انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22

چطور در سن پایین کونی شدم



 
Parsa68
سلام
لامصب نمی دونم چی داره این زمین فوتبال که کون دادن توش اینقدر حال میده
     
  

 
Mehmol
چند سالت بود که کردت؟
     
  ویرایش شده توسط: nicenightgay   

 
Cvbnm
ممنونم که می خونی و خوشت اومده
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
ادامه
     
  

 
NahidJon
سلام ناهید جون
این خاطره رو تقدیم می کنم به تو. امیدوارم هم تو و هم باقی دوستان این پیج از خوندنش لذت ببرین و با نظراتتون بهم انرژی بدین.
     
  

 
سکس خشن با حمومی
کیر بزرگ و خفن مرد چاق حمومی، بدجوری دلمو برده بود. اون سررررش که اونقدر بزرگ بود که به تنهایی واسه پاره کردن هر سوراخ کونی کافی بود و در ادامه اون تنه کلفت و عضلانی که در امتداد اون سر گنده و تپل، به دیواره های داخلی سوراخ کونم فشار می آورد و سانت به سانت راه خودشو داخل سوراخ داغ و تشنه کیر من باز می کرد تا بعد از فتح همه حفره کونم، به ته اون استوانه گوشتی و پر آب برسم و تلنبه زدن تو کونم شروع بشه.
خیلی شبا فکر فرو رفتن اون کیر گنده توی سوراخ کوچولوم، دیوونم می کرد. تو دلم از قدرت تشکر می کردم که اون روز منو برد توی حموم و کردم. همین باعث آشنایی من با حمومی و آشنایی کونم با کیر خودش و شاگردش شده بود.
حمومی، دوبار منو کرده بود. بار اول توی یه نمره خصوصی و جلوی قدرت و خیلی با حال، اما بار دوم توی اتاقک پشت کوره حموم و روی زمین خاکی، اونم با تحقیر و توهین. عموما اون موقع اینطوری بود دیگه. اگه کسی می خواست یه نفر رو ببره و بکنه یا باید خودش جا می داشت یا اگه نداشت باید به دوستاش می گفت تا ببینه کدوم یکی جا دارن. البته به تعداد نفراتی که گفته می شد، آدم واسه گائیدن کون اون یه نفر صف می کشید. حالا اگه شانس داشت و مکان با نفر دوم یا سوم جور می شد، تعداد بکن ها همون دو یا سه نفر باقی می موند. اما اگر کار به نفر چهارم و پنجم می کشید، تعداد بکن ها هم به همون مقدار زیادتر می شد. قدرت هم که جا نداشت منو برد توی حموم کونم بذاره که حمومی و شاگردش هم اضافه شدن و بعد هم نفرات بعدی.
البته من که بدم نمی اومد از این تعداد نفرات. بیشترین تعداد نفراتی رو هم که سرویس دادم و زیرشون خوابیدم، مربوط می شد به موسی و دوستای افغانیش که قبل از ترک ایران توی توالت یه خونه نیمه کاره حسابی جرم دادن.
دفعه قبل هم، هم حمومی و شاگردش و هم حمید و دوستش توی حموم از خجالت سوراخم دراومدن و یه آب حسابی به کونم دادن.
یک هفته با فکر کردن به کیر حمومی گذشت و آخر هفته مثه معتادها دنبال جور کردن بهونه و رفتن به حموم برای کون دادن به حمومی بودم. بعد از کلی خواهش و تمنا و مسابقه داریم و این حرفا، بالاخره موفق شدم اجازم رو بگیرم و برم حموم. واسه دیدن کیر حمومی و شاگردش، سر از پا نمی شناختم. خودمو با سرعت رسوندم به حموم. با این که ساعت حدود 10 بود، اما حموم شلوغ بود. قبلا هم گفته بودم که روزای جمعه، حموم در اختیار کارگرهایی بود که از شهرهای دیگه اومده بودن و روز نظافت و استراحتشون بود.
وقتی وارد شدم نه از حمومی خبری بود و نه شاگردش. بین اونهایی هم که نشسته بودن، آقا حمید یا اون دوستش رو ندیدم. اما همه نگاه ها متوجه یه پسر سفید و خوشگل و تنها بود که توی حموم دنبال چیزی می گشت.
در همین حین مرد چاق حمومی رسید و با دیدن من اخماش رفت توی هم. علت ناراحتیش رو نفهمیدم. من که جز کون دادن به این مرد چاق کیر کلفت، بدی بهش نکرده بودم. یه نگاه تند بهم کرد و گفت: می خوای بری حموم؟ با مکث گفتم: بله. پرسید: نمره یا عمومی؟ گفتم: نمره. گفت: امروز خیلی شلوغه. باید خیلی بشینی. اما اگه می خوای بری عمومی الان هم می تونی بری. چند نفری؟ گفتم: یه نفر. اما می رم نمره. بقیه که شاهد گفت و گوی منو حمومی بودن، با تعجب نگاه می کردن که چرا با خودم اسباب حموم و ساک ندارم. حمومی گفت: برو ته سالن یه صندلی اونجا هست. بشین تا نوبتت بشه.
توی دلم گفتم: تو که قراره منو بکنی و جرم بدی، پس این اداها چیه دیگه. تقریبا یه ربع که نشسته بودم، شاگرد حمومی اومد و بهم اشاره کرد که یواش برو تو همون اتاقک پشت کوره. با ناراحتی بلند شدم و یواش از در آهنی انتهای سالن رد شدم و پا گذاشتم به مکانی که هفته گذشته کونم رو به باد داده بودم. وقتی وارد شدم انگار بوی کیر و آب منی مرد حمومی می اومد. بعد از چند دقیقه در باز شد و مرد چاق صاحب حموم وارد اتاقک شد. بدون هیچ مقدمه ای گفت برو اون طرف و شلوارت رو بکش پایین. شورتت رو هم در بیار و روی زمین دراز بکش. شلوار و شورتم رو درآوردم و گفتم: زمین خاکیه. قنبل می کنم برات. در حالیکه داشت کمربند شلوارش رو می کشید بیرون گفت: چه غلطای اضافی. کس کش کونی، می خوای کون بدی دیگه. شاخ غول رو که نمی خوای بشکنی. انتظار داری ببرمت روی تشک پر قو بکنمت؟ بخواب ببینم لاشی کونی. گفت: آخه کیرم روز زمین درد میگیره. لباسامم خاکی میشه. حمومی با یه لحن تند و زننده گفت: کس کش، اونی که تو داری دودول هم نیست، چه برسه به این که بهش بگی کیر. بعدشم، تو که عادت داری بعد از کون دادن بری توی نمره حموم من به مردای دیگه کون بدی. اون بیرون هستن کسایی که ببرن و تو حموم بعد از گائیدن سوراخت، خاکت رو بتکونن و بفرستنت ور دست مامانت.
با تعجب گفتم: منظورتون چیه از این حرف؟ اومد جلو و درحالیکه به سمت زمین هولم می داد، گفت: فکر کردی نمی دونم هفته پیش بعد از من و شاگردم با اون دو نفر رفتی و به اونها هم کون دادی؟ کس کش حموم من جای کونی بازی های تو و رفتن زیر کیر این و اون نیست. مادر اون رفیقت که تو رو آورد اینجا و گائیدت رو گائیدم که محل کسب منو کرده جنده خونه تو. حالا هم زود بخواب که کلی کار دارم.
به محض این که روی زمین به سینه دراز کشیدم، یک دفعه با یه صدایی مثل چک زدن، لپای کونم آتیش گرفت و از درد و سوزش از جا پریدم. اما بلافاصله مرد حمومی پاش رو گذاشت رو کمرم و دوباره خوابوندم و ضربه دوم رو به لپای کونم نواخت. گر گرفته بودم و دستم رو بردم گذاشت رو کونم. اما با تشر گفت: کس دستت رو بردار تا از مچ ننداختمشون. به محض این که برداشتم، صدای سیلی سوم توی فضای اتاقک بین صدای خیلی زیاد کوره حموم گم شد. من که گریم گرفته بود، با بغض گفتم: مگه من چکار کردم که می زنیم؟ گفت: توی بچه کونی، حموم منو کردی پاتوق عشق و حال و کون دادن خودت. می زنم تا دفعه دیگه ازین زرنگ بازی ها و غلط اضافه کردن ها در نیاری. از درد و تحقیر، اشکم راه گرفته بود و کونم می سوخت. در همون حال گفتم: من که میام اینجا به خودت و شاگردت بدم. یکی دیگه زد و گفت: اگه کیر منو شاگردم سیرت می کرت، بعد از دادن مستقیم می رفتی خونتون، نه اینکه بری زیر کیرای بعدی. در همون حال سیلی بعدی رو زد. برگشتم ببینم چطوری داره می زنه منو، که دیدم با کمربند داره می زنتم. اومدم بلند شم و فرار کنم که با لگد زد تو کمرم و گفت: اگه بلند شی تا در خونتون میامو و با همین کمربند، کون لخت تحویل بابا ننت می دمت.
با گریه گفتم: خوب الان من چه غلطی بکنم که دیگه نزنی؟ گفت: اونقدر می زنم تا کونت سیاه و کبود بشه. اینطوری هر وقت خواستی بشینی از درد نمی تونی و یاد حرف من می افتی که کونی گری رو بذاری کنار و دیگه کون ندی و کون دادن از سرت بی افته. من واسه خودت می گم بدبخت. این چه کاریه که در به در این جا و اونجایی تا یکی بلندت کنه و ببر بکندت؟ از این که مدام زیر این و اون بخوابی چی عایدت می شه؟ غیر از اینه که همه به چشم یه پسر کونی نگات می کنن! چرا همیشه باید یه چیز گوشتی و کلفت بره تو کونت و زجر و درد بکشی تا طرف آبش رو بهت بریزه و تحقیرت کنه؟ در خلال حرفای تندی که بهم می زد، فکر کنم یه ده تایی با کمربند در کونم زد و لپای کونم رو به آتیش کشید و بعد کمربندش رو دوباره روی شلوارش بست. من با چشای اشکی و درد داشتم کونم رو می مالوندم و به این فکر می کردم که دنبال چی اومده بودم و چی نصیبم شد. بازم دم قدرت گرم که فقط با حرف تحقیرم کرد. دیگه مثه این مرد شکم گنده کیر کلفت با کمربند نزدم.
از درد نمی تونستم بلند شم. مرد حمومی گفت: پاشو جمع کن کس و کونت رو. اونقدرم جلوی من لاچ کونت رو از هم وا نکن. حالم ازت به هم می خوره وقتی می بینم دنبال کیر و کون دادن تا اینجا اومدی. بدون این که به حرفش گوش کنم، همچنان به مالوندن جای کمربندها ادامه دادم. در همون حال از روی ناراحتی و خشم به سمتش برگشتم که ببینم داره چکار می کنه. با کمال تعجب دیدم داره کیرش رو از روی شلوار می مالونه. وقتی دید دارم نگاهش می کنم، گفت: کس کش مگه نمی گم لاچ کونت رو جلوی من باز و بسته نکن؟ احساس کردم دیدن این صحنه حشریش کرده. اخمام رو توی هم کردم و محکم تر کونم رو مالوندم و سوراخم رو در معرض دیدش گذاشتم. دلم می خواست داغونش کنم. زورم که بهش نمی رسید. فقط می تونستم از این طریق حالشو بگیرم. در کمال ناباوری دیدم کسی که تا چند لحظه قبل داشت با کمربند می زدم که د یگه کون ندم و نصیحتم می کرد که این کار عاقبت خوبی نداره، زیپش شلوارش رو کشید پایین و هیولای درون شورتش رو آزاد کرد. همونطور که کییییرش رو می مالید، بزرگ شدنش رو توی مشتش می دیم. با دیدن کیری که یه هفته واسه رفتن زیرش نقشه کشیده بودم، منم حشری می شدم و انگار کتکی که خورده بودم به تشدید این حالت کمک می کرد. وقتی بزرگی و تپلی سر کییییییرش رو دیدم ناخودآگاه گفتم: بیا منو بکن. بیا با اون کیر کلفتت جرررررم بده. حمومی در حالیکه کیییییرش رو تو هوا تکون می داد و بالا و پائینش می کرد، گفت: خفه شو کس کش کووووونی. منو به وسوسه ننداز که گرون برات تموم می شه. من که حسابی داغ شده بودم و درد کتکی که خورده بودم از یادم رفته بود با صدای حشری گفت: اون سر گنده کییییییرررررت رو می خوام. گفت: واسه چی می خوای؟ گفتم: واسه اینکه بتپونیش تو سوراخ داغم که جلوت از هم وا شده. با شنیدن این حرف بدون این که کلمه ای بگه اومد جلو و نشست روی رونهام. لاچ کونمو از هم وا کرد و لاش رو چند بار تف انداخت. هرچند که شکمش مزاحم بود، اما سرررر کییییرش رو گذاشت رو سوراخم و بدون آمادگی قبلی با وزنش و فشاری که به کمرش می آورد یه ضرب زد تو سوراخم. مثه جوجه زیرش دست و پا می زدم. آخه هنوز کونم واسه گائیده شدن باز نشده بود و بعد از اون کمربندهایی هم که خورده بودم، حسابی کونم و سوراخم جمع شده بود.
اونایی که کون دادن می دونن این موضوع رو که هر چقدرم کون داده باشی، بار اول که می خواد سوراخت با کیر باز بشه، با ورد سر و بدنه کیر، یه درد خیلی زیادی در ناحیه سوراخ می پیچه که نیاز داره تا بهش زمان بدی تا خودش رو واسه فرو رفتن های بعدی آماده کنه. این کار ممکنه گاهی یه دقیقه هم طول بکشه تا دوباره شرایط پذیرش کیر برات بوجود بیاد. اما مرد حمومی عزمش رو جمع کرده بود تا با همین درد و بدون مجال دادن واسه آماده شدن سوراخم، کونم رو با اون اژدهای وحشیش پاره کنه. دست و پا زدنای من زیر هیکل گنده و کیر کلفتش کوچکترین تاثیری در منصرف شدن از تصمیمش نداشت. برعکس اونقدر فشارش رو زیاد کرد تا کیرش با همه کلفتی و بزرگی تا خایه تو کونم جا بشه. انگار با این مته بادی ها که باهاش آسفالت خیابون ها رو می کنن، افتاده بود به جونم و با اون سر گنده کیییییرش، تووووم فشار وارم می کرد تا دیواره های سوراخم از هم جررررر بخوره. من که نفسم بند اومده بود، زیر وزن سنگینش فقط التماسش می کردم که از روم بلند شه. اما اون بدون شنیدن التماس هام و قبل از این که کیییییرش تو کونم جا باز کنه، شروع کرد با تلنبه زدن تو کونم با همه توانش. بعد از چندتا تلنبه محکم و عمیق، انگار کونم از هم باز شد و به گرمی اون هیولای خشن رو در خودش جا داد. وقتی که احساس کرد کییییرشو تا ته بهم چپونده، دستشو برد لای کونم تا مطمئن بشه که یه سانتش هم بیرون نمونده. وقتی از این موضوع خیالش راحت شد، در گوشم گفت: تموم شد تا دسته بهت چپوندم. حالا دیگه سوراخت در اختیار کیرمه. همون کیییییری که تا اینجا تو رو کشونده تا بری زیرش.
کار تموم شده بود. کونم و سوراخ سرخ وسطش، تماما در اختیار مرد چاق حمومی بود و صدای نفس نفس زدنش بیخ گوشم بود. واسه این که حشری ترش کنم بهش گفتم: مگه تا همین چند دقیقه پیش نمی گفتی کون نده و عاقبت نداره، اما حالا خودت با اون کییییر وحشیت افتادی روم و نمی ذاری نفس بکشم؟ تا اینو شنید با یه حالت عصبانیتی گفت: کس کش بچه کوووونی، تو آفریده شدی فقط واسه این که بری زیر کیییییر اینو اون و بهشون سرویس بدی. غیر از این دیگه به هیچ دردی نمی خوری. فهمیدی بچه خوشگل؟ حالا بهت می فهمونم کون دادن چه مزه ای داره. بعد با همون حالت عصبانیت، کییییییرش رو از کونم کشید بیرون، اما قبل از این که سر کییییرش از سوراخم فاصله بگیره، یه طوری بهم تقه زد که نا خودآگاه از تو گلوم صدایی مثل هنقه کردن دراومد. مرد حمومی که از شنیدن این صدا کیف کرده بود دوباره تکرارش کرد و هنقه منو درآورد. و دیگه با بیرون کشیدن و فرو کردن کیرش، سوراخم رو به قول خودش مثه گاراژ کرد، به طوری که به راحتی تا دسته بهم فررررروششش می کرد و به انتهای روده ام می رسوندش و با فشاری که به کمرش می داد از ته روده ام ردش می کرد و حفره ته سوراخم رو گشادتر می کرد.
منی که بعد از اون کتک هنوز خودمو پیدا نکرده بوئم و بلافاصله زیر شکم و کیر مرد چاق داشتم دست و پا می زدم، با گشاد شدن کونم و چپوندن های محکم و عمیق حمومی به اوج لذت رسیده بودم، حتی با این که کیرم هنوز راست هم نشده بود با شنیدن صدای شالاپ شلوپ های کییییرش توی کونم، خودم رو به زمین چسبوندم و آبم در همون حالت کیر خوابیدم، اومد. اما مگه این واسه مرد حشری چاقی که روم افتاده بود و بهم تقه می زد، مهم بود. برای اون و تموم کسایی که منو می کردن، مهم و الویت عشق و حال خودشون بود، نه من. مرد حمومی هم در همین وضعیت بود و تموم سعیش این بود تموم کارهایی که نمی تونه در زندگیش با همسرش بکنه رو روی من امتحان کنه. نه این که من از این وضعیت راضی نباشم، اما بعد از این که آدم آبش میاد دیگه حس و حال دادن رو نداره و کونش به شدت دافع کیییییر می شه. مگر اینکه بهش زمان بدی تا دوباره تشنه بشه. اما با این وجود با تموم سختی و فشاری که وزنش به قفسه سینم و کیرش به دیواره های سوراخم وارد می آورد، خودمو در اختیارش گذاشته بودم تا به اوج لذت برسه. اما انگار قرار نبود آبش بیاد.
زیرش داشتم جون می دادم. بهش گفتم: داغونم کردی. می شه تمومش کنی؟ گفت: خفه شو کونی. مگه نمی بینی دارم می کنمت. وسط کردن حرف بزنی، آبم دیرتر میاد. گفتم: آخه من آبم اومد و کیرت داره از هم جرم می ده. دیگه نمی تونم. با تندی گفت: مزاحمم نشو وگرنه دوباره کمربند رو برات می کشم. گفتم: آخه وضعم مناسب نیست اذیتم. کیر کلفتت، کونمو ترکونده. فک کنم دیگه سوراخم جمع نشه. آخه بعد از اومدن آبم خیلی جمع شده. با فشارایی که میدی فقط داری از هم تیکه تیکش می کنی. واقعا کیرت کلفته و اون سر گندش از داخل پوکوندتم. یک دفعه از روم بلند شد و دوباره کمربندش رو کشید و شروع کرد به زدن روی لپای کونم. گفتم: غلط کردم. بیا بکن تمومش کن. بعد از چند ضربه دوباره روی رونم نشست و با تفی که وسط لپای کونم انداخت، کیرش رو تا تخماش بهم فرو کرد و کمر زدنش رو با قدرت هر چه تموم تر شروع کرد. تقریبا ده دقیقا تو همون حالت ترتیبم رو داد و بهم فررررو کرد. یک دفعه دستاش رو از زیر کتفام رد کرد و با شدت بخشیدن به ضربه های کمرش و عمق دادن به فرو کردن کییییرش، در گوشم گفت: مادر جنده می خوام آبم رو بریزم تو کونت. هنوز جملش تموم نشده بود که، فوران منی رو تو سوراخم حس کردم. اونقدر حشری بود که با هر ضربه ای که به ته سوراخم می زد، کلی آب رو اون ته برام خالی می کرد. و من کیف می کردم از تجربه این لحظه. با اومئن آب مرد چاق، انگار یه جون دوباره گرفتم.
آبش که خالی شد، در حالیکه هنوز داشت نفس نفس می زد از روم بلند شد و گفت: اگه یبار دیگه اینجا ببینمت، می کشمت بعدم جنازت رو می برم می ندازم جلوی خونوادت تا بدونن پسر کونیشون کجاها می رفته و به غریبه ها کون می داده.
چرا باید همیشه تهش اینجوری می شد؟ اون که حالش رو کرده بود. یه کون مفت رو هم اونطوری که دوس داشت و می خواست، گائیده بود. پس دیگه چرا تهدیدم می کرد؟
از اونجایی که بعد از حمومی نوبت شاگردش می شد تا بیاد و تقمو بزنه، همونطوری کون برهنه کف اتاقک دراز کشیدم تا بکن بعدی بیاد و کییییرش رو به یه نوایی برسونه. انتظارم خیلی طول نکشید و شاگرد حمومی با همون لنگ همیشگی که روی شونه ها و دورش می بست وارد اتاقک شد. نگاهش که به لپای کونم افتاد، گفت: اوه اوه. می بینم که اوسام از خجالت کون دراومده. چطوری این قدر کونت و سیاه و کبود کرده؟ لای لپای کونمو از هم باز کردم و سوراخ آش و لاش شدم رو نشون دادم و گفتم: اول با کمربندش اینطوری کونم رو کبود کرد، بعدشم با اون کییییییررررررر کلفتش این بلا رو سر سوراخم آورد. شاگرد حمومی در حالیکه داشت کیرش رو تف مالی می کرد گفت: معلوم با کیرش دلت رو برده که اینطوری زیرش میری و پاره و پوره می شی. وقتی داغی سر کیر استخونیش رو توی سوراخم حس کردم، لای کونم رو با دستام بیشتر باز کردم تا شاگرد حمومی بیشتر از گائیدن یه پسر کونی، حشری بشه و مثه اوساش یه طوری ترتیبم رو بده که راه خونمون رو پیدا نکنم. در همون حال گفتم: کییییییرررررش رو خیییلللییییی دوووووس دارم. پاااارررررممممم می کنه با سرررررشششششش. خوش به حال زنشششششش. چه کییییییررریی می خوره هر شب.
شاگرد حمومی که دید چقدر حشری هستم گفت: ببین بچه خوشگل، تنها خور نباش. حیف نیست کیر منو اوسام رو تنها تنها بخوری؟ گفتم: چیکار کنم؟ گفت: اگه آبجی داری اینبار با آبجیت بیا پیشمون. بذار اونم بهره ببره از این کیرهایی که کونت رو جر می ده. قول می دم فقط کونش بزاریم. گفتم: آبجیم از من کوچیک تره. زیر شما دوتا کیر کلفت بی رحم می میره. گفت: نترس. مگه تو مردی که اونم بمیره. مطمئن باش اون کونش از تو جادارتره. بزار اونم از حالا با کیر و داغیش آشنا بشه. گفتم: اگه بیارمش و اونو بکنید که دیگه به من نگاه نمی کنید. اونوقت کون من بدون کیییییر می مونه. گفت: قول می دم جفتتون رو در کنار هم بکنیم. خواهر برادر رو یه طوری بکنیم که هر هفته بیاین همینجا و پیش هم برین زیر کیییییر من و اوسام. ببینم. اونم مثه تو سفیده؟ گفتم: از منم سفیدتره. کیییییرش رو کشید بیرون و با یه تقه دوباره همش رو جا کرد و گفت: جووووووون. حتما کونش از تو هم قنبل تره. تو که اینقدر سفید هستی ببین اون دیگه چیه. ببینم، تا حالا کسی بهش سیخ زده؟ گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی تقشو زده؟ از کون کردنش؟ مزه کییییر رو چشیده؟ گفتم: فکر نکنم. فقط یه پسر همسایه داشتیم که وقتی کوچیک بودیم با اون دول بازی می کردیم.
شاگرد حمومی در حالیکه شدت ضربه هاش رو بیشتر کرده بود گفت: کس کش کی میاریش حموم؟ گفتم: واسه چی بیارمش؟ گفت: واسه این که بکنیمش دیگه. دوس نداری منو و اوسام جلوی خودت آبجیت رو بکنیم و آبمون رو تو کوووونننننششششش بریزیم؟ بذار جلوی خودت بکنیمش ببین چه حالی می ده آدم ببینه آبجیش رو دارن جلوی خودش با دو تا کیر حشری کار بلد و کلفت و آب دار کونی می کنن.
با حرفای شاگرد حمومی که روم افتاده بود و داشت ترتیبم رو می داد، یاد وقتی افتادم که آقا امیر و آقا عبداله منو و مریم رو کنار هم می خوابوندن و می کردن و جاشون رو با هم عوض می کردن. یا اون زمانی که قدرت منو جلوی پسرهای کوچیک تر از خودم می کرد و اونا داشتن می دیدن کیر قدرت چطوری تو کون من عقب و جلو می شه. بعدشم به هوای این که اونا هم من بکنن، ترتیب اونا رو هم می داد. توی این افکار بودم که یک دفعه احساس کردم کییییرم داره می ترکه. به شاگرد حمومی گفتم: منو محکم جر بده. گفت: چیه؟ از این که می خوایم آبجیت رو بکنیم و تو ببینی حشری شدی؟ گفتم: خییییللللی. گفت: داره آبت میاد؟ گفتم: آآآآآآآآررررهههههه. و در همون حال کیرم رو برای بار دوم به زمین چسبوندم و آبم اومد. هم زمان با من شاگرد حمومی هم که با خیال کردن آبجی من حسابی حشری شده بود، با چسبوندن شکمش به کمرم و فرو کردن کککککیییییرش تا دسته توی سوراخم، شروع کرد به آب دادن به کونم.
بعد از اومدن آبش و خالی شدن کمرش گفت: حالا که می خوای آبجیت رو جور کنی بیاری برامون، منم می خوام یه حال دیگه بهت بدم. من که دیگه رمق نداشتم پرسیدم: چه حالی؟ گفت: اون مرده بود که هفته پیش باهاش رفتی نمره. گفتم خوب! گفت: اومده حموم. یه نمره خالی بهش دادم که بعد از من بری پیشش. برو حال کن. با خستگی و درموندگی تموم گفتم: واااای نه ترو خدا دیگه جون ندارم. دارم می میرم. گفت: راه دوری نمی ره. وقتی بهش گفتم تو هم اینجایی، خیلی خوشحال شد. گفتم: چرا نباید خوشحال بشه. از همه جا بی خبر اومده حموم، بعد تو حموم بهش می گن الان یه پسره میاد و بهت کون می ده. به نظرت باید ناراحت بشه؟ گفت: تو که به یه کیر راضی نمی شی. بدو تا اوسام ندیده برو تو اون نمره یکی به آخر مونده.
راه دیگه ای برام نمونده بود. قبل از این که حمومی بیاد و ببینه هنوز تو حمومم، لباسام رو تنم کردم و خودم رو رسوندم به نمره ای که شاگردش گفته بود. از توی حموم گرمه صدای آب می اومد. چند دقیقه ای مکث کردم تا هم نفسی تازه کنم و هم خودم رو واسه راند سوم آماده کنم. بعد لباسم رو درآوردم و ناچارا رفتم داخل. دیدم حمید آقا زیر دوش داره پشمای کیرش رو می زنه. با دیدن من به سمتم اومد و یه فشاری به کونم داد و گفت: ببینم خوش گذشت؟ گفتم: چی؟ گفت: کون دادن دیگه. فکر کردی من نمی دونم تا الان زیر کیر بودی و با یه سوراخ پر از آب منی اومدی پیشم! کل هیکلت بوی کیر و آب منی می ده. دوس دارم یبارم اول به من بدی. یعنی وقتی که کونت هنوز تنگ و آبی تووووش ریخته نشده. روی سکو خم شدم و گفتم: بیا زودتر بکنم. گفت: چه عجله ای داری؟ بزار اول پشمای کیرم رو کامل بزنم. گفتم: نمی خواد. فقط بیا بکن. کونم رو که دید گفت: چرا اینقدر کونت کبود شده؟ مریضی؟ از جایی افتادی؟ گفتم: هیچکدوم. اگه دوس نداری بکنی من برم. گفت: صبر کن مادر جنده. چی چی رو برم. کلی صبر کردم تا این کیرو تا دسته بهت بچپونم، حالا می خوای بری! هنوز حرفش تموم نشده بود که کلفتی کیییییرش تا ته کونم احساس کردم. وقتی تخماش به زیر تخمام خورد گفت: ببینم کیر کوچولو، اینجا کی می کندت؟ همین شاگرد حمومی؟ گفتم: آره. خیللللییییی خوب منو می کنه. یه کییییر داره که حسابی حشریم می کنه. آقا حمید گفت: ایندفعه می برمت پیش دوستام تا با اونا بکنمت. بذار اونا هم فیض ببرن از این کون سفید. حالا برو کنار چاه حموم اول آب منی های توی سوراخت رو خالی کن تا نوبت آب من بشه. بعد از خالی کردن اون همه آب از تو سوراخم، آقا حمید گفت: اینا همه مال شاگرد حمومیه؟ گفتم: مگه چیه؟ گفت: بهش نمی خوره اینقدر آب داشته باشه. بعد دوباره لب سکو قنبل کردم تا آقا حمید روم سوار بشه و ترتیبمن رو بده. در حالیکه آقا حمید داشت تو کونم تقه می زد، متوجه شدم شاگرد حمومی از لای در داره کون دادنمو نگاه می کنه. وقتی دید من متوجهش شدم، در ادامه حرف آقا حمید گفت: این کس کش با هیچ کیری سیر نمی شه. هر چندتا رفیق داری رو ببر با خودت. هر چقدر کیر کلفت تر بهتر، این پسره به جثه و سن و سالش نگاه نکن، با کیرای کلفت بیشتر حال می کنه. حمید آقا گفت: تا الان داشت از کیر تو تعریف می کرد. کس کش زیر کیر منه، اما از کیر تو تعریف می کنه. در همون حال دیدم جلوی لنگ دور کمر شاگرد حمومی باد کرده. معلوم بود دیدن این صحنه حشریش کرده. اما بدون این که دست به کیرش بزنه، فقط نگاه می کرد.
هر بار که آقا حمید کیرش رو در می آورد تا دوبار بکنه تووووو، منم کونم رو به شدت می بردم عقب تا هم ضرب تقه ای که می زنه بیشتر بشه و هم از ورود کیر آقا حمید به سوراخم بیشتر لذت ببرم. اون روز انگار حشریت من تموم نمی شد. احساس کردم زیر تقه های کییییر آقا حمید دوباره دارم ارضا می شم. واسه همین کونم رو محکم تر به سمت کیرش عقب می بردم و وقتی شکمش به کمرم می چسبید، کونم رو روی کیرش تکون می دادم و می چرخوندم. آقا حمید که متوجه این موضوع شده بود گفت: چیه؟ چی می خوای؟ با حشریت تموم گفتم: کییییییر می خوام آقا حمید. کییییییر. آب می خوام. آب کیییییرتو. شاگرد حمومی که این حرکات رو می دید و حرفای ما رو هم می شنید با کیر راست شده که از لای لنگش بیرون زده بود اومد داخل و در حالی که داشت جق می زد کنار آقا حمید ایستاد. وقتی سرم رو برگردوندم، دیدم یکی داره بهم تلنبه می زنه و یکی هم کنارش ایستاده و با دیدن این صحنه جق می زنه. در همون حال آقا حمید هم که حسابی حشری شده بود گفت: جوووون الان آب بهت می دم کونی همگانی. کونی عمومی. با گفتن این عبارت یک دفعه آب من روی سکو و آب آقا حمید تو کون من جاری شد. به محض این که آقا حمید کشید بیرون، شاگرد حمومی رفت پشتم و آبش رو روی لپای کونم خالی کرد.
آبش که اومد شروع کرد به غر زدن به من. گفت: تو کس کش امروز دوبار آب منو کشیدی بیرون. دیگه جون واسم نمونده. تا آخر وقت چطوری دیگه کار کنم. آقا حمید هم لب سکو نشسته بود و داشت باقی مونده آبش رو از کیرش بیرون می کشید و نفس نفس می زد.
منم، بعد از شستن خودم و خارج شدن از حموم، یه راست رفتم خونمون. سر خیابونمون با داود روبرو شدم. بعد از سلام و علیک گفت: کجا بودی اینقدر سرخ و عرق کرده ای؟ انگار از حموم دراومدی. این جمله رو با یه لحنی گفت بهم. بهش گفتم: رفته بودم فوتبال. گرممه. واسه اینه که عرق کردم. بعد با خنده گفت: از کی تا حالا تو حموم فوتبال بازی می کنن؟ بهش گفتم: داود چی شده چرا تیکه می ندازی؟ مگه تو حمومم می شه فوتبال بازی کرد؟ گفت: معلومه که می شه. اما توپش مهمه که چی باشه. گفتم: چطور مگه؟ گفت: مثلا می شه با تخمای مردا توپ بازی کرد. گفتم: منظورت رو نمی فهمم. گفت: منظورم واضحه. توی حموم میشه با تخم اونایی که می برنت تو نمره و می افتن روت، بازی کرد. پرسیدم: جریان چیه؟ گفت: امین گفته که با قدرت رفتی حموم و اونجا حمومی و شاگردش ترتیبت رو دادن. الانم داری از پیش اونا می آیی. کس کش مگه کیر من خار داره که دیگه بهم نمی دی. هرچند که تا الان دیگه باید کونت غار شده باشه. با توصیفی که قدرت از کیر حمومی کرده بعید نیست دیگه کیر من تو سوراخت گم بشه.
داود همیشه دوست خوب من بود. بیشتر از همه منو کرده بود و اولین بار زیر کیر داود آبم اومده بود. اما حالا داشت با کنایه و تیکه باهام حرف می زد. یاد حرفای حمومی افتادم که می گفت کون دادن عاقبت نداره و از چشم همه می افتی.
بهش گفتم: می دونستی امین خودشم کونییه؟ داود گفت: نه کونی فقط تویی. گفتم: نخیرم. قدرت جلوی خودم با دوستاش کونش گذاشت و کونیش کرد. داود خندید و گفت: پس حالا باید یه شعرم واسه اون بسازم. گفتم: یعنی چی؟ گفت: وقتی شنیدم می ری حموم و کون می دی، واست یه شعر ساختم. می خوای واست بخونم؟ گفتم: بخون ببینم: داود با خنده شروع کرد به خوندن شعری که برام ساخته بود: آهای کس کش کونی، می خوام سرش بمونی، فقط با یک قرونی، واسم هندی بخونی. با ناراحتی ازش خداحافظی کردم و رفتم.
با شنیدن شعرش تو فکر فرو رفتم. این که من برای داود دیگه یه رفیق نیستم. یه کس کش کونی ام که فقط با یک قرون سر کیرش می شینم و واسش آواز می خونم. اما چرا هندی؟ واسه این که اونا شعراشون شاده. یعنی منم از این که سر کیر این و اون می شینم شادم و آواز می خونم.
وقتی وارد خونه شدم، اولین نفری که دیدم خواهرم بود. چشمم که بهش افتاد، یاد حرفایی افتادم که با شاگرد حمومی دربارش بهم زده بودیم. کلی از خواهرم خجالت کشیدم و بدون کلامی ازش دور شدم و رفتم حموم. اون روز دیگه حال جق زدن نداشتم. اول با یه آینه به کونم نگاه انداختم که حمومی با کمربند واسم سیاه و کبودش کرده بود. رد چرم کمربند روی لپای کونم باقی مونده بود و کبود شده بود. بعد آب منی هایی که تو کونم خالی شده بود رو خارج کردم و به کیر و خایم مالیدم و باهاش کونم رو ماساژ دادم بعد از شستن خودم از حموم اومدم بیرون و قبل از اینکه ناهار بخورم، از خستگی و درد کونم خوابم برد.
     
  ویرایش شده توسط: nicenightgay   
مرد

 
عالی قسمت بعدی کی؟؟؟
     
  

 
کون دادن به شاگرد اول کلاس
روزها پشت سر هم می آمدن و می رفتن. سال تحصیلی به روزهای سخت تر خودش می رسید و فصل امتحانات پیش رو بود. به خاطر همین علی رغم اینکه تمایلم برای ادامه دادن به سرگرمی جدیدم توی حموم و امتحان آدمای جدید، هر بار برام یه خاطره می ساخت و از شدتش کم نمی شد، اما رسیدن فصل امتحانات محتاط ترم کرده بود تا نمراتم کم نشه و زیر سوال نرم.
البته درسم بد نبود و همیشه جزو نمره بالاهای کلاس به حساب می اومدم. یه همکلاسی داشتم که ریاضیاتش خیلی خوب بود. پدر و مادرش هر دو معلم بودن. توی مدرسه بیشتر وقتمون رو با هم می گذروندیم و توی درس ها به هم کمک می کردیم. اون توی درس ریاضی و من توی درس فارسی و نگارش. یه روز که رفته بودم خونشون تا با هم درس بخونیم، سر صحبتش باهام باز شد و شروع کرد به درد دل کردن. کورش که مثه من یه پسر خیلی سفیدی بود با کون قلنبه، بهم گفت: مدرسه خیلی اذیت می شم. اذش پرسیدم: چرا؟ گفت: از دست دوساله های ته کلاس. به محض این که تو کلاس یا هرجای دیگه تنها گیرت بیارن، شروع می کنن به اذیت کردنت. ازش پرسیدم: مگه چی شده؟ گفت: یه مدته یکی از همین دوساله ها بهم گیر داده که باید باهام بیای بریم خونمون که بهم ریاضی یاد بدی. بهش گفتم که نیاز نیست خونه بریم، همین جا تو کلاس زنگای تفریح یادت می دم. اما اصرار که اینجا یاد نمی گیرم و حتما باید بریم خونه. گفتم حالا یکی دو جلسه توی کلاس با هم کار می کنیم. اگر دیدم یاد نمی گیری بعد یه تصمیم دیگه می گیریم. خلاصه یکی دوبار که زنگ تفریح نیومدم بیرون، توی کلاس باهاش تنها شدم و ریاضی کار کردم. اما اصلا حواسش به درس نیست. به جا این که توجهش رو به من بده که ببینه من بهش چی میگم، بیشتر تمرکز روی اینه که تا می تونه خودشو بهم بچسبونه و با پاش یا دستش، پاهام و رونم رو بمالونه. مجبور شدم بهش بگم اگه تکرار کنه، می رم پیش مدیر مدرسه. در همون حال یکی دیگه از دوساله های کلاس اومد توی کلاس و وقتی دید ما پیش هم نشستیم و داریم با هم صحبت می کنیم، یه سوت زد و به رفیقش گفت: به به می بینم که کارش رو تموم کردی. من که جا خورده بودم با حالت اعتراض گفتم: چی می گی برای خودت. الان می رم پیش مدیر مدرسه. اما در جواب می دونی بهم چی گفت؟ پرسیدم: چی گفت؟ جواب داد: با پرویی تموم بهم گفت که به همه می گه که کورش تو کلاس می مونه تا به من کون بده. رفیقشم تائید کرد و گفت که منم شاهدم.
ازش پرسیدم: تو چی جواب دادی بهشون؟ کورش گفت: من در جوابشون گفتم که هیچ کس حرفشون رو باور نمی کنه. اما اون گفت: اولا که فکر می کنی کسی باور نمی کنه. نصف بچه های کلاس تو کف کون دو نفرن. یکیش تویی. دوما که اصلا مهم نیست که باور کنن یا نکن. فقط کافیه من بگم که کورش رو کردم. دو دسته می شن. اونایی که باور می کنن و دوس دارن بکننت و اونایی که باور نمی کنن، اما همیشه تو فکرشون یه علامت سوال می مونه که نکنه کورش هم کونی بوده.
گفتم: خوب نتیجه چی شد بالاخره؟ می خوای چکار کنی؟ کورش گفت: می دونی چیه؟ اینا چه آدم رو بکنن و چه حرفش رو بندازن، بقیه یه عمر ما رو کونی می دونن. حالا چه به عمل داده باشی و چه به حرف. توی بد مخمصه ای گیر افتادم. نمی دونم چیکار کنم. گفتم: اون یکی دیگه رو گفت بچه ها دوس دارن بکننش رو نگفت کیه؟ کورش گفت: چیه نکنه تو هم دلت می خواد پیداش کنی و بکنیش! گفتم: نه بابا فقط کنجکاو شدم ببینم کیه. حالا تصمیمت چیه؟ کورش گفت: مدام دارم با خودم کلنجار می رم. نمی تونم تصمیم درست بگیرم. بهم گفتن اگه یبار بهشون بدم دیگه کاریم ندارن. اما من می ترسم. گفتم: کورش هیچوقت این کار رو نکن. فکر نکن که یبار می دی و تموم می شه. کافیه فقط یبار ترتیبت رو بدن، دیگه باید هر وقت که گفتن باهاشون بری وگر نه آبروت رو می برن. تازه بعد از یه مدت هم دیگه براشون تکراری می شی و می دنت به بقیه تا ترتیبت رو بدن. کوروش گفت: تو اینارو از کجا بلدی؟ نکنه تجربه کردی ناقلا!
پیش خودم تموم روزای سیاه گذشته که با اعتماد شروع شد و با التماس ها و دردها و تحمل های بی حد و اندازه توی خرابه ها و زیرزمین خونه ها و آدمای بزرگ و کوچیک غریبه ادامه پیدا کرده بود، و حالا به اینجا رسیده که خودم بلند میشم دنبال کیر می گردم تا یکی پیدا بشه و هرکجا که امکانش باشه روم سوار بشه و تقم رو بزنه.
کوروش وقتی سکوتم و حالم رو دید دستش رو گذاشت رو رون پام و گفت: ببینم تو رو، نکنه تو هم؟ ... بهش گفتم: نکنه منم چی؟ نکنه خودتم ؟!!! کورش ادامه داد: ببینم این دوتا به تو تا حالا گیر ندادن؟ گفتم: نه. گفت: اما فکر می کنم اون نفر دومی که گفتن بقیه بچه ها دوس دارن بکننش، تو باشی. گفتم: از کجا می دونی؟ در حالیکه هنوز دستش روی رونم بود و یه کم با انگشتاش رونم رو قلقلک می داد، گفت: حدس می زنم. گفتم: کورش جان با حدس زدن که نمی شه کسی رو کونی کرد. میشه؟ کورش خودش رو بهم نزدیک تر کرد و دستش رو گذاشت رو سینم و به عقب فشار داد. من مات و مبهوت حرکت کورش شده بودم. اون پسر خوشگل و مودب و شاگرد اول که در کل مدرسه به خصوص واسه معلم ها و مدیران مدرسه عزیز بود، حالا یه روی دیگه ای رو داشتم ازش می دیدم، به طوری که داشت سعی می کرد منو رو زمین بخوابونه.
بهش گفتم: کورش چیکار می کنی؟ اون دو تا باهات چیکار کردن؟ در حالیکه با فشاری که به سینم وارد آورده بود منو به پشت روی زمین خوابونده بود، دست انداخت بین رون هام و تلاش کرد تا برم گردونه و به شکم بخوابونتم. گفتم: کوروش چرا داری اینطوری رفتار می کنی؟ اصلا ازت انتظار نداشتم. اما در جوابم گفت: منم از اون دوتا انتظار نداشتم. وقتی قبول کردم که باهاشون برم و یبار بهشون بدم تا دیگه ولم کنن، منو همینطور روی زمین خوابوندن و به شکم برم گردوندن. در همون حال دستش رو کرد توی شلوارم و یه کم کونم رو چنگ زد و یک دفعه شلوار و شورتم رو با هم کشید پایین. گفتم: دیوونه داری چیکار می کنی؟ گفت: دقیقا همون کاری که اون دو نفر باهام کردن رو می خوام با تو بکنم. الان نیاز دارم تا از اون فشاری که اون دو نفر به جسم و روحم وارد آوردن، خودم رو خلاص کنم. من به هیچکس جز تو اعتماد ندارم. مطمئنم حال منو می فهمی. شلوارش رو کشید پایین و دول کوچولوش رو از توی شورتش کشید بیرون و گرفت جلوی صورتم. در برابر کیرهایی که تا به اون روز دیده بودم از هسته خرما هم کوچیک تر بود. حتی فکر کنم از دول منم کوچیک تر بود. ولی خیلی سفیدتر از من بود. کمرش رو آورد جلو تا کیرش خورد به لبم. گفت: برام بخورش. گفتم: کوروش من رفیقتم. می فهمی داری چکار می کنی؟ گفت: فقط یه کم بخورش برام. گفتم: من بلد نیستم. گفت: منم به اون دو نفر گفتم بلد نیستم، اما اونا نوبتی کیراشون رو کردن تو دهنم. من اوغ می زدم و اونا می خندیدن. در همون حال کیرش رو توی دهن من عقب و جلو می کرد. بعد کشیدش بیرون و گفت: لای کونت رو تف بمال. می خوام بکنمت. در حالی که از تعجب شاخ درآورده بودم، گفتم: می خوای چیکار کنی؟ مگه من کونی توام. تو به اون دو نفر کون دادی حالا می خوای منو بکنی؟ اگه زورت می رسید، همونا رو می کردی خوب! کورش گفت: زورم که به اونا نمی رسید. اونا هم یه جوری منو کردن که تا چند روز حتی نمی تونستم درست برم دستشویی. اما اگه من الان می خوام تو رو بکنم به خاطر اینه که فقط به تو اعتماد دارم و پیشت اعتراف کردم. نمی خوام یه روز راز منو پیش کسی برملا بکنی. پس واسه این که به کسی نگی، مجبورم که بکنمت.
دستش رو آورد جلوی دهنم و گفت: تف کن تو مشتم. می خوام با تف خودت بکنمت. چه جملات و عبارات آشنایی بود برام. بارها به همین روش کیر اونایی که بلندم کرده بودند و می خواستن کونم بزارن رو، با تف خودم خیس و لیز کرده بودم و حالا بعد از مدت ها دوباره یکی واسه کردنم ازم تف خواست.
کف دست کورش تف کردم و اون تفم رو مالید در سوراخم و خوابید روم. بدون کوچکترین دردی، دولش رو تا ته کرد تو کونم. راستش من اصلا نفهمیدم کی فرو رفت. اصلا حسش نمی کردم. واسه همین با تعجب گفت: دردت نیومد؟ گفتم: نه. گفت: اما من داشتم زمین رو با چنگ می کندم از درد. گفتم: خوب چرا دردت گرفته بود؟ گفت: به خاطر این که کیر اونا خیلی بزرگ تر از من بود. اونقدر فشار دادن که اشکم در اومده بود و التماسشون می کردم. اما بهم گوش نکردن.
پرسیدم کیرشون مگه چقدر بود؟ گفت: نمی دونم. خیلی بزرگ و کلفت بود. من فقط درد می کشیدم. اما اونا به نوبت جاشون رو با هم عوض می کردن و از کردن من خوشحال بودن. دست آخر هم آبشون رو تو کونم خالی کردن و گفتن از این به بعد هر وقت بهت گفتیم کون می خوایم باید باهامون بیایی. وقتی تعریف می کرد، هر دوتامون یه حال خوبی بهمون دست داده بود. اون از کردن من و من از مرور خاطراتم زیر دودول کوروش. بهش گفتم: تا حالا آبت اومده؟ دارحالی که داشت تند تند دودولش رو تو سوراخم عقب و جلو می کرد گفت: آرررره. الانم داره میاد. بریزم تووووش؟ واسه این که حسابی به بهترین رفیقم حال بدم گفتم: باشه کوروش جان اگه بهت حال می ده بریز توش. وقتی صدای آخ و اوخش بلند شد، فهمیدم آبش اومده. اما من هیچی حس نکردم. از روم بلند شد و در حالیکه هنوز داشت نفس نفس می زد بهم گفت: حالا یر به یر شدیم. تو کون دادن منو می دونی و منم تو رو کردم. نمی تونیم هیچ وقت آبروی همو ببریم. درحالیکه داشت شلوارش رو می کشید بالا گفت: راستی بازم با هم حال بکنیم؟ گفتم: کوروش جان، در این رابطه فقط تو کردی. بنابراین فقط حالش واسه تو بود. اگه تو هم به من بدی اونوقت می شه گفت هر دوتامون حال می کنیم.
اون روز وقتی برگشتم خونهه، حس عجیبی داشتم. کون دادن به شاگرد اول کلاسمون. کسی که دوساله های کلاس برده بودن و تقش رو زده بودن و کونیش کرده بودن، حالا خودش تق منو زده بود و به قول خودش، از اون فشار خودش رو رها کرده بود. اما من چی؟ تا جایی که یادمه حتی کونی های دیگه هم منو کرده بودن. نمونش همین کوروش. یعنی من اینقدر بدبخت بودم که به خاطر کیییر، حتی به کونی ها هم کون داده بودم. اما دیگه کاریش نمی شد کرد. کوروش منو کرده بود و با همون دودول کوچیکش، آبش رو هم تو کونم ریخته بود. احتمالا صفر زن جدیدم همین آقا کوروش هست که هر وقت برم خونشون، اول باید کونم بزاره تا از فشار و استرس کون دادن به اون دوتا همکلاسیمون خودش رو رها کنه.
فقط دعا می کردم که منو پیش اونا لو نده. اما خیلی تو مخم رفته بود نفر دومی که بچه های کلاس دوس دارن بکننش کیه! از یه طرفم به کوروش حسودیم می شد که دو تا از هم کلاسی هامون کون اون رو به کون من ترجیح دادن و اونو زیرخواب خودشون کردن.
شب موقع خواب همش دودول سفید و کوچیک کوروش می اومد جلوی چشم. مخصوصا وقتی که گرفت جلوی دهنم و کردش تو دهنم. انگار هنوز بو و مزه دولای زمان بچگی مون رو می داد. یاد بو و مزه دول بابک افتاده بودم. پیش خودم می گفتم اگه کوروش بدون من زیر چه کیرهایی رفتم و خوابیدم و گذاشتم توم آب منی خالی کنن، احتمالا دیگه هیچ وقت باهام حرف نمی زنه. با این افکار دوباره سوراخ کونم به لرزه افتاده بود و هوس کیر کرده بود. حداقل کاش کوروش کیر بزرگی داشت و دیگه خیالم از بابت روزایی که هوس کیر می کردم راحت می شد. چون خیلی راحت می رفتم زیر کوروش رو خارش کونم رو می خوابوندم.
نمی دونم چطوری شد که از کیر کوروش رسیدم به کیر قدرت و هوس کیر اونو کردم. هر چند که گفته بود دیگه منو نمی کنه و براش دیگه جذابیتی ندارم. اما مرور خاطراتی که با قدرت داشتم، منو بیش از هر وقت دیگه ای تشنه کیر اون می کرد. تصمیم گرفتم هر طور که شده یبار دیگه کیییر قدرت رو مال خودم کنم و زیرش بخوابم. به هر قیمتی که شده. فردا صبح حدود ساعت 10 بود که از خونه زدم بیرون و رفتم سمت محله قدرت. کوچه خلوت بود و کسی رفت و آمد نمی کرد. یکی دو بار بالا و پایین کردم تا بلکه قدرت از خونه بیاد بیرون. جرات نمی کردم برم در خونشون. ممکن بود اگه منو جلوی خونشون ببینه عصبانی بشه. اما مگه این سوراخ لعنتی دست از سرم بر می داشت. واسه کیر قدرت له له می زد. دلو زدم به دریا و رفتم در خونشون. زنگ رو زدم. بعد از چند لحظه یه صدای کلفتی از پشت در گفت: کیه؟ از ترس داشتم قالب تهی می کردم. در باز شد یه مرد سیبیلو و اخمو جلو در ظاهر شد. یه نگاه به سرتا پای من انداخت و گفت: فرمایش؟ زبونم بند رفته بود. یه کم نگاش کردم و بعد از چند لحظه بریده بریده گفتم: با آقا قدرت کار دارم. یه نگاه به صورتم کرد و گفت: با آق قدرت چیکار داری آق کوچولو؟ گفتم: با خودش کار دارم. گفت: من داداششم. بگو شاید منم بتونم برات انجامش بدم. گفتم: نه می رم بعدا دوباره میام ببینمش. داداشش گفت: مگه من گفتم نیستش که دوباره بری و برگردی. گفتم: خوب اگه هستش بگین بیاد جلوی در. گفت: دستش بند. توی زیر زمینه. بلدی که؟ از دهنم پرید و گفتم: بله بلدم. با اون سیبیل هاش یه نیشخندی زد و گفت: پس قبلا هم اومدی زیرزمین. بار اولت نیست. فقط موندم آق قدرت تو رو از کجا تور کرده. بیا برو پایین پیشش.
بدجور سوتی داده بودم. مردد بودم که اصلا برم یا بی خیال شم. داداش قدرت که تردید منو دید گفت: چیکار می کنی؟ می ری پیشش یا نه؟ تو دلم داشتم به کوروش فحش می دادم که با کاری که دیروز باهام کرد منو دوباره هوایی کیر قدرت کرد و تو این مخمصه انداخت. تو این فکرا بودم که صدای داداش قدرت منو به خودم آورد. گفت: تصمیم نگرفتی آق خوشگله؟ دلو زدم به دریا و رفتم داخل خونه. پله های زیر زمین رو طی کردم تا رسیدم به همون اتاقی که قبلا قدرت و دوستاش منو جر داده بودن و امین رو هم کونی کردن. وارد اتاق شدم. از قدرت خبری نبود. یه کم ایستادم گفتم شاید یه جای دیگه توی زیرزمین باشه و بیاد پیشم. اما وقتی دیدم خبری ازش نیست برگشتم که از زیرزمین بیام بیرون. اما توی راه پله ها با داداش قدرت روبرو شدم. وقتی دید دارم برمی گردم با خنده گفت: کجا خوشگل پسر؟ آق قدرت رو مگه نمی خوای. گفتم: اما نبودش تو اون اتاق. گفت: ببینم تا حالا چند بار اومدی تو اون اتاق؟ دوباره سوتی داده بودم. گفتم: یبار. گفت: فقط یبار؟ گفتم: بله. گفت: از قدرت بعیده یه همچین تیکه ای رو فقط یبار بزنه زمین. گفتم: یعنی چی بزنه زمین؟ در حالیکه داشت می اومد به سمتم، گفت: یعنی بکنتش.
مستقیم رفت سر اصل مطلب. منو هل داد سمت اتاق و گفت: بریم تو اتاق ببینم چکاره ای. وقتی مقاومتم رو واسه برگشتن به اتاق دید، مچم رو گرفت و دنبال خودش کشوند به سمت اتاق. وارد اتاق که شدیم یبار دیگه بوی شهوت توی فضای اتاق پیچید. داداش قدرت واسم راست کرده بود و تا منو نمی کرد، امکان نداشت بزاره برم. دستش رو گذاشت روی گردی کونم و گفت: ببینم اون زیر چی قاییم کردی آق کوچولو! من که زبونم بند رفته بود و توان هیچ حرکتی نداشتم. عجب غلطی کردم رفتم در خونه قدرت که حالا مثه خر گیر کنم تو اتاق زیرزمین و هیچ راه فراری نداشته باشم.
تو این افکار بودم که دیدم داداش قدرت، شورت و شلوارمو کشید پایین و با دیدن کون سفیدم یه سوتی زد و گفت: به به چه کونی داری. دم آق قدرت ما گرم که یه همچین کونی رو زیرخواب خودش کرده. شلوار و شورت خودش رو که کشید پایین، یه کیر سیاه و کلفت مثه اژدها پرید بیرون. منو برگردوند به سمت تخت توی اتاق و به سمت جلو دولام کرد. وسط لپای کونم رو باز کرد و هرچی تف توی دهنش داشت، پرت کرد لای قاچ کونم و روی سوراخم. همه چیز به سرعت داشت پیش می رفت. خودمو آماده یه گاییدن ناخواسته کردم. می دونستم فرو کردن اون اژدها تو سوراخم، درد زیادی خواهد داشت. اما باید تحمل می کردم تا زودتر از اون مخمصه خودم رو نجات بدم.
داغی و سفتی سر کیر داداش قدرت که روی سوراخم تنظیمش کرده بود، منو به خودم آورد. زیر لب گفتم: خواهش می کنم یواش بکن. داداش قدرت که دید زبون باز کردم پرسید: چیکار کنم؟ گفتم: یواش بکن منو. با خنده و حشریت گفت: ببین بچه کونی، با پای خودت بلند شدی اومدی تو زیرزمین خونه ما که کون بدی. مهمونی که نیومدی. درسته؟ گفتم: درسته. گفت: پس یواش و دردم اومد و بکش بیرون و نمی تونم نداریم. تا وقتی کیر داداشت اون تو هست، هر کاری که گفتم باید بکنی و بگی چشم. فهمیدی؟ گفتم: چشم. اما ازت خواهشم می کنم کیرت رو آروم بکن تو کونم. خییییلللییی بزرگ و کلفته. بزار بهش عادت کنم.
هنوز حرفم تموم نشده بود که احساس کردم از کمر به پایین فلج شدم. طوری که نا خودآگاه زانوهام خم شد و به سمت پایین دولا شدم. اما قبل از این که بشینم روی زمین، داداش قدرت کمرم رو گرفت و از افتادنم جلوگیری کرد. در عوض توی همون حالت منو رو کیرش بلند کرد و اون باقی مونده کیرش رو هم تا خایه بهم فروووو کرد.
چشام سیاهی می رفت. توان داد زدن نداشتم. اما احساسم این بود که از وسط دو قسمت شدم. حتی نمی تونستم کونم رو سفت کنم تا داداش قدرت نتونه به راحتی کیرشو تو کونم عقب و جلو کنه. در واقع همه چیزم در اختیار و کنترل داداش قدرت بود و در حالیکه تو هوا رو کیرش دست و پا می زدم، اون کییییرش رو تا دسته بهم فرو می کرد و بیرون می کشید. از نوع تقه زدن هاش، می فهمیدم اونطوری که دوست داره، داره کونم می زاره و حال می کنه. صدای قارت و قورت سوراخم توی اتاق پیچیده بود. توی یه لحظه منو از روی کیرش پایین آورد و به کمر لب تخت خوابوندم. پاهام رو داد بالا و بدون معطلی و مکث و قبل از اینکه نفسی تازه کنم، اژدهای سیاهشو تا تخماش فرو کرد تو کون من بیچاره. از ترس کیرم کامل توی خودش فرو رفته بود. حتی تخمام هم جمع شده بودن.
در همون حال بود که دیدم صدای نفس هاش تغییر کرده و شدت کمر زدنش هم بیشتر شده. کمتر از یک دقیقه، با فشار، همه کیرررررش رو به ته کونم رسوند، و با آبی که از سر کییییررررش فوارن می کرد، همه داخل شکمم رو به آتیش کشید و بعد از چند بار تکون شدید و فشار زیاد به ته سوراخم، کیرش رو از کونم بیرون کشید و گفت: پاشو گمشو برو خونتون. بچه کونی کس کش.
داداش قدرت با تحقیر منو از خونشون بیرون کرد و در حالیکه تو شکمم تموم آبی که ریخته بود تکون می خورد، با سرخوردگی برگشتم به خونه. فرصت واسه رفتن به حموم کم بود. و باید آماد می شدم برم مدرسه. واسه همین رفتم تو دستشویی و همه آبی رو که داداش قدرت به خورد سوراخم داده بود رو از کونم بیرون ریختم. کل توالت رو بوی آب منی پر کرده بود. کمی طول کشید تا همه اون آب سفید و سفت کامل از حفره ای که وسط کونم توسط کییییر داداش قدرت ایجاد شده بود خارج بش. اما مجبور بودم این بار رو صرف نظر کنم و تخمام و کیرم رو از مالیدن آب بهشون محروم کنم.
     
  
صفحه  صفحه 22 از 22:  « پیشین  1  2  3  ...  20  21  22 
داستان سکسی ایرانی

چطور در سن پایین کونی شدم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA