انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

من عاشقشم ولی اون عشقم رو انکار می کنه میگه هوسه


مرد

 
سلام دوست عزیز
ببین داستان نیاز به کشش داره درسته قسمت های اول نمیتونه اونجور که همه میخوان باشه ولی دیگه زیاد هم نباید ابیکی باشه. دو تا قسمت نوشتی خلاصه داستان رو میشه تو دوتا خط گفت
بردیا یجایی کار میکنه یه زنه که شوهر داره د از بردیا بزرگتره میاد اونجا بردیا ازش خوشش میاد شمارش رو میورههی بهش پیام میده و صحبت میکنه در انتظار جلسه بعدی با این خانمه
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد /فریبنده زاد و فریبا بمیرد
     
  
مرد

 
Mmele: سلام دوست عزیز
ممنون از راهنماییت
سعی میکنم خلاصه تر بنویسم
بنظرم چون این یه داستان نویسه نه یک خاطره نویسی سکسی کوتاه پس نیازه یکم به جزئیات پرداخته بشه تا خواننده با تمام احوالات مرد داستان اشنا بشه تلخی داستان از اسمش پیداست دیگه .
نکته دیگه نوشتن این خاطرات که داره برام مرور میشه کمی سخت و تلخه شاید زمان زیادی ببره
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

بیاد اونکه دوست داشت این جور گیفها رو ولی راحت رهام کرد
     
  
مرد

 
قسمت سوم : اولین تماس بدنی

صبح چهارشنبه کلی بخودم رسیدم و نمیدونم چجوری خودم رو با آموزشگاه رسوندم و با نشاط کلاسهام رو برگزار کردم تا ساعت یک ربع به چهار . با شاگردام خداحافظی میکردم که صدای آشنایی که خیلی برا شنیدنش بیقرار بودم بگوشم خورد . داشت با احسان حال احوال میکرد . دلم میخواست برم جلوشون رو بگیرم . با خودم گفتم تو رو سنه نه خودش صاحب داره مگه ما توئه بذار یه چایی بخوری باهاش بعد احساس مالکیت کن . سرگرم خداحافظی و جواب دادن به سئوالات بچه ها بودم احساس کردم یکی داره منو نگاه میکنه . اره خودش بود که در استانه در وایساده بود و به من خیره شده بود . تا نگاهش کردم لبخندی رو لبهاش نشست چقدر این لبخند برام خوشاینده . لبخندی بهش زدم و با اشاره سر بهش سلام دادم . اون هم دستی برام بلند کرد با سئوال شاگردم سرم رفت تو جزوه اون تا اشکالی که داشت رو اصلاح کنم . وقتی سرم رو بالا اوردم دیدم دیگه جلوی در نیست بچه ها همه رفتن پاشدم اومدم بیرون دیدم تو راهرو کنار همون پنجره که اولین بار دیده بودمش وایساده بیرون رو نگاه میکنه .
 سلام خانم مشوق عصرتون بخیر
· سلام مرسی عصر شما هم بخیر خسته نباشید
 با اجازه تون من برم یه گلویی تازه کنم میام خدمتون . شما چیزی میل ندارید بیارم خدمتتون .
· نه متشکرم .
گلوم خشک شده بود درست مثل یه پسر نوجون که با یک خانم تنها رو برو شده کمی اب خوردم لیوانم رو چای ریختم رفتم سمت لابراتوار پشت یه سیستم نشسته بود و وارد پنل خودش شده بود .
 میبینم که امادهی اماده هستید ؟
· بله خیلی اشتیاق داشتم برای این جلسه اما خورد تو ذوقم !
 واسه ی چی ؟
· خیلی با شاگرداتون گرم گرفته بودید !
به اون چه ارتباطی داره ( همون ارتباطی که وقتی اون داشت با احسان حال احوال میکرد تو شاکی شده بودی )
 مگه من با شما گرم نگرفتم . اقتضای کارم اینه اما همیشه حریم استاد و شاگردی حفظ میشه ها . پس تا بحال ندید که وقتی از دست یکی شاکی بشم باهاش چه برخوردی میکنم .
· با اون ها هم مثل من گرم میگیرید ؟ !؟
 اره مثل زمانی که شما راسخی هستید و من نادری . البته که نه زمانی که شما ستاره اید و من بردیا . این حس و حال فقط و فقط مخصوص شماست .
· بردیا؟
 جانم !
· تو چرا با داشتن شاگردهای دختر جون اومدی سراغ من نکنه با اون ها هم هستی ؟
 اینکه اومدم سراغ شما یه حسه و معمولا حس رو نمیشه توضیحش داد اما اینو بدون من علوه بر شاگردهای دختر جوان شاگردهای خانم سن بالا چه متاهل چه مجرد چه مطعلقه زیاد داشتم طی این چند سالی که دارم تدریس میکنم حتی قبلش که خودم آموزشگاه و دانشگاه میرفتم اطرافم خیلی ها بودن ولی هیچکدوم مثل شما تو دلم من نتوستن رخنه کنه .
لبخند قشنگش باز رو لبهاش نشست .
 خوب بریم سر کارخودمون .
· بریم .
شروع کردم یه مروری از جلسه قبل و یه سری چیزهای جدید رو براش تو ضیح دادم اما اون انگار حواسش خیلی به آموزشم نبود . بهش یه پروزه دادم رفتم چایم رو برداشتم بهش تعارفکردم و شروع کردم به خوردنش .
داودی که کلاس فوق العاده داشت کلاسش رو تموم کرده بود اومدم سمت لابراتوار تا باهام خداحافظی کنه . یواشکی به هم گفت :
- خدا شانس بده چه شاگردهایی رو به شما میدن نشو باشه بردیا جان
 عوضی چشمات رو درویش کن . (از اون ختم های روزگار بود و کم شیطونی نمیکرد )
- چه باسنی داره تک خوری نکنی ها !
 تو کی دیدیش ؟
- داشت میومد داخل آموزشگاه رفته دم ماشین برا یکی از شاگردام نمونه سئوال بیارم .
 شیطون نمونه سئوال یا سئوالهای آزمون نهایی آموزشگاه رو ( قطعا مخ یکی از دخترها رو زده تا ترتیبش بده ) .
خنده ای کرد و خداحافظی کرد و رفت . همون لحظه احسان با عجله اومد و گفت
- بردیا من برم دیر شد . بابت رفع باگهای اون برنامه ممنون برم تحویلش بدم تا یار شاکی نشده . بدرود .
 کار خاصی نکردم احسان جان از شما خیلی به ما رسیده . بدرود .
- زحمت بستن درها باز با خودته (بلندتر گفت ) هوای خانم مشوق رو داشته باشی ها !
 چشم . حتما!
· بردیا
 بله
· من خیلی خسته ام میشه امروز زود تمومش کنیم!!!
 آخه هنوز خیلی وارد مباحث جدید نشدیم .
· میدونم ولی خیلی وقت ندارم خسته هم هستم زود باید برم بچه ها خونه تنهان مادرم کاری داشت رفته .
 واقعا حیف شد میخواستم بعد کلاس یه کم با هم گپ بزنیم .
· گفتم که نمیتونم زود باید برگردم در واقعا اصلا نباید مییومدم ولی ....
حرفش رو خورد ولی من تا آخرش رو خوندم . اون هم مثل من بی تاب دیدار بود .
 ستاره من خیلی تو رو میخوام . دوستدارم مال خود خودم باشی .
 میخوام لمس کنم تو آغوشت آروم بگیرم غمهام رو فراموش کنم .
· ای جونم من هم تو رو ....
· تو روانشناسی بغل کردن یه روش از بردن ناراحتیهاس بیا تو آغوشم .
وای خدای من چی می شنویدم . داشتم بال در میاوردم .
هم رو بغل کردیم نرمی سینهاش و گرمی بدنش حس بود که تا بحال تجربه مشابه ش رو نداشتم .
خواستم لبهاش رو ببوسم که گفت :
· نه من بوسیده شدن رو دوست ندارم ( الان هم پس از 6 سال هنوز نذاشته لبهاش رو ببوسم )
 ممنونم حس خیلی خوبی بهم دادی حیف کوتاه بود .
· خواهش میکنم دیرمه باید برم . خداحافظ.
 خداحافظ .
تا وسط راهرو مشایعتش کردم .
اون میرفت و دل من رو هم با خودش میبرد.
برگشتم تو اتاق مربی ها و نشستم رو صندلی و همه چی رو شروع کردم به مرور کردن .
اون هم من رو میخواد؟چرا؟ به چه دلیل؟و هزاران سئوال بی جواب
ادامه دارد ...
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

بیاد اونکه دوست داشت این جور گیفها رو ولی راحت رهام کرد
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
؟؟؟
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

بیاد اونکه دوست داشت این جور گیفها رو ولی راحت رهام کرد
     
  
مرد

 
با درود
به کارت ادامه بده ، و ممنون از اینکه وقت میزاری و مینویسی
ولی چنتا انتقاد بهش وارده
به نظر من یکم بیش از حد غیر واقعیه ، یه زن اونم متاهل اینقدر راحت پا نمیده حتی اگه دلش بخواد
یا اینکه یهو نمیگنه بیا تو آغوشم
به نظرم اگر واقعی تر بنویسی و عامیانه تر ، چیزی که تو زندگی روزمره همه باهاش مواجه میشن خیلی بهتره و قشنگ تره
در هر صورت موفق باشی دوست عزیز.
     
  

 
داستانت عالی و واقعه گرایانه هست یکم شخصیت پردازیت بهتر کنی طوری که کارکترا تو ذهن نقش ببندن و سکسا هیجانیم توش باشه قطعا میشه یکی از تاپ های سایت
     
  
مرد

 
با پوزش از دوستانی که تا اینجا این داستان رو دنبال کردن بخاطر یادآور شدن برخی خاطرات تو این نوشتن ها حالم کمی بهم ریخته خیلی دستم به نوشتن نمیره ضمن اینکه چند تا درگبری مختلف برام پیش اومد که حالم رو خرابتر کرد. مجددا از این وقفه که بوجود اومد معذرت میخوام ولی دیدن تعداد بازدیدها باعث شد باز شروع کنم به نوشتن
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

بیاد اونکه دوست داشت این جور گیفها رو ولی راحت رهام کرد
     
  ویرایش شده توسط: mard26al   
مرد

 
قسمت چهارم : سئوال بی جواب روی سئوالهای بی جواب قبلی

برگشتم تو اتاق مربی ها و نشستم رو صندلی و همه چی رو شروع کردم به مرور کردن .
اون هم من رو میخواد؟چرا؟ به چه دلیل؟و هزاران سئوال بی جواب
چرا اینقدر راحت آغوشش رو باز کرد و گذاشت بغلش کنم؟؟؟
اون یه زن متاهله چی باعث شد اینقدر راحت اجازه بده تا این حد جلو برم ؟؟؟
واقعا شوهرش اینقدر سرده که نیازش اینقدر شدیده ؟؟؟
یا نه اون اینجوریه با همه مردها؟؟؟
روی گوشیم پیام اومد! اره خودش بود نوشته بود پشت رلم زنگ بزن حرف بزنیم.
باهاش تماس گرفتم اما نه با حس خواستن با حس تردید . بی میلی .
چند بار تو صحبتهاش به این اشاره کرده بود که مردهای زیادی بهش پیشنهاد دوستی دادن و میدن . برام سئوال بود که چرا بهم میگه برا اینکه فکر کنم خیلی جذابه یا منظور دیگه ای داره.
داشت تعریف میکرد که روز قبل تو پارک نزدیک خونه شون یه پسره افتاده دنبالش و بهش درخواست دوستی داده و اون هم در جوابش گفته من متاهلم ولی پسره باز اصرار کرده و گفته که عاشقش شده و ستاره هم در جوابش گفته میگم من متاهلم مگه میشه تو بتونی عاشقم بشی .
چرا اینها رو میگه الان داره به من تیکه میندازه یا چیز دیگه ای پشت این حرفاشه.
بیشتر شنونده بودم و اون حرف میزد و فقط وسطاش حرفی میزدم که اره هستم.
یکساعتی باهم حرف زدیم .
مهمترین چیزهایی که از حرفاش متوجه شده بودم این بود که قبل از ازدواج و در زمان دانشگاه یه دوست پسر داشته که خیلی عاشق بوده و خانوادههاشون هم درجریان بودن و قرار بر انجام مقدمات و بعدش ازدواج بوده که اون پسره بیمار میشه و فوت میکنه و بعدش شوهرش میاد خواستگاری و ازدواج میکنه و بعد ازدواج سرکار و تو محل کار هم مردهای متاهل هم مجرد بهش ابراز علاقه کردن و ... و خلاصه یکی دو بار سوتی داده و شوهره شاخکاش تیز شده و بهش قول داده دیگه پاشو کج نذاره .
 ستاره من نمیخوام مزاحمتی تو زندگیت ایجاد کنم . ممنونم که بهم انقدر اعتماد داری که از گذشته ات برام میگی ولی گذشته ی تو هم به خودت مربوطه . منو تو هم که قصد ازدواج با هم نداریم که بخوای من درجریان این مسایل باشم فقط من چون احساس کردم دوستداری با کسی یا بهتره بگم یه مردی بجز همسرت در ارتباط باشی و خلاء تنهاییت رو برات پر کنه بهت پیشنهاد دوستی دادم .
· نه منظور حرفام تو نیستی تو با بقیه مردهایی که سر راهم بودی فرق داری تو واقعا یه دوستی که میخوام باهم بی شیله پیله رفاقت کنیم فقط در همین حد ؟!؟ من دیگه نزدیک خونه ام فعلا .
 اوکی مواظب خودت باش لطفا دیگه پشت فرمون اینقدر با تلفن باهام حرف نزن خطرناک هرچند میدونم خانومها این قدرت رو دارن همزمان چندتا کا رو با هم انجام بدن .
· من دست فرمونم خیلی خوبه من مثل این زنهای اوسکل نیسم پشت فرمون خنک بشم ...
خیلی ادعای مرد بودنش میشه . میگه تو خونه علاوه برکارهای معمول همه ی کارها بعهده ی اونه حتی کارهای مردونه . یه یک ربعی از رانندگیش تعرف کرد که اره حال یه پسره که 206 داشت رو اینجوری گرفتم حال اون یکی رو اونطوری و غیره ....
پیش خودم گفتم حالا خوبه عجله داشت و میخواست زود قطع کنه.
· بردیا من قطع میکنم 5 دقیقه دیگه منو بگیر .
 باشه فعلا .
چیییییییییی 5 دقیقه دیگه بگیرمش؟؟؟
این واقعا یه چیزیش میشه .
سیستمها و چراغها رو خاموش کردم یه چای ریختم که خوش زنگ زد :
· ببخشید تو سوپری محل بودم اقای میزایی صاحب مغازه داشت میگفت این خانمه داشته بهش نخ میداده داشتیم بهش میخندیدیم ( این رد داده ها چی این خزعبلات بهم میگه ) بعد ادامه داد : این میرزایی هم منو چشش گرفته همش اینجور حرفها رو پیش میکشه . ببین من 5 دقیق وقت دارم تا برم ماشین رو پارک کنم بعد باید برم داخل نمیتونم جلو بچه ها حرف بزنم هرچی میخوای بگی بگو.
 ترجیح میدم تو حرف بزنی و من گوش بدم .
شروع کرد حرف زدن بجای 5 دقیقه بیست دقیقه حرف زد .
· من برم داخل خداحافظ .
 بدرود روز و شب خوبی داشته باشی .
· منون فعلا .
پاشدم درها رو بستم راه افتادم سمت خونه . گفتم بذار کمی قدم بزنم .
10 دقیقه ای میشد که قطع کرده بود دیدم باز زنگ زده به گوشیم ؟!؟ جواب دادم . با یه سلام و حال احوال ساده باز شروع کرد به حرف زدن . این بین هی سر بچه هاش داد میزد اینکا رو بکنید این کا رو نکنید تا برسم خونه همش داشت حرف میزد . این وسطها گفته بود که همسرش ساعت 7 میاد خونه من هم پنج دقیقه به 7 بهش گفتم میخوای خداحافظی کنیم گفت حواسم هست ادامه داد به حرف زدن . 7 و 3 قیقه یهو گفت وای مهندس اومد خداحافظ نه زنگ بزن نه پیام بده تا خودم زنگ بزنم وبدون اینکه منتظر بشه جوابش رو بدم قطع کرد.
رسیدم خونه کیفم رو انداخت یکطرف و ولو شدم رو مبل . کلی پیاده اومده بودم و انقدر به حرفاش گوش داده بودم که حسابی داغون شده بودم . بعد چند دقیقه پاشدم لباسم رو عوض کردم یه ابی به سرو صورتم زدم سیستمم رو روشن کردم یه کم کار کنم اب جوش اومده بود رفتم یه قهوه فوری ریختم بخورم شاید مغزم کمی ارامش پیدا کنه ساعت حدود 8 بود باز گوشیم زنگ خورد صفحه رو نگاه کردم نوشته بود خانم مشوق .
· سلام خوبی کچل (چییی چه زود پسر خاله شده باهام ) ببخشید مهندس اومد نشد خداحافظی کنم الانم بچه ها رو سپردم بهش اومدم پارک ... کمی پیاده روی . (منطقه محل سوکنتش رو کمی میشناختم و میدونستم کجا رو میگه )
 سلام مرسی شما خوبید قشنگ .
· خوبی ؟کجایی؟
 رسیدم خونه داشتم یه سری از کارهای عقب افتاده رو سر و سامون میدادم . خوبه گفتی خسته ای زود رفتی اما الان رفتی پیاده روی ؟
· تو خسته نمیشی همش کار میکنی ؟ راستش خسته که بودم ولی من به ورزش خیلی اهمیت میدم نمیخوام بدنم بهم بریزه هرجوری هست برنامه هام رو ردیف میکنم تا از ورزشم جا نمونم . الان هم بنده خدا اومده خونه بچه ها رو سپردم بهش اومدم ورزش این برنامه ثابت هر روزم هستش .
 پس هر روز این موقع اینجایی از فردا من هم همین ساعت میام انجا ورزش کنم .
· نه تو رو خدا اینجا نزدیک محل سکونتمه نمیخوام کسی ما رو ببینه .
 ما که نمیخوایم باهم ورزش کنیم فقط نزدیک هم باشیم تو از جلو بری من از پشتت بیام و اندام زیبات رو موقع پیاده روی تماشا کنم مواقع ای هم که از رو بروی هم رد میشیم اون سینه های خوشفرم و جذابت رو دید میزنم که اینجور منو شیفته خودشون و تو کردن .
· عه تو که کلی از این سینه ها از صبح تا غروب که آموزشگاهی جلو چشماته !
 باشن ولی هیچ کدوم به زیبایی – سفیدی و جذابی سینه های ناز تو نیستن .
· راست میگی من خوش اندامترم یا اون دختره پتیاره که آخر کلاس داشت خودشو بهت نزدیک میکرد .
 غلط میکنه بخواد خودشو به من نزدیک کنه اخراجش میکنم اون شاگردمه و بس .
· تو واقعا منو بیشتر از دخترهای جون میخوای ؟ چرا تو که میدونی من متاهلم نمیتونیم باهم باشیم ولی اونها مجردن و مشکلی پیش نمیاد شاید با یکی شون هم ازدواج کردی.
 من که فعلا قصد ازدواج ندارم . نه اینکه نخوام خیلی هم میخوام و شرایطش مهیا نیست .
· ببین اگه مهندس بفهمه ما با همیم خیلی بد میشه هم تو محل کارت برای تو بد میشه هم با اشناهایی که داره کار میده دستت .
 فقط من پس تو چی ؟
· نه من رو نهایتا یکم محدود میکنه و ازم باز قول میگره و تموم .
 بسوزه پدر تجربه !
· تو چی در راتباط با من فکر میکنی ؟من از اونجور زنهام ؟ نخیر من به شوهرم و خانواده م خیلی پایبندم و ...
 ببین من قصد بعدی نداشتم بیشتر جنبه شوخی گفتم اینو . والا گفتم که زندگی شخصیت به خودت ارتباط داره و بقول تو قرار ارتباط من و تو با هم در حد یک دوستی باشه نه فراتر و هر وقت تو خواستی برام درد و دل کنی هر دو از تنهایی در بیام و قرار نیست کار بجایی برسه که همسرت بخواد سر منو زیر اب بکنه .
· میدونی وقتی یه زن متاهل با یه مرد مجرد باشه کسی دیگه به این توجه نمیکنه اینها فقط ارتباط تلفنی و پیامکی داشتن و بس .
 و چهار تا قرار و بیرون رفتن و گشت گذار . خخخخ
· اتفاقا این جور چیزها برام تو ارتباط و دوستی با تمام مردهایی که تاحالا باهاشون بودم اهمیت داشته .
بحث داشت خیلی جدی میشد و فعلا نمیخواستم به اینجا بکشه به شوخی بهش گفتم :
 پسره امروز دنبالت نیوفتاده که .
· نه دیروز حالش رو حسابی گرفتم . من نزدیک خونه هستم نمیخوام فلانی منو گوشی به دست ببینه . برم براشون شام درست کنم درسهای بچه ها چک کنم فردا میرن مدرسه .
 باشه شب خوش . خودت رو هم اینقدر براشون خسته نکن تا تو کلاسها قبراق باشی من رو سرحال بیاری .
· قربانت شب تو هم خوش . خداحافظ .
 بدرود . دوستت دارم .
قطع کرد . چرا بهش گفتم دوستش دارم ؟
من واقعا دوستش دارم ؟
آیا میخوام در همین حد گپ های تلفنی و پیامکی باشه تا هر دو از تنهایی در بیام ؟
ظاهرا که اون چیزی فراتر از این اینها میخواد بهتر بگم یه جایگزین برا شوهرش میخواد تا خلاء نبودن و سردیش رو براش پر کنه .
آیا من هم تواقعات دیگه ای ازش دارم ؟
اگه با خودم صادق باشم باید بگم اره دارم . اونجایی که راجب اندام شاگردام و اندام خودش میگفت داشتم داغ میشدم . اونجا که یه فانتزی از ورزش دو نفره تجسم کردم کیرم راست شد از تعریفهایی که از بدنش کردم .
من عاشقم یا هوسش رو دارم .
قهوه سرد شده بود . ذهنم پر از سئوال بود . با خودم و افکارم درگیری شدیدی داشتم . سیستم رو خاموش کردم رفتم زیر دوش اب سرد .
ادامه دارد ...
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

بیاد اونکه دوست داشت این جور گیفها رو ولی راحت رهام کرد
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
داستان سکسی ایرانی

من عاشقشم ولی اون عشقم رو انکار می کنه میگه هوسه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA