انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21

چطور در سن پایین کونی شدم



 
ehsan198000
ممنونم احسان جان و از این که با خاطراتم همراه می شی خیلی خوشحالم.
اما یه قول بده.
اینکه هر بار که با خاطراتم حشری شدی و نیاز به خالی کردن خودت پیدا کردی، آبتو به یاد من بیاری.
     
  

 
سکس گروهی با قدرت
بعد از دادن به قدرت و امین، در حالیکه دوبار آبم زیرشون اومده بود، خسته و کوفته به خونمون برگشتم. انگار کوه کنده بودم. قدرت خیلی اذیتم کرد. علاوه بر این که خیلی محکم و عمیق بهم تلنبه زده بود و کیرش رو تا اونجایی که جا داشت توم فرو کرده بود، نگذاشت تا از اومدن آبم قبل از ارضا شدن خودش جلوگیری کنم. به عمد، در وضعیتی قرارم داد تا با تلنبه هایی که بهم زد و حرفایی که در گوشم می گفت، نتونم جلوی خودمو بگیرم و آبم بیاد.
چرا می گم به عمد، چون وقتی آبم اومد دیگه تمایلی به دادن نداشتم و در تلاش بودم تا هرچه زودتر خودمو از زیر قدرت بیرون بکشم و این دقیقا همون چیزی بود که قدرت می خواست. یعنی زوری کردن من و فرو کردن توی سوراخی که به شدت تنگ شده بود و همین تنگی باعث درد و ناله در هنگام فرو رفتن کیرش تو کونم می شد. قدرت اینو خوب می دونست و به بهترین شکل ازش استفاده کرد.
بعدشم که با تهدید کردنم به برگشتنش با یکی از دوستاش، مجبورم کرد زیر امین بخوابم و بهش بدم. امین هم که زبون نفهم تر از قدرت، اونقدر روم کمر زد تا دوباره علیرغم میل باطنیم، آبم بیاد و ارضا بشم.
اما مسئله به اینجا ختم نشد. امین این موضوع رو واسه پسرای دیگه هم تعریف کرده بود و گفته بود که فلانی رو با قدرت بلند کردیم و بردیم خونه و یه طوری کردیمش که دوبار زیر کیرمون آبش اومد و از خوشحالی کون دادن، ارضا شد. این برای پسری تو اون سن و سال یه فاجعه بود. چون بعد از اون هر کس می اومد طرفم، صرفا هدفش کردن من نبود، بلکه دوست داشت اونقدر بکنتم تا آبم بیاد و اون بتونه واسه بقیه هم تعریف کنه که آب فلانی زیر کیر منم اومده.
یه روز امین اومد در خونمون و گفت: باید بیای خونمون. گفتم: هیچ بایدی در کار نیست. چرا باید بیام؟ با گستاخی تموم گفت: چون آقا قدرت گفته. گفتم: خوب گفته باشه. من که ننشستم ببینم آقا قدرت کی میگه بیا یا کی میگه برو. امین گفت: بهتره با من بیایی، چون در غیر اینصورت خودش میاد در خونتون و بعدش معلوم نیست چی پیش بیاد.
تو دلم به داود هزارتا فحش دادم. مدتی می شد دیگه تو محله خودمون به کسی نداده بودم و از دهن ها افتاده بودم. اما داود با گفتن ماجرای اومدن آبم زیر کیرش، دوباره کار داده بود دستم و کیر پسرای محل رو واسه گائیدنم به روش جدید راست کرده بود.
امین که تردید منو واسه اومدن دید، زنگ خونمون رو به صدا درآورد. با به صدا دراومدن زنگ خونمون، مادرم اومد جلوی در. من مات و مبهوت به امین و مادرم نگاه می کردم. امین به مادرم گفت که اجازه بده تا با من بریم برای مسابقه فوتبال. مادرم به من نگاه کرد و با تعجب بهم گفت: چرا خودت بهم نمیگی. مونده بودم چی بگم. امین گفت: از من خواست که من اجازش رو از شما بگیرم چون می ترسید که شما بهش اجازه ندین. مادرم بهم اجازه داد که با امین برم برای مسابقه فوتبال، غافل از اینکه دارن پسرش رو می برن تا کونش بزارن. این وسط اصلا میل و خواسته من واسه کسی مهم نبود. این که اون موقع از روز دوست داشتم بدم یا نه، یا این که اصلا توی مود دادن بودم یا نه، واسه کسی مهم نبود. مهم میزان راست شدن کیر یه نفر بود که به واسطه گائیدن کون من به یه روش جدید در تصوراتش شکل گرفته بود و به هر طریقی که شده بود باید عملیش می کرد.
بعد از پوشیدن لباس ورزشی و کفشای فوتبالیم، دنبال امین راه افتادم و رفتیم به سمت خونشون. اصلا دوست نداشتم یه کلام هم حرف بزنم. حتی دوس نداشتم به این فکر کنم که قراره چه اتفاقی برام بی افته. فقط دوست داشتم هر چه زودتر تموم بشه. نزدیک خونه امین که رسیدیم، دیدم راهش رو کج کرد و گفت: دنبالم بیا. گفتم: مگه نمیریم خونه شما؟ گفت: نه بیا دنبالم تا خودت بفهمی. یه کم که با هم رفتیم، دیدم رفت و زنگ در خونه آقا قدرت رو زد. با حالت اعتراض گفتم: من خونه کسی نمیام. فقط حاضرم خونه خودتون بیام. در همین حین در خونه آقا قدرت باز شد و با اشاره دست بهم فهمون که بی سر و صدا برم داخل. بعد از ورود من، امین هم وارد شد و قدرت، یک راست ما رو به سمت زیرزمین خونشون هدایت کرد. اولین باری بود که می رفتم خونه قدرت. قلبم داشت از تو سینم در می اومد. چندتا پله رفتیم پایین. توی زیرزمینشون یه انباری بود که داخلش یه تخت بود. روی تخت یه پتو بود و یه متکا. قدرت اشاره کرد که برم تو انباری و شلوارم رو دربیارم.
حس عجیبی بود. نمی دونستم خوشحالم از این وضعیت یا دلشوره دارم. تنها چیزی که برام مسجل بود این بود که قراره قدرت بیاد روم و با تموم توانش تو کونم تقه بزنه تا آبم بیاد و اون به مراد دلش برسه و بعد هم نوبت امین بود تا کونمو بگاد. داشتم شلوارم رو می کشیدم پایین که صدای قدرت از بیرون اومد و گفت: بچه کونی، شلوار و شورتت رو کامل دربیار بذار کنار. به دستور آقا قدرت، شلوار و شورتم رو کامل درآوردم و گذاشتم کنار و روی تخت نشستم تا ببینم بعدش چی می شه. یک دفعه دیدم قدرت با سه تا پسر دیگه که همگی از من بزرگتر بودن و فکر کنم هم سن خود قدرت بودن، در حالیکه شلوارشون پایین بود و کیراشون رو توی دست گرفته بودن و می مالوندن، وارد انباری شدن. چشمم که به اون سه تا غریبه و کیرای راست شده شون افتاد، ناخودآگاه از جا بلند شدم. اما قبل از هر حرکتی قدرت اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو شونم و دوباره نشوندم لب تخت. بعد برای ترسوندن من، صداش رو یه کم برد بالا و گفت: این سه تا رفیقای منن. دلم می خواد امروز واسمون سنگ تموم بذاری و پیش رفیقام رو سفیدم کنی. من کلی از سفیدی و داغی و نرمی کونت واسشون تعریف کردم. حالا تو باید حرف منو ثابت کنی.
قدرت رو کرد به رفیقاش و گفت: بچه ها، این چاقال خان که اینجا کون برهنه نشسته، منتظر کیرای سیخ و حشری ماست. این کون متعلق به شماست و قراره هر طور که دلتون می خواد بهتون حال بده. من در حالیکه ترسیده بودم، با یه صدای ضعیفی گفتم: کی این قرار رو گذاشته؟ قدرت که نزدیک من ایستاده بود و هنوز دستش رو شونم بود، با پشت دست زد توی دهنم و گفت: خفه بچه کونی. از ضربه دستش لبم سر شد و احساس کردم دندونم پارش کرده. قدرت به امین گفت: یه دستمال بده این خار کسه. بعد رو کرد به دوستاش و گفت: سه سال پیش یه بچه خوشگلی تو محلمون بود که تقریبا تموم بچه های محل خودشون و سایر محله ها کرده بودنش. اما همین کونی خان، تا مدتها از دست من در می رفت و حسرت گائیدن کون سفیدش رو به دلم گذاشته بود. اما بالاخره یه روز توی کانال خفتش کردم و یه طوری جلوی بقیه بچه ها کردمش که یاد بگیره تا عمر داره دیگه از دست من فرار نکنه. اون بچه خوشگل کون پر برکتی داشت، چون باعث شد به واسطه کردن اون، هم چند تا پسر دیگه دلی از عزا دربیارن و تو اون سن و سال، تجربه کون کردن رو به دست بیارن و هم من بتونم تق چندتا پسر دیگه رو بزنم. اما کی فکر می کرد اون پسری که بارها موفق شد منو بپیچونه و از دستم در بره، حالا امروز با پای خودش اومده تو خونه منو و می خواد به من و رفیقام حال تپل بده.
رفیقای قدرت با کیر شق، در حالیکه سر کیراشون باد کرده بود، داشتن به حرفای قدرت گوش می کردن، و بعد از شنیدن صحبتای اون با تعجب گفتن: این همون چاقالیه که داشتی داستانشو می گفتی!! قدرت یه قیافه ای گرفت و صداش و انداخت ته گلوش و گفت: بله این همون پسره. باید بهتون بگم که امروز هم کیرتون رو می خوره، هم بهتون کون میده و هم شماها باید یه طوری بکنیدش که زیرتون آبش بیاد. آخه خیلی دوس داره موقع کون دادن آبش بیاد و ارضا بشه.
هنوز حرف قدرت تموم نشده بود که یکی از اونها اومد جلو و کیرش رو فشار داد تو دهنم و گفت: بخور ببینم چطوری می خوری. ببینم می تونی آقا قدرت رو پیش ما رو سفید کنی یا نه. دومی هم اومد جلو و گفت: حالا که اینقدر دوست داری کون بدی و در حال کون دادن، آبت بیاد، قول می دم اگه خوب حال بدی، ما هم چندبار آبت رو در حین کون دادن بیاریم. از ترس و ناراحتی داشتم سکته می کردم. قدرت واسه این که خودش حال کنه، منو توی بد مخمصه ای انداخته بود. اون دوست داشت زجر کشیدن منو زیر کیر دوستاش ببینه. می دونست که بار اول که آبم بیاد دیگه کارم تمومه و بقیه مسیر رو باید با درد و زجر و فرار از دستشون ادامه بدم. توی این افکار بودم که بافشار سر داغ کیییییر رفیق قدرت، دهنم باز شد و اولین کییییر تو دهنم فرو رفت. وقتی دید کیییرش توی دهنمه گفت: آفرین پسر خوب. دهنت رو باز تر کن تا کیرم راحت تر بره تو دهنت. اینطوری دندونات هم کیرمو اذیت نمی کنه. به نظر می رسید گیر چند نفر آدم کون کن حرفه ای افتادم. کسایی که بارها کون کردن و بلدن چطوری طرف رو بگان. به نوبت می اومدن و تو دهنم تلنبه می زدن و به محض اینکه اوغ می زدم، جاشون رو با هم عوض می کردن.
نزدیک به ده دقیقه بود که حسابی طعم کیراشون رو توی دهنم چشیدم. اونقدر که احساس می کردم دهنم بو و مزه کییییر گرفته. یه حس جدید بود برام. البته یبار دیگه هم این اتفاق برام افتاده بود و پسر عموم و دوستاش از خجالت دهنم و کونم در اومده بودن. اما مثه اینبار معنی گائیده شدن دهن و مزه کیر گرفتن زبون و حلقم رو تجربه نکرده بودم. حس و حال دادن در من بیدار شده بود و در حالیکه مشغول ساک زدن واسه چهار تا پسر بزرگ در یه انباری کوچیک بودم، کیییرم از شدن خواستن، حسابی راست شده بود.
خوب که دهنمو گائیدن و کیرشون رو تو حلقم فرو کردن، نوبت گائیدن کونم رسید. قدرت که کیر راست شده منو دید به دوستاش گفت: بچه دودول این کس کشو ببینید. کیر ما توی دهنشه، اما کیر این کونی راست شده. همه با هم زدن زیر خنده و قدرت در حالی که داشت منو به حالت قنبل در می آورد به بقیه گفت: اول من می کنم بعد به نوبت بیائید و از این کون سفید و داغ لذت ببرید. وقتی قنبل کردم، در حالیکه منتظر درد ورود کیر کلفت قدرت توی کونم بودم، یکی از دوستای قدرت اومد جلوم نشست و یه راست کییییرشو کرد تو دهنم و گفت: کوووووننننییی کییییرمو بخور. در همون حال قدرت کیر تف مالی شده اش رو روی سوراخم گذاشت و به یه فشار دردناک، تا دسته توی سوراخم فرو کرد. از شدت درد به سمت جلو پرت شدم. اما در همون حال کیییر دوست قدرت تا خایه تو حلقم فرو رفت و باعث شد اوغ بزنم. از دهن و کون در حال گائیده شدن بودم و قدرت و دوستاش به نوبت جاشون رو عوض می کردن و منو می گائیدن.
در تموم مدنی که قدرت و دوستاش مشغول گائیدن سوراخ کون و دهن من بودن، امین بیرون انباری نشسته بود و در حالیکه داشت کیرش رو می مالوند، منتظر بود تا نوبت به اونم برسه. با اشاره قدرت به امین، اونم وارد انباری شد و اومد سمت دهن من. اما قبل از این که کیرش رو بکنه توی دهنم، یکی از رفیقای قدرت از پشت چسبید بهش و روی کیرش بلندش کرد. امین اعتراض می کرد و توی هوا دست و پا می زد اما نمی تونست خودشو از دست رفیق قدرت نجات بده. امین رو کرد به قدرت و گفت: آقا قدرت بگو منو بزاره زمین. من اصلا نمی خوام کون بکنم. بزارین برم. قدرت یه نیشخند بهش زد و گفت: خوب برو، کسی جلوت رو نگرفته. امین در حالیکه سرخ شده بود گفت: رفیقت ولم نمی کنه. در همون حال که توی هوا روی کیر رفیق آقا قدرت بود، یکی دیگه از دوستاش رفت و دست انداخت شلوار امین رو کشید پائین. همراه با شلوارش، شورتش هم اومد پائین و کونش برهنه شد. رفیق قدرت یه خنده کرد و گفت: حالا دو تا کونی داریم که باید بگائیمشون. احساس کردم رنگ امین سفید شد. اما گیر افتاده بود. با داد و بیداد گفت: من خودم بکن هستم. رفتم این کونی رو براتون آورم که بگائینش، حالا می خوائید منم بکنید؟! خیلی نامردیه. رفیق قدرت امین رو گذاشت زمین و با کمک اون یکی دوستش، لب تخت بغل من خمش کرد و روش سوار شد. اعتراضای امین به هیچ کجا نمی رسید و قدرت هم که بارها با امین منو کرده بودن، هیچ کمکی به امین نمی کرد.
بالاخره با دادهای امین فهمیدم که کون امین هم به باد رفته و اونم مثه من الان یه کونیه. وقتی کیر رفیق قدرت تو کون امین جا باز کرد، شروع به کمر زدن کرد و امین دیگه داد نمی زد، فقط آروم و بی صدا اشک می ریخت و سرش رو بین دستاش پنهون کرده بود. اما قدرت از رو من بلند شد و رفت جلوی امین. موهاشو گرفت و کشید به سمت بالا و وقتی سرش اومد بالا، کیرش رو مالید به لبای امین و گفت: دهنتو باز کن ببینم تو بهتر می خوری یا این رفیق کونیت.
کار از کار گذشته بود، امین راه فراری نداشت و کنار من داشت کون می داد. در واقع اون روزی که اومد دنبالم تا به قول خودش یه کون حسابی بکنه و آبم رو زیر کیرش بیاره، نمی دونست خودش گرفتار قدرت و دوستاش می شه و کونش رو به باد می ده. صدای شالاپ شلوپ کون منو و امین با آخ و اوخ بکن هامون توی انباری کوچیک زیرزمین خونه قدرت پیچیده بود. قدرت منو به شکم خوابوند و گفت: نوبت آوردن آبته. من که از دیدن صحنه گائیده شدن امین توسط قدرت و دوستاش خوشحال و حشری شده بودم، با دو سه تا تقه قدرت تو کونم، به پتوی رو تخت چسبیدم و آبم اومد.
قدرت که دید بی هیچ مقاومتی آبمو آورده، به دوستاش گفت: وقت گائیدن این کون تنگ و داغ رسیده. الان آبش اومده و دیگه دوست نداره بده. بیاین و هر طور که دلتون می خواد بگائینش. دوستاش هم دست از امین کشیدن و اومدن سراغ من. واقعا بعد از اومدن آبم عذاب می کشیدم. اما کسی نمی خواست بفهمه که چقدر کونم تنگ می شه و درد می کشم و چون دیگه هیچ میلی به دادن نداشتم، بدترین لحظه های سکسم رو تجربه می کردم. دست و پا می زدم که ولم کنن و خودم رو روی تخت به جلو می کشیدم. اما اونها از این حال من بیشتر حشری می شدن و به هیچ عنوان حاضر نمی شدن رهام کنن. می گفتن چون زیر کیر قدرت آبتو آوردی باید زیر کیر ما هم آبتو بیاری. اما اونقدر اذیت شده بودم که کیرم دیگه راست هم نمی شد. انگار خشک شده بود و مرده بود. از درد توی خودش جمع شده بود و تخمام کاملا داخل بدنم فرو رفته بود. اما اونا ولم نمی کردن.
بالاخره بعد از کلی زور و فشار، در حالیکه کیرم کاملا خوابیده بود، یبار دیگه زیر کیییر یکی از دوستای قدرت آبم اومد و با خالی کردن آب هر چهار نفرشون تو کونم، دست ازم کشیدن و همون طوری با کیرای آویزون از انباری رفتن بیرون.
امین که به شدت سرخورده و ناراحت بود، بلند شد و اومد روم خوابید. اما اونم هر کاری کرد کیرش راست نشد که نشد. واسه همین ازم دست کشید و کنارم نشست. قدرت که اولین نفری بود که آبش اومده بود، با دیدن این صحنه برگشت داخل انباری و دوباره گیر داد به امین. امین دوباره با اعتراض گفت: آقا قدرت چرا با من این کار رو کردی؟ من که خودم بکن بودم. حالا با چه رویی توی کوچه برم. با اشاره به من به قدرت گفت: حتما همینطور که آبروی این رو همه جا بردی، از فردا می خوای آبروی منم پیش همه ببری. قدرت که خودشو پیروز این جریان می دونست با نیشخند به امین گفت: اصلا دوست ندارم که آبروی تو مثه این بچه خوشگل کونی بره. این موضوع هم همینجا چال می شه و اگه بفهمم کسی از این موضوع جایی حرف زده، مادرش رو می گام. اما یه شرط داره. امین گفت: چه شرطی؟ قدرت گفت: بخواب تا بهت بگم.
بله کیر قدرت واسه امین راست شده بود و تا اون رو هم مثه پسرایی که اون روز توی کانال به هوای من گائیده بود نمیکرد، آروم نمی گرفت. امین که چاره دیگه ای نداشت به شکم خوابید و منتظر شد ببینه قدرت چه شرطی داره. قدرت رفت روی امین و بعد از تف مالی کردن کییییرش، تا ته فرووووش کرد تو کون امین. من با دیدن این صحنه و ناله های امین زیر کیر قدرت، یک دفعه کییییییرم سییییخ شد. ناخودآگاه دستم رفت سمت کیرم و شروع با مالیدنش کردم. در همون حال قدرت به امین گفت: اگه می خوای کسی از موضوع کون دادن امروز تو به منو دوستام باخبر نشه، باید بهم کون بدی. امین با ناراحتی گفت: آقا قدرت الان داری چکار می کنی؟ داری منو می کنی دیگه. غیر از اینه؟ قدرت کمر زدنش رو محکم تر کرد و گفت: منظورم اینه که هر وقت خواستم باید بهم بدی. قبول؟ امین گفت: آقا قدرت بهم رحم کن. آبروم رو نبر. قدرت گفت: شرطش همینه. قبول؟ امین با ناله و درد گفت: باشه قبول. چاره دیگه ای ندارم. قدرت گفت: اما شرط اصلیش اینه که می گم. امین از روی ناامیدی و استیصال گفت: دیگه چه شرطی؟ قدرت که برنده این جنگ شده بود با یه حس پیروزمندانه گفت: هر بار که دارم می کنمت، باید آبتو زیر کیرم بیاری. امین که بد رکبی خورده بود گفت: آقا قدرت من از شدت درد و ناراحتی، حتی کیرم راست هم نمیشه که این پسره کونی رو که امروز سبب به باد دادن کون خودم شد رو بکنم، حالا شما می گی باید آبمو زیر کیرت بیارم! می دونی این کار چقدر تحقیرم می کنه! قدرت در حالیکه همچنان تو کون امین تقه می زد با خونسری گفت: دیگه میل خودته. شرطش اینه. می تونی بپذیری یا نپذیری. اما طبعاتش پای خودته. امین سرش رو گذاشت رو متکا و شروع کرد به گریه کردن. اما کمترین تاثیری در قدرت نداشت. خیلی دلم واسه امین سوخت. من خودم بارها از این موضوع زخم خورده بودم. حال امین رو که دیدم، یاد تموم اون روزهایی افتادم که چقدر گریه کردم و هیچ کس به اشک هام اهمیتی نداد. حتی خود همین امین که با دوستش باعث شدن برم زیر کییییر کلفت نجیب افغان.
به قدرت گفتم: آقا قدرت گناه داره. من به خاطر تو خیلی آبروم رفت. کاری کا با من کردی رو با امین نکن. من که آبم رو زیر کیر خودتو دوستات آوردم، این بیچاره رو ولش کن. اما قدرت با تشر بهم گفت: تو زر نزن مادر کونی، وگر نه میام تو رو هم جر می دم. من سکوت کردم. قدرت به امین گفت: جوابم رو ندادی! شرطم قبوله؟ امین با ناامیدی و برای این که از این وضعیتی که درش گیر افتاده بود نجات پیدا کنه، با بغض گفت: قبوله. قدرت با گفتن یه جووووووون بلند و محکم تر کردن تقه هاش، دستش رو برد زیر شکم امین و شروع کرد به مالیدن کیرش تا راست بشه. من با دیدن این صحنه دوباره کیرم راست شد. در همین حال یکی از دوستای قدرت اومد توی انباری و وقتی دید چه بکن بکنیه توی انباری و من دارم کیرمو می مالم، اومد سمت منو و به شکم خوابوندم تا با کردن کیرش تو کونم و تلنبه زدن بهم، هم خودش ارضا بشه و هم یبار دیگه آب منو زیر کیرش بیاره.
دیگه دست خودم نبود. جلوم امین داشت کون می داد تا آبش بیاد، خودمم زیر یه کییییر حشری و داغ بودم تا آبشو ته سوراخم خالی کنه. کامل خودمو در اختیارش گذاشته بودم و از بس حشری شده بودم، کیرم رو به پتوی زیرم می مالیدم تا آبم بیاد. رفیق قدرت که حال منو دید گفت: بچه ها این چاقال تازه مزه کیر رفته زیر دندونش. بیاین ببینین چه کونی میده. هر کی دوس داره بیاد بکنه. اینو گفت: کیییییرش رو تا تخماش فروووو کرد و شروع کرد به خالی کردن آبش تو کونم. با اولین قطره آبی که توی کونم خالی شد و داغیش رو حس کردم، محکم خودمو به پتو فشار دادم و منم ارضا شدم. اما تا نفر قبلی بلند شد، اون یکی دوستش افتاد روم و کییییرشو چپوند بهم. درد و ناراحتی دوباره اومد سراغم. هرچی بهش گفتم بهت نمی دم، بیستر حشری شد و محکم تر کردم. از خودم بدم اومده بود. بازم کیرم جمع شده بود توی خودشو ازش هیچ خبری نبود. در حالیکه از کون دادن زجر می کشیدم، یک دفعه صدای آخ و اوخ امین رو شنیدم که اونم زیر قدرت آبش اومد. دوست قدرت با دیدن این صحنه حشری شد و برای بار دوم خودشو کامل توی من تخلیه کرد و کونم رو آبیاری کرد.
با اومدن آب قدرت تو کون امین، سکس چند نفری ما اون روز به پایان رسید. توی انباری زیرزمین خونه قدرت، بوی کیر و شهووت و آب منی و تجاوز پیچیده بود. قدرت و دوستاش هر کدوم از یه طرف ولو شده بودن. قدرت رو کرد به ما و گفت: پاشین گمشین. دیگه کاری باهاتون نداریم. منو امین با تحقیر از خونه قدرت اومدیم بیرون. توی مسیر حتی یک کلمه هم با هم حرف نزدیم. در حالیکه می دونستم امین داره به آینده سیاه خودش فکر می کنه، من می دونستم که این آینده ای که امین نگرانشه، چقدر سیاهه. وقتی از هم جدا هم شدیم، یک کلمه چیزی نگفتیم و منی که سه بار آبم اومده بود و دهنم به شدت بو و مزه کیییییر گرفته بود و سوراخم پر از آب کییییر بود، به سمت خونه راه افتادم.
     
  
مرد

 
یاد قدیم خودم افتادم. اونموقع ۱۶ ساله بودم.
ادامه بده
دوستدار روابط آزاد خانومم هستم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21 
داستان سکسی ایرانی

چطور در سن پایین کونی شدم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA