انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 71 از 96:  « پیشین  1  ...  70  71  72  ...  95  96  پسین »

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها


مرد

 
زن داداش رو بگیرم یا نه؟

براساس واقعیت نوشته شده است حقیقتی که میخوانید ...
دوم فروردین ماه نود و سه مدت دوساعت و نیم خانه را بمن که از هر ثانیه آن استفاده میکنم سپرده بودن ولی یک بدشانسی که با اندکی جسارتم تبدیل به خاطره ای عالی شد داداشم که الکلی هست و زندگیشو روی همین مشروب ازدست داده آمد و همسرش هم کنارش با پسرش بود منو طبق معمول بابت خرید ویسکی تخلیه ام کرد و همسرش رو برای اینکه از سرباز کنه و بتونه به خرید از ساقی مشروب بره به اتفاق پسرش برای سرزدن به یکی از کسبه رفت و من که رودست بدی خورده بودم نمیتونستم دوساعت و نیم که میشد یکی از دوستان دخترم رو بیارم و سکسی کنم کمی دلخور شدم و زن داداش خوشگل و خوش هیکلم که زیبایی های بدنشو با لباس نو و مجلسی که راحت بیشتر اندامش رو بیرون میذاره و بیخیالی شوهرش بنوعی سواستفاده میکنه منوازخود بیخود کرده بود چند بار شیطان رو لعنت کردم و حواسمو پرت کردم ولی وقتی آیدین پسرش رو بابت بازی با رایانه مشغولش کردم برگشتم داخل اتاق نشیمن پاهای تمیز و ران پا که روی پای دیگرش افتاده بود رنگ قرمز دامن چاک دارش دیوانه ام کرد و از زیر شلوارک تو پایم کیرم داشت شورتمو جر میداد و نگاهش به روی جلوی شلوارک افتاد و من هرکاری کردم نتونستم مانع بشوم تماشای شوی ماهواره که دختری و پسری خودشون رو به هم ناز و بوسیدن هم داشت و چوب کردن من همزمان بود و زن داداش بلند شد و آمد طوری قدم برمیداشت که انگار میدونه میخواد چیکار کنه میدونستم که برادرم مدتی هست که نمیتونه بخاطر مشروب همبستر بشه ولی این به من مربوط نمیشد نزدیک شد دستش از روی شلوارک کیرمو گرفت و شروع به مالیدن اون کرد نفسم بند داشت میامد و پرسید آیدین حواسش به بازی گرم شده آره و نیما هم طبق معمول رفته تا دوای زهرماریشو بگیره و پول که نداشت و از تو گرفته درسته پس اون حالشو میکنه آیدین هم که داره بازیشو میکنه منم میخوام مثل اون دو که حال دادی بهشون بهم حال بدی نظرت چیه من داشتم خودمو کنترل میکردم خواستم حرفی بزنم اما گفت بیا پیش من اون اتاق و رفت اتاق پذیرایی و اتاق پذیرایی مدل جدید نیست که تو خانه های امروزی هست و مدل قدیمی و هرکاری خواستم انجام بدم غیراز رفتن نتونستم دلم و تمام سلول های بدنم سکس رو میخواستن و تنها دلم کمی مانع بود ولی رفتم و درب رو بستم و از داخل صندلی رو طوری که زیر دسته ای دستگیره باشه و کسی نتونه داخل بیاد و کنج اتاق وقتی سمتش رفتم تنها پنج ثانیه لباس داشتیم و انگار به هرکدوم از ما چند دقیقه فرصت سکس باهم بعداز سالیان داده بودند و نفهمیدم چطور و شروع کار از کجا شروع شد و نمیتونم حتی بگم چیکارا کردیم و تنها ذهنم از وسط های کار شاید آخرش بود که بیدار شد و داشتم چنان میکردم و تلمبه میزدم و روی کاناپه روی هم از روبرو و در حال لب تو لب و تلمبه زدن بودم گاهی سینه هاشو لای لب و دهانم میبردم و موقعی که احساس کردم آبم داره میاد و بیرون کشیدم از کوسش و تنها تو دستم یکبار عقب و جلو بردم با فاصله ای که داشتم حدود یک متری اون و تقریبا ایستاده بودم آبم با فشار زیادی دوسه مرتبه از کیرم پمپاژکرد روی بدن و شکم و رو سینه و زیر گردنش و چندین قطره هم تو تکان های بعدی دستم آمد و تمام هیکلم خیس عرق بود معمولا آخر سکس هایم احساس گناه سراغم میاد ولی نه اینبار حسی داشتم از لذت و حال انگار از پشتم مسئولیت سنگینی را برداشته بودند و تنها کنارش رو کاناپه وقتی با دستمال داشت تمیز میکرد افتادم کاناپه خنک بود و من داغ و لذت بخش بود و با صدای کمی که من میشنیدم گفت فکر نمیکرده که من طوری بکنمش که دوبار ارگاسم برسه همچین چیزی گفت اون لحظه فکر هم نمیکرده بتونم یک سکس عادی هم انجام بدم مدت یک سال از آخرین باری که تنها خیلی کم بود وقتی حرف میزد من ازاینکه گرفتار برادر نادان و بیشعور و کم اراده ام شده و تنها آیدین باعث شده که هنوز زندگی با چنین آدمی رو تحمل کنه اگه برادرم نبود کمک میکردم که از اون جدا بشه و تصمیم گرفتم هرطور که میشه کمک کنم ترک کنه اما ...

ازدواج کردم و جدا شدیم مقصر هم من بودم هم اون اما از دیدگاه کسی که از آسمان آمده باشه همیشه طرف او مقصر بوده و دلیل عقده ای و مغرور و کارهای که نیاز زندگی نبود و خیلی چیزای دیگر عامل جدا شدن بود مهمتر از همه هربار باید مدتی ناز میکشیدم تا سکس کنیم و همه و همه منجر به جدا شدن شد .

ازدواج نکردم ماندم و مدتی بعد برادرم فوت شد و الان مردد هستم که آیا همسر برادرم رو بگیرم یا که نه مایکبار تجربه ای خوبی داشتیم هرچند من کوچکترم اما اون هم تازه به چهل سالگی رسیده اما طوری که اگر نشناسینش فکر میکنین بیست و چهار ساله هست و نمیدانم و ماندم و اینجا هم نوشتم که شاید دردی دوا بشه برام نظرهاتون مهمه و کمک حال من خواهد شد امید است که هم از خواندن این داستان خوشتان آمده باشه و هم کمکی اگر به یکی که از نظر عشق و عاشقی یکبار طعم شکست رو چشیده و نمیخوام جلو برم که خدایی نکرده زندگی نفر دیگری رو خراب کنم و آن هنگام همه خواهند گفت من هم در زندگی اول مقصر بودم و باور کنین زندگی از نظرمن ساده زیستن و عشق است و هرچند از نظر مالی شرایط نسبتا خوب هستم خانه ای دارم و شغلی و درآمد خوبی و ماشین مدل بالا که چون قصد فخر فروشی ندارم از نام بردن آن ها جلوگیری میکنم هیکلم و اخلاق و روابط عمومی من همگی خوب و مورد پسند مردم هست تنها یکبار که زندگی رو سر یک زنی که چیز خاصی نبود و من عمری را با او سپری کردم تنها میترسم که نتونم با نفر بعدی هم زندگی کنم ازدواج مثل خرید هندوانه است هنگام خرید همگی از طعم و آبدار بودن حرف میزنن و در خانه هنگام باز شدن آن گاهی خیلی رسیده و گاهی هم هیچ ... ازدواج مثل دستشویی میمونه که اونایی که داخل آن هستن میخوان بیرون برن و اونایی که بیرون هستن میخوان به درون بروند و همگی خوب میدانن چیزی آنجا نیست اما خداوند انسان رو طوری آفریده که زن و مرد وابسته ای هم باشند و گاهی ارتباط بینشون پاره میشه حتی من میخواستم با اون دوباره شروع کنم و خواهان او شدم اما مرغ خانم یک پا داره
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
داستان من و دائيم با دختر عموم


اين داستاني که ميخوام واستون بگم کاملا واقعيه و مال يک سال پيشه
اول بذاريد از اينجا بگم که ما اهل پائين شهر و در واقع اهل محله تگزاسياي خزانه بخارائي هستيم و به طور کامل سکس خانوادگي تو ذهنمون هم نمياد چه برسه به عملي کردنش!
ولي من يه دختر عمو به اسم زهره دارم که خيلي مي خواره و به طور خودموني کس و کونش عجيب هرز ميره!

ولي از شانس ما با اينکه منو خيلي دوست داره 3 سال پيش سر يه قضيه اي باهاش قهر کردمو و 2 سال باهاش حرف نميزدم.
من يه دائي دارم که اسمش احمد و فقط 5 سال از من بزرگتره راستي من 19 سالمه و دائيم 24 سالشه.
من با دائيم انقدر خودموني هستيم که حتي خال رو کون و کير همديگه رو هم دقيقا ميدونيم کجاست!
تقريبا 1 سال پيش بود که دائي و عمه و عمو و خلاصه همه مفت خورا خونه ما بودن و من ديدم اين احمد کونکش هي به اين زهره نگاه ميکنه و ميخنده و اون لاکردار هم نامردي نميکرد و هي به اون ميخنديد!
من اخر شب به احمد گفتم که قضيه چيه? باورم نميشد که احمد گفت چند روز پيش زهره رو تو خيابون ميبينه و مخشو ميزنه و شماره و اين حرفها و در کمال ناباوري روز قبل از مهموني کار زهره خانوم رو ميگيره!
اول فکر کردم خالي ميبنده ولي از خنده هاي شيطاني زهره و کير راست احمد ميشد فهميد که راست ميگه.
و اونجا بود که به سرعت عمل احمد آفرين گفتم!
ولي اصل موضوع از اينجائي شروع شد که احمد به من گفت زهره ميخواد با تو اشتي کنه و اين فرصت خوبي بود تا من دلي از عزا در بيارم و من قبول کردم و يک روز احمد زنگ زد و گفت که امروز مادرش ميخواد از صبح بره قم و جمکران و تا شب هم بر نميگرده در ضمن لازم به ذکر است که پدر احمد 6 سال پيش به رحمت خدا رفته و احمد گفت که زهره رو هم دعوت کرده و به من گفت تا برم از ميکائيل که همه بچه هاي خزانه ميشناسنش دو ليتر عرق ناب کشمش بگيرم و به اتفاق سجاد بهترين دوست زندگيم بريم اونجا.
وقتي رسيديم زهره اومده بود و با احمد تو اتاق بودن تا منو ديد اومد منو بوسيد و به قول معروف با من آشتي کرد بعد احمد به من گفت تا من و سجاد سور و سات عرقو اون اتاق رديف کنيم. اونم يه حالي با زهره بکنه منو سجاد که اينجا بايد اعتراف کنم خيلي عرق خور ماهريه رفتيم تو اون اتاق و شروع کرديم به ريختن و خوردن
نفهميدم چقدر طول کشيد ولي يهو ديدم يه ليتر از عرق نيست و من مست مست دراز کشيده بودم و يه نخ مگنا روشن کرده بودم که يهو ياد احمد افتادم و فهميدم که اصلا و براي چي اومدم اونجا ولي تا درو باز کردم احمد و ديدم با چشاي قرمز که خماري ازش ميريخت وقتي پرسيدم چته گفت هر کاري ميکنم لاکردار يه قدمم از لب بيشتر را نميده و چشمم افتاد به زهره که با همون پيرهن و شلوار بود فهميدم احمد راست ميگه!
يه فکري به سرم رسيد و به زهره گفتم شنيدم تو اين دو سال که با هم قهر بوديم عرق خور حرفه ايي شدي و اونم به هر حال بچه خزانستو واسه اين که کم نياره گفت آره! بلا فاصله گفتم پس اگه راست ميگي بايد پا به پاي من و احمد و سجاد بخوري اونم گفت باشه ... ولي بعدا صد بار خودشو لعنت کرد که چرا پا به پاي ما عرق خورده... خلاصه وقتي به خودم اومدم که از مستي هيچ جارو نميديم و به زور به احمد اشاره کردم حالا وقتشه احمد که زهره رو سياه مست ديد تازه فهميد که من چه هدفي داشتم!
بله مست کردن زهره! نفهميدم احمد چقدر رو کار زهره بود ولي يهو ديدم از اون اتاق اومد بيرون و گفت نوبت توه
جلدي پريدم تو اون اتاق و ديدم زهره با يه کرست مشکي و يه شورت که ست همون بود خوابيده رو زمين و چشاش از مستي شهلاي شهلا بود شايد اگه سياه مست نبودم همون جا ابم ميومد ولي باور کنيد تو عمرم اونقدر عرق نخورده بودم وحتي کيرم يه زره هم تحريک نشد
اما از بدن زهره بگم که خيلي ترکه و لاغر بود و حتي يک بند انگشت هم چربي نداشت ولي در عوض کونش اندازه ي يه هندونه بزرگ 6.7 کيلوئي ميشد
سريع لباسامو در اوردم و با يه شرت نشستم بغلش و اون هم که انگار منتظر من بود بلا فاصله لبامو با لباش گرفت بايد اعتراف کنم که تو لب گرفتن واقعا استاده
لباشو چسبونده بود به لبام و زبونشو تو دهنم انقدر استادانه تکون ميداد که تازه کير من داشت يه تکونايي به خودش ميداد.
تو اين مدت منم بيکار نشستم و از رو کرستش يه کم با سينه هاش ور رفتم و بعد از يکم لب گيري برگردوندمش و کرستشو باز کردم وقتي پستوناشو ديدم باورم نشد که اين پستون گنده مال يه دختره 18 ساله ي به اين لاغريه شروع کردم مثل يه حيوون وحشي سينهاشو خوردن. مزه سينه هاش هنوزم زير زبونمه بعد مثل کس نديده ها تو يه لحظه شورتشو از پاش در اوردم ولي بازم باورم نشد يه کس بي خط و خال که اگه تو کف دست مو ميديدي رو اونم ميديدي
يه پفي کرده بود که انگاري يه ماه تو کف يکي پيدا بشه و اينو بکنه ولي جز دست زدن و ماليدن کاري نميتونستم بکنم لازم به ذکر است که اينجانب هيچ رقمه کس ليس نيستم و حتي فکرش هم حالمو به هم ميزنه! ناچار گفتم بيا کيرم و بخور که از شانس کيريه ما اونم کير ليس نبود چون حتي با هزار تا خايمالي هم نتونستم راضيش کنم بيخيال شدم و دوباره رفتم تو کار لب و پستون و کيرمم دادم دستش گفتم حداقل يه کم باهاش ور برو!
ولي لب و پستون فايده نداشت بهش گفتم حداقل برگرد يه کم تو سوراخ کونت بذارم که يهو گفت وقتي کس هست چرا کون!
برق از چشام پريد و کيرم اينهو مرده ي متحرک از جا پريدو سيخ سيخ شد گفتم اه نکنه اره اونم مست بود و بي اختيار گفت اره بابا!
گفتم نکنه احمد حرفم و بريد و گفت نه بابا دوست پسر نامردم!
تو دلم گفتم اخ الهي من فداي اون دوست پسر نامردت بشم که عجب مردونگيي در حق ما کرده!
بلافاصله بهش گفتم چهار دست و پا شو و سر کيرمو که حالا ديگه داشت پوست خودش و جر ميداد گذاشتم جلوي کسش آخ که من عاشق کردن دخترها اونم به شکل چهار دست و پا هستم.
يهو همه کيرمو تا دسته کردم تو کسش چنان جيغي زد که صداي خنده احمد و سجاد از اون اتاق به گوشم که از مستي هيچي نميشنيد به راحتي رسيد.
حالا تلمبه نزن کي بزن ولي من که تا ديروز حتي اين مدل کردنو 30 ثانيه تو فيلم سوپر ميديدم آبم تا سقف ميپريد حالا اصلا انگار نه انگار دارم خودم اون مدلي يه کسي رو ميکنم که تو عمرم کس به اون تپلي نديده بودم از آه آآآآه گفتن هاي زهره ميشد فهميد که داره کمال استفاده رو ميبره و منم مدام سرعتمو ميبردم بالاتر تا اينکه آآآه آآآه هاي زهره زياد شد و مدام ميگفت جون منو بکن پارم کن! جون چه کيري داري آخ آبتو بيارم و از اين حرفها بي خبر از اينکه من از بس مستم اصلا انگار نه انگار دارم کس ميکنم.
تو اين فکرا بودم که با داد و بيداد هاي زهره حس کردم کيرم تو کس زهره هم داغ تر شد و هم ليزتر و فهميدم که ارضاء شده با ليز شدن کس زهره سرعت تلمبه هاي من بيشتر شد تازه تازه داشتم حال ميبردم.
اما براتون بگم تا يک ساعت ديگه هر مدل کس کردني رو که از فيلم سوپر ها ياد گرفتم رو کس زهره امتحان کردم ولي آبم نيومد که نيومد حتي بايد بگم زهره دوبار ديگه هم ارضاء شده بود ديگه هيچ جوني نداشت از قطع شدن صداي خنده هاي احمد و سجاد هم فهميدم که اون دوتا هم ديگه خوابشون برده!
زهره هم زير کير ما ميگفت بابا تو رو خدا بسته کسم تاول زد انقدر کردي ولي من شهوتي بودم و داشتم ميمردم ولي باور کنيد نميدونستم چرا آبم نمياد!
يهو بهش گفتم ميخوام بکنم تو کونت گفت نه نه خيلي درد داره گفتم بابا تو مستي درد حاليت نميشه بازم قبول نکرد!
بالاخره رازيش کردم و رفتم از اون اتاق کرم بيارم احمد زير چشمي تا منو ديد که لخت مادرزاد جلوش واستادم گفت بابا کيرم تو جنبت بيا بيرون ديگه گفتم تازه ميخوام بکنم تو کونش کرمتون کجاست!
خلاصه کرم رو گرفتم و برگشتم تو اتاق ديدم زهره شرت و کرستشو پوشيده و يه گوشه نشسته.
گفتم چرا اينارو تنت کردي گفت بابا بسته تورو خدا يدونه زدم در کونشو بلافاصله شرت و کرستش رو در آوردم و دمر خوابوندمش و در کون اونو با کير خودمو حسابي کرم زدم وسر کيرم رو گذاشتم در کونش آقا چشمتون روز بد نبينه تا کلاهک کيرم رفت تو کونش يه جيغي زد که احمد فکر کرده بود کون زهره جر خورده ولي من تازه داشتم از جيغاي زهره حال ميکردم و انقدر مست بودم اصلا فکر درد کشيدن زهره نبودم انقدر تو کونش تلمبه زدم که يهو آبم با يه سرعتي تو کونش ريخت که انگار دو روزه رو فنر واستاده تا پرتاب بشه
وقتي کل ابم رو تو کون زهره خالي کردم تازه کيرم رو کشيدم بيرون!
کشيدن بيرونه کيرم همانا و آبم از تو کون زهره ريختن بيرون همانا تازه فهديدم زهره انقدر درد کشيده که داره مثل ابر بهار گريه ميکنه!
الان بعد از گذشت يک سال از اون روز زهره يک بار هم طرف من نيومده
ميخوام يه نصيحت به همه ي پسر ها بکنم و اون اينه که هيچ وقت دختري رو که براي اولين بار باهاش سکس ميکنيد از کون نکنيد به خصوص اگر با فشار اول ديديد طرف تنگه تنگه!
ما پسراي پايين شهر يه ضرب المثل داريم که ميگه با دخترا دوتا کار انجام نديد
اول اينکه هيچ وقت به دختري نگيد دوست دارم چون تاقچه بالا ميذاره
دوم اينکه هيچ دختري رو از کون نکنيد چون ديگه سراغتون نمياد
     
  
مرد

 
سکس با دختر دایی تازه عروس


سلام دوستان
اسم من حمید هست...بچه فردیس کرج هستم
این خاطره برمیگرده به 6 ماه پیش و اطمینان میدم کاملا واقعیه و بطور اتفاقی پیش اومده.
من الان 23 سالمه و دختر داییم(شیما) 21 سالشه.شیما حدود یک سال پیش شوهر کرد و شوهرشم یه آدم خر مایه بی بند و باره.کار من جواهر سازیه و از این رو خیلی از خانومای فامیل رابطه گرمی باهام دارن.یه روز که رفته بودم خونه داییم شیما با شوهرش داشتن حرف میزدن که یهو بی هوا رفتم تو اتاق پسر داییم و اونام اونجا نشسته بودن و منم بی خبر از این قضیه!!


شیما که کمی خجالتیه زود خودشو جمع و جور کرد ولی شوهرش عین گوساله بر و بر نگام کرد...زود معذرت خواهی کردم زدم از خونه بیرون.
چند روز گذشت و بازم من رفتم خونه داییم(البته چون با پسر داییم هم سنیم و خیلی چفتیم زود به زود سر میزنم خونشون)
همین که رسیدم شیما در و برام باز کرد رفتم تو گفت که سعید (پسر داییم)تازه رفته حموم""" خونم خالی بود.
رفتم نشستم رو مبل و تلویزیون رو روشن کردم و دیدم یه کانال روسی داشته نگا میکرده شیما خانوم ولی سکسی نبود فقط شو بود.بازم از خجالت آب شد حیوونکی!!


اومد که سر صحبت رو باز کنه ازم پرسید اگه یه سرویس طلای متوسط براش جور کنم چقد براش در میاد...منم بعد کلی تعارف تیکه پاره کردن یه قیمت خوب بهش گفتم.اونم گفت راجع بهش فکر میکنه.
بعد این صحبتها دیدم داره یواش یواش داغ میکنه و پاهای نازشو داره به هم میمالونه.هی دستاشو تو هم حرکت میده.پرسیدم چیه مشکلی هست؟
گفت:نه حمید جان چه مشکلی؟
گفتم:آخه بنظر میاد حالت یه جوریه؟
گفت:نه من خوبم


این حرفاشو با یه لحن خاصی میزد انگار داشت حالی به حالی میشد.بلند شد رفت یه چایی بریزه که منم داشتم کون خوش فرمشو دید میزدم که یهو برگشت و دید دارم نگاش میکنم و یه لبخند خیلی معنی دار زد.رفت پشت اپن و چند لحظه ساکت موند یهو بهم گفت:مثل اینکه حال تو بهتر از من نیست.
گفتم:نه شیما من خوبم...نکنه میخوای یه چیزی بگی روت نمیشه کلک.
گفت:بگم واقعا؟
گفتم:آره راحت باش بگو؟
سریع اومد نشست رو دسته مبل راحتی که من نشسته بودم.با چشای قشنگش نگام کرد و گفت :حیف شد با کس دیگه ای ازدواج کردم.


گفتم :چرا مگه چشه آقا جلیل؟
گفت:اون هیچیش نی ولی تو بهتری!!!
(حالا خوبه من به گرد پای جلیل هم نمیرسم تو خر مایه بودن ولی یکم خوشگلم)
اینو گفت منم خودمو زدم به اون راه و با یه لبخند دستمو انداختم پشت سرش.خودش نزدیکم شد و یه لب خیلی شیک ازش گرفتم.جوری که چشاش رفت بالا و خمار شد.یه بوس از لاله گوشش و یه لب دیگه.
تو این حال و هوا بودیم که سعید از حموم اومد بیرون و مام خودمون رو جم کردیم.سعید که دید من تو خونم مسخره بازی در آورد و یه چندتا فحش خنده دار بهم دادیم.سعید بهم آروم گفت رفیقش میاد سر کوچشون یه راکی ازش میگیره و سریع برمیگرده.منم ااز خدا خواسته گفتم داداش پایم برو بگیر سریع بیا.سعید رفت بیرون.


شیما زود اومد و کارمون رو ادامه دادیم.بهش گفتم زود باید تموم کنیم و زود رفتم سر نقطه حساسش.تا دستمو انداختم رو کسش یه آه خیلی قشنگ و آروم کشید شلوارشو دادم پایین و اونم بلند شد کیر منو در آورد و زود انداخت تو دهنش چند تا ساک زد و رو مبل خوابید.
سر کیرمو آروم گذاشتم تو کسش (داغ داغ بود) آروم با حوصله داشتم میکردمش...صورتمو به زور داد پایین و زبونمو انداخت تو دهنش...اون لحظه فکر هیچی نبودم حتی برگشتن سعید.گفت تند بکنمش تا سعید بر نگشته.حدودا 12...13 دقیقه یکسره کردمش رو مبل...تا اینکه بهترین ارضای طول عمرم اتفاق افتاد.
دوستان اگه زیاد طولانی شد ببخشید...ممنون از همتون
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
امیر و مائده کون گنده


سلام
من امیر هستم
این اولین باریه که میخوام داستان سکسی بنویسم امیدوارم که خوشتون بیاد
من 18 سالمه و یه دختر عمه دارم به اسم مائده که 26 سالشه و ازدواج کرده
من اولش چشم بهش نداشتم ولی از وقتی وارد این سایت شدم و با داستان سکسی اشنا شدم شهوتم نسبت به اون بیشتر شد



بریم سر اصل مطلب:
اول از خودم بگم من یه پسر معمولیم با یه کیر 16 سانتیه کلفت و مائده یه زن سفید,قد کوتاه و یکم تپله سینه هاش سایز 95 ولی خوش فرمه کونش ی کون قلمبه و گندست از اون کونایی که همه دلشون میخواد بگانش وقتی تو خونشونم بیشتر مواقع با شلوار استرنج میگرده با تیشرتایی که قشنگ میشه خط سینشو دید
وقتی دولا میشه انقد کونش گندست ک قشنگ میشه خط کونشو دید
من رابطم با عمم اینا خیلی خوبه و بیشتر وقتا خونه اونام چون با هم زندگی میکنن...


یبار تو تابستون اب خونمون رفته بود و من برای حموم کردن رفتم خونه عمم وقتی رفتم خونشون مائده با یه شلوار استرنج صورتی با تیشرتی که ست همون بود رو با هم پوشیده بود و معلوم بود که سوتین نبسته
با دیدن این صحنه کیرم مثه برق راست شد و فقط دلم میخواست بگامش بعد نیم ساعت که قشنگ دید زدمش رفتم تو حموم و لباسامو کندم و شروع کردم به جق زدن که یدفعه شرت و سوتین مائده رو دیدم.
وقتی چشم به اونا خورد انگار تو بهشت بودم رفتم سراغشون و شروع کردم به بو کردنشون
واااای چه بویی میداد ادمو دیونه میکرد بعد بو کردن مالیدمشون به کیرمو باهاشون یه جق حرفه ای زدمو ابمم ریختم تو سوتینش و اونارو شستم و اومدم بیرون.
چند هفته از این ماجرا میگذشت و من خیلی تو کف مائده بودم و دلم میخواست باهاش رابطه داشته باشم ولی میترسیدم کاری بکنم.
تو این مدت که میگذشت من همش دنبال این بودم که یه فرصتی گیر بیارم تا حداقل یکم بمالونمش
مرداد ماه بود که شوهرش رفت شمال و من هرروز میرفتم خونشون تا قشنگ اونو دید بزنم و وقتی میرفتم خونه یه جق میزدم به یادش یدفعه که رفتم دم خونشون چندبار که زنگ زدم دروباز نکرد فکر کردم رفته بیرون و ناراحت داشتم بر میگشتم که پنجره خونشونو باز کردو من دیدم که با سر خیس اومد بیرون گفت تو حمومم و الان درو باز میکنم بیا بالا تا منم بیام بیرون


در که باز شد قلبم تند تند میزد ف میکردم این همون فرصته تا بتونم مائده رو بکنم
اومدم بالا دیدم از پشت در حموم سرشو اورد بیرون که یکم از سینش معلوم شد و من چشم به سینش بود که گفت از خودت پذیرایی کن الان میام منم گفتم باشه و اون رفت تو حموم
یربع بعد درو باز کردو گفت روتو بکن اون طرف تا من برم تو اتاق لباسامو عوض کنم بیام منم گفتم باشه و تا رفت تو اتاق سریع بلند شدم رفتم از لای در شروع کردم به دید زنه مائده بعد اینکه سرشو خشک کرد حوله ای که دور سرش بودو باز کرد و برگشت به سمت من که وقتی سینهای خووووش فرمشو دیدم کیرم داشت میترکید دلم میخواست درو باز کنمو برم سراغش ولی نمیشد بعد با حوله ای که دورش پیجیده بود کونو پاهاشو خشک کرد و حوله رو دراورد
واااااااااااای چی میدیدم یه کوس سفییییید و تپل که لبه های کوسش قشنک معلوم بود اب از دهنم و کیرم راه افتاده بود بعد برگشت و چشمم به کونش افتاد همون کونی که تا چند روز پیش از روی شلوار میدیدمش حالا لخت روبه روم بود وقتی دولا شد ک شرتشو از روی زمین برداره کونش قشنگ پهن شد انگار که دوتا کون گنده و خووووووش فرمو بذاری بغل همدیگه


حالا مائده لخته لخت جلوم وایساده بود و من نمیتونستم کااری بکنم ولی انقد با کیرم ور رفتم که ابم اومد و سریع نشستم سر جام
وقتی از اتاق اومد بیرون یه شلوارک استرنج سفید پاش کرده بود که راحت میشد قرمز بودن رنگ شورتشو دید ولی اینبار دیگه تیشرت تنش نبود فقط با یه سوتین قرمز که تابلو بود با شورتش سته اومد بیرون و گفت که هوا گرم شده و نمیشه با تیشرت تو خونه باشی دیگه داشتم دیونه میشدم فقط میخواستم بکنمش
اون رفت تو اشپزخونه و من فقط چشم بهش بود بعد ناهار یه چرتی زدیمو ساعت نزدیکای 5 بود که گفت من میخوام برم چندتا لباس بگیرم میای?
منم که از خدا خواسته سریع قبول کردم.

مائده رفت لباس بپوشه و منم منتظرش بودم که یه دفعه از اتاق اومد بیرون و تا دیدمش باز کیرم سیخ شد
اون یه مانتو نازک کوتاه مشکی جذب پوشیده بود با یه ساپورت مشکی که قشنگ میشد پاهاشو دید و فقط کافی بود یکم دولا بشه تا کل کونش معلوم بشه با یه ارایش خیلی ملایم که خیلی خوشگلش کرده بود و من دیگه داشتم میمردم از شق درد
راه افتادیم رفتیم بیرون انقد این کونه گندش بازی بازی میکرد که توجه همه مردارو به خودش جلب میکرد و منم اینو خیلی دوست داشتم و همش میبردمش جاهایی که شلوغه تا بتونم یکم بمالم بهش


رسیدم به یه پاساژ که خیلی شلوغ بود گفتم بریم تو لباسای خوبی داره و اونم قبول کرد من پشت سرش,میرفتم و الکی به هوای شلوغی میچسبوندم بهش یکم که جلو تر رفتیم جلو یه مغازه وایساد تا لباس ببینه منم بغلش بودم که چندتا پیسر جون از بغلمون رد شدنو یکیشون سعیدرو انگشت کرد و من فقط نگاه کردم ولی اون حرفی نزد منم فهمیدم که از قصد اینطوری کرده تا یکم دست مالیش کنن توراه داشتم فکر میکردم که یدفعه یاد محسن افتادم
محسن یکی از رفیقام بود که تو یه پاساژ شلوغ یه بوتیک داشت که همه چی توش پیدا میشد
من به هوای خرید چند دقیقه از مائده جدا شدم و سریع به محسن زنگ زدم و ماجرا رو براش تعریف کردم اونم از خدا خواسته سریع قبول کرد و من رفتم پیش مائده و بهش گفتم من یه رفیق دارم که بوتیک داره هم لباساش خوبه میتونم یه تخفیف خوب ازش بگیرم اونم قبول کرد و راه افتادیم به سمت مغازه محسن
توراه بازم جند نفر مائده رو انگشت کردن که اون هیچی نکفت هرچند یه هفته ای میشد که کیر بهش نرسیده بود و حتما خیلی حشرش بالا زده بود که اینطوری میکرد
وقتی رسیدم و وارد مغازه محسن شدیم محسن چشماش گرد شده بود از دیدنه مائده بعد از سلام و احوال پرسی محسن پرسید که چی میخوایید?


مائده هم چندتا لباس انتخاب کرد و رفت تو اتاق پرو و محسن به من گفت فقط تماشا کن چجوری حشریش میکنم
مائده که از اتاق پرو اومد بیرون با تیشرت جدیدش گفت امیر جان این خوبه?
من تا خواستم جواب بدم محسن پرید وسط و گفت این خیلی عالیه فقط بخاطر اینکه قشنگیش کامل بشه بهتره لباسای دیگه هم ست کنید باهاش و براش یه شلوار استرنج قرمز اورد که تنگه تنگ بود و با یه شورت و سوتین ست که خیلی سکسی بود شرتش از اینایی بود که جلوش تور بود و پشتشم جیر بود و سوتینم ست شرتش بود
مائده گفت که من از این لباسا نمیپوشم ولی محسن گفت شما امتحان کن خیلی تو بدنتون خب میشه و مائده هم رفت داخل و لباساشو عوض کرد وقتی اومد بیرون خیلی سکسی شده بود د داشتم میمردم با دیدن اون تو این لباسا که محسن رفت و گفت حالا عالی شدید فقط باید یکم لباساتون رو مرتب کنید اجازه هست کمکتون کنم?


مائده هم گفت بفرمایید و محسن به هوای درست کردن لباس شروع کرد به مالیدن اون و همش دستش به سینه و کون مائده بود و همش میمالیدش بعد بهش گفت فکر کنم بند سوتینتون رو خب نبستید میخوایید براتون درستش کنم?
بعد مائده یه نگاه به من کرد و منم حرفی نزدم و اونم گفت باشه محسن تا جواب مثبت رو گرفت سریع لباس مائده رو در اورد و اونو به پشت برگردوند البته قبلش کرکره مغازه رو داد پایین که کسی داخل نشه بعد بند سوتینشو باز کرد و گفت برگرده سمت ما تا سوتینشو درست ببنده براش ولی مائده قبول نکرد محسن از پشت سوتینو اورد که تنش کنه و قشنگ کیر سیخ شدشو چند دیقه به کون مائده مالید و اونم هیجی نمیگفت بعد محسن گفت اینطوری نمیشه و باید برگردی تا بندشو ببندم ولی مائده برنمیگشت و محسن با دستش به زور اونو برگردوند و مائده سرخ شده بود از خجالت منم ساکت فقط داشتم نگاه میکردم که محسن گفت ببخشید قصد بدی نداشتم فقط خواستم درست ببندم براتون بعد سوتینو اورد جلو و تنه مائده کرد و حسابی با سینه هاش ور رفت تا مثلا سینشو قشنگ تو سوتینش جا کنه و وقتی تنش کرد اونو برگردوند و دوباره چسبوند بهش و بند سوتینش و بست بهش گفت بره و لباس هاشو عوص کنه مائده برگشت که بره داخل اتاق پرو محسن دستشو زد به کون مائده و یه انگشت حسابی اونو کرد و مائده رفت تا لباساشو بپوشه و محسن بهم گفت چند دیقه برم بالا تا اون یکم مائده رو بماله و منم از تو دوربین نگاشون کنم وقتی اومد بیرون میشد شهوت و تو صورت مائده دید ولی از نبودن من تعجب کرده بود و پرسید امیر کجاست? که محسن گفت رفته بیرون و تا نیم ساعت دیگه برمیگرده و گفت بهتون بگم همبنجا منتظرش بمونید و مائده هم قبول کرد.


بعد چند دیقه محسن گفت میخوای چندتا کار جدید بهت نشون بدم که تو بدنت قشنگ بشه?مائده هم گفت باشه و محسن چندتا لباس سکسی قشنگ اورد و به مائده نشون داد و مائده هم گفت که اینا خیلی لباسای بازیه و نمیتونم بپوشم ولی محسن گفت این لباسا زیبایی بدنتون رو چند برار میکنه و میتونی تو مهمون ها بپوشیدش و اونم قبول کرد و رفت که پرو کنه وقتی از اتاق پرو بیرون اومد خیلی سکسی شده بود و محسن سریع رفت سمت مائده و یه دستی به بدن نازش کشید و گفت حالا خیلی زیبا شدی و بیا این لباسم امتحان کن مائده لباس و گرفت و خواست بره تو اتاق پرو که محسن دستشو گرفت و گفت همینجا عوض کن تا منم کمکت کنم ولی مائده قبول نکرد و محسن هم گفت کار بدی که نمیکنیم بذار کممت کنم و با اسرار زیاد بلاخره مائده راضی شد و محسن رفت کمکش و تیشرتشو در اورد و برش گردوند و از پشت به هوای باز کردن بند سوتین چسبوند به کون مائده و اونو براش باز کرد بعد خواست شلوارشو در بیاره که مائده نذاشت و محسن هم گفت که لباست سته همش باید عوض بشه و مائده گفت که اونو خودم عوض میکنم ولی محسن گفت بذار خودم کمکت کنم زود تموم بشه و سریع شلوار مائده رو کشید پایین و با یه حرکت سریع شرت اون و از پاش در اورد که مائده یه جیغ کوچیک زد و دستشو گرفت جلو کوسش ولی محسن گفت وایسا تا برم ست لباساتو بیارم و یه ست شرت و کرست سکسی قرمز براش اورد و گفت بذار تنت کنم



مائده درحالی که دستش به کوس بود قبول کرد و محسن گفت اول سوتینتو میبندم و اونم مجبور سد دستشو از روی کوسش برداره و سوتینشو تنش کنه محسنم کلی با سینه های مائده ور رفت و سوتینشو بست و گفت که برگرده تا بندشو ببنده تا مائده برگشت محسن چسبوند بهش و خودشو مالوند به کون مائده و بند سوتینشو بست بعد برشگردوند و وقتی میخواست شرتشو پاش کنه با دستش کوسشو مالید و مائده خودشو کشید عقب و محسن گفت ببخشید اخه خیلی خوشگله ازش خوشم اومده میدیش به من?
مائده حرفی نزد و سرش پایین بود که محسن گفت سکوت علامت رضایته و با دستش شروع کرد به مالیدن و رفت پایین شروع کرد به خوردن کوس مائده با دیدن این صحنه دلم میخواست برم پایین و منم بکنمش ولی جلوی خودمو گرفتم و تماشا کردم
بعد محسن شلوارشو در اورد و گفت حالا نوبته توئه و مائده هم شروع کرد به ساک زدن و 5 دیقه ای کیر محسن و براش خورد و محسن کیرشو در اورد گذاشت تو کوسش و شروع کرد به تلمبه زدن تو کوسش و هی سرعتشو بیشتر میکرد تا بعد از 10 دیقه ابش اومد و ریخت رو کون مائده و لباساشون پوشیدن و محسن گفت برو تو اتاق پرو تا امیر میاد شک نکنه و تا مائده رفت تو من اومدم پایین و رفتم بیرون و بعد 5 دیقه اومدم توو گفتم که ببخشید دیر شد و خریدامون و کردیم و اومدیم بیرون و برگشتیم خونه.
     
  
مرد

 
مهسا تپل

اسم من اشکانه و 17 سالمه
طرفای امتحانات خرداد پارسال بود که به دختر عمه ی تپلم مهسا گفتم بیاد خونمون بهم ریاضی درس بده آخه همیشه شاگرد اول بود.ودر واقه به زور به خاطر حرف مامانم گفته بودم بیاد.آخه اصلا ازش خوشم نمیومد فقط بخاطر این که یکم تپل بود.اما اون همیشه به من پا میداد و من بهش محل نمیذاشتم.خلاصه برگردیم به اصل ماجرار،وقتی اومد خونمون باهم رفتیم تو اتاق.دفترمو آماده کردمو شروع کرد به درس دادن،حدودا یه 2-3 ساعتی که گذشت گفتم مهسا من میرم یه 1 ساعتی بخابم.توهم اگه حوصلت سر میره برو تلوزیون نگاه کن.از شانس بد من فقط مامانم خونه بود و بعد از این که اومدم بخابم اونم رفت سر کار.یه ربع ساعتی میشد که مامانم رفته بود و هیچکس خونمون نبود.ومهسا داشت تلوزیون تماشا می کرد.اونم 5 دقیقه بعد از این که مامانم بره اومد تو اتاقم.گفت منم میخام بخوابم و از بس پرو بود اومد کنار من خابید.حس خوبی نداشتم و ازش بدم میومد.اما اون هی کونشو میکرد طرف من و تنش میخارید واسه این که من بکنمش.اما من به رو خودم نمیاوردم،بعد از 2-3 دقیقه که گذشت هی میومد نزدیک تر.منم داشتم کونشو دید میزدم.خلاصه خیلی حشری شده بودم و کیرم شق شده بود.مهسا هم از من حشری تر.کم کم بهش نزدیک شدم و خودمو چسبوندم به کونشو یواش یواش دستمو بردم سمته کسش و شروع کردم به مالیدن البته از رویه شلوارش.اولش ساکت بود و هیچی نمیگفت،اونم کم کم دستشو آورد سمت کیرم که مثل یه سنگ شده بود و گفت ای شیطون واسه من شق کردی.از بس حشری شده بود که نمی فهمید داره چیکار میکنه!
همون موقه پرید روی منو شروع کرد به لب گرفتن.خیلی وارد بود.منم اولین بارم بود که از یه دختر لب میگرفتم.همینطور زبونشو کرده بود تو دهنم و میچرخوند.دیگه داشت نفسم بند میومدوگفتم دیگه بسه!که یه دفه بهم گفت میخوای یه جوری حشریت کنم که باورت نشه؟
گفتم آره،ببینم چیکار میکنی؟! که یه دفه مهسا نشست رو کیرمو و داره کونشو میماله رو کیرم.
منم امان ندادمو دستمو بردم سمت سینه هاش .شروع کردم به مالیدن،که شروعکرد به ناله کردن.منم دیگه کیرم اینقدر شق شده بود که زیر کون گنده مهسا نفسش بند اومده بود!
گفتم بسه دیگه از روم بلند شو و بزار لباسامونو در بیاریم.از روم بلند شدو تیشرتشو درآوردم،لاصه کم کم لباسامونو در حال لب گرفتن در آوردیم.اونم از بس حشرش زده بود بالا که گفت اشکان کیرتو بزار لای پامو از جلو لا پایی بزن.منم از خدا خواسته شروی کردم به لاپایی زدن و آه و نالش رفته بود هوا که یه دفع شروع کرد به لرزیدن،مثل این که ارضا شده بود و بعدشم بیحال شد،یکم صبر کردمو یور خابوندمش گفتم میخام جرت بدمو ونم با تمام وجود قبول کرد.یکم تف زدم به دستمو مالیدم رو سوراخش،کیرمو گذاشتم رو سوراخشو یکم کردم تو،از درد به خودش میپیچید و به زور یواش یواش ناله میکرد.بد حشری شده بودمو کیرمو تا ته کردم تو، که یه دفه یه آه بلند کشید و گفتم ساکت الان همسایه ها میفهمن!و از رو ناچاری دستشو رو دهنش گذاشته بود و آه میکشید. وای چه کونه تنگی داشت باورم نمی شد،شروع کردم به تلمبه زدن جوری که کیرم داشت میسوخت. کم کم داشت آبم میومد و بهش گفتم بریزم توش؟
گفت آره کونمو جر دادی حالا همه ی آبتو باید بریزی توش!منم از خدا خاسته تمام آبمو با فشار ریختم تو کونش و یه آه کشید و گفت چقدر داغه دارم میسوزم.کیرمو از تو کونش در آوردمو و حدودا یه یک ساعتی تو بغل هم خوابیدیم.از همون موقع به بعد دیگه از دخترای تپل خوشم میاد.امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستان!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شب فیلم برداری و کس و کون زن داداش

سلام من عادل هستم و کارمند بانک هستم و شغل دومم هم عکاسی و فیلمبرداری هستش که برای فیلمبرداری از مجالس زنانه نرگس (زنداداشم) رو با خودم میبرم جریانی که تعریف میکنم بر میگرده به تابستون پارسال که من و نرگس برای فیلمبرداری از یه عروسی رفته بودیم به یکی از روستاهای اطراف شهرمون عروسی که تموم شد دیگه خیلی دیر وقت بود و خیلی هم خسته بودیم و چون صبح باید میرفتم بانک گفتم سریع وسایلو جمع و جور کنیم بریم با کمک نرگس جمع وجور کردیم و راه افتادیم . تو راه یه خورده با نرگس شوخی کردیم و راجب اینکه امشب داماد چه بلایی میخواد سر عروس بیاره صحبت کردیم که منجر به شوخیه دستی شد و چون ما از قبل هم با هم رابطه داشتیم رومون به هم باز بود از طرفی چون برادرم بیش از حد به من اعتماد داشت خیالم راحت بود گیر نمیده که چرا دیر اومدید. اینم بگم داداشم قبلا راننده کامیون بود و چون بچش کوچیک بود شبایی که تو جاده بود به من میگفت برو بخواب خونه ی ما از همون موقع رابطه ی من و نرگس شروع شد البته اولش رو خود نرگس شروع کرد چون واقعا حشرش بالا بود البته 2 تا خواهر دیگه داره که اونام دست کمی از نرگس ندارن البته نرگس قول داده خواهر کوچیکشو که اسمش نسترن هستش و واقعا هم تو مسایل سکسی توپ هستش رو برام ردیف کنه . خلاصه سرتونو درد نیارم برگردیم به داستان ما اومدیم به شهرمون یهو گفتم نرگس بد جور هوس سکس کردم اولش گفت خوابم میاد بمونه فردا بعد که دید حالم گرفته شد گفت چرا ناراحت میشی بریم اما کجا میخوای ببری؟ گفتم خیالت راحت ماشین روندوم سمت باغمون که یه اتاق وسطش هست که وسایل میزاریم و شبهایی که آبیاری داریم بعد آبیاری همونجا استراحت میکنیم بردمش باغ و ماشینو تا دم اتاق روندم و دور و برو وارسی کردم که ببینم کسی اونجا مارو نبینه بعد گفتم سریع پیاده شو و بدو تو اتاق رفتیم تو اتاق با خیاله راحت شروع کردیم به لب گیری اما غافل از اینکه همسایه دیوار به دیوار باغمون اونشب نوبت آبیاریشونه و چراغای ماشینو موقع اومدنمون دیدن شک کردن و مارو دارن دید میزنن خلاصه ما مشغول شدیم و همدیگرو لخت کردیم و نرگس شروع کرد به ساک زدن و منم با یه دستم داشتم سینشو میمالیدم و با دست دیگم داشتم با موهاش ور میرفتم اینم بگم که نرگس از لحاظ سکسی واقعا بی رقیبه خیلی تو کارش وارده بعد از اینکه حسابی کیرمو خورد گفت عادل شروع کن که دارم میمیرم منم بی معطلی درازش کردم رو پتویی که کف اتاق پهن کرده بودم یه خورده کیرمو مالیدم به کسش که حالا دیگه حسابی آبش سرازیر شده بود بعد آروم فرستادمش تو کسش و عقب جلو کردم هر دو تو اوج شهوت بودیم و داغ شده بودیم که یهو همون همسایه های باغمون که دو تا داداش بودن وارد اتاق شدن ما اصلا نفهمیدیم چی شد یه لحظه فکر کردم دارم خواب میبینم انگار کل بدنم بی حس شد و اصلا نتونستم از جام تکون بخورم بی حال افتادم رو زمین نرگس خواست سریع لباسشو برداره بپوشه که برادر بزرگتر دستش و گرفت و گفت کجا جیگر خانوم به ماهم یه حالی بده خیلی وقته منتظر همچین روزی بودم که بکنمت خواستم به سمتش حمله کنم که با دیدن گوشی دست داداشش متوجه شدم از ما فیلم گرفتن و مقاومت فایده ای نداره و ممکنه باعث خون و خونریزی بین منو داداشم جعفر بشه به ناچار نرگس رو توجیه کردم و اونم تن به خواسته اونا داد و داداش بزرگتر اول شروع کرد و ظاهره رو به شکم خوابوند رو زمین و یه بالش گذاشت زیر شکمش وبدون مقدمه کیر کلفتش و که با دیدن کس و کون نرگس شق کرده بود و چپوند تو کس نرگس و عقب جلو کرد داداش کوچیکه هم داشت با گوشی فیلم میگرفت و نرگس هم اولش با گریه و زاری داشت کس میداد ولی یه خورده که گذشت دیدم به پسره میگه درش بیار میخوام بخورم اونم درش آورد و نرگس سریع کیر کلفتشو تو دهنش جا داد و ساک زد بعد رو کمر خوابید و پاهاشو دور کمر داداش بزرگه حلقه کرد و اونم کیرشو تا ته کر تو کس نرگس و تلمبه زد و 5-6 دقیقه ای هم همینطور تلمبه زد و یهو دیدم ولو شد روی نرگس فهمیدم که آبشو خالی کرده تو کسش و یکی دو دقیقه بعد بلند شد و داداش کوچیکه اومدو اونم بدون هیچ تشریفاتی کیرشو تو کس نرگس جا داد یه کم که از جلو کردش و بعد گفت من همیشه آرزو داشتم از کون تورو بکنم نرگس که با مخالفت نرگس مواجه شد اونم یه سیلی محکم بهش زد و گفت ببین جنده خانوم الان فیلم گاییده شدنتو دارم بخوای مقاومت کنی میزارمش جلوی شوهرت و پخشش میکنم اونم دیگه چاره ای نداشت جز اینکه بگه بکن که اونم نامردی نکرد و کیرشو تا ته تو کون نرگس فرستاد بیچاره نرگس چه ناله ای میکرد بالاخره بعد از حدود 6-7 دقیقه اونم آبشو تو کون نرگس خالی کرد و بلند شدن و رفتن و ما هم برگشتیم خونه اما الانم که چند وقت از ماجرا گذشته بازم با فیلمی که تو دستشونه گاهگاهی کس و کون نرگس رو یکی میکنن.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
مهین جون....

با سلام من *ح *هستم و 19 سالمه و یه دختر عمه به نامه مهین دارم که دانشجو است مهین 21 ساله با اندامی درشت و موهای خرمایی بلند تا باسنش میرسه وسینه های درشت به قوله خودش هفتادو پنجته چشمهای قهوه ای سوخته و از پایین هم که نگو وقتی موهای پاشو میزد دوست داشتی روش عسل بریزی و بخوری این مهین ما که من بهش میگم مهینی یه بابا داره که خیلی بد دله یادمه یه روز داشتم خونشون عکسشو میگرفتم اونم به خودش رسیده بود و حال میکردیم که یهو سر رسید و کلی دعوا کردو مهین هم کتک مفصلی خوردو همه چیز بهم ریخت تا 6یا 7 ماه خوونه هم نمیرفتیم یعنی عمم میومد با مهین یا مامانم و خواهرم میرفتن ولی قسمت مردونه قهر بودیم خلاصه مهین دانشگاه رفتو با هم در تماس بودیم ولی کلا رابطه خواهر برادری داشتیم بعد از مدتی بهش زنگ زدم گفت یه خبر خوب دارم بعد از کلی مشتلق و اینها گفت دارم میام و 20 روز میمونم (دانشگاهش تو یه شهره دیگه بود )منم فکری به ذهنم رسید گفتم چه فایده داره همدیگه رو نمیبینیم گفت بابا بی خیال تو ذوقم نزن کاری نکن نیام ها خندیدمو گفتم قربون مهینیه خودم برم گفت اوه اوه صبر کن پام برسه پدرتو در میارم خلاصه عید بودو اومد شب اول که اومد نزدیکش نشدم و گذاشتم آبا از آسیاب بیفته خلاصه چهارم عید بود که خونه بابا بزرگ بودیم خونه همیشه شلوغ بود شب که اونجا بودیم عمه و شوهرش رفتن خونه منم فرصت رو غنیمت شمردمو موندم خلاصه شب تو یه اتاق با دوتا از عمه هام و زنه عموم و مهینی خوابیدیم نصفه های شب بود خودمو نزدیکش کردم پشتش به من بود پاهامو به پاهاش میکشیدم اول جا خورد به روی خودش نیاورد یهو پاهامو به کونش زدم برگشت منو نگاه کرد و خودشو جمع کرد منم رفتمو یه کناری خوابیدم یهو یه چیزی روی لبام احساس کردم چشامو آروم باز کردم دیدم لبش رو لبمه خلاصه دست بردم که سینه هاشو بگیرم که گفت این عیدی من بسه میخواستم تو دلت نمونه خلاصه دستشو گرفتمو نگاهش کردم نمیتونستم چیزی بگم خیلی آروم حرف میزد تو چشاش نگاه کردمو دستشو بردم تو دهانم مخالفتی نکرد تو گوشم گفت من میرم تو آشپز خونه و بلند شد منم یکمی پشته سرش صبر کردمو بعد رفتم گفت اونجا نمیشه الان هم یه حاله مختصر فقط زیاد پررو نشی خلاصه لباشو کردم تو دهانم و دست بردم سینه هاشو بگیرم که نذاشت یهو صدای در اومد زن عموم از دره حال رفت بیرون خیلی جا خوردیم ولی بخیر گذشت رفتیمو خوابیدیم صبح شد اومدو بهم گفت دارم میرم خونه خودمون حموم کنم بابام هم نیست و رفتن یه جایی .... شهری که فاصله ی کمی داشت 15 کیلومتر خلاصه رفتو منم یه ربی بعدش رفتم درو باز کرد گفت بیا تو نشستم پای ماهواره که بعد چند دقیقه صدام زد گفت فریدون جان کمکم نمیکنی رفتم دره حموم گفت بیا پشتمو کیسه بکش رفتم تو و دیدم شلوارکش پاشه با یه تاپ سیاه هم تنش بود گفتم هنوز خیس نکردی خودتو کجا رو کیسه بکشم گفت قراره تو خیسم کنی یهو گفت یادم رفت چیزی نگفتو رفت و اومد یه اسپری آورد گفت کمک کن سیاهی تنم پاک شه منظورشو گرفتم شلوارکو کشید پایین با یه نازه خاص و گفت اوف چه تنگه نه گفتم جا باز میکنه اسپری رو برداشتو تمامه پاشو زد و بعد مدتی یه پارچه کشید روشو سفیدی تنش نمایان شد چشمک زدو گفت پشتمو نمیبینم تو میزنی گفتم چشم شورتشو در آورد و مدله گربه ای رو زانوش فرود آمدو منم زدمو تا پارچه رو کشیدم آهی کشیدو کفت یواش دیوونم کردی خلاصه بعد از ترو تمیز شدن مهین جون گفت نمیخوای خودتو پاک کنی که من گفتم نه پاکه شلوارمو کشید پایینو دید بله خلاصه با دستاش گرفتو یکم بازی کرد گفت بخورمت و کرد تو دهان یکمی که گذشت گفت بسه پاشدو تاپشو در آورد سوتینه سیاهی تنش بود که سفیدی سینه ها و بدنش رو دوچندان کرده بود برگشتو گفت بازش کن منم بازش کردمو دیکه سینه های اناری افتاد بیرون یکمی بازیشون دادمو سرو صداش بلند شد : اوف و سرمو به سینه هاش چسبوند یکمی که گذشت پیرهنمو در آورد و دوتایی لخته لخت بودیم به هم چسبیدیم و لبو اینا گفت بریم اتاقه خودم با هم رفتیمو اون جلو افتاد یه طوری راه میرفت که رقصه کونش حشر آدم رو در می آورد خوابیدو پاشو داد بالا منم زبونی روی کسش کشیدمو آهی کشید گفت فری مواظب باش کامل به نامت نیستما فقط تو بغلتم گفتم چشم مهینم یهو گفت هوم .
همون یهو کامل روش خوابیدمو سینه به سینه حال میکردیم بهش گفتم برگرد گفت چکار میخوای بکنی گفتم تو رو میخوام بکنم گفت نه نمیشه درد داره گفتم بابا بعد عمری به آرزومون رسیدیما توهم ضد حال بزن گفت فقط بخواب روم گفتم باشه یکم خوابیدم گفتم یکم قنبل کن بزارم لا پات گفت نمیخوام میکنی تو دردم میاد گفتم فقط اولش درد داره خلاصه بعد از کلی التماس راضی شد گفتم تف بده دستمو بردم جلو دهانش اونم یه تف داد قده سرش وسطه چاکه کونش ریختمو یکم کونشو خیس کردم و با انگشتم انگشتش کردم یه تکونی خورد یکم کردم تو آهی کشید گفت فریدون دردم میاد خلاصه گفتم باشه صبر کن کیرمو تف زدم و گداشتم دره سوراخش گفت خیلی آروم جونه من آروم گفتم چشم جیگر خنده ای روی شهوت کردو چشاشو بست منم یواش دادم تو کونشو سفت کرد گفتم شل کن درد نداره یهو شل کر د منم نصفشو دادم تو یهو بی حس شد و با دستام دو طرفه کونشو گرفتم یکم نگه داشتم شل که شد یکم جلو عقب کردم بعد یکم عادی شد ولی گفت درد داره گفتم من میخوابم تو بشین روش خودت هر چی خواستی بخور گفت باشه اومد نشست روش و گفتم مواظب باش خطا نره خندیدو گفت خفه ایکبیری منم خندیدمو یکم با زبونش دستشو خیس کردو کشید روی کیرم یهو نشستو کامل رفت تو یه جیغی کشیدو خودشو انداخت روم منم گفتم تو ماکزیمم درده شروع کردم به تلمبه زدن که بی حس خوابید رو سینم من همین جور که میکردم که یهو داد زد شدم فریدون شدم آه آه اوف وی دیگه خیلی راحت میرفت تو یکم خودمو کشیدم بالا تر و به طوری که تو بغلم بود کردم کردم گفتم منم دارممیشم گفت هر جور دوست داری بشو گفتم پاشو پاشد نشست و کیرمو لای سینه هاش گذاشتم یکم تف ازش گرفتمو با ماله خودم مخلوط کردمو ریختم لای سینه های سفیدو بزرگش خودش سینه هاشو نزدیک به هم کردو با چند تا جلو عقب همه ی آبم خورد به گلوشو همون جا ولو شدم تو بغله همدیگه خوابیدیم بعده چند دقیقه مهین جون گفت فریدونم حمومم میدی گفتم چشم حمومتم میدم خلاصه با هم رفتیم حموم و زیره دوش با هم چسبیده به هم لب میگرفتیمو گفت کاش میشد همیشه تنها بودیم خلاصه گفتم اگه میشد چکار میکردی گفت به نامت میشدمو میمردم برات خلاصه بعد از پوشیدن لباس خداحافظی کردمو با لب از هم جدا شدیم .
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زن عموی توپ

سلام. اسم من علی هست. داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به تابستان پارسال.
من یه زن عمو دارم که همه تو کفش بودن و البته من داستان از اونجایی شروع شد که من چند سال پیش رفته بودم خونه عموم اینا داشتم تو اتاق که تنها بودم جق میزدم که یه دفعه درو باز کرد و ولرد اتق شد که من خودم رو زود جمع کردم که ندید ولی معلوم شد که دیده.
من از عید پارسال شروع کردم به اس ام اس دادن به رویا جون که اسم زن عموم هست بعد شش هفت روز که گذشت یه کلمه ای واسش فرستادم که گفتم لین یه رمزه اگه بخونی میفهمی من چی میگم اون کلمه d t d m بود که اون بعد بعد چند روز گفت که کسی رو دوست داری که می خوای من موخشو بزنم .گفتم نه من خودتو دوست دارم می خوام که با هم دوست بشیم . اولش قبول نکرد ولی بعد اینکه زنگ زدم و یکمی که زبون ریختم قبول کرد.

چند هفته ای گذشت و ما داشتیم همین طوری به هم اس عاشقونه میدادیم که من گفتم می خوام ان دفعه که اومدم خونتون از هم لب بگیریم ولی اون قبول نکرد منم گفتم که یه دوست حق داره که از دوست دخترش حداقل یه لب بگیره اونم بعد چند روز اصرار من قبول کرد. اول تابستون که امتحانات پیش من تموم شد رفتم خونه عموم اینم بگم که عموم تو کارای ساختمونی خارج استان هستش خونه عموم تو اردبیل.
رفتم خونشون و بعد یه احوال پرسی گرم با رویا وبچه هاش (یه دختر ۹ ساله و یه پسر ۱۳ ساله داره) وسط های روز بود که خونه خالی شد و ما تنها شدیم رفتم که بهش بگم که می خوام ببوسمت ولی اون گفت میترسم که شوهرم بفهمه گفتم کسی نمیفهمه بالاخره به زور یه لب ازش گرفتم که خیلی حال داد بعد اون خودش میومد ازم لب میگرفت چند شب بعد که همه خوابیدن بهش اس دادم که بیاد تو حال پیش من بخوابه اونم قبول کردکه بیاد وبعد چند دقیقه اومد و ما شروع کردیم به لب گرفتن و بعد چند قیقه میشد شهوت رو تو چشماش دید و هی رون پاشو به کیرم فشار میداد منم به خودم گفتم که حیفه از این فرصت استفاده نکنم و دست بکار شدم حین اینکه داشتیو لب میگرفتیم دستم رو اروم بردم بردم طرف سینه اش و باهاش بازی کردم یواش یواش رفتم گردنشو لیس زدم بعد پیرهنشو دادم بالا و سینه هاشو میک میزدم خیلی حال میداد اومدم پایین تر و شلوارشو در اوردم باورم نمیشد که اون جلوم لخت مونده بود بعد از یه کم لیس زدن لباس خودم رو در اورم و بهش اشاره کردم که برام ساک بزنه و اون بلند شد و واسم ساک زد خیلی خوب ساک میزد بعد چند دقیقه ساک زدن به حالت سگی خوابوندمش و اروم کیرمو گذاشتم دم کسش و یکم بازی دادم که خودش با یه فشار کیرم رو کرد تو کسش اول دردش گرفت و از چند ثانیه جا باز کرد حدودا ده دقیقه که تلمبه زدم دیدم که تکون خورد و بعد بی حال افتاد زمین و فهمیدم که ارضا شده بعد از کسش در اوردم که بذارم تو کونش که نذاشت و گفت من تا حالا از کون ندادم ولی من اصرار کردم و اونم به ناچار قبول کرد یه تف انداختم در کونش و یه ذره خیسش کردم و کیرم رو گذاشتم در کونش از اونجایی که میدونستم اگه درد بکشه نمیتونه داد بزنه یه دفعه تمام کیرمو کردم تو کونش که داشت از حال می رفت و التماس میکرد در بیارم بعد چند دقیقه که جا باز کرد تلمبه زدن من هم شروع شد و بعد از چند دقیقه احساس کردم داره ابم میاد که همشو ریختم تو کونش و بعد بی حال افتادم زمین . بهش گفتم که بره سره جاش بخوابه اونم رفت که بخوابه منم نفهمیدم کی خوابم برد صبح که بیدار شدیم یه لبخند عنوان تشکر بهش زدم . اینم از داستان من که نمیدونم خوب بود یا نه چون اولین بار بود که مینوشتم لطفا نظر خودتون رو بگید.
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دخترعمه

من آرمان هستم 17 سالمه و یه داداش دارم كه سربازه و می خوام اولین سكسم رو كه با سمیرا جون دختر عمه ام نازم داشتم براتون تعریف كنم این ماجرا مال سه هفته پیشه .سمیرا 16 سالشه و دختریه كه چون پدرش تویه سپاه كار می كنه مجبوره همیشه چادر بگیره و اون هیكل زیبا شو كه چند بار به واسطه اومدن به خونه ما دید زده بودم همیشه زیر چادر مخفی كنه ، كه مبادا مردم حرف در بیارن . اینقدر خوشگله كه وقتی پیشمه مثل یه فرشته میمونه .سمیرا تك فرزند خونشونه و چون بعداز ظهر ها تو آرایشگاه مادرم آموزش می دید تقریبا یك روز در میون میتونستم اون رو ببینم. بابام هم یه مغازه تعمیرات یخچال داره كه هر روز صبح تا غروب اونجا مشغوله.رابطه من و سمیرا بد نبود و همیشه از شوخ طبعی من خوشش می اومد .بچه كه بودیم خیلی با هم ور می رفتیم ولی وقتی بزرگتر شدیم رابطه مون كمتر شده بود . قضیه ما از اونجایی شروع شد كه یه روز ظهر مادرم برای آرایش یه دختر كه پاش شكسته بو د راهی میشه تا بخونشون بره ،منو صدا میكنه تا به سمیرا زنگ بزنم بگم امروز به آرایشگاه نیاد .مامانم كه رفت دودل بودم زنگ بزنم یا نه آخه اولین باری بود كه می تونستم با سمیرا تنها باشم .اتاق رو كمی جم و جور كردم .ساعت حدود 2.30 بود كه زنگ خونمون زده شد .من كه خودم رو برای خوش آمد گویی به اون آماده كرده بودم در رو براش باز كردم و گفتم: پخخخ گفت :وای ترسیدم آرمان آرایشگاه واسه چی تعطیله . گفتم: آخ یادم رفت بهت بگم امروز مامانم دیرتر میاد گفت:خوب تو از كجا میدونستی من پشت درم .خندیدم و گفتم: ما اینیم دیگه . بدجور سوتی داده بودم گفتم :حالا بیا تو الان مادرم میاد. همون دم در چادرش رو برداشت و اومد تو .یه مانتوی آستین كوتاه كرم رنگ روشن پوشیده بود و روسری هم نداشت . برجستگی سینه های كوچیك و كون قلمبش داشت تو آفتاب برق میزد كه با دیدنش كیرم داشت بلند می شد در حیاط رو بستم و اومدم بالا .سمیرا رو كاناپه دراز كشیده بود .گف تو خونه حوصلت سر نمی ره .گفتم من بیشتر تو اینترنتم .گفت :دوست دخترت چی كار میكنه با خنده گفتم بازم فزولیت گل كرد. با خنده گفت خودت رو لوس نكن عكسش رو داری گفتم :آره تو كامپیوترمه بریم بهت نشونش بدم هواسم نبود كه عكس تینا دوست دخترم رو همراه عكس های سكسی پنهانشون كرده بودم .وقتی از حالت مخفی درش آوردم تمام عكسای سكسی هم نمایان شد. سریع پوشه شو بستم .گفتم یه لحظه چشماتو ببند . با خنده چشماشو بست بعد عكسایی رو كه تو پارك با هم گرفته بودیم نشونش دادم .زیر زبونش یواش گفت ناقلا چه تیكه ایه. این اولین باری بود كه اینقدر خودمونی باهام حرف می زد. بغلش ایستاده بودم وقتی تنم به تنش میخورد كیرم هم یه تكونی می خورد . جرات نداشتم حرفی به اون بزنم گفتم میرم چایی میزارم . رفتم دستشویی یه كف دستی به یاد كون سمیرا زدم تا اگه قضیه جور نشد بیاد سمیرا جونم یه حالی كرده باشم .خودم رو تمیز و خشك كردم اومدم چایی بزارم كه از لای در اتاقم متوجه شدم عكسای سكسی رو باز كرده .خیلی بد شده بود نمیدونستم وقتی میام تو اتاق عكس العملش چیه .یواش رفتم تو آشپزخونه سماور روشن بود چایی رو گذاشتم دم بكشه و به سمت اتاقم رفتم در رو باز كردم عكس ها رو بسته بود وانمود كردم از هیچی خبر ندارم .بعد از یه سكوت كوتاه گفت :یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟ دل تو دلم نبود الان میخواد چی بگه اما میدونستم به عكس های سكسی ربط داره گفتم :نه بگو. گفت :من خیلی دوست دارم یكی منو بغل كنه .هول شده بودم خنده موزیانه ای كردم گفتم :فقط بغل ، خندید و گفت لوس نشو میخوام ببینم زن و شوهر ها چطوری همدیگه رو بغل می كنند كیرم دوباره داشت شق می كرد .گفتم اینجا كه نمیشه بریم رو كاناپه .دستش رو گرفتم بردم رو كاناپه دراز كشید و چشماش رو بست من هم آروم روش خوابیدم روش طوری كه كیرم روی كسش بود .دستمو بردم زیر بغلش و گفتم خوبه .گفت آره خوشم میاد یواش گفتم حالا میزاری لبت رو بخورم . گفت داری پر رو میشی ها .صورتم رو به صورتش نزدیك كردم تا ازش لب بگیرم سرش رو اینور واونور میكرد و نمیذاشت و گفت خوشم نمیاد آرمان گفتم :سمیرا یادته كوچیك بودیم چه كارایی میكردیم گفت خوب كه چی ؟ گفتم بزار یه بار امتحان كنیم اگه خوشت اومد كه هیچی اما اگه بدت اومد بیخیال میشم . قبول كرد لبم رو گذاشتم رو لبش و داشتم بوسش می كردم چشماشو رو هم میفشرد و میخندید انگار خوشش اومده بود بعد از یه لب حسابی حشریش كرده بودم چون محكم بغلم كرده بود و منو به خودش فشار می داد دستم رو بردم روسینه هاش و آروم میمالیدم اون هم چشماشو بسته بود و لبش رو گاز میگرفت دگمه های مانتوش رو آروم یكی یكی باز میكردم دستاشو لای موهای كرد و نوازششون میكرد. گفت با تینا هم از این كارا كردی .گفتم آره اما تو از اون خوشگل تری .خوشش اومده بود و هیچ عكس العملی نشون نمی داد .تیشرتش گل گلیش رو زدم كنار و سینه های خوشكلش رو از زیر سوتین كوچیكش در آوردم .واقعا هم از سینه های تینا خوشگل تر بود .تو هیجانی بودم كه نگو مثل وحشی ها افتادم به جونش گفت وحشی نشو وایسا سوتین رو بازش كنم سینه هاش از برفم سفیدتر بود. چشماش رو بسته بود و سرم رو به سمت سینش فشار میداد با دستام زیپ شلوارش رو باز كردم و با كمك خودش شلوارش رو كشیدم پایین پاهای گوشتیش داشت مستم میكرد از رو شرتش یه ماچ به كسش زدم دیدم داره میخنده كشیدمش پایین سریع دستشو گذاشت رو كسش تا من نبینم .گفتم :سمیرا از این حرفا نداشتیما گفت آخه من دخترم .گفتم میدونم نمیخوام دختریتو كه ازت بگیرم با خنده گفت تو غلط میكنی .دستش رو بردم كنار .كسش رو كه دیدم داشتم دیوانه میشدم آخه برعكس تینا یه ذره مو هم نداشت . یه لیس سرتاپایی ازش گرفتم تی شرت و شلوارم رو در آوردم گفتم شرتم رو در بیار اولش روش نشد ولی بعد كشیدش پایینو كیرم مثل فنر پرید بیرون به كیرم نگاهی كرد و گفت چقدر باحاله میذاری بهش دست بزنم. انگار تا بحال كیر تو دستش نگرفته بود گفتم آره مال خودته . رو كاناپه نشست وكیرم رو گرفت اول نوازشش كرد خوشش می اومد بعدش كرد تو دهنش و شروع كرد به عقب و جلو رفتن تو یه لحظه از خود بی خود شدم با سینه هاش ور میرفتم .حسابی داشت میخورد و منم داشتم حال میكردم چند لحظه بعد رو كاناپه خوابوندمش و كیرم رو به كسش مالیدم و دستام سینه های نرمش بود .زیاد بهم حال نمیداد.یه بوس به لباش دادم گفتم جون آرمان میذاری از عقب بكنمت ؟.كمی مكث كرد و گفت درد داره ؟ گفتم زیاد نه چون كرم میزنم دردش خیلی كم میشه.تازه به تو هم خیلی حال میده . با من و من قبول كرد . منم از تو كشوی میز كامپیوتر یه كرم در آوردم برگردوندمش. وایییییی چه كونی سفید برفی هم همچین كونی نداشت آكبند آكبند یه بالش زیر شكمش كذاشتم كرم رو هم به كیرم هم به سوراخ كونش مالیدم .كیرم رو لای پاش بالا و پایین میكردم .با دستام لای كونش رو باز كردم .كیرم رو گذاشتم دم سوراخش و آرو م آروم سرش رو كردم تو سوراخش-آخ آرمان بسه دردم میاد بیارش بیرون آخ ...- چیزی نیست شل كن الان خوب میشهمعلوم بود كه داره درد میكشه با همون حال نصف كیرم رو بسختی تو كونش جا دادم ود شروع كردم به عقب جلو كردن كم كم آروم شد و گفت :خوبه... داره حال میده بكن توش .منم دستم رو بردم روی سینه هاش و هی تلمبه میزدم دردش كم شده بود صورتش رو نمی دیدم اونم حرفی نمیزد فقط نفس نفس میزد و ناله لذت میكرد فشار تلمبه زدنم بیشتر رو بیشتر شد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و همه آبم رو تو سوراخش خالی كردم و روش خوابیدم . گفت:چی كار كردی یه جوری شدم گفتم هیچی آبمو خالی كردم تو كونت تاحالا اینقدر لذت نبرده بودم عزیز خیلی دوست دارم .از روش كه بلند شدم كمی با كونش ور رفت و گفت:فكر نمیكردم اولش اینقدر درد داشته باشه ولی خیلی با حال بود.بعدش دوتایی رفتیم زیر دوش حموم من اونو شستم اونم منو كیرم كم كم داشت بلند می شد سمیرا هم تماشاش میكرد و لبخند میزد نشست و دوباره كیرم رو كرد تو دهنش و شروع به خوردن كرد . گفتم مزه چی میده گفت مزه نمیده خوشم میاد .كف حموم رو به آسمون دراز افتادم و اون هم داشت كیرم رو میخورد .مست لذت بودم هیچ حركتی نمیكردم بعد از جند لحظه آبم با فشار ریخت تو دهنش. مورمورش شد همش رو ریخت بیرون خودمون رو خشك كردیم . و لباسامون رو پوشیدیم .تازه یادم افتاد كه چایی گذاشته بودم رفتم دو تا چایی خوش رنگ ریختم گفتم حالا یه چایی می چسبه .دیگه كم كم ممكن بود سر وكله یكی پیدا بشه .سمیرا یكمی خودش رو آرایش كرد . خداحافظی كردیم و بخونش رفت. از اون روز تا حالا دیگه موقیتی اونطوری برام پیش نیومده اون هم هر وقت منو میبینه یاد اون روز می افته و زیر لب میخنده می افتیم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با زن عمو

سلام من .... هستم 19 سالمه من یه زن عمو دارم که 31 سالشهاسمشم طاهره هستشاین داستانی که الان میگم براتون یه ماهه پیش برام اتفاق افتادچون پدرم از اون حزب الله های فوقالعادست من مجبورم برای دیدن ماهواره برم خونه ی عمومعمویه من یه بنگاه داره که ساعت 7 صبح میره بنگاه تا ساعتت 10 شب هم بر نمیگردهمن که تازه از دانشگه برگشته بودم خونه مامانم بهم گفت .... ما میخوایم بریم خونه ی دوست بابات گفتم کدوم گفت امیر اقا گفتم شوخی میکنی مامان گفت مگه من باتو شوخی دارمگفتم آخه مامان اون که خونش تهرانه الانم که شبه گفت مثل اینکه زنش فوت کردهو ما هم مجبوریم الان بریم تا به مراسم برسیم راستی بگم که من بچه ی شیرازمپدرم ماشینو روشن کردو مامانم و برادرم سوار ماشینشدن و رفتنمنم چون اون روز چهار شنبه بود و من چون رشتم کامپیوتره و دانشگاه ما پنج شنبه و جمعه تعطیلیمبا خودم گفتم من حالا تک و تنها تو خونه چیکار کنمبالا خره یه جوری 1 ساعتی خودمو معطل کردم بعدش دیدم نه داره حوصلم سر میرهپاشدم رفتم خونه ی عمومرفتم تو خونشون و دیدم زن عموم دراز کشیده خودشو جمع کردو نشست منم سلام کردم و نشستم عموم یه پسر 11 ماهه داره که همش خوابهزن عموم هم داشت فیلم ایران قدیم مو سرخه رو تماشا میکردآروم نشستم کنارش گفت خب آقا ..... دانشجویه ما چیکار میکنهمنم گفتم مگه آدم تو دانشگاه چیکار میکنهگفتم خب درس میخونه دیگهگفت آره جون خودتاگه تو درس میخونی پس لابد من مخ دخترا رو میزنممنم یه خنده خب مگه زندگی هم بدون دختر میشهمن با زن عموم خودمونیم و هر چی دارم بهش میگم چون هم زبونه خوبیه برای منزن عمویه من همیشه تویه خونه یه شلوار سیاه تنگ میپوشه این شلواری كه زن عمویه ممن میپوشه اینقدر نازك و تنگه كه چون شرت نمی پوشه چاك كونش همش معلومهوپیرهنشم همش یه پیرهن مردونه ی كوتاهست كه دكمه داره و همشم دكمه ی اولو اخرش بازه و چون سوتین نمی بنده نك سینه هاشم همش معلومهاز بس این پیرهنایی كه میپوشه تنكه كه سینه های گندش میخوان پیرهنشو پاره كننبعد از کلی حرف زدن بهم گفت چرا ... مثل همیشه نیستیگفتم امروز با بهترین دوست دخترم دعوام شد و ولش کردممنم همش منتظر بودم که بدنمو به سینه هایه گندش بزنم سرمو گذاشتم رو سینش و گفتم زن عمو جوووونم من دوسش دارمبعد یکی از دستامو گذاشتم رو یه طرف سینش که طرف سمت راست سینش کلا تویه دستم بودالبته بهتون بگم که طاهره خانوم زن عمو ی خودمو میگمیه زن خوشگل و ناز با سینه های خیلی بزگ و زیبا و با کونهایی که وقتی مانتو میپوشه میخواد ازشلوارش بزنه بیرونبعد وقتی سرم رو سینه هاش بود و دستم هم رو سینشبهم گفت مثل اینكه نه تو خیلی دلت میخواد خودتو همش بهم بچسبونیو بعدشم ......منم سریع خودمو كشیدم كنارو رنگ صورتم مثل رنگ لبو سرخ شدگفت چیه چرا رنگت پریده گفتم من گفتم من نه من عادیمگفت شوخی كردمبعدش اومد خودشوچسبوند به منمنم كه از خجالت سرخ شده بودم قلبم داشت میومد تو دهنمبعد یه دفعه دستشو گذاشت رو كیرمبهم گفت اینچیه اینجاستمن بعد از شنیدن این حرفش برای یه لحظه قلبم وایستادگفت میتونی اینو امشب بهم قرض بدیبهش گفتم چییییییییییییییییییییییییی اگه عمو بفهمه گفت اون الان نمیادكی می خواد بهش بگهبهم گفت میخوای این سینه هایی كه می دونم خیلی دوست داری مال تو باشهمن با لكنت گفتم اگه شما بخواین چرا كه نهگفت پس چرا معطلی سینه هام مال تو كیر تو هم مالا من دیدم داره لباشو به لبم نزدیك میكنهاینقدر لبشو به لبم نزدیك كرد كه منم چشممو بستمو لبمو گذاشتم رو لبشواااااااااااااااااااااااااااااااااای چه لبایی داشتبعد از یكی دو دقیقه لبمو ازش جدا كردمو رفتم اروم آروم دكمه های پیرهنشو باز كردنبعد از اینكه كامل پیرهنو از تنش در اوردم لبامو گذاشتم روی نك سینه هاش و شرو عكردم به خوردن سینه هاش وای چه سینه هاییسینه هاش واقعا بزرگ و شق بودمنم فقط نیم سیاعت داشتم سینه هایه بزرگشو میخوردماونم سرمو محكم به طرف سینه هاش فشار میداد میگفت اه بخور عزیزم همش مال خودته تو مال منی خوشگلم بخور دیگه سرم بین سینه هاش گم شد اینقدر نوك قهوه هاییه سینه هاشو خوردم كه دیگه میگفت ولم كن دارم میمیرم آه آه مگه من گوشم به این حرفا بدهگار بودبالا خره سینه هاشو ول كردم وقتی این كارو كردم بلند شد و دستمو گرفت و برد به سمت اتاق خودش رو تخت نشست من پیرهنمو از تنم در آوردم و شلوارمم در آوردم میخواستم شورتمو در آرم كه دستمو زدگفتم چی شدهگفت مگه قول ندادی كه كیرت امشب مال من باشه گفتم خب چرا گفت پس این كیر خوشگل مال خودمه مال تو نیستگفتم بیا اینم كیر من هر كاری كه میخوای بكن اونم كه رو تخت نشسته بود منو كشید طرف خودششورتمو كشید پایین بعد یه خورده به كیرم نگاه كرد بعد شروع كرد به زبون زدن وای چه حالی میدادبعد از اینكه با زبونش كیرمو خیس كرد با دندونای جلوییش سر كیرمو گرفت و با نوك زبونش سر كیرمو لیس میزدمن دیگه داشتم میمردمالتماسش میكردم ولم كن دارم میمیرممگه اون گوش میدادبعد با دندونای جلوییش از قسمت انتهاییه سر كیرم شروع میكرد و بعدش آروم دندوناشو به عقب میكشیدمیدونم كه هیچ كس تو دنیا مثل اون كیر خوردن بلد نیستبعد سر كیرمو هی با نوك زبونش لیس میزدبعد لباشو قنچه كردو سر كیرمو گذاشت توی لبای قنچه اییش بعد هی عقب و جلو میكردمن از بس حشری بودم دیگه داشتم میمردم گفتم الانه كه آبم بیاد گفت چی من حالا حالاها باهات كار دارمبعد رفت یه اسپری آورد زد به كیرمو باز شروع كرد به ساك زدن برای منمنم دیگه سرشو محكم گرفتم تو دستام و هی عقب و جلو میردمبعد از چند دقیقه بلندش كردم و بغلش كردم و شروع به لب گرفتن ازش كردمبعد دو تا دستام گذاشتم رو لمبرههای كونش چقدر نرم بودچون شلوار تنگ پاشبود خیلی حال میدادلبامو از لبش جدا كردمو برگردوندمش و شلوارشو كشیدم پایین وایییییییییییییییییی یه كوس بیمو و آك بند جلوی چشام بود بعد بهش گفتم كیرمو یه زره بخوره تا خیس بشهاونم توف ریخت رو كیرم و با زبونش برام خیسش كردبعد من خوابوندمش روی تخت بعد سركیرمو اروم گذاشتم لای كونش انقدر به كونش مالیدم كه داشت دیوونه میشد بعد ازش خواستم كه به یه طرف بخوابه بعد منم باز سر كیرمو میزدم به كونش بهم التماس میكردمیگفت كیرتو بكن تو كوسم زود باش لعنتی دارم میمیرم دید كه من به حرفش گوش نمی دم محكم كونشو زد به كیرمو كیرم تا ته رفت تو كسش و یه آه از ته دل گفت كه داشتم میمردمبعد شروع كرد به عقب و جلو رفتن بعد بهش گفتم میخوام بزارم تو كونتگفت بزار مال خودته عزیزمتا ته بكن توشمنم سر كیرمو خیس كردم و آروم گذاشتم تو كونش چون از رو خوابیده بود و پاهاشو جفت كرده بودكیرم تا نصفه رفت تو كونش مدام جیغ میكشد و میگفت درش بیار دارم پاره میشممنم هی سرعتمو بیشتر كردمبعد از اینكار بلندش كردم طوری كه هر دومون ایستاده بودیم بعد كیرمو كردم تویه كونش و هی عقب و جلو میكردم بعد از چند دقیقه كونشو از كیرم جدا كرد و منو انداخت رو تخت بعدش اومد روی كیرم نشت و خودشو یه مقدار جلو آورد و كیرمو كرد تو كسش و هی بالا و پایین میكرد من بهش گفتم بلند شه بلندشد و من به تخت تكیه دادم بعد دوباره اومد رو كیرم نشست بعد من كونشو كه خیلی داغ بود و بزرگ تو دستام گرفتم و هی بالا و پایین میكردم دیگه داشتم تموم میكردم بعد كیرمو بیرون آوردمو با دست شروع كردم به جق زدن چون نمی خواستم تو كوسش خالی كنم بهم گفت چیكار داری میكنی گفتم داره آبم میادمحكم دستمو از كیرم جدا كردو كیرمو تا ته فرو كرد تو كسش و بعد هی عقب و جلو میكرد تا بالا خره آبم با فشار تو كسش خالی شد اونم دیگه بالا و پایین نمی كرد بعد همن طوری روم خوابید و سینه هاشو گذاشت تو دهنماون روز بهترین حال زندگیمو كردمبه ساعت نگاه كردم دیدم ساعت 9:30 با خودم گفتم الانه كه عموم سر برسه سریع لباسامو پوشیدم یه بوسه رو كونش زدمو اومدم بیروناین اولین سكس من بودبعد از اونماجرا هر دو روز در میون باهاش سكس دارم البته میتونم هر روز باهاش سكس كنمولی میخوام كمرم قدرت كافی داشته باشهلطف كنین نظربدین در مورد داستان اگه خوشتون اومد من داستانای دیگه رو كه با زن عموم و همسایمون كه باهم سكس داشتیم رو براتون تعریف میكنم
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 71 از 96:  « پیشین  1  ...  70  71  72  ...  95  96  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های سکسی مربوط به سکس آشناها

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA