انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22

بهترین داستان های و خاطرات سکسی را اینجا بخوانید



 
#زن_شوهردار #اسنپ

چند روز پیش از اداره خواستم برم خونه، درخواست اسنپ نمودم ، راننده خانم بود ، مسیرهای زنجان بهای کمی دارد ، سوار که شدم پرسیدم چرا اینقدر قیمت اسنپ پایین است که آهی کشید و گفت از روی اجبار است با خدا خیرشون بده اسنپ را راه انداختند ، سر صحبت که باز شد گفتم اگر نیاز داشتم امکان هست سرویس بدهی( من منظورم خودش بود) لبخندی زد و گفت برای کی ، من هم برای اینکه ضایع نشه گفتم برای دخترم یا اگر خودم خواستم گفت با کمال میل خانم آذری به شدت سفید و چشم های عسلی و لب های برجسته ، در همان نگاه اول گفتم این را باید کرد، چند روز بعد زنگ زدم و برای محل کار ماشین میخواستم، که قبول کرد و آمد اینبار باز بعد از احوال پرسی برای اینکه فردا ببینمش گفتم فردا هم تشریف می‌آورید گفت متاسفانه نه چون باید برم قزوین دادگاه دارم گفتم چه دادگاهی خیر باشه گفت ای بابا زندگیه دیگه ، گفتم اگر کمکی از دست من بر میاد بفرما در خدمتم ، گفت دارم از شوهرم جدا میشم ، گفتم چه بعد ، گفت اتفاقا خوبه ، آخه آدم معتاد ، من چرا بسوزم ، گفتم بهر حال امیدوارم هر چه خیر است اما اگر واقعا کار از دستم بر میاد حتما تعارف نکن اسمم که می دانی رضا هستم شما هم که فریبا خانم گل هستید ، گفت چشم شما گل می بیند من که شکسته شدم ، گفتم اختیار دارید همیشه کل هستیدرسیدم اداره چند ساعتی کار کردم که از فریبا پیامک آمد :شرمنده موضوع دادگاه نیاز به کمک دارم ،جواب دادم چه کمکی نوشت کمی پول نیاز دارم به عنوان قرض برگشتم جبران می کنم نوشتم:چه مقدارنوشت :با دو یا سه میلیون کارم راه می افتد نوشتم شماره کارت بفرست شماره کارت فرستاد من هم سه میلیون زدم به کارتش ، بعد از چند دقیقه پیام دادخیلی خوشحالم کردی فکر نمی کردم اعتماد کنی و بفرستی حتما جبران می کنم چرا نفرستم ، دوستی به چه درد میخورد ، باید کمبودها را جبران کردنوشت حتما جبران می کنم چند روزی گذشت پیام داد: آمدم نوشتم: بچه ها رفتن مسافرت تنها هستم بعد وقت اداری اگر امکان هست نهار با هم باشیم قبول کرد و با هم رفتیم منزل ما و رسیدیم ، سال را در آورد موهایش تا روی کمرش بود و من کمک کردم مانتویش را باز کرد پستان ۷۵ و باسن های طاقچه ای و کمر باریک با اینکه دو شکم زاییده بودنگاهی به آن امشب کردم و گفتم فریبا واقعا شوهرت خیلی کوسخله که ترا با این همه زیبایی می خواهد ول کنه آهی کشید و چیزی نگفت نهار خوردیم و چایی آوردم و روی مبل کنارش نشستم و دستش را در دستم گفتم و آرام ماساژ دادم و آهسته کشیدمش طرف خودم و لب روی لبش گذاشتم و با دستم سینه اش را ماساژ دادم ، صدای آه آه در آمد ، تی شرتش را دادم بالا و بند برفی ظاهر شد و شروع کردم و لیسیدن بدنش و کرستش را بالا زدم و نوک سینه اش را در دهان گذاشتم و با دست از روی شلوار کوسش را ماساژ دادم بعد دکمه شلوارش را باز کردم و شورت و شلوارش را با هم در آوردم و به کوس شیوه شده سفید دیدم دستی بهش کشیدم و گفتم بی لیاقت ، این عسل را چرا می خواد رها کند ، لبخندی زد و من سرم را نزدیک کردم و کوس کوچلوش از پایین تا بالا لیس زدم بعد از چند دقیقه انگشتم را داخلش کردم صداش بلند شد و هر چه بیشتر می خورد بیشتر ناله می کرد و بعد حدود ده دقیقه چنان لرزید و موهای مرا به شدت کشید و با حالت ناله و گریه گفت من ممنون ، دارم میمیرم ،
آرام آرام سل شد، کنارش نشستم و لبش را بوسیدم گفت ممنون عالی بود ، مدتی بود سکس نداشتم دستش را گذاشتم رو کیرم که شق شده بود ، جا خورد و گفت چه بزرگه گفتم میخوای ببینی خندید گفت دیدن نداره معلومه چقدره گفتم یعنی نمی خواهی باز خندید و گفت پس برای چی آمدم با این حرفش شلوارکم را پایین کشیدم و کیرم بیرون افتاد وقتی دید دو دستش را بالا برد گفت وایی خدا این چقدر بزرگه خندید و دوباره گفت فک کنم ترا وصل کردن به این دستش را گذاشتم روی کیرم گفت بخدا این بره توی من پاره میشم ، مال شوهر من نصف این هم نمی شدگفتم نمی خواهی بخوری سرش را آورد جلو و با زبانش شروع کرد به لیسیدن و بعد سرش را مکید و تا جایی که جا داشت در دهان می کرد و می مکید من هم موهایش را گرفتم و در دهانش تلمبه زدم ، خسته که شد به پشت خوابید و پاهایش را تا جایی که توانست باز کرد من هم سر کیرم را ده سوراخش گذاشتم کمی فشار دادم که گفت خواهش می کنم یواش کوسم عادت به این کیر ندارم
فشار دادم سرش رفت داخل واقعا تنگ بود جیغش در آمد و اشک توی چشمانش جمع شد من هم کمی صبر کردم بعد یواش یواش فشار دادم و همراه با گریه و ناله و فریاد فریبا تا ته فرو کردم
با نفس نفس دست گذاشت بالای شکمش گفت بخدا تا اینجا حسش میکنم ،نفسم داره بند میاد کمی صبر کن نفسم جا بیاد من هم کمی صبر کردم تا جا باز کند بعد شروع کردم تلمبه زدن اما فریب همچنان ناله می کرد و می گفت خدا جر خوردم ، دارم میمیرم حدود ده دقیقه کردمش و می گفت ترا خدا آبت بیار مردم من هم چند تلمبه سریع زدم و کشیدم بیرون و آبم را روی شکمش خالی کردم و بعد گفتم میخواهی بریم حمام دوش بگیریم گفت آنقدر درد دارم نمی توانم حرکت کنم، شب زفاف هم اینقدر درد نکشیدم ، این دیگه چی بود ، زنت چطور این را تحمل می کنه گفتم: تو هم تحمل خواهی کرد ، حالا پاشو بریم حمام گفت بخدا درد دارم تو دستم بگیربلندش کردم و لنگان لنگان رفتیم حمام ، نگاهی به کیرم کرد که خوابیده بودلبخندی زد و گفت باور کن خوابیده کیر تو دو برابر مال شوهرم است گفتم از این به بعد زیر این باید بخوابی لبخند زد گفت خدا به من قدرت بده تحمل کنم با صابون بدنش شستم دستش را تکیه دادم به دیوار و خمش کردم به جلو و سر می می را فشار دادم رفت تو و صدای جیغش در آمد و من فرصت نداد و یکباره تا ته کردم تو که با گریه و ناله می گفت غلط کردم بسه نمی خواهم اما من گوش ندادم و تند و تند تلمبه زدم و بیست دقیقه تلمبه زدم و حدود دوبار فریبا ارضا شد دیگه رمق نداشت خودش را نگه داره من از پشت گرفتمش و به خودم فشارش دادم و تلمبه آهسته زدم تا آبم آمد و ریختم داخل کوسش و بعد بغلش کردم و شستمش و خشک کردم و همانطور لخت آوردم روی تخت خواب و درازش کردم و بی رمق افتاد و بعد از چند دقیقه خوابش گرفت و تا ساعت حدود یازده شب که بیدار شد دید بغل من خوابیده گفت ساعت چنده
گفتم یازده شب یکباره نشست گفت یعنی من این همه خوابیدم ، وای الان به مامانم چی بگم، اگر بگم خواب بودم میدونه من همیشه کم خوابم گفتم بگو آمپول زدم خوابم برده خندید گفت بگم چه آمپولی
گفتم این هم از معجزات کیرمینکوشی گرفت و گفت من نگرانم تو مسخره می کنی گفتم خوب اگر اینطور خالی نمی شدی که خوابت نمی گرفت گفت واقعا چسبیدگفتم چی چسبید خواب یا کیر
با لبخند گفت هر دو ، تا حالا اینطور نشده بودم که این همه بخوابم دست بردم لای پایش و کوسش را ماساژ دادم گفت باز می خواهی گفتم نیکی و پرسش گفت باور کن دیگه نمی توانم جانم در آمد اما قول می دهم فردا صبح تا غروب بیایم پیشت گفتم اگر بماند فردا باید کون هم بدی گفت من از کوس مردم و زنده شدم تو میخوای کونم بزاری گفتم خود دانی
گفت یک پیشنهاد من یه دوست دارم به من می گوید کیر شوهرش خیلی بزرگ است و کون هم داده الان بهش زنگ می زنم راضیش کنم فردا با هم بیاییم اگر اون از کون تحمل کرد من هم قول میدم بهت بدم به دوستش که اسمش نرگس بود زنگ زد و شروع کرد به صحبت حدود یک ربع صحبت کرد گفت نرگس یه بلایی امروز سرم آمده باور کن از صبح تا الان خواب بودم ، من امروز با همان آقاهه که پول برام واریز کرد رفتم نهار و بعد تعارف کرد رفتم خونشون ،من اشاره کردم بذار روی آیفون نرگس: یه کم صبر کن من برم اتاق حرف بزنم اینجا بچه ها هستند، خوب بعدگذاشت رو آیفون ف:بلایی سرم آورد که چشمت روز بعد نبیندن: وا چیکارت کرد ، بارور تجاوز کردف: نه بابا اون خیلی آقا و جنتلمن بودن: پس چرا ناله میکنی ، نکنه کونت گذاشته ف: الان میفهمم تو چی میکشی ، هر وقت حرکت می کردی می گفتی درد دارم ن: بابا جان بیرم کردی کوست گذاشته یا کون دادی
ف: نرگس باور کن رفتم پیشش فکر کردم مثل شوهرم کیر دو سانتی داره ، به اندازه ساعد دستم بود و سرش از مشت دستم بر کار بود ، بلایی سرم اومد که گفتم از وسط جر خوردم و جان ندارم تکان بخورم
ن با خنده : خوب پس چطور رفتی خونه
ف: دختره نفهم میگم من جر خوردم و از ساعت چهار تا الان خوب بودم ، تو می خندی، من اتاق خوابش هستم هنوز نتونستم لباس بپوشم ن با خنده: وا دختر توپ که نخوردی ، کوس دادی ف: آرزو دارم تو هم گرفتارش بشی تا بفهمی من چی میگم ن هه هه هه: من این ده ساله گرفتارش هستم ، خودت که دیدی
ف: من تا امروز فکر میکردم تو الکی میگی
ن: دیدن که مثل شنیدن است ف: مال شوهر تو مگر چقدر است ن: حدود بیست سانت ف: نرگس بجان خودم این اندازه کیر خره ن: نوش جونت ، تو تازه چشیدی
ف: ولی تو نمیتونی این را تحمل کنی
ن: من گرگ بارون دیده ام از این چیزها نخواهم هراسیدف: نرگس یه چیز من امروز از کوس پدرم در آمد الان گفته کون میخوادن: خوب بهش بده ، کاری نداره
ف: عه دختر من یه چیز میگم تو یه چیز میشنوی ، باور کن تو هم کون پیشکشت کوس بهش بدهی حیغت در میاد ن: هه هه من این ده ساله از کوس و کون به یه هیولا دادم حالا می خواهی بهترین
فریبا به من اشاره کرد آهسته گفت الان وقتشه سر لج بندازنش ف: من با تو سر ده میلیون شرط می بندم اگر تو بتونی بهش کوس بدی و یا کون بدی و تحمل کنی ن: برو بچه من را با این حرفها خام نکن ف: نرگس چرا قبول نمیکنی ، باور کن تو که هیچ پیرزن حرفه ای هم زیر این کیر کم میاره ، لامصب یک ساعت شلاقی تلمبه میزنه ن: وا واقعا یک ساعت
ف:آره بجان خودم ، با من کاری ک
رد که زیر کیرش بیهوش شدم ن: شوهر من میکنه اما نهایت پنج دقیقه فریبا به من اشاره کرد داره راضی میشه ، الان وقتشه ف: نرگس الان رضا توی سالن است از من خواسته بهش کون بدم ، خیلی میترسم چکار کنم، تو چطور تحمل میکنی، من تا حالا کون ندادم ن: والا اگر من مرد بودم اولین چیزی که از تو میخواستم اون کون گرد و گنده آن است ، فرهاد چند باری گفته فریبا چه کونی داره خوشبحال شوهرش ف:ای بابا این کون هم درد سر شده برای من هرکی میبینه سیخ میکنه ن: حق دارن، حالا می خواهی بهش بدی ف: میخواهی فردا جنازه ام را بینی ن: خدا نکنه، ف: می خواهم بهش یه پیشنهاد بکنم گفتم اول با تو در میان بذارم و اگر شد ده میلیون را بدست بیاری
ن: چی ف: اگر تو راضی باشی فردا صبح با هم بیاییم تو که قبلاً کون دادی اول تو بهش کون بدی اگر تحمل کردی کمکم کنی من هم بهش بدم ، واقعا از یک طرف می ترسم و از طرفی نمی خوام از دستش بدم.
توی گوش فریبا گفتم بهش بگو حتی اگر تحمل کردی قول میدهم ده میلیون را ازش برات بکیرم ن: دختر تو چی میگی ،من مدل اموزش کون دادن تو بشم هه ف: نرگس تو همیشه بهترین همراه و یار من بودی ، الان هم کمکم کن قول میدم حتی اگر تحمل نکردی ده میلیون را برایت ازش بگیرم پس از کمی سکوت نرگس گفت: والا نمی دونم ، خودت می دونی که ترا خیلی دوست دارم اما از ده میلیون هم نمیشه گذشت من به فریبا اشاره کردم بگو برای حسن نیتی می خواهی الان پول را بگویم بزنه ، اون خیلی به حرف من گوش میده ف:نرگس جون می خواهی الان بهش بگم پول را بزنه حسابت ن: نه عزیزم من تو را قبول دارم ، الان که نمیشه بیام شوهرم هست
ف: پس من بهش می گویم فردا صبح
ن: باشه تا فردا ، اما امشب تو پیشش هستی یا میری خونه‌ ف: نه الان میرم خونه فردا با هم می‌آییم ، پس تا فردا صبح شب بخیربعد از قطع فریبا گفت : نرگس از من خوشگلتر است امیدوارم مرا ول نکنی گفتم : تو از همه طرف بده هیچ کس جای تورا نمیگیره بغلم کرد و گفت مرسی گفتم برای اطمینان نرگس شماره کارت بگیر بگو مبلغی برای پیش پرداخت بریزیم بعد پیام نرگس شماره فرستاد و من چهار میلیون زدم حسابش نرگس پیام داد : فریبا جان ممنون فردا سربلندت می کنم فریبا هم با ناله لباس پوشید و گفت من امروز این بلا سرم آوردی فردا خدا رحم کندفردا صبح ساعت من مرخصی گرفتم و پیام دادم به فریبا که منتظرم
اون هم پیام داد خونه نرگسم ساعت ده می‌آییم ساعت ده زنگ درب را زدند ، در آیفون دیدم ، درب را باز کردم و آمدن داخل ، هر دو مانتو کوتاه تا بالای باسن داشتن روبوسی کردیم نرگس حدود سی و پنج ساله با بدنی فوق‌العاده زیبا و سکسی و بی بی فیس فریبا گفت : غرق نرگس نشی صاحب داده ، یه روز آمده جور مرا بکشه من رفتم آشپزخانه چایی و میوه بیارم ، گفتم شما راحت باشید ،فریبا جان تو که خونه را بلدی لباس راحتی بپوشید
هر دو لباس عوض کردن من آمدم چایی گذاشتم و گفتم من بین شما دو گل می نشینم بعد که نشستیم صحبت از همه مورد شد و آهسته تو گوش فریبا گفتم با نرگس یا تو شروع کنم گفت : نرگس آماده است با اون شروع کن من هم لخت می شم من هم دست را گذاشتم روی ران نرگس و یه قاچ هندوانه گذاشته دهنش و شروع کردم به ماساژ رانش و در حالی که قاچ دوم را بردم برای لبش دستم را بردم بالای رانش و از رو شورت کوسش را ماساژ دادم و انگشت که کشیدم آهی کشید و لبخندی زد و گفت: چه زود رفتی سر اصل مطلب من هم در حالی که پاهایش را بازتر می کردم گفتم : فریبا خانم از بس از خوش گوشتی تو صحبت کرد دهانم آب افتاده خندید و گفت : تا جایی که من دیدم همه برای فریبا سیخ می کنند
فریبا: شوهر تو هیزه من چه کنم
نرگس: آقا رضا چی ، برای تو سیخ کرده قراره من قربونی بشم من لب روی لب نرگس گذاشتم و شروع کردم به لب گرفتن و بعد چند دقیقه پاهای نرگس را چرخوندم آوردم روی مبل و دست برم شورت (هر دو موقع تعویض لباس فقط شورت داشتن با مینی ژوپ) نرگس را کشیدم پایین ، یه کلوچه به معنای واقعی و سفید و بدون مو و صد برابر کوس فریبا نازتر وقتی تعجب مرا دید خندید و گفت : چیه ، کوسه دیگه من هم لب گذاشتم روش و سیر خوردم بعد هم کوس فریبا را خوردم و فریبا سر مرا بلند کرد و گفت ممکنه سر پا وایسی من ایستادم شلوارکم را پایین کشید و کیرم نمایان شد نرگس تا کیر مرا دید جیغی کشید و گفت یا خدا این دیگه چیه ، لوله تانکه فریبا گفت: بهت گفتم هیولا داره نرگس آمد جلو و اول لمسش کرد و بعد بوسیدش و گفت کجا بودی تا حالا بعد گذاشت دهانش و شروع کرد ساک زدن و فریبا هم همراهیش می کرد بعد ده دقیقه فریبا گفت نرگس بسه بذار لذت بیشتر ببریم
بعد نرگس را آرام پشتش را تکیه داد به راحتی و پاهایش را داد بالا و کیرم را گذاشتم دم سوراخ کوسش و فریبا با آب دهان خیسش کرد و فشار دادم و سرش که رفت تو نرگس یه آه و جیغیکشید و گفت یواش یواش تا تحمل کنم
فشار را آهسته آهسته بیشتر کردم و تا ته کردم تو که نرگس آه آه می کرد و می گفت آخ جون آخ جون ، فدای کیرت بشم ، جون بهم داد ، حالا آهسته تلمبه بزن ، تلمبه را شروع کردم ده دقیقه ای تلمبه زدم که نرگس ارضا شد و بی حال شد من هم آرام کیرم را کشیدم بیرون و فریبا را تکیه دادم به مبل و آهسته کردم تو که جیغ کشید و آخ آخ می کرد و داد کشید لامذهب جرم دادم ، نرگس که بی حال بود گفت خاک تو سرت باید از خدات هم باشه ، این را میگویند کیر نه ما شوهرهای ما تلمبه را تند کردم و فریبا هم ارضا شد و نفس نفس زنان به نرگس گفت تو هر شب زیر کیر کلفتی من تازه دیدم من با کیر سیخ و سطح هر دو سر پا گفتم دخترای گل حالا دعوا نکنید هدف اصلی امروز یادتون نره نرگس لبخندی زد و گفت توکل به خدا مرگ یکبار شیون یه بارفریبا خندید حالا می فهمی مرگ و شیون نرگس به فریبا گفت برو داخل کیفم وازلین و لیدوکایین بی حس کننده بیار
تا فریبا حرکت کرد سریع بلند شد در گوش من گفت باور کن میترسم اما بخاطر اینکه فریبا را بکنی تحمل می کنم آهسته بکن من اگر مردم هم صدا نمی دهم فریبا داشت می‌آمد گفت چیه پچ پچ می کنید نکنه پشیمان شدی نرگس در حالی که داگی شده بود سرش را روی مبل گذاشت و با دو دست باسنش را باز کرد ، معلوم بود در کون دادن حرفه ای است و به من گفت وازلین و لیدوکایین بمال به کیرت و به فریبا گفت کونم را چرب کن بعد از آماده سازی سر کیرم را گذاشتم دم کون نرگس و با فشار زیاد سرش رفت تو یکباره نرگس از درد خودش را جلوی کشید اما من سریع گرفتمش و سرش با کمی از کیر رفت تو ، نرگس از بس درد داشت صورتش سرخ شده بود و تند و تند نفس می کشید و آهسته گفت صبر کن ، من هم کمی صبر کرد وقتی دیدم نرگس کمی آرام تر شد فشار دادم و بیش از نصفش رفت توش که آه کشید و بعد از دو دقیقه بقیه کیر را تا ته کردم توی کون نرگس ، رنگش عین لبو شده بود و مبل را گاز گرفته بود تا صداش در نیاد، فریبا تند تند می گفت نرگس حالت خوبه ، درش بیاره ،نرگس هم با تکان دادن سر می گفت نه نه بعد چند لحظه من آهسته شروع کردم به تلمبه زدن و جا که باز کرد تند ترش کردم و نرگس آه آه آه میکرد ، حدود ده دقیقه تند تند تلمبه زدم و آبم آمد و داخل کون نرگس ریختم ، کیرمو که کشیدم بیرون نرگس گوزید ،فریبا خندید که نرگس با بی حال گفت احمق این اروغش بود چون خیلی چسبید ، خودت هم خواهی دیدنرگس گفت سرویس کجاست ، فریبا دستم بگیر برم دستشویی
بعد پا شد و در حال که آخ می کشید در حالی که فریبا دستش را گرفته بود گشاد گشاد می رفت فریبا گفت اگر بهت چسبیده چرا اینطور راه می ری نرگس گفت خفه شو ابن همش بخاطر تو است ،
هر دو برگشتن اما نرگس درست نتونست روی مبل بشینه گفت الان برم خونه شوهرم میفهمه فریبا گفت تو زرنگ تر از اونی که شوهرت بفهمه بعد از خوردن آب میوه من جلو فریبا ایستادم و کیرم را مالیدم به دهانش و گفتم الان نوبت فریبا خانم است که آروغ بکشه ، فریبا در حالی که کیرم را مالش می داد گفت تو جونش داری دو خانم را مصدوم کردی ،هنوز می تونی گفتم برای کون آکبند تو جون دارم ، از دیروز تا الان منتظرم ، نرگس را قربانی خودت کردی فریبا که خوب ساک زد و کیرم شق شد نرگس آمد جلو و وازلین و لیدوکایین. را برداشت و گفت فریبا همانطور که ما داگی شدم داگی شو تا برات آمادش کنم ، بعد وازلین و لیدوکایین مالید بد انگشت اشاره را مرد تو کون فریبا و فریبا اخی گفت بعد آرم تلمبه زدن و بعد دو انگشت بعد گفت فریبا الان آماده ای اصلا نگران نباش درد ندارم بعد به من اشاره کرد که بکنم ، سر کیرم را گذاشتم دم سوراخش اما چند تنگ بود و بار اولش بود داخل نمیرفت دوباره نرگس وازلین سر کیرم و کون فریبا مالید و تف کرد درب کون فریبا و بعد سر کیرم را گذاشت در کون فریبا و با هم فشار دادیم که سرش کامل رفت تو و سفت فریبا را گرفت که فریبا چنان جیغی زد که سه کوچه اطراف صداش رسید در همین جیغ بود که نرگس مرا هول داد که تا ته بکن توش با فشار نرگس تا ته رفت تو که نرگس گفت حالا نگه دارفریبا داد می کشید بی شرف ها مردم ، پاره شدن ، خونریزی کردم اما نرگس با فشار مرا نگه داشته بود که بیرون نیار من هم اولین بار این فحش ها را به شوهرم دادم و قبل تو داشتم میمردم اما بخاطر تو چیزی نگفتم بعد از اینکه کمی جا باز کرد نرگس گفت فریبا آماده ای تلمبه بزندبعد به من اشاره کرد بزن من هم آهسته تلمبه شروع کردم و اشک فریبا بود که می‌آمد و گریه کنان می گفت ترا خدا درش بیار مردم حدود یک ربع تلمبه زدم ، فریبا ارضا شده بود و بی حال به نرگس اشاره کردم درش بیار خودت را بکنم ، نرگس وازلین مالید به خودش و پاکی شد و آماده کرد بعد کیرم را از فریبا کشیدم بیرون و رفتم فرو کردم در نرگس اینبار نرگس جیغ کشید و آخ آخ و ایمردم مردم می گفت که فریبا گفت پس چرا الان صدات در آمده گفت احمق بخاطر اینکه تو قبول کنی به رضا گفتم من صدا نمی دهم نرگس را که چند دقیقه ای کردم گفتم داره میاد نرگس گفت بریز تو کون فریبا.فریبا را برگرداندم که داشت با خواهش می گفت بسه بخدا نمی توانم تحمل کنم می میرم نرگس گفت تو با این کون گندت چطور می میری کمک کرد فریبا داگی شد و باز یک بار فرو کردم به فریبا که با گریه و ناله اش بلند شد و بعد که این آمد روش دراز کشیدم و آهسته کیرم خوابید و از کونش بیرون آمدم بعد گوزید اینبار نرگس خندید ، این به اون در
من رفتم دستشویی خودم را شستم بعد گفتم خانم ها اگر مایل هستید حمام دوش بگیریم با هم رفتیم دوش گرفتیم و بعد نهار خوردیم و تا ساعت چهار هر دو لنگان لنگان رفتندسه روز بعد نرگس تنها آمد اداره و گفت نمی خواستم با فریبا بیایم امروز خونه تنها هستم بیا با هم باشیم و عصر هم به فریبا پیام میدم با فریبا بیارفتم خونه نرگس و تا عصر از کون و کوس داد و عصر هم گفت برو بیرون با فریبا میگویم با هم بیایی. که نفهمد عصر هم با فریبا رفتیم و کون فریبا را کردم از آن روز فریبا و نرگس کونی حرفه ای خودم شدن ولی فریبا فکر می کند که نرگس بدون اون نمیده نرگس خواسته حامله اش کنم ، پسر می خواد
نوشته: رضا
     
  

 
#خیانت #همسر #بیغیرتی

چند وقت بود مغازه دیگه به زور اجاره اش رو در میاورد کرایه خونه و خرج خونه کمرمون رو کج کرده بود دخترمون هم مدرسه اش سالی چند میلیون و کلی خرج روزمره ی دیگه کلا خسته شده بودم با مشورت با خانمم تصمیم گرفتم از هرکجای ضرر برگردم متفعته و مغازه رو با جنسهاش تحویل یکی دیگه دادم و با پولی که گرفتم یه ماشین صفر خریدم و 300 تومن هم گذاشتم پس انداز صبح که خانومم رو میذاشتم سرکارش تا وقتی برگردم برشدارم ساعت 5 عصر اسنپ کار میکردم و میصرفید خانومم هم تو یه شرکت دکوراسیون داخلی کار میکرد و لیسانس معماری بود از قبل ازدواجش با من تو دانشگاه همه تو کف اش بود جیگریههه برا خودش خانومم نسرین 35 سالشه زیبا و مو بور و قد بلند با هیکلی مثال زدنی کون گرد و کمر باریک پوست سفید و لیزر شده سینه هاش 80 قدش 176 و وزنش 77 رون های کشیده و صورتش زیبا بخوام یه قیافه پیش زمینه بدم بعد اینکه لباش رو ژل زد و ابروهاشو کاشت کرد یه جورای تقریبا شبیه آناده آرماس شده نه کامل ولی شبیه اش خلاصه نسرین یه آدمیه که اهل لاس زدنه زمانی که دوست دخترم هم بود اینجوری بود و من عادت کرده بودم زندگیمون به همین موال میگذشت که یه روز که رفتم بیارمش از شرکت دیدم تو خودشه بعد کلی پرسو جو و طفره رفتن از سمت زنم برا جواب ندادن آخرش از زیر زبونش کشیدم که رئیس اش کلی تو نخشه و چون زنم خیلی راحت با همه صحبت میکنه هوا ورش داشته که این حس متقابله و امروز بهش مستقیم پیشنهاد داده و گفته الان تو جامعه اکثر زن ها دوس پسر دارن و همه جوره ساپورتش میکنه و همون لحظه یه دستبند کارتیه بسته دستش که راحت 10 گرم میشد از رئیس اش بگم ناصر 56 سالشه یه مرد خر پول که تو دبی هم دفتر داره و چند تا از شهر های ایران پروژه های گنده میگیره و همیشه ی خدا شیک پوش هستش و ماشین زیر پاش پلاک موقتش راحت 10 میلیارد پولشه سرتونو درد نیارم دستبند رو دیدم هنگ کردم بهش گفتم تو چی گفتی بهش گفت سکوت کردم بهم برخورد گفتم یعنی چی گفت علاوه بر حقوقت ماهی 30 تومن هم اضافه کاری میگم برات بزنن و وام 3 میلیاردیتم میگم تایید کنن حامد ما به این پول نیاز داریم دخترمون داره بزرگ میشه و ما هنوز اجاره نشینیم مغزم تیر کشید داد زدم سرش دیوونه شدی؟؟ اون میتونه بهترین دخترهای ایران رو برا خودش جور کنه چرا تو اصلا اینا رو ولش من رو چی فرض کردی؟ با چه روی اینا رو بهم میگی کشیدم کنار از ماشین پیاده شدم سیگار روشن کردم حرفاش تو گوشم بود پیاده شد اومد پیشم بهم گفت ببنین اون میگه من عاشق زن های شوهردار دست نخوردم فانتزیش اینه با کسی باشه که به جر شوهرش با کسی نبوده اصلا هم بحث سکس نیس توش فقط یه رابطه ای محبت آمیز همین بهش نگاه کردم سری تکون دادم به نشانه افسوس برای خودم و خودش اما توقلبم گفتم حق داره خیلی سختی کشیده گفتم سوار شو بریم نسرین گفت فردا باید بهش جواب بدم بهش گفتم فقط یه جمله گفتم تایید و رد نکردم گفتم: (خودت تصمیم بگیر) برگشت بهم گفت وای فردا با یه چک 3 میلیاردی میام تا خونه و سر شام و فردا صبح هر دو ساکت بودیم صبح گذاشتمش شرکت و رفتم سرکارم مسافر رو گذاشتم راه افتادم انقدر مشغول بود فکرم تو چراغ از پشت زدم آروم به یه ماشین دیگه پیاده شدیم برا هیچکدوم اتفاقی نی افتاده بود دیگه کار نکردم رفتم یه جای خلوت نشستم تا وقتش شد رفتم دنبال زنم اومد پایین شاد و شنقول بود برعکس من دستش چک بود داد بهم گفت حل شد بهش گفتم در عوضش چی شد؟ بهم گفت بذار نگم بهش گفتم مگه نگفتی چیزی نیست و فقط محبت گفت اتفاقا چرا گفتم پس بگو گفت پس به جون دخترمون قسم بخور جنبه داشته باشی و کار دیوونه وار هیجانی نکنی من به ناصر نگفتم بهت گفتم تا آبروت حفظ شه قسم خوردم و شروع کرد گفت امروز که رفتم بهش جواب مثبت دادم در اتاق رو قفل کرد و بهم گفت مقنعه ام رو در بیارم و مانتومو منم گوش کردم رفتم کنارش نشستم و باهم حرف زدیم دستش دور گردنم بود و بعضی وقتها منو میبوسید یکم که گذشت سرشو آورد جلو لبم رو خورد و دستش روی رونم بود بعدش گفت شیرین ترین لب دنیا رو دارم اینا رو که میگفت اومدم به خودم دیدم کیرم نیم خیزه تو قلبم خودمو بد و بیرا میدادم تا یه ماه همینجوری میگذشت و برا من عادی شده بود و با تمام وجود به داستان هاش گوش میدادم و نهایت اتفاقی که بود ماله آخرین روز ماه بود که زنم رو از پشت بغل کرده بود و چرخونده بود تو بغل خودش و کیر سفتش که زنم میگفت خیلییییی بزرگ بود از رو شلوارش چسبیده بود به کس زنم و کلی لب رفته بودن و ول خورده بودن تا اینکه ناصر تو شورت خودش ارضا شد چند روز به همین موال گذشت و جوری شده بودم انگار منتظرم بیاد یه اتفاق جدید رو بهم تعریف کنه اون روز رفتم دنبالش شروع کرد بهم تعریف کردن از زبان زنم: سوار ماشینش شدیم رفتیم خونه اش کلی رقصیدیم باهم و لب رو لب شدیم دستش رو برد رو کس ام از رو شلوار میمالید بی اختیار حشریم کرده بود کیر گنده اش که کلفتیش مثل مچ دستم بود و حداقل 19 -20 سانت میشد نشستیم رو مبل دستم رو کیرش بود و دستش رو کسم یهو دستشو کرد تو شورتم گرمای دستش باعث شد 10 برابر بیشتر خیس شم اما بهش گفتم ناصر من متاهل ام حرفهات که یادت نرفته کلافه و با ولع گفت باشه باشه دستش رو کشید بیرون بهم گفت حداقل تو برام جق بزن با دستای قشنگ ات التماس تو چشماش موج میزد دکمه و زیپ شلوار سرمیش رو باز کردم یه شورت تازه سفید تنش بود و کیرش زیرش خودنمایی میکرد کونش رو بالا آورد جلو مبل رو به روش زانو زدم کونشو بالا آورد شلوار و شورتش رو باهم برای اولین بار در آوردم کیرش عین فنر غول آسا پرید بیرون قهوه ی بود و گنده (کیر من سفیده و 13 سانته) با دستم مالیدمش پیشاب کیرش انقدر بود که دستم خیس شد بهم گفت بذار دستم رو بذارم رو کست منم انقدر خیس بودم که وسط شلوار سفیدم خیس خیس بود دستش رو کسم بود برام میمالید از رو شلوار منم کیرش دستم بود و کنارش نشسته بودم انقدر کس ام رو مالید با جیغ اولین بار ارضام کردم دیگه بیحال بودم اما ناصر ارضا نشده بود بهم گفت دنیا رو میریزم زیرپات برام بخورش خواهش میکنم بی اختیار رفتم سمت کیرش لبم با سرش که برخورد کرد یه آه طولانی کشید و منم کردمش دهنم با آرامش دقیقا 10 -12 بار براش خوردم و یهو با یه آه مردونه بلند تو دهنم ارضا شد جوری دهنم پر شد که یکمش رفت تو گلوم و قورت دادم بقیه اش م تف کردم و قربون صدقه ام میرفت و این سکه رو داد بهم...حرفاش که تموم شد دیدم منم ارضا شدم تو شورت وای چی شده بود آروم آروم تو 2 ماه رسما یه شوهر کاکولد شده بودم ماجرا به همین منوال می گذشت و ساک زدن جز کارشون شده بود یه اما زنم دیگه شورت نمی پوشید که راحت بمالتش یه روز که اومد منتظر داستان جدید بودم چون دیگه 3 ماه بود با ناصر تو رابطه بودن نشست که تو ماشین بهم گفت حامد کس ام رو دید...با استرس بهش گفتم بگو زنم شروع کرد به گفتن:
حامد رسیدم باغ با هم صبحونه خوردیم و گپ زدیم بهم گفت میخوام اینبار من ارضات کنم قبول کردم نشستم رو مبل از رو ساپورتم کس ام رو شروع کرد به مالیدن خیس بودم و چشمام رو بسته بودم یهو دیدم کس ام داغ شد چشمام رو که باز کردم دیدم با زبونش داره کس ام رو لیس میزنه خیسی کس ام و زبون اش باعث شد کسم از پشت ساپورت دیده شه یهو دست کرد از هر دوطرف پهلو هام ساپورتم رو کشید پایین ناصر نکن ناصر خواهش میکنم بلافاصله از پام در آورد و پاهام چون بالا بود نگه داشت و سوراخ کس و کونمو لیس میزد داشتم میمردم واااای زبونش رو وسط شیار کس و توی واژنم میکشید و کیرش که بیرون بود رو با دستش میمالید یهو بلند شد کیرشو تو دستش آورد جلو که پاهامو بستم به هم گفتم نهههه ناصر نه من شوهر دارم بچه دارم نیمخوام تمومش کن کلافه و عصبانی داشت تلاش میکرد پاهامو از هم باز کنه تو این اوضاع یکم که پاهام از هم واز شد سفیدی کسم و صورتی بودن واژنم بیشتر وحشیش کرده بود دیگه انگار کر شده بود یه لحظه سر کیرشو رسوند دم واژنم سیاهی کیرش منم حشری کرده بود اما تو و زندگیمون نمیذاشتم قبول کنم ورود کیرشو باز مقاومت میکردم بهش گفتم ناصر جونه من نکن کش مکشمون باعث شد یه لحظه ورود سر کیرشو موقع لب گرفتن ازم حس کنم که پیش آب کیرش با آب کسم قاطی شد بهش گفتم ناصر بذار همینجوری ادامه بدیم بمال روش ارضا شو با هر التماسی که بود قبول کرد میمالیدش رو کس م و لب رو لب بودیم دستم رو پایین بردم من رو کمر دراز کشیده بودم و اون روم بود و لب هام رو میمکید منم دستم رو کیرش بود و مسیر کشیده شدن کیرش به کس ام رو تنظیم میکردم که یهو سرش باز رفت تووو کشیدم عقب خودمو کلافه گفت اه اه باشه دیدم ریتمش تند تر شد یهو نعره زد و داغی آبش رو روی شیار کسم و توی واژنم که از حشر باز شده بود حس کردم منم لرزیدم و ارضا شدم افتاده بود روم کیر خوابیدش دم کسم بود دیرمون شده بود چون مثلا تو نمیدونی پاشدم ساپورتم رو پوشیدم و اومدیم
بهش گفتم مانتو رو بزن بالا زد بالا آب کیر ناصر وسط ساپورتش بود دستم رو بردم تو ساپورت آب ناصر دستم رو خیس کرد بوش کردم بردم دستم رو تو شلوار خودم با آب کیر ناصر جق زدم و نسرین و بعد جق کردمش تا چند وقت اینجوری ادامه داشت که همین دیروز که داستان رو مینویسم الانش سوار که شد بهم گفت حامد بهش دادم واای کیرم داشت پوستش رو میکند مانتوشو دادم بالا دست کردم تو ساپورتش واژنش مثل تونل شده بود و بوی آب کیر می امد شروع کرد به گفتن: مثل همیشه داشتیم حال میکردیم روم بود انقدر خیس بودم که کیر ناصر انگار شسته بودنش با آب زیرش ناله میکردم و کیرش تو مسیرش موقع برگشت گیر میکرد دم واژنم بی اختیار دستم رفت رو کیرش سر کیرش رو گرفتم دیگه میدونستم قراره فتح کنه کسمو گذاشتم دم سوراخ کسم و لبم رفت رو لبش اونم با صبر و آرامش کیرشو آروم آروم فرستاد توم وااای انگار شب زفاف ام بود داشتم باز شدن توی کسم رو با کیرش حس میکردم کسم که کامل پر شد با اولین تلمبه لرزش پاهام شروع شد داشت قربونم میرفت و از هیکلم تعریف میکرد و ازم تشکر میکرد که با جیغی که خودمم کرد کرد ارضا شدم ناصر هم با سرعت و ریتم خاصی بیشتر تلنبه میزد نا نداشتم و دهنم جوری خشک شده بود که نتونستم بگم نریز توم و ناصر با نعره بغلم کرد و تو و ته واژنم درست دم رحمم ارضا شد کیرش انقدر توم نبض زد که کسم با وجود اینکه کیرش توم بود ابش رو جا نگرفت و آبش آروم از کسم خارج شد و ریخت روی سوراخ کونم بهش گفتم دوستت دارم ناصر اونم گفت عاشقتم نسرین تو دنیای منی هرچی دارم ماله تو باز لب رو لب شدیم کیرش دوباره سفت شد بهم گفت داگی شو براش قمبل کردم کیرشو تنظیم کرد رو سوراخ کووونم دیوونه وار و جند وار کونم کیرشو میخواست حامد ام کیر تو باعث شده بود راحت تر کیرشو با کونم ببلعم و همین طوری هم شد با درد استخون سوز ولی دوست داشتنی کیرشو تا ته کرد توووم وااای میمیرم براش بعد کمی تلمبه آروم جا باز کرد منم داشتم زیرش کسمو میمالیدم اومد روم دستم رو برداشت خودش کسمو میمالید و انگشت اشاره اش رو میکرد تو کس ام دوباره داشت ارضام میکرد و خودش قبل من توی کونم ارضا شد و منم با داغی آبش لرزیدم و شدم حرفاش که تموم شد دید بهم گفت حامد بدون اینکه دست بزنی به کیرت ارضا شدی وای عمیق ترین ارضامو تجربه کردم خم شدم و آب کیر ناصر رو از توی کس زنم خوردم...
نوشته: حامد
     
  

 
💞 سما و مارال ( لز زن مطلقه )

سلام
من سما هستم 30 سالمه حدود یک ساله که بعد از یه زندگی دو ساله، طلاق گرفتم و خونه بابام زندگی میکنم وکلا آدم حشری هستم و خیلی زود شهوتی میشم اما بعد از اون 2 سال زندگی آنقدر از شوهرم آسیب دیدم که نسبت به مردها خیلی بی میل شدم اما شهوتم کم نشده و خیلی وقتا با خودم ور میرم تا ارضا بشم بابام که تو یک کارخونه ی صنعتی کار می کرد و چندسالی هست که بازنشسته شده و من چون خیلی اصرار کردم که میخوام برم سرکار اون هم با صاحب کار سابقشون صحبت کرد و من قرار شد برم همونجا تو دفترشون مشغول بشم. البته خود صاحب کارشون چندسالی هست که رفته خارج از ایران زندگی میکنه و کارخونه و دم و تشکیلات همه دست دختر و پسرش مازیار و مارال هست و مازیار تقریبا همه کاره کارخونس اما مارال هم اونجا همیشه هستش و رابطه خواهر برادری شون خیلی خوبه
روز اول رفتم سرکار مارال که از قبل یه کوچولو با هم آشنا بودیم یه میز تو اتاق خودش برام گذاشت و شروع به کار کردم از مارال بخوام بگم از من یکی دوسال بزرگتر بود صورت سفید از اون دخترایی که از بچگی ورزش کرده و بدن تقریبا لاغری داشت سینه هاش کوچیک بود اما خودش خیلی مهربون و صمیمی بود باهم زود گرم گرفتیم و رفت آمدم به شرکت جوری شده بود که صبح وسط راه منو سوار میکرد و بعد از ظهر هم با خودش بر می گشتم روزای اول حرفای معمولی بینمون ردوبدل میشد ومن خیلی کنجکاو بودم ببینم که دوست پسر داره یانه چون تنها هم زندگی می کرد خواستم بدونم کسی هست که بره خونشون حالی بکنن یانه. تا اینکه یه روز صبح سرکار اومدنی مارال ازم پرسید که بعد از طلاق با کسی ارتباط دارم یانه که گفتم نه بابا بعد از جداییم دیگه از مردا خوشم نمیاد...
اما دوست داشتم حرف رو ادامه بدم تا از زبون خودش حرف بکشم که بعد از چند دقیقه حرف زدن گفتم تو چی با کسی هستی خندید و گفت نه بابا منم رابطه ی زیاد خوبی با مردا ندارم که گفتم پس تو هم با خودت ور میری که خندید چیزی هم نگفت. رسیدیم سرکار و طبق معمول مشغول کارای خودمون بودیم اما فضای بینمون به خورده واسم عجیب شده بود حس میکردم مارال چیزی میخواد بگه یا خودم چیزی میخواستم بگم نمیدونم اما انگار طه حس شهوت عجیبی تو اتاق بود که توان حرف زدن رو از جفتمون و رفته بود اون روز برخلاف همیشه که ساعت 5 میرفتیم ساعت 2 مارال گفت سما من میخوام برم حاضر شو تو هم برسونم. خلاصه راه افتادیم گفتم خبریه زود میری امروز نکنه... دیگه ادامه ندادم و خندیدم اونم خندید گفت نه بابا گفتم که با کسی رابطه ندارم میخوام برم خرید اصلا تو هم بیا باهم بریم گفتم نه بابا من دیگه کجا بیام برو بهت خوش بگذره که دیگه دست برنداشت و گفت باید بیای اصلا باهم بریم خوش بگذرونیم شب هم میریم خونه ی من می خوابیم فردا هم پنجشنبه هستشو سرکار که میخوایم بریم که گفتم نه بابا بابام اجازه نمیده بیرون بمونم گوشیش رو در اورد زنگ زد به بابام وبه‌ گفت که من تنها هستم سما شب پیش من میمونه چون بابام هم به خانواده مارال اعتماد زیادی داشت قبول کرد راستش پیش خودم گفتم حتما یه پارتی دعوتیم میریم خوش میگذرونیم یه شب. خلاصه رفتیم خرید کردیم و مارال واسه خودش لباس خرید واسه من هم یه خورده خرید کرد و رفتیم کافه و... خلاصه کلی خوش گذروندیم بعدش رفتیم خونش زنگ زد از بیرون غذا آوردن ازم پرسید مشروب میخوری گفتم اره آورد یه چندتا پیک خوردیم و موزیک گذاشت کلی رقصیدیم و من رفتم رو کاناپه دراز کشیدم که نفهمیدم کی خوابم برو فکر کنم نزدیکای صبح بود که حس کردم یه نفر بهم چسبیده و داره دست میکشه پشتم انقدر آروم دستش رو حرکت میداد که حس نوازش خیلی خوبی داشتم آروم چشمم رو باز کردم دیدم مارال کنارم نشسته و داره نگام میکنه دستمو دراز کردم اوردمش بغلم صورتامون نزدیک هم بود صدای نفساشو میشنیدم بغلش کردم لباش رو لبام بود و اروم میبوسید تابش رو دادم بالا که خودش همراهی کرد و از تنش درآوردم سوتین نداشت منم دستم رو لای موهاش میکشیدم که آروم دیدم داره سعی میکنه لباس منو در بیاره منم کمکش کردم و تاب وسوتینم رو با هم در آورد بدنامون چسبیده بود بهم سینه های کوچیکش لای سینه های گنده من بود من یه شرتک تنم بود و مارال شورت داشت بدنم داغ داغ شده بود داشتم آتیش میگرفتم سینه هام از شهوت سفت شده بود داشتیم لبای همو میخوردیم که دست مارال رو روی سینه هام حس کردم یه اااااااه. اون یکی سینم رو خودم گرفته بوده بودم مارال یه دستش هنوز پشتم رو نوازش می داد لبش از رو لبم جدا شدو رفت روی گردنم آروم آروم داشت لیس میزد و منم هر لحظه شهوتم بیشتر میشد دستم رو بردم سمت کونش از زیر شورت باسنش رو گرفته بودم چنگ میزدم مارال دیگه نوک سینه منو گذاشته بود لای لباشو داشت بازبونش بازی میداد دوس داشتم فسنگ بزاره دهنشو میک بزنه اما انگار میخواست منو آتیشی تر کنه نگم براتون داشتم دیوونه میشدم ااااه اااه. همونجور که توبغل هم بودیم اروم مارال رو بردم زیر خودم شروع کردم گردنشو خوردن صدای آخ و اوخ مارال هم در اومده بود دهنم رو بردم سمت سینه هاش و شروع کردم به خوردنشون ااااه قشنگ نصف ممه هاش تو دهنم بود ااااه اونم ممه های منو گرفته بود دستشو داشت میمالید هردومون رو ابرا بودیم اینجوری اروم آروم از شکمش رفتم پایین با تکون دستم متوجه ش کردم که بچرخه و قنبل کنه جااااااان یه کون گرد سفید با شورت صورتی جلوی صورتم بود داشتم دیوونه میشدم شورتو از پاش در اوردم شورتک خودم رو هم در اوردم لای کونشو باز کردم جوووون یه سوراخ گرد تنگ جلوم بود زبونم رو چسبوندم بهش اونم با صدای اااای اااای ش شهوت منو بیشتر میکرد خودش با دستاش کونشو باز کرده بود هی فشار میداد به صورتم منم از پایین به بالا باز بالا به پایین واسش لیس میزدم زبونمو سفت کردم و فشار میدادم به سوراخش جیغ های کوچیکش دیوونم کرده بود خودم داشتم دیوونه میشدم زبونمو بردم رو کوسش . کوسش پر آب شده بود منم بازبون ار سوراخ کوسش رذ میشدم تا چوچولش مارالم اخ واوخش اتاق و پر کرده بود. همانطور که قمبل بود رفتم جلوش دراز کشیدم رو کانپه پاهام رو دسته کانپه بود مارال هم با کوس نشسسته بود رو صورتم ونم واسش میخوردم اونم لذت میبرد سینه هام تو دستش بود و منم ازشهوت بجای دادزدن کوسشرو میخوردم بعد از خوردن کوس مارال بایه جابجایی کوسش رو گداشت رکوس من کوس هردومون خیسه خیس بود همون جور که داشت می مالید شدتش رو بیشتر کرد تا ارضا بشه بعد اومد سمت ک س من و شروع کرد به خوردن چن دقیقه ای که داشت میخورد خودم شروع کردم به مالیدن چوچولم که با شدت زیاد آبم اومد و ارضا شدم همونجوری همو بغل کردیم و خوابیدیم.
الان چند ماهه که منو مارال باهم زندگی میکنیم تقریبا هر شب که پیش همیم یه سکس خفن میریم .
     
  
↓ Advertisement ↓

 
💞 ماجرا با رفیق‌ شوهرم ( خیانت )

سلام
اسم من بهار است
من با اینکه توخانواده غیرسنتی ولامذهبی بزرگ شدم وتقریباازبچگی تاهمین الانشم هرجور دوست داشتم پوشیدموهرکارخواستم کردم ولی همیشه به یه چیزی اعتقادداشتم اونم ایجاد اعتمادوعدم خیانته یعنی حتی زمانی که دوست پسرداشتم اهل موازی کاری وصبح با یکی بودن و شبش بایکی دیگه نبودم. حدوددو سال پیش با سعیدبعداز یک سال دوستی علی رغم موافقت خانوادم ازدواج کردم. سعید پسرخوب و باحال مثه خودمه یه کوچولو اختلاف سطح مالی داریم که به چشم نمیاد.در حد خودش خوبه یه مغازه طلا فروشی داره که یه زندگی نرمال رو به بالا رو ساپورت می کنه.تو این دوسال ما روزای خوبی رو با همدیگه گذروندیم. سعید یه دوست داره به اسم بابک که پای ثابت مهمانی رفتنا و خوشگذرونی هامون بود. حتی همین چند ماه پیش یه سفر سه تایی با هم رفتیم آنتالیا و خیلی بهمون خوش گذشت کلا حس خوبی به بابک داشتم چند وقت پیش سعید از سر کار اومد و رفت که دوش بگیره یه توضیح بدم که ما هر کدوم گوشی خودمونو داشتیمو یه تبلتم تو خونه بود که سعید با اپل ایدی خودش روش برنامه می ریخت و هر وقت خونه بود گوشیشو با تبلت سینک میکرد اون روز که اومد خونه من داشتم با تبلت کار می کردم و نمی دونم چطور گوشی سعید خود به خود با تبلت سینک شد و یه دفعه یه اس ام اس از کانتکتی به اسم "مشتری ۵" براش رو تبلت ظاهر شد که نوشته بود( اگه تو خونمم مثل مغازت همینقدر شیطون باشی یه جایزه خوب داری) همه چیز برام مثل روز روشن بود و خیلی ناراحت شدم اولین چیزی که بهش فک کردم این بود که چرا باید بهم خیانت کنه من از نظر تیپ و قیافه خوب بودم از نظر اجتماعیم وضعیت خوبی داشتم و تو سکسم چیزی براش کم نمیذاشتم تنها چیزی که به ذهنم رسید یکنواختی وجود خود من بود که کاری از دستم بر نمیومد و من تا ابد و دهر همین آدم بودمو به اسم بهار با تمام این افکار غیر خودخواهانه بازم به سعید حق نمیدادم بهم خیانت کنه میتونست کم و کسریاشو باهام در میون بزار و اگه فیدبکی نگرفت ازم جدا شه چون آدم به شدت رکی هستم تا سعید از حموم اومد همه چیو بهش گفتم و منتظر جوابش شدم همینطور که حدس زده بودم به پته پته افتاد و هر کاری میکرد نمیتونست قضیه رو جم کنه منم عصبی شده بودم و باهاش دعوام شد وسط دعوا دیدم به یکی اس ام اس داد اولش فک کردم داره به همون زنی که اس ام اسش رو دیده بودم مسیج میده ولی ده دقیقه بعد سر و کله بابک پیدا شد و فهمیدم از بابک کمک خواسته برا آروم کردن من. با وساطت بابک من یکم اروم شدم و بعد از اینکه بابک رفت سعید اومد ازم عذرخواهی کرد و چیزی که باعث شد ببخشمش این بود که انکار نکرد و اشتباه خودشو پذیرفت و قول داد تکرار نشه شبش باهاش مشروب خوردم و سکس کردیم و وسط سکس یه بار دیگه ازم عذرخواهی کرد و باعث شد دلم گرم تر شم. ولی خب یه حساسیتی نسبت بهش به وجود اومده بود. دوماه از این ماجرا گذشته بود که بازم سعید دست و گل به آب داد و فهمیدم با یکی دیگه هم هست این دفعه به روش نیاوردم و نشستم فکر کردم اسیر احساسات بدی شدم از خودم بدم میومد و یه خشمی تو دلم بود کسیم نداشتم باهاش درد و دل کنم خونوادم که سایه سعید و با تیر می زدن و از اول باهاش موافق نبودن دوست و آشنا هم که نمی شد بهشون اعتماد کرد به فکرم رسید که منم بهش خیانت کنم اینجوری میتونستم حداقل باهاش بی حساب شم تو این عوالم بودم که یهو بابک مسیج داد که شب میخواد بیاد خونه ما با بابک خیلی رفیق بودم و می تونستم بهش اعتماد کنم بهش مسیج دادم امشب نمیشه ولی خودم یه ساعت دیگه میام ببینمت باهات حرف بزنم اونم استقبال کرد و یه کافه ای که بعضی وقتا می رفتیم قرار گذاشتیم می خواستم به بابک بگم چی تو سرمه و احتمالا اون منو منصرف می کرد و می تونستم خارج احساسات تصمیم بگیرم یه جورایی احتیاج به یه ادم خارجی داشتم که منصرفم کنه تو کافه تا منو دید گفت چی شده بهار مثل اینکه از قیافم معلوم بود که خیلی داغونم بهش قضیه سعید و گفتم زیاد تعجب نکرد به هر حال با هم رفیق جینگ بودن و فکر می کنم از این کارای سعید خبر داشت همین خیلی زد تو حالم ولی خب کسیو جز بابک نداشتم که هم بهش اعتماد داشته باشم هم در جریان زندگیم و احوالاتش باشه یکم باهام حرف زد تو این وادی که چیز عجیبی نیست و میره با سعید حرف بزنه ولی بهش گفتم نیومدم که این کارو بخوام چون تصمیم دیگه ای دارم گفتم تنها کاری که باعث میشه حالم بهتر شه اینه که با سعید برابر شم و بهش خیانت کنم یکم تعجب کرد و بهم گفت اشتباه می کنم ولی یه برقی تو چشاش اومد ( انگار کیر دیده بود "به خاطر تو کاربر d.e.x.t.e.r) یهو رفتم تو فکر تمام خاطراتم با بابک اومد جلو چشمم همیشه جلو بابک راحت لباس می پوشیدم و تو حرفامم هیچ وقت رعایت نمی کردم حتی تو

آنتالیا سه تایی با سعید رفتیم استخر هتل و من یه مایو دو تیکه پوشیده بودم و خیلی بدنم بیرون بود ولی تو تموم این مدت هیچ وقت یه نگاه چپ و اشتباه از بابک ندیده بودم که بخوام حس بدی بکنم ولی این چشایی که الان خیره داشت بهم نگاه میکرد یه حکایت دیگه ای داشت تو این افکار بودم که بابک با جمله :البته تو هم حق داری مهر تایید و به اون افکار زد . بازی رو فهمیدم ولی خواستم یکم ادامش بدم گفتم منظورت چیه؟ مقدمه چینی نکرد و گفت خیلی وقته تو کف منه و یه فاز روشنفکری هم گرفت که فقط برا سکس منو میخوادو اینجوری جفتمون میتونیم به خواستمون برسیم بابک جذاب بود و بامزه و مورد اعتماد راستش یکم قلقلک شدم این کارو باهاش بکنم ولی فهمیدم مقدار زیادی از این قلقلک تحت تاثیر جو و اتفاقای به وجود اومدس پس بهش گفتم بذار فکرامو بکنم و بدون اینکه چیزی سفارش بدم اومدم خونه نشستم یه دودوتا چهارتا کردم و خیلی زود فهمیدم باید چیکار کنم دلیل نداشت از چاله بیفتم تو چاه اولین کاری که کردم وسایلمو جم کردم بابک رو بلاک کردمو برا سعید یه یادداشت گذاشتم که به فکر جدایی باشه بعدم پا شدم رفتم خونه پدرم "خونواده جایی که اگه گوشتتو بخورن استخونتو نمی شکنن". من یه آدم سی و دوساله ام که میتونم زندگیمو دوباره بسازم .
     
  

 
💞 من و زنداداش خانمم

سلام
بهنامم 39 ساله چاقم 114 وزن 189 قد داستانی که تعریف میکنم واقعیه
تک دوماد یک خانواده معمولیم البته خواهر زن دارم بزرگتر از خانمم و قیافش عین زن شرکه اما داستان من با زن برادر بزرگ خانمم. اسمش مهساست البته اسما اینا نیستن میگم که برادر خانمم نبینه چون همش داستانهای اینجا رو پیگیری میکنه . مهسا خانم ما یه رون وکون عالی بزرگ داره با یه صورت معمولی یبار که با خانمم فرشهای خونه پدر زنم رو میشستن بابامو مسخره میکرد منم شنیدم و دعواشون کردم وتو دلم قسم خوردم که همچین بکنمت خودت ندونی از کجا خوردی یه مدت گذشت و بهش اس دادم عذرخواهی کردم و گفتم البته تقصیر شما بود ولی بازم من عذر خواهی می کنم واز این خزعبلات تا دیگه اونم معذرت خواهی کرد ودیگه اولش بهش اس های روانشناسی میدادم یکم که گذشت غمگین میذاشتم اونم جواب میداد کم کم عاشقانش کردم واولاش جواب نمیداد بعد یه مدت یه روز اس عاشقانه داد ودیگه بهش اس واقعی میدادم ومیگفتم عاشقش شدم وهمش جلو چشممه ونمیتونم زندگی کنم وکوس شعر گفتن این روند حدود شش ماه طول کشید تا کمکم از عاشقانه رسیدیم به جک سکسی فرستادنو یه روز بی هوا چون طبقه پایینی خونه پدر زنمه تو راه پله بهش رسیدم و یه لب عالی ازش گرفتم اونم مثل این فیلما خودشو زد به دیوار و پرید خونه خودشون ما رفتیم بالا و اس داد بیچاره ترم کردی منم با ادای این با کلاسا تشکر کردم وممنون بهم این فرصت رو دادی وخلاصه کوس شعر دیگه هربار تو کوچیکترین فرصتی ازش لب میگرفتم یه چند ماه گذشت یه روز مهمونی بود خونه پدر خانمم . باجناق های پدر خانمم اومده بودن منم گفتم سرم خیلی درد میکنه با کسب اجازه از حضور مهمونا و برادر خانمم رفتم خونشون که طبقه پایین بود گرفتم و دراز کشیدم و خودمو زدم به موش مردگی و بعد نیم ساعتی مهسا اومد پایین و بالای سر ما باز لب تو لب شدیم دستم بردم تو سینشو میمالوندم اونقدر حشری بود کیرمو میمالوند انگار میخواد بکنه از جاش با کمال ناباوری کیرمو از شلوارم بیرون آورد برام ساک زد داشتم میمردم دستمال کاغذی رو آورد با ساک وجلق آبمو آورد گفت اینم مسکن و خندید و رفت بالا باور کنید هنوزم بعد هزار بار کردنش اون بار اول جلو چشمامه. هر شب سکس چت میکردیم وآرزوی سکس با همو میکردیم تا یه روز از سر کار رفتم خونه پدر خانمم و رسیدم خونه خالی بود گفتش که زن عموی همسرم فوت کرده و اونا رفتن تشییع جنازه ومنم چون گوشیم خاموش بود اطلاع نداشتم اون خونه مونده بود جواب تلفن بده و به فامیل زنگ بزنه...
فرصت ازاین بهتر نمیشد رفتیم تو کار هم هر بلایی بلد بودیم سر هم آوردیم از اونجایی که هم بچه دار شده بود هم کیر من کوچکتر از همسرش بود زیاد حال نمی کردم فقط ساک زدناش دیوونم میکنه انقدر حرفه ای که نگو نپرس بعد یه مدت هم به آرزوم رسیدم واز پشت کردمش حالا دیگه فقط ازپشت میکنمش میگم جلو با همسرت عقب اختصاصی من باور کنید اونقدر کردمش زن خودمو نکردم .
     
  

 
💞 دوست دختر خجالتی ( تریسام ، بیغیرتی )

سلام
پدرام هستم۲۸ سالمه این داستان برمیگرده به حدود چهار سال پیش من به دوست دختر فابریک داشتم به اسم بهاره که از من ۲ سال بزرگتر بود یه دختره فوق العاده مهربون زیبا و سکسی قدش حدود ۱۶۰ سایزه ممه ۸۵ باسن خوش فرم و اندامش کاملا مناسب و کیر راست کن بود حدود ۳ سال از دوستیمون میگذشت و همه جوره باهم راحت بودیم از لحاظ پوشش و رفتار تو گروه هایی که برای دوره همی بودیم کاملا راحت بودیم و آزاد و همیشه سکس های خوبی داشتیم و کامل لذت میبردیم اینم بگم که پرده بهارو خودم زده بودم چند باری هم از کون رابطه داشتیم یه پسرخاله دارم که داداشه برام از بچگی باهم بزرگ شدیم همه کار کردیم از سکس گروهی بگیر تا ... من زمانی که با بهاره بودم اصلا ب فکر سکس گروهی نبودم ولی قبلش خب تجربه کرده بودم تا یه روز یه فیلم پورن دیدم که کرم این کار افتاد به جونم یه بار زمان سکس بهش گفتم دوست دارم سوراخاتو با کیر پر کنم اونم گفت بکن تو ذهنم جرقه ای زده شد چند روز بعد بهش پیشنهاد دادم اولش قبول نکرد چون گفت به شدت خجالت میکشه جلو من رابطه داشته باشه خلاصه با کلی دعوا و قهر راضی شد نکته مهم براش این بود که نفر سوم کی هست که من گفتم پسرخالم رامین برای کن مطمئن ترین ادمه رو زمینه که داد و بیداد کرد که نه اون مثله داداشمه من بهش حسی ندارم بازم خلاصه با کلی کلنجار رفتن راضی شد روزش که رسید رفتیم خونه ما و من بهاره بردم اتاق لخت کردمش و از شدت خجالت هیچ حسی به سکس اصلا نداشت که یه کم کسشو خوردم لباشو خوردم دیدم شل شد که طبق فانتزیم چشماشو بستم خوابوندمش رو کمر پاهاشو باز کردم خودم رفتم بالا سرش و کیرمو گذاشتم تو دهنش به رامین اشاره کردم که شروع کنه کیر رامینو دیده بودم قبلا نسبت به کیر من کوچیک تر بود رامین تا رسید به کس بهاره کیرشو کرد توش که بهاره یهو وا رفت یه جیغ از روی شهوت زد رامین شروع کرد به تلمبه زدن و منم کیرمو تا ته هل میدادم تو حلقش یه چند دقیقه ای زدیم تا شال چشماش باز شد دیگه خجالتش ریخته بود داشت لذت میبرد جامونو عوض کردیم یه چند دقیقه ای من کسشو جر دادم بعد بهش گفتم امروز باید کون بدی به رامین که قبول کرد و گفت رامین فقط زیاد تو نکن چون کیرت بزرگه میدونستم داره ناز میکنه رامین کیرشو به سختی کرد تو کونش اولش درد کشید ولی به سرعت دیدم لپاش گل افتاد فهمیدم ارضا شده چند دقیقه اینجوری بودن تا رامین خوابید از بهار خواست بشینه روش کیر رامینو تو کسش جا کرد که رامین دستاشو دور کمرش قفل کرد من رفتم پشت سره بهار کونش رو به بالا منتظر من بود اولش دست پا زد که فایده نداشت من کیرمو که چرب کرده بودم گذاشتم تو کونش تا ته فرو کردم که دیدم سرخ شد داشت قسم میداد که یکیمون دراریم که اهمیت ندادیم شروع کردیم به تلمبه زدن ک دیدم بهاره شروع کرد به لرزش شدید حسابی ارضا شده بود در حدی که انگار بیهوش شده خلاصه من که ابمو ریختم تو کونشو رامینم چند دقیقه بعد ابشو رو شکمش خالی کرد منو بهار رفتیم حموم تو حموم ازم خواست که دیگه این کارو نکنیم و نکردیم حدود یه سال بعد من مجبور شدم از ایران مهاجرت کنم ازش جدا شدم همیشه امیدوارم خوشحال باشه چون بهترین اتفاق زندگی من اون بود دوست داشتم .
     
  

 
💞 اولین سکسم با زهرا مستاجرمون

سلام
میخوام اولین داستان با اولین سکس بگم اگه خوشتون اومد همه خاطراتمو مینویسم
این داستان برمیگرده به ۱۹ سالگیم یه مستاجر داشتیم که ۲۵ سالش بود بیوه بود یه بچه داشت
قد ۱۶۵ وزن ۶۰ اینا بود
منم ۱۸۰ قدم وزنم ۷۸
من سرباز تازه تموم شده بود بماند که کسری خدمت داشتم . بریم سر اصل مطلب
این خانوم اسمش زهرا بود که همش برام غذا درس میکرد اینا منم اولا تو باغ نبودم بیشتر از اون میترسیدم بابا مامانم یه وقت ببینن زشت بشه برام
یه شب با دوستام بودم مشروب میخوردیم من یه عکس دسته جمعی گرفتم گذاشتم فیسبوکم سلامتی این حرفا . بعد نیم ساعتی یه پیام اومد از زهرا که خصوصی فرستاده بود شام برات درس کردم این حرفا گفتم بیرونم گفت بله دیدم عکستو بیا شب اینجا گفتم بابا مامانم ببینه کیر خر میشه گفت هر جور مایلی جواب نداد . بعد رفیقم گفت خر میخاره طرف چرا نمیفهمی . زهرا ادم چادری بود مذهبی من هیچ فکری نداشتم راجبش برام غذا هینا درس میکرد منم فکر میکردم تنها حتمی من سنم کمه چند سالی مستاجرمونه باهام راحته اینا خلاصه رفیقم باعث شد پیام بدم به زهرا بگم باشه شام میام اینا بعد اخر شب ساعت ۱۱ و نیم اینا رفتم سمت خونه در باز کردم دیدم زهرا پیام داد بهم اومدی گفتم اره رفتم خونشون نشستم رو مبل دیدم خبری نیست در باز کرده کجا خودش دیدم خانوم باز با چادر خونه اومد گفتم نه بابا این وا بده نیست خودمو علاف کردم خلاصه اومد سفره شام این چیزا چید خودش نشست گفتم تا الان شام نخوردی گفت نه گفتی میام نخوردیم اینا گفتم چرا ازدواج نمیکنی خب جوانی اینا باز حرفا تکراری زد که نه اینا فلان . زهرا خیاطی میکرد تو یه تولیدی زندگیش میگذشت خلاصه . بعد شام نشستم رو مبل زهرا داشت ظرف میشست گفتم کمک نمیخوای گفت نه بشین میام دیدم با میوه ایتا اومد . نشست رو مبل گفت چرا مشروب می خوری گفتم چیکار کنم جوانیم دیگه تفریحی نداریم . کلی سوال پیچم کرد منم میگفتم نمیشه تفریح نکرد این حرفا گفت گناه اینا . یهو منم گفتم تو ۳ سال اینجای این هنه اومدم اینجا چادرت سرته دوس داری منم گیر بدم چرا جادر سر میکنی خندید گفت مست کردی پرو شدیا گفتم پرو نشدم تو این ۳ سال دیگه من شناختی دیگه . گفت تو خوشگلی جوانی بچه ای هنوز حیفی اینا مشروب داغونت میکنه از اینجور حرفا . بعد گفتم برم بخوابم گفت بشین اینجوری بری خونه بابات چیزی نمیگه گفتم نه بابا این حرفا گفت بشین بهتر شدی میری . پا شد بره سمت اشپزخوته چادرش گیر کرد مبل افتاد یهو دیدم اوه یه تاپ مشکی با یه شلوار حوله ای اوفف چه سینه و کمری داشتی بدن سفیدش دیدم کسخل شدم یهو گفتم عجب چیزی یه عمر ندیدما زیر چادره ‌ تو دهنم البته. بدون که واکنشی نشون بده چادر افتاده رفت اشپزخونه بعد چند دقیقه با چای اومد .گفتم بیا بشین من چیزی نمیخوام نگاهم هی رو سینه اش بود گفت مستی چیو نگاه میکنی . گفتم والا مستم نباشه ادم بدن سفید میبینه گفت پروی چقدر تو اخه گفتم مستم دیگه یه چی میگم ناراخت نشو خندید اومد کنارم گفت نگاه نکن اونجوری بهم حداقل گفتم نمیشه خو دستم بردم رو شونه اش گفتم ۳ ساله چی از دست دادما بعد رفتم بوسش کنم دیدم هیچ واکنشی نداره . از بوس لپاش رفتم سمت لبش بوس کردم گفت چرا اینکارو کردی گفتم بعد ۳ سال نمیتونم مستاجر خوشگلو بوس کنم دیدم سکوت کردو لپاش قرمز شد منم دوباره لباشو بوس کردمو دیدم اونم همراهی میکنه بلندش کردم اوردم رو پاهام نشوندم شروع کردم لب گرفتن دستمو از کمر زیر تاپ مشکی جذبش رد کردم بدنشو کمرشو میمالیدم اونم اهی کشید گفت وای دارم دیونه میشم . بعد همونجور با دستم تامشو کشیدم بالا از سزش در اوردم اوف سفید بود انقدر دستم رو بندش میخورد جای انگشتم رو بدن میموند چند ثانیه گفتم جون سفیدک من حرفی نمیزد کلن ساکت بود نمیدونم چرا دست انداختم سوتین باز کررم سینه ۸۵ میشد قشنگ ولی یه کوجولو رو به پایین گلابی شکل نوک قهوه ای روشن لبمو گذاشتم رو نوک سینه اش خودشو کشید یه عقب چشاش بست لبشو گاز زد گفتم الان دیگه وقتشه ‌ . بلندش کردم بردم اتاق دیرم تخت نداره یه تشک انداختیم خوابوندم رو دشک شروع کردن لاله گوش گردن لب سینه اتقدر خوردم تا نافش اینارو خوردم چند دقیقهای بعد دیرم بدنش میلرزه انقدر حشری شده بود شعوار کشیدج پایین دیدم شورت معمولی سفید پوشیده ولی خیس خالی . شورت در اوردم پاشو باز کردم رونشو مک میزدم تا زانو میاومدم بالا هی تکرار کردم رفتم رو چوچولش خوردن داشت بی هوش میشد منم مستم کیرم سیخ شده . بعد باز خوردم بدنو لباس کندم پاهاشو باز کردن سر کیرم رو کسش تنطیم کردم رو کوسش کیرمو میکشیدم سر کیرمم تو دم سوراخ میبردم سرش میکردم تو هی در میاوردم چند بهری تکرار کردم دست دور کردم حلقه کرد کشید سمت خودش کل کیرم برای اولین بار تو کوس میرفت یه گرما داشت که داشت سر میکرد انگار سرکننده زدن بهم شل شدم روش خوابیدم روش لبام گداشتم رو لبش کل سکسمون اصلا حرف نزد زهرا نمیدونم چراشو . همونجور افتادم روش شروع کردم تلمبه زدن اه اوخ زهرا در اومده بود هر ۴ ۵ دقیقه میلرزید ارضا میشد بعدها فهمیدم چقدر حشری تند تند ارضا میشه . من مست بودم ۱۵ ۲۰ دقیقه تلمبه زدم ابم داشت جیاوجد کیر در اوردم ریختم رو شکمش افتادم کنارش زهرا پاشد رفت حموم کمر مایین شست اومد گفتم بیا بغلت کنم اومد بغلم بوسش کردم بهش گفتم تو این جند سال از دست دادمت ولی دیگه مال خودمی . خلاصه زهرا رفت چون دادهشم ازدواج کرد زهرا رفت که داداشم بره سر خوته زندنگیش ‌ . ولی ۱ ۲ سال سکس داشتیم هفته جند بار بعدها گفت که خوشش میاومده از من این حرفا تو سکسم پر حرف شده بود دفعه اولش بوده ساکت بود امیدوارم دوسداشته باشین
     
  

 
💞 سکس با دوستِ دوست دخترم جلوی چشماش ( تریسام )

سلام
اسم من ساسان هستش
داستان من برمیگرده به ۸ سال پیش
من یه دوست دختر فاب داشتم به اسم نازنین که جدا شده بود و برای خودش کار و زندگی میکرد
چند سالی باهم بودیم و حسابی بهم وابسته بودم
نازنین یه دوستی داشت به اسم بهار ، بهار اصالتا برای ترکمنستان بود و ظاهرش خیلی شبیه به روس ها بود
چشم رنگی و موی بلوند
با همون استیل خاص روس ها
بهار هم چند سالی بود که جدا شده بود و اونم برای خودش خونه و زندگی داشت
بعضی اوقات میومد پیش ما شبها مشروب میخوردیم و چند ساعتی پیش هم بودیم
بعدش میرفت خونه اشو ما هم عشق و حال خودمونو میکردیم
اما اصل داستان ما تازه از اینجا شروع میشه
خب من طبق روال همیشه ام یه شیشه ودکا اسمیرنوف گرفتم و رفتم خونه ، اون شب بهار هم قرار بود اونجا باشه و مشروب بخوریم
نازنین و هم که حسابی زحمت مزه و قلیون و کشیده بود و منتظر بود تا من برسم
شب ما شروع شد و یادمه هفت یا هشت پیک خوردیم
حسابی بالا بودیم
که نازنین نشست روی پای من و یکم همدیگرو بغل کردیم
بهار گفت ای بابا زود باشید بوس کنید هم دیگرو
منم یه بوس از لبای نازنین کردم و دیدم یکم بیشتر روی پام بشینه راست میکنم
به یه بهانه بلند شدم رفتم تو آشپزخونه و برگشتم
اینو بهتون بگم من اون موقع خیلی به هیکل خودم میرسیدم و خوب از لحاظ قیافه هم چیزی کم ندارم قدم ۱۸۷ هست و خیلی راحت خانمها جذب میشن
نازنین هم با ۱۷۲ سانت قد ، سینه های محکم و ۸۰، پاهای ناز و خوش فرم و کون قلمبه اش واقعا عالی بود‌
وقتی برگشتم نازی نشسته بود کنار بهار و گفتم بخوریم ؟ اونا هم اوکی دادند
من دیگه داشتم مست میشدم و پاهای خوشگل نازنین زیر اون شورت لی داشت بهم چشمک میزد
چندتا پیک خوردیم که تلوزیون یه آهنگ شاد گذاشت دخترا بلند شدن یکم رقصیدن و منم در همین حال براشون مشروب میریختم
دیگه همه مست مست بودیم
که دیدم به به بهار خانم نازی و بغل کرده و داره باهاش میرقصه و عشوه سکسی میاد برای من
انقدر مست شده بودن که همینطوری که میرقصیدن پیک اخرشونو خوردنو و پیک پرت کردن زمین
بهار که دید حالمون خیلی خوبه دوباره به نازی گفت برو تو بغلش دیگه
نازی اومد جلو منو یکم کونشو کرد سمتو رقصید
بعدم افتاد تو بغلم
با صدای تشویق بهار که زود باشید دیگه لب بگیرید
دیگه حیا رو گذاشتیم کنار و شروع کردم به خوردن لبای قلوه ای نازی
چند دقیقه که گذشت کیرم کامل راست شده بود
نازی گفت اینو چیکار کنیم؟ پاشو بریم تو‌اتاق ضایعست
خب کیر من تقریبا ۱۸ سانتی میشه و قشنگ از زیر لباس پیدا بود
داشتیم همین حرفارو میزدیم که دیدم بهار بلند شد و گفت بابا راحت باشید من مثلا نمیدونم کیر ساسان راست شده!؟!
منو میگی هنگ کردم
اخه اصلا از این حرفا نداشتیم ، خیلی مراعات میکردیم
من دیدم انگار بهار خودش داره میخاره
دستمو یواش کردم تو شورت لی نازی و از بغل رون پاهاش دستمو رسوندم به کسش
اول گفت نکن میبینه و ضایع است
بعد که دستمو گذاشتم رو کس خیسش یه آه کشید و دیگه هیچی نگفت
وای عجب کس داغی
خیییس و داغ
دستمو در آوردم و آروم دکمه شورتشو باز کردم شروع کردم به مالیدنش
تو این زمان بهار با فاصله روی مبل دراز کشیده بود
کم کم چشماشو باز کرد و داشت تماشا میکرد
مست مست بود
منم زدم‌به سیم آخر ، از روی مبل بلند شدم و شلوارمو کشیدم پایین
به نازی گفتم من میخواااام
نازی گفت صبر کن بریم تو اتاق
من گفتم نه بابا دیگه بهار که خودی هستش
کیرمو از تو شورتم درآوردم و اشاره کردم بخور
بهار هم پشت سر من روی مبل بود
نازی شروع کرد‌به ساک زدن ، واقعا عالی بود
آب دهنشو از روی کیرم لیس میزد و باز جمع میکرد
یکم که ساک زد دیدم بهار هم بلند شد و اومد سمت ما
به تعجب به کیر منو ساک زدن نازی نگاه میکرد
یواش یواش موهای نازی و جمع کرد و کمکش میکرد که خوب بخوره برام
نازی هم متعجب بود از اتفاقی داره میوفته و هم دوست داشت
قبلا درباره اینکه نفر سوم باشه صحبت کرده بودیم ولی هیچ وقت تصمیمی نداشتیم
از چشم هاش میدیدم که راضی هستش
اروم دستمو گذاشتم روی سر بهار که اون ساک بزنه برام
ولی بهار دستمو پس زد! تعجب کردم
گفتم شاید خجالت کشیده بذار کم کم پیش بریم
من که دیگه کامل لباسامو در آوردم وسط پذیرایی
نازی و بلند کردم چند تا لب ازش گرفتم و گفتم بریم تو‌تختمون
بهار هم اومد
رفتیم روی تخت من وسط دراز کشیدم و بهار و نازی هر کدوم یه طرف من
من شروع کردم درآوردن تاپ و شورت لی نازی و همزمان داشتم لباشو میخوردم
بهار هم از کنار من بود آروم دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم
شروع کرد به مالیدن
بعد چند دقیقه حالا دیگه نازی کامل لخت بود
شروع کردم از گردنش به خوردن و لیس زدن اومدم روی سینه هاش اوووف نوکش میک میزدم عالی بود
با زبون دور سینه هاشو لیس زدمو بعد اومد پایینتر روی نافش دیگه داشتم به کس خوشگلو خوش مزه اش نزدیک میشدم م کیرم دورش خیس شده
بهار رفته بود زیر من ، داشت کیرمو میکرد تو دهنش
چه حسی ازین بهتر
من دارم یه کس خیس و روی تخت میخورم و زیر من یکی داره کیرمو میخوره
چند دقیقه ایی حسابی از بالا تا پایین کس تنگ و خوش بوی نازی و لیس زدم
نازی صداش کل اتاقو برداشته بود داشت به اولین سانس اورگاسمش نزدیک میشد ، که یه دفعه دیدم بهار از زیر من اومد بیرونو با صدای مست و حشری خودش گفت بذار من بخورم کسشو تا آبش بیاد دوست دارم آبشو بخورم
منم بلند شدم
بهار سرشو کرد لای ‌پاهای ناز و شروع کرد به لیس زدن کس
الحق که خیلی حرفه ای لیس میزد و با انگشت با کس نازی بازی میکرد ، هر چند دقیقه هم سر سینه های نازی و خیس میکرد و با انگشت و دستش میمالید
چند دقیقه ای داشتم تماشا میکردم که دیدم کیرم داره میترکه از این همه شهوت
بهار همینطوری که داشت میخورد برای نازی شورت و سوتین اشو که هنوز تنش بود و در آوردم
آروم دستمو گذاشتم زیر شکمش تا قمبل کنه
آروم قمبل کرد و منم سر کیرمو یواش گذاشتم روی کسش
اومدم بکنم تو که دیدم آه و ناله اش در ا‌ومد
خب حق داشت بنده خدا هم کیر من بزرگ و کلفت بود ، هم اون چند وقتی بود سکس نکرده بود
یواش یواش کیرمو کردم تو کسش
یه جیغ بلند زد و باز ادامه داد به لیس زدنش
منم آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن
واییی چه کس تنگی
باورم نمیشد با بهار سکس کنم ، اونم تو این حالت
داشتم میکردم تو کسش و از طرفی هم چه صحنه ایی میدیم
منم کمک بهار کردمو پاهای نازی و گرفتم بالا که راحت بخوره
پاهای نازی و بادستم گرفته بودم بالا کسش جلوی روم بود و چشم تو چشم بودیم ولی بین من و نازی امشب یه نفر بود
بهار !!
داشتیم به هم نگاه میکردیم که صدای جیغش اتاقو برداشت و پاهاش شروع کرد به لرزیدن ، ارضا شد و بهار هنوز داشت لیس میزد
نازی به خودش میپیچید
جون از بدنش اومده بود بیرون
بهش گفتم جونم‌تو جونت
آروم باش
پاهاش گذاشتم پایین ‌
ولی خب من‌الان میخواستم
بهار هم که داشت آب نازی و جمع میکرد و میخورد
من ادامه دادم به همون پوزیشن و کردم تو
چند دقیقه ای گذشت ، اخه من وقتی مشروب میخورم شدیدا دیر انزال میشم
نازی حالش اومد سر جاش بهم گفتم بیا رو من ببینم
خوشت اومده دیگه منو نمیکنی
گفتم نه بابا تو که باید حالا حالا بهم بدی
امشب شب سکسه
از تو کس بهار در آوردم و نشسته ام جلو پای نازی
کیرمو گذاشتم جلوی کسش
فرو کردم توش
وای وای وای
لعنتی هر بار سکس می کردیم مثل اینکه بار اولش هست
تنگه تنگه
یواش یواش شروع کردم به سرعت دادن
امشب خیلی آروم کردم دیگه
نازی به سکس هات و هاردمون عادت داشت
میکردم تو کسش و اونم داد میزد بیشتر بیشتر
تو این دقیقه ها بهار نشسته بود رو تخت و سینه های نازی میمالید
دست میکشید روی سرش نوازشش میکرد
به نازی گفتم خب حالا وقتشه پوزیشن عوض کنیم
داگی و دوست دارم
رو‌تخت داگ استایل شد و پشت پاهاش قرار گرفتم
موهاشو تو دستم گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن
محکم میزدم تا تهش
بهار هنگ کرده بود
گفت یواش تر حیف این‌کس نیست!؟
یکم که ادامه دادم بدن هردوتامون خیس عرق شد
به بهار گفتم لوسیون بدن روی میز و بیار
گفت حیف این کس نیست خودش خیسه دیگه
یه لب ازش گرفتم و زدم در کونش گفتم بلند شو
احساس کردم یکم دیگه ادامه بدم آب میاد
سریع در آوردم و خوابیدم به بهار گفتم بیا بشین رو
گفت خب لوسیون برای چی میخواستی
گفتم بیا حالا تو که خیسی بیا بشین روی کیرم
بهار نشست و شروع کرد به بالا پایین شدن
چند تا تلمبه بیشتر نزده بود که ارگاسم شد
منم که دیدم کیرم حشرش کمتر شده دوباره بلند شدم و به نازی گفتم بیا دیگه نوبت منه
آب تا پشت چشمام جمع شده بود
نازی افتاد روی بهار یکم مالیدش
بهار انگار دنیارو‌بهش میدادن وقتی نازی لمس میکرد
به نازی گفتم لوسیون و بده من حسابی ریختم رو کس بهار که دراز کشیده بود و شروع کردم از بالا کسش و دست کشیدم تا پایین
که حسابی نرم بشه
بعدش هم با نازی همین کردم و به نازی گفتم کدومتون رو اون یکی میخوابید ؟ بهار سریع گفت من روی نازی
نازی خوابیدو بهار بغلش کرد
دوباره شروع کرد به خوردن لبای نازی
من کیرمو گذاشتم رو کس نازی
همین که تلمبه میزدم
تخمم میخورد روی سوراخ کونش و زیر شکمم میخورد به کس بهار
بهار هم حسابی چرب بود آروم دستمو گذاشتم لای کونش دیدم چیزی نگفت
همزمان که کیرمو تو دوست دختر خودم نازی عقب جلو میکردم دستم روی سوراخ کون بهار بود
بهارم داشت لبای نازی و میخورد
کم کم صدای نازی بلند شد
داشت دوباره ارضا میشد
منم شدت و سرعت امو بردم‌ بالا ، کیرم میخورد در کون و کس بهار و میرفت توی کس نازی
هر سه تامون حشری بودیم
نازی داد بد تندتر تند‌ تر
منم تند زدم تا جیغش بازم بلند شد
همراه با نازی بهار هم ارضا شد ‌
البته انگار بخاطر ارضا شدن نازی بود که اونم ارضا شد
همینطوری که بی حال رو هم بودن گفتم خب همه کاری کردیم
شما هم که آماده ایی
یکم هم کون بهم بدید تمومش کنم
بهار گفت وای من که نه
خیلی کلفته من جر م

یخورم
منم تو دلم میخواست بهار و‌بکنم
خب تجربه جدید و تکرار نشدنی بود
باید نهایت استفاده رو میبردم
نازی یه دفعه گفت وای بهار بخاطر من تمومش کن
من دیگه جون ندارم
بهارم سریع گفت باشه‌بخاطر تو ! ولی کمک کن !
منم که دیدم اینطوریه گفتم حله
همینطوری که نازی و بهار خوابیده بودن
به نازی گفتم تو از زیر دستتو بیار کون بهار م باز کن
به خود بهارم گفتم تو هم جای کیرمو با سوراخ کونت میزون کن
هروقت و هر چقدر دیدی میتونی بکن توش
سوراخ کون که دیدم باز کیرم حشری شد
کون به اون بزرگی بعد سوراخ به این‌کوچیکی
صورتی خوشگل
یواش یواش کردم توی کونت
سرش که رفت تو دیگه‌نفس نمیتونست بکشه
نازی لبای بهار گاز می گرفت که جیغ نزنه
منم آروم آروم میکردم توی کونش
سرش و‌چند بار عقب جلو‌کردم دیدم نه بهار میتونه تحمل کنه که کامل بکنم توش نه من خودم میتونم بیشتر از این آبمو نگه دارم
چندتا تلمبه توی کون بهار زدمو گفتم بچه ها دارم میام
نازی که طبق رسم همیشمون بدش نمیومد
آبمو بخوره یا بریزم رو صورتش
گویا بهارم‌همین بود
کیرمو در آوردم و پاشدم رو‌تخت وایسادم
نازنین جلوم دهنشو باز کرد سریع بهارم کنارش
انقدر آبم فشارش زیاد بود نصفشو با شدت پاچیدم تو صورتشون و بقیه اش هم روی بدنشون

ساعت ۵ صبح شده بود و همونجا لخت افتادم و فقط با دستمال خودمونو تمیز کردیم

فردای ا‌ون روز که مستی پریده بود همه عادی برخورد کردیم و انگار نه انگار که دیشب چیکار کردیم
قسمت جالبش این‌بود فهمیدیم بهار لز هست و انقدری که با خانمها حال میکنه با آقایون نه
جالبتر هم اینکه گویا خود بهار قبل مشروب خوردن که میره دستشویی حسابی خودشو میشوره و به نازی گفته بود من فکر میکردم ااین‌اتفاق بیوفته .
     
  

 
💞 زن کون گنده من و پسر خواهرش ( بیغیرتی )

سلام
سلام من علی هستم ۳۶ سالمه و همسرم ندا ۳۳ ساله ما ساکن تهران هستیم یکبار بچه دار شدیم که متاسفانه به خاطر سرطان وقتی ۵ سالش بود فوت کرد خانومم خیلی از این قضیه به هم ریخت جوری که واقعا افسردگی داشت نابودش میکرد ولی خوشبختانه از این بحران عبور کردیم و حال خانومم رفته رفته بهتر شد اینا رو گفتم تا دلیل علاقه شدید ندا به خواهر زادش رضا رو بهتر درک کنید در واقع بعد از فوت پسرمون ندا یه جورایی با دیدن رضا و بودن کنارش کمی از غم نبود بچه اش رو کم میکرد.رضا ۱۵ سالشه یه پسر نوجوان سفید پوست با صورت و بدن بدون مو قدش فکر کنم ۱۶۰ یا ۱۶۵ اینا باشه و وزنش هم بعید می‌دونم ۵۰ کیلو باشه در کل از سنش هم حتی کمتر بهش میخوره اما داستان :
قضیه از اونجا شروع شد که من می‌دیدم ندا خیلی با رضا راحته و یه جورایی اصلا جلوش رعایت نمیکنه که این به هر حال تو سن بلوغه و الان دیگه با مقوله شهوت آشنا شده ولی ندا یه جوری باهاش برخورد می‌کرد انگار هنوز یه بچه ۵ سالست واسه همین اصلا جلوش به لباساش و رفتارش با رضا توجه نداشت از ندا بگم براتون که قدش حدودا ۱۷۵ هست یعنی قد بلنده و وزنش هم نزدیک ۷۸ کیلو شاید بگید چاقه ولی اصلا اینطور نیست خانوادگی پایین تنه خیلی بزرگی دارن یعنی بیشتر وزنش تو پاهاش و باسنش رفته سایز سینش ۸۵ هست در کل اندامش واقعا سکسی هست جوری که کیر هر مردی رو راست میکنه اینو از نگاه هیز مردای فامیل وقتی با لباس خونگی هست راحت میشه تشخیص داد.داشتم میگفتم ندا اصلا جلو رضا رعایت نمیکرد من هم البته شاکی نبودم چون یه سری فانتزی سکسی دارم که متاسفانه یا خوشبختانه عملی کردنشون خیلی ریسکی هست و اصلا به درد سرش نمیرزه پس پیش خودم گفتم چه بهتر که از همین شرایطی که موجوده در راستای ارضای فانتزی های سکسی خودم استفاده کنم یکی از این فانتزی ها اینه که خیلی دوست دارم زنم پسرهای تینیجر کم سن و سال و کم رو و خوشگل موشگل رو حشری کنه نمی‌دونم چرا ولی به هر حال هر کسی یه فانتزی داره اینم واسه منه واسه همین به ندا قضیه رو گفتم ندا با تعجب پرسید؛
-یعنی تو بدت نمیاد رضا واسه من راست کنه؟
+بدم نمیاد که هیچ تازه حشری هم میشم
-ولی من میشم خالش به نظرت آدم واسه خالش راست میکنه؟
+آدم واسه مادرش هم راست می‌کنه خاله که جای خود داره تازه خاله ای مثل تو یه پا شاه کسی واسه خودت
-تو از بس خودت حشری هستی فکر می‌کنی همه مثل خودتن اولا رضا منو مثل مامانش دوست داره ثانیا اون اصلا به سنی نرسیده که این چیزا حالیش بشه
+دستت درد نکنه پس هنوز به ادم شناسی من ایمان پیدا نکردی؟میخوای امتحان کنیم؟
-علی چی فکر کردی در مورد من؟من جندم که واسه بچه خواهرم عشوه بیام و دلبری کنم تا حشریش کنم؟خیلی بی شعوری
اینو گفت و پاشد رفت حسابی خورد تو ذوقم البته میدونستم همینجوری یه دفعه قبول نیمکنه که شروع کنه به حشری کردن رضا واسه همین نام امید نشدم ولی دیگه پیلش هم نکردم.یه روز قرار بود خواهر خانومم با شوهرش برن شهرستان مراسم ختم یکی از اقوام باجناقم که ندا گفت پس رضا رو بیارین خونه ما تنها نباشه این یکی دو روز از اونجایی که رضا هم دلش واسه دید زدن خاله خوش گوشتش تنگ شده بود سریع قبول کرد و اومد خونه ما.اون روز ندا یه شلوارک سفید چسب و نازک بدون شرت با یه تاپ سبز تیره آستین حلقه یقه باز (به قدری باز که حتی یه کم از حاله سینش هم دیده میشد و اگه خم میشد دوتا سینش کاملا حتی تا نوکش دیده میشد چون یقه تاپ گشاد بود) پوشیده بود.بهش گفتم ندا سینه ات کاملا دیده میشه ها گفت نه بابا تو هیزی زیر لباسم میبینی بعدش هم تازه دیده بشه تو که بدت نمیاد اینو با یه لحن شیطنت آمیزی گفت پیش خودم فکر کنم ممکنه امروز یه حرکتی بزنه که ببینه رضا واقعا تو این خطها هست یا نه؟چون میدونستم اگه یه کرمی به جونش بیوفته تا تهشو نره ول کن نیست خلاصه رضا اومد و مثل همیشه به حساب خودش جوری که من نفهمم داشت ندا رو دید میزد ندا هم داعما جلو ما به بهانه های مختلف خم و راست میشد دیگه رضا واقعا حشرش زده بود به سقف پا شد بره دستشویی تا رفت به ندا گفتم
+دیدی چجوری داشت با چشاش میخوردت ؟الانم رفت دستشویی جق بزنه
-نه که تو هم بدت اومده!علی به خدا فقط واسه اینکه به تو یه حالی بدم دارم اینکارو میکنم وگرنه می‌دونی من اهل جنده بازی نیستم
+جووووون پس راضی شدی!حالا ته زورت همین بود؟
-جوووون قوربون شوهر بی غیرتم بشم بیشتر میخوای؟
+آره دوست دارم یه کاری بکنی از حشر بترکه

-پس واستا نگاه کن فقط هر وقت فکر کردی دارم زیاده روی میکنم بهم بگو +برو دارمت
ندا یقه لباسش کشید پایین یکی از سینه هاشو جابجا کرد جوری نوکش کامل دیده میشد رضا از دستشویی اومد تا چشمش به نوک سینه خاله اش افتاد دهنش باز موند ندا گفت خاله بیا با هم فیفا بازی کنیم خلاصه شروع کردن بازی کردن تا اینکه پنالتی گرفتن و ندا به مسخره بازی و شوخی واسه اینکه رضا نبینه رفت نشست رو پاش و هی خودشو روی کیرش تکون میداد که مثلا جلوی دید اونو بگیره ولی در واقع داشت با کونش کیر رضا رو ماساژ میداد خلاصه رضا پنالتی زد و گل شد و ندا به نشانه اعتراض که خطا نبوده و پنالتی اصلا درست نبوده پا شد از بازی اومد بیرون رفت سمت اتاق خواب و به منم گفت علی بیا رفتم پیشش تا وارد اتاق شدم درو بست تکیه داد به در گفت علی واسم میخوری؟؟؟خواهش میکنم خیلی حشری ام!!!گفتم کیر پسر خواهرتو راست کردی حشری شدی؟گفت آره لامصب کیرش خیلی باحال بود قشنگ زیر کونم حسش میکردم بزرگ نبود اما یه جوری بود می‌دونی حشری کننده بود شلوارشو کشید پایین دیدم اوه اوه کسش خیسه خیسه گفتم زن چیکار کردی با خودت؟گفت فقط بخور که هلاکم یه کم که واسش خوردم گفت علییییی کونمو انگشتم میکنی؟؟گفتم جووون چشم عشقم با آب کسش انگشتم خیس کردم شروع کردم مالیدن سوراخ کونش حقیقتا ندا به شدت رو کونش حساسه جوری که اگه یه کم با سوراخ کونش بازی کنی هر جایی و در هر شرایطی حاضره بکشه پایین ترتیبشو بدی خلاصه تا انگشتم خورد به سوراخش وحشی شد سرمو گرفت محکم به کسش فشار میداد با دست دیگش هم دستمو گرفت شروع کرد به گاییدن کون خودش با انگشت کوچیکه من یه کم که ادامه داد ارضا شد و روی تخت ولو شد پا شدم یه لب ازش گرفتم گفتم ته زورت همین بود؟؟؟گفت علی خیلی دیوث و بی غیرتی هرچی جنده بازی در میارم بازم بیشتر میخوای؟میخوای اصلا بگم بیاد جلو خودت کسمو جر بده کیف کنی؟میخوای بیاد جفتمون کنار هم واسش قمبل کنیم جرمون بده؟از کس من بکشه بیرون بکنه تو کون تو؟دوست داری شوهر بی غیرت من؟دوست داری بهش کون بدی؟با اینکه اصلا علاقه ای به گی ندارم ولی خب وقتی تو اوج حشری و یه زن گوشتی حشری این حرفا بهت میزنه دیگه مغزت کار نمیکنه که چی درسته چی غلط واسه همین منم بدون اینکه بفهمم دارم چیکار میکنم گفتم جووون آره
-علی دوست داری یه بچه ۱۵ ساله زنتو بکنه؟کیرت شق میشه وقتی بهش فکر میکنی؟دوست داری با کیر کوچولوش زن گوشتیت رو بکنه؟دوست داری زنت جنده ی بچه مدرسه ای بشه؟دوست داری واسه کیرشون له له بزنه؟
+جووون آره دوست دارم زیر کیر بچه سالا ببینمت.دوست دارم با این هیکلت زیر خواب یه بچه مدرسه ای بشی.بهش التماس کنی بهت کیر بده
-جوووون دوست داری فقط ببینی دارن منو میکنن یا دوست داری خودتم جر بدن؟دوست داری ۲ تایی جنده بچه ها بشیم؟
+ارررررره عشقم دوست دارم ۲ تاییمون با هم جر بدن
من از حرفهای ندا و اتفاقایی که قبلش افتاده بود به شدت حشری شده بودم نزدیک بود ابم بدون اینکه بهش دست بزنم بیاد ندا که دید کیر من از همیشه کلفت تر و گنده تر شده گفت حالا که میخوای به بچه خواهرم کون بدی پس باید امادت کنم منو هل داد رو تخت و شلوارم کشید پایین و گفت پاهاتو بگیر بالا درسته رضا تو حال بود و نبودن ما داشت طولانی میشد ولی متاسفانه شهوت عقلو کاملا از بین میبره واسه همین بی توجه به رضا پاهامو دادم بالا و ندا واسه اولین بار شروع کرد به زبون زدن به سوراخ کونم وای نمی‌دونم کلا خیلی حال میده اینکار یا چون خیلی حشری بودم و حرفهای سکسی ندا هم چاشنیش شده بود اینقدر بهم حال میداد همینجوری که با زبونش با کونم بازی میکرد آروم تخمام هم میمالید من بدون اینکه دست به کیرم بخوره یه دفعه کل ابم با شدت پاشید بیرون تا حالا اینجوری ارضا نشده بودم خیلی حال داد گفتم ندا تو اینکارارو از کجا یاد گرفتی شیطون؟گفت چیه فکر کردی چون زنم من پورن نگاه نمیکنم ؟داستان سکسی نمیخونم؟اگه تا حالا چیزی بروز ندادم واسه اینه که نگران بودم تو چه فکری در موردم میکنی ولی وقتی دیدم تو خودت هم پایه ای منم گفتم یه چشمه نشونت بدم .
خلاصه خودمون مرتب کردیم و رفتیم تو هال دیدیم رضا داره تی وی نگاه می‌کنه مسابقه کشتی بود ندا اومد دیدم اوه اوه چقدر چشماش خمار شده با نگاش داره میگه بیا منو بکن جلوی شلوارک سفیدش هم کاملا خیس شده بود جوری که مشخص بود آب کسشه قبل اینکه ندا رو رضا ببینه سریع بهش اشاره کردم اونم دید با دست علامت داد اوکی رفت تو اتاق وقتی برگشت با خودم گفتم کاش هیچی نمیگفتم جنده خانوم نیت کرده بود امروز رسماً مارو بی غیرت کنه پیش بچه خواهرش یه دامن کوتاه مشکی شاید کلا یک وجب بود شاید هم کوتاهتر جوری بود که اگه ۱ سانت بالاتر میومد قشنگ کسش دیده میشد و از پشت هم شرت مشکیش کاملا مشخص بود و قاچای زیر کونش هم کاملا دیده میشد دامن گشاد بود از این مدل های کلوش میگن فکر کنم آقا چشمتون روز بد نبینه حساب کنید یه زن ۳۳ ساله با قد ۱۷۵ با نزدیک ۸۰ کیلو وزن با موهای هایلایت شده طلایی استخونی بلند که دم اسبی بسته با بدن بدون مو (لیزر فول بادی میره چند سالی) سفید با کون و رون گشتی و گنده با یه دامن یه وجبی در حالی که نصف کونش و شرتش از پشت دیده میشه میاد جلو یه بچه ۱۵ ساله تو اوج بلوغ!!!رضا تا ندا رو دید دیگه نتونست جلو خودشو بگیره چند لحظه خیره فقط داشت اندام ندا رو نگاه میکرد ندا یه حرکتی زد که دیگه تیر خلاص به پیکر بی جان ما ۲ تا بود یهو پشت به رضا روی زمین حالت داگی شد و به حساب شروع کرد زیر میز تی وی دنبال کش مو گشتن بزارین براتون شرایط توضیح بدم:
یه کون گنده سفید با یه شرت مشکی جذب که فقط نصف کونشو پوشش میده روی زمین قمبل کرده و اونقدر به کمرش قوس داده که دامن یک وجبیش برگشته بالا و روی کمرش افتاده حالا این کون با شرت تو حالت قمبل ۲ برابر حالت عادی شده و اون وسطش یه کس تپل که از لای پاش زده بیرون
وای واقعا دیگه از این بیشتر با لباس و بدون لخت شدن کامل کاری نمیتونست بکنه کیر رضا کاملا شق کرده بود الان که می‌دیدم شاید شقش ۱۰ سانت میشد ولی خوب همونم از روی شلوارش مشخص بود خلاصه ندا وقتی خوب کرماشو ریخت پا شد اومد روی کاناپه ۳ نفره که یک طرفش رضا بود یک طرفش من وسط دراز کشید جوری که سرش روی پای من و پاهاش سمت رضا روی دسته مبل بود اینجوری پاهای سفید و پرش کاملا تو دید بود و به خاطر اینکه پاهاش بالاتر بود دامنش هم یه کم اون اومده بود بالا و کسش کاملا تو شرتش باد کرده مشخص بود ولی ندا اصلا توجهی نکرد جوری که انگار متوجه نیست کس تپلش دیده میشه من و ندا تی وی میدیدیم و رضا محو پاهای خوش تراش و توپر ندا بود که ندا یهو برگشت به یه پهلو شد رو به تی وی و اینجوری کون گندش قشنگ تو تیر رس رضا قرار گرفته بود یه کم که گذشت حس کردم رضا رفتارش یکم بیش از حد عجیب شده آروم که نگاه کردم دیدم اوه اوه ندا خانوم در حالی که سرش روی پای منه آروم داره با پاهاش کیر رضا رو میماله رضا دیگه تو یه عالم دیگه بود ندا هم به بهونه اینکه دستش بزاره زیر سرش آروم شروع کرد به بازی کردن با کیر من به قدری حشری بودم که کیرم دوباره در حال راست شدن بود و از ترس اینکه یهو ابم جلو رضا بیاد به بهونه آب خوردن بلند شدم رفتم آشپزخونه ندا هم پشت بند من اومد و یه کاری کرد که من کیرم به حد انفجار رسید شرت مشکی تنگشو در آورد پشت جزیره آشپزخونه سر پا قمبل کرد و به من اشاره کرد از پشت بکنم تو کسش من به رضا اشاره کردم که ندا یه دفعه بلند گفت اصلا نمی‌خواد بابا میگم رضا ماساژم بده همینجوری در حالی که خیره نگاهش میکردم یه لبخند حشری کننده زد و رفت سمت رضا و به من گفت روغن ماساژ واسش ببرم منکه از شدت حشر دیگه مغزم کار نمیکرد روغن و تشک بادی رو آماده کردم و ندا رفت با همون دامن کوتاهش دراز کشید و به رضا گفت بره ماساژش بده رضا یه نگاهی به من کرد به معنی اجازه گرفتن منم اوکی دادم و رفت سمت ندا
ندا بهش گفت این عمو علیت که منو ماساژ نمیده پاهام درد می‌کنه تو زحمتش بکش خاله علی هم شروع کرد ماساژ دادن پاهای خوش تراش خالش خلاصه ماساژ داد تا رسید به رونهاش که خواست برگرده پایین که ندا گفت اتفاقا همون بالا درد می‌کنه فقط همون بالا رو ماساژ بده رضا با ترس شروع کرد مالیدن رون های زن خوشگوشتم که یه دفعه ندا دستهاشو گرفت گذاشت روی لپای کونش گفت اینجا خاله جون رضا شروع کرد مالیدن کونش از روی دامن که ندا گفت اینجوری پوستم درد میگیره از زیر بمال رضا هم دستهاشو برد زیر دامن و شروع کرد مالوندن کون گنده ی خالش
دیگه رضا یه جورایی حشرش به مغزش غلبه کرده بود و واسش مهم نبود منم اونجام دامن قشنگ داده بود بالا رو کمر ندا داشت کون لختشو میمالوند این وسطا مثل اینکه جرات پیدا کرده بودو شروع کرده بود مالوندن کس و کون ندا ندا هم که روی کونش به شدت حساس بود دیگه کنترلش از دست داده بوده و کونش حالت قمبل آورده بود بالا و آروم تکون میداد من دیدم اوضاع خیلی خطریه رفتم تو اتاق و ندا رو صدا کردم که فلان چیزو پیدا نمیکنم ندا اومد چشماش به قدری شهلا شده بود که داد میزد تو رو خدا منو بکنین به محض اینکه اومد تو اتاق رو تخت داگی شد گفت فقط بکن وگرنه به رضا میگم بیاد جلو روت زن جندتو بکنه کس کش منم که کیرم مثل سنگ شده بود یه تف انداختم روی کسش آب دهن منو و روغن های ماساژ و آب کس ندا به قدری برج شده بود که هم سرشو گذاشتم در کسش تا ته رفت تو هم من خیلی حشری بودم هم ندا در عرض ۲ دقیقه جفتمون ارضا شدیم واسه بار دوم بود ارضا میشدم واسه همین نسبت به دفعه اول بیشتر حال داد

+علی فکر نمی‌کردم اینقدر بی غیرت باشی که یه نفر کس و کون زنتو جلوت بماله به جای اینکه عصبی بشی حشری بشی رضا نامرد فقط انگشت تو کوسم نکرد وگرنه هر کاری خواست با کس و کونم کرد
-جوووون کس و کونتو میمالوند حال میکردی عشقم؟
+آره خیلی حال میداد فقط کاش میشد یه جوری انگشتم میکرد خیلی دوست داشتم زیر دستش ارضا بشم
-تو که هر کاری خواستی کردی خوب میگفتی انگشتت کنه
+نمیشه که یه کاره بگم انگشتم کن هم خیلی ضایعست هم نمی‌خوام علنی خودم بگم کاری باهام بکنه بعدم مشکل اصلی تویی چون تا وقتی تو باشی خودش خودجوش کاری نمیکنه می‌ترسه چیزی بگی
-خوب من دوست دارم جلوی خودم بمالت خودم ببینم کیف کنم
+خب نمیشه تو نباشی بعد من برات تعریف کنم؟
-خوب ببین یه فکری دارم من هدست واقعیت مجازی میزنم میگم می‌خوام فیلم نگاه کنم بعد از طریق دوربین واقعیت افزوده نگاه میکنم اونم نمی‌فهمه من دارم میبینم فکر می‌کنه من دارم فیلم میبینم
+الحق که کس کش واقعی تویی واسه دیدن کس دادن زنت چه چیزایی به مغزت میرسه خدایی
-ما اینیم دیگه بریم تو هال؟
+بریم عشقم
خلاصه طبق نقشه رفتیم و من هدست VR زدم و مشغول شدم ندا هم رفت دوباره دراز کشید به رضا گفت خاله جون تو خیلی زورت کمه اصلا خوب نمیتونی ماساژ بدی بیا روی من دراز بکش با وزنت منو ماساژ بدی رضا گفت آخه خاله لباس هام همه روغنی میشه منم همین یک دست لباس آوردم واسه تو خونه که ندا یه حرفی زد که من کیرم دوباره جون گرفت گفت خوب لباسات در بیار عزیزم اشکالی نداره که رضا گفت آخه خاله به مشکلی هست من زیر شلوارکم شرت نمیپوشم که ندا گفت خوب عیبی نداره عمو علی که داره فیلم نگاه می‌کنه نمی‌بینه منم سرمو بر نمیگردونم و نگاه نمیکنم رضا گفت آخه خاله که ندا وسط پرید حرفش گفت آخه نداره دیگه بدو بیا که خاله لازمت داره رضا گفت آخه خاله عمو علی ببینه ناراحت میشه ها ندا گفت چرا ناراحت بشه؟بعدشم مگه نمی‌بینی داره فیلم نگاه می‌کنه از پشت اون هدست هیچی نمی‌بینه تازه اگه ببینه هم ناراحت نمیشه چیزی واسه ناراحتیش نیست خلاصه ندا رضا رو راضی کرد لباساش در بیاره و بهش گفت قشنگ روی کونش روغن بریزه بره روش دراز بکشه رضا که شلوارش در آورد کیرش سیخ سیخ بود ولی ندا روشو اونطرف کرده بود و منم که به حساب نمیدیدم واسه همین با خیال راحت کیرشو لای کون گنده زنم جا داد و شروع کرد خودشو روش تکون دادن در واقع قشنگ داشت تلمبه میزد ندا هم اون زیر از مالیده شدن یه کیر جدید که طعم محارم هم داشت حال میکرد یه چند دقیقه ای که تلمبه زدن کیرش به خاطر بزرگی کون ندا سر خورد رفت لای پای ندا و قشنگ دیگه داشت با پایی میزد که تو همون حال و حول کیرش یه دفعه رفت تو کس ندا من اینو از حرکت یه دفعه ای ندا فهمیدم دیگه رضا اصلا هیچی براش مهم نبود و علنی داشت جلو شوهر خالش ترتیب خالش میداد که بعد چند دقیقه آبش اومد و ریخت تو کس ندا البته چون قبلش جق زده بود و به خاطر سنش آب آنچنانی هم نداشته گویارضا که آبش اومد ندا گفت بسه دیگه خاله جون خیلی چسبید برو یه دوش بگیر بدنت روغنی شده رضا هم سریع پاشد رفت سمت حموم
رضا که رفت ندا اومد در حالی که با دستش کسشو میمالوند شلوارک منو کشید پایین و همونجا شروع کرد به خوردن کیرم حین اینکه واسه من ساکن میزد با آب رضا و آب کسش انگشتش خیس کرد و شروع کرد انگشت کردن کونش در حالی که واسه من ساکن میزد خودشو انگشت میکرد و ناله میکرد دائم بدنش می‌لرزید و پیچ و تاپ میخورد اینقدر ادامه داد تا یه دفعه لرزید و ارضا شد
+خوب حال کردی جنده خانوم
-وای علی با اینکه کیرش نصفه کیر توعه ولی چون ممنوعه بود و جلو تو بود خیلی حال داد بهم تو عمرم اینجوری ارضا نشده بودم
خلاصه این اولین رابطه زنم با یه فرد دیگه بعد ازدواجمون بود اگه دوست داشتید میتونم داستان های دیگه هم با همین تم و با توجه به درخواست های شما بزارم .
     
  

 
💞 مربی پرورش اندام و همسرم ( بیغیرتی همسر )

سلام
من مهران ۴۵ ساله و زنم عاطفه ۳۴ ساله ساکن یکی از شهر های شمال غرب ایران هستیم . من یک آدم معمولی از نظر ظاهری و بسیار مدرن هستم همسرم زنی بسیار زیبا و خوش تیپ با باسن بزرگ و ران های گوشتی که از وقتی ازدواج کردیم همیشه ورزش پرورش اندام و فیتنس کار میکنه . ماجرا از جایی شروع شد که بهار ۱۴۰۲ به رفتارش مشکوک شدم ، احساس کردم کسی وارد حریمش شده ، مدتی گذشت و پیام دادن ها و تا حدودی رفتارش عوض شد، چند باری ازش پرسیدم چیزی نگفت ، یک شب بهش گفتم پای کسی در میان نیست ؟ گفت نه بابا توهم زدی ، گفتم احساس میکنم بیقرار و مضطرب هستی و این از نشانه های دلدادگی و عاشقیه، زیر بار نرفت تا اینکه از یک هفته قبل گفت آخر هفته دوستم (الهام توی یک شهر دیگه با فاصله یک ساعت از ما ) میاد میخوایم بریم شب خونه ساناز( دوست صمیمیش که توی شهر خودمون زندگی میکنه و شوهرش ماهی ۱۵ روز میره شرکت نفت جنوب )دور هم باشیم . منم گفتم اشکال نداره عزیزم برو ، روز موعود رسید و بعدظهر ی آرایش تقریبا خوب کردی تیپ اسپورت هم زد و رفت ، من هم گفتم خوب منم با دوستام برم بیرون تا آخر شب ، با بچه ها رفتیم ی شهر توی یک ساعتی شهر خودمون که ی جای جنگلی بسیار زیبا که ویلا ها و رستوران های سنتی بسیار خوبی داره ، ساعت ۱۰ شب رسیدیم به محل که یک لحظه متوجه ماشین خانمم شدم که توی محوطه یک رستوران سنتی پارک بود ، کاملا دگرگون شدم و به هم ریختم ، ( من همیشه به همسرم گفته بودم خط قرمز من فقط و فقط صداقت و صداقت هستش ، حتی بهش گفته بودم اگر با کسی هم دوست شدی ازم پنهان نکنی ).مجبور بودم تحمل کنم تا دوستام متوجه نشن، خلاصه شام با بچه ها خوردیم و به سمت داخل شهر حرکت کردیم ، این محل آنتن موبایل نداشت و هر نفر چند تماس بی پاسخ داشتیم ،من هم یکی از پیام‌ها رو بهانه کردم و از ماشین پیاده شدم ی کم الکی با تلفن حرف زدم و به بچه ها گفتم ماشین داداشم توی مسیر خراب شده و باید برم سراغش ، دو نفری که با من بودن رو به زحمت جا دادیم توی ماشین دوستم که خودشون ۴ نفر بودن ، و من از دوستام جدا شدم ، برگشتم به محلی که ماشین خانمم اونجا بود ، کلافه و سرگردان نیم ساعتی توی محوطه منتظر موندم و میخواستم برگردم اما حس کنجکاوی اجازه نداد ، آخه قرار نبود بیان بیرون شهر و مخصوصا اینجا که ۹۰ دقیقه با شهر ما فاصله داشت . رستوران در دامنه یک تپه بود و آلاچیق ها با فاصله از هم و لای درختها بودن ، تقریبا ۸۰ تا ۹۰ پله هم می‌خورد تا به بالاترین آلاچیق برسی . از پله ها بالا رفتم ، وسط پله ها یک راهروی عرضی داشت که از اون مسیر رفتم و از پله های ردیف دوم شروع ب پایین رفتن کردم که بین راه متوجه یک آلاچیق شدم که یک زن و یک مرد در حال قلیان کشیدن بودن ، مرد را نمی‌شناختم اما زن ، همسر خودم بود که قرار بود با دوستاش توی خونه باشه اما با یک مرد غریبه اینجا بود ، رفتم نزدیک و از دو قدمی طوری که‌این مرد متوجه نشه توی چشمای زنم که قلیون دستش بود نگاه کردم و به سمت پایین پله ها حرکت کردم . بهت و شوک رو در چهره اش دیدم . اصلا به مخیله اش هم نمی رسید من اینجا ۹۰ کیلومتر دور از خونه جلوش سبز بشم . رفتم پایین بعد چند دقیقه زنم اومد پایین . گفت به بهانه دستشویی اومدم پایین و با چهره بهت زده گفت تو اینجا ؟ چطور اومدی ؟ من بدبخت این همه راه اومدم که کسی نبینه ولی تو اینجا یک دفعه جلوم سبز شدی ، بهش گفتم تو که قرار بود خونه دوستات باشی ؟ این آقا کیه ؟ چرا وقتی ازت پرسیدم گفتی توهم زدی ؟ چرا صداقت نداشتی ؟ کلی جواب سر بالا داد و گفت لطفا برو تا من هم بیام . من به سمت خونه راه افتادم و اونم بعد نیم ساعت به بهانه نگرانی برای مادرش راه افتاد به سمت خونه (ابن رو هم بگم که یک ویلا گرفته بودن که شب اون اطراف بمونن و فردا برگردن ).ساعت ۳ صبح من رسیدم و اونم یک ساعت بعد اومد ، کلی گریه کرد و بهانه های مختلف که من ازدواجم اجباری بوده و تو ۱۲ سال از من بزرگتری و... در نهایت گفت میخوام ازت جدا بشم ، هیچ چیزی هم ازت نمیخوام ، دو سه روزی با غم و اندوه و حال خراب من و اون ( نه به خاطر پشیمانی یا به خاطر من بلکه ناراحت از اینکه من اونجا سبز شدم و ی شب رویایی رو به کامش تلخ کردم ) گذشت ،کم کم شروع به صحبت در مورد موضوع کردیم ، هر دو کمی آرام شده بودیم .با کمال پررویی گفت اجازه بده باهاش باشم . گفتم باید صادقانه بهم بگی این آقا از کجا پیدا شده ؟ از اینجا به بعد از زبان خانمم نقل میشود : گفت یک روز وارد بانک شدم در بین مراجعین بانک یک نفر با قد ۱۸۵ و هیکل بسیار جذاب و ورزشکاری پشت باجه بود ، نوبت گرفتم و نشستم همینجوری داشتم نگاهش میکردم که اونم متوجه شد و به من نگاه کرد ، اومد کنارم نشست چند باری چشم توی چشم شدیم و بعد چند دقیقه ازم شماره خواست ، بهش ندادم رفت و کارش رو انجام داد و از سالن بانک رفت بیرون منم کارم رو انجام دادم وقتی از بانک بیرون رفتم دم در منتظر بود و شماره اش رو به من داد و گفت این شماره منه ، منم ازش گرفتم ، دو ساعت بعد بهش زنگ زدم گفتم سلام ، گفت شما ؟ گفتم مگه به چند نفر شماره دادی ؟ گفت آها، سلام خوبی ؟ بعد از حال واحوال و چند بار تلفنی صحبت کردن و آشنایی اولیه با هم قرار گذاشتیم و دو سه بار توی ماشین همدیگه رو دیدیم و این قضیه حدودا یک ماه طول کشید تا اینکه قرار گذاشتیم با هم بریم اونجا ( ویلای خارج شهر )
     
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22 
داستان سکسی ایرانی

بهترین داستان های و خاطرات سکسی را اینجا بخوانید

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA