انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 40:  1  2  3  4  5  ...  37  38  39  40  پسین »

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه


مرد

 
نيمه شب بود و غمي تازه نفس ,
ره خوابم زد و ماندم بيدار .
ريخت از پرتو لرزنده ي شمع
سايه ي دسته گلي بر ديوار .


همه گل بود ولي روح نداشت
سايه اي مضطرب و لرزان بود
چهره اي سرد و غم انگيز و سياه
گوئيا مرده ي سرگردان بود !


شمع , خاموش شد از تندي باد ,
اثر از سايه به ديوار نماند !
کس نپرسيد کجا رفت , که بود ,
که دمي چند در اينجا گذراند !


اين منم خسته درين کلبه تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست
من اگر سايه ي خويشم , يا رب ,
روح آواره ي من کيست , کجاست ؟
     
  
زن

 
و خواست با تو بماند سفر اجازه نداد
قضا كنار مي آمد قدر اجازه نداد

پرنده خواست اجاره نشين شود تا شوق
عيال وار بماند سفر اجازه نداد

به قله تو دو گز راه داشت كوه نورد
رسيد يمن از آن بيشتر اجازه نداد

تو ماه بودي و او حوض شب نشين حياط
دلش تپيد وضوي سحر اجازه نداد

و خواست دوست بدارد تو را شبيه گلي
نياز هاي حقير بشر اجازه نداد
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
مرد

 
همین که میخوام حرف دلم رو با تو بگم میری
آره میدونم بد بوده کارم اینجوری دلگیری

میشه این دفعه منو تو ببخشی
میشه نگی میخوای ازم جدا شی

میشه ببخشی و بگذری عشق من
میشه فراموشت بشه گناهم

میشه نگاه کنی به اشک و آهم
هنوزم از همه بهتری عشق من

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

نیست در این گفته من سوسه ای
گر تو به من قرض دهی بوسه ای

بوسهء دیگر سر آن مینهم
لحظه دیگر به تو پس میدهم

ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ

یکی پرسید اندوه تو از چیست
سبب ساز دل دیوانه ات چیست؟

برایش عاشقانه مینویسم به مستی
برای خاطر آنکه باید باشد و نیست

You know what don't be killed? an Original VAMPIRE
Signature
" به وسعتت جهانمو ، «شکنجه زار» میکنم "
     
  
مرد

 
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد
و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
     
  
مرد

 
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

تو به یاد چه کسی نشسته ای؟
جاده تاریک است و کوچه بن بست



چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن
چه زیباست همیشه در تنهایی ترا حس کردن
چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن
عزیزم نام تو بر قلبم خالکوبی شده تا فراموشت نکنم
عزیزم همچون نفس کشیدن ترا به خاطر می سپارم
یک روز دیگر هم بدون تو گذشت

وقتی که ترکم کردی
ازخود بی تاب شدم
درخود شکستم من
ازخواب بی خواب شدم
آه چی می شد که عشق تو عشقی دروغی نبود
دوستت دارم گفتن تو وعده ای شیرین نبود
وسوسه های تونگات
من وبه دامت انداخت
رنگ قشنگ اون چشات
کاردل منو ساخت
آی که جدایی واسه من لحظه ی آخرم بود
رفتن توبرای من شکست باورم بود
توکه رفتی ولی عشق می مونه
نفسم اسم تورو می خونه
عشق تو توی لبام می جوشه
دل من قدرتو رو می دونه

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم، بر آب زندگانی

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی
روی تو را کاشکی میدیدم
شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد؟
افسوس
کاشکی میدیدم
من به خود میگویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟
     
  ویرایش شده توسط: AminE   
مرد

 
ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺗــــــــــــــﻭ
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯿﭙﯿﭽﻪ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻮﺑﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎﻡ
ﻣﺜﻞ ﺭﻭﯾﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﺗــــــــﻮ
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﺑﺎ ﺗــﻮ ﺳﺎﺯﺵ ﮐﺮﺩ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗـــــــﻮ
ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸـــــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗــــــﻮ
ﺑﺎﺷﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸــــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺗﻮﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ
ﻋﺸـــــــﻖ ﺗـــــــﻮ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ
ﺗـــــــــﻮ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
ﻣﻨــــــــــﻢ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﺑﺴﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﯿﺶ
ﺗــــــــــــــﻮــﺑﺎﺷﻢ
ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﮔﻢ ﻣﯿﺸﻢ ﺗﻮ
ﺁﻏﻮﺵ ﺗــــﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻢ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗــــﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸــــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗـــﻮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺗﻮﯼ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻡ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﻋﺸـــــﻖ ﻣﯿﻮﺭﺯﻡ♥
تقديم به هستي بانو ناظم انجمن
آرام آرام مي بوسَمت
آنقدر كه طرح لب هايم ،
روي تمام اندامت جا بماند!
بگذار بدانند آغوشِ تـــو ،
تنــــها ،
قَلمروي من است....!سکوت*.*.*.*.*.*.*.*.*
] •.¸.♥*´¨♣* *♣¨´*♥.¸.• [
     
  
زن

 
یک نفر میاد که من تشنه بوئیدنشم

یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم

مثل یک معجزه اسمش تو کتابها اومده

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

خالی سفره مونو پر از شقایق میکنه

واسه موجهای سیاه دستهارو غایب میکنه

مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده

تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرهم میزاره

همیشه غایب من گریه هامو دوست نداره

نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه

اینه ها سیاه بشه کور بشه چشم ستاره

خشم این حنجره ی خسته همیشه غایبه

کلید صندوق در بسته همیشه غایبه

نعره ی اسب سفید قصه ی مادربزرگ

بهترین شعرای سربسته همیشه غایبه

مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده

تن اون شعرای عشقانه گفتن بلده

همیشه غایب من زخمامو مرهم میزاره

همیشه غایب من گریه هامو دوست نداره

نکنه یه وقت نیاد صداش به دادم نرسه

آینه ها سیاه بشه کور بشه چشم ستاره

خشم این حنجره ی خسته همیشه غایبه

کلید صندوق در بسته همیشه غایبه

نعره ی اسب سفید- قصه ی مادربزرگ

بهترین شعرای سربسته همیشه غایبه ....
     
  
مرد

 
رد پا ...

به روی خاطرات من همیشه ردپای تو

اگر چه مانده در دلم سکوت سبز جای تو


چقدر خسته می روی از این دیار گریه زا

کجا بدون سایه ات ؟ کجا بدون من کجا؟


نگاه سرد و مبهمت به روی پلک های من

قدم نمی زند چرا ؟ نمی رسد به داد تن ؟


همین که حرف می زنی بهانه رنگ می شود

همین که شعر می شوم دل تو سنگ می شود

شب از گلايه هاي من به سوي روز ميدود

غروب ميكند دلم؛به پشت كوه ميرود

نفس نميكشد هوا ؛ قدم نميزند زمين

سكوت ميكند غزل بدون تو فقط همين
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
     
  
مرد

 
بي تو ترسيدم بي تو لرزيدم بي تو حتي يكبار لبِ مرگ را بوسيدم
تن به آبي دادم، تن به روياي سپيد،
دلِ دلواپس من، پرده ها را ندريد
او اگر اين مي خواست، بخدا كاري نداشت
دلِ دلواپس ِمن پرده ها را ندريد، تا كه آن نور سرابي كه پس آن مي ديد بتواند باور بكند
پر درد است دلم، گر بگويم اي خدا حتم دارم كه دلت اشك ها مي ريزد بر حال دلم
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
     
  
مرد

 
سالها دل غرق اتش بود و خاکستر نداشت
باز کردم این صدف را بارها
گوهر نداشت
از تهیدستی قناعت پیشه کردم سالها
زندگی جز شرمساری مایه دیگر نداشت
هر کجا رفتم به استقبالم امد بی کسی
عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت
بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی
قصه سرگشتگی هایت مگر اخر نداشت
سالها بر دوش حسرت کشیدم بار عشق
هیچ دستی این امانت را ز دوشم بر نداشت
کاش می امد و میدیدم که از خود رفته ام
انکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت
اسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد
گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت
ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد
گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت
     
  
صفحه  صفحه 1 از 40:  1  2  3  4  5  ...  37  38  39  40  پسین » 
شعر و ادبیات

Romantic Poetry | شعرهای عاشقانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA