انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21

چطور در سن پایین کونی شدم



 
ehsan198000
ممنونم احسان جان و از این که با خاطراتم همراه می شی خیلی خوشحالم.
اما یه قول بده.
اینکه هر بار که با خاطراتم حشری شدی و نیاز به خالی کردن خودت پیدا کردی، آبتو به یاد من بیاری.
     
  

 
سکس گروهی با قدرت
بعد از دادن به قدرت و امین، در حالیکه دوبار آبم زیرشون اومده بود، خسته و کوفته به خونمون برگشتم. انگار کوه کنده بودم. قدرت خیلی اذیتم کرد. علاوه بر این که خیلی محکم و عمیق بهم تلنبه زده بود و کیرش رو تا اونجایی که جا داشت توم فرو کرده بود، نگذاشت تا از اومدن آبم قبل از ارضا شدن خودش جلوگیری کنم. به عمد، در وضعیتی قرارم داد تا با تلنبه هایی که بهم زد و حرفایی که در گوشم می گفت، نتونم جلوی خودمو بگیرم و آبم بیاد.
چرا می گم به عمد، چون وقتی آبم اومد دیگه تمایلی به دادن نداشتم و در تلاش بودم تا هرچه زودتر خودمو از زیر قدرت بیرون بکشم و این دقیقا همون چیزی بود که قدرت می خواست. یعنی زوری کردن من و فرو کردن توی سوراخی که به شدت تنگ شده بود و همین تنگی باعث درد و ناله در هنگام فرو رفتن کیرش تو کونم می شد. قدرت اینو خوب می دونست و به بهترین شکل ازش استفاده کرد.
بعدشم که با تهدید کردنم به برگشتنش با یکی از دوستاش، مجبورم کرد زیر امین بخوابم و بهش بدم. امین هم که زبون نفهم تر از قدرت، اونقدر روم کمر زد تا دوباره علیرغم میل باطنیم، آبم بیاد و ارضا بشم.
اما مسئله به اینجا ختم نشد. امین این موضوع رو واسه پسرای دیگه هم تعریف کرده بود و گفته بود که فلانی رو با قدرت بلند کردیم و بردیم خونه و یه طوری کردیمش که دوبار زیر کیرمون آبش اومد و از خوشحالی کون دادن، ارضا شد. این برای پسری تو اون سن و سال یه فاجعه بود. چون بعد از اون هر کس می اومد طرفم، صرفا هدفش کردن من نبود، بلکه دوست داشت اونقدر بکنتم تا آبم بیاد و اون بتونه واسه بقیه هم تعریف کنه که آب فلانی زیر کیر منم اومده.
یه روز امین اومد در خونمون و گفت: باید بیای خونمون. گفتم: هیچ بایدی در کار نیست. چرا باید بیام؟ با گستاخی تموم گفت: چون آقا قدرت گفته. گفتم: خوب گفته باشه. من که ننشستم ببینم آقا قدرت کی میگه بیا یا کی میگه برو. امین گفت: بهتره با من بیایی، چون در غیر اینصورت خودش میاد در خونتون و بعدش معلوم نیست چی پیش بیاد.
تو دلم به داود هزارتا فحش دادم. مدتی می شد دیگه تو محله خودمون به کسی نداده بودم و از دهن ها افتاده بودم. اما داود با گفتن ماجرای اومدن آبم زیر کیرش، دوباره کار داده بود دستم و کیر پسرای محل رو واسه گائیدنم به روش جدید راست کرده بود.
امین که تردید منو واسه اومدن دید، زنگ خونمون رو به صدا درآورد. با به صدا دراومدن زنگ خونمون، مادرم اومد جلوی در. من مات و مبهوت به امین و مادرم نگاه می کردم. امین به مادرم گفت که اجازه بده تا با من بریم برای مسابقه فوتبال. مادرم به من نگاه کرد و با تعجب بهم گفت: چرا خودت بهم نمیگی. مونده بودم چی بگم. امین گفت: از من خواست که من اجازش رو از شما بگیرم چون می ترسید که شما بهش اجازه ندین. مادرم بهم اجازه داد که با امین برم برای مسابقه فوتبال، غافل از اینکه دارن پسرش رو می برن تا کونش بزارن. این وسط اصلا میل و خواسته من واسه کسی مهم نبود. این که اون موقع از روز دوست داشتم بدم یا نه، یا این که اصلا توی مود دادن بودم یا نه، واسه کسی مهم نبود. مهم میزان راست شدن کیر یه نفر بود که به واسطه گائیدن کون من به یه روش جدید در تصوراتش شکل گرفته بود و به هر طریقی که شده بود باید عملیش می کرد.
بعد از پوشیدن لباس ورزشی و کفشای فوتبالیم، دنبال امین راه افتادم و رفتیم به سمت خونشون. اصلا دوست نداشتم یه کلام هم حرف بزنم. حتی دوس نداشتم به این فکر کنم که قراره چه اتفاقی برام بی افته. فقط دوست داشتم هر چه زودتر تموم بشه. نزدیک خونه امین که رسیدیم، دیدم راهش رو کج کرد و گفت: دنبالم بیا. گفتم: مگه نمیریم خونه شما؟ گفت: نه بیا دنبالم تا خودت بفهمی. یه کم که با هم رفتیم، دیدم رفت و زنگ در خونه آقا قدرت رو زد. با حالت اعتراض گفتم: من خونه کسی نمیام. فقط حاضرم خونه خودتون بیام. در همین حین در خونه آقا قدرت باز شد و با اشاره دست بهم فهمون که بی سر و صدا برم داخل. بعد از ورود من، امین هم وارد شد و قدرت، یک راست ما رو به سمت زیرزمین خونشون هدایت کرد. اولین باری بود که می رفتم خونه قدرت. قلبم داشت از تو سینم در می اومد. چندتا پله رفتیم پایین. توی زیرزمینشون یه انباری بود که داخلش یه تخت بود. روی تخت یه پتو بود و یه متکا. قدرت اشاره کرد که برم تو انباری و شلوارم رو دربیارم.
حس عجیبی بود. نمی دونستم خوشحالم از این وضعیت یا دلشوره دارم. تنها چیزی که برام مسجل بود این بود که قراره قدرت بیاد روم و با تموم توانش تو کونم تقه بزنه تا آبم بیاد و اون به مراد دلش برسه و بعد هم نوبت امین بود تا کونمو بگاد. داشتم شلوارم رو می کشیدم پایین که صدای قدرت از بیرون اومد و گفت: بچه کونی، شلوار و شورتت رو کامل دربیار بذار کنار. به دستور آقا قدرت، شلوار و شورتم رو کامل درآوردم و گذاشتم کنار و روی تخت نشستم تا ببینم بعدش چی می شه. یک دفعه دیدم قدرت با سه تا پسر دیگه که همگی از من بزرگتر بودن و فکر کنم هم سن خود قدرت بودن، در حالیکه شلوارشون پایین بود و کیراشون رو توی دست گرفته بودن و می مالوندن، وارد انباری شدن. چشمم که به اون سه تا غریبه و کیرای راست شده شون افتاد، ناخودآگاه از جا بلند شدم. اما قبل از هر حرکتی قدرت اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو شونم و دوباره نشوندم لب تخت. بعد برای ترسوندن من، صداش رو یه کم برد بالا و گفت: این سه تا رفیقای منن. دلم می خواد امروز واسمون سنگ تموم بذاری و پیش رفیقام رو سفیدم کنی. من کلی از سفیدی و داغی و نرمی کونت واسشون تعریف کردم. حالا تو باید حرف منو ثابت کنی.
قدرت رو کرد به رفیقاش و گفت: بچه ها، این چاقال خان که اینجا کون برهنه نشسته، منتظر کیرای سیخ و حشری ماست. این کون متعلق به شماست و قراره هر طور که دلتون می خواد بهتون حال بده. من در حالیکه ترسیده بودم، با یه صدای ضعیفی گفتم: کی این قرار رو گذاشته؟ قدرت که نزدیک من ایستاده بود و هنوز دستش رو شونم بود، با پشت دست زد توی دهنم و گفت: خفه بچه کونی. از ضربه دستش لبم سر شد و احساس کردم دندونم پارش کرده. قدرت به امین گفت: یه دستمال بده این خار کسه. بعد رو کرد به دوستاش و گفت: سه سال پیش یه بچه خوشگلی تو محلمون بود که تقریبا تموم بچه های محل خودشون و سایر محله ها کرده بودنش. اما همین کونی خان، تا مدتها از دست من در می رفت و حسرت گائیدن کون سفیدش رو به دلم گذاشته بود. اما بالاخره یه روز توی کانال خفتش کردم و یه طوری جلوی بقیه بچه ها کردمش که یاد بگیره تا عمر داره دیگه از دست من فرار نکنه. اون بچه خوشگل کون پر برکتی داشت، چون باعث شد به واسطه کردن اون، هم چند تا پسر دیگه دلی از عزا دربیارن و تو اون سن و سال، تجربه کون کردن رو به دست بیارن و هم من بتونم تق چندتا پسر دیگه رو بزنم. اما کی فکر می کرد اون پسری که بارها موفق شد منو بپیچونه و از دستم در بره، حالا امروز با پای خودش اومده تو خونه منو و می خواد به من و رفیقام حال تپل بده.
رفیقای قدرت با کیر شق، در حالیکه سر کیراشون باد کرده بود، داشتن به حرفای قدرت گوش می کردن، و بعد از شنیدن صحبتای اون با تعجب گفتن: این همون چاقالیه که داشتی داستانشو می گفتی!! قدرت یه قیافه ای گرفت و صداش و انداخت ته گلوش و گفت: بله این همون پسره. باید بهتون بگم که امروز هم کیرتون رو می خوره، هم بهتون کون میده و هم شماها باید یه طوری بکنیدش که زیرتون آبش بیاد. آخه خیلی دوس داره موقع کون دادن آبش بیاد و ارضا بشه.
هنوز حرف قدرت تموم نشده بود که یکی از اونها اومد جلو و کیرش رو فشار داد تو دهنم و گفت: بخور ببینم چطوری می خوری. ببینم می تونی آقا قدرت رو پیش ما رو سفید کنی یا نه. دومی هم اومد جلو و گفت: حالا که اینقدر دوست داری کون بدی و در حال کون دادن، آبت بیاد، قول می دم اگه خوب حال بدی، ما هم چندبار آبت رو در حین کون دادن بیاریم. از ترس و ناراحتی داشتم سکته می کردم. قدرت واسه این که خودش حال کنه، منو توی بد مخمصه ای انداخته بود. اون دوست داشت زجر کشیدن منو زیر کیر دوستاش ببینه. می دونست که بار اول که آبم بیاد دیگه کارم تمومه و بقیه مسیر رو باید با درد و زجر و فرار از دستشون ادامه بدم. توی این افکار بودم که بافشار سر داغ کیییییر رفیق قدرت، دهنم باز شد و اولین کییییر تو دهنم فرو رفت. وقتی دید کیییرش توی دهنمه گفت: آفرین پسر خوب. دهنت رو باز تر کن تا کیرم راحت تر بره تو دهنت. اینطوری دندونات هم کیرمو اذیت نمی کنه. به نظر می رسید گیر چند نفر آدم کون کن حرفه ای افتادم. کسایی که بارها کون کردن و بلدن چطوری طرف رو بگان. به نوبت می اومدن و تو دهنم تلنبه می زدن و به محض اینکه اوغ می زدم، جاشون رو با هم عوض می کردن.
نزدیک به ده دقیقه بود که حسابی طعم کیراشون رو توی دهنم چشیدم. اونقدر که احساس می کردم دهنم بو و مزه کییییر گرفته. یه حس جدید بود برام. البته یبار دیگه هم این اتفاق برام افتاده بود و پسر عموم و دوستاش از خجالت دهنم و کونم در اومده بودن. اما مثه اینبار معنی گائیده شدن دهن و مزه کیر گرفتن زبون و حلقم رو تجربه نکرده بودم. حس و حال دادن در من بیدار شده بود و در حالیکه مشغول ساک زدن واسه چهار تا پسر بزرگ در یه انباری کوچیک بودم، کیییرم از شدن خواستن، حسابی راست شده بود.
خوب که دهنمو گائیدن و کیرشون رو تو حلقم فرو کردن، نوبت گائیدن کونم رسید. قدرت که کیر راست شده منو دید به دوستاش گفت: بچه دودول این کس کشو ببینید. کیر ما توی دهنشه، اما کیر این کونی راست شده. همه با هم زدن زیر خنده و قدرت در حالی که داشت منو به حالت قنبل در می آورد به بقیه گفت: اول من می کنم بعد به نوبت بیائید و از این کون سفید و داغ لذت ببرید. وقتی قنبل کردم، در حالیکه منتظر درد ورود کیر کلفت قدرت توی کونم بودم، یکی از دوستای قدرت اومد جلوم نشست و یه راست کییییرشو کرد تو دهنم و گفت: کوووووننننییی کییییرمو بخور. در همون حال قدرت کیر تف مالی شده اش رو روی سوراخم گذاشت و به یه فشار دردناک، تا دسته توی سوراخم فرو کرد. از شدت درد به سمت جلو پرت شدم. اما در همون حال کیییر دوست قدرت تا خایه تو حلقم فرو رفت و باعث شد اوغ بزنم. از دهن و کون در حال گائیده شدن بودم و قدرت و دوستاش به نوبت جاشون رو عوض می کردن و منو می گائیدن.
در تموم مدنی که قدرت و دوستاش مشغول گائیدن سوراخ کون و دهن من بودن، امین بیرون انباری نشسته بود و در حالیکه داشت کیرش رو می مالوند، منتظر بود تا نوبت به اونم برسه. با اشاره قدرت به امین، اونم وارد انباری شد و اومد سمت دهن من. اما قبل از این که کیرش رو بکنه توی دهنم، یکی از رفیقای قدرت از پشت چسبید بهش و روی کیرش بلندش کرد. امین اعتراض می کرد و توی هوا دست و پا می زد اما نمی تونست خودشو از دست رفیق قدرت نجات بده. امین رو کرد به قدرت و گفت: آقا قدرت بگو منو بزاره زمین. من اصلا نمی خوام کون بکنم. بزارین برم. قدرت یه نیشخند بهش زد و گفت: خوب برو، کسی جلوت رو نگرفته. امین در حالیکه سرخ شده بود گفت: رفیقت ولم نمی کنه. در همون حال که توی هوا روی کیر رفیق آقا قدرت بود، یکی دیگه از دوستاش رفت و دست انداخت شلوار امین رو کشید پائین. همراه با شلوارش، شورتش هم اومد پائین و کونش برهنه شد. رفیق قدرت یه خنده کرد و گفت: حالا دو تا کونی داریم که باید بگائیمشون. احساس کردم رنگ امین سفید شد. اما گیر افتاده بود. با داد و بیداد گفت: من خودم بکن هستم. رفتم این کونی رو براتون آورم که بگائینش، حالا می خوائید منم بکنید؟! خیلی نامردیه. رفیق قدرت امین رو گذاشت زمین و با کمک اون یکی دوستش، لب تخت بغل من خمش کرد و روش سوار شد. اعتراضای امین به هیچ کجا نمی رسید و قدرت هم که بارها با امین منو کرده بودن، هیچ کمکی به امین نمی کرد.
بالاخره با دادهای امین فهمیدم که کون امین هم به باد رفته و اونم مثه من الان یه کونیه. وقتی کیر رفیق قدرت تو کون امین جا باز کرد، شروع به کمر زدن کرد و امین دیگه داد نمی زد، فقط آروم و بی صدا اشک می ریخت و سرش رو بین دستاش پنهون کرده بود. اما قدرت از رو من بلند شد و رفت جلوی امین. موهاشو گرفت و کشید به سمت بالا و وقتی سرش اومد بالا، کیرش رو مالید به لبای امین و گفت: دهنتو باز کن ببینم تو بهتر می خوری یا این رفیق کونیت.
کار از کار گذشته بود، امین راه فراری نداشت و کنار من داشت کون می داد. در واقع اون روزی که اومد دنبالم تا به قول خودش یه کون حسابی بکنه و آبم رو زیر کیرش بیاره، نمی دونست خودش گرفتار قدرت و دوستاش می شه و کونش رو به باد می ده. صدای شالاپ شلوپ کون منو و امین با آخ و اوخ بکن هامون توی انباری کوچیک زیرزمین خونه قدرت پیچیده بود. قدرت منو به شکم خوابوند و گفت: نوبت آوردن آبته. من که از دیدن صحنه گائیده شدن امین توسط قدرت و دوستاش خوشحال و حشری شده بودم، با دو سه تا تقه قدرت تو کونم، به پتوی رو تخت چسبیدم و آبم اومد.
قدرت که دید بی هیچ مقاومتی آبمو آورده، به دوستاش گفت: وقت گائیدن این کون تنگ و داغ رسیده. الان آبش اومده و دیگه دوست نداره بده. بیاین و هر طور که دلتون می خواد بگائینش. دوستاش هم دست از امین کشیدن و اومدن سراغ من. واقعا بعد از اومدن آبم عذاب می کشیدم. اما کسی نمی خواست بفهمه که چقدر کونم تنگ می شه و درد می کشم و چون دیگه هیچ میلی به دادن نداشتم، بدترین لحظه های سکسم رو تجربه می کردم. دست و پا می زدم که ولم کنن و خودم رو روی تخت به جلو می کشیدم. اما اونها از این حال من بیشتر حشری می شدن و به هیچ عنوان حاضر نمی شدن رهام کنن. می گفتن چون زیر کیر قدرت آبتو آوردی باید زیر کیر ما هم آبتو بیاری. اما اونقدر اذیت شده بودم که کیرم دیگه راست هم نمی شد. انگار خشک شده بود و مرده بود. از درد توی خودش جمع شده بود و تخمام کاملا داخل بدنم فرو رفته بود. اما اونا ولم نمی کردن.
بالاخره بعد از کلی زور و فشار، در حالیکه کیرم کاملا خوابیده بود، یبار دیگه زیر کیییر یکی از دوستای قدرت آبم اومد و با خالی کردن آب هر چهار نفرشون تو کونم، دست ازم کشیدن و همون طوری با کیرای آویزون از انباری رفتن بیرون.
امین که به شدت سرخورده و ناراحت بود، بلند شد و اومد روم خوابید. اما اونم هر کاری کرد کیرش راست نشد که نشد. واسه همین ازم دست کشید و کنارم نشست. قدرت که اولین نفری بود که آبش اومده بود، با دیدن این صحنه برگشت داخل انباری و دوباره گیر داد به امین. امین دوباره با اعتراض گفت: آقا قدرت چرا با من این کار رو کردی؟ من که خودم بکن بودم. حالا با چه رویی توی کوچه برم. با اشاره به من به قدرت گفت: حتما همینطور که آبروی این رو همه جا بردی، از فردا می خوای آبروی منم پیش همه ببری. قدرت که خودشو پیروز این جریان می دونست با نیشخند به امین گفت: اصلا دوست ندارم که آبروی تو مثه این بچه خوشگل کونی بره. این موضوع هم همینجا چال می شه و اگه بفهمم کسی از این موضوع جایی حرف زده، مادرش رو می گام. اما یه شرط داره. امین گفت: چه شرطی؟ قدرت گفت: بخواب تا بهت بگم.
بله کیر قدرت واسه امین راست شده بود و تا اون رو هم مثه پسرایی که اون روز توی کانال به هوای من گائیده بود نمیکرد، آروم نمی گرفت. امین که چاره دیگه ای نداشت به شکم خوابید و منتظر شد ببینه قدرت چه شرطی داره. قدرت رفت روی امین و بعد از تف مالی کردن کییییرش، تا ته فرووووش کرد تو کون امین. من با دیدن این صحنه و ناله های امین زیر کیر قدرت، یک دفعه کییییییرم سییییخ شد. ناخودآگاه دستم رفت سمت کیرم و شروع با مالیدنش کردم. در همون حال قدرت به امین گفت: اگه می خوای کسی از موضوع کون دادن امروز تو به منو دوستام باخبر نشه، باید بهم کون بدی. امین با ناراحتی گفت: آقا قدرت الان داری چکار می کنی؟ داری منو می کنی دیگه. غیر از اینه؟ قدرت کمر زدنش رو محکم تر کرد و گفت: منظورم اینه که هر وقت خواستم باید بهم بدی. قبول؟ امین گفت: آقا قدرت بهم رحم کن. آبروم رو نبر. قدرت گفت: شرطش همینه. قبول؟ امین با ناله و درد گفت: باشه قبول. چاره دیگه ای ندارم. قدرت گفت: اما شرط اصلیش اینه که می گم. امین از روی ناامیدی و استیصال گفت: دیگه چه شرطی؟ قدرت که برنده این جنگ شده بود با یه حس پیروزمندانه گفت: هر بار که دارم می کنمت، باید آبتو زیر کیرم بیاری. امین که بد رکبی خورده بود گفت: آقا قدرت من از شدت درد و ناراحتی، حتی کیرم راست هم نمیشه که این پسره کونی رو که امروز سبب به باد دادن کون خودم شد رو بکنم، حالا شما می گی باید آبمو زیر کیرت بیارم! می دونی این کار چقدر تحقیرم می کنه! قدرت در حالیکه همچنان تو کون امین تقه می زد با خونسری گفت: دیگه میل خودته. شرطش اینه. می تونی بپذیری یا نپذیری. اما طبعاتش پای خودته. امین سرش رو گذاشت رو متکا و شروع کرد به گریه کردن. اما کمترین تاثیری در قدرت نداشت. خیلی دلم واسه امین سوخت. من خودم بارها از این موضوع زخم خورده بودم. حال امین رو که دیدم، یاد تموم اون روزهایی افتادم که چقدر گریه کردم و هیچ کس به اشک هام اهمیتی نداد. حتی خود همین امین که با دوستش باعث شدن برم زیر کییییر کلفت نجیب افغان.
به قدرت گفتم: آقا قدرت گناه داره. من به خاطر تو خیلی آبروم رفت. کاری کا با من کردی رو با امین نکن. من که آبم رو زیر کیر خودتو دوستات آوردم، این بیچاره رو ولش کن. اما قدرت با تشر بهم گفت: تو زر نزن مادر کونی، وگر نه میام تو رو هم جر می دم. من سکوت کردم. قدرت به امین گفت: جوابم رو ندادی! شرطم قبوله؟ امین با ناامیدی و برای این که از این وضعیتی که درش گیر افتاده بود نجات پیدا کنه، با بغض گفت: قبوله. قدرت با گفتن یه جووووووون بلند و محکم تر کردن تقه هاش، دستش رو برد زیر شکم امین و شروع کرد به مالیدن کیرش تا راست بشه. من با دیدن این صحنه دوباره کیرم راست شد. در همین حال یکی از دوستای قدرت اومد توی انباری و وقتی دید چه بکن بکنیه توی انباری و من دارم کیرمو می مالم، اومد سمت منو و به شکم خوابوندم تا با کردن کیرش تو کونم و تلنبه زدن بهم، هم خودش ارضا بشه و هم یبار دیگه آب منو زیر کیرش بیاره.
دیگه دست خودم نبود. جلوم امین داشت کون می داد تا آبش بیاد، خودمم زیر یه کییییر حشری و داغ بودم تا آبشو ته سوراخم خالی کنه. کامل خودمو در اختیارش گذاشته بودم و از بس حشری شده بودم، کیرم رو به پتوی زیرم می مالیدم تا آبم بیاد. رفیق قدرت که حال منو دید گفت: بچه ها این چاقال تازه مزه کیر رفته زیر دندونش. بیاین ببینین چه کونی میده. هر کی دوس داره بیاد بکنه. اینو گفت: کیییییرش رو تا تخماش فروووو کرد و شروع کرد به خالی کردن آبش تو کونم. با اولین قطره آبی که توی کونم خالی شد و داغیش رو حس کردم، محکم خودمو به پتو فشار دادم و منم ارضا شدم. اما تا نفر قبلی بلند شد، اون یکی دوستش افتاد روم و کییییرشو چپوند بهم. درد و ناراحتی دوباره اومد سراغم. هرچی بهش گفتم بهت نمی دم، بیستر حشری شد و محکم تر کردم. از خودم بدم اومده بود. بازم کیرم جمع شده بود توی خودشو ازش هیچ خبری نبود. در حالیکه از کون دادن زجر می کشیدم، یک دفعه صدای آخ و اوخ امین رو شنیدم که اونم زیر قدرت آبش اومد. دوست قدرت با دیدن این صحنه حشری شد و برای بار دوم خودشو کامل توی من تخلیه کرد و کونم رو آبیاری کرد.
با اومدن آب قدرت تو کون امین، سکس چند نفری ما اون روز به پایان رسید. توی انباری زیرزمین خونه قدرت، بوی کیر و شهووت و آب منی و تجاوز پیچیده بود. قدرت و دوستاش هر کدوم از یه طرف ولو شده بودن. قدرت رو کرد به ما و گفت: پاشین گمشین. دیگه کاری باهاتون نداریم. منو امین با تحقیر از خونه قدرت اومدیم بیرون. توی مسیر حتی یک کلمه هم با هم حرف نزدیم. در حالیکه می دونستم امین داره به آینده سیاه خودش فکر می کنه، من می دونستم که این آینده ای که امین نگرانشه، چقدر سیاهه. وقتی از هم جدا هم شدیم، یک کلمه چیزی نگفتیم و منی که سه بار آبم اومده بود و دهنم به شدت بو و مزه کیییییر گرفته بود و سوراخم پر از آب کییییر بود، به سمت خونه راه افتادم.
     
  
مرد

 
یاد قدیم خودم افتادم. اونموقع ۱۶ ساله بودم.
ادامه بده
دوستدار روابط آزاد خانومم هستم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
ehsan198000
سلام احسان
خوبی؟ خوشحالم که خاطراتت با خاطراتم زنده شد واست. اگه دوس داشتی برامون بگو از خاطرات خودت. همین جا بگو تا همه بخونیم و کیف کنیم.
     
  

 
دوستای گلم
سلام به همتون. امیدوارم همگی سالم باشین و هیچ کس از بینمون کم نشده باشه. بعد از پشت سر گذاشتن شرایط جنگی، حال هیچکدوممون خوش نبود. دست و دلم دیگه به نوشتن نمی رفت. حتی گاهی از این که رازهام رو نوشته بودم و با بقیه به اشتراک گذاشته بودم احساس گناه می کردم. هیچ وقت فکر نمی کردم در کشورمون دوباره شرایط جنگی ببینم. از این که تعداد زیادی از هموطنامون از بینمون رفتن خیلی ناراحت شدم.
اما بعد از گذشت چند روز دوباره به روزمرگی برگشتیم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، بالاخره تصمیم گرفتم تا دوباره خاطراتم رو براتون بنویسم، شاید یکی با خوندنش ازش درس عبرت بگیره و یا یکی دیگه با خوندنش، حال خوب پیدا کنه.
در نهایت امیدوارم که دیگه هیچوقت روزهای قبل تکرار نشه برایمون.
اینم قسمت جدید خاطراتم. امیدوارم خوشتون بیاد.
     
  ویرایش شده توسط: nicenightgay   

 
هرچی قدرت بگه
اون شب که بعد از سکس قدرت و دوستاش با من و امین به خونه برگشتم، خیلی زود شام خوردم و به رخت خوابم رفتم. همش با خودم فکر می کردم چی شد که به اینجا رسیدم؟ من که فقط به یه نفر با میل و رغبت می دادم و بقیه به زور می بردن و می کردنم، حالا خیلی راحت زیر هر کیری می رم. به هرکسی که می شناسم یا نمی شناسم پا می دم. منی که یه زمانی از قدرت و ریخت و قیافش می ترسیدم و با تموم وجود ازش فرار می کردم، حالا چی شده که راحت بهش کون می دم و اجازه می دم هر بلایی که دوست داره سرم بیاره و هر تحقیری که می تونه رو در حق من انجام بده. چطور منو واسه دوستاش می بره و اجازه می ده راحت بهم توهین کنن و از خراب کردنم پیششون لذت ببره.
کلی راجع به این موضوع فکر می کردم، اما تهش انگار مسخ این رفتارش شده بودم. دیگه از قیافش فرار نمی کردم. بلکه از رفتاری که باهام می کرد یه جورایی خوشم اومده بود. اون بی پروا به همه می گفت که من چکاره ام و ازشون واسه گائیدن کون من بیچاره دعوت می کرد. از من استفاده می کرد تا پسرای خوشگل رو تور کنه و کونشون بزاره و در اون مدت که با کیس جدیدش حال می کرد کلا منو فراموش می کرد.
اون شب خیلی با خودم کلنجار رفتم که قدرت رو برای همیشه بزارم کنار. مخصوصا با کاری که با امین کرد و اونم کونی کرد.
در تموم مدتی که بیدار بودم به لحظه لحظه های کون دادنم به قدرت و دوستاش فکر می کردم. کیییرم توی شورتم داشت می ترکید. انگشتم رو به سوراخم رسوندم. هنوز از فشار کیرهای اون روز ملتهب بود و دورش کمی باد داشت. اما از کاری که کرده بودم راضی بودم. در حالیکه دستم لای کونم بود و انگشتم رو سوراخم، خوابم برد.
فردا که بیدار شدم بدجوری هوس کیر قدرت به سرم افتاده بود. انگار نه انگار که شب پیش تصمیم دیگه ای گرفته بودم. حدود ظهر بود که از خونه زدم بیرون. با این که دیروز اون همه کون داده بودم اما نمی تونستم یه روز دیگه طاقت بیارم تا یکی پیدا بشه و تقم رو بزنه. چه کسی بهتر از قدرت. راه افتادم و رفتم نزدیک خونشون. اما جرات نمی کردم برم زنگ خونشون رو بزنم. یه کم توی کوچشون پرسه زدم بلکه خونه باشه و بیاد منو ببینه. و یا از بیرون بیاد خونه و منو ببینه و بلندم کنه ببره ترتیبم رو بده.
تقریبا یک ربعی گذشته بود که امین رو دیدم از خونشون اومد بیرون. تا چشمم به من افتاد به سمتم اومد و یقم رو گرفت و گفت: کس کش کونی اینجا چی می خوای؟ دیروز منو به گا دادی بس نبود؟ گفتم: به من چه مربوطه. مگه من می دونستم که قدرت و دوستاش واسه کونت تیز کردن؟ تازه دیدی که من ازت دفاع کردم. اما مگه به حرف من گوش کردن. حالا مگه چطور شده؟ امین گفت: وقتی می بینمت داغم تازه می شه. تا دیروز من خودم بکن بودم. اما از دیروز به خاطر تو کونی، منم کونی شدم. گفتم: امین سخت نگیر. مگه من الان کونی نیستم. خوب چی شده؟ گفت: کس کش چرا نمی فهمی. من با تو فرق می کنم. تو کونی به دنیا اومدی. کونت جون می ده واسه کردن. اما من خودم فاعل بودم. الان تو برای چی اومدی اینجا؟ نکنه اومدی تا دوباره قدرت ببره توی زیر زمینشون و کونت رو بگاد؟ دیروز کم بهت توهین کرد و تحقیرت کرد.
توی همین حین قدرت با دوچرخه سر رسید. ما رو که دید نیشش تا بنا گوش باز شد و گفت: به به جمع کونیا. چه خبر؟ امین بدون این که حرفی بزنه از ما جدا شد و برگشت خونشون. قدرت رو کرد به منو گفت: ببینم تو هم حرفی نداری؟ در خونه ما چکار می کنی؟ با دستش به سر کیرش اشاره کرد و گفت: نکنه دلت اینو می خواد که اومدی اینجا؟ سرم و پایین انداختم و چیزی نگفتم. اما قدرت که فهمیده بود کونم می خواره اومد جلو و دستم و گرفت گذاشت رو کیرش و گفت: مطمئنم واسه این اومدی اینجا. درسته. با تائید سر بهش فهوندم که درست حدس زدی و واسه کیرته که الان اینجام. با اشاره بهم گفت که سوار دوچرخش بشم. با نگاه ازش سوال کردم نمی شه بریم توی زیر زمین که منظورم رو فهمید و گفت: بدجوری حشرت زده بالا واسه دادن. اما الان نمیشه بریم خونه. همه هستند. اگه به داداشام و بابام هم کون می دی بریم زیرزمینمون.
این بشر انگار هیچی حالیش نبود. واسه همین سوار دوچرخه ش شدم و راه افتادیم. توی راه مدام با رونش کونم و می مالید و از نرمیش می گفت. ازم پرسید: چی شد که دوباره امروز اومدی کون بدی؟ مگه دیروز سیر نشدی؟ سه بارم که آبت اومد. پس دیگه چی؟ زیر لب گفتم: آخه تو خوب می کنی. قدرت اینو که شنید دست انداخت زیر کونم و گفت: امروزم خوب می کنمت کس کش کونی. تا دسته تو این کون داغت فرو می کنم که زمین رو با چنگ بکنی. گفتم: الان منو کجا می بری؟ گفت: نمی دونم. یه خرابه ای، خونه نیم ساخته ای، باغی، خونه دوستی رفیقی کسی. نمی زارم بی کیر بمونی. راستی مگه قرار نبود آبجیت رو هم برام جور کنی؟ گفتم: آقا قدرت خودت خوب می دونی که نمی شه. خودمو داری می کنی دیگه. گفت: می خوام جفتتون رو با هم بکنم. گناه داره تو کیرمو تنها تنها بخوری آبجیت بدون کیر بمونه. قدرت ول کن نبود و مدام اصرار می کرد که خواهرم رو هم براش جور کنم. به خاطر اینکه دست از سر اون برداره گفتم: بهت قول نمی دم ولی سعیم رو می کنم. قدرت که انگار بال درآورده بود، به سرعت رکاب زدنش زیاد کرد و به سمت یه ساختمون نیمه کاره بردم تا کونم بزاره. اما از بخت بد ساختمون پر از کارگر بود. پیش خودم گفتم این دیوونه که حالیش نیست الان منو می بره وسط اینا و میگه این پسره کونیه. هر کی دوس داره بیاد بکنتش. اولم خود من. اما نمی دونم چطور شد که خدا رو شکر پیش بینیم اشتباه از آب دراومد و قدرت راهش رو عوض کرد. با هم رفتیم در خونه یکی از دوستاش. بهش گفت: این پسره رو آوردم که بکنیمش. جا خالی داری؟ دوستش گفت: نه خونمون پره. ببرش باغ. قدرت گفت: نمیشه الان همه جا پره. تا بعد از ظهر هم از شق درد می میرم. رفیقش گفت چرا نمی بریش حموم. ببرش نمره و همون جا جرش بده. کس کش چقدرم خوشگل و سفید مفیده. کاش منم می تونستم باهاتون بیام. ببرش همون حموم همیشگی. منم اگه شد خودمو بهتون می رسونم.
همراه قدرت از دوستش جدا شدیم یه راست رفتیم به سمت همون حمومی که دوست قدرت گفته بود. بهش گفتم: آقا قدرت من نه لباس دارم نه حوله نه وسیله حموم. بعدشم من بیام حموم ، برگردم خونه به مادرم چی بگم؟ قدرت گفت: اولا که داری میای حموم که کون بدی نه حموم کنی. دوما اونجا وسیله هست. حوله هم نمی خواد. از حمومی لنگ میگیریم. سوما وقتی رفتی خونه به مامان جونت می گی آقا قدرت منو برد حموم و حسابی کونم گذاشت تا مامانت هم کیف پسر کونیش رو بکنه. انگار هر چی بیشتر توهین می کرد بیشتر حشری می شدم.
با هم رسیدیم حموم. دوچرخه رو به یه میله قفل کرد و با هم وارد شدیم. حمومی که ما رو با هم دید گفت: فقط عمومی می تونید برید. قدرت گفت: عمومی نمی خوام. منتظر می شیم تا نمره خالی بشه. حمومی که حاضر جوابی قدرت رو دید بهش گفت: ببین حموم من جای این کثافت کاریا نیست. جمع کن ببرش جای دیگه. بعد رو کرد به منو گفت: ببینم پسر جون، تو کس و کار نداری؟ خونواده نداری که ازت بپرسن با این الدنگ کجا راه افتادی رفتی؟ اصلا می دونی این بچه پرو تو رو واسه چی آورده اینجا؟ قدرت گفت: آره که می دونه. خودشم دلش می خواد وگرنه که بلند نمی شد باهام بیاد حموم. تازه اگه بخوای بدونی، خودش اومد دنبال که بیارم بکنمش. حال چی؟ نمره بهمون می دی؟ صاحب حموم که یه مرد شکم گنده و چاق بود رو کرد به منو گفت: اگه خودش تائید کنه چیزایی که تو گفتی رو، بهتون نمره می دم. من سرم رو انداختم پایین. حمومی گفت: پس رفیقت دروغ گفت. قدرت یه دونه زد در کونم و گفت: چرا لال شدی؟ مگه تو نیومدی در خونمون و ازم خواستی مثه دیروز کونت بزارم؟ حمومی گفت: پس کلا کونیه. دیروزم کردیش؟ قدرت گفت: با سه تا از رفیقام و یه کونی دیگه، حسابی کردیمش. حالا هم اومده که بازم بره زیر کیرم. قدرت بی پروا آبروم رو جلوی حمومی برد. حمومی گفت: ببینم بچه خوشگل، رفیقت راست می گه یا به زور و ترس آوردتت اینجا. زیر لب گفتم: راست می گه. حمومی که انگار با حرفای قدرت تحریک شده بود، با دستش کیرش رو یه کم جابجا کرد و گفت: اووووف تو دیگه چه کونی هستی. برو توی حموم نمره 10 تا رفیقت هم بیاد. من راه افتادم به سمت حموم نمره 10. برگشتم دیدم قدرت داره با صاحب حموم حرف می زنه. جلوتر شاگرد حمومی ایستاده بود و منو به داخل حموم نمره 10 راهنمایی کرد. جلوی در ایستاده بود و وقتی از جلوش رد شدم با پشت دستش به کونم مالید و گفت: عجب کونی هستی. عجب کونی بکنم امروز. اینو گفت و رفت. من مشغول درآوردن لباسام بودم که قدرت با یه بسته شامپو وارد شد. لباساشو کامل درآورد و با کیر آویزون وارد حموم گرم شد. گفت تو هم شورتت رو دربیار که خیس نشه. پشت سر قدرت منم با کون برهنه وارد حموم گرم شدم. این دومین باری بود که برای کون دادن رفته بودم حموم. بار اول کارگر یه ساختمون منو آورد که منجر به گائیده شدن کونم توسط کارگر و یه مرد پشمالو و شاگرد حموم شده بود. حالا برای بار دوم اومده بودم حموم که برم زیر کیر کسی که همیشه ازش فرار می کردم.
قدرت منو جلوی کیرش نشوند و گفت بخورش. با شروع خوردن کیر قدرت، قد کشیدنش رو تو دهنم حس کردم. طوری که بعد از یکی دو دقیقه، سر کیرش رسید ته حلقم و اوق زدم. قدرت گفت: کس کش وقتی کیرم تو دهنته اوق نزن. گفتم: آخه بزرگه می خوره ته حلقم. دست خودم که نیست. قدرت سرم رو توی دستاش نگه داشت و گفت: زر نزن. الان دهنتو با کیرم می گام. و بعد شروع کرد تو دهنم تلنبه زدن. داشتم خفه می شدم. اما قدرت اصلا توجهی نمی کرد. هر چی من اوق می زدم اون فقط می گفت: جوووون. کیرم تو دهنت. بالاخره بعد از چند تا تقه محکم تو دهنم، مجبور شدم دهنم رو ببندم و همین باعث شد دندونام به سر کیرش گیر کنه و اون که دردش گرفته بود، یه دونه زد توی گوشم و گفت: کس کش چرا گاز می گیری؟ الان که ننت رو آوردم جلو چشات می فهمی که دیگه نباید کیرمو گاز بگیری. فهمیدی؟ با سر گفتم: فهمیدم. قدرت دوباره دهنم و باز کرد و وقتی کیررررشو می کرد توی دهنم با لذت نگاه می کرد و می گفت: کیییییرم تو دهنت کونده لاشی. بعد گفت: سر کیرم تف بنداز. تفم رو جمع کردم و روی کیرش تف کردم. منو برگردوند سمت سکوی حموم و دستام رو گذاشت زمین. بعد گفت: خودت که بلدی می خوام چطوری بکنمت؟ گفتم: الان برات قنبل می کنم. وقتی کونم رو جلوش قنبل کردم، دست انداخت لای سوراخمو با انگشت از هر طرف کشیدش تا سرخی داخلش که منتظر کییییر داغش بود رو ببینه. بعد شستش رو خشک خشک فرو کرد تو کونم. دردم گرفته بود و با هر فشاری که به سوراخم وارد می کرد، منم ناخودآگاه خودمو از درد جمع می کردم و با انگشتش خودمو می کشیدم بالا. اما قدرت ول کن نبود. در همون حال که داشت انگشت خشکش رو به زور تو کونم فرو می کرد، احساس کردم لای در بین حموم گرم و رخت کن یه کم باز شد و انگار یکی داره تماشا می کنه. در همین حال که حواسم به در پرت شد، قدرت هم تونست انگشتش رو کامل تو کونم فرو کنه. کل شستش تو کونم بود و من روی انگشتش خودمو اینور و اونور می کشیدم و آی و اوی می کردم تا بتونم سوراخم رو از دستش نجات بدم. اما کمترین موفقیتی حاصل نشد. یه کم که سوراخم به انگشتش عادت کرد، دیگه دردم نمی اومد. با عقب جلو کردن انگشت قدرت، انگار کونم آب انداخت و لیز شد.
قدرت که اینو دید گفت: ببینم نکنه آبت از کونت میاد؟ خوشت اومده کس کش که اینطوری سوراخت خیس شد؟ در همون حال با کیر راست شده ش می زد رو لپای کونم و شالاپ شلوپ می کرد. بعد گفت: در اون شامپو رو باز کن بده ببینم. در حموم یه کم دیگه بازتر شد. حالا می تونستم ببینم اونی که از لای در داره تماشا می کنه، شاگرد حمومی بود. یه مرد لاغر و استخونی اما ورزیده با پنجه های کشیده و بلند. قدرت بدون توجه به شاگرد حمومی شامپو رو ازم گرفت و خالی کرد روی سوراخم. بعد بدون توجه به اعتراض من که گفتم شامپو می سوزونه کونمو، یکدفعه با همه توانش کیییییر کلفتشششششششو تا دسته فرو کرد تو کونم. آآآآآآخخخخخخخ چه دردی داشت. اما با همون ضرب اول کیییییرش تا خایه تو کونم فرو رفت. بعد کمرمو گرفت و محکم تا ته چسبوند بهم. در همون حال دل دل کییییر کلفتش رو که حالا حتی یه میلیمترش هم از کونم بیرون نبود و تهش از جاهای دیگه بدنه کیرش کلفت تر هم بود، حس می کردم و همون دل دل باعث شد فکر کنم آبش اومد. اما با شروع کمر زدنش تو کونم فهمیدم که اشتباه کردم. در واقع شامپو یه طوری کونم رو لیز کرده بود که احساس می کردم با هر ضربه ای که میزنه و کیییرش رو فرو می کنه، چیزی بیشتر از کیرش وارد سوراخم می شه و از انتهای روده بزرگم رد می شه.
با شروع کمر زدن های قدرت، سوزش سوراخ منم بیشتر و بیشتر می شد. طوریکه دیگه لذت نمی بردم و فقط سوراخم آتیش گرفته بود. من فقط آی و اوی می کردم و التماس قدرت می کردم که ادامه نده. در همین حین در وسط کامل باز شد و شاگرد حمومی که داشت کییییرش رو از روی لنگی که به خودش بسته بود و یکی هم روی شونش انداخته بود، می مالید اومد داخل و گفت: دهن کون خار کسشو گائیدی با شامپو. ول کن بچه رو. قدرت در همون حال کیرش و کشید بیرون و آب شیر رو باز کرد و کیرش رو گرفت زیر آب سرد تا کفای شامپو رو از روی کیییرش بشوره. با عجله ای که از خودش واسه شستن کف شامپو می کرد، حدس زدم که کیر اونم سوخته. بهش گفتم: بزار منم سوراخم رو بشورم. بد جوری داره می سوزه. اما قدرت گفت: قنبل کن الان خودم برات می شورمش. بعد از چند لحظه دیگه گفت: لاچ کونتو از هم باز کن. به محض اینکه باز کردم، دیدم یه آب داغ با فشار داره مستقیم می پاشه رو سوراخم. انگار با یه شلنگ اب داغ می پاشیدن لای درز کونم و سوراخم. اما اونجا که شلنگ نبود. برگشتم ببینم چیه. دیدم قدرت داره وسط سوراخم می شاشه. در همون حالت قنبل، دستام رو ول کردم و گفتم: داری چکار می کنی؟ گفت: دارم شامپوهای لای کونت رو می شورم. بازش کن تمیز شه. گفتم بزار می رم زیر دوش آب. شاگرد حمومی گفت: دهنشو گائیدی. هم با شامپو کونش رو آتیش زدی هم با شاشت کف سوراخش رو شستی.
در همون حال صدای صاحب حمومی که داشت شاگردش رو صدا می کرد بلند شد. شاگرد حمومی مجبور شد ما رو ترک کنه. قدرت هم که حالا سوزش سوراخ کیرش بهتر شده بود. منو برگردوند و به پشت روی سکوی حموم خوابوند. با یه ظرف آب کونم رو شست و اومد پاهام رو از هم باز کرد و خودش وسط پاهام ایستاد. کیرش رو تف مالی کرد و دوباره فررررووووش کرد تو کونم. اینبار فقط تند تند کمر می زد و خودش با دستاش سوراخمو از هم باز می کرد تا فرو رفتن کیر گوشتی و کلفتشو داخل سوراخ سرخ و کوچولوی من ببینه. من هنوز سوزش داشتم و به خاطر همین کیرم راست نمی شد. قدرت گاهی سر کیرم و می گرفت و می کشیدش به سمت سوراخم و سرش رو میمالید روی سوراخ باز و تنه کیر خودش. ازش پرسیدم چکار می کنی؟ گفت: این کیر بی غیرت تو که عرضه راست شدن نداره. دارم می مالمش به سوراخ خودت و کیرم تا شاید یه حالی هم این بدبخت بکنه. آخه همیشه تو رو در حال کون دادن دیده. چه وقتی که خواب بوده، چه وقتی که بیدار شده. تازه وقتی هم که آبش اومده، زیر کیر یه نفر دیگه بوده که داشته تق صاحبشو می زده. قدرت که داشت اینار و می گفت به سرعت و شدت کمر زدنش هم اضافه می کرد. بعد پاهام رو انداخت روش شونه هاشو شروع کرد به نفس نفس زدن. در همون حال با فوران آب منی قدرت تو کونم، داغی کیرش که یواش یواش داشت شل می شد با لزجی آبی که تو کوم ریخته بود داشت برام لذت بخش می شد. در همون حال دوباره در حموم باز شد و این بار صاحب حموم اومد داخل. با دیدن بدن سفید من و سوراخی که یه کیییییر کلفت توشه و پاهایی که روی شونه های قدرت بود، دستش رفت روی زیپ شلوارش و از لای زیپش یه کیر شق شده با کله بزرگ کشید بیرون. تخمای آویزونش خیلی بزرگ بود و رنگش به قهوه ای تیره مایل بود. بالای کیرش پر پشم بود.
قدرت با دیدن کیر مرد چاق حمومی رو کرد به منو گفت: مادرت گائیدست. سریع پاهامو از روی شونه های قدرت آوردم پایین و گفتم: نخیر قرارمون این نبود. قرار بود فقط به خودت بدم. اما قدرت رو کرد به صاحب حمومی و گفت: این بچه خوشگل خوب بلده کیر بخوره. اول بده برات حسابی بخورتش. زبون داغش که به سر کیرت بخوره، اندازش دوبرابر می شه. اینو گفت و یه لنگ از حمومی گرفت و ما رو ترک کرد. هر چی بهش گفتم: قدرت بزار منم باهات میام. من نمی مونم اینجا، از قسمت رخت کن حموم گفت: زر نزن. واسه تو که کاری نداره. فکر کردی چطوری راضی شد حموم نمره بهمون بده. بعدشم صدای بازو بسته شدن در حموم از بیرون شنیده شد و من موندم و یه مرد شکم گنده چاق با یه کیر تپل و سرگنده. حمومی اومد جلو و بدون این که حرفی بزنه با دستاش لبام رو مالوند و بعد انگشتش رو کرد تو دهنم و گفت: اون لبای خوشگلت و باز کن ببینم چطوری کیرمو می خوری. رفیقت از خوردنت خیلی تعریف کرد. دستش رو گذاشت رو شونه هامو نشوندم روی سکوی حموم و شلوارش رو کشید پایین. با پایین کشیدن شورتش تازه فهمیدم کییییرش چه هیولایه. دهنمو با فشار سر کیرش باز کرد و کیرشو سر داد داخل دهنم. سرش به سختی وارد دهنم شد. بزرگیش نمی ذاشت تا همه کیرش تو دهنم جا بشه. در واقع با همه زوری که زد فقط سر کیرش و قسمت کلفتی بعد از سرش وارد دهنم شد. تا همین مقدار هم که رفت، چند بار اوق زدم. مرد چاق گفت: اونقدرا هم که بکنت می گفت، تعریفی نیستی. برگرد ببینم کون دادنت چه شکلیه. وقتی بلند شدم که برگردم، چشم حمومی به کیرم افتاد. خواب خواب بود و حسابی تو پوست خودش جمع شده بود. از ترس کیر این مرد چاق، تخمام هم جمع شده بود بالا. با دیدن کیرم گفت: اوه اوه چه دودول نانازی داری. بیشتر شبیه کسه تا دودول. همیشه موقع کون دادن کیرت اینقدر کوچولو می شه؟ گفتم: نه اما از کیر شما خیلی ترسیدم. گفت: خودت یا دودولت. گفت: هر دوتامون. گفت: نترس الان یه طوری بازت می کنم و تقت رو می زنم که دیگه همیشه مشتری خودم شی. ببینم چند وقته کون می دی؟ این کسی که آوردت اینجا و لنگات رو انداخت سر شونش، راست می گفت با رفیقاش تقت رو می زنن. در همون حال منو روی سکو قنبل کرد و با تف لای کونم رو تف مالی کرد.
همچین که در جوابش گفتم: دیروز چهار نفری منو کردن، یه طوری کیییییرششششو فرو کرد تو کونم که به سینه افتادم روی سکو. اما مرد چاق با همون شکم گنده و وزن زیادش افتاد روم و نذاشت کیرش از تو کونم در بیاد. سر کیرش خیلی گنده بود. اما وقتی رفت تو کونم و از نیمه رد شد، با یه صدای بلند که ناشی از آب منی قدرت که تو کونم بود ایجاد شد، منم با صدای بلند گفتم: آآآآآآخخخخخخخخخ. جرررررر خووووردددم. بککککککش بیییییروووون لامصب رو. اما اون به جای گوش دادن به حرف من، باقی اون لوله پولیکا رو هم بهم چپوند و تا ته فشار داد. من فقط می تونستم پشت سر هم بگم آآآآآیییی مامان. پاررررره شدم. اونم پشت سر هم می گفت: جوووووون. دوس داری مامانت ببینه دارم می کنمت؟ دوس داری وقتی کیییییرم تو کونته مامانت اینجا باشه و کون دادن پسر خوشگلش به یه مرد چاق و کیر کلفت رو ببینه؟ حرفاش داشت داغم می کرد. اما کلفتی کیرش و اثر شامپویی که قدرت تو کونم کرده بود اذیتم می کرد.
با چندبار تلمبه زدن تو کونم، وقتی کیرشو کشید بیرون آبی که تو کونم بود از سوراخم بیرون ریخت و از لای رونم راه گرفت. برگشتم دیده کیر مرد چاق دوبرابر اولش شده. چقدددددرررر سسسسسرششششش بزرگ بود. وقتی دید مات کیرش شدم گفت: باورت نمی شه این اژدها رو تو سوراخ کوچیکت فرووو کردم؟ دور کیررررش پر از کف بود. کفی که به خاطر رفت و برگشت کیر مرد شکم گنده از بین آب منی ای که تو کونم بود ایجاد شده بود. مرد حمومی گفت: بلند شو کونتو از آب خالی کن ببینم. این طوری هیچی از تنگی کونت نمی فهمم. منو لب چاه حموم نشوند و گفت: زور بزن تا آب من ای که تو کونته خالی بشه. در همون حال خودشم شلوار و پیرهنش رو درآورد و با هیولای سیخ منتظر ایستاد تا من کونم را خالی کنم و واسه گائیده شدن بعدی آمادش کنم.
بعد از تمیز شدن سوراخم، مرد شکم گنده روی سکو دراز کشید و گفت: جوجو بیا بالا بشین رو کیرم ببینم چند مرده حلاجی. اونقدر که چاق بود، به سختی تونستم پاهام رو این طرف و اونطرفش بذارم و بشینم رو کیییییرش. واییییی چه کییییری داشت. عاشق سسسسسرششششش بودم. مخصوصا وقتی می خواستم سرش رو بکنم توووووو، مکث می کردم تا کامل بزرگی و دردش رو حس کنم. اونم که متوجه این موضوع شده بود گفت: ببینم از کییییرم خوشت اومده؟ گفتم: اوهووووومممم. گفت از کجاش بیشتر؟ گفتم: از سسسسسرررررررش. از سرررر گنده ششششششش. کاملا حشری شده بودم. هر بار که می نشستم رو کیرش و بلند می شدم، کامل درش می آوردم تا دوباره اون کله گنده کییییرش سوراخمو کامل از هم باز کنه و توم فروووو بره. در همون حال یواش یواش کیییییرمم از شدت لذت داشت بلند می شد. حمومی که دید دارم راست می کنم گفت: کیرتم مثه خودت کونیه. ببین چطوری از کون دادنت به وجد اومده و داره بلند می شه. گفتم: به خاطر کلفتیه کیر تو که به وجد اومده. دوس داره وقتی یه کییییر کلفت می ره تو سوراخم به احترامش تموم قد وایسه. مرد شکم گنده که از حاضر جوابی من تعجب کرده بود گفت: ببینم نکنه کیرم زبون تو رو هم باز کرده؟ گفتم: آره دهنمم باز کرده. بزار یبار دیگه برات بخورمش.
از روی کییییرش بلند شدم و یه ظرف آب ریختم رو کیر گندش. بعد در همون حال روش خم شدم و سرش رو کردم توی دهنم. بزرگی سرش حسابی بهم کیف می داد. هر طور دوس داشتم لیسش زدم و توی دهنم چرخوندمش. دهنم کاملا مزه کیررررش رو گرفته بود. مرد چاق مدام می گفت: کییییرم تو دهنت. منم در جوابش می گفتم: اوهوووم. دهنمو بگا. با کیر گندت دهنمو بگا. می خوام مزه کییییرت تو دهنم بمونه. با این حرفا انگار آتیشش زدم. به زور خودشو بلند کرد. منو لبه سکو خوابوند. یه پام رو با دستش گرفت بالا و با اون یکی دستش کیییییر کلفتش رو گذاشت دم سوراخمو با یه فشار وحشتناک، کل کیییییرششششو تو سوراخ وا شده من فروووو کرد. وقتی کلفتی گردن کیرش رفت تو، بهش گفتم: حالا تا ته فشاااااارررررر بده اون لامصب رو. اون که باورش نمی شد یه پسر سفید ریز نقش زیرشه و داره بهش کون می ده و ازش می خواد تا همه کیرشو تا خایه بهش بچپونه، به قدرت تقه زدنش اضافه کرد و هر بار که فشار می داد خایه های بزرگش می افتاد روی رونم. در همون حال من به جلو خم شدم تا این لحظه زیبای فروو رفتن کیرررر کلفت این مرد غریبه شکم گنده رو توی عقب جلو رفتن هاش تو سوراخم از دست ندم. مرد حمومی گفت: دوس داری موقع کون دادن ببینی چطوری سوراخت به گا می ره؟ با حشریت تموم جواب دادم: آآآآررررره. دوووووسسس دارم ببینم چقدر باز میییی ششششه. دووووس دارم ببییییینم یه کییییر کلففففت چطوری اون سوراخ تنگم رو از هم باااااز می کنه و می چپه توووووش. مخصوصا که کله گنده ای مثه کییییر تو داشته باشه. درش بیار. حالا یبار دیگه از اول فرررررو کن تو کووووونم.
مرد چاق گفت: ای به چشم. الان با این سر گندش مادرتو می گام خار کسه. سر کیییرش با یه صدایی از کونم در اومد. کامل به پشت خوابوندم و مثه قدرت وسط پاهام قرار گرفت. سرش رو روی سوراخم گذاشت و گفت: حاضری واسه جر خوردن؟ گفتم: بکککککننننن دیگه. به محض این که کیییرشو چپوند توی سوراخم، داد زدم: آی مامان جان. کونم جر خورد. اما شکم بزرگ مرد حمومی نمیذاشت ببینم چطوری داره کونمو پاره می کنه. بنابراین بهش گفتم: بزار برات قنبل کنم که بیشتر مسلط باشی. حمومی گفت: کس کش تو می خوای ورود و خروج کیرمو توی سوراخ خودت ببینی. وگر نه به فکر من نیستی که. پاشو قنبل کن ببینم. فقط یه شرط داره. گفتم: چه شرطی؟ گفت: هر بار که تو کونت تقه زدم تو بگی مامان. گفتم: قبوله. قبل از این که دوباره جلوش قنبل کنم، کییییرش رو تو دستم گرفتم و گفتم: ببینم چکار می کنی ها. بعد سرش تف کردم و برگشتم روی سکو. با دستام سوراخمو از هم باز کردم تا مرد چاق از سوراخی که امروز نصیبش شده بود نهایت لذت رو ببره. حمومی با دیدن سوراخ کونم توش یه تف کرد و گفت: جوووون. مادر جنده. تف تو کونت. من یه طوری قنبل کرده بودم که بتونم لحظه ورود اون سر کیییر اژدها و کمر زدنش رو ببینم. در همون حال گفتم: بکککککنم. جررررم بده. مرد حشری یه طوری بهم فروووو کرد که از کمر فلج شدم. در همون حال که دیدم چطور اون لوله پولیکا سانت به سانت تو سوراخم فرو رفت تا به تهش رسید و با چسبیدن شکم اون مرد به لپای کونم، آخرین سانت کییییرش هم بهم فرو رفت، از ته دلم توی حموم داد زدم: آآآآخخخخخخ مامان جان. جررررم داد. حمومی گفت: کی جرررررت داد جلوی مامان خوشگلت؟ با صدای حشششری گفتم: یه مرد چاق کییییییییر کلفت. نیستی ببینی چققققددددر سرررر کییییرش بزرگ و داغ و حششششریییه. با همون سر گنده سوراخمو از هم باز می کنه و به آتیش می کشه. دیگه حالیم نبود چی دارم می گم. کلا وقتی کیر کلفت یا سر کیر گنده می بینم، از خود بی خود میشم.
مرد حمومی شکمش رو بلند کرد و انداختش رو کمرم. احساس کردم با این کارش هم دیدم بهتر شد و هم به طول کییییرش اضافه شد. واسه همین علیرغم فشاری که به کمرم می اومد، گفتم: آهان حالا بهتر شد. بعد دستم رو از لای پام بردم و هر بار که کیییرش تا ته می چسبید لای کونم، تخماش رو تو دستم می گرفتم و می مالیدم و با هدایتش به سمت سوراخم، بهش می فهموندم که باید فشششششار بده و نگه داره. صاحب حموم گفت: کس کش کونی، تو با این جثه کوچیکت، این کیییییر به این بزرگی رو کجات جا می دی آخه پسر جون؟ گفتم: کییییرت که تا ته میره، کل روده ام رو پر می کنه، از ته روده ام رد میشه و اون سر گندش وارد فضای بعدی انتهای روده ام میشه. ببین تا کجا داری بهم می چپونی این هیولا رو.
با شنیدن این جمله از من، مرد حمومی به یکباره حشری شد. کمرمو محکم گرفت و تا اونجایی که جا داشت کییییرررررش رو فرو کرد و فشششششاااار می داد. بعد با همون صدای حشری در بین نفس نفس زدناش گفت: الان ننت و می گام کس ننه کوننننننیییییییی. بعد انگار ته کونم شیر آب رو باز کرده باشن، وسط فحش ها و نفس نفس زدنای مرد حمومی، یه جریان داغ مذاب ته روده ام فوران کرد و تا قطره آخر آبش رو تو کووووونمممم خالی کرد. یه کم نگهش داشت تا چیزی ازش هدر ندره. حالت من طوری نبود که بتونم هم زمان با ارضا شدن مرد چاق منم ارضا بشم و موقع کون دادن و زیر کیرش آبمو بیارم. تنها ضد حال سکسمون همین بود. بعد از این که کیییرشو کشید بیرون تقریبا نیمه بیدار بود. اما هنوز بزرگی سررررش تو چشم می زد.
مرد حمومی در حالیکه هنوز نفس نفس می زد، داشت کیرشو با آب می شست. رو کرد به منو گفت: حال کردی؟ گفتم: خیلی. گفت وقتی با اون پسره لندهور بد ترکیب اومدی تو حموم، اصلا فکر نمی کردم یه همچین کوننننیییی باشی. فکر کردم به زور تهدید آوردتت. می خواستم فراریت بدم. اما وقتی دیدم خودت به کونی بودنت اعتراف کردی، تصمیم گرفتم خودمم تقتو بزنم. حالا که زیر کیرم رفتی و خوشت اومده، قول بده بازم بیایی پیشم. نمی زارم بهت بد بگذره. مخصوصا که وقتی داری کون می دی بهم، مامان خوشگلتم ایستاده و داره کون دادن گل پسرشو تماشا می کنه. منم که از سکسم با اون مرد کیر کلفت شکم گنده خیلی حال کرده بودم و منتظر بودم تا از حموم بره بیرون تا بتونم با آبش جق بزنم، گفتم: حتما بازم میام پیشت. حمومی گفت: به شرط این که دیگه اون صفر زن بی ریختت رو با خودت نیاری. بعد از حمو رفت بیرون تا لباسش رو بپوشه. در همون حال گفت واست لنگ می فرستم که در اومدی خودتو خشک کنی. یکی دو دقیقه بعد هم صدای در حموم و صحبتش با شاگردش حکایت از این داشت که دیگه الان می تونم با آبی که تو کونم ریخته یه دست جق حسابی بزنم و محل کون دادنم رو ترک کنم.
وقتی خیالم از رفتن مرد حمومی راحت شد لب سکو نشستم و شروع کردم به خالی کردن آب منی مرد چاق از تو سوراخم. هنوز داغ و سفت بود. رنگش کاملا سفید بود. نمی دونم چقدر تو کونم آب ریخته بود اما هرچی زور می زدم تموم نمی شد. تموم کیر و خایه و لپای کونم و شکمم رو با آبش مالوندم. بعد شروع کردم به جق زدن که یه دفعه در حموم دوباره باز شد. یادم رفت بود برم پشت در رخت کن رو بندازم. کسی که وارد شد همون شاگرد حمومی بود. همچنان دو تیکه لنگ روش بود. یکی روی شونهاش و یکی هم دور کمرش. اصلا دوست نداشتم از اون حس و حالی که داشتم خارج بشم. دوباره دراز کشیدم و با آب مرد حموم شروع به مالیدن کیرم کردم. بوی آب منی تو حموم پیچیده بود. شاگرد حمومی گفت: اوسام گفته بچه خوبی بودی و حرف گوش کن. واسه همین یه ماساژ مهمونت کرده. اما تو داری جق می زنی. با آب اوسام داری جق می زنی؟ گفتم: آره. اوسات خیلی آب بهم دادم. حیف که نتونستم زیرش آبمو بیارم. گفت: اشکال نداره. زیر کییییر من آبتو بیار. دوس داری؟ گفتم: کییییر اوسات عجب کیییییری بود. جیگرمو حال آورد. دستمو گرفت و نشوند. از لای لنگ دور کمرش کیرش رو درآورد و گذاشت رو لبم و گفت: با کییییر منم حال می کنی. صبر کن. کییییر شاگرد حمومی به بزرگی کیر اوساش نبود. سرش هم کوچیک و معمولی بود. اما مثه خودش استخونی و سفت بود. شق شق بود. دهنمو باز کردم و برای سومین بار سومین کیر رو توی دهنم جا دادم و شروع کردم براش خوردن. صدای اووووف اوووفش در اومد. سرم رو محکم تو دستش گرفت و محکم تو دهنم کمر می زد. من دیگه سر شده بودم. فقط تا ته که می کرد تو حلقم، حالت اوق بهم دست می داد. همون طور که تند تند کمر می زد گفت: آبمو بریزم تو دهنت؟ سریع سرمو کشیدم عقب و کیرش رو از دهنم بیرون کشیدم و گفتم نه: دوس ندارم. کف حموم خوابوندم و پرسید هنوز تو کونت آب منی داری. گفتم: فکر کنم هنوزم هست. آب که نبود، کوه آتشفشان بود. برم گردوند پاهامو داد بالا و گفت زور بزن هرچی مونده بیاد بیرون. چند قطره دیگه آب از سوراخم خارج شد. شاگرد حمومی دستش رو زیرش گرفت و قطرات آب منی رو با تبحر خاصی روی شکمم و کیرم مالید و شروع کرد به ماساژ دادن. تموم کیر و تخمم و شکمم و رونم، از مالش آب منی مرد چاق به بدنم، پر از کف سفید شده بود. واسه این که زود خشک نشه و بتونه بیشتر بمالونتم، با دستش از توی ظرف آب تنم رو خیس می کرد تا ماساژ به خوبی انجام بشه. دیگه طاقت نداشتم. در اوج حشریت به شاگرد حمومی گفتم: تو هم اگه دوس داری می تونی بکنی منو. شاگرد گفت: اگه دوس دارم چیه. الان جرت می دم بچه خوشگل. کلی صدای آخ و اوخت رو شنیدم و موقع دادن دیدمت. حالا کون به این خوشگلی و تر و تازه ای رو بی خیال بشم. از رو زمین مثه پر کاه بلندم کرد. روی کیرش رو تف زد و منو دوباره بلند کرد. همونطوری روی هوا منو نشوند روکیرش و تا ته بهم فرو کرد. چقدر کیییر استخونیش درد داشت. نالم رفت هوا. گفت: چی شده؟ گفتم: کیییرت خیلی درد داره. داره جرم می ده. بزارم زمین تا برات قنبل کنم. گفت: موقعیت کونی هایی که می کنم رو خودم تعیین می کنم. الانم فعلن رو کیرم کیییر سواری کن تا حسابی صدای نالت بلند شه. تو این حالت کاملا تو هوا بودم و دستو پاهام رو نمی تونستم جایی بگیرم. این دقیقا چیزی بود که شاگرد حمومی می خواست. چون با قدرت بدنی ای که اون داشت و جثه کوچیک من، کاملا در اختیارش بودم و اون می تونست با استفاده از وزن خودم، کیییییر استخونیش رو تا خایه بهم فرو کنه و حالش رو ببره.
مدام از داغی و نرمی کونم تعریف می کرد و اعتراف می کرد که من اولین پسری هستم که اینقدر از کردنم لذت برده و دوست داشته. کمرم رو گرفته بود و هر بار که از بالا می کشوندم به سمت پایین، با یه فششششار مضاعف محکم منو رو کیییییرش می کوبوند که با زور بیشتر و مقدار بیشتری کیییییرش رو بهم بچپونه. از این حرکتش خیلی خوشم اومد. هر بار که تکرار می کرد با صدای حششششری می گفتم: جووووون. وای مامان داره پارم می کنه با ککککییییییییررررشششش. اونم بیشتر حشری می شد و محکم تر منو رو کیییییرش می کوبوند. دیگه طاقت نداشتم. بهش گفتم: می شه بخوابی روووووم مادرمو بگایییییییی؟ شاگرد حمومی که انتظار این حرفو ازم نداشت، سریع گذاشتم زمین و گفت: ای به چشم الان یه طوری ماددددرررتو می گام که تا حالا کسی نگائیدتت. به شکم روی سکو خوابیدم و مرد لاغر اندام ورزیده خزید روم. بدون اینکه با دستش کییییرش رو بگیره یا لای کون منو باز کنه، اونقدر کییییرشو با حرکت کمرش لای لپا و زیرتخمام و لای رونام جابجا کرد تا سرش رو سوراخم نشست. با گرمای سوراخم روی سر کیییرش، فهمید وقت گائیدنم شده. واسه همین با یه ضرب کییییییر استخونی و محکمش رو تا ته فرررررووووو کرد بهم. مگه تموم می شد. واسه همین با ناله گفتم: آآآآِیییییی مامان به دادم برس. داره پاررررررممممم می کنه. داررررره کوووووونننننمو با کیییییر درازش جرررررر می ده. شاگرد حمومی که حسابی حشری شده بود، دستاش رو از زیر کتفم رد کرد و با قدرت تموم شروع کرد تو کونم تقه زدن. صدای شالاپ شلوپ برخورد شکمش به کونم تو کل حموم پیچیده بود. از اون طرف هم بوی آب منی توی فضای حموم پر شده بود. دهنمم که مزه سه تا کیر رو می داد. فقط مونده بود آبم رو موقع کون دادن زیر کیر حشری این مرد لاغر اندام بیارم. با شدت ضربه ها و عمق فرو کردن کییییییر استخونی این مرد، منم کییییرم رو بیشتر به سنگ زیرم فشار می دادم. هرچند که جام اصلا خوب نبود و کیییرم به شدت تحت فشار وزن خودم و مردی که روم خوابیده بود قرار داشت، اما اونقدر حشری شده بودم که این چیزها رو اصلا حس نمی کردم. فقط به شاگرد حمومی گفتم: هر وقت می خواستی آبتو بیاری بهم بگو. مرد در حالیکه داشت به شدت منو می کرد و تقمو می زد، با نفسای تند تند گفت: دارم میارم مادر جنده. دارم میارم تو کونت. آبمو می خوام بریزم تو کون نرم و داغت. اینو که گفت، کییییییرشو چسبوند ته روده ام و شروع کرد به خالی کردن مایع منی ته کونم. همزمان منم با فشار دادن خودم به زمین، ارضا شدم و آبم به شدت زیر شکمم جهش می کرد. اولین بار بود این طوری آبم بیرون می ریخت. هر چند خیلی کم بود، اما همونم با جهش همراه بود. اونقد فشار آوردم که صدای شاگرد حمومی در اومد. گفت: کس کش داری چکار می کنی اینقدر سوراخت رو فشار می دی. کیییرم تو کونت شکست مادر قحبه. من که دیگه نه حالی نداشتم و نه رمقی، به سختی گفتم: آبم اومد. مرد دلاک وقتی فهمید آبم زیر کییییرش اومده، خوشحال شد و خوشحالیش رو با دو سه بار فروووو کردن کیرش ته سوراخم نشون داد. با این حرکتش می خواست تسلطش رو بهم نشون بده.
همونطور که کیییرشو تو کونم فشار می داد در گوشم گفت: می خوای یبار دیگه بکنمت و آبتو بیارم؟ با ته مونده صدام گفتم: دارم می میرم. ولم کن دیگه. اما انگار اون دوس نداشت دست از سر کونم برداره. واسه همین همونطور که روم بود، بدون این که کییییرش رو در بیاره، دوباره شروع کرد به عقب جلو کردن کییییرش تو کونم. وقتی بهش اعتراض کردم گفت: صبر کن. زود تموم میشه. در واقع می خواست برای بار دوم و بدون وقفه تقمو بزنه و آبشو بهم بریزه. بهش گفتم: واقعا دیگه نمی تونم. کییرت داره اذیتم می کنه. اما بدون توجه به حرف من دستاش رو محکم تر زیر بغلم کرد و کاملا قفلم کرد و گفت: چقدر زر می زنی بچه کونی. یه دقیقه صبر کن الان تمومش می کنم. گفتم: چی رو تموم می کنی؟ گفت: مگه نمیبینی دام می کنمت. زر زر نکن تا آبمو بیارم تو کونت دیگه. مگه همینو نمی خوای؟ بعد یه دستش رو به زور برد زیر شکمم و با بالا کشیدن شکمم به طرف خودش هم کونم رو واسه کیرش قنبل تر کرد و هم دستش رو رسوند به کیر من که هنوزم شق بود. در عین حال که کیر منو با دستش می مالید از شرایطی که درش گیر کرده بودم نهایت استفاده رو می کرد و هر طور که دوست داشت کییییرشو بهم می تپوند. بعد از چند دقیقه کمر زدن های محکم، بیخ گوشم گفت: آبم داره میاد. دوس داری کجات بریزم؟ گفتم: بریز تو کونم. دوباره پرسید کجات؟ حشری تر گفتم: تو سوووووراخخخممممم. در حالیکه داشت آخرین فشار رو با کییییرش به رودم وارد می کرد گفت: آبمو دوس داری؟ گفتم: آآآآآررررررره. بپاشش تو کووووووونم. در حالیکه کونم زیر کیییرش قنبل بود و با فشارهایی که بهم وارد کرده بود، لاچش از هم باز شده بود و هنوز کیرم توی دستش بود، با اووووف اوووففف گفتنای ممتد، خودش رو روم رها کرد و برای بار دوم آبش رو تووووم ریخت. وقتی آبش اومد در گوشم گفت: من بهتر بودم یا اوسام؟ گفتم: جفتتون خیلی خوب بودین. خیلی بهم حال دادین. از روم بلند شد و کیرشو کشید بیرون. شق شق بود. یه قطره آب از سرش بیرون زده بود. با دیدن کیرش پیش خودم گفتم کاش منم یبار دیگه زیرش آبمو آورده بودم. اما دیگه نه وقت بود و نه توان داشتم. قطره سر کیرش رو با دستم پاک کردمو و بین انگشتام شروع کردم باهاش بازی کردن. می خواستم ببینم چقدر سفته و چقدر کش میاد. با اینکه بار دومش بود اما آب خوبی داشت. بعد از اینکه کنار چاه حموم جیش کرد، لنگش رو دور خودش پیچید و یه دست به لپ کونم کشید و گفت: خیلی کون خوبی داری. خرابش نکن. قول بده بازم بیایی پیشمون. اینا رو گفت و از حموم رفت بیرون. منم بدون اینکه آب شاگرد حمومی رو از کونم خارج کنم، سریع یه آب به بدنم زدم و خودمو خشک کردم و از نمره اومدم بیرون. یه مرد که بیرون روی صندلی منتظر خالی شدن حموم نمره بود، با دیدن من یه نیش خند بهم زد و بعد دستشو به نشونه این که داشتن تو حموم تقتو می زدن و ترتیبت رو می دان، بهم نشون داد و زیر لب گفت: به منم می دی؟ بدون این که جوابش رو بدم از جلوش رد شدم. وقتی دید بهش محل نذاشتم گفت: با توام بچه کونی. به منم کون می دی؟ با منم می آیی حموم؟ اما من بی توجه به اون مرد از حموم خارج شدم و رفتم سمت خونه. توی راه مخصوصا دویدم تا هم عرق کنم و هم معلوم نشه حموم بودم. به محض این که رسیدم خونه، تا مادرم منو دید گفت: چرا اینقدر عرق کردی؟ زود برو یه دوش بگیر تا ناهار آماده می شه.
توی حموم با یاد کونی که به اون سه نفر داده بودم، با آب منی شاگرد حمومی یبار دیگه یه جق حسابی زدم و بعد از دوش گرفتن، احساس کردم دیگه توان ندارم. سر سفره داشت خوابم می برد. مادرم گفت: کجا بودی که اینقدر خسته ای؟ گفتم: فوتبال. گفت: غذات رو بخور برو استراحت کن تا حالت جا بیاد. به صورتش که نگاه می کردم از حرفایی که موقع کون دادن زده بودم خجالت می کشیدم.
زود غذام رو تموم کرد و با شادی حاصل از سکسی که اون روز توی حموم کرده بودم خیلی زود به خواب عمیقی فرو رفتم.
     
  
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21 
داستان سکسی ایرانی

چطور در سن پایین کونی شدم

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA