و بعد این ترّقی خواهی خود را هر چه بیشتر در صفوف مراسم عزاداری محرم و با کوفتن به سینه و پشت ویا شکافتن سر بوسیله قمه به نمایش می گذاشتیم.
تأسّفم در این نیست که چرا آن روزها چنین می اندیشیدیم بلکه تأسّفم در این است که امروز هم چنین می اندیشیم و هنوز در کوچه پس کوچه های 40 سال پیش قدم می زنیم و همان حرف و حدیث را بر زبان می آوریم، بدون اینکه اندیشه ای پشت آن خوابیده باشد، بلکه لجوجانه و قهر کردن بهانه تراشی میکنیم. و راستی آیا میدانیم که لجاجت و قهر یکی از ویژه گی های دوران کودکی است که اندیشه ای بر پشت آن سوار نیست؟ اگر تا دیروز فضای آسمان ایران تیره و تار و جلوی چشمان ما حائلی قطور ِ ضد ملی کشیده شده بود و در یک چهارچوب فرقه ای تنگ زندگی می کردیم ودوست داشتیم آن چه را که زیبا است، زشت ببینیم و سوزن به احساس خودمان میزدیم تا نسبت به هر زیبایی تنّفر داشته باشیم و با پوشاک چریکی یا به اصطلاح خلقی، خود را مترقّی میدیدیم وحرف های صدمن یک غاز به خورد خود و پیرامون تحویل می دادیم، درس دانشگاه را به درس تنّفر از هر چه زیبایی و انسانی است، تقلیل میدادیم، خرافات روشنفکری را دامن می زدیم و در کنارمرتجعین واپسگرا به خود می بالیدیم و با یک جزوه چریکی چریک می شدیم و پس از آن همرزم خودمان را بدلیل اخلاقی که نداشته ایم می کشتیم و با شنیدن نام مارکس مارکسیست می شدیم و زیر بیرق تنها "سوسیالیسم موجود" سینه می زدیم و تئوری می بافتیم که شمال ایران، نفتش پیش کش رفیق استالین شود و... امروز اما دیوار چنین باورهایی فرو ریخت، آری دیوار برلین فرو ریخت و نمایان کرد آنچه را که تا دیروز برای ما مقدّس بودند. این فروریزی دیوار، فروریزی ذهنی آنانی که چنین دیواری داشتند، را سبب شد و واقعیت تاریخی و اجتماعی بر همگان عیان شد و من و تو و ما دیدیم، چه ها می گذشت که به من و تو و ما « بهشت زحمتکشان » لقب داده بودند. آیا فقط همین کافی نیست که خودمان هم تکانی بخوریم و یک خانه تکانی ذهنی انجام دهیم یا می خواهیم باز هم لجاجت و قهر کنیم و در آن دنیای کودکی بسرببریم؟ دنیا از حالت بچگی در آمده وجوان شده است، آیا بهتر نیست ما هم جوان شویم و آن جامه فرقه ای وتنگ را دور بریزیم و در این دنیای جوان، شادابی و طراوت بچینیم و درس جوانی بخوانیم؟ مطمئن باشیم اولین درس جوانی و جوان شدن، خواندن و یا یادگرفتن تاریخ خودمان است و ملتّی که تاریخ خود را نداند مجبور به تکرار آن است و امیدوارم که ما دیگر چنین نباشیم که تاریخ خودمان را تکرار کنیم. بلکه آنچه که هستیم ره به جلو بگشائیم نه عقب. برای یادگیری تاریخ بهتر است که از بدو پیدایش ایران و اینکه چگونه همین ایران فعلی بوجود آمده را شروع کنیم. ولی بدلیل وقت کم لازم است که هر ایرانی حداقل تاریخ خود را از مشروطیت به بعد، خوب مطالعه کند. در پس این مطالعه است که می فهمیم چقدر به ما ظلم شده و ظلم کردند و واقعیت های تاریخی را وارونه جلوه دادند. و این که من این نوشته را با دوره دوران ساز رضاشاه شروع می کنم به این دلیل است که معتقد هستم، ایران نوین، یعنی ایران قرن بیستم را مدیون تلاش خستگی نا پذیراین فرزند ایران دوست و وطن پرست می دانم.

حال شما را به فرازهایی از عملکرد ِ این سرباز ِ ایران ساز رجوع می دهم و قضاوت را به وجدان شما واگذار می کنم. بر گرفته از پژوهشی از این قلم در باره عملکرد خیانت کارانه پیشه وری:
برای بیدار کردن وجدان خفته و رطوبت کشیده در جهل و ذوب شده در ولایت « انترناسیونالیسم » کافی است اشاره کنم که زنان ما در آن شرایط یعنی سال 1300 به بعد علی رغم پوشش اجباری در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بیرون بیایند و از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و....محروم بودند و از ترس واپس گرایان قادر به هیچ کاری نبودند. موسیقی، این وسیله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقیهان آن را صدای شیطان می نامیدند و هر کس به آن می پرداخت و یا حتی آن را گوش میداد، مرتکب گناهی کبیره می شد. ولی می بینیم در همین دوران، موسیقی فاخر و سرزنده دوره ساسانی با باربد و نکیسایش که این چنین خوار و ذلیل شده بود، به همت علینقی خان وزیری و حمایت رضاشاه ووزیرمعارفش علی اصغرحکمت مبتکرطرح دانشگاه واولین رئیس آن، دوباره نسیم نوازش بخش خودش را در روح افسرده ایرانی دمید و از این طریق پای زنان را از پستوها واندرون ها بیرون کشید و شور و حال و جلوه ای تازه به موسیقی در حال شگفتن بخشیدند که در صدر فهرست این زنان هنرمند می توان قمرالملوک وزیری را نام برد که نه تنها برای همگان (مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد. و برای نخستین باردر سال 1303 یعنی یازده سال پیش از کشف حجاب در تالار گراند هتل تهران در خیابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در برابرزنان ومردان شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببینیم قمر در این باره چه می گوید « آن روزها هر کس بدون چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با این همه وقتی به من پیشنهاد شد، بدون چادردرنمایش گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پیه ی کشته شدن را به تن خود مالیدم و روی صحنه رفتم.هیچ اتفاقی هم نیافتاد..حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم » هم چنین در رابطه با موفقیت واستقبال عمومی و بسلا مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرایان، چنین شرح می دهد « رژیم مملکت تغییرکرده.و پس از یک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسیده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب از همان موقع پیش آمده بود...». قرار است روی هر صفحه از تاریخ درنگ کنیم و جوانب اوضاع را مورد بررسی قرار دهیم. پس قدری دراینجا درنگ می کنیم. اولین سئوالی که به ذهن هر خواننده بی طرف و بی غرض می رسد این است که چه اتفاقی افتاده است؟ فردی مثل قمر که تا دیروز اجازه نداشته، پا از خانه بیرون بگذارد ومی بایستی حتی در خانه توی چادر و چاقچور زندانی باشد، ولی در سال 1303 بی چادر وبی نقاب در جلوی زنان ومردان روی سَن برنامه می رود وبرای مردم می خواند. مگر تا دیروز این صداها شیطانی نبودند و هر کس که به آن می پرداخت یا می شنید گناه کبیره مرتکب نمی شدند؟ پس چطور شد که یک زن بدون چادر و نقاب به خود جرأت داد، در مقابل واپسگرایان و قداره بندان بایستد و هنرنمایی کند و راه را برای زنان دیگر مثل قمرالملوک ضرابی، پروانه، روح انگیز و... باز کند. اینجاست که با نگاه به تاریخ این معمّا حل می شود. بر آمدن رضاشاه و حمایت او از زنان و موسیقی سبب میشود که این زنان قوی دل شوند و هنرهای نهفته سالیان وحتی قرن ها را در خود بیرون بریزند. و دیدیم که پس از آن چگونه شد و چه ستاره هایی در آسمان موسیقی ایران زمین درخشیدند که من و تو وما در دوران خودمان به نیکی شاهدش بودیم.
از طرف دیگراهمیت این موضوع و بر آمدن رضاشاه در این است که بخواهیم یک مقایسه بین دوران رضاشاه با این دورانی که در آن هستیم، انجام دهیم. آنوقت می فهمیم که رضاشاه چه کار سترگی انجام داده است. آیا این ننگ نیست که امروز پس از 83 سال از آن تاریخ، زنان ما دوباره توی چادر و چاقچورمی روند وصدای دل نشین و نواش گر آنها در سینه می ماند؟
پس چطور شد که اینطور شد؟
آیا تخریب این شخصّیت تاریخی کمک نکرده که این هیولاهای ما قبل تاریخ بر جان ومال و ناموس و فرهنگ ما سوار شوند وتمامی دستاوردهای اجتماعی- فرهنگی را به نابودی بکشانند؟ آیا فقط همین یک نمونه در مورد موسیقی و زنان کافی نیست، تکانی بخوریم وحایل جلوی چشمان مان را برداریم ونگاهی منصفانه به تاریخ کنیم؟ به که باید گفت در حالی که در سال 1319 جنگ جهانی دوّم در اوج خود بود و آلمانیها تا قفقاز جلو آمده بودند و آمریکاییها در حال ساختن بمب اتم و آزمایش آن بودند ما فرستنده رادیوئی نداشتیم تا خبرهای جنگ را به اطلاع مردم برسانیم واولین بار فرستنده رادیوئی در سال 1319 تأسیس شد تا قمرها بتوانند صدایشان را به گوش مردم برسانند.
نکته دیگر در مورد کشف حجاب است که در 17 دی ماه 1314 بوسیله رضاشاه صورت گرفت و نیمی از جمیعت کشورمان دیگر مجبور نبودند در چادر و چاقجور زندانی باشند. به نظر من این عملکرد رضاشاه بر تارک تاریخ نوین کشور ما که در جهت رفع ستم و آزادساختن زنها از پستوها و اندرون ها بود، چون الماس می درخشد وتاریخ گواهی داد و می دهد که زنان ما نه اینکه به گذشته رجحت نکردند بلکه خودشان را حتی با شرایط جهانی منطبق کردند وجلوه هایی از زیبایی و مدرنیسم را با لباسهای آراسته و با آرایشی متین و دل انگیزوارد جامعه کردند. پای زنان درمجالس و میهمانیها، تأتر و سینما و حتّی در سطح مقامات اداری- سیاسی باز شد. در حالی که تا قبل از بر آمدن رضاشاه زنان اساسأ از هیچ حقوق اجتم


دین افساری است که به گردنتان میاندازند تا خوب سواری دهید و هرگز پیاده نمیشوند, باشد که رستگار شوید
     
  
صفحه  صفحه 2 از 15:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  12  13  14  15  پسین » 
ایران

ایران از روزنه تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA